شهر مزار شریف افغانستان بدون جنگ چگونه خواهد بود؟ ممکن است شبیه به آبادی آرامش بخشی باشد که اکنون پیرامون مسجد کبود و در پارک پر از گل آن در مرکز شهر سر برآورده است. افغانستان پیش از آغاز دههها جنگ در آن، هزاران گردشگر را به سوی خود میکشاند و دلیلش را هم میتوان در این پارک و مسجد، آشکارا دید. این پارک کوچک در میان هیاهوی یک شهر مدرن سر برآورده است. هر طرف آن را که بنگرید، خیابانهای پر از اتومبیل، مغازه و بازارهای کنار خیابانی و انبوه مردم را میبینید.
ولی هنگامیکه وارد پارک میشوید، سروصدای شهر ناگهان خاموش میشود. خندهی کودکان و صدای قمریها را میشنوید. دهها کودک را با پدر و مادرهایشان خواهید دید و مات تماشای هزاران قمری سفیدی خواهید شد که در مسیرهای پر از رز پارک راه میروند، به زمین نوک میزنند و پرواز میکنند. قمریهای سفید طوری رفتار میکنند که انگار خانهشان اینجاست و البته همینطور هم هست. خادمان مسجد این پرندگان را از زمان ساخته شدن مسجد در قرن 12 میلادی پرورش میدادهاند و اکنون قمری یکی از نمادهای اصلی مسجد کبود است.
کودکان در محوطه مسجد کبود به کبوترها غذا میدهند.
طبق افسانههایی که نقل میشود، قمریها به دلیل تقدس مسجد است که کاملاً سفید هستند؛ اگر یک قمری رنگی نیز میان آنها بیاید و آنجا بماند به سفیدی برف خواهد شد. یک طرف محوطه مسجد خانه کبوترهاست. این خانه یک جعبه بتنی بزرگ است که پنجرههای کوچکی دارد و بیشتر فضای آن در زیر زمین قرار گرفته است. کبوترها هرساله اینجا آشیانه میسازند و تولید مثل میکنند و به آنها غذا داده میشود.
مراقب کبوترها بیرون از زیارتگاه.
روی سقف مسطح خانه کبوترها، پیرمردی با یک قوطی حلبی دانه پخش میکند و لابهلای ابری از بالهای سفید ظاهر و پنهان میگردد. ولی در میان همه ویژگیهای این محوطه، مسجد کبود است که دیدهها را به خود خیره میکند. این مسجد واقعاً به رنگ آبی کبود است و کنارههای آن به هزاران کاشی رنگارنگ و ظریف آراسته شده که زیر نور خورشید مانند سرابی میدرخشند. تمام مسیرهای پارک به مسجد میرسند و همه کسانی که به پارک میآیند حتماً از آن دیدن میکنند.
در ورودی مجموعه مسجد و پارک، ابتدا کفشهایتان را تحویل میدهید و به یک فضای باستانی وارد میشوید. خانوادهها را میبینید که بین نمازها در حیاط سنگفرشی مسجد قدم میزنند و برخی نیز از موزه کوچک آن بازدید میکنند. همچنین زائران فراوانی از سرتاسر افغانستان و دیگر کشورها اینجا میآیند تا از زیارتگاه حضرت علی بازدید کنند. این زیارتگاه بزرگترین بخش مجموعه را تشکیل میدهد و گفته میشود تنها مؤمنان میتوانند به آن وارد شوند. به اعتقاد محلیها، مقبره حضرت علی، پسرعمو و داماد پیامبر اسلام در این زیارتگاه است. مردم افغانستان باور دارند که پیکر او اوایل تاریخ اسلام از محل اصلی خاکسپاری او در نجف به اینجا منتقل شده است.
زنان با پوشش کامل اسلامی به مجموعه مسجد کبود وارد میشوند.
گفته میشود یکی از روحانیون این منطقه در ابتدای قرن 12 میلادی آرامگاه حضرت علی را کشف کرد. او در رؤیایش دیده بود که حضرت علی به او میگوید مخفیانه زیر شهر باستانی بلخ دفن شده و پیکرش در غرب و در فاصله 20 کیلومتری شهر مزار شریف واقع گردیده است. سلطان سلجوقی آن زمان احمد سنجر، دستور داد زیارتگاهی در محل آشکار شده برای این روحانی ساخته شود که همان مسجد کبود امروزی است.
