از خود،
ما خانواده ای سه نفره هستیم، بعد از سفر به کشورهای اطراف با ماشین، قطار و هواپیما، نوبت سفر به تعدادی از کشورهای حوزه شنگن شد. قبل از این بگویم چون کارمند هستم قاعدتا زمان آزاد زیادی برای مسافرت ندارم و سال 1402 تنها تونستم چهار تا سفر خارجی برم و این را بگویم، به چند دلیل، 1-گرانی سفر با تور، 2-عدم آزادی کامل در سفر گروهی و 3-توانایی در صحبت به زبان انگلیسی، مایل به سفر بدون استفاده از تور اروپا هستیم. این سفر را به دلیل چالش های آن، سعی می کنم با جزییات و دقیق بنویسم شاید برای دیگران مفید باشد.
پیش گفتار
به صورت اینترنتی و با کمک یک وکیل لیتوانیایی یک شرکت در لیتوانی ثبت کردم و دعوت نامه ای از همان وکیل گرفتم، بالاخره تونستم که ویزای شنگن رو بگیرم. بعد از دو بار ریجکت شدن از کشورهای ایتالیا و فرانسه در سالهای قبل، پروژه سفر به اروپا برای سومین بار هم شکست خورد، حتی با ویزا؟ چگونه؟ چون پاندمی کرونا فراگیر شد و کشورهای اروپایی مرزهای خودشون رو به همه مسافرها بستند!!!
ویزا گرفتیم!
پس از گذشت دو سال از شروع پاندمی کرونا، مجددا برای گرفتن ویزا اقدام کردم و علیرغم میل باطنی سفارت به جای ویزای شینگن -یک بار ورود- (مورد درخواست) به ما ویزای مولتی (چند بار ورود) با اعتبار شش ماهه صادر کرد. ما هم خوشحال از این اتفاق سریعا برنامه ریزی برای سفر به اروپا رو انجام دادیم.چون پسرمان باید اول مهرماه به مدرسه می رفت، پس برنامه ریزی مان نهایتا تا 31 شهریور ماه انجام شد، به مدت 14 روز، به کشورهای لیتوانی(شهر ویلنیوس)، هلند (آیندهوون، آمستردام، نونن)، بلژیک(آنتورپ، بروکسل)، فرانسه(پاریس)، ایتالیا (ونیز، میلان، رم). آیا در مدت 14 روز میشود به 10 شهر از 5 کشور اروپا رفت؟ در ادامه متوجه خواهید شد.
پرواز از تهران به ویلنیوس (سه پرواز در یک روز)
چون فاصله زمان دریافت ویزا و سفرمان زمان کوتاهی فرصت داشتیم و نرخ پرواز ها بالا بود، ما هم از پرواز با نرخ اقتصادی تری استفاده کردیم. از میان تمامی مسیر ها، پرواز 1- تهران، استانبول (هواپیمایی آسمان)، 2- استانبول،ریگا-لتونی- و 3-پرواز ریگا به ویلنیوس(هر دو با هواپیمایی ایربالتیک) را انتخاب کردیم.
از تهران ساعت 6 صبح حرکت کردیم به سمت استانبول، پرواز خوبی بود و راس ساعت انجام شد، به فرودگاه جدید استانبول رسیدیم و به گیت تحویل بار پرواز ایربالتیک رفتیم. از قبل میدانستم برای بیشتر پرواز های خارجی بایستی "آنلاین چک این" انجام بدیم، (یعنی به سایت شرکت هواپیمایی بریم و کارت پرواز و شماره صندلی رو انتخاب کنیم) که این کار از روی سایت به صورت رایگان انجام می شد. بارها وارد سایت شدم ولی هر بار سایتشان ارور می داد، حتی این کار رو جلوی مسئول کانتر پرواز انجام دادم، که به هر حال "چک این" انجام نشد.
نهایتا به دلیل اینکه از روی سایت انجام نشد، نفری 30 یورو جریمه برای "چک این" حضوری از ما نقدا دریافت کردن، البته تعداد زیادی از مسافرها رو دیدم که این هزینه بی دلیل و پول زور رو پرداخت میکردند. (همین دلیلی شد که دیگه از ایربالتیک بلیط نخرم). پول را پرداخت کردم و به قسمت تحویل بار رفتم، خانمی که در کانتر بود تا پاسپورت های ایرانی ما را دید، بیسیم خودش رو دست گرفت و گفت سه تا ایرانی اینجا هستند!!! (آیا ما زامبی هستیم؟) که از اونطرف بهش گفتند ویزاهاشونو دقیق چک کن و استعلام بگیر که ویزا واقعی باشه. کلی سوال و جواب کردند و منتظر استعلام ویزا شدن که در نهایت تاییدیه ویزا آمد. (به دلیل این داستان ها پرواز ما را نگه داشتن و با یک ساعت تاخیر انجام شد.)
