سفرنامه کره جنوبی

4.5
از 58 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه کره جنوبی

(قسمت اول : سئول)
کره جنوبی کشوری بود که همیشه دوست داشتم برم, شاید از سر کنجکاوی به خاطر اینکه کره جنوبی خیلی پیشرفته است و من هم که رشته ام کامپیوتر هست و خوراکم تکنولوژی, و شاید چون من طرفدار پروپاقرص یکی از گروه های موزیک کره ای هستم. هرچیزی که بود, یکی از آرزوهام رفتن به این کشور بود. قبول شدن مقاله ی دوستم در کنفرانسی در جزیره ی جیجو, یکی از جزایر کره جنوبی, فرصت خیلی خوبی برای من بود که به این کشور سفر کنم. از اونجائی که این کشور خیلی از ما دور هست و والدینم اجازه نمی دادند تنهائی به این کشور برم, این یک موقعیت طلائی بود. گرچه ما فرصت کمی داشتیم و در واقع تنها دو روز در سئول و دو روز در جیجو بودیم اما همین مقدار کم هم واقعا عالی و خاطره انگیز شد. سفر من در واقع از همان لحظه شنیدن خبر همراهی من با دوستم, شروع شد. گشتن دنبال نقاط دیدنی, غذاهای سنتی, مراکز خرید و ... و آماده کردن خودم برای این سفر هیجان انگیز. دوستم هم وظیفه رزرو بلیط هواپیما از تهران به سئول و برعکس و همینطور از سئول به جیجو و برعکس و همینطور رزرو هتلها رو برعهده گرفت. از اونجائی که عموی همسر دوستم در آژانس کار میکرد خیلی سریع و ظرف 3-4 روز برای ما ویزا گرفت. در مورد هزینه سفر در ابتدای امر, باید بگم برای ما ویزا نفری 300 دلار شد و چون با پروازهای الاتحاد قطر رفتیم بلیط رفت و برگشت از تهران به سئول حدود 1.5 میلیون شد. هزینه هتل که با توجه به نوع هتل میتونه بسیار متفاوت باشه, مثلا هتل ما در سئول شبی 100 دلار بود.

با دوستم و شوهرش در فرودگاه امام خمینی قرار گذاشتم. دقیقاً 30 دقیقه قبل از پرواز به فرودگاه رسیدم! چون تنها بودم برام مهم نبود کجای هواپیما قرار هست بشینم و برای همین دیر رسیدن برام یک مزیت شد, صفی درکار نبود و من به سرعت از گیت ها گذشتم و سوار هواپیما شدم. هواپیمای ما از پروازهای الاتحاد قطر بود, برای همین مقصد اول ما فرودگاه دوحه و مقصد بعدی فرودگاه اینچئون سئول بود. این اولین باری بود که به فرودگاه دوحه میرفتم, خیلی خیلی کوچیک بود, ساده اما شیک و تمیز. اینترنت در دسترس همه بود و ما به راحتی میتونستیم از رسیدنمون به دوحه خانواده هامون رو مطلع کنیم. زیاد تو این فرودگاه معطل نشدیم و فقط در حدود یک ساعت اونجا بودیم, برعکس برگشتمون به ایران که 7 ساعت در این فرودگاه منتظر شدیم و واقعا آزار دهنده بود ببینی 1 ساعت بیشتر با خونه فاصله نداری اما باید 7 ساعت اونجا بمونی! از قطر تا کره جنوبی حدود 9 تا 10 ساعت پرواز است و از کره تا قطر 11 ساعت! به نظر خیلی خسته کننده میومد , اما برای من که خیلی خوش خواب هستم و عاشق فیلم و موسیقی اصلا و ابداً ناراحت کننده نبود.

وقتی هواپیما در فرودگاه اینچئون نشست و پیاده شدم , هنوز باورم نمیشد که به این سفر اومدم. فرودگاه بسیار بسیار بزرگ بود و شیک و مدرن. ما گیت 302 بودیم و من واقعاً هیچ ایده ای ندارم که چند گیت در این فرودگاه هست. رفتن به گیت ها هم از طریق متروی داخل فرودگاه انجام میشد, دیگه خودتون تصور کنید که چقدر عظمت داشت.

