آفتاب که غروب میکند، تو از پنجره اتاقت به بیرون خیره شدهای. آدمها در رفت و آمد هستند و شهر در جنب و جوش است. فکر تو در دور دستها سیر میکند. به فردا میاندیشی. روزهایی بینظیر و پر از تجربههای تازه را از سر گذراندهای و دیگر وقت بازگشت است. وقت پایین رفتن تا دل دنیای حقیقی ...
دو ماه پیش – تهران
یک سال از آخرین سفرمان میگذشت و خیلی خسته بودیم. دردسرهای کسب وکاری که خودمان راه انداخته بودیم زیاد شده و درس خواندن و استرسهای کنکور هم به آن اضافه گشته بود. این شد که عزممان جزم شد برای سفر بعد از کنکور دکترا. تاریخ امتحان اما مشخص نبود و ما نیک میدانستیم که برای رزرو پرواز و هتل، هر روز دیر کردن مساوی است با دلارهای بیشتری که باید خرج شود و این یعنی محدودیت در برنامه سفرمان.
مشکلات یکی دوتا نبود، دوستانی که قبلا برایمان دعوتنامه شنگن میفرستادند هریک به دلیلی از دسترس خارج بودند و علیرغم داشتن دوست و آشناهای بسیار میان مغزهای فرار کرده به اروپا، از یک طرف، دلمان گرم نبود که به کدامیک رو بیندازیم و از سویی دیگر نمیدانستیم آیا دعوتنامه ارسالی قدرت لازم برای قانع کردن اجنبیها جهت صدور ویزا را دارد یا نه؟! اواخر شهریور، بالاخره تاریخ امتحان کذا معین شد و ما دل به دریا زدیم و به دوستمان در پاریس زحمت ارسال دعوتنامه را دادیم. دوستی وسواسی و دقیق که از هیچ تلاشی برای ما فروگذار نکرد (خدایش حفظ کناد). موازی با اینها، وقت سفارت گرفتیم به تاریخ 28 مهرماه و شروع کردیم به نرم نرم بالا بردن موجودی حسابها و کم کم جور کردن مدارک (لیست مدارک مورد نیاز سفارت فرانسه برای ویزای توریستی). دعوتنامه 18 مهر حاضر شد و در تاریخ 21 مهر با پست DHL به دستمان رسید.
یک عالمه سرچ (بخوانید جستجو) کرده بودیم برای بلیط. به خیلی روشها فکر کردیم:
پرواز مستقیم ایران ایر به پاریس: زمان کمی در راه بودیم. خیلی گران بود و البته خطرات معمول پروازهای ایرانی را هم داشت.
پرواز با پگاسوس به استانبول، یک شب ماندن در آنجا و سپس به سمت پاریس: یک روز کمتر برای ماندن در اروپا وقت داشتیم و بارها استانبول را دیده بودیم. به نسبت ارزان بود اما محدودیت بار داشت و از پذیرایی خبری نبود.
پرواز با لوفتهانزا، ترکیش و امارات با کانکشن در فرانکفورت، استانبول و دبی: آنقدر گران بود که فکرش را هم نمیشد کرد.
پرواز با قطر: زمان به نسبت طولانی سفر (11 ساعت با احتساب 2 ساعت کانکشن در فرودگاه دوحه). قیمت فوقالعاده استثنایی یک میلیون و چهارصد هزار تومان برای هر نفر. پرواز با ایرلاین 5 ستاره و یکی از بهترین خطوط پروازی جهان.
از میان گزینههای موجود، پرواز قطر را انتخاب کردیم. به علت نزدیکی به زمان سفر قیمتها در حال افزایش بود و هر بار که سایت را چک میکردیم پروازمان گرانتر شده بود. این بود که تصمیم گرفتیم به جای رزرو بلیط (که تنها 48 ساعت فرصت Confirm داشتیم) بلیط را خریداری و Confirm کنیم. در صورت عدم موافقت با درخواست ویزایمان برای کنسل کردن بلیط باید نفری 100 دلار پرداخت میکردیم.
روز 28 مهرماه ساعت 7 صبح در خیابان دوستداشتنی نوفلوشاتو حضور به هم رساندیم و در صف طویل و البته عریضی که تشکیل شده بود ایستادیم. نفر شصتم بودیم و متعجب از حضور پرشمار هموطنان در این صبح سرد پاییزی برای عزیمت به دیار فرنگ.
ساعت 10 وارد سفارت شدیم و پس از پرداخت 120 یوروی ناقابل (برای دونفر)، جهت تحویل مدارک و مصاحبه شماره گرفتیم. سفارت فرانس (به کسر ف و سکون سین)، دارای چند باجه جهت مصاحبه و انگشت نگاری است. کمابیش صدای صحبت افراد قبلی به گوشمان میخورد و از کم و کیف سوالات مطروحه در بهت و حیرت فرو میرفتیم: کجا کار میکنی؟ شرکت ....
سمتت چیه؟
مدیر فنی!
توی حسابت چقدر پول هست؟
40 میلیون
سمتت دقیقا چیه؟ مدیر فنی!!!
نه دقیقا چیکار میکنی تو شرکت؟
.... سیمنبت سمنیتبم نستیمن بتسمین بتسمین تمسنی ت!
گفتی تو حسابت چقدر پول بود؟؟؟؟
!!!! چهل میلیون !!!!
و همینطور سوالات عجیب و غریب دیگربه سبکی که تا به حال در هیچ سفارتی تجربهاش را نداشتیم .... راستش ترسیده بودیم. از طرفی دعوتنامهمان فاقد توصیهنامه شرکتی بود و از طرف دوستمان صادر شده بود و به اصطلاح خیلی قدرتمند نبود. و از سوی دیگر میخواستیم حداقل 6 کشور اروپایی را ببینیم و بیم آن میرفت که برای آن کشورها از ما طلب بلیت و رزرو هتل کنند.
القصه نوبت ما شد و قرعهمان به نام آقایی میانسال و خوشبرخورد افتاد. از همان ابتدا با دیدن روی خوش آفیسر، سر شوخی را باز و با وی خنده و گپ و گفت کردیم. حاصل تنها اخذ مدارک و انگشت نگاری بود و نه حتی یک سوال مربوط یا نامربوط !!!! همه چیز خوب پیش رفته بود و در پوست نمیگنجیدیم. با ما وعده کردند تا 14 روز دیگر برای گرفتن پاسپورتها مراجعه کنیم. خوشحال بیرون زدیم و انتظار آغاز شد ...
برنامه ریزی – تهران – 28 مهر تا 21 آبان
وقتی صحبت از برنامهریزی برای سفر میشود، خیلیها به آدم میخندند. بسیاری فکر میکنند که سفر را باید به سبک "هرچه پیش آید خوش آید" گذراند و نیازی به این همه مطالعه و صرف وقت و انرژی نیست. اما تجربه به ما ثابت کرده بود که برنامهریزی دقیق و توجه به کوچکترین و کم اهمیتترین جزئیات نه تنها کاری لذت بخش است و اطلاعات مفید بسیاری به شما میدهد، بلکه موجب میشود دغدغههای شما در طول سفر به حداقل برسد و تنها کاری که برای مدت زمان اقامت خود در مقصد باقی گذاشتهاید، لذت بردن از ساعتها و روزها باشد. به بیان دیگر، شما میتوانید آدرس هتل و نحوه رسیدن به آن را از باجههای اطلاعات فرودگاه مقصد بپرسید و آنها هم با کمال میل به شما کمک خواهند کرد، اما بسیار لذتبخشتر خواهد بود اگر وقتی از هواپیما پیاده میشوید، بدون تعلل و فوت وقت به سمتی بروید که از قبل میدانید کجاست، وسیله نقلیهای را سوار شوید که شرایطش برای شما واضح است و بدون مشکل آدرس مورد نظرتان را بیابید. انگلیسیها اصطلاح "Travel like a local" را به کار میبرند که ما واقعا به آن اعتقاد داریم. القصه، این شد که افتادیم به برنامهریزی برای سفر. برنامه ما چند محور مهم و اساسی داشت که هرکدام از آنها خود شامل جزئیات بیشتری میشدند:
1- کشورها و شهرهایی که دوست داشتیم بازدید کنیم: شامل شهرهایی که ندیده بودیم، شهرهایی که دوست داشتیم دوباره ببینیم و شهرهایی که دیدن آنها شامل شرایط ویژهای بود (مثلا موقعیت جغرافیایی یا یک آفر ویژه در نرخ هتل و بلیط و ....)
2- زمان: مدت زمان لازم برای بازدید از هر مقصد با توجه به کل زمانی که برای سفر در نظر گرفته بودیم.
3- ترانسفر: شامل وسیله نقلیه برای رفتن به مقاصد تعیین شده، مدت زمان هر ترانسفر، هزینههای آشکار و نهان و ....
4- اقامت: هتل، خانه، هاستل یا هر محلی که باید در آن اقامت میکردیم و شرایط و هزینههای آن.
5- پرداخت: با توجه به اینکه کارت مستر یا ویزا نداشتیم، مسئله پرداخت هزینه بلیطها و هتلها، چالشی بزرگ بود که باید در برنامهمان لحاظ میشد.
بررسی دیدنیهای جایی مثل اروپا، کاری زمانبر و طاقتفرساست. باید واقعا عاشق سفر باشید تا این حجم مطالعه و از این سایت به آن سایت رفتن و مقاله و کامنت و ریویو (Review) خواندن، برای شما لذتبخش باشد. اما برای آسان شدن کار بهتر است ابتدا تکلیف خود را با شهرها مشخص کنید و لیستی از شهرهایی که دوست دارید بیشتر ببینید تهیه نمایید. اگر راجع به این هم مطمئن نیستید یا برای شما خیلی تفاوتی نمیکند از سایتهایی استفاده کنید که اماکن دیدنی دنیا را هرساله رتبهبندی میکنند. به دنبال دیدنیهایی باشید که با روحیه شما سازگار هستند. لیست چند سایت مفید برای پیدا کردن مقصد (Destination) :
www.fodors.com
www.ricksteves.com/
www.eurocheapo.com/
tripadvisor.com
www.lonelyplanet.com/
www.europeanbestdestinations.com/
و سایتهای ایرانی:
کجارو ، زورق و www.lastsecond.ir/
بعد از انتخاب مقاصد به سراغ ترانسفر بروید. برای گشتن اروپا میتوان از هواپیما، قطار، اتوبوس و اتومبیل استفاده کرد. شما میتوانید قیمتهای بسیار مناسبی برای حمل و نقل داخل اروپا پیدا کنید به شرطی که تا جایی که میتوانید زودتر اقدام کنید و از جستجو خسته و دلسرد نشوید. چند سایت خوب برای یافتن ترانسفرهای خوب و مقرون به صرفه:
www.skyscanner.net (هواپیما)
www.google.com/flights (هواپیما)
https://www.eurail.com (قطار)
ww.bahn.de (قطار)
eurolines.com/en (اتوبوس)
(سیستم کارپولینگ: همراه شدن با افرادی که با خودروی شخصیشان از شهری به شهر دیگر میروند و پرداخت هزینه مختصر)
اجاره اتومبیل
انتخاب ما با توجه به هزینهها و زمان محدودمان برای اکثر مسیرها، هواپیما بود. اصولا پرواز کردن در اروپا در صورت استفاده از خطوط هوایی ارزان (Cheap Flights) بسیار به صرفه است. اما در استفاده از این خطوط باید به نکات زیر توجه کنید:
1- فرودگاه مبدا و مقصد را چک کنید زیرا بعضی از خطوط هوایی ارزان به فرودگاههایی غیر از فرودگاه اصلی شهرها پرواز میکنند که بعضا فاصله زیادی تا شهر دارد و برای رسیدن به شهر باید متقبل هزینههای زیاد بشوید.
2- این پروازها معمولا در کلاس عادی بدون بار هستند و شما تنها اجازه حمل یک تکه بار استاندارد (بین 8 تا 10 کیلوگرم) به داخل هواپیما را دارید. ابعاد این تکه معمولا از ابعاد استاندارد کابین در خطوط معمولی کوچکتر است. حتما شرایط بار را پیش از خرید بلیط مطالعه کنید.
3- برای کاهش هزینهها، فاصله بین صندلیها در این خطوط پروازی کاهش پیدا کرده و پذیرایی در مدت پرواز با اخذ هزینه اضافه صورت میگیرد. برای اقامت گزینههای بسیاری در مقابل شما وجود دارد. از هتلهای لوکس و ستاره دار گرفته تا هاستلهای صمیمی و کوچک. از خانهها و اتاقهای اجارهای تا مبلهای رایگان!!! انتخاب ما برای تمام مقاصدمان هتل بود. در ذیل آدرس سایتهایی که به شما در پیدا کردن محل اقامت کمک میکنند را میبینیم:
برای هتل:
www.booking.com/
/www.hostelworld.com/
www.tripadvisor.com/)
www.expedia.com/
پیش از رزرو هتل حتما شرایط را با دقت مطالعه کنید. به خصوص قسمت Fine Print هتل را. اگر با کارت اعتباری فرد دیگری رزرو را انجام میدهید که همراه شما نیست، حتما مسئله را با هتل در میان بگذارید و مطمئن شوید که مشکلی نیست.
برای هاستل:
www.hostels.com/
برای اجاره اتاق یا خانه:
airbnb.com/
و برای مبلهای رایگان:
سایت couchsurfing.com /در راستای یک فرهنگ زیبا و غنی گردشگری به وجود آمده است. شما با استفاده از این سایت میتوانید برای خوابیدن در مقصد خود، مهمان یکی از اعضای شبکه CS باشید. میزبان تنها یک مبل، تخت یا اتاق برای خواب در اختیار شما قرار میدهد و وظیفهای در قبال سایر موارد مانند غذا و ... ندارد. اگر مایل به استفاده از خدمات این سایت هستید، توصیه میکنم ابتدا درباره فرهنگ CS مطالعه کنید و جنبههای مختلف آن را بررسی نمایید. بعد، چندبار به عنوان میزبان، اتاق یا مبل خود را در اختیار مهمانان کشورهای دیگر قرار دهید تا با افرادی ملاقات کنید که عاشق سفر هستند و تجربههای بینظیری برای شما دارند. در مرحله آخر میتوانید درخواست دهید تا مهمان یکی از اعضای سایت در مقصد مورد علاقه خود باشید. بازهم تاکید میکنم که اطلاع کامل از فرهنگ و بایدها و نبایدهای Couch Surfing بسیار ضروریست و در صورتی که آگاهی کافی نداشته باشید ممکن است سفر برای شما به خاطرهای تلخ بدل شود و یا ذهنیت منفی برای میزبانان ایجاد گردد.
به سفرنامه خودمان برگردیم: پس از جستجوهای طاقتفرسا و البته شیرین، برنامههای مختلفی آماده و همه را در جداولی مانند شکل زیر وارد کردیم. این برنامهای بود که با توجه به تمام جوانب شامل زمان، هزینه، مقاصد و ... انتخاب شد:
برنامه سفر
روزها میگذشت و ما در انتظار ویزا بودیم. پروازها و هتلها هر روز گرانتر میشدند و نگرانیهای ما بیشتر و بیشتر. تا اینکه روز موعود فرا رسید و برای گرفتن پاسپورت به سفارت مراجعه کردیم. اینبار کمتر معطل شدیم و بعد از حدود 1 ساعت به همراه ویزای شنگن 35 روزه از سفارت خارج شدیم.
تا اینجا همه چیز عالی پیش رفته بود. اما فرصت بسیار کمی برای رزرو بلیط پروازها و هتلها داشتیم. همان شب به دوستانمان زنگ زدیم و خواهش کردیم تا از کارت اعتباری آنها برای رزرو استفاده کنیم. از روی جدولی که تهیه کرده بودیم به سرعت تمام پروازها و هتلها را رزرو کردیم و خوشبختانه همه چیز طبق برنامه پیش رفت.
