کلام زندگی بخش

4.6
از 16 رای
خاطره سفر: کلام زندگی بخش +‌ تصاویر
آموزش نوشتن خاطره سفر
13 مرداد 1399 17:00
21
1.4K

دو سال پیش، در بدترین و یا شاید هم در بهترین اردیبهشت عمرم، برای فرار از آنچه که آن روزها در ذهنم می‌گذشت، هر روز به جاده‌ای، روستایی، دشتی و یا کوهی پناه می‌بردم.

پاوه، جوانرود، بابایادگار، ویس، چالابه، بیستون و...

اما بیشتر از همه عاشق برناج بودم؛ نمی‌دانم چرا، شاید چون با رفتن به اونجا حس می‌کنی بین کوه‌های سبز بهشت، اسیر زیبایی شده‌ای.

عادت هم کرده بودم که چندتا کیسه زباله و دستکش با خودم ببرم و طبیعت رو برای گروه بعدی مسافران آماده کنم و با تمیز کردنش، لذت زباله ریختنِ دوباره رو براشون چندین برابر کنم!

آخرین کیسه که پر شد، کنار ماشین گذاشتمش؛ خانومی که با همسر و دختر کوچوش همون نزدیکا نشسته بودن، بهم لبخند زد و گفت: خسته نباشی بیا چای آتیشی مهمان ما باش.

من هم با خوشحالی پذیرفتم.

۲۰۲۰۰۵۲۰_۱۸۵۸۲۴.jpg

نمی‌دانم چطور فهمید که ذهنم بشدت مشغوله و وقتی بهشون گفتم منتظرم مشکلی که دارم حل شه و زندگی خوب شه، شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیش و گفت:

(چند سال بود که درگیر بازپرداخت یک وام بانکی سنگین بودیم. در تمام اون مدت منتظر بودم که وام تسویه شه و راحت شیم و اونطور که دوست  داریم زندگی کنیم و لذت ببریم؛ اما دقیقا وقتی فقط یکی از اقساط باقی مانده بود متوجه شدم که به سرطان مبتلا شده‌ام.

دیگه هیچی برام اهمیت نداشت جز حسرت روزهایی که در انتظار رسیدن یک روز خوب تلف شده بود و عجب اشتباهی بود.)

من.... همه وجودم چشم و گوش شده بود. حرف‌هاشون به دلم نشست.انگار در زمان و مکان مناسب قرار داشتم برای شنیدن اون حرف‌ها و عجب تاثیری داشت که باعث شد نقطه آغازی در زندگیم به وجود بیاد و شروع کنم به، طور دیگری اندیشیدن.

۲۰۲۰۰۵۱۸_۱۹۱۸۳۹.jpg

بعضی از حرف‌ها، هرچند ساده، اما وقتی بموقع بیان می‌شن، تاثیر عمیقی به جا می‌ذارن و این کلام، یکی از بهترین‌ها بود.

هربار که یاد اون خانون می‌فتم، براشون دعا میکنم و امیدوارم که سلامتیشونو به دست آورده باشن و غرق در شادی زندگی کنند.

 


#دهمین_تولد_لست_سکند 
 نویسنده: سارا بگ پور

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر