سفر خانوادگی به استانبول
در نهایت به چهارشنبه بازار رسیدیم، خانم ها مشغول گردش در بازار شدند و ما هم در یکی از کافه های همون منطقه با خوردن چایی، دیدن سیگار فروش های دوره گرد که همونجا سیگار می پیچیدند، دوره گرد های صدف فروش و .... سر خودمون رو گرم کردیم.
چهار شنبه بازار، دقیقا مشابه بازارهای محلی ایران خودمون بود، دو طرف کوچه بساط فروشنده ها بود، سقف کوچه رو با گونی و پارچه پوشونده بودند، از در و دیوار اجناس مختلف آویزون بود و فروشنده ها به زبون ترکی در حال خوندن اشعاری برای جذب مشتری بودند
بعد از اینکه خانم ها از گشت در 4شنبه بازار برگشتند، اولین کار امتحان صدف بود... همه با ترس و لرز به سمت فروشنده صدف ها رفتیم، چند نفرمون امتحان کردیم، مزه ش خیلی عالی نبود، ولی اصلا بد نبود.
بالاخره ظهر بود و وقت ناهار. همونجا یه پیده پزی پیدا کردیم و از مدل های مختلف پیده سفارش دادیم: پیده گوشت، پیده پنیری، لاماحجون. لاماحجون از همه ارزونتر بود، به قیمت 3 لیر ( یه خمیر گرد و نازک بود که مواد شامل فلفل دلمه سبز، کمی گوشت چرخ کرده و سبزیجات).
پیده گوشت یه خمیر باریک و کشیده بود که مواد روی این خمیر ریخته میشه (مواد شامل گوشت و فلفل دلمه- متاسفانه از این یکی عکس نگرفتم)که قیمتش 10 لیر بود و پیده پنیری هم با سوسیس و پنیر تهیه میشه
بعد از خوردن ناهار راه افتادیم به سمت خط تراموا تا از اونجا یه عده برگردن سمت هتل و گروه دیگه برن برای دیدن مسجد ایاصوفیه، مسجد آبی و موزه. در مسیر برگشت غذاخوری های مختلف و جالبی رو دیدیم از جمله یه کله پاچه فروشی
از ایستگاه تراموای آکسارای سوار تراموا شدیم و 4 ایستگاه بعد در ایستگاه سلطان احمد پیاده شدیم. ابتدا به سمت مسجد آبی Blue Mosque رفتیم و از اونجا بازدید کردیم
یه نکته راجع به مساجد مختلف استانبول اینه که همشون شباهت بسیار زیادی بهم دارند، و اونطور که من از یکی از لیدرها شنیدم دلیل این شباهت اینه که تمام این مساجد تا قبل از حکومت عثمان ها کلیسا بودند، اما بعد از سلطه عثمانی ها بر ترکیه آنها بجای تخریب این کلیساها آن ها را تغییر کاربری داده و به جای مسجد از آن ها استفاده می گردند. بعد از مسجد آبی به سمت ایاصوفیه حرکت کردیم، در پارک سلطان احمد که بین دو مسجد واقع شده، یک عروس و داماد رو همراه با یک گروه عکاسی دیدیم که مشغول گرفتن عکس های عروسیشون بودند، واقعا عکس های زیبایی میشه، نمونه ی یکی از این عکس هاشون رو براتون میزارم، امیدوارم حسادت نکنید بهشون
برای ورود به موزه و مسجد باید ورودی معادل 40 لیر پرداخت می شد. عکس هایی از داخل موزه و مسجد رو می تونید در زیر ببینید:
بعد از گردش در مسجد به منطقه پارک سلطان احمد برگشتیم، داخل منظقه توریستی چشمم به اتوبوس گردشگری افتاد که در گوشه ای از محوطه پارک شده بودند. این اتوبوس ها که در اکثر شهرهای بزرگ توریستی وجود دارند و به نام هیپ آن هیپ آف معروفند، در مسیرهای مشخص حرکت کرده و در تمام مناطق تاریخی استانبول ایستگاه دارند. مسافرین با تهیه یک بلیط میتوانند برای 24 ساعت از خدمات این اتوبوسها استفاده کنند و از مناطق مختلف استانبول دیدن کنند. نقشه مسیر حرکت این اتوبوس ها از طریق این لینک https://eng.bigbustours.com/UploadedFiles/Istanbul_Map_December_13_201401032127.pdf قابل دریافت است.