فرودگاه امام خمینی تهران – 21 آبان 94
ساعت 7 صبح پنجشنبه 12 آبان به فرودگاه امام رسیدیم. پس از انجام تشریفات معمول پرواز و چک پاسپورت و انتظاری کوتاه، سوار هواپیمای Airbus A320 قطر شدیم و راس ساعت 10:55 به سمت دوحه پرواز کردیم. مدت پرواز حدود 2 ساعت و پرواز بسیار آرام و دلپذیر بود. ساعت 12:30 به وقت قطر به فرودگاه دوحه رسیدیم و واکنش اولیه ما چیزی جز شگفتی نبود!
میان تمام فرودگاههایی که در کشورهای مختلف جهان دیده بودیم، دوحه داستان دیگری بود. از معماری شگفتانگیز و نظم و انضباط تمیزی بیش از حد آن گرفته تا برخورد بینهایت مودبانه و همراه با احترام کلیه پرسنل در تمام قسمتهای فرودگاه، خدمات ارائه شده در بالاترین سطح و ورای استانداردهای مرسوم حتی در کشورهای اروپایی بود. دوست داشتم پرواز بعدی چند ساعت دیرتر بود تا بیشتر در فضای دلپذیر فرودگاه دوحه میماندم. اما فرصت زیادی نداشتیم و پس از استراحتی کوتاه به سمت گیتهای پرواز رفتیم و سوار هواپیمای بعدی به مقصد پاریس شدیم.
فرودگاه دوحه
بوئینگ پهن پیکر قطر راس ساعت 14:30 بلند شد و به سمت پاریس حرکت کرد. پرواز قطر همانطور که انتظار میرفت بسیار راحت و دلپذیر بود. صندلیهای بزرگ و راحت با فضای پای کافی، سرویس خواب کامل، پذیرایی بسیار مناسب، امکانات تفریحی مانند فیلم و بازی و ... و از همه مهم تر نحوه برخورد مهمانداران و خدمه پرواز که تجربهای بینظیر را برای ما فراهم کرد.
پاریس – 21 تا 23 آبان
پروازمان ساعت 19:45 به وقت پاریس در ترمینال 1 فرودگاه Charles de Gaulle به زمین نشست. بلافاصله از اینترنت فرودگاه استفاده کردیم و به خانوادهها خبر دادیم که به مقصد رسیدهایم. بارها را تحویل گرفته و به طبقه پایین فرودگاه رفتیم. فرودگاه Charles de Gaulle دارای 3 ترمینال است که باهم فاصله زیادی دارند. ارتباط این 3 ترمینال از طریق یک متروی کوچک درون فرودگاه برقرار میگردد که فرانسویها به آن CDGVAL میگویند.
برای رفتن به پاریس ابتدا باید به ترمینال 2 رفت و از آنجا سوار قطار شد لذا ما هم به طبقه پایین رفته و با CDGVAL به ترمینال 2 رفتیم. از آنجا دو بلیط به مقصد پاریس تهیه کردیم و در ایستگاه RER B منتظر قطار ماندیم.
پاریس دارای 14 خط مترو و 5 خط RER (اق او اق) است. خطوط مترو با شمارههای 1 تا 14 و خطوط RER با حروف A تا E متمایز شدهاند. RERها بزرگتر و جادارتر هستند و غالبا برای مقاصد دورتر مانند فرودگاه استفاده میشوند. ما برای رفتن به پاریس باید از خط RER B استفاده میکردیم و با یک تعویض خط و سوارشدن بر متروی خط 10، به هتل میرسیدیم. حدود ساعت 21:30 شب در ایستگاه Charles Michels پیاده شدیم و با 3 دقیقه پیادهروی به هتل رسیدیم.
نام هتل ما Carina Tour Eiffel بود. این هتل در منطقه 9 پاریس در خیابان Ginoux و در فاصله نزدیکی نسبت به برج ایفل قرار گرفته است. مراحل Check in به سرعت انجام شد و اتاق را تحویل گرفتیم. برای دو شب اقامت در این هتل مبلغ 195 یورو پرداخت کردیم. (نقد و بررسی این هتل را در قسمت بررسی هتلهای سایت ثبت کردهام)
هتل کارینا – عکس از اینترنت
استراحت کوتاهی کردیم و پیاده راهی برج ایفل شدیم. هتل چند خیابان با برج فاصله داشت و منظره زیبا و نورانی ایفل در شب دائما مقابل چشمانمان بود. هوا مطبوع و شب سرشار هیجان بود. از آنجا که هردومان پیش از این به بالای برج رفته بودیم و همچنین هوا ابری و مهآلود بود و چیز زیادی از منظره شهر دیده نمیشد، از بالا رفتن صرف نظر کرده و ترجیح دادیم با قدم زدن در محوطه برج و لذت بردن از زیبایی این بنای منحصر به فرد، خستگی سفر 12 ساعته را از تن به در کنیم.
اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که برج ایفل دارای دو آسانسور است: یکی شما را به ایوانی در میانه برج میبرد و دیگری از آنجا به بالاترین نقطه برج میرود. ایفل در شب به علت نورپردازی فوقالعاده و همچنین منظره شهر پاریس دیدنیتر است اما باید به خاطر داشت که هوای صاف لازمه دید مناسب است و زمانبندی با توجه به صفهای طولانی برج، امری واجب. چراکه آخرین ساعات پذیرش و فروختن بلیط معمولا 11 شب است. بهترین حالت این است که حوالی غروب خود را به برج برسانید در اطراف آن گشتی بزنید و سپس برای بالارفتن بلیط تهیه نمایید. قیمت بلیط بزرگسالان، برای رفتن به طبقه اول برج 11 و برای طبقه دوم 17 یورو است. به نظر من ایفل مهمترین، دیدنیترین و زیباترین اتفاق پاریس است، پس اگر راهی این شهر شدید دیدن و بالارفتن از آن را هرگز از دست ندهید.
نیمه شب قدم زنان تا هتل برگشتیم و خیلی زود به خواب رفتیم.
برج ایفل
صبح زود از خواب بیدار شدیم و برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم. صبحانه خوب و قابل قبول بود و از نکات مثبت آن میتوان به قهوه بینظیر و کراسان تازه و خوشمزه اشاره کرد. قهوه و کراسان صبحانه مرسوم فرانسویهاست که صبحها علاوه بر هتل در بسیاری از کافههای شهر پیدا میشود. قیمت آن هم ارزان و در حدود 5 یورو برای هر نفر است.
گفتیم که هردو پیش از این پاریس را دیده بودیم و در این بازدید دوم از شهر نورها به دنبال جاهایی میگشتیم که کمتر معروف هستند و کماکان بازدید از آنها میتواند سرشار لذت و تجربه باشد. به همین منظور نزد پذیرش هتل شدیم و برایش حکایت خود را تعریف کردیم ... از نگاه خیره خیرهاش به سرعت دریافتیم که لام تا کام انگلیسی نمیداند و حداکثر کمکی که با بداخلاقی توانست به ما بکند آوردن یک نقشه بود و دایره کشیدن دور برج ایفل، موزه لوور، کلیسای نوتردام، کنکورد، طاق نصرت، شانزالیزه و ... ناگفته پیداست که دوستمان داستان را به کلی نگرفته بود و همان کاری را میکرد که وظیفه خود میدانست و لابد فکر میکرد همه مهمانها همین سوال را دارند. این شد که تصمیم گرفتیم کل شهر را پیادهروی کنیم، از هوا و اتمسفر عالی لذت ببریم، به کافهها سرک بکشیم و روزمان را به شب برسانیم.
مسیرمان را با سوارشدن خط 10 مترو آغاز کردیم و به نوتردام رفتیم، از کنار کلیسا آرام بالا آمدیم تا به رود سن رسیدیم، حاشیه سن را قدم زدیم و بعد به لوور رفتیم. لوور را به سمت میدان کنکورد قدم زدیم و شانزهالیزه دوست داشتنی را ادامه دادیم. بازارچههای کریسمس در شانزهالیزه که خیلیها آن را معروفترین خیابان جهان میدانند، به راه افتاده بود و فضایی جذاب و شاد برقرار بود.
انواع خوردنی و نوشیدنی، صنایع دستی، تولیدات هنری و ... موجود بود و میتوانستی ساعتها در بازارچه وقت بگذرانی. ظهر در رستورانی در همان خیابان غذا خوردیم و به سمت طاق نصرت (Arc de triumph) راه افتادیم. در راه مغازهها را سرکشی و چیزهایی هم برای خرید انتخاب کردیم اما خریدن را برای روز بازگشت گذاشتیم.
طاق نصرت را که دیدیم نوبت خیابان سن ژرمن بود و کافه بازی! این خیابان شاید زیباترین و زندهترین خیابان پاریس باشد. پر از کافههای کوچک و بزرگ و آدمهایی که فضای آنها را پر کردهاند. معروفترین این کافهها کافه فلور (Café de Flore) است که میان پاریسیها از شهرت خوبی برخوردار است و خوردن قهوه در آن بر هر توریستی واجب. ما هم قهوهای نوشیدیم و پس از قدم زدن فراوان در خیابانهای سن میشل و سن ژرمن و استراحتی کوتاه در هتل، دوباره راهی شانزالیزه شدیم تا آخرین شب اقامتمان در پاریس را بگذرانیم.
خیابان پهن پاریس در شب غرق نور و سرور بود. مردم در هیجانی غیرقابل وصف در تحرک بودند: همه جا صدای موسیقی بود و شادی و خوردن و نوشیدن. جشن بود و آماده شدن برای سال نو. پس از گشت و گذار شام سبکی خوردیم و راهی هتل شدیم. باید زودتر میخوابیدیم و صبح زود راهی فرودگاه میشدیم.
کلیسای نوتردام
رود سن
(قفل های عشاق در کنار رود سن
موزه لوور
شانزه الیزه
طاق نصرت
کافه فلور
چند خط راجع به پاریس:
دیدنیهای مهم پاریس عبارتند از برج ایفل، موزه لوور، کلیسای نوتردام، خیابان شانزالیزه، میدان کنکورد، قبرستان پرلاشز، بنای طاق نصرت، ساختمان اپرا، خیابانهای سنمیشل و سنژرمن، مولنروژ و ... راجع به برج ایفل پیشتر گفتیم. برای بازدید از لوور یک صبح تا ظهر وقت بگذارید و هرگز نخواهید که تمام آن را در این فرصت بازدید کنید چراکه کاریست نشدنی. لوور سه بال (Wing) اصلی دارد به نامهای Richelieu، Sully و Denon. این سه بال در کنار هم ساختاری U شکل تشکیل دادهاند. بهتر است پیش از ورود به موزه بدانید کدام آثار برای شما جذابتر است و مستقیم به دیدن همانها بروید تا هم در زمان صرفهجویی کنید هم خسته نشوید. هنگام خرید بلیط به شما نقشه کامل موزه داده میشود و از سایت https://www.louvre.fr هم میتوانید اطلاعات زیادی راجع به موزه پیدا کنید. شاخصترین اثر این موزه تابلوی نقاشی مونالیزا، شاهکار لئوناردو داوینچی است و بازدید از قسمت مربوط به تاریخ ایران هم میتواند برای هموطنان جذاب باشد.
بلیط موزه برای بزرگسالان 15 یورو و برای افراد زیر 18 سال و دانشجویان (در صورت ارائه کارت معتبر بینالمللی)، رایگان است. همچنین بین ماههای اکتبر تا مارس، ورود به موزه در اولین یکشنبه هرماه برای تمام افراد رایگان میباشد.
کلیسای نوتردام، همه ما را به یاد رمان عاشقانه ویکتور هوگو به نام گوژپشت نوتردام میاندازد. برای دیدن منبع الهام این نویسنده بزرگ و همچنین یکی از زیباترین کلیساهای اروپا و جهان باید به ایستگاه Sorbonne روی خط 10 یا St-Michel روی خط 4 بروید. ورود به کلیسا رایگان است و باید لباس مناسب داشته باشید.
قبرستان پرلاشز واقع در شرق پاریس، علاوه بر داشتن زیباییهای بصری فراوان، آرامگاه نویسندگان شهیر ایرانی صادق هدایت و غلامحسین ساعدی و مشاهیر جهانی از جمله اسکار وایلد، ژان دولافونتن، فردریک شوپن و ... است. برای رفتن به این گورستان باید در ایستگاه Pere Lachaise روی خط 2 یا 3 از قطار پیاده شوید. ورود به پرلاشز رایگان است.
قبرستان پرلاشز
رفت و آمد در پاریس:
متروی پاریس اگر کارآمدترین در جهان نباشد بیگمان یکی از بهترین سیستمهای حمل و نقل زیرزمینی دنیاست. 14 خط مترو و 5 خط RER رفت و آمد شما را در هر مسیر و از هر نقطه از پاریس به نقطه دیگر آسان میکند. بلیط مترو برای هر سفر 1.8 یورو قیمت دارد. شما میتوانید 10 بلیط را به صورت یکجا به قیمت 14 یورو خریداری کنید و به صورت انفرادی یا چند نفره استفاده نمایید. قیمت RER برای رفتن به فرودگاه 10 یورو میباشد. توصیه میکنیم مسیرهای کوتاه و متوسط را پیاده طی کنید و از زیباییهای شهری پاریس بیبهره نمانید
بلیط مترو و RER
خورد و خوراک:
یک وعده فست فود بین 3 تا 7 یورو و یک وعده ناهار در رستوران متوسط 14 تا 20 یورو هزینه دارد. قهوه حدود 4 یورو و اسنکهای گرم و سرد 5 یورو تمام میشود. اگر دوست دارید در هزینهها صرفهجویی کنید، سوپرمارکتهای زنجیرهای Carrefour انتخاب خوبی برای انواع غذا شامل ساندویچ، اسنک، نودل و ... هستند.
آن شب تلخ
به سفرنامه خود بازگردیم. حدود 11 شب به هتل رسیدیم، چمدانها را بستیم و آماده خوابیدن شدیم. پروازمان به مقصد برلین ساعت 9:20 صبح فردا بود و برنامه داشتیم تا راس ساعت هفت در رستوران صبحانه را صرف کنیم و با RER به فرودگاه برویم. طبق محاسبات ساعت 8:15 به فرودگاه میرسیدیم و چون از قبل به صورت آنلاین Check in کرده بودیم، مستقیم سوار هواپیما میشدیم. اما برنامهریزیها همیشه درست پیش نمیروند: پیش از خواب از یکی از دوستان پیامی دریافت کردیم که حملات گسترده تروریستی در پاریس رخ داده است. با چک کردن اخبار متوجه شدیم اتفاق خیلی جدیتر از چیزیست که فکر میکردیم: بیش از صد کشته و مرزهایی که همه میگفتند بسته شده است.
سایت Germanwings را چک کردیم، پروازمان سر جایش بود و هیچ اعلانی مبنی بر بسته شدن مرزها وجود نداشت. تصمیم گرفتیم یک ساعت زودتر بیدار شویم و به فرودگاه برویم تا مشکلی پیش نیاید. صبح زود بیدار شدیم و اتاق را تحویل دادیم. به سرعت سوار مترو خط 10 شدیم و با RER B به سمت فرودگاه حرکت کردیم. ساعت 8 در فرودگاه بودیم و با توجه به چک این آنلاین، مستقیم به سمت گیتهای خروجی رفتیم. شاید توصیف منظرهای که با آن مواجه شدیم کمی مشکل باشد: تمام گیتهای خروجی فرودگاه بسته شده بود و تنها یکی از آنها را باز گذاشته بودند. مسافران تمام پروازها بدون توجه به مقصد و ... باید از همین گیت عبور میکردند و طبیعتا ازدحام جمعیت باورنکردنی بود. صفی به طول تقریبی 300 نفر تشکیل شده بود که حتی فکر ایستادن در انتهای آن برایمان ناخوشایند بود.