زیارتگاه، تاریخ پرآشوبی داشته است. چنگیز خان مغول و ارتش او آن را در قرن سیزدهم میلادی تخریب کردند. ولی دوباره ساخته شد و همواره مهمترین زیارتگاه افغانستان چه برای اهل تسنن و چه شیعیان به شمار میرفته است.
وقت نماز که فرامیرسد، صدای مؤذن از یکی از چهار مناره مسجد در سرتاسر مجموعه طنینانداز میشود.هنگامیکه مؤذن، اتاقش در پایین مناره را ترک میکند و بهسوی نمازگزاران حرکت میکند، میتوان با او ملاقات کرد. قاری شیر احمد انصاری مؤذن میگوید، هجده سال است در مسجد کبود اذان میگوید و پدرش نیز پیش از او به این کار مشغول بوده است. به گفتهی او از گذشته تابهحال تغییرات ناچیزی در مجموعه ایجاد شده است؛ البته بهجز اضافه شدن سیستم بلندگو به آن.
در زمان پدر او، چهار مؤذن روی هر یک از منارهها میایستادهاند و با هماهنگی کامل و هر یک به جهتی متفاوت اذان سر میدادهاند. آن هنگام نیز صدای اذان مانند این روزها در تمام مرکز شهر شنیده میشد.
قاری شیر احمد انصاری، مؤذن مسجد کبود.
مؤذن بهسوی عبادت میشتابد و بازدیدکنندگان را با طرحها و الگوهای کاشیکاری دیوارهای مسجد تنها میگذارد. آنها هزاران کاشی هرکدام بهاندازه کف یک دست را میبینند که کنار هم الگوی موزاییکی بزرگتری را تشکیل میدهند. در هر قسمت نمای بیرونی مسجد، الگوهای بزرگ متفاوتی را میبینیم که کنار یکدیگر تصویری پیچشی، انتزاعی و دیگرجهانی را میسازند.
حس دیگرجهانی بودن از حقههای کهن معماری اسلامی است. بازدیدکننده که محو تماشای رنگها و طرحهای کاشیها میشود، دیگر فراموش میکند که ساختمان یک سازه آجری است و قوانین فیزیکی بر آن حکم میکنند. در عوض، ساختمان بیوزنی را میبیند که مانند معجزهای از زمین سر برآورده است.
این کاشیهای زیبا از کجا میآیند؟ سازندگان آنها کارگاهی نزدیک به مجموعه مسجد دارند. آنها با دیدن کسانی که از مغازه آنها بازدید میکنند کمی شگفتزده میشوند، ولی با خوشرویی به آنها چای تعارف میکنند و به پرسشهایشان پاسخ میدهند.
یکی از افراد کارگاه خود را اینگونه معرفی میکند: «من محمد شاه، رئیس کارگاه کاشیسازی و کاشیساز اصلی مسجد کبود هستم. 24 سال است که به این کار مشغول هستم. هرگاه که کاشیهای دیوار مسجد به نحوی خراب میشوند یا بازدیدکنندگان قطعاتی از کاشیها را میکنند و با خود میبرند، ما آن را تعمیر میکنیم.»
کاشیساز اصلی، محمد شاه در کارگاهش.
شاه میگوید مسجد به نگهداری و تعمیر پیوسته نیاز دارد. زائران و نمازگزاران کاشیهای زیبا را از گوشههای مسجد میکنند و بهعنوان یادگاری مقدس با خود به خانه میبرند. ولی تخریب اصلی به دلیل شرایط جوی ایجاد میشود؛ چراکه به جز اهدا و نذریات زائران، برای حمایت از مسجد، پول دیگری برای عایقکاری و محافظت از دیوارها وجود ندارد.
نمای نزدیک کاشیها.
مسجد از بیرون چشمان بازدیدکنندگان را به زیبایی بیمانند خود خیره میسازد. اگر تعدادی کاشی در آن میان از بین رفته باشند، دیگر زیبایی الگوها به چشم کسی نخواهد آمد. ممکن است کاشیسازها احساس کنند که فعالیتشان برای تعمیر کاشیها بیپایان و کمی خستهکننده است، ولی مجموعه مسجد باشکوهتر از آن است که چنین نگرانیهایی در ظاهر آن جلوه کنند.
منبع: rferl.org