بخاطر مشغله کاری،اولین سفر امسال به اواخر تیرماه افتاد.ما که اول قصد داشتیم به مالزی بریم و کلی سفرنامه درباره مالزی خونده بودم،چون سفرمون عقب افتاد،با توجه به گرما و شرجی بودن شدید مالزی تصمیم گرفتیم مقصد سفرمون رو عوض کنیم.قبرس و چندجای دیگه رو هدف قرار دادیم تا اینکه این بار قرعه به نام بلغارستان افتاد.
باتوجه به اینکه زمان سفر ما دقیقا مطابق با زمان ارائه ارز دولتی یورو بود و قیمت دلار، ساعتی بالا میرفت،میل مردم به سفر خارجی زیاد شده بود و وقتی به آژانس مسافرتی زنگ میزدم و قیمت میپرسیدم،تا میخواستم با همسرم مشورت کنم،میگفتن هتل پر شده.در آخر به ما گفتن تمامی هتل ها تا سه هفته دیگه پر شده و ما به کل ناامید شدیم و دنبال مقصد دیگری میگشتیم اما تب بلغارستان با توجه به سفرنامههایی که توی همون چندساعت خونده بودم بدجور به جونم افتاده بود.خلاصه خیلی سخت، با کلی گشتن و اینور و اونور زنگ زدن، هتل کنسلی داشت و ما با یه آف ویژه، تور وارنا با هتل پالما رو برای تاریخ 14/تیرماه/97 تا 21/تیرماه/97 به مدت 7 شب با پرواز ماهان و هزینه نفری 3/890/000 تومان از آژانس تونستیم بگیریم.تور،شامل چهار گشت رایگان بود که این،خودش امتیاز خیلی مثبتی بود چون کمتر توری همچین ویژگی رو داشت.با کمی سرچ داخل گوگل مپ،دیدیم که موقعیت هتل خیلی خوبه.بعد از انجام کارها و رفتن به سفارت بلغارستان در تهران برای انگشت نگاری جهت گرفتن ویزای شینگن بلغاری،و هول هولی بازی، بالاخره ویزا رسید و ما بعد از گرفتن نفری 1000 یورو ارز دولتی به قیمت هر یورو حدودا 5000 تومان راهی سفر شدیم.
شروع سفر
پرواز،بدون تاخیر پرید.برخورد پرسنل،مودبانه و هواپیما بسیار تمیز و فراز و فرود بی دغدغه بود.غدا شامل یک منوی دوتایی بود که ما خوراک گوشت و سبزیجات با برنج رو انتخاب کردیم و بعد هم بعنوان دسر،کیک ساده با چای یا نسکافه آوردن.
به وارنا که رسیدیم، ترانسفر با 9-8 تا اتوبوس به استقبال مسافرا اومده بودن.کارها همه برنامه ریزی شده در حال انجام بود و ما بعد از طی مسافتی نیم ساعتی به هتلمون رسیدیم. اتاق هتل،خیلی تمیز،شیک و بزرگ بود.از دیدن اتاق واقعا سوپرایز شدیم و دور از انتظارمون بود.داخل حیاط هتل،قسمت ورودی،دوتا استخر بزرگ و تمیز بود.
بدو ورود به هتل، به دست هرکس یه دستبند با نام هتل میبستن که هم گم نشیم و هم با این دستبندها شناسایی بشیم و بتونیم از امکانات هتل خودمون استفاده کنیم.دستبند هر هتل،رنگ خاص خودشو داشت.مثلا مال هتل ما نارنجی بود و هیچ هتل دیگه ای دستبند نارنجی نداشت.
چون دیروقت رسیده بودیم تصمیم گرفتیم کمی بخوابیم تا فردا سرحال بریم بگردیم.
روز اول
صبحانه هتل خوب بود.از صبحانه هتل های استانبول تکمیل تر بود اما از صبحانه هتل رمدا در قزاقستان که در سفر قبلی رفته بودیم کم تر بود.
قرار بود ساعت 10:30 صبح داخل سالن اجتماعات هتل آسترا باشیم تا لیدر یه سری توضیحات جامع و کامل رو راجع به شهر و قوانین و تورهای داخلی بده و یوروها رو چنج کنن.(این شرکت،بهترین نرخ چنج رو داشت و مطمئن تر بود.پس ما تصمیم گرفتیم علی الحساب مقداری از یوروهامون رو از طریق همین شرکت چنج کنیم.)
کارکنان این شرکت یه سری جوون باحال و سرحال با اطلاعات خیلی بالا و واقعا دنیادیده بودن.برنامه ریزی های اون ها خیلی دقیق و درست بود و واقعا در نهایت دلسوزی همه رو راهنمایی میکردن.بدون هیچ انتظاری.کاش همه شرکتها هم مثل این شرکت کار میکردن!!!
بعد از صبحانه،براساس نقشه ای که از لابی هتل برداشته بودیم،پیاده به سمت هتل آسترا رفتیم تا هم گلدن سندز رو ببینیم و هم خیلی هم زود نرسیم.چون برطبق عادت هرروزه،حوالی ساعت 6ونیم صبح برای صرف صبحانه بیدار شده بودیم.
گلدن سندز یه شهر ساحلی با فاصله نیم ساعته از وارنا هست.آژانس های مسافرتی ایرانی،مسافرای خودشون رو به این منطقه برای اقامت میبرن.گلدن سندز یکی از بهترین سواحل وارنا هست.پر از بازارچه های ساحلی با مردم شاد و سرزنده.دلیل نامگذاری این منطقه به این نام هم این هست که شن های سواحل گلدن سندز به رنگ طلایی هست.