بعد از این گشت و گذار تاریخی به هتل برگشتیم تا فوتبال ایران و بوسنی رو ببینیم که البته کاش بر نمی گشتیم، دیگه زیاد راجع بهش حرف نمیزنم چون اون باخت 3-1 نیازی به تعریف نداره. بعد از دیدن این فوتبال بد تصمیم گرفتیم از هتل بیرون بزنیم تا کمی حال و هوامون عوض شه، برای همین میدان تکسیم و خیابان استقلال رو انتخاب کردیم. از هتل تاکسی گرفتیم و رفتیم به سمت تکسیم. ورودی خیابان استقلال رو به مناسبت فستیوال فروش تزیین کرده بودند.
اکثر فروشگاه های بزرگ تخفیف های بالای 50 درصد داشتند، برندهایی مانند آدیداس، مانگو، ال سی، نایکی و ...
خیابان استقلال، همونطوری که تصور میکردم بود؛ یک خیابون شلوغ، پر رفت و آمد که روز و شبش فرقی نداره؛ دو طرف خیابون سرتاسر فروشگاه، رستوران و تک و توک کلاب... کف خیابون سنگفرش... هیچ ماشینی حق ورود به خیابون رو نداشت...در وسط خیابون یه ریل بود برای عبور یک قطار شهری کوچک، که از ابتدای خیابون استقلال تا انتهای اون رو می رفت و بر می گشت... بیشترین جمعیتی که در خیابان استقلال در حال رفت و آمد بودند را جوانان تشکیل میدادند؛ از هر طرف صدای یک ساز و خواننده دوره گرد می آمد؛ خیلی ناگهانی در کنارم یه گروه شروع به نواختن گیتار کردند و دو جوان توریست شروع به رقص محلی کشورشون کردند؛ حس زندگی و شور در این خیابان جاری بود...
شب ما در خیابان استقلال با خرید یک پاکت فندق داغ تموم شد و به هتل برگشتیم... ولی به خودم قول دادم تا در صورت سفر مجدد به استانبول حتما وقت بیشتری رو در خیابون استقلال بگذرونم.
روز چهارم: پنج شنبه
5 شنبه روز شلوغی رو برنامه ریزی کرده بودیم. قصد داشتیم به جزیره بیوک آدا بریم و از اونجا که از آژانس سی تراول بلیط برنامه شب ایرانی روی کشتی رو تهیه کرده بودیم، باید ساعت 7 بعدازظهر خودمون رو به هتل می رسوندیم تا با لیدر سی تراول به سمت کشتی بریم.
به همین خاطر صبح با سرعت بیشتری صبحونه رو خوردیم و از هتل اومدیم بیرون. با تراموا خودمون رو به اسکله کاباتاش رسوندیم، و از اونجا با کشتی به سمت جزایر به راه افتادیم. شرکت های مختلف کشتیرانی در اسکله هستند که میشه از اونها برای رفت و آمد به جزیره استفاده کرد (که البته ما این رو در زمان برگشت از جزیره متوجه شدیم)، و قیمت بلیط هاشون بین 3تا 6 لیر متغیره. به هر حال ما با استفاده از اکبیل و قیمت 3 لیر سوار بر کشتی شدیم. ساعات حرکت کشتی از اسکله کاباتاش به بیوک آدا در عکس زیر قابل مشاهده است
پیشنهاد من برای کسانی که در فصل تابستون و گرما سوار این کشتی ها میشن این هستش که سریع به قسمت عرشه (چه در طبقه بالا و چه پایین ) برن و در صندلی های اونجا مستقر بشن و در مواقع شلوغی هم با سرعت عمل بیشتری اقدام کنن وگرنه حتی ممکنه کف عرشه هم جایی برای نشستن پیدا نشه و مجبور به سرپاایستادن در تمام مسیر یک ساعت و نیمه استانبول تا بیوک آدا بشن. در هنگام حرکت، کشتی های دیگری رو هم دیدیم که بسیار خلوت تر از این یکی بودند، ولی نکته ای که در مورد آن ها وجود داشت این بود که سرپوشیده نبودند، و در تمام طول مسیر آفتاب بطور مستقیم بر سر مسافرین می تابید.
در مسیر استانبول به جزایر پرنسس،
کشتی در ایستگاه های مختلفی از جمله کادیکوی و ... توقف داشت و مسافرین پیاده و سوار می شدند، ولی از جایی که مقصد اکثر مسافرین رسیدن به جزیره بیوک آداست، تفاوت چندانی در تعداد مسافرین احساس نمی شد. در طول سفر دریایی کشتی های ماهیگیری، کشتی های باری و .. زیادی به چشم میخوردند. یکی از جالب ترین کشتی ها، کشتی ای بود که یک عده از توریست ها رو برای شنا به منطقه ای در وسط دریا آورده بود و دارای نجات غریق و تجهیزات ایمنی هم بود. دیدن ساحل، مساجد مختلف استانبول و .... از داخل دریا بسیار لذت بخش بود و زیبایی طبیعی استانبول رو به چشم بیننده بیشتر می کرد.
در میان دریا، چشمم به Maiden Tower هم افتاد که در موردش مطالبی رو شنیده بودم، مثلا اینکه این برج بعد از یک جنگ دریایی قدیمی مابین ترک و یونانی ها، توسط ژنرال یونانی ساخته میشه تا کشتی های یونان که از دریای سیاه به سمت استانبول حرکت میکردند رو هدایت کنه. البته افسانه هایی هم در مورد این برج هست، مثلا این که مشاورین یکی از امپراتورهای ترک به او می گوید که تنها دخترش در سن 18 سالگی توسط ماری سمی کزیده شده و خواهد مرد، پادشاه هم برای جلوگیری از مرگ دخترش در سن جوانی، این برج را در میان دریا میسازد تا دخترش را از خشکی و شر مارها دور کند؛ بعد از انتقال دختر به این برج پادشاه مرتب به او سر می زند و در آخرین روز 18 سالگی دخترش، به مناسبت جشن گرفتن حفظ جان دخترش از گزند مارسمی، با سبدی پر از میوه های جنگلی به برج دخترش می رود، اما ماری که در میان میوه ها مخفی شده بود، دختر را گزیده و راه فرار از سرنوشت را برای وی باقی نمی گذارد؛ این هم قصه ی این برج، که البته روایت های دیگه ای هم داره، در حال حاضر در این برج یک قهوه خانه ساخته شده و قایق های محلی توریست ها رو از اسکله های مختلف به اونجا می برند
کشتی پیش از رسیدن به بیوک آدا در دو جزیره دیگر نیز توقف می کند؛ ما با توجه به اینکه فرصت کمی برای برگشت داشتیم در جزایر دیگر پیاده نشدیم، ولی عده زیادی از توریست هایی که قصد شنا داشتند در اولین جزیره پیاده شدند. ساحل این جزیره برای شنا مناسب بود و جمعیت زیادی در حال شنا در کنار ساحل بودند
یکی از تفریحاتی که در طول سفر دریایی تا جزیره من رو به خودش مشغول کرده بود، دیدن و بازی با مرغ های دریایی بود، پرنده های محبوب من. بهتون توصیه می کنم کمی بیسکویت یا بطور کلی خوراکی همراهتون داشته باشید، وقتی که مرغ های دریایی نزدیک کشتی تون پرواز می کنن دستتون رو به سمتشون دراز کنید، بعد از چند لحظه به سمت بیسکوییت در دستتون شیرجه میرن و از دستتون میگیرن، واقعا تفریح سرگرم کننده ای که باعث میشه تو اون یک ساعت و نیم خیلی بهتون سخت نگذره