به سمت مسئول گیت که کارتهای پرواز را کنترل میکرد رفتم و به او ساعت پروازم را نشان دادم. گفتم که پرواز در کمتر از یک ساعت دیگر بلند خواهد شد و خواستم اجازه دهد تا بدون نوبت وارد شویم. معمولا در چنین شرایطی، پرسنل فرودگاهها نهایت همکاری را با مسافری که عجله دارد میکنند، اما آن روز یک روز معمولی نبود! به من پاسخ داده شد که من هم مثل سایرین باید در انتهای صف بایستم و مهم نیست که پروازم چه ساعتیست!
با ناامیدی در صف ایستادیم و ساعت 9 وارد شدیم. خوشحال بودیم که هنوز 20 دقیقه فرصت داریم و به پرواز میرسیم اما خوشحالی ما 30 ثانیه بیشتر طول نکشید: کمی جلوتر متوجه شدیم که برای خروج از فرانسه باید مجددا توسط پلیس چک پاسپورت انجام شود و مهر خروج زده شود! (در شرایط عادی بین کشورهای عضو پیمان شنگن تشریفات چک پاسپورت وجود ندارد) مجددا صف طویلی روبروی باجههای پلیس تشکیل شده بود. جمعیت در حدی بود که ما ابتدای صفوف را نمیدیدیم. بازهم مسئله زمان پرواز را با مسئولین فرودگاه در میان گذاشتیم اما دوباره همان پاسخ را شنیدیم و اینکه تمام پروازها تاخیر دارند و نگران نباشید. چارهای جز پذیرفتن شرایط نداشتیم.
جو فرودگاه به شدت امنیتی بود و سربازان و ماموران در هر گوشهای به چشم میخوردند. ما چیزی نخورده بودیم و به شدت گرسنه بودیم. ایستادن مداوم و کوله سنگین هم به شدت خستهمان کردن بود. با تحمل همه این شرایط و نگرانی از بابت مشکلاتی که ممکن بود در برخورد با پلیس مرزی پیدا کنیم، ساعت 13:30 به باجههای پلیس رسیدیم. مشکل خاصی پیش نیامد و سوالاتی ساده در حد مبدا و مقصد پرسیده شد، پاسپورتهایمان مهر خروج خورد و به سمت هواپیما حرکت کردیم. وسایل را به سرعت روی نقالههای بازرسی پرتاب کردیم و کارتهای پروازمان را به متصدی دادیم. از نگاه او به سرعت فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است: پروازمان رفته بود!!! به همین سادگی، بدون هیچ اعلان قبلی، بدون انتظار و صداکردن برای مسافرهایی که هم Check in کردهاند و هم بارکد کارت پروازشان در فرودگاه اسکن شده است و خط هوایی میداند که آنها در فرودگاه حضور دارند ....
فرصت زیادی برای فکر کردن نداشتیم. وسایل را جمع کردیم و به سمت طبقه پایین راه افتادیم. در این مسیر تنها چند دقیقه وقت داشتیم تا افکارمان را منظم کنیم و آمادگی ذهنی لازم برای هر پیشامدی را داشته باشیم. ماهها برنامهریزی، برآورد هزینه، انرژی و اشتیاق و چیزهای دیگر میرفت تا به یک خاطره تلخ تبدیل شود اما ما نمیخواستیم اجازه دهیم این اتفاق رخ دهد: در طبقه پایین به سمت Desk لوفت هانزا رفتیم. خط هوایی ما Germanwings بود که متعلق به خطوط Lufthansa است. متوجه شدیم که 3 نفر دیگر نیز شرایطی مشابه ما دارند: یک پسر جوان تونسی الاصل که در پاریس زندگی میکرد، یک خانم میانسال فرانسوی و یک دختر جوان چینی. شرایط را برای مسئول لوفت هانزا توضیح دادیم و گفتیم که مسئول این اتفاق شما هستید و سهلانگاری شما در مدیریت فرودگاه و پروازها باعث از دست دادن پرواز ما شده است. تقاضا کردیم تا بلیط دیگری به مقصد برلین برای ما تهیه شود. پسر جوانی که مسئول کانتر بود، شروع به جستجو کرد و خیلی سریع نتیجه مشخص شد: امروز هیچ پرواز دیگری به برلین وجود ندارد. پروازهای فردا پر است. اولین پروازی که جا دارد پس فردا صبح است!!!
در چنین شرایط بحرانی، خیلی مهم است که تمام احساسات خود را سرکوب کنید. شما قطعا عصبانی هستید، عصبانی از اینکه در اروپای غربی، در یک کشور توسعه یافته که عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل است و ادعای تامین امنیت دنیا را دارد، با چنین مشکلات سادهای دست به گریبان شدهاید و سوگمندانه آنها نه تنها توانایی مدیریت بحران ایجاد شده را ندارند، بلکه واکنشهایی همراه با ترس و استیصال از خود بروز میدهند.
شما قطعا خشمگین هستید، از اینکه چند ماه برای سفرتان برنامهریزی کردهاید، متحمل هزینه شدهاید، به سختی ویزا گرفتهاید و تمام اینها ممکن است به خاطر ندانمکاری دیگران و نه اشتباهات خودتان، به باد رود. در این شرایط سیلی از احساسات به درون شما هجوم میآورند و از شما میخواهند که واکنشهای احساسی داشته باشید. اما باور کنید تنها راه مدیریت این شرایط سرکوب احساسات و حفظ خونسردیست. کاری که فرانسویها در مواجهه با بحران تروریستیشان، نتوانستند انجام بدهند.
به مسئول کانتر لوفت هانزا گفتم: برلین را فراموش کن، شهرهای دیگر را بگرد و هر مقصدی در آلمان پیدا کردی به من بگو. بعد از بیش از 12 ساعت بدشانسی، روزنههای امیدی باز شد. پسر جوان، کارمندی مسئولیت پذیر و منطقی بود که همین کار ما را آسانتر میکرد. شروع به جستجو در پروازها کرد و با چند نفر تماس گرفت و حدود 20 دقیقه تلفنی صحبت کرد. در آخر به ما اعلام کرد که ساعت 17 یک پرواز به مونیخ میرود و یک ساعت بعد پروازی از مونیخ به برلین وجود دارد. این شاید بهترین خبری بود که در آن شرایط میتوانستیم بشنویم. گفتیم که بلیط را صادر کند. هیچ وجه اضافهای از ما بابت بلیط گرفته نشد (قابل توجه خطوط پروازی ایرانی) و ما با خوشحالی راهی طبقه دوم شدیم. جایی که صفی بلندتر و شلوغتر از صبح انتظارمان را میکشید و ما برای بار دوم باید در آن میایستادیم!
پس از حدود 3 ساعت معطلی در صف، اینبار به پرواز رسیدیم. ساعت 18:30 در مونیخ بودیم و ساعت 22 شب در فرودگاه تگال برلین فرود آمدیم.
برلین – 23 تا 25 آبان
یک روز طولانی تمام شد. خستگی را در تمام بدن و ذهن خود احساس میکردیم. پس از خداحافظی با دوستان جدیدمان (جا ماندههای پرواز صبح)، به سرعت از فرودگاه خارج شدیم و اتوبوسی که به برلین میرفت را پیدا کردیم. این خط اتوبوس ایستگاهی دقیقا روبروی هتل ما داشت و این مسئله برای تنهای خسته ما نعمتی بود. نام هتل Astrid am kurfurstendamm بود. وقتی به در هتل رسیدیم کمی شوکه شدیم. یک در بزرگ چوبی قدیمی که بسته بود و تعداد زیادی زنگ که نام هتل روی یکی از آنها نوشته شده بود. زنگ زدیم و در باز شد. در مقابل ما یک ردیف پله چوبی بود. از پلهها بالا رفتیم و صدای قرچ قرچ چوبهای قدیمی بلند شد. در طبقه اول، پذیرش هتل قرار داشت و خانمی مسن و بسیار مهربان انتظار ما را میکشید.
هتل Astrid - عکس از اینترنت
از فرودگاه پاریس به هتل ایمیل زده بودیم و ضمن اعلام اینکه دیرتر از ساعت مشخص شده به برلین میرسیم، درخواست کردیم اتاق را برایمان نگه دارند. خانم پذیرش هم داستان پاریس را شنیده بود و بسیار مشتاق بود از اخبار آنجا بداند. با تمام خستگی برایش از اتفاقات روز گفتیم و او هم شنید و با صبر و حوصله شرایط هتل را برایمان شرح داد و اطلاعات ضروری را در اختیارمان گذاشت.
ساختمان هتل یک ساختمان بسیار قدیمی بود که دو بلوک روبروی هم داشت. بلوک سمت چپ آپارتمانی مسکونی بود و بلوک سمت راست هتل. اتاق ما در طبقه سوم قرار داشت. آسانسور هتل یک آسانسور قدیمی سه نفره بود که دربهای آن با دست باز و بسته میشد و برای رفتن به طبقات بالا باید دکمه طبقه را با دست نگه میداشتیم!!!
کف هتل و اتاقها از چوب قدیمی بود و هنگام راه رفتن صدایش بلند میشد. اتاق ما بزرگ و جادار و تمیز بود. چیز زیادی از آن شب یادم نیست جز آنکه از فرط خستگی به سرعت خوابمان برد ... (بابت دو شب اقامت در این هتل مبلغ 140 یورو پرداختیم. نقد و بررسی این هتل را در قسمت بررسی هتلهای سایت نوشتهام)
صبح زود از خواب بیدار شدیم. یک روز کامل را از دست داده بودیم و برنامهمان فشردهتر شده بود. صبحانه هتل به نسبت خوب بود. پس از صرف صبحانه به سرعت از هتل بیرون رفتیم تا بازدید از برلین را آغاز کنیم. باد و باران شدیدی آغاز شده بود و راه رفتن در شهر حتی با چتر بسیار مشکل بود. اولین مقصد ما کلیسای Kaiser Wilhelm بود که در نزدیکی هتلمان واقع شده بود. این کلیسا در زمان جنگ جهانی به شدت تخریب شده و تنها نیمی از آن باقیمانده است. انگار که ساختمان آن را با چاقو بریده باشند. قسمت باقیمانده را برای یادبود حفظ کردهاند و در کنار آن کلیسای جدیدی با معماری مدرن ساخته شده است.
کلیسای Kaiser Wilhelm
دوست داشتیم در خیابانهای برلین مانند پاریس پرسه بزنیم اما باد و باران شدید این کار را غیر ممکن میساخت. روبروی کلیسا، ایستگاه اصلی بسیاری از اتوبوسهای توریستی Hop on Hop off بود. این اتوبوسها یک مسیر مشخص دارند که از تمام اماکن دیدنی شهر میگذرد. شما میتوانید در هر ایستگاهی که مایل بودید از اتوبوس پیاده شده و از آن محل دیدن کنید. سپس در زمان معین در همان ایستگاه سوار اتوبوس بعدی شده و مسیر را ادامه دهید تا در انتها به ایستگاه اولیه خود بازگردید. فواصل بین اتوبوسها، مسیر آنها و قیمتهایشان بسته به شرکتی که انتخاب میکنید متفاوت است.
با توجه به باران شدید، این اتوبوسها مناسبترین گزینه برای دیدن شهر بودند. پس درنگ نکردیم و دو بلیط به قیمت 10 یورو برای هر نفر خریدیم و سوار شدیم. در شهر گشتیم و از ساختمانهای مختلف عبور کردیم. راهنمای صوتی (Audio guide) در اختیارمان قرار داده شد و با انتخاب زبان مورد نظر، میتوانستیم توضیحات مربوط به هر قسمت را گوش کنیم. اولین ایستگاهی که تصمیم به پیاده شدن گرفتیم، ایستگاه checkpoint Charlie بود.
نقشه اتوبوس Hop on Hop off
وقتی صحبت از جنگ جهانی به میان میآید، اولین کلمهای که به ذهن انسان میآید آلمان نازی است. جنگی وحشتناک و خانمانسوز که هنوز پس از گذشت نیم قرن آثارش از میان نرفته است و سایه ترسش در اروپا و جهان باقیست. برلین، تاریخ زنده جنگ و دوران پس از جنگ است. برلین قلبهای شکسته است و زخمهای کهنه. برلین ترسی عمیق است از هر لحظه پایان گرفتن یک زندگی، هر ثانیه نابود شدن یک رویا. تصویر تمام آن روزهای تاریک و سرد، هنوز بر پیکره شهر پیداست. از کلیسایی که دو نیم شده تا دیواری که تکه تکه شدنش پایانی بود بر انزوای انسان. برلین را نه یک بار که بارها باید دید و در هوایش نفس کشید.
چک پوینت چارلی یکی از مشهورترین گذرگاههای میان برلین شرقی و غربی در زمان وجود دیوار برلین بوده است. با آن تابلوی رنگ و رو رفتهای که روی آن نوشته شده: شما در حال ترک بخش آمریکایی برلین هستید. نام این گذرگاه حرف سوم الفبای ارتشی آمریکاست. (آلفا، براوو، چارلی، ...) تاریخ جنگ سرد و سمبل مهم آن یعنی دیوار برلین آنقدر گسترده است که فرصتی برای اشاره به آن نداریم اما همین بس که در چک پوینت چارلی، هنوز رد پای فرارهای شبانه، و چسباندن گوشها به دیوار برای شنیدن صدای آزادی غرب را میتوان دید و احساس کرد. تکههایی از دیوار تخریب شده در جای جای پیاده روها نصب شده و روی آنها پر است از گرافیتیهای رنگارنگ و زیبا.
تکههای کوچکتر دیوار را میتوانید از مغازهها اینجا بخرید و به یادگار ببرید. عکس یادگاری با هنرمندانی که لباسهای نظامی زمان جنگ را بر تن دارند نیز خالی از لطف نیست.
Checkpoint Charlie
بقایای دیوار برلین
فهرست وار به باقی ایستگاهها هم اشارهای بکنیم:
دروازه برندنبرگ: دروازهای زیبا با معماری شبه یونان باستان که ظاهرا در گذشته دروازه شهر بوده است. اکنون در ورودی میدانی زیبا جا خوش کرده است و میتوان در میدان قدم زد و از دیدن آن سیراب شد. ما که باران امانمان را بریده بود به سمت کافه استارباکسی که در گوشه میدان قرار دارد دویدیم و از پشت شیشه باران خورده به برندنبرگ خیره شدیم. وقت بیرون رفتن از کافه و پیش از سوار شدن مجدد بر اتوبوس از کنار یادبود بزرگی از گل و شمع برای قربانیان پاریس گذشتیم و باز هم آرزو کردیم که آتش جنگ برای همیشه خاموش شود.
برندنبرگ
یادبود قربانیان پاریس در مقابل برندنبرگ
رایشستاگ: ساختمانی تاریخی که محل کنونی پارلمان آلمان است. بالای آن یک گنبد شیشهای ساختهاند که میتوان از آن بالا رفت و داخل پارلمان را دید (نمادی از شفافیت حکومت در آلمان). روز یکشنبه بود و پارلمان تعطیل، پس به دیدار از بیرون آن بسنده کردیم و به سمت ایستگاه بعدی روانه شدیم.
رایشستاگ
زیباییهای این شهر گویی تمامی ندارند: باغ وحش و آکواریوم، یادبود سمبلیک قربانیان هولوکاست (قبرستان سنگی)، میدان زیبای پتسدامر با بقایای دیوار برلین، کافهها و شبهای زنده و پر جنب و جوش، دل کندن از آن را غیر ممکن میسازد.
ظهر در رستورانی نزدیک هتل ناهار خوردیم و عصر را به گشتن در مغازههای نزدیک هتل در خیابان Kurfürstendamm گذراندیم. روزهای یکشنبه بسیاری از اماکن شهر تعطیل هستند و به خصوص بعد از غروب، جایی برای رفتن پیدا نمیکنید. باران هم خیال بند آمدن نداشت و مثل شلاق روی چترهایمان فرود میآمد. امکان قدم زدن در شهر نداشتیم و هنوز خستگیهای دیروز از بدنمان در نیامده بود. به هتل بازگشتیم و در اتاق قدیمیمان گپ زدیم و خوردیم و نوشیدیم و به خواب رفتیم.