هواپیما نو، شیک و بی شباهت با هواپیماهای شرکت های ایرانی بود، با تم سبز رنگ(لوگوی ایربالتیک). مسیر استانبول به ریگا(لتونی) در آرامش کامل انجام شد. پس از رسیدن ریگا به قسمت ترانزیت رفتیم، چون ما قصد سفر به لتونی را نداشتیم. در قسمت ترانزیت هم مسئول مربوطه سوال هایی پرسید و مدارکی از ما خواست، بیمه نامه، رزرو هتل، پاسپورت قبلی!!! و میزان پولی که همراهمان است و بالاخره ایشان هم اجازه ورود دادند. این است اقتدار ایران و پاسپورت ایرانی.
سوار هواپیما بعدی ریگا(لتونی) به ویلنیوس(لیتوانی) شدیم. بعد از نیم ساعت هواپیما در فرودگاه ویلنیوس نشست. هر طور شده بود بالاخره به اروپا رسیدیم.
لیتوانی(ویلنیوس)؛
دیگر نیمه شب شده بود(حدود ساعت 9 و 10 شب بود)، از قبل میدانستیم در لیتوانی تاکسی های اینترنتی با اسم "بولت" وجود دارد. با اپلیکیشن شرکت، سریعا یک تاکسی به نشانی خانه محل اقامتمان گرفتیم(خانه را قبلا از سایت بوکینگ اجاره کرده بودیم، خانه ای بسیار عالی در مرکز شهر، هر شب برای سه نفر حدود 80 یورو). نرخ تاکسی در لیتوانی مناسب است و برای مسیر نیم ساعته 8 یورو پرداخت کردیم. به خانه رسیدیم، از قبل با صاحب خانه هماهنگ کردیم، چون دیر وقت میرسیم، کلید را در جعبه کلید گذاشته بود. با وارد کردن رمز آن کلید واحد را برداشتیم و داخل خانه شدیم.
پسرمان در خانه خودمان هیچ وقت گرسنه نمی شود!!! ولیکن در سفر بسیار . به فرموده ایشان که عاشق ساندویچ های (به نظر من بی خود و بی مزه) مک دونالد هستند با همان اپلیکیشن بولت فود همبرگر، سیب زمینی و نوشیدنی و بستنی آلبالو(مخصوص مک دونالد) سفارش دادیم. پیک مربوطه با دوچرخه سفارشمان را آورد. غذا با توجه به خستگی و گرسنگی ما خوب و دلنشین بود.
صبح روز بعد به دنبال کارهای اداری شرکت رفتم(ارائه صورتهای مالی شرکتی که فعالیتی نداشته و ...) عصر با تاکسی به قسمت قدیمی شهر رفتیم، ساختمان هایی که به همان شکل بافت قدیم نگهداری می شدن، میدان دوک بزرگ(میدان اصلی شهر)، کلیسای جامع شهر، خیابان های زنده اطراف میدان، خوردن بستنی های سنتی ویلنیوس و ...
صبح روز بعد هم به رودخانه "نریس" که از وسط شهر ویلنیوس عبور میکرد رفتیم، پهنای رودخانه بسیار بزرگ و آب بسیار فراوانی از آن عبور میکرد، پل های زیبایی روی رودخانه قرارداشت که به صورت پیاده و با ماشین می شود به دو سمت رودخانه رفت.
روی یکی از پل ها کافه زنجیره ای (با نام کافئین) قرارداشت. به کافه رفتیم و قهوه و کیک نوش جان نمودیم. در اروپا قهوه و کیک، هر کدام نرخی حدود 4 تا 7 یورو دارند(بستگی به کشور و جایی که قهوه را میل می کنید) . روبروی پل، آسمان خراش های شیشه ای بسیار شیکی قرار داشت، مشخص بود این منطقه به تازگی به این شکل زیبا درآمده است. روز را با کشف شهر گذراندیم و سپس به خانه رفتیم. سوپری بزرگی نزدیک خانه ما قرار داشت به اسم "ماکسیما" که شعبه های دیگری هم داخل شهر داشت. خرید هایمان را معمولا از این فروشگاه انجام می دادیم.
فردا صبح بلیط هواپیما از هواپیمایی "ویز ایر" به سمت شهر آیندهون هلند داشتیم. چرا آیندهون؟! چون نرخ بلیطش مناسب تر از آمستردام بود و به فرانسه هم نزدیک تر بود. با تاکسی(بولت) به فرودگاه رفتیم، کارهای "چک این" را قبلا انجام داده بودیم، سوار هواپیما شدیم و به سمت آیندهوون پرواز کردیم.