برای ما که توی گرمای تیرماه ایران حسابی کلافه شده بودیم،هوای گلدن سندز خیلی خنک و حتی گاهی سرد بود.گاهی هم باران های یهویی شدیدی میبارید.پس حتما با خودتون یه سویی شرت و چتر هم ببرید. بعد از مشورت با همسرم و لیدر،برنامه روزانه سفرمون رو نوشتیم تا طبق همه سفرهامون برنامه ریزی شده پیش بریم. بعد از جلسه، برای قدم زنی به ساحل بازارچه ساحلی رفتیم و به بستنی MAJIC که تجربه خوردنش رو توی کشورهای دیگه داشتیم و خیلی خوشمزه بوده رو زدیم بر بدن.
توی نوار ساحلی، رزبری، بلوبری، گیلاس رو در لیوان های یکبار مصرف در سایزهای مختلف میفروختن که خب از آنجایی که همسرم عاشق رزبری هست، نمیشد از این خوشمزه ها گذشت.پس یه سایز کوچیکشو با قیمت یک و نیم لوا خریدیم.(واحد پول بلغارستان لوا هست که هر یورو معادل 1/92 لوا هست.)
یه سوپرمارکت زنجیره ای به اسم ALDO MARKET در سراسر وارنا وجود داره که واقعا تکمیله و قیمتاش هم مناسبه.
برای امروز،تور آب گرم معدنی به قیمت نفری 40 لوا رو خریده بودیم.برای همین به هتل رفتیم و بعد از برداشتن مایوها و لوازم لازم به سمت استیک هاوس برای خوردن ناهار رفتیم.توی بلغارستان،دورچین غذا بصورت انتخابیه و هرکدوم قیمت خاص خودشو داره.ناهار بسیار لذیذ بود و دورچین هم خوشمزه و کلا حدود 50 لوا شد.
بعد از صرف ناهار به لابی هتل ادمیرال رفتیم تا لیدر ،آقا حامی،برای رفتن به آب گرم معدنی به دنبالمون بیاد. آب گرم معدنی بسیار باخاصیته.اونجا چهارده تا استخر با دماها،فشار آب و اشکال مختلف و خاصیتهای درمانی متفاوت و ویووی دریا داشت که واقعا حال آدمو خوب میکرد.داخل آب گرم،گوگرد بود ولی بخاطر فیلتراسیون خوبشون اصلا بوی گوگرد حس نمیشد.چند مدل سونا و جکوزی هم داشت که البته برای جکوزی باید هزینه جداگانه داده میشد.یک مدل سونا داشت که اتاق سنگ نمک بود.دیواره هاش از جنس سنگ نمک بوده و براساس اطلاعاتی که نوشته بودن،اگه بیست دقیقه داخل اون اتاق میموندیم،معادل دوساعت پیاده روی در جنگل کالری سوزی میکنه.
وسط آب تنی،یه بستنی هم بزنیم که دیگه عالی میشه. چون ما عاشق تجربه طعم های خاص و جدید هستیم،در هرروز چندمدل بستنی و خوراکی میخوردیم.این کار مختص همه سفرهامون هست.این بار بستنی باس نستله رو امتحان کردیم.
حدود سه ساعت اونجا بودیم و بعد از سه ساعت دنبالمون اومدن و مارو به هتل بردن. ما که نمیتونیم توی هتل بمونیم و دوس داریم توی سفر همه جا رو بگردیم و توی اجتماع باشیم،دوباره از هتل پیاده راه افتادیم تا ببینیم شبهای گلدن سندز چه شکلی میشه..یه چیز جالبی که هست اینه که توی خط ساحلی پر از دکه های اسنک های مختلف دارن و ما هم تشنه تجربیات جدید...یکی از این اسنک ها این بود که روی یه نون گرد خیلی بزرگ ملات پیتزا(که البته از نظر ما ایرانی ها ملات زیادی نبود)میریختن و داخل تنور میفرستادن و به 8 اسلایس تقسیم میکردن و هر اسلایس رو به قیمت 3 لوا میفروختن.با اینکه ملات پیتزاها خیلی کم بود اما خیلی چسبید.
یکی دیگه از اسنک ها،دونر مرغ بود که با اون سس خوشمزه سیر و پیاز و مخلفات انتخابیمون که داخلش میذاشتن،طعم فضایی بود . قیمتش هم 7 لوا بود.طوریکه ما هرشب یک برش پیتزا و یک دونر مرغ رو حتما میخوردیم وگرنه انگار که شبمون صبح نمیشد.
چون زمان سفر ما مصادف با بازی های جام جهانی بود،یه کار جالبی که کرده بودن این بود که توی کافه ها،تلویزیون بزرگ گذاشته بودن و بازی ها پخش میشد.یکی از کافه ها 3 تا ال سی دی خیلی بزرگ داشت و خیلی هم شلوغ بود و ما بازی برزیل-فرانسه رو توی جو باحال اونجا دیدیم.برای دیدن بازی داخل اون کافه،باید حتما یه چیزی سفارش میدادیم که ما نوشیدنی لوس آنجلس رو سفارش دادیم که ترکیبی از آب پرتقال و لیمو و آناناس و گریپ فروت بود و واقعا خوشمزه بود.
روز دوم:
قرار بود ما رو روز چهارم به وارنا برای گشت شهری رایگان ببرن اما ما میخواستیم روز دوم به مجتمع های وارنا بریم تا در روز چهارم خرید بهتری داشته باشیم و هم یه سینمای سه بعدی بریم.برای همین خودمون حدود 30 دقیقه پیاده رفتیم از هتل تا ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس 409 شدیم و بعد از پرداخت نفری 3 لوا ،درخواست کردیم ما رو در مجتمع گرندمال پیاده کنن.(براساس سفرنامه هایی که خونده بودم،گرندمال و وارنامال دوتا از بزرگترین مجتمع های وارنا هستن و به هم نزدیک هم بودن.)
جدیدترین، بزرگترین و مدرن ترین و به همین دلیل شلوغ ترین مجتمع وارنا، گرندمال هست.کلی فروشگاه مختلف داره که البته با توجه به تغییرات امروزه ارز،برای ما اصلا به صرفه نیست.ما هم چون چند ماه قبل به سفر استانبول رفته بودیم و ازبس خرید کرده بودیم، یه جورایی استانبول رو جارو کرده بودیم،به چیزی احتیاج نداشتیم که بخریم جز شکلات و چندتا خرده ریز که جزء لاینفک سفرهای خارجیمون هستن.
طبقه بالای این مجتمع یه فودکورت بود که انواع و اقسام غذاها رو داشت که برامون جذاب بود اما حیف گرسنه نبودیم که غذایی بخریم و تست غذا از این فودکورت رو به زمان دیگری موکول کردیم که اون زمان نرسید!!!منتها برای بستنی جا داشتیم و یه بستنی فروشی خیلی خوب هم اونجا داشت که به طرز وحشتناکی بستنی هاش خوشمزه بود.هرچی ماست بستنی توی ایران خورده بودیم دوست نداشتم اما خواستم ماست بستنی اونا رو هم امتحان کنم که چقدر هم عالی بود و باعث شد مشتریش بشیم و چندبار دیگه هم از اونجا بستنی بخریم.این بستنی با اون توت فرنگی ها و نوتلا و گارنیشی که با مواد اولیه عالیشون خودمون میکردیم،فوق العاده میشد.
توی بلغارستان،بستنی های غیر بسته بندی،بصورت وزنی حساب میشن.حتی بستنی های اسکوپی! بعد از خوردن بستنی،تصمیم گرفتیم به مال وارنا بریم تا یه گشتی هم اونجا بزنیم.با پرسیدن از مردم،تونستیم خیلی راحت مال وارنا رو پیداکنیم. چندباری که با همسرم به سفر خارجی رفته بودیم،میخواستیم سینما سه بعدی بریم چون همسرم در آنکارا،تجربه اش رو داشت و دوست داشت منم تجربه کنم اما هربار یا تایم فیلمها به ما نمیخورد یا اینکه فیلمها باب میل ما نبودن.طبقه بالای مال وارنا،سینما سه بعدی بود.دوتا بلیط سینما به قیمت نفری 15 لوا (با عینک)برای فیلم جهان ژوراسیک گرفتیم.اونجا بود که فهمیدم سه بعدی واقعی یعنی چی.چی هستن این سینما 3و4و5و6بعدی هایی که توی شهربازی های ایرانن؟!!!سه بعدی به این میگفتن.اصلا متوجه نشدیم دو ساعت فیلم چطوری گذشت ازبس که جذاب بود.فیلم،با زبان انگلیسی و زیرنویس روسی بود.
بعد از دیدن فیلم،یه گشت توی مال وارنا که به مدرنی و جذابیت گرندمال نبود و چشممون رو چندان نگرفت.ولی چیزی که جالب بود اینترنت رایگان و بدون رمز و پرسرعت همه فروشگاه ها بود.حتی وقتی توی خیابون هم راه میرفتیم،به اینترنت وصل میشدیم. بعد از اون به ایستگاه اتوبوس اومدیم و دوباره سوار اتوبوس 409 شدیم و به گلدن سندز رفتیم.
وقتی شب میشد،انگار گلدن سندز زنده تر میشد.جو خیلی شاد و شلوغ و پر رفت و آمدی داشت.مخصوصا بازارچه ساحلی.یه چرخ وفلک بزرگ و یه ایفل نمادین هم داشت که وقتی از پله های ایفل بالا میرفتیم،اون بالا یه کافه بود.کنار ایفل یه دکه بود که کرپ میفروخت و بین کرپ،نوتلا و یا هر مربایی که انتخاب میکردیم میریختن.که ما هم نوتلا و هم مربای رزبری رو انتخاب کردیم جوری که یکطرفش نوتلا باشه و طرف دیگرش،مربا رزبری.گرچه نوتلاش،نوتلا نبود اما حسابی چسبید.
روز سوم
هیجان انگیزترین قسمت تور،تور امروز بود.کشتی دزدان دریایی به قیمت نفری 60 لوا.ساعت 9 صبح دنبالمون اومدن و ما رو به اسکله بردن.در اونجا سوار سه تا کشتی متفاوت شدیم.(شرکت مجری تورمون چون خیلی بزرگه و مسافران زیادی داره،هربار که میخواستیم جایی بریم،با چندتا اتوبوس میرفتیم.)کشتی وسط،از دو طرف توپ داشت و دو کشتی کناری،از یک طرف.
سوار کشتی شدیم تا به وسطهای خلیج رسیدیم.اینجا که رسیدیم،جنگ کشتی ها شروع شد.آب دریا داخل توپ ها پمپاژ میشد.هرکس پشت یک توپ ایستاده بود و به طرف کشتی روبرو شلیک میکرد(آب پرفشار میپاشید.) در عرض چندثانیه،کاملا خیس شدیم انگار که داخل استخر پریده بودیم.بعضی ها هم که نمیخواستن خیس بشن،به طبقه بالای کشتی،روی عرشه رفته بودن.خلاصه که خیلی خیلی خوب بود.آب بازی جانانه ای کردیم.چون از جریان برنامه خبر داشتیم،حوله و لباس اضافه آورده بودیم.
وقتی جنگ تموم شد و کشتی برنده اعلام شد و لباسها رو عوض کردیم،روی میزها نوشابه و نوشیدنی های مختلف گذاشته بودن.همه چیز به سبک کشتی دزدان دریایی سرو میشد.همه سر یک میز بزرگ چوبی روی عرشه نشسته بودیم.موزیک ایرانی پخش میشد و کارکنان کشتی به چه قشنگی،ایرانی میرقصیدن.با اینکه هیچکدومشون ایرانی نبودن!!!
بعد دو گروه شدیم و مسابقه مچ اندازی دادیم.بعد،کارکنان کشتی با اسلحه قلابی اومدن و از هر مسافری به سبک دزدان دریایی،یه چیزی رو به عنوان غنیمت گرفتن.از عینک آفتابی گرفته تا کفش و کلاه و حتی تیشرت بعضی آقایون رو درآوردن و داخل یه کیسه بزرگ ریختن.در آخر،وقتی به اسکله نزدیک شدیم،هرکس باید با کارکنان کشتی میرقصید تا وسیله اش رو تحویل بگیره.
برای ناهار،به هرکس ماهی کبابی با خیار و گوجه فرنگی و شوید میدادن که واقعا خوشمزه بود.ماهی اش هم ماهی همون خلیج بود.البته حجم غذا برای بعضی ها کم بود.
این تور رو به همه پیشنهاد میکنم.خیلی خوش گذشت.از کشتی که پیاده شدیم،ما رو به یه فری شاپ در همون اسکله بردن.بعضی شکلاتهاش قیمت های خیلی خوبی داشتن که چون ما قیمت شکلات،کاملا دستمونه،از اون شکلاتهای خوش قیمت خریدیم. وقتی داشتیم برمیگشتیم،بارون شدیدی گرفته بود و وقتی به هتل رسیدیم،چند ساعتی بخاطر بارون در هتل حبس شدیم تا بارون بند بیاد و بتونیم از هتل خارج بشیم.طرفای شب،گرسنه بودیم و بارون هم قطع شده بود که زدیم بیرون.هوا خیلی سرد بود.دونر و پیتزا خوردیم.هربار،یه مدل فانتا رو با هر وعده غذاییمون تست میکردیم.چون طعم هایی بودن که توی ایران نداشتیم.پیشنهاد میکنم حتما تستشون کنید که یکی از یکی خوشمزه ترن.
روز چهارم:
پارک آبی آکواپلیس جزو تورهایی بود که از تهران روی تورمون بود و لازم نبود هزینه جداگانه بپردازیم.مثل پارک آبی مارماریس که ماه عسلمون رفته بودیم،در بالاترین نقطه شهر،روی یه تپه و مشرف به کل شهر قرار داشت. برخلاف اینکه به ما گفتن زیاد وسیله بازی نداره و وقتتون تلف میشه و به اینجا نرید،اما چون میدونستیم یکی از بلندترین سرسره های آبی اروپا رو اینجا داره،ترجیح دادیم بریم.سرسره آبی ای که با 18 متر فاصله از سطح زمین قرار داره و وقتی زیر پات خالی میشه،ویوویی که میبینی،دریا هست.
پیاده از دل جنگل،خودمونو به این پارک آبی رسوندیم.(گلدن سندز،سراسر جنگله و فوق العاده سرسبزه.جالبه توی جنگلهاش،بوته های بلوبری به وفور پیدا میشه.)6 تا سرسره داشت ولی خیلی خوش گذشت.برای ما ایرانی ها که داخل کشورمون نمیتونیم این تفریحات رو با همسرمون بریم،خیلی خوبه و خوش میگذره.
ناهار هم جزو تورمون بود که شامل یه همبرگر با نوشابه بود که بعد انجام همه بازی و تحرک،حسابی چسبید.مخصوصا اینکه بعد از ناهار هم جدیدترین بستنی نستله که به اسم LOCO بود و رنگش سبز بود و پودر رزبری روی اون پاشیده بودن رو تست کردیم.
دوباره بارون گرفت.اما خداروشکر بازی هامون رو کرده بودیم و میخواستیم به هتل برگردیم.حوله هامون رو روی سرمون گرفتیم و تا هتل پیاده رفتیم. بعد از قطع بارون و کمی استراحت،هوا حسابی گرم شد.از هتل بیرون اومدیم و همسرم یه دلستر رزبری خیلی خوشمزه و من یه بستنی قیفی شکلاتی زدیم بر بدن تا خنک بشیم.به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم و سوار اتوبوس 409 شدیم و رفتیم سمت وارنا تا یه چرخ دیگه توی وارنا بزنیم.
طبق آدرسی که آقا حامی داده بود،به فروشگاه کاف لند،دقیقا کنار مال وارنا رفتیم.اینجا یه جورایی هایپر بود اما به شکل انبار بود و قیمتها خیلی پایین تر از جاهای دیگه.جنس هایی که میخواستیم بخریم رو در اینجا نشون کردیم که فردا،توی گشت شهری بخریمشون.چون اینجوری حملشون راحت تر بود. بعد به فروشگاه CATHELON رفتیم که لوازم ورزشی داشت و در کنار اون هم به فروشگاه آیکیا رفتیم که در اکثر کشورها شعبه داره رفتیم.چرخی داخلش زدیم و بعد از خوردن دوتا دسر و خریدن مربای خانگی ،از اونجا رفتیم به سمت نزدیکترین ایستگاه اتوبوس.دقیقا روبروی ایستگاه اتوبوس،برج های دوقلوی وارنا بود که از روی برج های دوقلوی مالزی شبیه سازی کرده بودن.طبقه پایین اونجا تجاری،و طبقات بالاش اداری بود.اتوبوس 409 که اومد سوارش شدیم و به گلدن سندز رفتیم.
روز پنجم:
امروز،روز گشت شهری رایگان تور بود.صبح از شرکت مجری تور دنبالمون اومدن.براساس گفته آقا حامی،حدود 600 نفر میشدیم که امروز به این گشت میرفتیم و از اونجایی که پلیس بلغارستان از این موضوع مطلع بود،هوامونو خیلی داشت. اول به مال وارنا رفتند و قرار بود بعدش به کاف لند که نزدیک همونجا بود برن.وقتی همسفرامون به مال وارنا رفتن،از اونجایی که ما مال وارنا رو دیده بودیم،با هماهنگی آقا حامی تصمیم گرفتیم به کاف لند بریم تا فرصت بیشتری برای خرید کردن داشته باشیم.همونطور که گفتم،قاعده زندگی ما بر این اساس هست که هر وقت به سفر خارجی میریم،که در طول سال دوبار میشه،شکلات و یه سری مایحتاج مثل شامپو و صابون و ماکارونی و انواع سس و... میخریم به اندازه ای که تا سفر بعدیمون داشته باشیم.اینجوری هم جنس های مرغوب تری داریم،هم مقرون به صرفه تر هست.
خلاصه بقیه مسافرا هم بعد از دیدن مال وارنا به کاف لند اومدن و وقتی کارشون در کاف لند تموم شد،ما هم دیگه خریدهامون رو کرده بودیم.همه خریدامون رو داخل اتوبوس گذاشتیم و برای خوردن ناهار به فودکورت مال وارنا رفتیم.به هرکدوم از ما،یه ژتون 10 لوایی دادن تا از هرکدوم از غرفه هایی که دلمون خواست،غذا بگیریم.بعد از ناهار،سوار اتوبوس ها شدیم و همگی به گرندمال رفتیم.از اونجایی که ما گرندمال هم دیده بودیم،باز هم با هماهنگی و راهنمایی آقا حامی سوار تاکسی شدیم تا به کلیسای جامع وارنا بریم.تاکسی از ما 5 لوا گرفت و مارو به درب اصلی کلیسا رسوند.وارد کلیسا که شدیم،محیط جالبی داشت.سقف بسیار بلند،چهلچراغهای فلزی و کلی نقاشی زیبا با ریزه کاری که روی سقف و دیواره ها کشیده بودن و هرکدومشون برای خودشون یه داستانی داشتن.
تعدادی از مسیحی ها روی صندلی ها نشسته بودن و مشغول دعا خواندن بودن.بعضی ها هم در حال روشن کردن شمع در جای مخصوص خودش بودن (شمع ها رو بدو ورود،داخل یه دکه طوری میفروختن).شاید صدها شمع اونجا بود.عمدتا توی کلیساها،گرفتن عکس ممنوعه اما آقا حامی به ما گفته بودن داخل کلیسای جامع،اگه بدون فلش و بی صدا عکس بگیریم ایرادی نمیگیرن.اونجا باید سکوت رو رعایت میکردیم و یا خیلی آروم حرف میزدیم.حتی به ما گفته بودن توی کلیسا نخندیم چون همگی میدونستن که ما توریست هستیم و مسیحی نیستیم و خنده ما رو حمل بر مسخره کردن دینشون و بی احترامی به مسیحیت میدونستن و ممکن بود باهامون برخورد کنن.
راه برگشت از کلیسا چون وقت داشتیم،پیاده برگشتیم تا توی جو شهر و مردمش بیشتر قرار بگیریم و فروشگاههای محلی هم دید بزنیم.این،کاری هست که توی همه سفرهامون انجام میدیم و از این کار خیلی لذت میبریم. توی مسیر،یه بستنی توبلرون به قیمت 3/70 لوا خریدیم.گرچه کمی گرون هست اما چون همسرم خیلی شکلات توبلرون دوس داره،مجبورش کردم این بستنی رو تست کنه که البته خیلی خیلی هم راضی بود.
بعد از طی مسافتی 50 دقیقه ای و سرک کشیدن در فروشگاهها و مغازه های بین راه،به گرندمال رسیدیم.کمی داخل مجتمع گرندمال نشستیم و از اون ماست بستنی های خوشمزه هم خوردیم تا موقع برگشتن به گلدن سندز رسید.همگی سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم.