خیابان زیبای Kurfürstendamm
صبح زود بیدار شدیم. اتاق را تحویل دادیم و وسایل را در انبار هتل گذاشتیم. قدم زنان راه افتادیم و برای چند نفر سوغاتیهای کوچکی خریدیم. کوله و چمدانمان را برداشتیم و پیاده و آرام راهی ترمینال اتوبوس شدیم.
چند خط راجع به برلین:
مهمترین دیدنیهایی که به آنها اشاره نکردیم عبارتند از: جزیره موزه (Museum Island)، برج تلویزیون (TV Tower) و برلین شرقی (East Berlin). جزیره موزه برلین درست در مرکز برلین و در میان رودخانه Spree واقع شده است. در این جزیره زیبا که در فهرست یونسکو نیز به ثبت رسیده است، 5 موزه استثنایی وجود دارد: موزه قدیمی (Altes Museum)، موزه جدید (Neues Museum)، Alte Nationalgalerie، Bode Museum و در آخر موزه مهم و دیدنی پرگامون (Pergamon). طبیعی است که برای بازدید از این مجموعه بزرگ باید وقت کافی و البته حوصله و علاقه به آثار هنری را به عنوان پیش نیاز همراه داشته باشید.
اگر زمان اقامت شما در برلین طولانی است و قصد دیدن از این مجموعه با شکوه را دارید پیشنهاد من استفاده از کارتهای Belin welcome card است. با خرید این کارت شما علاوه بر استفاده از حمل و نقل عمومی در برلینبه صورت رایگان، میتوانید از 50 درصد تخفیف در ورودی موزهها و بسیاری از آثار دیدنی برلین برخوردار شوید. قیمت این کارت برای 48 ساعت 19.5 و برای 72 ساعت 27.5 یورو است. اطلاعات تکمیلی و لیست مراکز و تخفیفها را میتوانید در سایت www.berlin-welcomecard.de پیدا کنید.
برج تلویزیون (Fernsehturm) به ارتفاع 368 متر در میدان مشهور الکساندرپلاتز واقع شده است و بالا رفتن از آن همراه خواهد بود با یک نمای پانورامای زیبا از شهر برلین. قیمت بلیط برای بازدید از این برج 13 یورو است و اگر تمایل به رزرو میز در رستوران و بار بالای برج داشته باشید باید 5 یورو بیشتر هزینه کنید.
برج تلویزیون
برلین شرقی معروف به East Berlin، واقع در ضلع شرقی دیوار برلین، شامل گرافیتیهای زیبایی است که روی دیوار نقاشی شدهاند و بازتاب دهنده مفاهیم دوران جنگ سرد هستند. پس اگر به تاریخ معاصر اروپا علاقهمند هستید و هنر مدرن را هم دوست دارید، دیدن این نمایشگاه را از دست ندهید.
رفت و آمد در برلین:
برلین دو فرودگاه دارد: Tegal و Schönefeld که فرودگاه اصلی آن Tegal با نشان اختصاری TXL است. این فرودگاه به شهر برلین نزدیک است و به راحتی میتوانید به مرکز شهر دسترسی داشته باشید. راههای رفتن از فرودگاه به برلین استفاده از تاکسی و اتوبوس است. ما برای رفتن به هتلمان در خیابان kurfürstendamm از لاین A100 استفاده کردیم که حدود 20 دقیقه طول کشید و مبلغ 5.4€ برای دو نفر پرداختیم. برلین هم دارای شبکه مترو و اتوبوس کارآمد و مقرون به صرفهایست که رفت و آمد را برای شما آسان میکند: شهر به سه منطقه A , B , C تقسیم شده است که قیمت بلیط برای هر منطقه متفاوت است.
یک بلیط کوتاه مدت 2 ساعته برای منطقه AB قیمتی برابر با 1.7 یورو دارد و همین بلیط برای منطقه BC مبلغ 2.10 و برای ABC مبلغ 2.4 یورو تمام می شود.
این بلیط برای استفاده در مترو، اتوبوس و ترام معتبر است. بلیطهای یک روزه و هفتگی هم وجود دارند که با توجه به زمان اقامت و حجم سفرهایتان میتوانید از آنها استفاده کنید. توجه داشته باشید که اکثر دیدنیها و مناطق مهم برلین در منطقه A واقع شدهاند و فرودگاه تگال هم در منطقه B قرار دارد. متروی برلین با دو علامت U-Bahn و S-Bahn شناخته میشود. تفاوت این دو در این است که قطارهای U-bahn منحصرا قطارهای زیرزمینی هستند که بیشتر در مرکز شهر تردد میکنند اما قطارهای S-bahn در مرکز شهر زیر زمین و در حومه و مقاصد دورتر، روی زمین حرکت مینمایند. خطوط اتوبوس هم با شمارههای 3 رقمی متمایز میگردند.
خورد و خوراک:
قیمت یک وعده فست فود در برگرکینگز، بین 5 تا 10 یورو و یک وعده غذا در رستورانی متوسط 15 تا 25 یورو است. یک قهوه استارباکس به همراه اسنک حدود 7 یورو تمام میشود. اما مثل همه جای اروپا، برای تهیه غذای ارزانتر میتوان به سراغ سوپرمارکتها رفت و تنوع کمنظیری از خوردنیها و نوشیدنیها را با قیمت مناسب خریداری کرد.
و اما ادامه راه ...
از هتل تا ترمینال برلین حدود چهل دقیقه پیاده روی کردیم. مثل همه ترمینالهای دیگر ابتدا وارد سالن انتظار شدیم که پر بود از مسافران مختلف و بعد از سالن یک محوطه دایرهای شکل که محل استقرار اتوبوسها و سوار شدن مسافران بود، وجود داشت. از مک دونالدز ترمینال ناهار سبکی خوردیم و راس ساعت 14:45 اتوبوس Eurolines را در مقابل ایستگاه مربوطه پیدا کردیم. بلیط اتوبوس را قبلا آنلاین رزرو کرده بودیم، چمدان و کوله خود را تحویل دادیم و سوار شدیم. اتوبوس دو طبقه و بسیار راحت بود. در مقابل هر صندلی یک مانیتور اختصاصی وجود داشت که امکاناتی مانند فیلم و موزیک و رادیو و نقشه راه را به مسافر ارائه میداد. اینترنت WiFi هم مهیا بود و هیچ کم و کسری نداشتیم. به طبقه بالا رفتیم و ردیف اول را برای نشستن انتخاب کردیم تا دید بهتری به مسیر داشته باشیم. راس ساعت 15 اتوبوس به سمت پراگ حرکت کرد.
مسیر برلین تا پراگ فوق العاده زیبا و پر است از مناظر طبیعی، درختان سرسبز و دشتهای وسیع. چشممان از دیدن راه سیر نمیشد اما خستگیهای دو روز اخیر باعث شد تا دو ساعتی بخوابیم. اتوبوس در درسدن (شهری بسیار زیبا در آلمان) توقف کوتاهی کرد و مسافرانی سوار و پیاده شدند و راس ساعت 19 به پراگ رسیدیم.
در مسیر پراگ
پراگ – 25 تا 28 آبان
پراگ آشنا و دوست داشتنی. پراگ، عروس اروپا. شهری که هرگز از دیدن آن سیر نمیشویم. هر دو برای بار دوم به پراگ میآمدیم و هر دو عاشق این شهر هستیم. به محض ورود به ترمینال، وارد ایستگاه متروی Florenc روی خط C شده و در ایستگاه Muzeum از قطار پیاده شدیم. هتل ما درست وسط میدان معروف Wenceslas واقع شده بود. یعنی قلب توریستی پراگ. فاصله هتل تا دو ایستگاه متروی Muzeum و Mustek کمتر از 5 دقیقه پیاده روی بود و با 10 الی 15 دقیقه قدم زدن و عبور از کوچه پس کوچه های زیبای شهر، به میدان Old town میرسیدیم. موقعیتی ایدهآل برای یک هتل در شهری که بسیار دوستش داریم.
هتل Yasmin، هتلی بزرگ و چهار ستاره بود. کارهای تحویل اتاق به سرعت انجام شد و به اتاقمان در طبقه هفتم راهنمایی شدیم. اتاق بسیار تمیز، بزرگ و مدرن بود و کمبودی احساس نمیکردیم. پس از کمی استراحت و دوش گرفتن، گام در خیابانهایی گذاشتیم که هر سنگفرش آن برایمان دنیایی از خاطره و احساس خوب بود. (نقد و بررسی هتل Yasmin را در قسمت بررسی هتلهای سایت نوشتهام. ما برای 3 شب اقامت در این هتل مبلغ 115 یورو پرداخت کردیم)
هتل یاسمین - عکس از اینترنت
کشور چک عضو پیمان شنگن و اتحادیه اروپاست و با اینکه واحد پول یورو را به رسمیت میشناسد و شما میتوانید در تمام فروشگاهها، هتلها و ... از یورو استفاده کنید، اما واحد پول رسمی کشور همچنان کرون چک است که با علامت CZK نشان داده میشود. در زمان اقامت ما هر یورو تقریبا معادل 26 کرون بود. اولین اقدام ما تبدیل پول به کرون بود.
صرافیهای متعددی در مناطق توریستی پراگ وجود دارند اما به تجربه میدانستیم که صرافیهای واقع در ضلع شرقی میدان ونسسلاس (نزدیک محل هتلمان) که معمولا توسط مهاجرین عرب زبان اداره میشوند، نرخهای بهتری دارند. مقداری پول را تبدیل کردیم و راهی خیابان شدیم.
میدان Wenceslas را به سمت شمال قدم زدیم و از تودرتوی کوچههای پراگ با مغازههای رنگارنگ و کافههای شلوغش گذشتیم تا به Old town square رسیدیم. در اطراف میدان راه رفتیم و هوای عالی را استنشاق کردیم تا رستورانی برای غذا خوردن پیدا کنیم. اطراف Old town پر است از رستورانها، کافهها و بارهایی که صندلیهایشان را حتی در نوامبر سرد پراگ، بیرون چیدهاند و مردمی که شادمان در حال خوردن و نوشیدن هستند. ما هم از این جشن شبانه بی نصیب نماندیم و راهی یک رستوران در ضلع شمال غربی میدان شدیم. غذای ایتالیایی شامل پیتزا، کالزون و نوشیدنی را در کنار شومینههای روشن در فضای باز صرف کردیم و قدم زنان به هتل بازگشتیم.
Old Town
نوازندگان دوره گرد در Old Town
صبح زود بیدار شدیم و برای صرف صبحانه راهی رستوران هتل شدیم. صبحانه هتل Yasmin مطابق انتظارمان بسیار فراتر از صبحانه معمول هتلهای 4 ستاره بود. خوراکهای گوناگون سرد و گرم هر سلیقهای را راضی مینمود و 4 دستگاه اسپرسو در 4 گوشه رستوران قهوه تازه آسیاب شده را برای میهمانان دم میکردند. انواع آبمیوهها و شیرینیها هم روی میز وسط خودنمایی میکردند و همه اینها نوید یک صبح عالی در به نظر ما بهترین شهر اروپا را میدادند.
پس از صبحانه مفصل مجددا راهی Old town شدیم. جلوی ساعت نجومی (astronomical clock) معروف و نماد شهر پراگ، ایستادیم و راس ساعت، نمایش عروسکها را به همراه صدای زنگ ساعت دیدیم. بعد قدم زنان به مرکز خرید بزرگ پالادیوم رفتیم و کمی خرید کردیم. ظهر ناهار را در رستورانی در نزدیکی پالادیوم صرف کردیم و به پل چارلز رفتیم. از روی پل عبور کردیم و به مجسمههای بیشمار ایستاده روی آن خیره شدیم. در آنسوی پل چارلز، باریکترین کوچه اروپا را دیدیم و راهی خانه-موزه کافکا شدیم.
پس از بازدید از خانه کافکا به قلعه بزرگ و معروف پراگ رفتیم و قدم زنان راه خود را به سمت هتل ادامه دادیم. غروب در میدان ونسسلاس، گوشهایمان مهمان یک گروه موسیقی بود که در وسط میدان برنامه زنده داشتند. موسیقی گوش کردیم و شام را از دکههای چوبی اطراف میدان Old Town خریدیم. بستنی قیفی و نوشیدنی هم اضافه شد تا ساعت 12 شب، خسته اما سیر به هتل بازگردیم.
معروفترین میدان پراگ، میدان Old Town است. با یک بنای حدودا 60 متری در میانه آن که یک ساعت نجومی و یک اسطرلاب عظیم روی آن نصب شده است. قدمت این ساعت بیش از 600 سال است و قدیمیترین ساعت نجومی جهان است که هنوز کار میکند.
سر هر ساعت جمعیت زیادی از توریستها پای برج جمع میشوند تا نظارهگر نواختن زنگ ساعت و بیرون آمدن عروسکها از پنجرههای برج باشند. 12 عروسک که نماد حواریون مسیح هستند و به ترتیب از مقابل پنجرهها عبور میکنند. برای بالا رفتن از این برج باید بلیطی به مبلغ 120 کرون خریداری کنید.
astronomical clock
پل چارلز را با قدم زدن در امتداد کوچههای باریک و سنگفرش Old Town پیدا خواهید کرد. پلی با قدمت 500 ساله که 30 مجسمه باروکی با فواصلی منظم در دو سوی آن خودنمایی میکنند و گویی نگاهبانان این بنای مرموز هستند. اگر در اواخر پاییز به پراگ سفر کنید احتمال اینکه این پل را در ساعات صبح غرق در مه ببینید بسیار زیاد خواهد بود و منظرهای وهم آلود را تجربه خواهید کرد. در دو طرف پل، سه برج قرار دارد: یکی در سمت Old town و دو تای دیگر در سمت میدان Lesser. این برجها از زیباترین بناهای پراگ هستند و بالا رفتن و بازدید از آنها هم خالی از لطف نیست.
پل چارلز
بعد از عبور از پل چارلز و طی کردن مسافتی تقریبا 300 متری، به یک کوچه باریک بر میخوریم. عرض این کوچه آنقدر کم است که در هر لحظه فقط یک نفر امکان عبور از آن را دارد و برای جلوگیری از برخورد عابرین با هم و در یک اقدام کمی فانتزی، در ورودیهای آن چراغ راهنمایی نصب شده است که به تناوب سبز و قرمز میشود و شما میتوانید از سمتی به سمت دیگر حرکت کنید. این کوچه به روایت محلیها، باریک ترین کوچه اروپا و شاید جهان است.
باریک ترین کوچه اروپا!!!
در فاصله کمی از این دیدنیها، خانه کافکا، نویسنده مشهور اهل چک قرار دارد. رمان کوتاه و مشهور مسخ با ترجمه فوق العاده صادق هدایت، در ایران بسیار شناخته شده است. در حیاط خانه کافکا مجسمه دو مرد عریان قرار دارد که به روی نقشه چک ادرار میکنند. ظاهرا این مجسمههای فوقالعاده در حال نوشتن جملاتی از ادبیات چک هستند. کمی آنسوتر خانه کافکا قرار دارد که به موزه تبدیل شده است و برای ورود به آن باید بلیطی به مبلغ 200 کرون خریداری کنید.
موزه کافکا
اما دورتر از پل چارلز و خانه کافکا، بنایی عظیم از دور خودنمایی میکند. بنایی که از اکثر نقاط پراگ دیده میشود و علی رغم تلاش دولت کمونیست وقت برای پنهان کردن آن در میان ساختمانهای یک شکل و بی روح، همچنان استوار و زیبا و چشم نواز است.
قلعه پراگ (Prague Castle) بزرگترین قلعه تاریخی جهان است. مجموعهای عظیم از کلیساها، کاخها، برجها و باغها که اقامتگاه کنونی رئیس جمهور چک نیز میباشد. یکی از جاذبههای این قلعه، دیدن مراسم تعویض گارد ریاست جمهوری است که با مناسکی خاص صورت میگیرد. کلیسای غول پیکر سنت ویتوس هم با دنیایی از هنر معماری، مجسمهسازی و نقاشی، شما را حیرت زده خواهد کرد. برای بازدید از قلعه پراگ باید یک روز کامل وقت گذاشت، بلیطهای مختلفی هم وجود دارند که هر کدام قسمتهایی از این مجموعه را پوشش میدهند.
