پنجشنبه هفتام فروردین 04 شب،سکوت،جزیره دود آتش،نور چراغ قوه،زوزه شغالها و در آخر سروصدای همسر و همسفر خواب را از چشمانم ربوده.ساعت 10شب است که از چادر بیرون میآیم در محاصره آب،پلانگتونها و شغالها هستیم.همسر و همسفر در تلاش برای دورکردن شغالها هستند.تمام تجربههایمان را برای
ساعت 6 صبح تهران را به قصد سفری 9 روزه تور ایرانگردی به جهت کرمان ترک کردیم. دو خانواده با دو ماشین و تصمیم بر این بود بعد از هر 5 ساعت در یک جا اقامت کنیم . به همین دلیل چون سفر ما در
کبوترخانه جانها از او معمور گشت پس چرا این زیره را من سوی کرمان میبرم تقویم را ورق میزنم تا عید چند هفته ای مانده است و طاقتم طاق شده است. سفر، سفر، دلم سفر میخواهد. اما امان از جیب خالی و