بنام خدا
بالی، شلوغ شیرین
از خانه و مان به یاد ناید ، آن را که چنین سفر مهیاست "مولوی"
و چقدر زیاد این بیت در مورد سفر به بالی صادق هست!
بعد از ماه های سختی که پشت سر گذاشته بودیم، به شدت احتیاج به یه سفر داشتیم تا روحمون رو تازه کنه و دوباره به شیرین بودن زندگی ایمان بیاریم. اما انتخاب مقصد سفر توی برهه زمانی ای که هم نرخ ارز خیلی بالا رفته و هم اعتبار پاسپورت های ایرانیمون توی دنیا خیلی کم شده، کار سختی بود. از بین گزینه های معدودی که داشتیم، به پیشنهاد تعدادی از دوستان، بالی رو انتخاب کردیم.
درباره تاریخ و سیاست و جغرافیای اندونزی و به طور خاص بالی توضیحی نمیدم؛ چون یه سرچ ساده اطلاعات کامل رو در اختیارتون قرار میده.
من و همسرم تاریخ 10 تا 20 تیر 1398 یعنی 1 تا 11 جولای 2019 رو برای سفرمون انتخاب کرده بودیم، که آب وهوای بالی مناسب باشه و البته، های سیزن میشد و قیمت هتل ها یه کم بالاتر از فصل بارونی بالی بود. برای پرواز، گزینه های پرواز قطری و پرواز امارات با توجه به قیمت زیادشون خیلی زود از روی میز حذف شد! عمان ایر هم همون روزها به واسطه تحریم های جدید، پروازهاش به فرودگاه امام رو قطع کرد. خلاصه ما موندیم و ماهان جان. پرواز تهران-کوالای ماهان رو از سایت و پرواز کوالا-بالی مالیندو رو هم آنلاین خریدیم. نکته قابل توجه اینجاست که قیمت پروازهای یکسان در سایت های مختلف، متفاوته. پس یه کم حوصله میطلبه که آدم قیمت ها رو همه جا ببینه و بهترین رو انتخاب کنه. نکته دیگه اینکه خط هوایی مالیندو جزو خطوط هوایی ارزان حساب میشه وبه همین دلیل پذیرایی بسیار مختصر و بار مسافر بسیار محدودی داره. بیشتر پروازهای بین المللی این خط هوایی، به جز کلاس بیزینس، سه تا کلاس پروازی اکونومی داره که قیمت هاشون متفاوته: کلاس super-saver فقط 7 کیلو گرم بار کابین داره؛ کلاس value علاوه بر بار کابین، 15 کیلوگرم بار مجاز داره و کلاس flexi علاوه بر بار کابین، 30 کیلوگرم بار مجاز داره و اگر کسی بارش بیشتر از مقدار بلیطش باشه، همزمان با تحویل بار و گرفتن کارت پرواز باید پولش رو پرداخت کنه. ما برای مسیر رفت کلاس value وبرای مسیر برگشت کلاس flexi رو انتخاب کردیم.
بعد رسیدیم به مرحله انتخاب و رزرو هتل برای 9 شب، که باز هم اینترنتی انجام شد. برای گرفتن ویزا هم چون خودمون تهران نبودیم مدارک رو برای آژانس فرستادیم و با هزینه هر نفر 65 دلار برامون ویزا گرفتن. گه البته فکر کنم کسانی که تهران باشن و وقت هم داشته باشن راحت بتونن خودشون از سفارت ویزاشون رو بگیرن. نکته مهم اینه که ویزا باید حتما توی ایران و از طریق سفارت گرفته بشه و فعلا ایرانی ها امکان گرفتن ویزای فرودگاهی اندونزی رو ندارن. مدارک ویزا هم علاوه بر پول، عبارت هست از: اصل پاسپورت، کپی تمام صفحات شناسنامه، دو قطعه عکس، گواهی تمکن مالی، تاییدیه رزرو بلیط و هتل، فرم پر شده.
و اما سفر...
صبح 10 تیر با یاد خدا راه افتادیم به سمت تهران. عصر رسیدیم به فرودگاه امام، ماشین رو توی پارکینگ شماره 3 فرودگاه گذاشتیم. عوارض خروج رو هم توی فرودگاه و با ATM پرداخت کردیم. پرواز ساعت 10:30 شب و به موقع انجام شد. قبل از پرواز سعی کرده بودیم چک-این و انتخاب صندلی رو به صورت اینترنتی انجام بدیم که دیدیم صندلی هایی که جلوی پاشون باز هست، امکان رزرو ندارن!!! قبلا هم این اتفاق رو توی پروازهای ماهان دیده بودیم. ولی نمیدونم چرا باز هم از این حرکت غیر حرفه ای یک شرکت هواپیمایی حرفه ای کشورمون تعجب کردیم. انگار امید به اصلاح توی خون ماست و هیچ وقت ناامید نمیشیم. جالب اینجاست که بعد از سوار شدن دیدیم تمام اون صندلی ها خالیه و بعد مهماندار یه آقایی رو از عقب آورد جلو که تنهایی رو چهارتا صندلی جلو بخوابه. لابد خوشگل تر از ما بود!! یا از ما بهترون بود.
بعد از 6 ساعت پرواز، ساعت 10 صبح به وقت مالزی رسیدیم به کوالالامپور. یه پیاده روی نسبتا طولانی تا ترن داخلی فرودگاه داشتیم. بعد سوار ترن شدیم و رفتیم به قسمت چک پاسپورت و تحویل بار. بعد از تحویل گرفتن بارمون با پله برقی رفتیم بالا و در واقع از سالن پروازهای ورودی رفتیم به سالن پروازهای خروجی. پرواز بعدی ساعت 16:55 بود. توی زمانی که داشتیم 20 یورو چنج کردیم و ناهار خوردیم. مشکل کوچولویی که توی فرودگاه داشتیم این بود که شارژر موبایل ما دوشاخه داشت و همه پریزهای اونجا سه شاخه بود و نمیتونستیم گوشی هامون رو شارژ کنیم.
پرواز مالیندو هم به موقع انجام شد. هواپیما کوچیک بود (ببخشید که من مدل هواپیماها رو نمیشناسم که اسمشون رو بگم)، ولی مانیتورهای سالمی داشت و چهار ساعت زمان پرواز با بازی و فیلم و بدون خستگی گذشت. ( هر وقت مسافر یه پرواز بین المللی بودین حتما هندزفری همراهتون باشه که بتونین درست و حسابی فیلم ببینین.) پذیرایی هم یه ساندویچ خیلی کوچولو ولی خیلی خوشمزه، به همراه آب بود.
ساعت 8 شب رسیدیم به بالی، که با کوالالامپور هم هیچ اختلاف ساعتی نداشت. شنیده بودم که چون ما قبلا ویزا خورده توی پاسپورتمون، خیلی راحت از قسمت چک پاسپورت رد میشیم. اما بر خلاف انتظار، مامور بی تربیت چک پاسپورت از ما خواست که دنبالش بریم و رفت پیش رییس بی تربیت ترش که ولو شده بود روی یه کاناپه. خودشون با هم حرف زدن و ما و پاسپورت هامون رو نگاه کردن و پوزخند زدن و آخرش بهمون اجازه مرخصی دادن. بعد از تحویل گرفتن بارهامون میبایست یه فرم پر کنیم و توش مشخص کنیم که محصولات گیاهی یا حیوانی یا دارو و خوراکی و... داریم یا نه. ما چندتا کنسرو و یه مقدار تنقلات داشتیم. علاوه بر اون، من چون گوشم مشکل داره و میدونستم که توی پرواز اذیت میشه، کلی دارو و مسکن با خودم برده بودم که البته کدیین نبود. چون فکر کردم این فرم تشریفاتیه و دیگه بازرسی بار در کار نیست، جواب همه سوالها رو منفی زدم و فرم ها رو تحویل دادیم. درست بعد از محل تحویل فرم یه پیچ بود که وقتی پیچیدیم دیدیم بازرسی بار اونجاست! یه سرباز هم بود که بعضی ها رو به سمت بازرسی و بعضیها رو به سمت خروجی بدون بازرسی هدایت میکرد. خوشبختانه ما جزو دسته دوم بودیم. بعد از 36 ساعت توی راه بودن، دیگه واقعا حوصله معطلی رو نداشتم.
توی فرودگاه دوباره 20 یورو چنج کردیم. و اینجا بود که برای اولین بار با مشکل تاکسی گرفتن روبرو شدیم که بعدا دیدیم عجب مشکل رایجیه. مشکل هم این بود که تاکسی های شهری و تاکسی های اینترنتی اجازه اومدن جلوی در سالن پروازهای ورودی رو نداشتن. یعنی مسافرهایی که با پرواز میرسیدن به فرودگاه میبایست حتما از تاکسی های خود فرودگاه استفاده کنن که طبیعتا کرایه شون هم نسبتا گرون بود. کرایه تا هتل ما رو میگفتن 200 یا 250 هزار روپیه. برای رفع این مشکلمون، بعد از یه کم پرس و جو و چندبار بالا و پایین رفتن از پله ها، رفتیم به سالن پروازهای خروجی و جلوی در این سالن یکی از تاکسی هایی که مسافر آورده بود که پیاده کنه رو گیر آوردیم و بعد از طی کردن قیمت 100هزار روپیه که باز هم نسبت به تاکسی های اینترنتی زیادتر بود، سوار شدیم. هتلی که برای شش شب اول سفرمون رزرو کرده بودیم هتل WHITE ROSE بود که انتهای یه کوچه باریک در محله کوتا و توی خیابون لجین قرار داره. این خیابون هرشب شلوغ و پر ترافیکه و به همین خاطر، مسافت نه چندان طولانی فرودگاه تا هتل حدود 40 دقیقه زمان برد. با ورود به هتل با یه نوشیدنی خنک ازمون استقبال شد و اتاقمون توی طبقه دوم بهمون تحویل داده شد. با توجه به اینکه هتل آسانسور نداشت خواهش کردیم که یه اتاق توی طبقات پایینتر بهمون بدن. در کمال ادب بهمون جواب دادن که اتاق های طبقه همکف دلوکس حساب میشه و گرونتره، اتاق های طبقه اول هم اون شب پره و روز بعد میتونیم اتاقمون رو عوض کنیم؛ که البته ما چون ویوی اتاقمون رو دوست داشتیم دیگه عوضش نکردیم.
عکس 1 و 2
شام کنسروهامون رو خوردیم. اتاق هتل مینی بار نداشت، البته یخچال داشت که خالی بود. چایساز هم نداشت. آب معدنی هم نداشت. اما با توجه به اینکه آب اندونزی قابل آشامیدن و استفاده برای مسواک زدن نیست، توی لابی هر طبقه، که متعلق به سه تا اتاق بود، یه دستگاه فیلتر آب قرار داشت که میشد از اون استفاده کرد. پارچ هم بود که بشه پر از آبش کرد و گذاشت توی یخچال. دلیل این کارشون هم حمایت از محیط زیست و تولید زباله کمتر بود. حتی شامپوی سر و شامپو بدن هم یه ظرف داشت که هر روز پر میشد و دیگه هر روز از شامپوی یک بار مصرف که کلی زباله تولید میکنه خبری نبود.
ساعت 8 صبح با صدای الارم موبایل بیدار شدیم و رفتیم برای صرف صبحانه. اون روز رستوران موسیقی زنده داشت که یه موسیقی جالب با یه ساز سنتی از جنس نی های بامبو بود. صبحانه هم خوب و مفصل بود و برای یه روز پر انرژی آماده مون کرد. تصمیم داشتیم که روز اول رو با گشت و گذار و آشنایی با محیط و جمع آوری اطلاعات بگذرونیم. گشت و گذارمون رو با ریزورت هتل شروع کردیم که کوچیک ولی قشنگ و باصفا بود.
عکس 3
یه معبد کوچیک هم انتهای باغ وجود داشت؛ البته توی روزهای بعدی فهمیدیم توی بالی اگه خونه یا ساختمانی واسه خودش معبد نداشته باشه باید تعجب کنیم.
عکس 4 و 5
بعد همین جور قدم زنان رفتیم سر کوچه. درست سرنبش کوچه هتل GROUND ZERO MONUMENT قرارداره که یه بنای یادبوده برای کسانی که توی بمبگذاری سال 2002 توی اون منطقه کشته شدن. اتفاقا توی ورودی هتل هم یه متن روی دیوار نوشته شده که یابود همون تراژدیه.
همین طور که بی هدف و بدون مقصد مشخصی توی خیابون قدم میزدیم، دیدیم که همه فروشنده های یه ظرف کوچولو که با برگ درست شده و توش با گل و بیسکوییت وعود پر شده رو گذاشتن جلوی محل کارشون. من که نگاهم به دور و بر بود ناخواسته پام رو زدم زیر یکی از این ظرفها که گذاشته بودن جلوی در یه فروشگاه. ناراحت شدم و ترسیدم که مبادا بی احترامی کرده باشم. داشتم دوباره گل ها رو جمع میکردم و میچیدم توی ظرف که صاحبش اومد. سریع معذرت خواهی کردم. ولی در کمال تعجب من اون آقا خندید و گفت: "اشکال نداره، ولش کن". روزهای بعد دیدم که لگدمال شدن و خراب شدن این ظرفها خیلی طبیعیه و کسی ناراحت نمیشه. مخصوصا که پیاده روها باریک و رفت و آمد زیاده.
عکس 6 و 7 و 8
لازم بود که پول چنج کنیم. دکه ها و مغازه های زیادی با نرخ های مختلف این کار رو انجام میدادن. وارد یه دکه شدیم که نرخ خوبی داشت و چون قبلا توی بلغارستان کلاه سرمون رفته بود، اینجا چند بار نرخ رو پرسیدیم و تاکید کردیم که پولی بابت کمیسیون کسر نشه و فروشنده هم تایید کرد. اما توی آخرین مرحله معلوم شد که قراره 15 درصد مالیات کم کنه! یوروهامون رو برداشتیم و در رفتیم. یه کم بالاتر توی یه سوپرمارکت پولمون رو چنج کردیم. برای هر صد یورو 1587500 روپیه گرفتیم. نرخ روپیه و تومان تقریبا یه جور میشد. البته مردم اونجا خودشون خیلی ظریف سه تا صفر حذف کرده بودن و توی خرید و فروش ها مثلا 50000 روپیه رو میگفتن پنجاه. جاهایی هم که قیمت نوشته شده بود یه حرف k کنار عددها قرار داده بودن که نشوندهنده سه تا صفر باشه. در ادامه پیاده روی بی هدفمون رسیدیم به ساحل و بعد هم به مرکز خرید بیچ واک.
عکس 9
قصد خرید نداشتیم. واسه همین بعد از پرس و جو رفتیم توی زیرزمین برای خرید سیم کارت. سیم کارت تلکام سل با 6 گیگ اینترنت رو خریدیم k150. البته سیم کارت رو توی دکه ها و مغازه های خیابونی میشد خیلی ارزون تر خرید. ولی اون سیم کارت ها هم حجم واقعی اینترنتشون قابل اعتماد نبود و هم توی همه قسمت های جزیره آنتن دهی نداشتن. وقتمون رو توی بیچ واک هدر ندادیم و از اینجا دیگه واسه روزمون برنامه ریزی کردیم. اول لازم بود اپلیکیشن های grab و gojek رو نصب کنیم و با شماره تلفن جدیدمون رجیستر بشیم تا بتونیم تاکسی اینترنتی بگیریم. این توضیح رو هم بدم که بالی اتوبوس توریستی داره که بهش میگن کورا کورا. میشه بلیط یک روزه یا سه روزه یا یک هفته ای خرید و بین قسمت های مختلف جابجا شد. اما با توجه به اینکه باید با ساعت حرکت اتوبوس هماهنگ شد، ما ترجیح دادیم برای جابجایی از تاکسی استفاده کنیم. اطلاعات بیشتر درباره مسیر کورا کورا و بلیط هاش رو میتونید از سایت kura2bus.com بگیرید.