یک خطی راجع به لیتوانی: کشور زیبا، قانون مند، مردمی خوش لباس و خوش اندام، کیفیت بالای زندگی.
هلند به فرانسه؛
نزدیک ساعت 9 صبح به آیندهوون رسیدیم، فرودگاه بسیار شیک، با محوطه بسیار زیبا و دلنشین(مانند پارک بزرگی که فرودگاه داخل آن است)، عکسی با دیوار نگاره فرودگاه (بازیکنان باشگاه فوتبال پی اس وی آیندهون) گرفتیم، در فضای باز فرودگاه مک دونالد بود (پسر جان ساعت 9 صبح کسی مک دونالد نمیخورد!!!) به اصرار پسر عزیزمان به فروشگاه مک دونالد رفتیم و سفارش همبرگر دادیم.
قبل از شروع سفر با شرکت اجاره خودرو هماهنگ کرده بودیم و یک ماشین پژو 208 اجاره کردیم. البته بدانید برای اجاره خودرو نیاز به کارت اعتباری بین الملل (کردیت کارت فیزیکی و به نام خودتان) ، گواهینامه بین المللی و اصل گواهینامه ایرانی دارید. نماینده شرکت، منتظر ما جلوی ساندویچی بود. سوار ماشین شدیم و به دفتر شرکت رفتیم. ماشین را برای چهار روز اجاره کردیم و سوییچ و مدارک تحویل ما شد، سوار ماشین با پلاک جذاب و نارنجی رنگ مخصوص هلند شدیم،
علیرغم داشتن گواهینامه معتبر!!! اصلا نمیتوانستیم مثل هلندی ها رانندگی کنیم. حرکت بین خطوط، تعیین مسیر حداقل دویست متر قبل از گردش به چپ و راست، عدم جابجایی بی دلیل بین خطوط(مثلا در جاده آیندهوون به آمستردام، با فاصله حدود صد کیلومتر-مثل جاده تهران به قم-، به طور میانگین هر ماشین 5 تا 6 بار از خط خودش خارج میشد و به لاین دیگر می رفت، ولی در مورد مشابه داخلی آن، حداقل 100 تا 150 بار جابجایی بین خطوط اتفاق می افتد.) که اگر بخواهم بنویسم، یک کتاب جامع، راجع به تفاوت فرهنگی رانندگی در ایران و هلند خواهم نوشت) به هر زحمتی که شد، با رانندگی در هلند کنار آمدیم.
مقداری داخل شهر آیندهوون گشتیم و به سمت فرانسه حرکت کردیم(زود قضاوت نکنید، دوباره به هلند برمیگردیم). مناظر زیبا و آسفالت با کیفیت در طول مسیر برای ما خاطرات خوشی رقم زد. در مسیر به سمت پاریس، از شهرهای آنتورپ (بزرگترین مرکز خرید و فروش الماس جهان) و بروکسل، پایتخت بلژیک دیدن کردیم. کشور بسیار زیبا و قانون مندی است. ماشین را در پارکینگی نزدیک در میدان "کاخ بزرگ" بروکسل پارک کردیم (پارکینگ ساعتی حدود 5 یورو)،
سیب زمینی بلژیکی و بستنی خوردیم. تعدادی ایرانی هم دیدیم که به صورت گروهی مسافرت آمدند و دنبال خرید خوراکی بودند. خوش و بش کوتاهی با آنها داشتیم. خانمی حدود 60-70 ساله تور لیدری از کشور دیگر بود که حدود 20- 30 نفر مسافر همراهش بودند، با توجه به سن ایشان برایمان جالب بود. آیا در ایران، در این سن امید به زندگی وجود دارد؟!
از مسیر چند ساعته بروکسل به پاریس لذت بردیم، و هر چه به پاریس نزدیک تر میشدیم کیفیت رانندگی نیز پایین تر می آمد، گاها نزدیک شهر ها که ترافیک بود، شاهد بودیم ماشین ها توی خاکی می رفتند، که این اتفاق در بلژیک و هلند مطلقا اتفاق نمی افتاد.