مسیرهای مختلف بازدید از 70 تا 350 کرون قیمت دارند. لازم به ذکر است که بلیطی با پوشش کامل همه قسمتهای قلعه پراگ وجود ندارد و اگر مایل به بازدید از تمام دیدنیهای این قلعه هستید باید چند بلیط مختلف خریداری کنید.
قلعه پراگ
کلیسای St Vitus
شب هنگام از خستگی یک روز پر از پیاده روی، بیهوش شدیم. صبح زود دوباره بیدار شدیم و بعد از صبحانه از هتل بیرون آمدیم. مقصدمان بار دیگر Old Town بود و این بار به بالای برج ساعت رفتیم. منظرهای وصف ناشدنی از خانههای رنگی پراگ و نمایی 360 درجه از شهر دوست داشتنیمان. آن بالا باد شدیدی میوزید و ایستادن و راه رفتن در راهروهای تنگ آنجا را سخت میکرد. باد به حدی شدید بود که بیم آن میرفت تعادلمان برهم بخورد. داخل برج هم دیدنیهایی بود همگی درباره تاریخچه این بنا و ساعت آن و به رسم تمام موزههای جهان، یک مغازه سوغاتی فروشی بسیار جذاب.
نمای پراگ و قلعه پراگ از بالای برج ساعت
مگر میتوان از شهری به این زیبایی بازدید کرد و مهمان کافههایش نشد؟ مگر میشود رمز و راز زندگی روزمره مردمش را کشف نکرد؟ مشهورترین کافه شهر به تعبیری کافه لوور (Louvre Café) است که شهرت خود را مدیون فرانتس کافکاست. این کافه پاتوق همیشگی کافکا بوده و چیزیست مانند کافه نادری خودمان با این تفاوت که کافه لوور را با همت فراوان به همان شکل سابق حفظ کردهاند و کافه نادری در حال فروریختن است.
فضای این کافه، فضایی کلاسیک است با میزهایی چوبی و لوسترهای قدیمی. اینجا هم میشود غذای خوشمزه نوش جان کرد و هم قهوه و مشتقات آن را. ما دو فنجان قهوه سفارش دادیم و سیگاری گیراندیم. در اتمسفر دوست داشتنی کافه غرق شدیم و از "مسخ" تا "محاکمه" سفر کردیم. به رسم سفرهای گذشته چند خطی روی کاغذ یادداشتهای جذاب کافه، به یادگار نوشتیم و بیرون زدیم.
یادداشت ما در کافه لوور
کوچههای Old Town پر است از رستورانهای کوچک و بزرگی که کمابیش در تمام آنها میتوان غذای سنتی چک را مزه کرد. مشهورترین غذای چکی، گولاش است. نوعی خورشت که با گوشت خوک و پیاز و ادویه فراوان تهیه میشود و آن را در کاسههایی از جنس نان سرو میکنند. بین 120 تا 200 کرون قیمت دارد و بسیار لذیذ است. ناهار را مهمان رستورانی در همان حوالی بودیم و مقصد بعدی ما کلیسای Our Lady Before Týn بود. این کلیسا در ضلع شرقی میدان Old Town واقع شده و یکی از نمادهای این میدان به شمار میآید. معماری جذاب و خیره کنندهای دارد و دیدن آن خالی از لطف نیست.
پس از کلیسا به دیدن دیوار جان لنون (John Lennon) رفتیم. این دیوار در قسمت Lesser (غرب پل چارلز) و درست روبروی سفارت فرانسه واقع شده است. در مقابل سفارت فرانسه به یاد قربانیان پاریس انبوهی از گل و شمع و نقاشی و همدردی وجود داشت که منظرهای زیبا و در عین حال تاسف بار ساخته بود.
اما فلسفه دیوار معروف به دیوار جان لنون: همزمان با مرگ جان لنون خواننده مشهور بیتلز، گرافیتیهایی از او روی این دیوار کشیده میشود و از آنجا به دیوار لنون معروف میگردد. با پایان دوران سلطه کمونیسم، یک هنرمند جسور کل دیوار را سفید میکند و تمام آثار گرافیتی را از بین میبرد. او روی دیوار سفید شده مینویسد: دیوار تمام شد (WALL IS OVER) که کنایهایست به پایان جنگ سرد. بعدها اما دوباره کشیدن گرافیتیها آغاز میشود و امروزه شاید اگر با فاصله یک ماه مجددا به پراگ سفر کنید، دیواری کاملا متفاوت از گذشته را ببینید.
سفارت فرانسه در پراگ و یادبود قربانیان پاریس
دیوار جان لنون
در راه بازگشت به کتابفروشی شکسپیر سری زدیم. لختی روی صندلیهایش نشستیم و چند صفحهای ورق زدیم. کتابفروشی یک زیرزمین جذاب هم دارد که پر است از کتابهای روی هم تلنبار شده و چند مبل قدیمی برای لم دادن و خواندن در سکوت شیرین و بوی کاغذ.
کتابفروشی شکسپیر
به سمت شرق پل بازگشتیم و حاشیه رود زیبای ولتاوا را قدم زدیم تا رسیدیم به یکی از آثار معماری مدرن پراگ به نام خانه رقصان (Dancing House) این ساختمان که شکل کلی آن شبیه زن و مردیست در حال رقصیدن، به دستور واسلاو هاول، رئیس جمهور سابق چک در محل ساختمانی که در جنگ جهانی دوم نابود شده بود، ساخته شد. این ساختمان نماد معماری مدرن پراگ و یکی از مشهورترین ساختمانهای جهان است و دیدن معماری آن در میان آن همه بناهای کلاسیک و باروکی در قلب پراگ بسیار جذاب.
خانه رقصان
در حاشیه ولتاوا رستورانی هست به نام Grosseto که روی یک کشتی لنگر گرفته بنا شده و البته دو شعبه دیگر هم در پراگ دارد. غذای ایتالیایی خوشمزه و با قیمت متوسط سرو میکند و شبها معمولا بدون رزرو نمیتوان جایی در آن پیدا کرد. از شانس خوب ما، آن شب میز خالی در Grosseto وجود داشت پس برای شام دلچسب در کنار رود آرام ولتاوا و حین نمایش غروب خورشید، آماده شدیم. پیتزاها و پاستاهای اینجا حدود 200 کرون قیمت دارند و نوشیدنی هم حدود 60 کرون. پس از صرف شام، تا هتل قدم زدیم. آخرین شب حضورمان در پراگ بود و هر ثانیهاش برایمان ارزشمند. زیبایی و آرامش این شهر انسان را اسیر خود میکند و دل کندن از آن به راستی که سخت است. اما سفر ادامه دارد و تجربهها در انتظارند ...
چند خط درباره پراگ:
اگر وقت بیشتری در پراگ داشتید، اینها را از دست ندهید: بازدید از موزه کمونیسم، قبرستان یهودیها، موزه ملی پراگ، پارک لتنا و ...
رفت و آمد در پراگ:
مترو و ترام بهترینهای رفت و آمد در پراگ هستند و اتوبوس گزینه بعدی است. تاکسی هم مانند تمام اروپا به وفور و البته گران قیمت. 3 خط مترو تقریبا تمام نیاز شما را پوشش خواهد داد و البته 90 درصد دیدنیهای پراگ را میتوانید پیاده پیدا کنید.
از بلیطها میتوانید هم برای مترو و هم اتوبوس و ترام استفاده کنید. بلیطهای تکی به دو صورت 30 دقیقه و 90 دقیقهای موجود است که به ترتیب 24 و 32 کرون قیمت دارند. برای خرید بلیط باید از ماشینهای اتومات استفاده کنید که قدیمی و پر سر و صدا و در نگاه اول کمی ترسناک هستند اما با دقت به نوشتههای انگلیسی روی دکمههای آن میتوانید به آسانی بلیط خود را خریداری کنید. در ورودی مترو پراگ هیچ گیتی وجود ندارد و شما باید خودتان بلیط را به وسیله دستگاه ساعت بزنید. کسی بلیط شما را چک نمیکند و سیستم به شهروندان اعتماد کامل دارد. اما ممکن است بلیط شما به صورت رندوم توسط ماموران مترو چک شود و اگر تاریخ و ساعت نداشته باشد جریمه سنگینی در انتظار شماست.
بلیط مترو
خورد و خوراک: یک وعده فست فود حدود 80 تا 120 کرون، غذا در رستوران متوسط با نوشیدنی 250 تا 400 کرون و قهوه استارباکس حدود 80 کرون قیمت دارد. دکههای کنار خیابان ساندویچهای کوچکی به قیمت 30 تا 45 کرون به همراه نوشیدنی عرضه میکنند و غذای سنتی چک هم حدود 150 کرون آب میخورد.
صبح روز چهارم در پراگ برنامه بسیار فشردهای داشتیم. به چند مغازه از پیش نشان کرده رفتیم و مقداری سوغاتی خریدیم. به هتل برگشتیم و اتاق را تحویل دادیم. سرپایی فست فودی در دکههای میدان ونسسلاس بر بدن زدیم و با مترو به ترمینال اتوبوس پراگ رفتیم. سر و کله اتوبوس Euroline ما راس ساعت 13 پیدا شد و با راننده بسیار بداخلاقی که اصرار داشت با او به زبان چکی صحبت کنیم نه انگلیسی!!! روبرو شدیم. پس از تحویل بارها و شنیدن غرلندهای آقای راننده سوار شدیم و مانند مسیر برلین به پراگ همه چیز مسیر مطلوب بود به جز یک ترافیک یک ساعته به علت تعمیرات جاده و غر زدنهای مداوم راننده به مدت 5 ساعت تا خود وین. القصه ساعت 18 در ترمینال وین پیاده شدیم: اولین شهری که برای هردومان جدید بود.
در مسیر وین
وین – 28 تا 30 آبان
خسته و کوفته از اتوبوس پیاده شدیم. ایستگاه متروی ترمینال وین برعکس پراگ، در خارج از ترمینال واقع شده بود و چند دقیقهای زمان برد تا آن را پیدا کنیم. وارد ایستگاه Erdberg که روی خط U3 قرار دارد شدیم و با تعویض قطار در ایستگاه Volkstheater و رفتن به خط U2 در ایستگاه Taborstrasse از مترو بیرون آمدیم. 5 دقیقه پیاده روی کافی بود تا هتل Resonanz را پیدا کنیم.
هتلی جمع و جور و تر و تمیز. کارمند رسپشن شب پسر جوانی با ظاهر آسیای شرقی بود. کارهای چک این به سرعت انجام شد و اتاق را تحویل گرفتیم. اتاقی با اندازه متوسط و دکوراسیون کلاسیک چوبی و زیبا و بسیار تمیز. برای دو شب اقامت در این هتل مبلغ 120 یورو پرداختیم. (نقد و بررسی این هتل را در قسمت بررسی هتلهای سایت نوشتهام) دوش و کمی استراحت و زدن به قلب یکی از شهرهایی که همیشه دوست داشتیم از نزدیک ببینیم: وین.
وین هم مانند اکثر شهرهای اروپایی یک مرکز قدیمی یا همان Old Town دارد. دور این قسمت از شهر یک خیابان به شکل دایره وجود دارد که آن را از سایر قسمتها جدا میکند. به همین دلیل محلیها این ناحیه را به اختصار Ring مینامند. داخل رینگ، قلب تپنده وین واقع شده است.
خیابانهایی مملو از مغازهها، کافهها، اماکن دیدنی، رستورانها و البته توریستهایی که از سویی به سوی دیگر در حرکت هستند. اولین شب حضورمان در وین را به کشف رینگ پرداختیم. در کوچههای سنگفرش آن قدم زدیم و در بازارچه کریسمسی که در میدان اشتفانپلاتز برپا شده بود، شام سبکی خوردیم. پیاده به هتل بازگشتیم و به خواب رفتیم.
اشتفان پلاتز
صبح روز بعد، زودتر از همیشه بیدار شدیم. صبحانه را در رستوران هتل که پنجرههایش رو به حیاط بود صرف کردیم. تنوع و کیفیت صبحانه متوسط بود. سریع راهی شدیم و دوباره به رینگ بازگشتیم. از خانه موتزارت شروع کردیم و سپس به خانه موسیقی رفتیم. مقصد بعدی کاخ بلودره بود و آثار مشهور کلیمت. بعد از ناهار کلیسای اشتفان پلاتز را دیدیم و به اپرا رفتیم.
وین محل اقامت موسیقیدان بزرگ ولفگانگ آمادئوس موتزارت بوده است و خانه او اکنون به موزهای زیبا تبدیل شده است. در این خانه – موزه علاوه بر لمس فضای زندگی این هنرمند بزرگ، با تاریخچهای از آثار مهم او و رویدادهای عمر کوتاه اما پربارش نیز آشنا میشویم. بلیط این خانه به تنهایی 11 یورو قیمت دارد اما ما یک بلیط ترکیبی به مبلغ 17 یورو خریداری کردیم که با آن میتوانستیم علاوه بر این موزه از خانه موسیقی وین هم بازدید کنیم. لازم به ذکر است که این خانه تنها یکی از چندین محل اقامت این نابغه موسیقی در وین بوده است. بسیاری از خانههای وی از بین رفته یا فروخته شده و تغییر کاربری دادهاند اما این خانه که موتزارت از سال 1784 تا 1787 در آن اقامت داشته به عنوان سمبلی از سبک زندگی وی بازسازی و به روی عموم گشوده شده است. بسیاری از وسایل و مبلمان این خانه مربوط به زمان حیات موتزارت نیستند و درواقع بازتولیدی هستند از آنچه که محققان فکر میکنند برشی از زندگی این هنرمند جاودان اتریشی بوده است.
خانه موتزارت
وین را اگر بتوان در یک کلمه خلاصه کرد آن کلمه بی تردید موسیقی خواهد بود. در کوچههای وین که قدم برمیدارید، نواخته شدن نتها را زیر پوست شهر احساس میکنید. گویی تنها زبان زنده این مردم موسیقی است. انگار بشر از آغاز تاریخ جز به این زبان سخنی نگفته است. اوج این احساس غنی را در خانه موسیقی وین پیدا میکنید. جایی که اگر عاشق موسیقی هم نباشید و تنها کمی، فقط کمی به آن علاقه داشته باشید، غرق در هیجان و لذتی وصف ناپذیر خواهید شد.
مقصد بعدی ما هم همین خانه موسیقی بود که بلیط آن را قبلا به صورت ترکیبی از خانه موتزارت خریداری کرده بودیم. خانه موسیقی در واقع یک موزه Interactive است. این نوع موزهها که امروزه در بسیاری از نقاط جهان و با موضوعات متفاوت وجود دارند به موزههایی اطلاق میشود که در آنها بازدید کننده تنها یک بیننده صرف نیست و رابطهای دو طرفه میان وی و موزه برقرار میشود. این رابطه میتواند شامل بازی، شرکت در فعالیتهای مختلف، ورک شاپ و کلا تجربیاتی شخصی باشد که برای هر بازدید کنندهای احساسی متفاوت را پدید میآورد.
ورودی خانه موسیقی یک حیاط بزرگ بود درست در وسط ساختمانی که از چهار طرف آن را در برگرفته است.
در وسط حیاط یک پیانوی رویال بزرگ وجود داشت و بازدیدکنندگان میتوانستند پشت آن بنشینند و شروع به نواختن کنند. صدای پیانو در محیط بسته میان ساختمانها بازتاب مییافت و به دلنشینی آن افزوده میشد. وارد خانه که شدیم پسر بچه کوچکی، شاید 5 ساله در حال نواختن سمفونی 40 موتزارت بود. موسیقی به راستی که در خون مردم اینجا جریان دارد.