بعد از جابجایی شکلات ها در هتل،تصمیم گرفتیم یه چرخ دیگه توی گلدن سندز بزنیم.به عنوان اسنک شبانه،از بازارچه ساحلی،چوروس خریدیم.چوروس،اسنک مخصوص اسپانیایی هست که از ترکیب آرد،شکر،کره،تخم مرغ،آب،کمی نمک و وانیل درست میشه و داخل روغن خیلی داغ و فراوون سرخ میشه و داخل دارچین و شکر غلتونده میشه و معمولا با شکلات سرو میشه.چوروس،توی وارنا زیاد به چشم میخوره.وقتی اونو خریدیم،به کافه ایفل رفتیم و یه هات چاکلت هم سفارش دادیم تا همراه با چوروس بخوریم.برخلاف تصورمون،کافه ایفل بخاطر خاص بودنش،اصلا گرون تر از کافه های دیگه نبود.فقط تنها چیزی که یه مقداری روی مخمون بود این بود که من تشنه شدم و از کافی من خواستم برام آب بیاره.
یه بطری کوچیک آب آورد و 5 لوا حساب کرد که برای ما که یه آب معدنی 4 لیتری داخل هتل داشتیم و به قیمت 3 لوا در روز اول خریده بودیم،خیلی زور داشت.اما اینم جزو تجربیات سفر بود دیگه.(ما وقتی به سفر خارجی میریم،روز اول دو تا آب معدنی کوچک میخریم و بطری هاش رو نگه میداریم و یه آب معدنی بزرگ حدودا چهارلیتری که قیمتش خیلی به صرفه هست میخریم و هربار که میخوایم به بیرون بریم،با اون بطری بزرگ،دوتا بطری کوچیکمون رو پر میکنیم و همراه خودمون میبریم تا مجبور نشیم بخاطر تشنگی،بطری های کوچک آب معدنی با قیمت زیادتر رو بخریم.اما این بار چون هدفمون فقط یه گشت کوچیک زدن بود،آب رو همراه خودمون نیاوردیم و از اتفاق،من تشنه شدم شدید.)
روز ششم
طبق برنامه ریزی که از تهران جزو تورمون بود،باید آماده رفتن به بالچیک میشدیم.صبح،بعد از خوردن صبحانه دنبالمون اومدن و با 3 تا اتوبوس به سمت بالچیک حرکت کردیم.در بین راه،اتوبوس ها در محلی که سفالگری میکردن،ایستادن.اونجا میتونستیم مراحل تولید ظروف سفالی رو ببینیم و هم میتونستیم از اون ظروف بخریم.
البته اگر لالجین همدان رفته باشید،دیدن ظروف سفالی اینجا چندان جذابیت نداره.لالجین خودمون،ظرف های سفالی خیلی خیلی قشنگ تر و جذاب تر تولید میکنه.حدودا 20 دقیقه در اینجا بودیم و دوباره سوار اتوبوس شدیم.به باغ رسیدیم.کل راه حدود یک ساعت و نیم بود.از جایی که از اتوبوس پیاده شدیم تا ورودی باغ،مسافت چند دقیقه ای رو پیاده رفتیم که در طول راه،چندین بستنی فروشی جذاب و سوغاتی فروشی بود و تصمیم گرفتیم موقع برگشت از باغ،یه بستنی میوه ای بزنیم بر بدن.
ورودی باغ،یه سری توضیحات دادن که وقتی داخل شدیم و به هر نقطه به خصوص از باغ میرسیدیم،دوباره همون توضیحاتو تکرار میکردن.
باغ،پر از گل و گیاه و درخت بود.یه رودخانه خوشگل هم داشت که توسط یه پل،از اینطرفش به اونطرفش میتونستیم بریم.همه گل ها خیلی مرتب کاشته شده بودن.
بعد از طی مسافتی بین این طبیعت زیبا،به خانه ملکه ماریا رسیدیم.ملکه ماریا که معروف به ملکه مادر هست،ملکه رومانی بوده و بخاطر کارهایی که برای ملتش کرده و یه میراث خاص براشون گذاشته،در دوران خودش و حتی الان خیلی محبوب بوده و هست.
اما مرگش یه مقداری عجیب بوده.به این صورت که بین دوتا پسراش دعوا میشه و روی هم اسلحه میکشن.ملکه مادر که این صحنه رو میبینه،بین پسراش قرار میگیره و تیر بهش برخورد میکنه و بعد از مدتی از دنیا میره.گفته شده جدال بین دو پسر بر سر این بوده که هر دوتاشون از یه دختر خوششون اومده.از طرف دیگه هم میگن دعواشون بر سر این بوده که صاحب باغ بشن و یه جورایی میخواستن سر همدیگه رو زیر آب کنن.که آخرش به مرگ مادرشون ختم میشه.
خانه ملکه،بزرگ و پر از وسایل چوبی و اسباب و اثاثیه جالب و ویووهای زیبا رو به باغ و دریا بود که زندگی در اونجا رو لذت بخش میکرد.از خانه ملکه بیرون اومدیم و دوباره پیاده روی کردیم.امروز هوا گرم بود. این باغ،تاریخچه جالبی داره و بین دو کشور رومانی و بلغارستان،چندبار دست به دست شده.براساس گفته لیدرها،هر گیاهی که در هر نقطه از جهان وجود داره،میتونه توی این باغ رشد کنه.این باغ،جزو زمین های نادر دنیاس که این خاصیت رو داره.
نکته بسیار جالبی که وجود داره این بود که مردم بلغارستان و بخصوص وارنا،برای این که دولت بتونه هزینه نگهداری این باغ رو تامین کنه و کم نیاره،سالی چندبار به اینجا میان و بلیط ورودی این باغ رو میخرن و حتی ممکنه بدون اینکه داخل بشن،برگردن.این نشونه میهن پرستی و تلاش در حفظ آثار گذشتگان مردم این کشوره.
اینجا،گیاهان مختلفی با تاریخچه های متفاوت وجود داره.مثلا یه درختی وجود داره که بمب اتم روی اون اثر نکرده.یه قسمتی از این باغ،باغ گل رز بود که در رنگ های مختلف کاشته بودن.جالبه بدونید که بلغارستان پر از گل رز هست و هر اسانس و لوازم آرایشی از گل رز وجود داره که سوغات اینجاس.البته مهم ترین سوغاتی اینجا،عصاره گل رز یا همون گلاب خودمونه.توی وارنا پره از مغازه هایی که انواع محصولات گل رز از قبیل صابون و شامپو و اسپری و ادکلن و کرم و... میفروشن از اونجا عبور کردیم و به باغ کاکتوس ها رسیدیم که در اونجا هم انواع کاکتوس ها با قد و هیکل های بزرگ بودن.
بعد از گذر از باغ کاکتوس ها به قسمت دیگری که گل کاری شده بود و درخت سرو ایرانی هم بود،رسیدیم.و بعد،به یه قسمتی که آب با طراوت و خیلی خنکی بود رسیدیم و چون هوا گرم بود،هم از اون آب نوشیدیم و هم به سر و صورت خودمون پاشیدیم تا خنک بشیم.
بعد از گذر از اینجا،با کمی پیاده روی،به یک کلیسا رسیدیم.از داخل کلیسا دیدن کردیم و پس از خارج شدن از کلیسا،در انتهای باغ،وقتی میخواستیم خارج بشیم،چاهی بود که روبروی اون،عکس حضرت مسیح رو روی دیوار زده بودن.براساس گفته ها،اگر شخصی جلوی عکس حضرت مسیح،پشت به چاه،بایسته و یه سکه رو با دست راست از روی شانه چپ خودش پرت کنه سمت چاه،و سکه،داخل چاه بیفته،آرزوی اون شخص برآورده میشه.از باغ برگشتیم و طبق قرار قبلی،یه بستنی دو اسکوپی با طعم توت های وحشی و توبلرون خریدیم که بعد از اون همه گشت و گذار توی باغ،واقعا چسبید.اگرچه بستنی توبلرون به خوشمزگی بستنی دیروز نبود.
سوار اتوبوس شدیم و برای ناهار که جزو تورمون بود،دوباره به مال وارنا رفتیم و ژتون 10 لوایی بهمون دادن.بعد از خوردن ناهار،به وارنا برگشتیم. براساس برنامه ریزی قبلیمون،یه رستوران خیلی خوشگل که شبیه به کشتی بود رو برای شام نشون کرده بودیم.وقتی روبروی درب اصلی هتل ادمیرال رو به دریا می ایستیم،مسیر نوار ساحلی رو به سمت چپ پیاده حرکت کردیم و اونقدری پیاده رفتیم که به این رستوران بزرگ رسیدیم.
وقتی داخل شدیم،انگار واقعا وارد کشتی های قدیمی که در فیلم ها دیده بودیم،شدیم.همه چیز جذاب و زیبا بود و از جنس چوب.از دیدنش سیر نمیشدیم.
بعد از ورود،در همون طبقه اول یه میز گرفتیم.برای پیش غذا یه مدل میگو که در کره و سس مخصوص به خودشون غرق شده بود،سفارش دادیم.برای شام هم دو نوع مرغ گرفتیم که یکیش سوخاری بود و اون یکی،یه طعمی تو مایه های اکبرجوجه خودمون داشت.غذاها،طعم متفاوت و خاصی نداشت اما محیط،فوق العاده بود.
بعد از خوردن شام و کمی پیاده روی در نوار ساحلی،به هتل رفتیم و وسایلمون رو جمع و جور کردیم چون باید فردا،اتاق رو تحویل میدادیم و به نسبار میرفتیم و عصر که از نسبار برمیگشتیم،به فرودگاه میرفتیم و به ایران برمیگشتیم.
روز هفتم:
امروز،آخرین برنامه تورمون و متاسفانه،آخرین روزی بود که وارنا بودیم. لیدرمون از قبل گفته بود که جزیره نسبار چندان دیدنی نیست ولی چون این تور،جزو تورمون از تهران بود و کار خاص دیگه ای نداشتیم،رفتیم.البته تور نسبار،تور شبانه هم داره که باید مبلغ اضافه تری رو براش پرداخت کرد.اما چون ما پرواز داشتیم،صبح رفتیم.
مثل روزهای قبل،دوباره دنبالمون اومدن و سوار اتوبوس شدیم.در طول راه،با لیدر و مسافرا گپ زدیم و هر مسافر،خودش رو معرفی میکرد و حتی به تعریف کردن خاطره گذشت.به این صورت که هرکس خاطره جالبی یادش میومد،جلوی اتوبوس میومد و میکروفون رو میگرفت و خاطره اش رو برای همه مسافرا تعریف میکرد.این کار،باعث نزدیک شدن بیشتر مسافرا به همدیگه و ایجاد یه جو بهتری شد.