پاریس زیبا:
به پاریس رسیدیم، هتل ها در پاریس نسبت به شهر های دیگر گران تر است و چون ما ماشین داشتیم، هتلمان را با فاصله از مرکز شهر گرفتیم، شرق پاریس(محله روسنی بایوس) هتلی نه چندان با کیفیت، شبی 100 یورو برای سه نفر. ساعت حدود 3 و 4 عصر بود که به هتل رسیدیم، چمدان را داخل اتاق گذاشتیم و سوار بر ماشین تا مرکز شهر رفتیم، یکی از آرزوهای دیرینه امان تیک خورد، دیدن ایفل زیبا. به روش ایرانی (ایستادن خانواده در محل پارک خودرو) جای پارکی رایگان پیدا کردیم، ماشین را پارک کرده و قدم زنان به سمت ایفل رفتیم، فاصله زیادی نبود ولی به دلیل بسته شدن برخی خیابان های اصلی شهر (به دلیل پیدا شدن شی ناشناس، در محل ها مختلف شهر و احتمال بمب گذاری)، ترافیک سنگینی وجود داشت. به محوطه ایفل رسیدیم، به کافه زیر برج رفتیم و کروسان و قهوه نوش جان کردیم. برای بالا رفتن از پله های طولانی ایفل که برایمان جذابیتی نداشت صف بلیط فروشی طولانی ای وجود داشت، به همین دلیل بالای برج نرفتیم و از زیبایی های غیر قابل وصف اطراف آن لذت بردیم.
دیگر هوا تاریک شده بود، به سمت هتل بازگشتیم، ولی متاسفانه دچار مشکل شدیم، اتوبان اصلی مرکز شهر به غرب شهر، مسدود شده بود و میبایست از راه های فرعی به سمت هتل میرفتیم. مسیر ده دقیقه ای تبدیل به مسیر یک ساعته شد. هرچند هیچ ترافیکی داخل شهر وجود نداشت. (بعد ها یکی از خاطرات خوش همسرم از پاریس، مسیر یک ساعته از بافت محلی پاریس گفته شد) به هتل رسیدیم و استراحت کردیم.
در نزدیکی هتل، سوپر مارکت زنجیره ای "الدی" و فست فود مک دونالد بود، صبح روز بعد از فروشگاه، لوازم صبحانه را خریدیم و به سمت پارکی در نزدیکی هتل رفتیم. پشت آپارتمان های اطراف فضای سبز بزرگی (مانند پارک جنگی) وجود داشت، بساط راه پهن کردیم و صبحانه را میل کردیم. در روبروی ما زمین های گلف بزرگی قرار داشت، که گلف بازان در حل بازی بودند. در مسیر بازگشت به سمت ماشین، توپ گلف اورجینالی پیدا کردیم، از عزیزان گلف باز پرسیدیم اگر توپ برای شماست، توپ را داخل زمین پرت کنیم که هیچ کدام خود را صاحب توپ ندانستند و به ناچار توپ را به عنوان سوغات سفر پاریس برداشتیم.
سوار بر ماشین به مرکز شهر رفتیم، خیابان شانزه لیزه با سنگ فرش های جذاب با فروشگاه های برند و گران قیمت ، طاق پیروزی و ایفل زیبا. ماشین را در کوچه ای نزدیک ایفل پارک کردیم و محوطه اطراف را گشت زدیم. چون همچنان ترافیک سنگین بود، اتوبوس های گشت شهری با نام "هاپ آن هاپ آف" که به اسم ایفل تور هم معروف هست، را به نرخ هر نفر 33 یورو خریدیم. با خرید بلیط ها می توانید یک روز کامل از اتوبوس های این شرکت استفاده کنید، هر محلی که خواستید پیاده شده و مجددا اتوبوس دیگری از همان شرکت به رایگان سوار شوید.
به لوور زیبا رسیدیم مسیر خیابان کلا مسدود شده بود. از اتوبوس پیاده شدیم و محوطه اطراف لوور را چرخی زدیم.
به دلیل بسته شدن مسیر، اتوبوس برگشت را سوار شدیم و به سمت ایفل بازگشتیم. هوا نزدیک غروب بود، کافه ای با فاصله از ایفل ولی با ویوو ایفل نشستیم، پیتزا و دسر و ... سفارش دادیم، (پیتزا در اروپا بین 10 تا 17 یورو بسته به شهر و محل رستوران متفاوت است) منتظر ماندیم ساعت 9 شب چراغ های چشمک زن ایفل خودنمایی کند، پس از دیدن بخش جذاب ایفل به سمت هتل بازگشتیم (مجددا اتوبان مسدود و همان اتفاق قبلی) در مسیر بازگشت بنزین ماشین رو به پایان بود، به پمپ بنزین خلوت، در یکی از خیابان های برگشت رفتیم، به طور معمول در روز و شب هیچ ماموری در پمپ بنزین وجود ندارد، بایستی با کارت اعتباری میزان بنزین را انتخاب، پرداخت و سوختگیری کنید. متاسفانه کارت بانکی من در پمپ بنزین کار نمیکرد. از خانم محترمی که در پمپ بنزین بود، خواستیم با کارتش برای ما پرداخت کند و ما پول نقد به ایشان بدهیم، خوشبختانه قبول کرد و پیشنهاد داد از بنزین سبز رنگ به دلیل کیفیت بالای آن سوختگیری کنیم. (هر لیتر بنزین 1.8 یورو)
یک خطی راجع به فرانسه: زیبا، دارای جاذبه های توریستی فراوان، مردمانی خونگرم و مهاجر پذیر.