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از فرودگاه اینچئون

تو فرودگاه کمی بابت چک کردن بلیط های برگشت و بلیط های سئول به جیجو معطل شدیم چون مردم کره انگلیسی شون بسیار ضعیف هست و حتی کسانی که در قسمت اطلاعات هستند خیلی بد و بالهجه انگلیسی صحبت میکردند. برای اینکه حتی یک آدرس ساده بپرسی باید 10 دقیقه وقت صرف کنی! مردم عادی هم مثل خود ما ایرانی ها اکثراً انگلیسی بلد نبودند , برای همین اگر می خواهید مثل من بدون تور به این کشور سفر کنید, حتما باید مکالمات اولیه به زبون کره ای رو بدونید یا حداقل بفهمید. مردم با اینکه متوجه اند شما توریست هستید (به خاطر ظاهر کاملاً متفاوت ما) اما باز هم به زبون کره ای با شما صحبت می کنند! حالا که دارم در مورد زبان صحبت میکنم بهتره بگم که تلفظ کلمات اونجا خیلی خیلی مهم هست و اگه اسم مثلاً هتل رو درست تلفظ نکنید اصلاً متوجه نخواهند شد, دوستم که تا آخر سفر نتونست اسم هتل رو به راننده تاکسی یا اتوبوس بفهمونه . من چون کلاً این کشور رو دوست دارم کمی هم به زبونشون آشنا بودم و از این بابت مشکلی نداشتم, اما همیشه کارت هتل یا جائی که در اونجا اقامت دارید رو همراه داشته باشید. سطح شهر اغلب تابلوها (به جز خیابون ها) به کره ای هست!!! و این کار رو کمی سخت میکنه اگه بخواهید آدرسی رو پیدا کند. بهترین گزینه همیشه مترو هست, البته داخل اتوبوس های شهری نام ایستگاه فعلی و بعدی رو به 3 زبان انگلیسی, ژاپی و چینی علاوه بر کره ای اعلام میکنند و اگه شما بدونید دقیقا چه ایستگاهی باید پیدا بشید مشکلی نخواهد بود. نقشه ی مترو کامل هست و تمام واقعاً تمام شهر رو پوشش میده و تمام آدرس ها بر اساس اسم ایستگاه های مترو و یا اتوبوس داده میشه. من تا حالا در متروی تهران گم شدم, اما توی متروی سئول نه! تقریباً در تمام نقاط شهر ایستگاه داره و بهترین و باصرفه ترین و سریعترین وسیله حمل و نقل محسوب میشه.

سفرنامه کره جنوبی

نقشه متروی سئول که ما ازش استفاده می کردیم

هتل ما هم آدرسش رو بر همین اساس به ما داده بود, برای همین ما دقیقا میدونستیم الان باید در کدوم ایستگاه اتوبوس فرودگاه سوار چه اتوبوسی بشیم و در چه ایستگاهی پیدا بشیم, و حتی میدونستیم چقدر در راه خواهیم بود. این اطلاعات در مورد تمام نقاط دیدنی و هتل ها و مراکز خرید و ... داده میشه و کار رو برای توریست ها بسیار راحت میکنه. در راهنمای هر مکان دیدنی, هتل, مرکز خرید و .. یا در سایتشون آدرس به این صورت داده میشه که چه ایستگاهی پیاده بشید, اگه لازمه کدوم اتوبوس رو سوار بشید, چقدر پیاده به کدوم سمت بیائید و ... درست مثل یک کروکی. سوار اوتوبوس شدیم و بعد از یک ساعت و نیم به هتل رسیدیم. هتلی بسیار شیک و با امکانات کامل در یکی از بهترین خیابان های سئول. نمای هتل بسیار عالی بود و یک کامپیوتر با اینترنتی فوق العاده پرسرعت هم اونجا بود تا هر روز به والدین ایمیل بزنم و از سالم بودن خودم اونها رو مطلع کنم.

سفرنامه کره جنوبی

نمای رودخانه هان و خیابان از پنجره اتاق

رودخانه ی هان یکی از بزرگترین رودخانه های دنیاست , این رودخانه آنقدر بزرگ هست که کشتی های بسیار عظیمی رو میتونید روش ببینید. هفت پل نسبتاً زیبا با نورپردازی فوق العاده چشم نواز دو طرف رودخانه رو بهم متصل میکنه. در کنار رودخانه پر است از کافی شاپ ها و رستوران های رومانتیک و زوج های پیرو جوان.

