سه روز و سه شب دوست داشتنی در استانبول، شهر فوق العاده زیبایی که عاشقش شدم. مدتی بود که در سایت https://www.lastsecond.ir/ عضو شده بودم و با ایمیلی که از این سایت برام اومد وسوسه استانبول (هزینه هتل با صبحانه و هواپیمای اسمان: 400 هزار تومان) بالاخره کار دستم داد و روز چهارشنبه ثبت نام کردیم و روز جمعه 5 خرداد 1391 با داداش کوچیکم عازم این شهر دوست داشتنی شدم. پرواز ساعت 10:30 شب بود که خوشبختانه بدون تاخیر انجام شد و بعد از حدود 3 ساعت بود که چراغهای شهر استانبول نمایان شد و در هوایی خنک و بارونی پا به این شهر گذاشتیم. استانبول با تهران 1:30- ساعت اختلاف زمانی دارد پس ما حدودای 12 بود که وارد فرودگاه اتاتورک که مهمترین فرودگاه کشور ترکیه محسوب می شه، شدیم. این فرودگاه در فاصله تقریبا ۱۶ کیلومتری از مرکز شهر استانبول و در قسمت اروپایی آن قرار دارد و کارکنان فوق العاده خوش برخوردی هم داره. پس از تحویل گرفتن بارها و پیدا کردن لیدر تورمون به محوطه فرودگاه رفتیم و با ون بعد از حدود نیم ساعت به هتلمون رسیدیم و از خستگی بیهوش شدیم. هتلمون بابیل بود که هتلی 3 ستاره و توی کوچه فرعی بود و کیفیت خوبی نداشت ولی برای من که اهل کمپینگ و چادرمانی هستم با توجه به قیمتش کفایت می کرد. هتل در منطقه آکسارای واقع بود و به ایستگاه اتوبوس نزدیک بود و برای حمل و نقل مشکل خاصی نداشتیم. پیشنهاد می دهم هر هتلی که انتخاب می کنید به سیستم حمل و نقل عمومی نزدیک باشه وگرنه چاره ای جز انتخاب تاکسی ندارید، به خصوص شب ها و اینطوری هزینه هاتون خیلی بالاتر می ره.
هوا دو روز اول نیمه ابری و خنک و روز سوم بارانی بود که با متغیر بودن لحظه ایش ما رو شگفت زده می کرد، یک بارون سیل اسا می اومد بعد افتاب می شد و نیم ساعت بعد اثری از بارون و سیل در خیابون ها نبود و هیچ گرفتگی جوب و طغیان و کثیفی هم به چشم نمی خورد. روز اول بعد از یک خواب دلچسب در هتل به راه افتادیم. از اول قصدمون بر این بود که از تاکسی استفاده نکنیم چون از بی انصافی تاکسی ران های ترکیه شنیده بودیم و نمی خواستیم هزینه اضافی رو متحمل بشیم. به محل تراموایی که کمی بالاتر از هتلمون در منطقه آکسارای بود رفتیم. کمی گیج می زدیم ولی بالاخره فهمیدیم که باید با 2 لیر ژتون از دستگاه بگیریم تا بتونیم داخل ایستگاه بشیم. در داخل تراموا با کمک خانمی ایرانی کارت مترو گرفتیم و شارژ کردیم که این چند روز راحت باشیم. (از مغازه ای کارت رو تهیه کردیم خود کارت 7 لیر + 10 لیر شارژ که در اخر سفر کارت رو دادیم و 4 لیر پس گرفتیم، هر استفاده از کارت برای تراموا یا مترو 1.5 لیر بود اگه ژتون می خریدم برای هر بار استفاده 2 لیر در می اومد) برای گشت و بازدید، اول از میدان تکسیم Taksim-regional شروع کردیم. این محله قلب استانبول است و در قسمت اروپایی استانبول واقع شده و در ضمن معروفترین قسمت برای توریستهایی که از استانبول دیدن می کنند هست، چون چسبیده به این میدان، خیابان استقلال واقع شده که رستورانهای مختلف و مراکز خرید در آن واقع شده. شنیده بودیم که عبور ماشین (جدا از ماشین پلیس ) ممنوعه و یک تراموای قدیمی هم طول خیابان را که نسبتا طولانی هم هست طی میکند. ولی موقع بودن ما در اونجا در طول روز تک و توک ماشین هم از این خیابان رد می شد. سبک خونه ها و خیابان های این منطقه که به منطقه اروپایی جدید معروفه فوق العاده دلنوازه و از همه چشم نوازتر کافه های زیبایی بود که در تمام خیابان به چشم می خورد و با انواع شیرینی جات و نوشیدنی ها از مشتریان پذیرایی می کردند. در این خیابان ابتدا به داخل کلیسای دنجی رفتیم که به اسم کلیسای سنت انتوان بود و ورود برای عموم ازاد بود.