هلند (آیندهوون، آمستردام و روستای نئونن)
صبح روز بعد به سمت هلند حرکت کردیم، در میان مسیر برای پر کردن باک بنزین(به نرخ لیتری 2.2 یورو) در مجتمعی بین راهی توقف کردیم، داخل مجتمع شعبه ای از استارباکس بود، قهوه ای نوشیدیم،
با گذشتن از فرانسه و بلژیک به آیندهوون هلند بازگشتیم. هتل با نام "نووتل" که رزرو کرده بودیم را تحویل گرفتیم. هتلی تمیز، دارای استخر روباز با فضای سبز دلنشین. استراحتی کردیم و به داخل شهر رفتیم، مرکز شهر کوچک آیندهوون، خیابانی به نام "کرک استرات" به معنی خیابان کلیسا،
پر از کافه ها و رستوران های قشنگ، که جوان های آیندهوونی در کنار هم مشغول گذراندن اوقات فراغت خود بودند. برخی به صورت گروهی آهنگ میخواندند و برخی با گیتار آهنگ می نواختند. به دلیل وجود کلیسای بزرگ آیندهوون در این خیابان، نام این محل خیابان کلیسا است. به فروشگاه های اطراف رفتیم، نمایندگی اپل در این خیابان بود، به یادگار از آیندهوون اپل واچ خریدیم (هدیه همسرم مهربان به من)،
روز بعد صبحانه را داخل هتل نوش جان کردیم و به سمت آمستردام حرکت کردیم. حدود 100 کیلومتر فاصله بود، مگر رانندگی منظم تر و قانون مند از این مسیر در دنیا وجود دارد؟ رعایت فاصله طولی، حرکت در بین خطوط، رعایت سرعت مجاز و ...
در مسیر آمستردام، آسیاب های بادی روستایی، جنگل ها و دشت های زیبا چشم نواز بود. به آمستردام رسیدیم، یکشنبه بود و شهر نسبتا خلوت، ماشین را گوشه ای از خیابان، که محلی رایگان بود، پارک کردیم (تاکید بر رایگان بودن پارکینگ، به دلیل این است که پارکینگ ها در اروپا عموما، پولی و بسیار گران هستند)، کلا شهر با استفاده از سدهایی روی دریا زده اند، ساخته شده، کانالهای آبی و پل های بر روی آن و قایق های داخل آب، سرسبزی درختان منظره زیبایی به آمستردام داده است. از خیابان های اطراف و خیابان معروف "ردلایت" دیدن کردیم، در زمان سفر ما بحث جابجایی مغازه های این خیابان به جایی دیگر مطرح بود، که هنوز هم انجام نشده.
دوری در شهر زدیم، سوپر مارکتی برای خرید رفتیم، مغازه شکلات فروشی، پنیر فروشی و ... رفتیم و مقداری خرید کردیم. در اطراف کانال روی صندلی هایی که برای عابرین پیاده تعبیه شده بود نشستیم و از اینکه توانسته بودیم خودمان را به آمستردام برسانیم خوشحال بودیم و از این همه زیبایی لذت می بردیم. برای عبور از خیابان ها و کوچه ها با توجه به تعداد بسیار زیاد و سرعت دوچرخه ها باید کاملا حواستان به آنها باشد، چند باری پسرمان برای عبور از کوچه ها ما را ترساند.
چند ساعتی در آمستردام بودیم، به دلیل زمان کوتاهی که داشتیم شهر را ترک کردیم و به سمت روستای نئونن حرکت کردیم. روستای کوچکی در نزدیکی شهر آیندهوون، اهمیت این روستا به دلیل این بود که ون گوک(به زبان هلندی ون قوگ) نقاش معروف در این روستا زندگی می کرده است. روستایی بسیار تمیز، زیبا، خیابان های سنگ فرش شده، با درختان سر به فلک کشیده و پر از آرامش.یکی دو ساعت در این روستا گشتیم و چون برای ساعت 8 شب پرواز به سمت ونیز ایتالیا داشتیم، روستا را ترک کردیم و به آیندهوون رفتیم.شرکت اجاره دهنده خودرو به ما گفته بود، چون روز پس دادن خودرو، یکشنبه است و تعطیل، ماشین را روز آخر جلوی شرکت پارک کنید و سوییچ را درون دریچه مخصوص آن بیاندازیم، همین کار را کردیم، یک تاکسی اینترنتی (اوبر) گرفتیم و خود را به فرودگاه آیندهوون رساندیم.