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از رودخانه بزرگ هان

پس از رسیدن به هتل و مستقر شدن تقریباً ساعت 9 شب بود, چون جائی نمی تونستیم بریم و از طرفی خسته ی راه و 9 ساعت پرواز بودیم تصمیم گرفتیم در خیابان های اطراف هتل قدم بزنیم. بعداً فهمیدم اسم خیابانی که هتل ما در اون بود fashion street هست و برندهای بسیار معروف دنیا اونجا مغازه دارند. اون موقع بود که فهمیدم چرا قیمت ها سرسام آور بود در اون خیابون.

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از یکی از مغازه ها که به مناسبت کریسمس تزئین شده بود

برای شام, دوستم مقداری کنسرو آورده بود و من هم نان و خرما, محض احتیاط, و اتفاقاً به درد خورد. شب مجبور نشدیم دنبال غذا بگردیم. البته من عاشق غذاهای عجیب و سنتی کره هستم, اما گوشت حلال پیدا کردن در این کشور خیلی سخت هست و من تا آخر سفر همه جا میگفتم گیاه خوارم و گوشت قرمز نمیخورم! فردا صبح تصمیم گرفتیم به دیدن خیابان insa dong, قصر های پادشاهی و موزه ی ملی کره بریم. برای همین از شب قبل با استفاده از اینترنت مسیر مترو و ایستگاه ها رو دوباره چک کردم و مطمئن شدم مشکلی نیست. دیدن خیابان insa dong مثل میدان امام اصفهان هست, از این نظر که مرکز اصلی عرضه ی هنرهای دستی کره آنجاست. قیمت های بعضی از صنایع دستی فوق العاده بالا بود و برخی دیگه مناسب. من اونجا چندین کارت پستال و یه آینه ی سنتی کره خریدم و دوستم هم از جواهرات اونها خریداری کرد. تو این خیابون میشه تعداد زیادی از رستوران های سنتی کره رو دید که غذاهایی با کیفیت خوب و قیمت مناسب داشتند. متاسفانه زمانی که اونجا بودیم ساعت ناهار نبود و ما به هیچ رستورانی در آن خیابون نرفتیم.

سفرنامه کره جنوبی

مغازه های خیابان insa dong

بعد از تماشای مغازه های سنتی و مدرن این خیابون به سمت ایستگاه مترو رفتیم تا به قصرهای پادشاهی بریم. در مسیرمون از مغازه ها و مراکز خرید معمولی هم دیدن کردیم که جنس های خوب با قیمت مناسب داشتند. ناگهان یک محوطه پارک مانند نظرمون رو جلب کرد. جای جالبی بود که بطور اتفاقی بهش برخورد کردیم, برای همین نمیدونم اونجا یادبود چه کسی بود.

سفرنامه کره جنوبی

بنای یادبود

بعد از کمی گشت و گذار و استراحت در این پارک به سمت مترو حرکت کردیم و به ورودی قصر رسیدیم. این محل اسمش Gwanghwamun هست و بسیار بسیار معروفه, یه چیزی تو مایه های برج میلاد و میدان آزادی در تهران که نماد پایتخت محسوب میشه. در واقع دروازه ی اصلی قصر Gyeongbokgung این محل هست. 2 مجسمه ی زیبا توی این محل قرار داده شده. مجسمه ی ایستاده ی پادشاه Lee Sun Sin و مجسمه ی پادشاه Sejong که 9.5 متر ارتفاع و 20تُن وزن داره! اطراف این محل سفارت های آمریکا, استرالیا و اسرائیل و ... قرار داشت و صف بلند آدمهایی که منتظر گرفتن ویزای آمریکا بودند و تعداد زیاد پلیس هایی که گشت میدادند ما رو خیلی متعجب کرد. ایستگاه اتوبوس های شبانه گردشگری هم همینجا قرار داره. برای همین تصمیم گرفتیم تا ساعت 8 شب که اولین تور شبانه حرکت میکنه هونجا بمونیم. مجسمه واقعا عظیم و باشکوه و زیبا بود و خیابان ورودی قشنگی به قصر داشت.

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از خیابان منتهی به قصر و مجسمه sejong

در ورودی قصر رژه ی سربازهایی بود که لباس سربازهای کره ای قدیمی پوشیده بودند و ما اجازه داشتیم هرچندتا که دوست داریم و با هر کسی عکس بگیریم.