عکس 10 و 11
اولین مقصدمون موزه Upside Down بود. بلیط ورودی برای هر نفر k100 رو خریدیم و وارد شدیم. این موزه تنها مکان دیدنی چند روز سفرمون بود که خلوت بود و میتونستیم هر چقدر و هر مدلی که بخواهیم بدون مزاحم عکس بگیریم. موزه چند تا اتاق داشت که توی هر کدوم دکورهایی به صورت وارونه قرار داده شده بود . میشد عکس های وارونه گرفت. حداکثر یک ساعت زمان برای تمام موزه کافیه.
عکس 12 و 13
وقتی اومدیم بیرون گرب گرفتیم و رفتیم به محله دنپاسار تا فستیوال هنری رو که میدونستیم هر سال از اواسط جون تا اواسط جولای برگزار میشه ببینیم. فستیوال توی یه پارک بزرگ برگزار میشد که در واقع دانشکده هنر و موزه هنر و بقیه ساختمان های مربوط به هنر بالی هم اونجا قرار داشت. اول وارد یه بازارچه شلوغ و درهم و برهم و بامزه شدیم. توی یک قسمت غذافروشی های خیابونی قرار داشتن که کباب ها مختلف و غذاهای عجیب رو میپختن و میفروختن. دیدنش برامون جالب بود ولی ترجیح دادیم خوردنشون رو امتحان نکنیم.
عکس 14 و 15
توی یه قسمت دیگه یه آقا برای جمع زیادی صحبت میکرد که ما زبونشون رو نمیفهمیدیم و اونجا نموندیم.
عکس 16
نمایشگاه نقاشی روی شیشه و فروشگاه های صنایع دستی هم دیدنی های دیگه فستیوال بودن.
عکس 17
اما بخش مهم فستیوال نمایشی بود که تعداد زیادی پیر و جوان و بچه قرار بود اجرا کنند. وارد جایی شدیم که خودشون رو گریم میکردن و هر کسی روی صورت خودش نقاشی میکشید و جالبه که همه چهره ها ترسناک بود، چه شخصیت های خوب و چه شخصیت های بد. نمایش با موسیقی و رقص و رژه اجرا شد و خیلی دیدنی بود.
عکس 18 و 19 و 20 و 21 و 22
تاکسی گرفتیم و برگشتیم محل خودمون. توی مسیر سنگبری های و فروشگاه هایی رو دیدیم که مجسمه های بزرگ و کوچیک سنگی رو میساختن و میفروختن تا توی معابد مورد استفاده قرار بگیره. به این فکر افتادم که آیا کسانی که این مجسمه ها رو میسازن، خودشون هم برای اون مجسمه ها دعاهاشون رو میگن؟؟!!
عکس 23 و 24
خیابون های بالی خیلی باریکه و پر از ماشین و لبریز از موتوره و مثلا طی کردن مسافت 30 کیلومتری یک ساعت یا بیشتر زمان میبره. ولی همه راننده ها با حوصله و صبور هستن، بوق نمیزنن و سعی نمیکنن سبقت بگیرن. موتورهایی که بد رانندگی میکنن هم معمولا راننده شون توریسته و بومی نیست. راننده ما که اسمش ماهالو بود، بهمون پیشنهاد داد که هر وقت بخواهیم تمام روز رو در اختیارمون باشه. با هم توافق کردیم که روز بعد دوازده ساعت با مبلغ k550 همراهیمون کنه.
وقتی رسیدیم به هتل دیگه شب شده بود. چون ناهار نخورده بودیم تصمیم گرفتیم واسه شام به خودمون حال بدیم. پیاده توی خیابون لجین قدم میزدیم تا ببینیم کدوم یکی از رستوران های فراوون موجود، نظرمون رو جلب میکنه. قرعه به نام رستوران Deck افتاد که یه موزیک زنده باحال با یه خواننده سیاه پوست خیلی خوشتیپ داشت. من که عاشق پیتزا مارگاریتا هستم و انتخابم از قبل معلوم بود. همسرم هم ساتای سفارش داد که از معروفترین غذاهای سنتی اندونزیه. وقتی غذامون رو آوردن پیتزای معمولی من در برابر غذای همسرم که خیلی زیبا وبا کلی دود سرو میشد، خیلی حقیر بود. ساتای کباب چوبی با گوشت های مختلفه که با پلوی قالب زده شده سرو میشه. الحق و الانصاف هم خوشمزه بود و حسن ختام خیلی خوبی برای روز اول سفر بود.
عکس 25
روز دوم صبح زود از خواب پا شدیم و صبحانه خوردیم. راننده طبق قرار قبلی ساعت 8.30 اومد دنبالمون. ازش خواستیم که اول ما رو ببره باغ پرندگان. بهمون پیشنهاد داد که توی مسیر از یه نمایشگاه باتیک، که خواهرش اونجا کار میکنه، هم دیدن کنیم که پذیرفتیم. باتیک هنر سنتی اندونزیه که نقاشی روی پارچه است و جایی که ما رفتیم یه کارگاه بود که این کار اونجا انجام میشد و فروشگاه هم داشت. دیدنش خوب بود ولی همه چیز گرون بود و ما هیچی نخریدیم.
بلیط باغ پرندگان نفری k 385 بود که همون جا خریدیم. همراه با بلیط، لیست برنامه های مختلف روزانه رو بهمون دادن. اولین برنامه ای که میتونستیم بهش برسیم غذا دادن به پلیکان ها بود که انتهای باغ انجام میشد. سریع رفتیم و خودمون رو رسوندیم. بعد از اون برنامه، با آرامش دور وبرمون رو نگاه کردیم و دیدیم به! چه جای قشنگی. تعداد کمی از پرنده ها توی قفس بودن و بیشترشون آزاد بودن. همین طور که داشتم واسه خودم راه میرفتم و لذت میبردم احساس کردم یکی داره دنبالم میاد؛ نگاه کردم که مچش رو بگیرم دیدم یه طاووس خوشگله که داره زیباییش رو به رخ میکشه. توی قسمت های مختلف باغ میشد به پرنده ها غذای مخصوص داد و باهاشون عکس گرفت. قسمت خوبش این بود که هرکسی میتونست با دوربین خودش عکس بگیره و لازم نبود عکس های عکاس رو بخره. حتی اگه کسی دوربین خودش رو میداد به عکاس، اون خیلی منصفانه عکس های خوشگل میگرفت. ما دو ساعت رو توی باغ گذروندیم و واقعا لذت بردیم و اگه وقت اجازه میداد دوست داشتیم بیشتر بمونیم.
عکس 26 و 27 و 28 و 29
توی این مدت زمان دو تا شو هم دیدیم که پرنده ها اجرا میکردن و بامزه بود.
عکس 30 و 31 و 32
مقصد بعدی بالی سوینگ بود که توی منطقه ابود قرار داشت. سویینگ یه تابه که به صورت طناب های بلند به بدنه دو تا درخت نارگیل بسته شده؛ که هم خیلی حال میده و هم با منظره بسیار زیبای مزارع برنج عکس های خیلی خوشگلی میشه گرفت. طبق اطلاعاتی که قبلا جمع کرده بودم، میشد بلیط رو برای هر تابی که بخواهیم، همونجا خرید. اما وقتی رسیدیم بهمون گفتن فقط باید پکیج رو بخریم که شامل دو تا تاب مختلف و یه عکس گرفتن توی یه صندلی مخصوص عکاسی و ناهاره و قیمتش هم k500 روپیه است برای هر نفر. احتمالا شلوغی زیاد اون روز و کلا اون فصل سال، توی این ماجرا بی تاثیر نبود. وقتی نگاه کردیم و دیدیم هر کدوم از تاب ها یه صف خیلی طولانی داره و جدای از پول، خیلی هم زمان از دست میدیم، منصرف شدیم. گفتیم بریم جنگل میمون ها. ورودی هر نفر k80 روپیه بود. جنگل هم خیلی شلوغ و مثل بقیه جاها پر از توریست های استرالیایی و کره ای بود. همه جا به شکل ها و زبون های مختلف نوشته بودن که به میمون ها غذا ندین و سعی نکنین باهاشون دوست بشین، چون اونها اهلی نیستن. ولی انگار خیلی ها سواد نداشتن!! دو تا دختر جوون رو دیدیم که خواسته بودن به یه میمون غذا بدن و میمونه با پنجه هاش یکیشون رو زخمی کرده بود. گذشته از بازیگوشی میمون ها، طبیعت جنگل میمون ها بسیار زیبا بود. داشتیم به طبیعت به به و چه چه میکردیم که دو تا میمون با هم دعواشون شد و یکی فرار کرد و دومی که میخواست دنبالش کنه برای میون بر زدن پرید روی سر من! اگرچه آخرش هم به هم نرسیدن.
عکس 33 و 34
دوباره از ظهر گذشته بود و ما هنوز ناهار نخورده بودیم. از راننده خواستیم که ما رو ببره مرکز شهر ابود یا ابود آرت مارکت، که هم فروشگاه داره و هم رستوران. توی راه کارگاه ها وفروشگاه های صنایع دستی چوبی زیادی بودن. خواهش کردیم که ماهالو جلوی یکیشون نگه داره. صنایع دستی چوبی بالی بسیار زیباست و خوبیش اینه که هنوز به اونجا نرسیدن که جنس چینی رو به جای کار دست خودشون بفروشن. قیمت های اون فروشگاه هم با توجه به اینکه توی یه منطقه روستایی قرار داشت، خیلی ارزون تر از منطقه شهری بود. یعنی ما یه جعبه رو خریدیم k80 و بعد نزدیک هتلمون شبیه همون رو دیدیم به قیمت k240. فروشنده یه آقای میان سال تپل بود که فقط یه شلوارک تنش بود و همش میخندید. از ما پرسید که اهل کجاییم. وقتی گفتیم ایران، گفت "مردم ایران و عراق و سوریه همیشه ناراحت هستن و جنگ دارن، ولی مردم بالی همیشه خوشحالن، زندگی قشنگه." البته ما سعی کردیم براش توضیح بدیم که ایران خیلی با عراق و سوریه فرق داره. ولی کلا حرفش منو به فکر فرو برد. توی کشور ما یه فروشنده که توی یه روستا فروشگاه صنایع دستی داره و چون وسیله سرمایشی نداره، لخت میشینه و کار میکنه، خیلی غصه میخوره و شکوه میکنه. نمیدونم ما هنر لذت بردن از زندگی رو بلد نیستیم یا چون خیلی میفهمیم همش غصه میخوریم.
عکس 35
بگذریم. بریم ابود.
اوج شلوغی و ترافیک رو توی ابود دیدیم. نمیتونم توصیف کنم که چقدر آدم های مختلف اونجا به کارهای مختلف مشغول بودند. ما که خرید نداشتیم و حوصله چونه زدن با فروشنده های سمج رو هم نداشتیم، توی یه رستوران نشستیم ناهار خوردیم و آدم ها رو تماشا کردیم. روی هم رفته ابود انرژی خوبی بهم داد و بدم نمیومد یکی دو شب اونجا هتل گرفته بودیم. بعد که دیگه سیر و سرحال بودیم رفتیم به یه مزرعه قهوه. یه دختر خانم خوش اخلاق بهمون خوش آمد گفت و همراهمون اومد تا روند تهیه قهوه معروف لواک و حیوونی که این قهوه رو تولید میکنه رو نشونمون بده. بعد هم دوازده نمونه قهوه و چای مختلف برامون آورد تا با یه ویوی بسیار زیبا بخوریم و انتخاب کنیم. ابته قهوه لواک بینشون نبود و میبایست به قیمت k50 برای هر فنجون بخریمش. تمام نوشیدنی هایی که برامون آورد شیرین بود و من ته دلم گفتم کاش زودتر بهش گفته بودم شیرین نباشه لطفا!
عکس 36 و 37 و 38
نوشیدنی های مورد علاقمون رو که انتخاب کردیم رفتیم واسه خریدشون. نزدیک فروشگاه و توی همون مجموعه دو تا سویینگ بود که نسبتا خلوت بود و با نفری k150 میشد تاب سواری کرد. ترسیدیم که هوا تاریک بشه و به قسمت آخر برنامه مون نرسیم. واسه همین باز هم تاب سواری نکردیم. یه قسمت کف شیشه ای هم بود که توی ارتفاع قرار داشت و مزارع برنج رو میشد زیر پا دید که خیلی دیدنی بود.
سوار ماشین که شدیم از ماهالو خواستیم که سریع بره به سمت تگالالنگ. منطقه ای که طبیعت زیبایی داره و فروشگاه و رستوران هم برای توریست ها ساختن. نزدیک های غروب رسیدیم. توی مزرعه های پلکانی قدم زدیم و به خلقت خدا آفرین گفتیم. داشتیم سعی میکردیم قبل از تاریکی هوا خودمونو برسونیم به خیابون که یه سویینگ تنها دیدیم که صاحبش داشت جمعش میکرد که بره خونه. فهمیدیم که الان وقتشه. برای دونفرمون k100 دادیم و سوار شدیم.
عکس 39
هوای عالی و منظره عالی، یه تجربه عالی رو برامون ساخت تا باز هم یه پایان عالی برای روزمون داشته باشیم. برگشت به هتل حدود دو ساعت زمان برد. با ماهالو هماهنگ کردیم که پس فردای اون روز باز بیاد دنبالمون و تمام روز همراهمون باشه. کنسرو خوردیم و خوابیدیم.
روز بعد رو گذاشته بودیم برای پارک آبی واتربام. قیمت بلیط آنلاین رو که کنترل کردیم نفری k535 بود. میدونستیم که توی دکه های نزدیک پارک آبی میشه بلیط رو ارزونتر خرید. پیاده که میرفتیم از همه دکه ها قیمت میگرفتیم. بعضی ها که اصلا بلیط پارک آبی رو نداشتن. کمترین قیمتی که با کلی چونه زدن تونستیم پیدا کنیم k450 برای هر نفر بود. انتظار کمتر از اینا رو داشتیم، ولی نبود. پارک آبی رو باید رفت و امتحان کرد. تعریف کردنی نیست. فضای سرسبز و بازی های خیلی مهیج و صف های طولانی داشت. تمیز بود. کارکنان مودبی داشت. یه قسمت جدا برای بچه ها داشت. غذای خوشمزه داشت. خلاصه کلا خوب بود و ارزش رفتن رو داشت.
عکس 40 و 41 و 42
ساعت 6 با تعطیل شدن مجموعه و البته سرد شدن هوا، اومدیم بیرون. رفتیم مرکز خرید دیسکاوری که روبروی پارک آبی بود. خودمون رو رسوندیم به سمت دیگه مرکز خرید که ساحل بود و نشستیم و غروب زیبا رو تماشا کردیم.
عکس 43 و 44
شب که شد برگشتیم توی دیسکاوری پیتزا هات خوردیم و قدم زدیم تا هتل. چون روز بعد شنبه بود، همه رستوران ها و کافه ها خیلی شلوغ و هیجان زیاد بود.
صبح شنبه باز با ماهالو هماهنگ کرده بودیم که بیاد دنبالمون و بریم معبد گردی. ساعت 8 صبح، راس ساعت قرارمون، راه افتادیم به سمت معبد Tirta Gangga. توی ماشین داشتیم مسیرمون رو از روی مپ کنترل میکردیم که دیدیم داریم از نزدیک یه جای دیدنی دیگه رد میشیم. از راننده خواستیم ما رو اول ببره اونجا. اسمش کاخ آب یا Water Palaceبود. نفری k50 ورودی دادیم و وارد شدیم. کاخ بسیار فضای زیبایی داشت. نسبتا هم خلوت بود. از اونجایی که به بیراهه ها علاقه خاصی داریم، وارد یه مسیر فرعی شدیم. از وسط مزرعه ها و از کنار مجسمه ها و معبدهای کوچیک رد میشدیم که یهو دیدیم رسیدیم بیرون کاخ. در واقع فهمیدیم یه ضلع کاخ دیوار نداره و هر کی که بخواد بدون بلیط وارد بشه میتونه از اونجا وارد بشه. دوباره از مسیر اصلی برگشتیم داخل و باقیمونده کاخ رو هم دیدیم.