یک خطی راجع به هلند: زیبا، قانونمند، دارای مردمانی قد بلند و خوش پوش، با دوچرخه های فراوان.
ایتالیا (ونیز، میلان و رم)؛
پرواز ما با شرکت هواپیمایی رایان ایر بود، پرواز به موقع انجام شد. فاصله چند ساعته تا ونیز با آرامش کامل صورت گرفت. در نزدیکی شهر ونیز، دو فرودگاه وجود دارد، فرودگاه مارکوپلو و فرودگاه ترویسو. پرواز ما به فرودگاه ترویسو بود.
آخرهای شب بود که به شهر رسیدیم، فرودگاه کوچک و خلوتی که در پایان شب امکانات کاملی نداشت. از فرودگاه بیرون آمدیم، هیچ تاکسی ای جلوی فرودگاه نبود. بیشتر مسافر ها سوار بر اتوبوس شدند و به سمت مرکز شهر ونیز رفتند. ولی هتلی که ما گرفتیم مرکز شهر ونیز نبود. اپلیکیشن اوبر، بولت و سایر اپلیکیشن ها را چک کردیم. هیچ تاکسی ای وجود نداشت!!! از شخصی که نزدیکی هتل بود پرسیدیم، گفت باید به تاکسی تلفنی زنگ بزنید!!!
از همین ابتدا ثابت شد، همانطور که شنیده بودیم ایتالیا نسبت به سایر کشورهای اروپایی عقب تر است. با شماره ای که به ما دادند تماس گرفتیم، بعد از چند دقیقه تاکسی رسید، شاید برای کس دیگری بود، چون خسته بودیم و مدت زیادی منتظر مانده بودیم، سریعا سوار تاکسی شدیم و مسیر هتل را رفتیم. هتلی بسیار تمیز در حاشیه شهر ترویسو با صبحانه، شبی 120 یورو برای سه نفر.
فقط زمان برای استراحت کردن داشتیم. حدود 8 صبح بود، که به رستوران هتل برای صبحانه رفتیم، صبحانه ای کامل و دلنشین، همراه با چای و قهوه ای داغ. تا مرکز شهر ونیز فاصله زیادی بود، از رسپشن هتل خواستیم برای ما تاکسی تا فرودگاه بگیرد، تاکسی بعد از چند دقیقه رسید و ما را به فرودگاه برد(کرایه حدود 30 یورو)، از فرودگاه هم سوار بر اتوبوس های مرکز شهر ونیز شدیم، کرایه نفری 8 یورو که برای کودکان نیز رایگان بود.
به ونیز رسیدیم، تمامی ماشین ها و اتوبوس ها در پارکینگی در نزدیکی ایستگاه مترو متوقف می شدند، سوار بر مترو شدیم تک ایستگاهه شدیم و ایستگاه بعدی آن پیاده شدیم. دیگر خبری از ماشین و موتور و دوچرخه و ... نبود. تنها پیاده روی یا سوار بر قایق های کوچک و بزرگ. قایق های بزرگ چیزی مثل اتوبوس های دریایی بودند که ایستگاه به ایستگاه توقف می کردند، ایستگاه اصلی اشان هم کانال بزرگ بود.
قایق های کوچک (گاندولا) به صورت شخصی بودند و مسیر دلخواه شما را حرکت می کردند. هیچ کدام را سوار نشدیم، ترجیح دادیم از پیاده روی در ونیز لذت ببریم. دیگر ظهر شده بود در مسیر پیتزا فروشی به اسم دلفین ار دیدیم، ظاهرا غذاهای خوشمزه ای داشت. آیا در تور ایتالیا و ونیز می شود پیتزا مارگاریتا نخورد؟
پیتزا مارگاریتا سفارش دادیم و از طعم بی نظیر آن لذت بردیم. چمدانمان را به پیتزا فروشی سپردیم تا برای حرکت به سمت میدان سن مارکو بار اضافه ای نداشته باشیم. در میان مسیر پاستا فروشی توجه ما را جلب کرد، غذایی که شبیه ماکارونی یا اسپاگتی بود را درون لیوان به ما تعارف کرد، هر چند مقدار کمی داخلش بود ولی به دلیل خوشمزه بودن آن در کسری از ثانیه خورده شد.
مسیر را ادامه دادیم تا به میدان اصلی شهر، میدان سن مارکو رسیدیم، کافه رستوران های زیادی داخل میدان بود، گوشه ای از میدان گروهی آواز می خواندند و گروهی ساز می نواختند. میتوان ساعت ها نشست و به اینجا خیره شد. گشتی در میدان زدیم و به سمت مسیر بازگشت حرکت کردیم.