سفرنامه کره جنوبی

سربازان کره ای درحال نگهبانی در ورودی قصر

وارد قصر شدیم از قبل میدونستیم که ساعت 13 یک راهنمای انگلیسی زبان اونجا خواهد بود, پس فوراً بلیط که در حدود 3000 تومان بود خریدیم و وسایلمون رو داخل کمدهای مخصوص و رایگان گذاشتیم و منتظر راهنما موندیم. راهنما یک خانم حدوداً 40 ساله بود, که اگه خودش نمیگفت فکر میکردم حداکثر 30 سال داره, و انگلیسی رو روان البته با لهجه ی کره ای صحبت میکرد. تیم ما در قصر حدود 10 نفر از سنگاپور , چین , آلمان و ... بود. خانم راهنما اطلاعات فوق العاده جالبی در مورد هرچیزی در قصر حتی سنگ ها و تعداد اتاق ها و ... بهمون میداد و گوشه به گوشه ی قصر رو توضیح داد. خیلی خیلی خوب بود و واقعاً خوشحال شدم که چنین امکانی رو اونجا برای توریست ها گذاشتند چون بدون راهنما اونجا برامون چند تا ساختمان قدیمی بیشتر نبود.

سفرنامه کره جنوبی

راهنما در حال توضیح کلیات قصر

اون خانم علاوه بر اینکه مهربون بود و جو خیلی صمیمانه ای تو گروه به وجود می آورد, یک چیز رو اونقدر توضیح میداد تا مطمئن بشه همه درست متوجه شدند. حتی بعضی وقتها با چوب روی خاک نقشه اتاق ها رو میکشید. یک لحظه فکر کردم مگه اینجا کلاس درس هست که اینقدر براش مهمه همه متوجه بشند!

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از قصرهای پادشاه, مکله, حرمسرا و ...

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از داخل قصرها

برنامه ی جالب دیگه ای که اونجا بود پوشیدن لباس های سنتی بود. این لباس ها به صورت رایگان در اختیار بازدیدکننده ها قرار میگرفت. البته ما وقت نکردیم که لباس های جالب اونها رو امتحان کنیم اما این شانس رو داشتیم که با یه گروه دختر کره ای که برای بازدید از قصر اومده بودند و لباس های سنتی پوشیده بودند عکس بگیریم. الان که به این عکس نگاه می کنم افسوس میحورم کاش هرطوری بود از این لباس ها می پوشیدیم و عکس میگرفتیم.

سفرنامه کره جنوبی

ما و دختران کره ای در لباس سنتی به هانبوک

بعد از تموم شدن بازدید تک تک قصرها و محوطه به ورودی موزه رسیدیم. اینجا بود که راهنما ضمن خداحافظی از ما ازمون دعوت کرد که سری به موزه بزنیم. من واقعا دوست داشتم راهنما ما رو در موزه هم همراهی میکرد, اما بعداً که وارد موزه شدم متوجه شدم اصلا نیازی به راهنما نیست!

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از مجسمه های داخل موزه

موزه ملی کره واقعا عظیم , جالب و مدرن بود. پر از شگفتی! واقعا میشد کل کره از گذشته تا الان رو تو این موزه دید و با تک تک سنت ها و آداب و رسومشون آشنا شد. حتی میشد کمی هم کره ای حرف زدن رو یاد گرفت! بهترین مزیتی که این موزه داشت و منو واقعا تحت تاثیر قرار داد امکانات این موزه بود. کل موزه به صورت غرفه غرفه طراحی شده بود و کنار هر ماکت و عکس و اثری که گذاشته بودند علاوه بر توضیحاتی که به 3 زبان انگلیسی, چینی و کره ای نوشته شده بود وسایل سمعی و بصری هم قرار داده بودند. به عنوان مثال, برای نشون دادن مدارس قدیمی علاوه بر ساختن یک کلاس درس واقعی و مانکن هایی در سایز واقعی, صدای درس خوندن بچه ها رو در محیط میتونستی بشنوی. یا برای آشنایی با مراسم ازدواجشون, نه تنها کل مراسم رو با مدل ها و مانکن ها در سایزهای مختلف شبیه سازی کرده بودند, بلکه تلویزیون هایی هم بود که فیلم های مختلفی از این مراسم رو پخش میکرد و دکمه هایی در کنار این تلویزیون ها بود که توضیحات این فیلم رو به همون 3 زبان به صورت صوتی پخش میکرد. اینکار رو برای تمام چیزهایی که در موزه قرار داشت انجام داده بودند و برای همین بود که گفتم واقعا به راهنما نیازی نبود.