پلههای ورودی خانه موسیقی، به شکل کلاویههای پیانو ساخته شده بود و بچهها میتوانستند با دویدن و پریدن روی پلهها، نتهای مختلف را بنوازند و تجربهای جذاب از موسیقی داشته باشند. در جای جای این خانه دیدنیهای بسیاری از تاریخ موسیقی گرفته تا زندگی نوازندگان مشهور و کلا هر آنچه درباره موسیقی هست، پیدا میشود.
نام بردن از تک تک آنها بسیار دشوار است و باید به شخصه تجربهاش کرد. تنها به ذکر یک مورد از این همه اکتفا میکنم: در یکی از اتاقهای این خانه یک صفحه نمایش بزرگ وجود دارد و شما تصویری از یک ارکستر بزرگ و کامل را میبینید در مقابل این صفحه نمایش یک پارتیتور (دفتر نت رهبر ارکستر) و یک باتون (چوب مخصوص رهبر ارکستر) قرار دارد. این باتون در واقع یک سنسور کینکت مانند است. با برداشتن باتون، ارکستر شما سازها را بلند میکنند و آماده نواختن میشوند. حالا وقت هنرنمایی شما به عنوان رهبر ارکستر است که باید به پارتیتور نگاه کرده و با تکان دادن باتون، ارکستر خود را رهبری کنید.
این بازی پیشرفته، جالب و شگفت انگیز، دقایقی بسیار مفرح و شیرین را برای ما رقم زد. اگر خیلی از ریتم خارج میشدیم، اعضای ارکستر اجرا را متوقف میکردند و داد و بیداد راه میانداختند. اما با کمی تمرین توانستیم چند سمفونی مشهور را به درستی اجرا کنیم.
خانه موسیقی
در حال رهبری ارکستر در خانه موسیقی
جاذبههای خانه موسیقی تمامی ندارند اما بگذریم و به الباقی وین دوست داشتنی بپردازیم:
باران شروع به باریدن کرده بود و شهر موسیقی حال و هوایی بینظیر داشت. چترها را باز کردیم و قدم زنان به سمت کاخهای بلودره (Belvedere) حرکت کردیم. این کاخهای بزرگ و با شکوه شامل دو کاخ بلورده شمالی و جنوبی است که علاوه بر معماری خیره کننده و زیبا گنجینه گرانبهایی از آثار گوناگون هنری را در خود جای دادهاند. هنرمند بزرگ اتریشی گوستاو کلیمت با آثار بدیع و فوقالعاده خود، اعتبار و شهرتی دوچندان به این مجموعه کاخها بخشیده است. تابلوهای مشهور این هنرمند از جمله مشهورترین اثر وی به نام بوسه (The Kiss) را میتوانید در بلودره شمالی و جنوبی از نزدیک ببینید. در این موزه بزرگ عکاسی ممنوع است و یک پوستر کپی از تابلوی بوسه در طبقه پایین قرار داده شده که میتوان با آن سلفی گرفت و اثر اصلی را از شر نور فلاشها و خطرات مونوپادها در امان نگاه داشت. در محوطه بیرونی و میان دو قصر باشکوه، باغ بسیار زیبا و سرسبزی قرار دارد که برای قدم زدن و گذراندن دقایقی در آرامش، بسیار مناسب است.
بلیطهای بلودره انواع مختلفی دارند و بسته به اینکه قصد بازدید از کدام قسمت را داشته باشید، انتخابهای متنوعی پیش روی شماست. ما بلیط کلیمت (Klimt Ticket) را به قیمت 20 یورو تهیه کردیم که شامل بازدید از هر دو قصر میشد اما بازدید از Winter palace جزء آن نبود. در پایان بازدید از فروشگاه موزه را فراموش نکنید که پر است از انواع محصولات زیبا با طرحهایی از کلیمت!
بوسه، اثر گوستاو کلیمت
کاخ بلودره
دوباره به رینگ بازگشتیم. سرخوش از دیدن این همه زیبایی به خیابان kohlmarkt رفتیم. این خیابان پر است از فروشگاههای برندهای مطرح دنیا و جان میدهد برای خرید و Window shopping. حدود 2 ساعت از این مغازه به آن مغازه رفتیم و چیزهای کوچکی خریدیم. بعد برای شام و نوشیدنی مهمان یک کافه بار به نام چاتانوگا بودیم. چیزی که جذبمان کرد نام این کافه بود چرا که در تهران دهه پنجاه هم رستورانی به همین نام وجود داشته و گویا از شهرتی فرامرزی هم برخوردار بوده است.
پس از صرف شام، قدم زنان به هتل بازگشتیم و خیلی زود به خوابی عمیق فرورفتیم. صبح روز بعد، پس از صبحانه بیرون زدیم و به خانه هنر (Kunst Haus Wien) رفتیم. این خانه یک نمایشگاه هنر مدرن است که گالریهای آن آثار گوناگونی را در زمانهای مختلف به نمایش میگذارند. بلیط ورودی آن 11 یورو قیمت دارد و اگر طرفدار هنر و معماری مدرن هستید بازدید از آن برای شما بسیار لذت بخش خواهد بود. در کنار همه اینها، معماری متفاوت و مدرن ساختمان نمایشگاه هم بسیار دیدنی است.
خانه هنر
فرصت کمی تا پروازمان باقی بود و ترجیح میدادیم تا میتوانیم دیدنیهای بیشتری از وین را ببینیم. قطاری به نام Ring Tram وجود دارد که دور تا دور رینگ وین را در مدت 30 دقیقه طی میکند و آثار دیدنی این قسمت را با راهنمای صوتی (Audio Guide) برای توریستها توضیح میدهد. حسن ختام بازدید ما هم از وین سوار شدن این قطار بود و دوره کردن رینگ زیبای وین. قیمت بلیط برای هر نفر 8 یورو بود.
به سرعت به هتل بازگشتیم و اتاق را تحویل دادیم. در لابی قهوه و کیک تازه خوردیم و به سمت مترو حرکت کردیم. قطاری به نام CAT یا City Airport Train در وین وجود دارد که شما را از ایستگاه مرکزی مترو (Landstrasse) بدون توقف و ظرف 16 دقیقه به فرودگاه میبرد. امکانات جالبی هم در ایستگاه مخصوص این قطار تدارک دیده شده است مثلا تابلوی پروازهای ورودی و خروجی وین در ایستگاه CAT نصب شده و شما میتوانید قبل از سوار شدن به قطار از وضعیت پرواز خود مطلع شوید. همچنین میتوانید با استفاده از دستگاههای نصب شده در ایستگاه یا مراجعه به پرسنل، مراحل چک این خود را انجام داده و کارت پرواز دریافت کنید و با خیال راحت سوار قطار شوید. قیمت بلیط این قطار 12 یورو است.
برای رسیدن به ایستگاه Landstrasse سوار متروی نزدیک هتل (Taborstrasse) شدیم و پس از تعویض خط در ایستگاه Schwedenplatz، خود را به CAT رساندیم. شب قبل از طریق اینترنت چک این کرده بودیم و درست 16 دقیقه بعد از حرکت قطار، در فرودگاه وین بودیم. پرواز اسپانیایی Vueling راس ساعت 15:05 از زمین بلند شد و ساعت 17:25 در فرودگاه بارسلون به زمین نشست.
چند خط درباره وین:
حسرت بسیاری خوردیم از اینکه بیشتر در این شهر نماندیم. برای وین دوست داشتنی، حداقل 4 روز وقت بگذارید و چشمان خود را از اقیانوس موسیقی و هنر سیراب کنید.
خورد و خوراک:
قیمت یک وعده غذا در رستوران متوسط بین 10 تا 20 یورو، فست فود از 5 تا 12 یورو و قهوه استارباکس حدود 5 یورو است. در رینگ وین، رستورانهای بسیاری وجود دارند که غالبا توسط مهاجرین اداره میشوند و میتوان در آنها غذای خوشمزه و ارزان پیدا کرد: یک برش بزرگ پیتزا در این رستورانها 1.5 یورو قیمت دارد. همچنین در دکههای میدان اشتفان پلاتز ساندویچ سوسیس و نوشیدنی را میتوان با حدود 5 تا 6 یورو خریداری کرد. برای غذای ارزانتر از سوپرمارکتها غافل نشوید که انتخابهای بسیار متنوع و گستردهای در انتظار شماست.
رفت و آمد:
وین دارای شبکه یکپارچه حمل و نقل عمومی، شامل مترو، اتوبوس و ترام است. متروی وین 5 خط دارد و تقریبا تمام نیاز شما را پوشش میدهد. بیشتر دیدنیهای وین در منطقه رینگ مجتمع هستند و توصیه آنکه تا میتوانید مسیرها را پیاده طی کنید و از کشف تازههای این شهر جذاب بیبهره نمانید. بلیطها مانند پراگ، زمان دار هستند و هیچ گیتی هم وجود ندارد. شما باید خودتان بلیط خود را به وسیله دستگاههای مخصوص فعال کنید. بلیط تکی مترو 2.2 یورو قیمت دارد و بلیطهای چند روزه و هفتگی هم در دسترس هستند.
بارسلون – 30 آبان تا 3 آذر
عصر سی ام آبان ماه، در فرودگاه بارسلون از هواپیما پیاده شدیم. هوا اینجا گرمتر بود و میتوانستیم با لباس کمتری بیرون برویم. برای رفتن به هتل از اتوبوسی به نام Aerobus استفاده کردیم. هزینه بلیط برای رفتن به شهر نفری 6 یورو بود. در نزدیکترین ایستگاه به هتل پیاده شدیم و بعد از حدود 15 دقیقه پیاده روی به هتل ویلادومات رسیدیم. هتل ما یک هتل 4 ستاره و مدرن بود. اتاقهای تمیزی داشت و منطقه خوبی از بارسلون واقع شده بود. تنها مشکل این هتل که مشکل کوچکی هم به شمار نمیآید، دور بودن آن از منطقه توریستی شهر و ایستگاه مترو بود. در سایت بوکینگ که ما تمام هتلهای خود را از آن رزرو کرده بودیم فواصل این هتل تا ایستگاه مترو و خیابان لارامبلا بسیار کمتر از واقعیت درج شده است و ما با اعتماد به این سایت و بدون جستجوهای بیشتر، هتل را رزرو کرده بودیم. این مسئله رفت و آمد به هتل را بسیار دشوار میکرد و مجبور بودیم در مدت اقامت در بارسلون، بازگشت به هتل و استراحت را به حداقل برسانیم.
هتل ویلادومات - عکس از اینترنت
مراحل تحویل اتاق به سرعت انجام شد و بدون هیچ مشکلی راهی اتاق خود شدیم. برای 3 شب اقامت در این هتل مبلغ 236 یورو پرداخت کردیم و نقد و بررسی هتل هم در قسمت بررسی هتلهای سایت موجود است. اما پس از استراحتی کوتاه به لابی هتل رفتیم تا بازی ال کلاسیکو را تماشا کنیم. در طول مسیر از فرودگاه به هتل دیده بودیم که تمام مغازهها تلویزیونهای خود را روشن کردهاند و مشغول تماشای بازی هستند. نیمه دوم را دیدیم و بارسلونا با 4 گل رئال را در هم کوبید. آغازی شیرین برای سفر ما به شهر فوتبال .
بعد از بازی از هتل بیرون رفتیم و در خیابانهای اطراف هتل قدم زدیم. در رستوران KFC شام خوردیم و به صدای فریادهای شادی مردم شهر از پیروزی امشبشان گوش دادیم. حدود نیمه شب به هتل بازگشتیم و به خواب رفتیم.
صبح فردا برای خوردن صبحانه به رستوران هتل رفتیم. صبحانه هتل متنوع اما با کیفیتی متوسط بود. بعد از صبحانه راهی ایستگاه Hospital Clinic شدیم و همانجا دریافتیم که فاصله 5 دقیقهای ذکر شده در سایت برای رسیدن به این ایستگاه در واقع حدود 15 تا 20 دقیقه است!!! در ایستگاه مترو بلیط 10 سفره T10 را به قیمت 10 یورو خریداری کردیم. اولین مقصد ما ورزشگاه اختصاصی بارسلونا، نیو کمپ بود.
با یک تعویض خط در Sants Estacio و رفتن به خط L3 در ایستگاه Les Corts از مترو پیاده شدیم و با 2 دقیقه پیادهروی به ورودی ورزشگاه رسیدیم. بلیط ورودی تور بازدید از نیوکمپ 23 یورو برای هر نفر قیمت داشت. بلیطها را تهیه کردیم و از مسیر مشخص شده وارد شدیم.
تاریخچه باشگاه، پیراهنهای قدیمی امضا شده، توپهای مختلف و کاپهای برده شده تنها بخش کوچکی از جذابیتهای نیوکمپ است. مانیتورهای بسیار بزرگی وجود دارند که شامل هزاران تصویر بند انگشتی (Thumbnail) از گلهای تیم بارسلونا هستند و شما با نزدیک کردن دستتان به هرکدام از این تصاویر میتوانید ویدیوی مربوط به آن گل را در ابعاد بزرگ تماشا کنید.
توپهای طلای مسی (که در آن زمان 4 عدد بود) در کنار عکس بزرگی از او قرار داشت و زیر آن نوشته شده بود: بزرگترین بازیکن تاریخ (The greatest player of all time). بعد از بازدید از این شبه موزه اولیه وارد رختکنها و Mixed zone میشویم. جایی که با صدای شبیهسازی شده فریاد تماشاگران، وارد شدن بازیکنها به زمین را از نزدیک تجربه کردیم و بعد هم زمین فوتبال زیبای نیوکمپ، با جایگاههای سه طبقه و چمن یک دستی که تا به حال تنها از پشت تلویزیون آن را دیده بودیم و حالا در کنار آن قدم میزدیم، نیمکت ذخیرهها را میدیدیم و شاید جملات من گویای حجم احساسات ما عشق فوتبالها از دیدن این همه، نباشند. جایگاه تماشاگران VIP، جایگاه گزارشگران تلویزیونی و اتاق کنفرانس خبری هم قسمتهای بعدی تور بودند.
در جای جای مسیر از شما عکسهایی گرفته و در کنار بازیکنان مطرح بارسلونا قرار داده میشود، در پایان تور میتوانید نسخه چاپ شده این عکسها را خریداری کنید. بعد از خروجی زمین چمن هم ماکتهای کوچکی از نیو کمپ به فروش میرسد که در وسط آن چمن طبیعی ورزشگاه را چسباندهاند. در آخر فروشگاه عظیم بارسلونا قرار دارد و شما را دریایی از لباسهای ورزشی و توپ و کفش و پرچم و هرآنچه که مربوط به باشگاه است غرق خواهد کرد. تجربه نیوکمپ یکی از به یاد ماندنی ترین تجربههای ما در طول این سفر بود و شاید هرگز تا پایان به این حد هیجانزده نشدیم.
پیراهن امضا شده مارادونا در نیوکمپ
گل های تاریخ بارسلونا در نیوکمپ
افتخارات باشگاه بارسلونا
زمین چمن زیبای بارسلونا
نام بارسلون که برده میشود، علاوه بر فوتبال و تیم مطرح بارسلونا، یک اسم دیگر نیز بلادرنگ به ذهن آدمی خطور میکند و آن بیتردید نام معمار پرآوازه اسپانیایی آنتونی گائودیست. از شرح زندگی این اعجوبه معماری میگذرم که با جستجویی ساده در دسترس است و تنها به این بسنده میکنم که پیش از دیدن آثار گائودی باید هرآنچه از معماری سنتی، مدرن و سایر اشکال آن میدانید یا دیده و خواندهاید به دست فراموشی بسپارید و ذهن خود را آماده شگفتیهایی کنید که هرگز انتظارش را نداشتهاید.
مقصد بعدی ما مشهورترین بنای ساخته گائودی، یعنی کلیسای ناتمام ساگرادا فامیلیا (La Sagrada Familia) بود. عمر آقای معمار به اتمام این بنای غول پیکر قد نداد و قرار است در سال 2026 همزمان با صدمین سالگرد مرگ وی، و با استفاده از تکنولوژی ساخت و ساز امروز (نه صد سال پیش)، ساختمان کلیسا به اتمام برسد و افتتاح گردد. برای رسیدن به کلیسا دوباره سوار مترو شدیم و با یک تعویض خط، در ایستگاه Sagrada Familia روی خط L5 از قطار پیاده شدیم.