بعد به طرف برج گالاتا (فکر کنم ورودی برج 10 لیر بود) رفتیم. یکی از قدیمی ترین برجهای جهان (62 متری) که در خیابان استقلال واقع شده. بالای این برج چشم انداز فوق العاده ای به استانبول داری مثل پل بغاز ، خلیج بسفر و مساجد ...
بعد از بازدید از این پل زیبا، پیاده به طرف دریا به راه افتادیم و بعد از حدود 1 ساعت به پل گالاتا رسیدیم که پر از ماهیگیرانی بود که امده بودند از بعد از ظهر یه روز تعطیلی لذت ببرند. ما خودمون رو به یک بلال اب پز فوق العاده خوشمزه (2 لیر) مهمون کردیم. دوباره سوار تراموا شدیم و به طرف منطقه سلطان احمد به راه افتادیم. این مسجد یکی از زیباترین شاهکارهای معماری اسلامی است و گویا به علت وجود کاشیهای آبی رنگ در طراحی داخلی به «مسجد آبی» هم شهرت دارد هر چند مثل اینکه امروزه از دکور داخلی حذف کردهاند، بنابراین دکور داخلی مسجد دیگر منحصراً آبی رنگ نیست. دم در شال هایی رو به خانم ها می دادند که با حجاب وارد بشند و همچنین باید بدون کفش وارد می شدیم. بافت جالبی داشت، مرکز مسجد را هم با نرده مسدود کرده بودند و فقط نمازگزاران مرد حق ورود به اون منطقه رو داشتند.
بعد به سمت ایاصوفیه که در کنار این مسجد واقع شده به راه افتادیم. منتها با دیدن خیل جمعیتی که در اطراف مسجد تجمع کرده بودند و شعار می دادند و پلیس هم ایستاده بود پشیمان شدیم. از ترس اینکه درگیری پیش بیاد به برادرم گفتم که فعلا از خیر دیدن اینجا بگذریم. بعدها که در خبرها جستجو می کردم فهمیدم خواسته اشون این بود که اجازه بدند در مسجد ایاصوفیه هم نماز برگزار بشه و از حالت موزه بودن در بیاد که گویا دولت موافقت نکرده. به هر حال اون موقع این موضوع رو نمی دونستیم و برای این در کشور غریب مشکلی پیش نیاد اون موقع ترجیح دادیم که از اون منطقه دور بشیم. این شد که راهمون رو به سمت پایین ادامه دادیم و داخل پارک صنعت و فناوری مجاور ایاصوفیه شدیم که فوق العاده پارک زیبایی بود و مردم برای استراحت روزانه به این منطقه می اومدند. جالبه که افرادی که برای پیک نیک امده بودند اکثرا شیرینی هم اورده بودند، گویا شیرینی جات و خوردن از علایق اصلی مردمان استانبوله. بعد از یک ساعت راه پیمایی به طرف خیابان احمد سلطان به راه افتادیم و در یکی از مغازه ها خودمون رو به کومپیر که غذایی فوق العاده لذیذه مهمان کردیم که سیب زمینی تنوری بزرگیه که بازش می کنند و با انواع پنیر و کره و ترشیجات و زیتون و قارچ و ... داخلش رو پر می کنند. (10 لیر)
بعد دوباره به طرف پل گالاتا به راه افتادیم و گشت ساحلی رو در تنگه بسفر کرایه کردیم (نفری 10 لیر) و دوساعتی رو روی قایق به سر بردیم که از زیر دو پل معروف بغاز و پل دوم (فکر کنم اسمش فاتیح سلطان بود) گذشت. از کنار کاخهای زیبا و خانه های ویلایی اشراف ترک هم گذشتیم که جذابیت این منطقه را دو چندان کرده بود.
منظره از عرشه بالای کشتی عالی بود ولی خیلی سردمون شده بود و به طبقه پایین کشتی که گرمتر بود اومدیم و خودمون رو به چایی مهمان کردیم و جالب این بود که قیمت ها در بوفه کشتی تفاوتی با بیرون نداشت. بعد از تموم شدن گشت، به بازار مصری ها سر زدیم و نیم کیلو گیلاس (3 لیر) و نیم کیلو قهوه آسیاب شده ترک (8 لیر) گرفتیم و از مغازه های ادویه فوق العاده اش و بوهای متنوع در بازار لذت بردیم. بعد در منطقه اکسارای به مک دونالد رفتیم و ساندویچ و سیب زمینی های معروفش رو امتحان کردیم و اینطوری روز اول بازدیدمون به اتمام رسید. روز دوم به جزایر استانبول که بنام جزایر پرنس مشهور است و در دریای مرمره و در فاصله یک ساعت و نیم از شهر قرار داره و تعداد آن 8 جزیره است رفتیم . کشتی رو از اسکله های کاباتاش سوار شدیم و در نهایت در بیوک ادا پیاده شدیم. (رفت و برگشت 10 لیر) بعد به سراغ دوچرخه هاش رفتیم. با درشکه هم می شه جزیره رو بازدید کرد و در این جزیره زیبا هیچ ماشینی وجود نداره ولی ما دوچرخه رو به خاطر اینکه دستمون بازتره ترجیح دادیم. هزینه یک سری از دوچرخه ها، ساعتی 5 لیر بود و سری دوم یک ساعت 10 لیر که دوچرخه اش مارک بهتری داشت. ما چون می خواستیم دو ساعتی با دوچرخه جزیره رو گشت بزنیم ساعتی 10 لیر رو انتخاب کردیم. بعد از طی مسافتی به یه مسیر کم ترددتر پناه بردیم و از مناظر فوق العاده و چشم اندازی که به طرف دریا داشت و هوای خنک و گوجه سبزهای جنگلی که از درخت های مسیر کندیم لذت بردیم و به طرف اسکله راه افتادیم و بعد از خوردن بستنی میوه ای (3 کوپ 7 لیر، 2 کوپ 5 لیر ) جزیره رو به قصد استانبول ترک کردیم. این بار در طبقه دوم در جلوی دماغه کشتی رو به دریا نشستیم و حسابی سوختیم ولی لذت ها بردیم. بعد از پیاده شدن و خوردن ساندویچ ماهی تازه که در اسکله کباب می شه و داخل نان با کاهو و پیاز و ترشی سرو می شه به طرف سلطان احمد رفتیم و خواستیم ایاصوفیه رو ببینیم که از دیدن خیل جمعیتی که قصد بازدید از این مسجد رو داشتند منصرف شدیم. ناهار خودمون رو به کباب ترکی و کباب اسکندر مهمان کردیم که هیچ کدوم از کباب خیلی خوشمون نیومد ولی برنجی که در کنار کباب بود و طعم تند به خصوصی می داد عالی بود. بعد دوباره به طرف خیابان تقسیم به راه افتادیم تا سوغاتی ها رو بخریم. حدود 3-4 ساعتی در این منطقه می چرخیدیم، این منطقه کلا قیمت های بالایی داره ولی ما در گشتی که داشتیم لباس هایی با کیفیت و قیمت مناسب هم پیدا کردیم و همزمان صدف های کنار خیابان رو هم که با لیموترش سرو می شد امتحان کردیم. قیافش شبیه مغز بود و طعم بدی هم نداشت ولی جزو غذاهای مورد علاقه ام محسوب نمی شه. در یه کنسرت خیابانی در خیابان استقلال هم حول و حوش ساعت 10-11 شب بود که کلی بامزه بود و اینطوری بعد از یه روز طولانی و لذت بخش، روز دوم سفر هم به خوبی و خوشی گذشت. روز اخر دوباره به ایاصوفیه رفتیم تا نماد استانبول رو حتما دیده باشیم که با تابلو امروز تعطیل است مواجه شدیم (روز دوشنبه) و دیدیم انگاری قسمت نیست این بنا و نماد استانبول رو ببینیم. پس به طرف کاخ توپکایی حرکت کردیم که در محل تلاقی تنگه بسفر، خلیج شاخ طلایی و دریای مرمره قرار گرفته است. این کاخ متعلق به قرن 15 تا 19 میلادی و دوران امپراطوری عثمانی است. این کاخ در گذشته محل زندگی سلاطین و دولتمردان عثمانی بوده و دارای باغ بسیار باشکوهی است. (ورودی 25 لیر + حرمسرا جداگانه 15 لیر که ما دلمون نیومد حرمسرا رو بریم) و 3 ساعتی در میان باغ ها و کاخ های زیباش سر کردیم و رگبارهای بارونی هم در تمام مدت با لطف ویژه اش ما رو همراهی کرد. موزه اسلامی این کاخ رو هم که شهرت ویژه ای در بین مسلمانان داره دیدیم. در این موزه زیر میزها و تابلوهای شیشه ای شما اشیا باقیمانده از پیامبران الهی را میبینید که در طی سالها حکومت عثمانی بر سرزمینهای مصر و عربستان و بیت المقدس به دست آمده اند.در واقع این اشیا از کشورهای زیر سلطه عثمانی یا به زور گرفته شده اند و یا توسط پادشاهان آن کشورها به دولت عثمانی هدیه گشته اند. از ارزش این گنجینه اینطور گفته اند که دولت عربستان در ازای تامین نفت یکساله ترکیه خواهان بازپس گیری آنها شده اما دولت ترکیه حاضر به از دست دادن این گنجینه نشده است! بعضی از این اشیا جالب بود مثل عصا و شمشیرهای حضرت محمد، مهر مخصوص ایشان که به جای امضا، پای نامه های او زده میشد. دندان و کفش پیامبر، شمشیر خیلی از شخصیت ها مثل حضرت علی و ابوبکر و صحابه دیگر و لباس هایی متعلق به حسین (س) و فاطمه (س) و ... به نظر باورکردنی نمی رسید ولی وقتی گویا صحت اصل بودن همشون ثابت شده!