سفرنامه کره جنوبی

خانه های سنتی کره

سفرنامه کره جنوبی

مراحل ساخت و انواع مختلف کیمچی (غذای سنتی کره)

سفرنامه کره جنوبی

درمانگاه قدیمی و سنتی

سفرنامه کره جنوبی

لباس های قدیمی مردم, اشراف زاده ها و سربازها

سفرنامه کره جنوبی

مراسم ازدواج سنتی

سفرنامه کره جنوبی

کلاس درس سنتی

بعد از بازدید از موزه (البته چون موزه تا ساعت 6 بیشتر باز نبود نتونستیم تمام موزه رو ببینیم و 3 ساعت برای این موزه واقعا کم بود) خسته و گرسنه اما سرزنده و شاد , وسایلمون رو تحویل گرفتیم و از موزه اومدیم بیرون. در خیابون ها اطراف قدم میزدیم و به دنبال یه رستوران میگشتیم که یه ساختمون بلند و بسیار شیک رو دیدیم. از اون برج هایی که تمامش شیشه هست. شوهر دوستم گفت همیشه دوست داشته بدونه داخل این برج های بلند چه خبره و ما هم به سرمون زد داخل یکی شون بشیم! دم در چند تا نگهبان شیک و قدبلند ایستاده بودند و با ایما و اشاره ازمون پرسیدند کجا داریم میریم و ما هم گفتیم دنبال رستوران هستیم, از شانس خوبمون در زیرزمین اون ساختمون 2-3 تا رستوران بود و اون نگهبان ما رو از داخل ساختمان به سمت راه پله هایی که به اونجا منتهی میشد هدایت کرد. البته ما برای چیز دیگه ای اونجا بودیم برای همین به محض رسیدن به رستوران سوار آسانسور شدیم! همینطور اتفاقی دکمه 25 رو زدیم , فکر کنم ساختمون 30-40 طبقه داشت, الان یادم نیست. وقتی رسیدیم و وارد طبقه 25ام شدیم واقعا شیک و مدرن بود و تمام افراد لباس های فرم پوشیده بودند. آقایون کت و شلوار مشکی و بلوز سفید و خانم ها هم کت و دامن مشکی و بلوز سفید. همگی کارت به گردنشون بود و با کمی تعجب ما رو نگاه میکردند. بعد از کمی گشت و گذار تو ساختمون (البته نه قسمت های اداری و فقط راهروها و نمای ساختمون) و برطرف شدن حس کنجکاوی اومدیم بیرون.

بیشتر رستوران های اطراف پر یا رزروشده بودند و ما رو راه ندادند, تا اینکه بالاخره یه رستوران کوچیک در طبقه دوم یه ساختمون پیدا کردیم. کارکنان رستوران (که کلاً 5-6 تا میز بیشتر نداشت) به نظر افراد یه خانواده میومدند و واقعا مهربون بودند و از دیدن ما واقعا خوشحال شدند. پسر گارسونی که 19-20 ساله به نظر میومد انگلیسی بلد بود و خیلی به ما کمک کرد. منوها حتی تو رستورانی کوچیکی مثل اونجا انگلیسی هم داشت و انتخاب رو برامون آسون میکرد. خیلی دوست داشتیم کیمچی بخوریم, برای همین 2-1 تا از کیمچی هایی که در منو بود رو نشون دادیم که متاسفانه نداشتند! ما هم میخواستیم بریم که پسر ازمون پرسید چرا دارید میرید و ما هم گفتیم ما کیمچی می خواهیم که شما ندارید! و اون هم گفت تو کره تمام رستوران ها کیمچی دارند, اما اون کیمچی که شما گقتید رو نداریم. ما هم که دیدیم اونا خیلی مهربون اند نودل با کیمچی سفارش دادیم. وقتی غذا آماده شد و اومد واقعاً شکه شدیم ... 3 تا کاسه خیلی بزرگ پر از نودل و انواع سبزیجات (شاید تو عکس به نظر بزرگ نیاد , اما هیچکدوم نتونستیم بیشتر از نصفش رو بخوریم) ... واقعاً خوشمزه بود و هر سه نفرمون دوست داشتیم. کیمچی واقعا , واقعا تند و فلفلی بود و برای همین کنارش همیشه یه میوه بود که نمی دونم چی بود اما مزه خوبی داشت و آتش آدم رو سریع می خوابوند. کره ای ها همیشه غذا رو داغ داغ می خوردند و اصلا فوت کردن یا سرد شدن براشون مفهوم نداره. رمز خوردن کیمچی تند هم اینه که لقمه های کوچیک برنداری, بلکه یهو یه عالمه ازش رو بزاری تو دهنت و با غذات بخوری. اگه غذای داغ رو با یه لقمه کیمچی تند بخورید واقعا لذیذه.