در میان رستوران ها، دنبال اسپاگتی فروشی ای که لیوانی غذا به ما تعارف کرده بود گشتیم تا آن را یافتیم، از همان غذا سفارش دادیم و نوش جان کردیم. بستنی فروشی ای را دیدیم که طعم های مختلفی داشت، با مشورت هم طعم پسته را انتخاب کردیم. چیزی شبیه "پسته چی" روی آن نوشته بود، به زبان ایتالیایی اصیل!!! به فروشنده فهماندیم که "پسته چی" میخواهیم. بعد از خرید هم از ایشان تشکر کردیم. "گراتزیا"
چمدان را از پیتزا دلفین پس گرفتیم و سوار مترو به پارکینگ خودرو ها رفتیم. ایستگاه های قطار بین شهری هم در همین محل توقف دارند. سه بلیط برای شهر میلان گرفتیم که توقف چند ثانیه ای هم در شهر ورونا دارد. مسیر زیبای سه ساعته از ونیز تا میلان را طی کردیم، نکته جالب اینکه در هنگام ورود بلیط ها چک نمی شوند، ولی به صورت رندوم و اتفاقی از هر کابین بلیط را کنترل میکنند، که اگر کسی بدون بلیط باشد، جریمه سنگینی خواهد شد.
نیمه شب بود که به میلان رسیدیم، ایستگاه سنترال استیشن یا ایستگاه مرکزی شهر، که به زبان ایتالیایی "چنتراله" گفته می شد. عکس هایی از این ایستگاه را سالیان قبل در اینترنت دیده بودم، سقف بی نظیر این ایستگاه همیشه در ذهنم بود و جاهایی دیگر مثل آنکارا پاساژی شبیه به آن را دیده بودم، ولی هیچ کدام ایستگاه مرکزی میلان نمیشد.دیوار های بیرونی ایستگاه هم بی نظیر بود، معماری خاص ایتالیایی با مجسمه هایی بر آن.
سوار بر مترو داخلی میلان شدیم، چند ایستگاه بعد پیاده شدیم و مسیر 7 - 8 دقیقه ای را پیاده رفتیم تا هتلمان رسیدیم، هتل پنج ستاره و خاص به سبک قدیمی، با مبلمانی فاخر و سلطنتی. برای هر شب حدود 400 یورو بود، ولی چون ما لحظه آخر که اتاق هتل خالی بود، هتل را رزرو کردیم 90 یورو نرخ خورده بود برای سه نفر. شب را استراحت کردیم.
برای صبحانه به رستوران هتل رفتیم، صبحانه ای کامل و بی نظیر و دلچسب.یورو هایمان تمام شده بود، برای پرداخت هزینه هتل دلارهایی که از ایران گرفته بودیم را به پذیرش هتل دادیم، باورمان نمیشد، دلار قبول نمی کردند و گفتند باید به صرافی های داخل شهر برویم و یورو بگیریم و یورو را تحویل ایشان بدهیم. به صرافی رفتیم، برای تبدیل دلار به یورو 20 درصد کمیسیون می گرفتند، چند تایی را چک کردیم، شوخی نداشتند 20 درصد کمیسیون!!! عدد واقعا زیادی است. به ناچار پول را تبدیل کردیم.(پس فراموش نکنید، به اروپا دلار نیاورید)
نزدیک ایستگاه مرکزی (که دقیقا مرکز شهر میلان هم هست) پیتزا فروشی با ویو جذاب پیدا کردیم، غذایی سفارش دادیم، پیتزا ناپولی بود ولی یک مشت سبزی خام(روکولا) روی پیتزا ریخته بودند. با نهایت عذرخواهی از آشپز مربوطه سبزی ها را کنار زدیم و پیتزا را خوردیم. داخل پیتزا دیگری که سفارش دادیم، ماهی ریز(کیلیکا)!!! بود و مجددا با نهایت عذرخواهی ... .
سوار بر مترو شدیم، به ایستگاه دومو رفتیم،
از داخل مترو که بیرون آمدیم ساختمان دومو روبروی ما بود. مقداری محو تماشای آن شدیم که باران شدیدی گرفت، هر کس به سرعت خودش رو به زیر سقف های ساختمان های اطراف رساند ولی ما که از باران نمی ترسیدیم، همچنان زیر باران ماندیم. خیس به کافه ای اطراف دومو رفتیم، قهوه و چای و کیک سفارش دادیم و از منظره زیبای آن لذت بردیم.