بعد از بازدید و بازگشت به خیابان سلطان احمد، خودمون رو به یک شیرینی محلی به نام simit و چای داغ ترکی مهمان کردیم و دوباره راه افتادیم. این بار به طرف دولما باغچه رفتیم که در ساحل اروپایی تنگه بسفر قرارگرفته است و دیدیم که اون هم بسته است. از رو نرفتیم. خیابان رو به طرف پایین رفتیم و با راهنمایی پیر مهربان ترکی، اتوبوس هایی رو که به سمت قسمت اسیایی می رفت سوار شدیم. فکر کنم منطقه "سیریا" بود که دور خط ساحلی حرکت می کرد. وسطای راه چشمم خورد به یه قلعه زیبا و سریع به برادرم گفتم پیاده بشیم و اینطوری چشممون به قلعه ای روشن شد که منو یاد قلعه رودخان (واقع در فومن) می انداخت.
قلعه روملی در تنگه بسفر در ساحل «روملی» و در بندر طبیعی شاخ طلایی واقع شدهاست، و یکی از قلعههای مشهور کشور ترکیه است، بنای بسیار بزرگ وزیبا به شکل مستطیل، این قلعهٔ بسیار زیبا در سال (۸۵۶ هـ – ۱۴۵۲ م) توسط سلطان محمد فاتح ساخته شدهاست. (ورودی 5 لیر) بعد از گشتی یکساعته و خوردن گوجه سبزهای فوق العاده خوشمزه اش (باغ این قلعه زیبا پر بود از درخت های بزرگ و زیبای گوجه سبز) که دور از چشم نگهبان ها از درخت می چیدیم از قلعه بیرون اومدیم و مسیر رو دوباره به طرف منطقه اسیایی نشین ادامه دادیم. من منطقه اسیایی نشین رو خیلی بیشتر خوشم اومد و به نظرم خیلی سرسبزتر و زیباتر و خلوت تر بود، هر چند برادرم منطقه اروپایی نشین رو به خاطر دسترسی اسان به همه جا بیشتر دوست داشت. اجناس و خوراکی ها در اینجا ارزان تر هم بود. ما از بازاری که در شهر قرار داشت زیتون (کیلویی 7 لیر) شکلات صبحانه (1 کیلو، مارکش هم معروف بود ولی یادم نیست چه بود، 8 لیر) خمیر پیتزای بسته بندی شده (2 لیر) گرفتیم. یه شیرینی هم امتحان کردیم که نوعی پاستا و پنیر بود که از نظر من افتضاح بود. سوار اتوبوس شدیم و وسطای راه متوجه شدیم که اشتباهی سوار اتوبوس های بشیکتاش شدیم که طبق تعریف های برادرم فهمیدم یکی از تیم های فوتبال مطرح ترکیه است. منطقه ای فوق العاده شیک و با کلاس بود. دیدیم خیلی داریم از منطقه اروپایی دور می شیم پیاده شدیم و با مترو به تکسیم برگشتیم و از اونجا به پل گالاتا و دوباره خودمون رو به ساندویچ ماهی مهمان کردیم و به هتل برگشتیم و برای فرودگاه نیم کیلو زردالو خریدیم که بی کار نباشیم و بعد از سه روز محشر و فوق العاده و رویایی سفرمون خاتمه یافت.
نویسنده : آزاده عبدالغنی