من در حال خوردن نودل داغ و لذیذ

روی میزها هم آب به صورت پیش فرض گذاشته میشد اما لیوانی درکار نبود. وقتی از گارسون لیوان خواستیم به کاسه های فلزی روی میز اشاره کرد! کاسه هایی که ما توش کیمچی ریخته بودیم! اونها از کاسه برای خوردن آب استفاده می کردند, حداقل در این رستوران از لیوان خبری نبود. برای همین برای ما کاسه ی اضافه آورد.

سفرنامه کره جنوبی

نودل و کیمچی

بعد از خودن شام به سمت محل اتوبوس های گردشگری حرکت کردیم. تو راه متوجه شدیم دسته دسته پلیس در حال جابه جا شدن هست و تعداد زیادی مامورهای ضدشورش در همه جای میدان بودند. ما داخل کیوسک راهنمای گردشگران شدیم و همینطور که گرم میشدیم و بروشورها رو ورق میزدیم و منتظر بودیم ساعت 8 بشه از خانمی که اونجا بود پرسیدیم چه خبره و اون هم گفت چیز مهم و خطرناکی نیست و فقط یه تظاهرات کوچیک روبه روی سفارت آمریکاست. تظاهرات واقعا کوچیک و جالب بود , مردمی که جمع شده بودند, درحالیکه شمع هایی که در دست داشتند رو تکون میدادند آواز میخوندند. خیلی جالب بود و خیلی دلم میخواست ازشون عکس بگیرم اما دوربینم در شب اصلا خوب کار نمیکرد و تمام عکسهام خراب شد. نزدیک ساعت 8 بود که اومدیم بیرون و در راهمون به سمت اتوبوس از دستفروشی که شیرینی می پخت یک بسته شیرینی محلی خریدیم. داغ و بسیار خوشمزه و تو اون هوای یخبندون جداً چسبید. دستفروش ها در سئول واقعاً چیزهای خوشمزه ای دارند و قیمتها هم مناسب هست. سوار اتوبوس شدیم. جلوی هر صندلی یک دستگاه بود که نقش راهنما رو بازی میکرد! مسیر اتوبوس از قبل مشخص بود و از روی بروشورهایی که دیده بودیم میدونستیم کجاها قراره بریم. چند خیابان اصلی, هفت پل معروف سئول و در آخر برج مخابراتی معروفشون. از هر مکانی که اتوبوس رد میشد و از روی هرپلی که میگذشتیم توضیحات کاملی از اماکن به 3 زبان برامون توی هدفون هایی که روی گوشمون بود پخش میشد (البته باید یک زبان را انتخاب کنید) و این امکان هم بود که توضیحات قبلی رو دوباره گوش بدیم. راهنمایی که برامون پخش میشد خیلی از طراحی و رنگ آمیزی پل ها تعریف میکرد, اما برای ما که معماری سنتی و زیبای اصفهان رو دیده بودیم به جز 2-3 تا پل بقیه اش چندان جذاب نبود.

برج مخابراتی در بالاترین نقطه سئول قرار داشت, آب و هوای کوهستانی اونجا تو اون موقع از سال , واقعا سرد بود. پیاده که شدیم تقریبا میخواستیم درجا برگردیم داخل اتوبوس گرم, اما طاقت آوردیم چون منظره واقعا قشنگ بود. کل شهرِ نورانی و رنگارنگ سئول رو میشد از اونجا دید. راننده به مسافران 20 دقیقه وقت داد که گردش کنند. واقعاً این مکان رو هم در روز و هم در شب باید دید, دو جلوه ی کاملاً متفاوت ... این برج واقعا در منطقه زیبا و خوش آب و هوایی قرار داره. متاسفانه چون با اتوبوس گردشگری اومده بودیم وقت نبود که داخل برج هم بشیم اما اگر دوباره فرصتی به من دست داد که به سئول برم حتما یک بار دیگه به این مکان خاطره انگیز میام.