تا آخر شب در همین اطراف از خیابان ها و مغازه ها دیدن کردیم.سوار بر مترو به سمت هتل بازگشتیم. صبح، بلیط از هواپیمایی "آل ایتالیا" که نام آن به "ایتا" تغییر کرده بود داشتیم.
میلان به رم.
ایتالیایی های اصیل با چهره ای جذاب (خاص ایتالیایی) را در این پرواز می شود دید. آیا همه اینها رئیس شرکت های معروف ایتالیایی هستند؟ با کت و شلوار و کراوات؟ یا مدل های معروف برند های پوشاک ایتالیایی؟ چرا اینقدر خوش پوش و خوش چهره هستند؟ تعجب برانگیز است. به هر حال پرواز چند ساعته به فرودگاه لئوناردو داوینچی رم انجام شد. از فرودگاه بیرون آمدیم، سوار مترویی که در نزدیکی آن بود شدیم و خودمان را به مرکز شهر رم رساندیم.
به صاحب خانه ای که اجاره کرده بودیم پیام دادیم که ما در مسیر خانه هستیم. متاسفانه ساده ترین کلمات انگلیسی را نمیدانست. مجبور بودیم با نرم افزار مترجم گوشی جملات را تبدیل به ایتالیایی کنیم و برای ایشان بفرسیم. به خانه رسیدیم در مرکز شهر رم، صاحب خانه هم خود را به ما رساند. شیوه استفاده از آسانسور را برای ما توضیح داد، این آسانسورها را در فیلم های قدیمی انگلیسی دیده بودم. ابتدا در آسانسور را باز می کنید، داخل می شوید. دو در چوبی دیگر را می بندید و دکمه طبقه را می زنید. اگر در های چوبی کاملا چفت نشود، آسانسور حرکت نمی کند.
واحد آپارتمانی تمیز و کوچک تحویل ما شد. در حین تحویل گرفتن اتاق، فرزندمان که داخل سوپر کنار خانه بود، نگران ما شده بود و مغازه را روی سرش گذاشته بود، زمانی که من رسیدم، شنیدم که کسانی که آنجا بودند، از هم می پرسیدن نمی دانیم به چه زبانی صحبت میکند. به هر حال والدین او رسیده بودند و قائله ختم به خیر شد.
تا شب هنوز وقت کافی داشتیم، سوار بر مترو شدیم (نفری 2.1 یورو) و به ایستگاه کلزئوم رفتیم، هوا تاریک شده بود و چراغ های کلزئوم روشن شده بودند، چند ساعتی اطراف آن بودیم، با عروس و دامادی که برای عکس گرفتن آمده بودند، عکس گرفتیم و عروسی شان را تبریک گفتیم.
صبح به سمت جاهای دیدنی رم رفتیم که تعدادشان کم نیست، میدان فواره، چشمه تروی، پله های اسپانیایی، موزه رم و ... نقاش های خیابانی که نقاشی هایشان را می فروختند، موزیسین هایی که می نواختند و ... . سکه ای در چشمه تروی انداختیم، به امید اینکه به زودی به رم برگردیم.
در ادامه سوار مترو داخلی شهر رم شدیم و به ایستگاه واتیکان رفتیم، بعد از چند دقیقه پیاده روی محوطه واتیکان رسیدیم، کوچکترین کشور دنیا در دل شهر رم، با کمترین جمعیت برای یک کشور. خانم و آقایی ایرانی دیدم از شهر باران(رشت) به واتیکان آمده بودند، دخترشان ساکن ایتالیا بود و برای دیدن فرزندشان به آنجا آمده بودند. گفت و گویی کوتاه با انها داشتیم و با آرزوی سلامتی برایشان از همدیگر جدا شدیم. واتیکان هم مانند دیگر محل های رم زیبا و جذاب است. صندلی ها برای سخنرانی پاپ چیده شده بود، منتظر حضور ایشان نشدیم و واتیکان را ترک کردیم.
دستگاه قهوه سازی که در خانه اجاره ای رم بود، برای همسرم جذاب بود، نمایندگی آن شرکت(نسپرسو) را پیدا کردیم و یک دستگاه قهوه ساز خریدیم. تا شب داخل شهر چرخیدیم و لذت بردیم. صبح پرواز به سمت استانبول داشتیم و باید با اروپای زیبا خداحافظی می کردیم، سوار بر مترو شدیم و خودمان را به فرودگاه رساندیم، فرودگاه بزرگی که برای جابجایی از یک ترمینال به ترمینال دیگر آن بایستی سوار بر مترو شد.
یک خطی راجع به ایتالیا: زیبا، دارای مراکز توریستی فراوان، سیستم غیر مدرن و سنتی، دارای مردمانی خوش چهره و خوش پوش و خونگرم.