عکس 45 و 46 و 47 و 48 و 49 و 50
از کاخ تا معبد Tirta حدود چهل دقیقه طول کشید. پیشنهاد میکنم توی برنامه ریزی های روزانه در سفر به بالی، زمان لازم برای طی کردن مسیرها رو از گوگل مپ بگیرید و بهش اعتماد کنین، راست میگه. البته خیلی مهمه که بررسی رو توی چه ساعتی از شبانه روز انجام بدین، چون همون طور که قبلا گفتم بعضی وقتها ترافیک خیلی زمان رو میکشه. بعد از رسیدن به معبد دیدیم که اونجا یکی از شلوغ ترین جاهاییه که تا اون موقع توی بالی رفته بودیم. بلافاصله بعد از ورود، سکوهای معروف معبد رو دیدیم که داخل یه حوض بزرگ قرار داشت و آدما روی اون سکوها راه میرفتن و عکس میگرفتن. یه ژست متداول این بود که خانم هایی که پیراهن پوشیده بودند مینشستند و دامنشون رو روی سکو پهن میکردن و به ماهی ها غذا میدادن. دو تا عروس رو هم دیدیم که با لباس عروس داشتن این مدلی عکس میگرفتن. مشکل فقط اینجا بود که وقتی کسی میخواد بشینه و عکس بگیره، مسیر رفت و آمد رو میبنده و بقیه افراد روی سکوها مجبورن منتظر بمونن تا راه باز بشه. معبد اقامتگاه و رستوران و کافه هم داشت که ما استفاده نکردیم. راستش به نظر من به جز همون سکوها دیگه دیدنی خاصی نداشت.
عکس 51 و 52 و 53
توی مسیر به سمت مقصد بعدی یه جا همه ماشین ها زده بودن کنار و وسط خیابون رو خالی کرده بودن و افراد زیادی با لباس های مشابه پشت سر هم حرکت میکردن. من اول فکر کردم مراسم عروسی یا مراسم عزاداریه. ولی ماهالو گفت این یه مراسم مذهبی خیلی معمولیه!
عکس 54
بعد از یک ساعت رانندگی جنگلی رسیدیم به معبد Besakih که بزرگترین معبد بالیه و در واقع خودش ترکیب چندین معبده و ثبت یونسکو هم شده. بعد از خرید بلیط ورودی، به همه سارونگ میدادن که مثل یه روسری رنگیه و به دور کمر بسته میشه. روی بلیط هم نوشته بود که راهنمای انگلیسی زبان به صورت رایگان همراهیمون میکنه، ولی ما ترجیح دادیم بدون راهنما بریم و اطلاعات لازم رو از گوگل بگیریم. توی پرانتز این رو براتون بگم که سیم کارت ما در تمام مدت سفر آنتن و اینترنتش وصل بود. در حالیکه سیم کارت رانندمون که برندش متفاوت بود، خیلی جاها آنتن نداشت و مثلا برای مسیریابی از مپ ما استفاده میکرد. این معبد تنها جایی بود که دست فروش ها آدم رو کلافه میکردن. خانم هایی که گل میفروختن، بچه هایی که کارت پستال میفروختن، فروشنده های بستنی و نوشابه،.... جالب اینجا بود که توی یه اثر ثبت شده جهانی همه دستشویی ها پولی بود. در واقع همه فروشگاه ها یه دستشویی داشتن که اونم به ازای k5 قابل استفاده بود. توی معبد Besakih مسیر سربالایی رو باید طی کرد. ولی نهایتا منظره خیلی زیبایی از بالا دیده میشه. توریست ها اجازه وارد شدن به فضای داخل معبد ها رو نداشتن و فقط میتونستن از کوچه های بین معبدها عبور کنن و برن به سمت بالا. البته حیواناتی مثل سگ ها و سنجاب ها توی عبور و مرور همچین محدودیتی رو نداشتن!!
عکس 55 و 56
طبق معمول داشت عصر میشد و ما هنوز ناهار نخورده بودیم. عازم منطقه کینتامانی شدیم که کوه و دریاچه باتور اونجا واقع شده. توی مسیر از کنار کوه آگونگ هم که بلندترین کوه بالی هست رد شدیم و بهش عرض ادب کردیم. به محض رسیدن به کینتامانی، ناهار رو توی بالکن یه رستوران با منظره دریاچه و کوه باتور و سوختگی های باقیمونده از آخرین فوران این آتش فشان خوردیم. هوای این منطقه خیلی خنک بود؛ تا جایی که بعضی ها سردشون میشد و ترجیح میدادن غذاشون رو داخل سالن رستوران بخورن.
عکس 57
از اونجایی که مزه ساتای خیلی بهمون چسبیده بود، باز هم ساتای سفارش دادیم. وقتی غذا اومد و ابعاد سیخ های چوبی رو دیدیم، خیلی جا خوردیم. مقدار گوشتش اینقدر کم بود که حتی اگه با سیخ میخوردیم باز هم سیر نمیشدیم!!
عکس 58
بعد از ناهاربا ماشین رفتیم پای دریاچه و اونجا پیاده شدیم و قدم زدیم و صفا کردیم. برگشتن به هتل2.30 ساعت زمان برد. آخر شب رو هم دوباره رفتیم مرکز خرید بیچ واک که این بار سر فرصت بگردیمش. این مرکز خرید هر شب تاساعت 10 بازه، ولی آخر هفته ها تا ساعت 12.
صبح روز بعد رو گذاشته بودیم واسه دریا. نزدیک ترین ساحل به هتل ما کوتا بیچ بود. آب نسبتا سرد بود. قدرت موج ها هم خیلی زیاد بود و میشد یه ماساژ درست و حسابی از دریا گرفت و ته مونده های خستگی ماشین سواری روز قبل رو از بدن بیرون کرد. نزدیک ظهر گرب گرفتیم به مقصد مرکز خرید گالریا یا DFS. بعد از رسیدن اول ناهار خوردیم و بعد رفتیم واسه گشت و گذار. این مجموعه دو قسمت داشت: یه قسمت که پاساژبود و فروشگاه و رستوران و مرکز بازی و ... داشت. یه قسمت هم بخش دیوتی فری (Duty Free) بود. توی این قسمت قبل از خرید باید با دادن یه سری اطلاعات مثل شماره پاسپورت و ملیت و ... یه کارت یا مجوز خرید میگرفتیم. خرید کالاهای اندونزیایی مثل قهوه و شکلات و صنایع دستی و ... مشکل خاصی نداشت؛ ولی برای خرید کالاهای خارجی مثل لوازم آرایشی برندهای معروف یا خوردنی ها و نوشیدنی های وارداتی باید تاریخ و شماره پرواز رو به کانتر فروش میدادیم و یه رسید میگرفتیم. بعد اونها کالایی رو که خریده بودیم میاوردن توی فرودگاه و قبل از پرواز با تحویل رسید، کالامون رو میگرفتیم. اینجوری مطمئن میشدن که کالای دیوتی فری قراره از کشور خارج بشه و توی بالی مورد استفاده قرار نمیگیره. انصافا هم قیمتهاش به مراتب کمتر از جاهای دیگه بود و اگه میشد یه مقدار خوردنی برای روزهای باقیمونده سفرمون بخریم خیلی خوب میشد.
نزدیک های غروب با یه تاکسی Gojek رفتیم منطقه نوسادوآ. میدونستیم که اونجا فستیوال نور برگزار میشه. بلیط برای خارجی ها نفری k100 بود. فستیوال هم به این صورت بود که یه فضای مسطح با چراغ هایی به شکل های مختلف مثل گل و درخت و خونه و ... تزیین شده بود. موزیک زنده هم اجرا میشد و دکه های غذاهای خیابونی هم برپا بود. کلا خوب بود، ولی به شرط اینکه دویست هزار تومن پول ورودی نداده بودیم. یعنی به این قیمت نمی ارزید.
عکس 59 و 60
انتهای اون محوطه هم یه سکو بود به اسم واتربلو (waterblow) که گویا موج دریا بهش میخورد و منظره خوشگلی رو ایجاد میکرد. ولی چون ما شب رسیدیم، اونجا بسته بود. از فستیوال که اومدیم بیرون توی منطقه و لابلای هتل های لوکس قدم میزدیم که رسیدیم به قسمتی که مثل یه واکینگ استریت گسترده بود. یعنی ماشین ها نمیتونستن وارد بشن و تعداد زیادی فروشگاه و رستوران و کافه وجود داشت. البته فضای اونجا خیلی با کلاس و سنگین رنگین و به نظر من پر از آرامش بود و خیلی حس خوبی به آدم میداد. اگه میخواستیم تفریحات آبی رو امتحان کنیم میبایست یه روز دیگه باز بریم نوسادوا. ولی مشکل گوش من اجازه این تفریحات رو بهم نمیداد. بنابراین سعی کردیم تمام حس خوب منطقه رو همون شب ذخیره کنیم. با گرب برگشتیم هتل تا آخرین شبمون توی هتل خوب وایت رز رو هم سپری کنیم.
توی اتاق هتل یک کارت بود که برنامه های ویژه هتل برای روزهای مختلف هفته رو نوشته بود. برنامه دوشنبه صبح یوگا بود و من از روزی که این برنامه رو دیده بودم منتظر دوشنبه بودم. ساعت یه ربع به هفت با زنگ ساعت بیدار شدم و رفتم به سمت فضای کنار استخر که یوگا اونجا اجرا میشد. با یه خانم هندی و یه خانم کنیایی و یه آقای ژاپنی و یه مربی دوست داشتنی اندونزیایی، در یک هوای عااالی و یه فضای عااااالی یوگا کردیم. من همیشه ورزش های پرتحرک رو دوست داشتم و دارم. ولی بدون شک اون یک ساعت و نیم یکی از بهترین جلسات ورزشی ای بوده که تا حالا توش شرکت کردم. بعد از صبحانه هم از آخرین ساعت های حضورمون توی هتل وایت رز استفاده کردیم و رفتیم استخر هتل.
عکس 61
بعد هم چک اوت و گرب گرفتیم که بریم هتل بعدی. راننده بهمون پیام داد که اجازه نداره وارد محوطه هتل بشه و مسافر سوار کنه. یعنی فقط تاکسی های هتل میتونن اونجا مسافر سوار کنن. به خاطر همین مجبور شدیم چمدون هامون رو خودمون ببریم تا سر کوچه و اونجا سوار تاکسی شیم.
اتاق دلوکس هتل پاترا بالی رو برای سه شب بعدی رزرو کرده بودیم. با یه گشت و گذار توی محوطه هتل دیدیم که باغ خیلی بزرگ و خیلی قشنگی داره که اتاق ها به صورت ویلاهای مجزا توی محوطه باغ پراکنده شده. یه برکه هم وسط باغ بود که وسطش یه کتابخونه قرار گرفته بود؛ اگرچه هیچوقت کسی رو اونجا ندیدیم.
عکس 62 و 63 و 64
هتل دو تا استخر داشت که یکی از اونها فقط برای استفاده ساکنان چند تا از ویلاها بود. استخر اصلی، یه استخر بزرگ بود که توی یه فضای خیلی قشنگ با محوطه چمن کاری شده و درخت های نارگیل و منظره دریا قرار داشت، که البته وقت غروب زیباییش چندبرابر میشد.
عکس 65
هتل با یه مسیر پیاده روی از ساحل جدا شده بود. در واقع تمام هتل های ساحلی اون منطقه همین شرایط رو داشتن. یعنی ساحل برای استفاده عمومی بود و هتل نمیتونست خودش رو مالک ساحل بدونه. مسیر پیاده روی که از کوتا بیچ شروع میشد، صبح ها و عصرها پر از افرادی بود که پیاده روی و دوچرخه سواری میکردن. هتل پاترا بالی هم توی قسمت انتهایی این پیاده رو قرار داشت و بعد از اون دیگه فرودگاه بود.
بعد از چک این و تحویل گرفتن اتاق ها دیدیم که اتاق ها به خوبی محوطه نیستن. در واقع وسایل اتاق و مخصوصا سرویس بهداشتی خیلی قدیمی بود.
عکس 66 و 67
بعد از خوردن ناهار قصد داشتیم بریم معبد Uluwata. باز هم گرب نمیتونست وارد محوطه هتل بشه و میبایست پیاده بریم تا خیابون. از در هتل که خارج شدیم یه پارکینگ طبقاتی خیلی بزرگ پر از موتور دیدیم. و راننده های موتورهای گرب وگوجک بهمون حمله کردن و سعی میکردن قانعمون کنن که بهتره به جای یه تاکسی، دوتا موتور بگیریم. با هر بدبختی که بود از چنگشون در رفتیم و رسیدیم به خیابون اصلی و گرب گرفتیم. با پیشنهاد راننده قرار شد تا شب همراهمون باشه و k350 بگیره.
بلیط ورودی معبد برای هر نفر k50 بود. البته آقای راننده به عنوان راهنما نیازی به بلیط نداشت. توی ورودی معبد هم یه جنگل بود که باز هم پر از میمون های بامزه بود که همون موقع عینک یه نفر و بطری آب یه نفر دیگه رو برداشتن و در رفتن.
عکس 68 و 69
ورود به خود معبد باز هم برای توریست ها ممنوع بود. اما منظره خیلی قشنگی از برخورد موج با صخره ها داشت.
عکس 70
وقتی خواستیم بلیط رقص آتیش رو بخریم که خیلی هم صف درهم برهم و شلوغی داشت، یه آقایی اومد پیشمون و به انگلیسی گفت: "چندتابلیط میخواهین؟k200 بدین." بعد از اینکه بلیطمون رو خریدیم به فارسی بهمون گفت: "خوش بگذره. ما بچه هامون نیومدن گفتیم بلیطاشون رو بفروشیم!" جالب اینجاست که تا اون روز ما به جز دوتا خانم ایرانی که توی هتل وایت رز بودن دیگه توریست ایرانی ندیده بودیم و این تصادف برامون عجیب و غیرمنتظره و یه کم نچسب بود. وقتی خواستیم وارد قسمت رقص آتیش بشیم، به راننده مون اجازه وارد شدن ندادن، در حالیکه همه راهنماها وارد میشدن. دلیلشون هم این بود که بلیط ما از دکه بلیط فروشی همون جا خریداری نشده بود. هر چی دوروبر رو نگاه کردیم که دوست هموطنمون رو ببینیم و بلیطش رو بهش پس بدیم و بریم از دکه بخریم، پیداش نکردیم. جایی که رقص آتیش توش برگزار میشد، نسبتا کوچیک بود و دورتادورش سکوهای پله ای برای نشستن وجود داشت. به توصیه آقای راننده زود رفتیم و یه جای خوب برای نشستن پیدا کردیم. اگرچه بیشتر از نیم ساعت معطل شدیم تا برنامه شروع بشه، ولی راضی بودیم. چون بعدش دیگه جای نشستن نبود و بقیه افراد رو روی زمین توی دست و پای همدیگه یا جاهایی با زاویه دید خیلی نامناسب مینشوندن. اجرای نمایش سنتی با بک گراند اقیانوس و بعد هم غروب زیبا خیلی دیدنی بود و چسبید.
عکس 71 و 72 و 73 و 74 و 75
نمایش ساعت هشت تموم شد. وقتی اومدیم بیرون و حجم جمعیت رو دیدیم خداروشکر کردیم که نباید تاکسی بگیریم. مخصوصا که معبد خیلی دور افتاده بود و تازه باز هم تاکسی های اینترنتی اجازه ورود به اون نزدیکی ها رو نداشتن.
بعد از معبد میخواستیم بریم جیمباران سی فود که شام بخوریم. اون منطقه پر از رستوران هایی بود که میزهاشون رو توی شن های ساحل گذاشته بودن و با شمع روشنشون کرده بودن و غذاهای دریایی میفروختن. فضای واقعا رمانتیکی بود. مخصوصا که گروه های موسیقی هم بین میزها و رستوران ها رفت و آمد میکردن و با گیتار یا سازهای سنتی آهنگ ها رمانتیک میزدن و میخوندن.
عکس 76 و 77
رستوران پیشنهادی آقای راننده رستورانGanesha بود. البته ما پیاده توی ساحل ماسه ای قدم زدیم و رستوران های دیگه رو هم دیدیم. ولی باز هم برگشتیم به پیشنهاد آقای راننده. توی همه منوها پکیج دونفره وجود داشت که ترکیبی از غذاهای دریایی مختلف بود. از اونجایی که ما به جز ماهی شهامت خوردن بقیه جانداران دریایی رو نداشتیم، و مهم تر از اون اینکه قیمت همه پکیج ها بالای یک میلیون بود، گشتیم توی منو تا ارزون ترین گزینه قابل خوردن رو پیدا کنیم. میبایست ماهی رو انتخاب کنیم تا وزن بشه و همون جا کباب بشه.
عکس 78
یه ماهی اسنپر انتخاب کردیم که برامون بپزن. روی صندلی های نزدیک ترین میز به دریا نشستیم و لذت بردیم. ماهی مون رو که آوردن یه کاسه برنج شفته و یه بشقاب جلبک که بهش میگفتن بشقاب سبزیجات و دو تاکاسه ترشی تند و خیلی باحال هم باهاش اومد. وقتی گفتیم که ما اینا رو سفارش ندادیم، گفتن اینا روی همه سفارش ها هست. ماهی خیلی لذیذ بود. و اون شب بدون شک بهترین شام سفرمون رو خوردیم. هزینه شام و نوشیدنی روی هم شد k330 که بعد از دیدن قیمت پکیج ها، این به نظرم منطقی اومد.
عکس 79
صبح روز بعد، بعد از خوردن صبحانه مفصل هتل توی رستوران کنار استخر اصلی، با سرویس رایگان هتل رفتیم مرکز خرید دیسکاوری. اول که از یه دکه بعد از کلی چونه زدن بلیط رفتینگ رو به قیمت k350 برای هر نفر خریدیم. بعد هم سعی کردیم با کمک گوگل و تریپ ادوایزر یه اسپای خوب پیدا کنیم. اولین گزینه مون اسپای سمارت بود که وقتی رفتیم یه آقای بداخلاق جلوی در ایستاده بود و گفت الان کاملا پره. گزینه بعدی Spa By Sole بود که با خوشرویی ازمون استقبال شد. هردومون ماساژ پا و گردن گرفتیم. شاید به خوبی ماساژهای تایلند نبود؛ ولی باز هم خیلی خوب بود و راضی بودیم. بهترین قسمتش برای من همون اول ماجرا بود که پاهامون رو توی یه تشت آب گرم که تکه های لیمو و گل توش بود، شستن.
عکس 80
دیگه داشتیم به انتهای سفر نزدیک میشدیم و هنوز سوغاتی نخریده بودیم. این بود که توی فروشگاه های صنایع دستی گشتیم و چیزای خوشگل چوبی خریدیم.
عکس 81
برای ناهار رفتیم مک دونالد. میبایست سفارش رو به دستگاه بدیم و بعد رسید دستگاه رو تحویل صندوق بدیم و حساب کنیم. برای سفارش دادن دوتا صف بود که توی یکیش 5-6 نفر بودن و توی اون یکی دو تا خانم جوان. طبیعتا ما رفتیم توی صف کوتاه تر. اما خانمی که داشت سفارش میداد اونقدر هی غذاهای مختلف رو انتخاب کرد و باز حذف کرد و عوض کرد که همه اون 5-6 نفر سفارششون رو دادن و ما هنوز منتظر بودیم. خلاصه سفارش خانم به خیر و خوشی تموم شد. و در کمال تعجب و حیرت ما و افرادی که حالا دیگه پشت سرمون ایستاده بودن، دوست اون خانم با تکرار همون مراحل جداگانه برای خودش سفارش داد. من در عجب بودم که وقتی انتخاب یه ساندویچ فسقلی اینقدر براشون دغدغه داره، برای انتخاب شغل و همسر و ... چه پروژه سنگینی دارن.
باز با سرویس رایگان هتل برگشتیم به هتل. خریدهامون رو گذاشتیم توی اتاق و رفتیم استخر. استخر اصلی هتل هم دروازه واترپلو داشت و هم یه کافه توی استخر بود که انواع نوشیدنی ها رو سرو میکرد. زمانی که برای استخر گذاشته بودیم خیلی سریع گذشت و غروب شد. بعد از تماشای غروب زیبا اومدیم بیرون. با شطرنج بزرگ کنار استخر بازی کردیم و شرط بستیم سر اینکه کی پول شام اون شب رو بده. پیاده روی اون شبمون رو توی یه مسیر جدید انجام دادیم. اول رسیدیم به یه کلیسا که توش مراسم بود و از ما هم با روی گشاده استقبال شد؛ که البته چون هیچی نمیفهمیدیم خیلی زود آروم اومدیم بیرون.
عکس 82
بعد رسیدیم به Lippo mall که یه مرکز خرید نسبتا نوساز بود. جلوی این مرکز خرید یه تعداد رستوران قرار داشت و یه سکوی بزرگ هم بود به اسم Venue of Stars یا جایگاه ستارگان که موسیقی زنده روش اجرا میشد. اون شب یه گروه راک اجرا داشتن که خیلی جالب بود.
عکس 83 و 84
ساعت 10 که اجرای موسیقی تموم شد، من که شام رو باخته بودم پیشنهاد دادم که از یه سوپرمارکت شبانه روزی نون بخریم و با آخرین کنسرومون بخوریم. چون توی محاسبات اشتباه کرده بودیم و نون هایی که با خودمون برده بودیم تموم شده بود، ولی یه کنسرو باقی مونده بود. همسرم با کمال سخاوت پذیرفت. توی اولین سوپرمارکت وقتی گفتم نون میخوام، فروشنده با یه بهتی بهم نگاه کرد که انگار گفتم اسب تک شاخ میخوام! گفت: نون؟؟؟!!!! وقتی مطمئن شد که واقعا نون میخوام یه قفسه رو بهم نشون داد و گفت اونجاست. اما اونهایی که نشونم داد همشون کیک یا نون های شیرین بودن و به درد خوردن با کنسرو نمیخوردن. توی سوپر مارکت های بعدی هم اتفاق مشابهی تکرار شد تا بالاخره موفق شدیم یه بسته نون تست کوچیک رو به قیمت k12 بخریم.
صبح روز بعد یه کم زودتر پاشدیم و صبحانه خوردیم. چون ساعت 8 قرار بود بیان دنبالمون که بریم رفتینگ. رفتینگ روی دوتا رودخانه انجام میشه: تلگا و آیونگ. هر دو تا مسیر طولانی و قشنگه. تلگا هیجانش بیشتره، آیونگ امکان شنا کردن داره. ما تلگا رو انتخاب کرده بودیم. دو تا سانس هم وجود داره، یکی ساعت 8 از هتل و یکی ساعت 11، که ما سانس اول رو انتخاب کرده بودیم. شرکت های مختلفی هم رفتینگ رو اجرا میکنن که تفاوتشون توی نقطه شروع و پایان و همین طور رستورانه. شرکتی که ما انتخاب کردده بودیم BMW بود و راضی بودیم. نمیدونم بقیه شرکت ها چجوری بودن و کدوم بهتره. یعنی حتی با سرچ فراوان هم به نتیجه خاصی نرسیدم. همراهان ما توی رفتینگ یه زوج جوان چینی بودن که یه کلمه هم انگلیسی نمیفهمیدن و من نمیدونم با چه اعتماد به نفسی اومده بودن خارج. جاهایی که دیگه واقعا لازم بود یه چیزی رو بهشون بفهمونن از گوگل ترانسلیت استفاده میکردن. وقتی رسیدیم به نقطه شروع، جلیقه و کلاه گرفتیم و پول و موبایلمون رو هم گذاشتیم توی کیسه ضد آب. با ده دقیقه پیاده روی یا کمتر رسیدیم به رودخانه و محل سوار شدن به قایق. برای رفتینگ یه لباس سبک و راحت مثل شلوارک و تاپ و همین طور صندل طبیعت گردی خیلی مناسبه. هر قایق به جز قایق ران ظرفیت 4 نفر رو داشت. مسیر رودخانه از وسط جنگل و مزارع رد میشد و خیلی قشنگ بود. یه جاهایی هم جوش و خروش آب و در نتیجه قایق زیاد میشد. ولی در مجموع مسیر وحشی نبود! وسط مسیر کنار یه آبشار پیاده شدیم تا عکس بگیریم و هر کی بخواد نوشیدنی بخره و بخوره. نزدیک انتهای مسیر هم از یه آبشار افتادیم پایین که مهیج ترین بخش ماجرا بود و حال داد. کلا 2.30 ساعت روی رودخونه بودیم.