سفرنامه کره جنوبی

دستگاه راهنمای داخل اتوبوس

بعد از پیاده شدن از اتوبوس, درست همونجا که سوار شده بودیم, سوار مترو شدیم و به هتل رفتیم. یکراست رفتم سمت کامپیوتر , یک ایمیل زدیم به خانواده و دیگه نفهمیدم چطور خوابم برد. فردا صبح دوستم و همسرش تصمیم گرفتند بیرون نیاند چون دوستم باید روی کنفرانس و پروژه اش کار میکرد و همسرش هم چندتا کار عقب افتاده آورده بود. من که واقعاً دوست نداشتم نصف روز رو توی هتل باشم تصمیم گرفتم این 2-3 ساعت رو به گشت و گذار توی متروی سئول بگذرونم. متروی سئول واقعا یک شهر زیرزمینی کامل هست. مغازه های فوق العاده با قیمت های خیلی خوب و کافه تریاهای جالب و خوراکی های لذیذ. گروه های بچه های دبستانی که آواز میخوندند و پول جمع میکردند و حتی نمایشگاه های هنری و صنایع دستی ... بله همه ی اینها توی مترو بود. یکی از ایستگاه ها که پیاده شدم هفت طبقه بود! اما پیدا کردن مسیر اصلا سخت نبود. نقشه ها ی بزرگ الکترونیکی در همه جا بود که مکان من رو نشون میداد و چون لمسی بود راحت میتونستم در نقشه حرکت کنم و ببینم از کجا باید به کجا برم. یک نمایشگاه صنایع دستی جالب و کافه تریای داخلش نظرم رو جلب کرد, قیمت هاش هم خوب بود اما متاسفانه صرافی در سئول واقعا کم هست و دلار هم به هیچ عنوان قبول نمیکنند برای همین با اینکه واقعا دوست داشتم چندتا از کارهای نمایشگاه رو بخرم نتونستم.

سفرنامه کره جنوبی

صنایع دستی مدرن در گالری در مترو

بعد از گشت و گذار و حدود ساعت 13 یک ایستگاه زودتر از ایستگاه هتل پیاده شدم تا کمی هم در خیابانی که به هتل میرسید قدم بزنم که متوجه یک بستنی فروشی شدم. Baskin Robins یک برند معروف بستنی در کره است که من قبلاً درموردش شنیده بودم. حتماً باید بستنی هاش رو امتحان کنید. بدون معطلی وارد مغازه شدم. 3 تا دختر فروشنده بودند که هیچی انگلیسی نمیدونستند و خوشحالی شون رو از دیدن یک توریست که وارد مغازه شون شده بود اصلاً پنهان نمیکردند. خوشبختانه یه خانم مسن تر هم اونجا بود که تا حدودی انگلیسی بلد بود و در انتخاب کیک بستنی خیلی کمکم کرد. کیک بستنی رو که انتخاب کرده بودم رو در یک بسته مخصوص گذاشت و ازم پرسید تا هتلم چند دقیقه راه هست و من هم گفتم 10 دقیقه بیشتر نیست! اون خانم هم با توجه به این موضوع مقدار مشخصی یخ داخل یک کیسه توری قرار داد و داخل جعبه آویزون کرد تا کیک بستنی تا هتل آب نشه! واقعا مزه , ظاهر و بسته بندی های این برند حرف نداره و چیزی بود که ما تا حالا نچشیده بودیم.

سفرنامه کره جنوبی

بعد از خوردن بستنی و ناهاری که دوستم از ایران آورده بود (جوجه کباب آماده) و استراحت, نزدیک ساعت 5 تصمیم گرفتیم سری به مرکز خرید معروف dongdaemun بزنیم. مرکز خریدی که یک محدوده ی وسیع و تعداد زیادی پاساژ و مغازه رو شامل میشد و ساعت کار همه شون هم 6 عصر تا 10 صبح بود! . 2-3 تا از این سن ها روبه روی مراکز خرید بزرگ اونجا بود.