در طول مسیر،مزرعه گل های آفتابگردان،توجه مسافرا رو جلب میکرد.بعد از طی مسافتی،اتوبوس در مکانی جهت استفاده از سرویس بهداشتی و خرید تنقلات،برای دقایقی توقف کرد و دوباره به حرکت خودش ادامه داد.از پل وارنا و بورگوس که از روی کشتی دزدان دریایی دیده بودیم،رد شدیم.به نسبار رسیدیم.قبل از پیاده شدن،لیدرها ازمون خواستن از گروه جدا نشیم چون کوچه ها و خیابون ها ی نسبار بسیار شبیه به هم هستن و احتمال گم شدن زیاده.
نسبار جایی هست که پر از کلیساس.اولین کلیسایی که برای دیدن رفتیم،کلیسایی بود که ورودی آن عکس سه نفرو زده بودن و داستان جالبی داشت.این سه نفر،در سال های دور از همین کلیسا دزدی کرده بودن.یکی از اون ها عذاب وجدان میگیره و هرچی دزدیده بود رو پس میاره.جالبه بدونید که اون دو نفری که پشیمون نشده بودن،به فاصله کوتاهی از زمان دزدی از دنیا میرن.ولی اون فردی که پشیمون میشه،عمر درازی میکنه. داخل کلیسا یه خانوم مسن خیلی جدی بود که اجازه عکس گرفتن نمیداد.
بعد از دیدن کلیسا،از کلی کوچه پس کوچه های شبیه به هم با مغازه های جورواجور گذشتیم و به کلیسای بعدی که بیشتر شبیه به خرابه های کلیسا هست،رسیدیم.یه سنگ نوشته سفید در قسمت بالای دیوار کلیسا بود که نشون میداد این اثر تاریخی،ثبت جهانی شده.
کمی دیگه توی کوچه پس کوچه های دیدنی نسبار پیاده رفتیم تا به رستوران ساحلی هلیوس رسیدیم.رستوران،ویووی خیلی خوبی رو به دریا داشت و فضاش هم خیلی قشنگ بود.اما امان از غذاش.مرغ پخته و سیب زمینی پخته که نه نمک داشت،نه فلفل و نه هیچ طعمی.حجمشم که کم بود.عملا غذای بیمارستان بود و هیچکس راضی نبود.
بعد از صرف اون غذای بی مزه،کم کم به سمت اتوبوس رفتیم تا به گلدن سندز برگردیم و چمدون ها رو از هتل تحویل بگیریم و به فرودگاه بریم. وقتی به گلدن سندز رفتیم،هنوز کمی وقت داشتیم.به نوار ساحلی رفتیم و کمی سوغاتی خریدیم و آخرین بستنی وارنامون رو خوردیم و به سمت فرودگاه جذاب وارنا حرکت کردیم تا به کشورمون برگردیم.
کلام آخر:
حتما قبل از بازگشت به ایران،پول های بلغاری خودتون رو به یورو تبدیل کنید چون در ایران،کسی لوا نمیخره.
- کل سفر ما،با این همه شکمو بازی ها و تفریحات و خرید شکلات و...،حدود 500 یورو در اومد.
- حتما یادتون نره با خودتون سویی شرت و چتر ببرید چون در وارنا،هر لحظه امکان بارش باران شدید وجود داره و هوا هم شبها سرده.
- بهترین زمان سفر به وارنا،تیر و مرداد ماه هست.کلا مردم وارنا،4 ماه تابستان رو کار میکنن.چون زمستان ها به حدی سرد هست که هیچ کس نمیتونه از خونه بزنه بیرون.و حتی تمامی هتل ها و مغازه ها از اوایل آبان ماه بسته میشن.برای همین،توی اون 4 ماه که کار میکنن،سه شیفته مشغول کار هستن تا برای 8 ماه بیکاری خودشون پول پس انداز کنن.
- به هیچ وجه هتل آل نگیرید چون اکثر تورهای داخلی،شامل ناهار میشن و اگر هم ناهار نداشته باشن،انقدر رستوران و فست فودی و غذاهای رنگارنگ و متنوع متناسب با ذائقه ما ایرانی ها توی وارنا وجود داره که آدم دلش میخواد حتما تست کنه.خیلی از همسفرای ما که تور آل گرفته بودن،خیلی خیلی پشیمون بودن و از هیچ امکانات غذایی خارج از هتل نمیتونستن استفاده کنن.
- آب شیر بلغارستان،قابل خوردن هست و نیازی به خرید آب معدنی نیست.اما از اونجایی که ما عادت به مصرف آب معدنی داریم و توی ایران هم از آب معدنی به جای آب شیر استفاده میکنیم،اونجا هم آب معدنی مصرف کردیم.ولی مانعی برای خوردن آب شیر وجود نداره.
- داخل ساحل،تفریحات آبی هم صورت میگرفت.مثل بنانا،شاتل،پاراسل و...که ما چون همه این تفریحات رو در جاهای دیگه انجام داده بودیم،ترجیح دادیم وقتمون رو برای این کار نذاریم.
- تمامی هتل های وارنا،از سه ستاره گرفته تا پنج ستاره،داخل دستشویی و حمام،دمپایی و مسواک ندارن.اما شامپو و صابون و حوله،هرروز شارژ میشه حتی اگه از قبلی ها استفاده نکرده باشید.
امیدوارم سفرنامم مفید باشه و بتونه کمکتون کنه.
نویسنده: الهه نراقی پور