در نگاه اول، آثار بلندپروازی معمار را در جای جای بنای کلیسا میتوان دید. به چهار وجه ساختمان کلیسا دسترسی وجود دارد و هر ضلع، خود داستان دیگریست از نگاههای خیره ما و لذتی تمام نشدنی. بلیطهای ورودی اینجا ساعت دار هستند. یعنی شما بلیطی مثلا برای ساعت 15 خریداری میکنید و پیش از آن نمیتوانید وارد کلیسا شوید.
این مسئله از ازدحام جمعیت در داخل کلیسا جلوگیری میکند و بازدید کنندگان فضای بیشتری برای گشت و گذار در محوطه خواهند داشت. قیمت بلیط برای هر نفر 15 یورو بود. تا نوبتمان بشود، گشتی در اطراف زدیم و چند عکس گرفتیم. سپس دوباره به سمت ورودی رفتیم و داخل محوطه کلیسا شدیم.
بازدید از داخل ساگرادا فامیلیا برای هر گردشگری واجب و جذابیتهای آن دهها برابر قسمتهای بیرونی است. با دیدن فضای داخلی درمییابیم که گائودی به راستی دهها سال از زمان خود جلوتر بوده و شگفتیهایی خلق کرده که درک آن حقیقتا مشکل است. توصیف کلیسا کاری سخت و دشوار است و شاید تصاویر برای بیان احساس ما، گویاتر باشند:
ساگرادا فامیلیا
در طبقه پایین کلیسا هم موزهای وجود دارد شامل زندگینامه گائودی، کارگاههای ماکت سازی و خود ماکت ها و هرآنچه که درباره این هنرمند بزرگ باید بدانیم. نمیدانم چند ساعت داخل کلیسا بودیم! چشمانمان از دیدن آن سیر نمیشد و هر بار بر حیرتمان افزون میگشت. گیج و سردرگم و غرق در لذت بیرون آمدیم و در سکوت به سمت مترو رفتیم.
برای ناهار در رستورانی پیتزا خوردیم و به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم: کاسا میلا (Casa mila) کاسا میلا آخرین ساخته آنتونی گائودی و در واقع یک آپارتمان است که برای خانواده ثروتمند میلا طراحی و ساخته شده است. نام دیگر آن La pedrera است و مانند تمام آثار گائودی سرشار از شگفتی. روی بام خانه تعداد زیادی مجسمه وجود دارد که در واقع دودکشهای فاضلابی یا همان ونت (Vent) هستند و به زیباترین شکل ممکن طراحی و اجرا شدهاند.
فضای داخلی هم بی نظیر و پر از زیباییست. حیاط در میان آپارتمان واقع شده است با یک راه پله مارپیچ و گلکاری شده. جالب اینکه به گفته راهنمای صوتی هنوز افرادی در برخی از واحدهای اینجا ساکن هستند. بلیط ورودی این ساختمان زیبا 20.5 (بیست ممیز پنج) یورو برای هر نفر قیمت دارد.
کاسا میلا
سیستم ونت منحصر به فرد کاسا میلا
کاسا میلا
بیرون که آمدیم، هوا تاریک شده بود و برای امروز تنها یک جای دیگر باقیمانده بود. خیابان گراتسیا را به سمت جنوب قدم زدیم و 500 متر پایینتر به کاسا بالیو (Casa Ballto) رسیدیم. یکی دیگر از آثار گائودی. ورود به این خانه هم نفری 20 یورو هزینه داشت و فضای آن پر بود از المانهای مورد علاقه گائودی: خطوط منحنی، کاشیهای شکسته، رنگهای تند و شاد و ...
کاسا بالیو
به شدت خسته بودیم و از سویی نیازمند فرصتی برای هضم آنچه که امروز دیده بودیم. خیابان گراتسیا را به سمت جنوب ادامه دادیم و به مغازهها و کافهها و آدمها خیره شدیم. به میدان کاتالانیا که رسیدیم، شور زندگی در شهر زیبای مدیترانهای را از نزدیک لمس کردیم و همراه مردم که شاد و خندان قدم میزدند و میخوردند و مینوشیدند، ساعاتی را گذراندیم. از میدان کاتالانیا باز هم به سمت جنوب رفتیم و وارد خیابان مشهور رامبلا شدیم. با سوغاتی فروشها چانه زدیم و خندیدیم تا رسیدیم به میدانی در نزدیکی اسکله با مجسمهای از کریستف کلمب، که به سمت غرب (آمریکا) اشاره میکند. از میدان عبور کردیم و به سمت اسکله رفتیم. هوا خنک و کمی مرطوب بود و صدای دریا ما را به وجد میآورد.
درست روی اسکله یک کافه استارباکس هست که تا دیروقت هم باز است و یک بالکن جذاب رو به دریا دارد. قهوهها را گرفتیم و خیره به آبهای بیکران، سیگاری گیراندیم و در سکوت به بارسلون فکر کردیم. به فوتبال، به گائودی، به فرهنگی شاید نزدیک و شاید خیلی دور از خودمان ...
نیمه شب به هتل رسیدیم و زود به خواب رفتیم. صبح زود پس از صبحانه راهی مقصد بعدی یعنی پارک گوئل شدیم. این پارک روی تپهای به نام کارمل در شمال بارسلون ساخته شده است. طراح این پارک گائودیست و در جای جای آن، سبک خاص وی قابل مشاهده است. برای رسیدن به پارک در ایستگاه Digonal خط عوض کردیم و در ایستگاه Lesseps از مترو پیاده شدیم. پارک شامل دو قسمت است یک قسمت عمومی که بازدید از آن رایگان است و قسمت دیگری که بیشتر بناهای ساخته آنتونی گائودی در آن قرار دارد (Monumental Zone) بلیطی به قیمت 7 یورو دارد.
پارک گوئل
مقصد بعدی ما محله گوتیک (Gothic Quarter) و کلیسای بارسلون بود. دوباره سوار مترو شدیم و به ایستگاه Liceu رفتیم. این ایستگاه درست وسط خیابان رامبلا قرار دارد که پیشتر گفتیم مشهورترین خیابان بارسلون است و در واقع ضلع غربی محله گوتیک محسوب میشود. Gothic Quarter شامل مجموعهای از خیابانها و کوچههای باریک و پیچ در پیچ است که ساختمانهای آن بیشتر به سبک معماری گوتیک ساخته شدهاند و دلیل نامگذاری آن هم همین بوده است.
قدم زدن در این کوچهها خود مانند بازدید از یک موزه بزرگ است و بسیار لذتبخش. کلیسای جامع بارسلون یا همان Barcelona Cathedral هم درست در وسط این محله واقع شده است. جایی که بعد از بازدید از آثار عجیب و شگفت انگیز گائودی، شما را به همان سبک آشنای اغلب کلیساهای اروپا بازمیگرداند. دیدن حیاط کناری کلیسا را از دست ندهید. بازدید از این کلیسا رایگان است.
کلیسای جامع بارسلون
از کلیسا بیرون آمدیم و کوچههای تنگ محله گوتیک را قدم زدیم. میخواستیم به ساحل برویم و به همین منظور دوباره سوار مترو شدیم و در ایستگاه Barceloneta از مترو بیرون آمدیم. توضیح اینکه ساحلی که در قسمت میدان کریستف کلمب واقع شده، یک اسکله و بندرگاه است و شما برای رفتن به لب آب باید به خیابان Maritim بروید که از ایستگاه Barceloneta با پای پیاده حدود 15 دقیقه فاصله دارد. دریای بیکران چشم انتظار ما بود و پاهای برهنهمان که ماسههای گرم و مطبوع را لمس میکرد. در ساحل نشستیم و نوشیدنی خنکی خوردیم و به دریای نسبتا آرام چشم دوختیم. ساحل این وقت سال خلوت بود و تنها چند نفر مشغول شنا بودند. دوست داشتیم همانجا بمانیم و به آبی بیکران خیره شویم اما با پایین آمدن آفتاب هوا کم کم سرد می شد و ما هم به شدت گرسنه بودیم. این شد که به رامبلا بازگشتیم و در یکی از صدها رستوران آنجا تاپاس سفارش دادیم.
تاپاس یک غذای اسپانیایی ست که به صورت ترکیبی از انواع غذاها در ظرفهای کوچک مجزا سرو میشود که هرکدام طعم به خصوصی دارند و بسیار لذیذ هستند. بعد از شام راهی کافه استارباکس مورد علاقهمان در کنار اسکله شدیم و تا پاسی از شب گفتیم و شنیدیم. پروازمان به مقصد بعدی ساعت 10:10 صبح بود و باید صبح خیلی زود راهی فرودگاه میشدیم. با توجه به فاصله زیاد هتل تا مترو و دردسرهایی که کشیده بودیم ترجیح دادیم از Airport Shuttle هتل استفاده کنیم.
همان شب مسئله را با هتل در میان گذاشتیم و برای فردا ساعت 7:30 صبح دو بلیط شاتل رزرو کردیم و جمعا 18 یورو پرداختیم.
ساحل بارسلون
صبح زود بیدار شدیم و پس از Check out سوار مینی ونی شدیم که دنبالمان آمده بود و پس از سوار کردن سایر مسافران از هتلهای دیگر حدود ساعت 8:30 در فرودگاه بودیم. پرواز Transavia ساعت 10:30 با 20 دقیقه تاخیر از زمین بلند شد و ساعت 12:45 دقیقه در فرودگاه آمستردام به زمین نشست.
چند خط درباره بارسلون:
فضای شهر شاید خیلی اروپایی نباشد و قطعا با اروپای غربی و مرکزی تفاوتهای واضحی دارد اما نوعی شور و نشاط در اتمسفر آن وجود دارد. شاید چیزی شبیه به شهرها و استانهای جنوبی ایران. مردمش خونگرم و خندهرو هستند و تفاوتی نمیکند که عاشق فوتبال باشید یا هنر و معماری یا حتی وقت گذرانی و استراحت در کنار ساحل، در بارسلون برای هر سلیقهای یک عالمه جذابیت و هیجان وجود دارد.
خورد و خوراک:
تاپاس بین 5 تا 15 یورو بسته به نوع رستوران و تعداد آیتمها هزینه دارد. فست فود حدود 5 تا 7 یورو و غذای در رستورانی متوسط با نوشیدنی حدود 25 یورو تمام میشود. قهوه استارباکس 3 تا 4 یورو است و البته رستورانهایی که توسط مهاجرین اداره میشوند مثل تمام اروپا غذای خوب و ارزان در 3 یورو سرو میکنند.
رفت و آمد:
بهترین وسیله رفت و آمد در بارسلون مترو است که تقریبا کل اماکن دیدنی را پوشش میدهد و قیمت بلیط 10 تایی آن 10 یورو است که میتوانید چند نفره هم از آن استفاده کنید. هزینه Aerobus برای رفتن به فرودگاه 6 یورو است.
آمستردام – 3 تا 6 آذر
حوالی ظهر از هواپیما پیاده و وارد فرودگاه زیبای Schiphol شدیم. برای رفتن به هتل باید یک بلیط Airport Train به مقصد ایستگاه Amsterdam Zuid تهیه می کردیم و از آنجا با ترام به هتل میرفتیم. بلیط اول برای هر نفر 3.7 (سه ممیز هفت) یورو و بلیط ترام هم 2.9 (دو ممیز نه) یورو هزینه داشت. ایستگاه ترام Veenstraat دقیقا مقابل هتل ما قرار داشت و خطهای 5 و 16 در این ایستگاه توقف داشتند. بارانی سیل آسا در حال باریدن بود. طوری که زیر چتر هم خیس میشدیم و برای پیاده و سوار شدن از قطار به ترام حسابی دردسر کشیدیم. بالاخره به هتل Hampshire Beethoven رسیدیم و وارد شدیم. کارهای Check in انجام شد و خانم مسئول هتل به ما گفت که هتل در حال بازسازی است و پیشاپیش از سر و صدا و بینظمی عذرخواهی کرد.
برای دلجویی هم به هرکدام از ما بستهای حاوی دو شکلات و دو گوشی داد که شبها به گوشمان فرو کنیم و از سر و صدای بنایی در امان باشیم!!! واکنش ما جز تعجب چیزی نبود چرا که معمولا عملیات بازسازی هتلها در وبسایتهای رزرو هتل اطلاع رسانی میشود و ما روحمان هم از این داستان خبر نداشت.
چارهای جز پذیرش شرایط موجود نداشتیم و به اتاقمان رفتیم. فقط همین قدر بدانید که یکی از اتاقهای طبقه اول را به عنوان لابی و یک اتاق بزرگ در طبقه چهارم را نیز به عنوان رستوران هتل در مدت بازسازی در نظر گرفته بودند!!! برای 3 شب اقامت در این هتل مبلغ 282 یورو پرداخت کردیم. (نقد و بررسی در قسمت بررسی هتلهای سایت موجود است)
هتل همپشایر بتهوون - عکس از اینترنت
پس از استراحتی کوتاه پیاده به راه افتادیم و با استفاده از چترهای بزرگ هتل، به سمت میدان دام (Dam Square) حرکت کردیم. در میان راه در رستورانی نهار خوردیم و حوالی ساعت 6 عصر به موزه مادام توسو (Madam Tussauds) رفتیم. این موزه که شعبه اصلی آن در لندن قرار دارد حاوی مجسمههای مومی مشاهیر جهان است که توسط بانویی به همین نام و به طور حیرت آوری شبیه به خود شخصیتها ساخته شده است. تمامی فاکتورها اعم از قد و رنگ پوست و ... به طور دقیق رعایت شدهاند و تشخیص مجسمه بودن آنها به خصوص در عکس بسیار مشکل است.
بلیطهای موزه را چند ساعت قبل با قیمتی پایینتر در حراجی که خود موزه به راه انداخته بود خریداری کرده و برای دو نفر مبلغ 34 یورو پرداخته بودیم. در شعبه آمستردام موزه مجسمه شخصیتهایی چون باراک اوباما، آنگلا مرکل، آنجلینا جولی و برد پیت، الویس پریسلی، چارلی چاپلین، باب مارلی، انیشتین، رافائل نادال، رونالدینیو، مسی و ... و حتی مجسمه تابلوی مونالیزا و اسپایدرمن هم وجود دارد. از قسمتهای جذاب این موزه میتوان به بخشی اشاره کرد که مجسمه مومی دست شما توسط یکی از هنرمندان موزه با قالب گیری از دست خودتان ساخته میشود و میتوانید آن را خریداری کنید. پس از گشت و گذار کامل در موزه و عکس انداختن با تک تک مشاهیر جهان و لذت بسیار، حدود ساعت 9 بیرون زدیم. باران بند آمده و هوای پاییزی دلچسبی بود. پس از خوردن یک نوشیدنی در کافهای در Dam Square راهی محله مشهور De Wallen شدیم و به قدم زدن در خیابانهای آن پرداختیم.
موزه مادام توسو
شب هنگام خسته بودیم و ترجیح دادیم برای بازگشت به هتل از ترام استفاده کنیم. از ایستگاه مرکزی آمستردام، ترام خط 5 را سوار شدیم و به هتل رسیدیم. طولی نکشید که در خوابی عمیق فرو رفته بودیم. شوکهای نه چندان دلچسب هتلمان در صبح روز بعد هم ادامه داشت. جایی که برای صبحانه به طبقه چهارم یعنی محل رستوران موقت رفتیم. به جرات میتوانم بگویم که بدترین صبحانهای که در عمرم در هتلهای مختلف خورده بودم، آنجا انتظارم را میکشید. قهوه بد طعم در کنار خوردنیهای محدود و بیکیفیت و بعضا مانده، که تنها برای رفع تکلیف کنار هم چیده شده بود. لازم به یادآوری نیست که همواره عادت داریم تمام جزئیات هتلهای انتخابی خود را پیش از سفر بررسی کنیم و این شامل مواردی چون موقعیت، تمیزی و نظافت، اینترنت و صبحانه رایگان، کیفیت صبحانه، صندوق رمزدار و ... میشود. این هتل هم مانند سایر هتلها امتیازهای قابل قبولی در تمام این موارد داشت و عدم مدیریت مسئولان و عدم اطلاع رسانی آنان باعث شد تا خاطره خوشی از اقامت 3 روزهمان در ذهن نداشته باشیم.