سفرنامه کره جنوبی

نمائی از یکی از گروه های دختر روبه روی مرکز خرید

تزئینات پاساژها واقعا قشنگ بود, پاساژهایی که همه جور جنسی درش بود, از اجناس کره ای ارزان که میشد روش چونه زد و کلی تخفیف گرفت تا اجناس برندهای معروف با قیمتهای بالا و مقطوع. اغلب اجناس این محله لباس, کفش, کیف, ... بودند. مخصوصا مرکز خرید doota که معروف ترین و شیک ترین اونها بود. داخل تمام پاساژها صندوق هایی مخصوصِ قرار داده بودند که وقتی خرید میکردی برای اینکه راحت باشی اجناس رو اونجا میذاشتی, تقریباً 1000 تومان پول در دستگاه میزاشتی و یک رمز برای صندوق انتخاب میکردی. کار با دستگاه واقعا راحت بود. تمام پاساژها مرکز استراحت داشتند و جالب این بود که محل استراحت خانم ها جدا بود. مبل های بزرگ و راحت در مکانی ساکت به دور از هیاهوی معمول مراکز خرید.

سفرنامه کره جنوبی

نمای بیرونی مرکز خرید doota

سفرنامه کره جنوبی

نمائی دXگر از doota و maxtyle

پس از گردش و خرید , ساعت حدود 2 صبح بود که کمی گرسنه شدیم و تصمیم گرفتیم چیزی بخوریم. چون گوشت خوک نمی خواستیم بخوریم نتونستیم از دستفروش های بیرون چیزی بخریم و مجبور شدیم به کافه ی داخل پاساژ بریم و کیک و قهوه سفارش بدیم. موقع سفارش یه دستگاه کوچیک بهمون داده میشد و وقتی سفارش آماده میشد این دستگاه شروع میکرد به بوق زدن!

سفرنامه کره جنوبی

کیک, قهوه و اون دستگاه بامزه

سفرنامه کره جنوبی

پول ها و سکه های کره ای

ساعت حدود 4 صبح بود که یک تاکسی گرفتیم و کارت هتل رو بهش دادیم (چون انگلیسی بلد نیستند واز روی کارت هتل که یک طرفش آدرس کره هست ما رو می رسوندند) و به هتل رسیدیم و درجا فقط خوابیدیم. فردا صبح باید هتل رو تحویل میدادیم ولی پروازمون به سمت جیجو ظهر بود, برای همین تصمیم گرفتیم وسایلمون رو جمع کنیم و تسویه کنیم اما چمدونها رو تو هتل بزاریم و بریم و تا ظهر بگردیم. مسئول هتل هم با کمال میل قبول کرد و اینطور شد که ما به دیدن رودخانه هان رفتیم. رودخانه ای بسیار بزرگ و زیبا و مکان های جالب و دیدنی اطرافش که البته چون ما چند ساعت بیشتر زمان نداشتیم تعداد جاهایی که دیدیم زیاد نبود و فقط اطراف هتل رو گشتیم. اطراف رودخونه افراد زیادی تنها یا با خانواده اومده بودند. خیلی ها ماهیگیری می کردند و قایق های پدالی هم بود که فکر کنم به خاطر سردی هوا بود که کسی طرفش نمیرفت. یک قسمت هم بود که تعداد زیادی دوچرخه قرار داده شده بود و اگر کسی تمایل داشت اجاره میکرد و تعداد زیادی کافه تریا که در رودخانه و نزدیک ساحل ساخته شده بود.

سفرنامه کره جنوبی

سفرنامه کره جنوبی

پس از گشت و گذار با اینکه واقعا نمیشد از روخونه دل کند, به هتل برگشتیم چمدونها رو برداشتیم و با تاکسی به سمت فرودگاه گیمپو حرکت کردیم. بعداً فهمیدیم فرودگاه گیمپو 2 تا هست, یکی مخصوص پروازهای داخلی و یکی هم مخصوص پروازهای خارجی. راننده تاکسی چون دید ما توریست هستیم ما رو به فرودگاه پروازهای خارجی برد و ما وقتی پیاده شدیم و پروازمون رو پیدا نکردیم از اطلاعات پرس و جو کردیم و این موضوع رو فهمیدیم. خوشبختانه تا پروازمون فرصت داشتیم و اتوبوس های مخصوصی هم بین این دو فرودگاه وجود داشت که به صورت رایگان مسافران رو جابه جا میکرد. برای همین مشکل و دردسری برامون ایجاد نشد و راحت به پرواز بعدی مون رسیدیم و از سئول خداحافظی کردیم.

نویسنده : الهه صادق