عکس 85 و 86
به انتهای مسیر که رسیدیم قایق ران گفت که اگه دوست داریم بهش تیپ بدیم. ما با کمال میلk50 بهش دادیم. دوستای چینیمون کلی توی وسایلشون گشتن و آخرش یه 10 یوانی بهش دادن. آقای راننده هم با خوشرویی تشکر کرد و گفت اون پول به دردش نمیخوره و خواست پسش بده. ولی دوستان چینی که زبون نمیفهمیدن قایق ران چی میگه، به زور پول رو بهش دادن.
لباس ها رو عوض کردیم و ناهار خوردیم. ناهار خیلی خوشمزه نبود. ولی بالاخره میشد یه چیزای قابل خوردنی توش پیدا کرد. توی مسیر برگشت، بدترین راننده بالی رو دیدیم. پسر جوانی که قرار بود ما رو برگردونه سرش توی موبایل بود و پاش روی گاز و دستش روی بوق!! و این باعث شد مسیری رو که توی دو ساعت اومده بودیم توی یک ساعت برگردیم.
بعد از یه استراحت کوچولو توی هتل، رفتیم پیاده روی توی پیاده روی ساحلی. توی یه قسمت یه گروهی رو دیدیم که انگار داشتن توی ساحل یوگای خنده انجام میدادن. ما زبونشون رو نمیفهمیدیم، ولی خیلی خوشحال بودن! جلوتر که رفتیم رسیدیم به یه جایی که مسابقه بستنی سازی در حال برگزاری بود. یه کم هم مسابقه رو تماشا کردیم. با وجود همه مراقبتی که من از گوشم کرده بودم ولی باز هم گرفته بود و نگران بودم که بیماری قبلیش بهش برگرده. رفتیم یه داروخانه و مشکلم رو براش توضیح دادم. آقای دکتر بهم گفت این مشکل بین توریست هایی که میان بالی رایجه، چون آب بالی با گوششون سازگار نیست. یه قطره بهم معرفی کرد که برای همین مشکل استفاده میشه. قیمتش k100 بود و چون نمیشناختمش نخریدم. دو تا داروخانه دیگه هم رفتیم و همین حرف رو تکرار کردن. اسم قطره Otopain رو گوگل کردم و به نتیجه مشابه رسیدم. این بود که آخرش دل رو زدم به دریا و قطره رو خریدم و انداختم توی گوشم. خوشبختانه گوشم بعدا هیچ مشکلی پیدا نکرد. حالا نمیدونم اثر قطره بود یا قدرت گوشم بود!! بعد از این ماجرا باز رفتیم به جایگاه ستارگان. گروهی که اون شب اجرا داشت، موزیک پاپ اجرا میکرد. بستنی خوردیم و تماشا کردیم. ساعت ده هم کنسرت تموم شد و ما هم برگشتیم به سمت هتل که وسایلمون رو جمع و جور کنیم.
عکس 87
صبح آخرین روز قبل از طلوع خورشید بیدار شدیم و دو تا دوچرخه از هتل کرایه کردیم و توی مسیر ساحلی دوچرخه سواری کردیم تا خورشید طلوع کرد. از توی خیابون های شهری برگشتیم. با گذشت ده روز هنوز هم به جهت برعکس خیابون ها عادت نکرده بودم و مرتب میبایست با خودم تکرار کنم که "به چپ برانید!"
آخرین صبحانه هتل رو هم خوردیم و با سنجاب های خوشگل روی درخت های نارگیل هتل و ماهی های برکه وسط هتل خداحافظی کردیم.
عکس 88
چک اوت هیچ زمانی ازمون نگرفت. چون نه پاسپورت هامون رو ازمون گرفته بودن و نه هیچ پولی به عنوان دپازیت. واسه همین فقط کلید رو تحویل دادیم و پیاده به سمت فرودگاه راه افتادیم. همون طور که قبلا گفتم فرودگاه کنار هتل بود . بعد از پنج دقیقه رسیدیم. از شیشه های فرودگاه توی فاصله زیاد یه تصویر مبهم دیدم که خیلی بلندتر از همه چی بود. طبق معمول به گوگل مپ پناه بردم و فهمیدم Bali Statue بزرگترین مجسمه خدای ویشنو در دنیاست که 25 سال پیش با سرمایه 100 میلیون دلار ساخته شده و توی یه پارک به اسم Garuda Wisnu Kencana Cultural Park قرار داره. ناراحت شدم که نرفته بودیم ببینیمش و توی جمع آوری اطلاعات پیش از سفر، از خودم یه نمره کم کردم.
پرواز به موقع انجام شد و حدود ساعت3 رسیدیم به فرودگاه کوالا. پرواز بعدی ساعت 11 شب بود. اول خواستیم بارهامون رو توی فرودگاه امانت بذاریم و یه تاکسی بگیریم بریم کوالا. ولی با توجه به بعد مسافت و زمان کم و هزینه زیاد قسمت امانات فرودگاه، این کار منطقی نبود. پس گوگل به دادم برس. بهترین انتخاب Mitsui Outlet Park بود. از فرودگاه سرویس رایگان به این فروشگاه هر بیست دقیقه یک بار وجود داشت. بارها رو هم برداشتیم و رفتیم. توی ورودی این مرکز یه قسمت امانات بود که بارها رو به صورت رایگان نگه میداشت و مانی چنجر هم بود که به نرخ بهتر از فرودگاه تبدیل رو انجام میداد. خیلی از برندهای معروف دنیا شعبه داشتن و قیمت هاشون خیلی خوب بود. اگرچه ارزش پایین پول ما، همه چی رو به نظرمون گرون جلوه میداد. به هر حال برای وقت گذرونی بین پرواز و خوردن قهوه خیلی جای مناسبی بود.
عکس 89
بقیه ماجرا هم نکته خاصی نداره. چک این پرواز ماهان اینترنتی ممکن نبود و خیلی به کندی و با صف طووووولانی انجام شد و برگشتیم به خاک پاک وطن.
هزینه ما توی این سفر برای پروازها و 9 شب هتل و عوارض خروج شد 23 میلیون تومن. 700 یورو هم هزینه های بالی بود که حدود 250 یورو خرید شخصی بود و 450 یورو کرایه تاکسی و بلیط ها و خوردنی ها. کلا هزینه اصلی پروازه. به خاطر همین پیشنهاد میکنم اگه عازم بالی شدین و هزینه پرواز رو پذیرفتین تا حد امکان بیشتر از یک هفته اونجا بمونین تا فرصت کافی داشته باشین و لازم نباشه همه جا رو با عجله ببینین. اینجوری فرصت کافی برای استراحت و ریلکس کردن هم خواهید داشت و لازم نیست بعد از برگشتن، تازه یک هفته زمان لازم باشه تا خستگی سفر رو از تنتون بیرون کنین. هزینه هم خیلی زیادتر نمیشه.
شاید از خیلی ها شنیده باشین که تا وقتی پوکت هست چرا آدم بره بالی؟! بالی سرزمین آدم های شاده. درسته که واکینگ استریت پوکت رو بالی نداره. ولی حال خوبی که بالی به من داد رو پوکت قبلا بهم نداده بود. آدم های مهربون و خندون، غذاهای خوشمزه، طبیعت فوق العاده، در کنار رافتینگ و پارک آبی و بقیه تفریحات آبی، بالی رو منحصربفرد میکنه. امیدوارم که این تجربه شیرین واسه همه رقم بخوره.