القصه، خورده و نخورده راهی خیابان شدیم. از هتل تا موزه ون گوگ که اولین مقصدمان بود را پیاده در چند دقیقه طی کردیم و پس از تهیه بلیط به مبلغ 17 یورو برای هر نفر و تحویل وسایل و رد شدن از چک امنیتی وارد شدیم.
از دوران نوجوانی با خواندن رمان زیبای شور زندگی، عاشق ون گوگ شدیم. بعدها که مطالعات هنریمان بیشتر شد، درک بیشتری از آثارش پیدا کردیم و مدت زیادی طول نکشید که ونسان، جوانِ عاشقِ عاصی و سرکش، برای ما تبدیل به یک الگوی هنری شد. نه تنها یک الگوی هنری، که الگویی از تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر برای رسیدن به رویاها. سرمشقی از اراده و خواستن که در کمتر کسی میتوان نمونهاش را مشاهده کرد. دیوار خانهمان پر شد از تابلوهایی که با هر بار نگاه کردن به آنها علاوه بر لبریز شدن از اشتیاق و شور، به یاد ضربههای قلموی مرد تنها و فقیری میافتیم که هرگز ناامید نشد.
در سفرهای قبلی موزه ونگوگ را دیده بودیم اما مگر میشود تا پایتخت هلند آمد و دوباره و چندباره در راهروهای سرشار از حس زندگی این موزه قدم نزد؟ مگر میشود "خورندگان سیب زمینی" را، "گلهای آفتابگردان" و "شبهای آوینیون" و "کافه تراس" را، هزار بار دوره نکرد؟ مگر میتوان سرگذشت زندگیاش را، نامههایش را، روی دیوارهای موزه، با چشمانی که پردهای از اشک روی آن را گرفته، صدبار نخواند؟
القصه، دیدار از این موزه بینظیر چند ساعتی طول کشید. نمایشگاه موقتی هم در زیرزمین برقرار بود از مقایسه نظیر به نظیر آثار ونگوگ و ادوارد مونک (Edvard Munch) و بیان حس و حال شاید مشترک آنها در هنگام کشیدن این آثار. در فروشگاه موزه هم انواع محصولات از ماگ و روسری گرفته تا تیشرت و دفتر و گلدان و ... با طرحهایی از ونگوگ یافت میشود که بسی جذاب هستند و البته پوسترهایی با کیفیت از آثار وی که میتوانید خریداری کنید.
موزه ونگوگ
سرشار از لذتی وصف ناشدنی، بیرون زدیم و با نماد شهر آمستردام یعنی سازه فلزی بزرگی از شعار این شهر، I Amsterdam ، عکس یادگاری گرفتیم.
I Amsterdam
مقصد بعدی ما خانه رامبرانت بود. سوار ترام خط 2 شدیم و در ایستگاه Koningsplein پیاده شدیم. رامبرانت نقاش مشهور هلندی و از اسطورههای نقاشی جهان به شمار میرود. خانه وی که به موزه تبدیل شده است مجموعهای از زندگی شخصی، کارگاههای نقاشی و چاپ و آثار وی است. از جذابترین قسمتهای این خانه-موزه، میتوان به ورک شاپ تولید رنگهای طبیعی اشاره کرد. جایی که بازدید کنندگان به صورت عملی و تجربی، نحوه تولید رنگ از سنگهای رنگی توسط رامبرانت را میآموزند. در قسمتی دیگر آثار چاپ دستی هنرمند قرار دارد و ورکشاپی دیگر برای چاپ. رامبرانت از سرآمدان هنر چاپ دستی و تکنیکهای گرافیکی است. آشنایی با ساخت گراورهای فلزی و سپس چاپ تصویر روی کاغذ، از دیگر دیدنیهای این موزه است.
تولید رنگ از سنگ های طبیعی
کارهای چاپی رامبرانت
کافه مورد علاقه ما یعنی استارباکس، در اکثر کشورهای جهان و اروپا شعبه دارد. یکی از سیاستهای این کافه، طراحی داخلی مغازههای آن در هر کشور، طبق معماری و فرهنگ همان کشور است. در آمستردام از میان دهها کافه استارباکس، یکی که در leidseplein واقع شده، حال و هوای منحصر به فردی دارد. با کوسنهای لب پنجره به سبک اکثر کافههای آمستردام و فضایی مطبوع، شاید یکی از زیباترین و دلچسب ترین فروشگاههای این غول قهوه، در سراسر اروپا باشد. در اتمسفر خوب و پر انرژی اینجا، قهوه و ساندویچ کوچکی خوردیم و به ماجراجویی در شهر گلها ادامه دادیم.
بنا کردیم به قدم زدن در شهر، از خیابانی به خیابان دیگر و هر از گاهی وارد مغازهای میشدیم و اجناسی را قیمت میکردیم یا سوغاتیهای کوچکی از نمادهای شهر میخریدیم. آمستردام علاوه بر شهرت به گلهای لاله و هنر نقاشی و خیلی چیزهای دیگر، به براون کافهها (Brown Cafe') و کافی شاپهایش نیز مشهور است. این کلمات در فرهنگ این شهر معنایی متفاوت نسبت به آنچه در سایر نقاط جهان هست، دارند. براون کافهها، در واقع پابهای سنتی هستند که انتخابهای بسیار بیشتری از نوشیدنیهای مرسوم کافهها بر پایه اسپرسو، در اختیار شما قرار میدهند. همچنین اسنکهای خوشمزه و محلی آمستردام را نیز میتوان در آنجا سفارش داد.
در آمستردام، مصرف مواد مخدر سبک آزاد و قانونی است. البته قوانین بسیار سختگیرانهای در خصوص نحوه و میزان و محل مصرف وجود دارد. اماکنی که با عنوان کافیشاپ در آمستردام وجود دارند، مغازههایی هستند که این مواد را عرضه میکنند و نباید آنها را با کافیشاپهای معمول در سایر کشورها اشتباه گرفت.
مقصد بعدی ما یکی از براون کافههای مشهور آمستردام به نام Café De Dokter بود. کافهای کوچک، اما گرم و صمیمی که اگر مثل ما کانتر را برای نشستن انتخاب کنید، صاحب آن حسابی با حرف زدن شما را سرگرم میکند و خوردنیها و نوشیدنیهای جذابی به شما پیشنهاد میدهد. این کافه را میتوانید در جنوب میدان دام، در خیابانی به نام Rozenboomsteeg پیدا کنید.
پس از دو سه ساعت نشستن، قدم زنان راهی هتل شدیم. سر راه شام مختصری خوردیم و خیلی زود به خواب رفتیم. صبح روز بعد پس از صرف صبحانه کذایی هتل، راهی تجربهای فوقالعاده شدیم. بازدید از کمپانی یکی از غولهای تولید ماالشعیر در دنیا. کارخانه قدیمی این شرکت، اکنون به یک موزه Interactive تبدیل شده است که بازدید کامل از آن حدود 2 تا 3 ساعت زمان میبرد و بسیار مفرح است. شما با روشهای تولید محصولات، تاریخچه و سرگذشت صاحبان آن و قسمتهایی از خط تولید و مواد اولیه آشنا میشوید. بازیها و تفریحات بسیاری هم وجود دارد که حسابی سرگرمتان میکند و تجربهای سراسر هیجان را از سر میگذرانید. بلیط ورودی این موزه برای هر نفر 17 یورو قیمت دارد. در هتلها و مراکز توریستی آمستردام کارتهای کوچکی وجود دارد که با برداشتن آنها و ارائه به محل اشاره شده روی کارت، تخفیف مختصری دریافت میکنید. ما کارتهای مربوط به این موزه را از هتل برداشته بودیم و 2 یورو تخفیف گرفتیم.
پس از بازدید از موزه هینکن، به سراغ یکی دیگر از بایدهای آمستردام رفتیم: کروز روی کانالها. آمستردام به شهر کانالها معروف است چراکه حدود 150 کانال آبی دارد که کل شهر را مانند شبکهای از خیابانها به هم متصل میکنند. سوار شدن کشتیهای کروز و گشت زدن روی این کانالها، علاوه بر ایجاد حسی آرامبخش، موجب میشود تا دیدنیهای شهر، به خصوص ساختمانهای خاص و زیبای آن را از روی آب هم مشاهده کنید. این گشت یک ساعته روی آب به همراه راهنما، برای هر نفر از ما 11 یورو تمام شد.
کانال کروز
بسیار گرسنه بودیم و در اولین رستورانی که سر راه دیدیم غذا خوردیم. در کنار موزه ونگوگ، محوطهای ایجاد شده بود به نام Ice Amsterdam که یک پیست پاتیناژ بود و با سرد شدن هوا، تفریحات زمستانی را آغاز کرده بود. بچهها جیغ میزدند و سر میخوردند و ما هم گویی کودک شده بودیم، تا پس از غروب آفتاب، خود را به شادیهای بی حد و حصر آنان سپردیم.
Ice Amsterdam
باقی ساعاتمان تا شب را به گشت و گذار و قدم زدن در شهر اختصاص دادیم و هر از گاهی در کافهای نشستیم یا گلدانهایی به شکل کفشهای معروف آمستردام خریدیم. شب هنگام از سوپر مارکت کنار هتل (Albert Heijin) چند ساندویچ خریدیم و به هتل بازگشتیم.
چند خط درباره آمستردام:
شهر کانالها، شهر هنرمندان بزرگ و پرآوازه، شهر دوچرخهها و گلهای لاله رنگارنگ با کافهها و خیابانهای عجیب و هیجان انگیزش. آمستردام از آن شهرهاییست که عاشقش میشوید. برای هر سلیقهای در اینجا چیزی پیدا میشود و هیچ کس بدون لبخند و خاطراتی خوش اینجا را ترک نخواهد کرد.
دیدنیهای مهمی که ما فرصت نکردیم در این سفر به آنها سر بزنیم عبارتند از: پارک زیبای Vondelpark، موزه Rijksmuseum، بازار گل و خانه آن فرانک (Annefrank). توصیه اینکه با خرید کارتهای I Amsterdam از ورودی رایگان بسیاری از دیدنیها و تخفیفات قابل توجه برای آنها و نیز رستورانها و کافهها استفاده کنید. این کارتها به صورت 24، 48 و 72 ساعته موجود هستند و به صورت آنلاین یا از هتل محل اقامتتان میتوانید آنها را تهیه کنید. مزیت دیگر این کارتها استفاده نامحدود از شبکه حمل و نقل عمومی آمستردام (GVB) در زمان اعتبار کارت و نیز ورود بدون صف (Fast Track) به چندین موزه معروف شهر است.
خورد و خوراک:
هر وعده غذا در رستوران متوسط حدود 15 یورو، فست فودهای زنجیرهای حدود 4 یورو و قهوه استارباکس نیز حدود 4 یورو قیمت دارد. قهوه در کافههای محلی از 2 تا 5 یورو و نوشیدنیهای براون کافه حدود 3 تا 10 یورو آب میخورد. برای غذای خوب و ارزان سوپرمارکتهای زنجیرهای Albert Heijin که در تمام شهر شعبه دارد، انتخاب بسیار خوبی است و میتوان انواع خوراکی و نوشیدنی را با قیمتهای باورنکردنی در آن پیدا کرد.
رفت و آمد:
مهمترین وسایل حمل و نقل عمومی در آمستردام ترام و دوچرخه هستند. بلیط تکی ترام، 2.9 (دو ممیز نه) یورو قیمت دارد و قابل استفاده برای یک ساعت است. کارتهای 24 ساعته و بیشتر هم موجود است. بهترین پیشنهاد آنچنان که قبلا گفتیم خرید کارت I Amsterdam است که به همراه آن یک کارت نامحدود GVB ارائه میشود که در مدت اعتبار کارت اصلی، معتبر است. کرایه دوچرخه قیمتهای متفاوتی دارد و نیازمند ارائه پاسپورت یا کارت اعتباریست. با توجه به اینکه اکثر مغازههای کرایه دوچرخه ساعت 8 شب تعطیل میشوند باید طوری برنامه ریزی کنید که به موقع بتوانید دوچرخه را تحویل داده و شامل کرایه اضافه یا جریمه نشوید.
آفتاب که غروب میکند، تو از پنجره اتاقت به بیرون خیره شدهای. آدمها در رفت و آمد هستند و شهر در جنب و جوش است. فکر تو در دور دستها سیر میکند. به فردا میاندیشی. روزهایی بینظیر و پر از تجربههای تازه را از سر گذراندهای و دیگر وقت بازگشت است. وقت پایین رفتن تا دل دنیای حقیقی ...
صبح روز بعد، ساعت 7 هتل را تحویل دادیم و راهی فرودگاه شدیم. پرواز Transavia راس ساعت 8:50 بلند شد و ساعت 10:05 صبح در فرودگاه Orly پاریس به زمین نشست.
پاریس – تهران – 6 و 7 آذر
دوستی که دعوتنامه را برایمان ارسال کرده به فرودگاه آمد. با توجه به حوادث تروریستی در پاریس حضورش مایه دلگرمی ما بود. تصمیم داشتیم که روز آخر را به خرید اختصاص دهیم و به همین منظور راهی خیابان شانزالیزه شدیم. جو پاریس با آنچه در ابتدای سفر دیده بودیم به کلی تفاوت داشت. نیروهای امنیتی در جای جای شهر مستقر بودند. در ورودی کلیه فروشگاهها مورد بازرسی قرار گرفتیم و هر مغازه دو تا چهار نفر مسئول امنیتی در مقابل درب خود داشت. با ترس و لرز خریدهایمان را انجام دادیم وبه پیشنهاد دوستمان برای نهار به رستورانی در همین خیابان به نام Maison Aubrac رفتیم. غذای اصلی این رستوران استیک بود و میتوانستیم گوشتهای تازه یا سالخورده (Aged) را برای استیک انتخاب کنیم. طعم غذا بینظیر و به یاد ماندنی بود و پایانی خوشمزه برای سفرمان رقم زد.
وداع با پاریس
پس از نهار، خرید کردن را ادامه دادیم تا حوالی عصر که با دوستمان به فرودگاه charles du gaulle رفتیم و خداحافظی کردیم. پرواز قطری راس ساعت 21:15 از پاریس حرکت کرد و ساعت 5:40 صبح به دوحه قطر رسیدیم و با دو ساعت فاصله بین پروازهایمان، ساعت 10 صبح در تهران بودیم.
سخن آخر
اروپا یکی از زیباترین و به یاد ماندنی ترین مقاصد گردشگری است که انواع سلیقهها را راضی میکند. چه به دنبال آثار تاریخی و معماری کهن و مدرن باشید و چه در جستجوی هنر، از هیجان و ماجراجویی لذت ببرید یا طبیعت خیره کننده و وصف ناشدنی، در پی زندگی شهری و کافه نشینی باشید یا علاقمند به سکوت و آرامش، در اروپا جایی برای خود پیدا خواهید کرد. سفر به این قاره، علی رغم تصور عموم، سفری لوکس و گران قیمت نیست (یا حداقل میتواند اینگونه نباشد) و با رعایت چند نکته ساده میتوان با هزینهای مناسب، راهی اروپا شد.
برنامهریزی و آماده شدن برای سفر، خود بخشی لذت بخش از فرآیند سفر است که باید خیلی پیش از موعد حرکت شما شروع شود. پس آستینها را بالا بزنید و سفر خود را همین امروز آغاز کنید ...
نویسنده :هومان باقریان
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت لست سکند مسؤولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد. |