در کشتی هم دستفروش ها هستند و انواع و اقسام چیزها مثل خودکارهای فانتزی، آب مرکبات گیری دستی، نان کنجدی (سیمیت) و ... می فروشند. همچنین بوفه ی کشتی آب معدنی، چای و .... داره. در مورد آب معدنی باید این نکته رو اشاره کنم که قیمت واقعی بطری های کوچک آب معدنی نیم لیر هستش که در اکثر مغازه ها و خواربار فروشی ها و... به همین قیمت به فروش میرسه، اما در هر جا خارج از این دست مغازه ها مثلا دستفروش ها، در کشتی یا حتی در رستوران ها و غذاخوری ها به قیمت یک لیر به فروش میرسه. وقتی وارد جزیره میشید گیر آوردن بطری کوچک آب معدنی به قیمت یک لیر هم بسیار سخت میشه و اکثرا دو لیر حساب میکنند آب معدنی رو؛
در نهایت به جزیره بیوک آدا رسیدیم. جزیره ای زیبا که هیچ ماشینی در اون وجود نداره؛ وارد جزیره که میشید اولین چیزی که نظر آدم رو جلب می کنه رستوران ها و کافه های متعددیه که در کنار ساحلی و حتی خیابان های منتهی به اون قرار داره. از جلوی هر کافه یا رستورانی که رد میشی یک نفر از گارسون های اون مغازه شروع می کنه به دعوت از شما به صرف غذا و لیست منو غذاهاشون رو همراه با قیمت براتون اعلام میکنه و فقط کافیه که حس کنه شاید شما مشتری خوبی براش باشید، اگه ابنجور باشه تا 50-60 متر همراهتون میاد که متقاعدتون کنه ناهار رو در رستوران اونها بخورید...
دومین نکته جزیره کالسکه هایی هستند که دائم در حال حرکتند و تعدادشون خیلی زیاده، این کالسکه ها تنها وسایل نقلیه بزرگ جزیره هستند؛ بغیر از کالسکه دوچرخه های کرایه ای هم برای گشت و گذار در جزیره وجود داره؛ برگردیم به کالسکه ها، این کالسکه ها برای یک گردش نیم ساعته در جزیره 40 لیر و برای گشت یک ساعته 70 لیر می گرفتند. در حال فکر کردن برای سوار کالسکه شدن بودیم، که چشممون به یه آتلیه عکاسی افتاد که عکس هایی با لباس های قدیمی سلطنتی ترکی می گرفت، برای هممون جالب بود تا یه عکس خاطره انگیز از ترکیه داشته باشیم. پس رفتیم داخل و حدود یک ساعت مشغول انتخاب لباس و گرفتن عکس و .. بودیم. قیمت هر عکس با چاپ در ابعاد 15*21 ده لیر بود و از اونجا که ما حدود 70 شات عکس در ژست های مختلف گرفته بودیم،
تصمیم گرفتیم هرجور شده قانعش کنیم تا فایل تمام عکس ها رو به جای چاپ بهمون بده؛ آخر کار به توافق رسیدیم تا با پرداخت 100 لیر تمام فایل ها رو داشته باشیم (اینجوری برای ما به ازای هر نفر کمتر از 10 لیر تمام شد که خیلی به صرف بود). بعد از گرفتن عکس ها دیگه وقت کمی برامون مونده بود برای همین رفتیم به سمت یکی از رستوران ها که ویووی خوبی نسبت به دریا داشت و مشغول خوردن ناهار شدیم؛ قیمت غذاها در جزیره حدود 4-5 لیر گرونتر از قیمت همون غذا در داخل استانبول بود و هم اینکه در آخر 10% بعنوان حق سرویس به فاکتورتون اضافه می کردند. برای ناهار غذاهای مختلف از جمله بیتی
کوفته
اسکندرکباب
رو سفارش دادیم. بعد از خوردن غذا، حدود نیم ساعتی تا حرکت کشتی فرصت داشتیم، به همین خاطر در ساحل قدم زدیم و همینطور از دوربین توریستی که با سکه یک لیر فعال می شد، دیگر جزایر و دریا رو نگاه کردیم. در نهایت برای برگشت با کشتی، ساعت 3 خودمون رو به اسکله رسوندیم
(عکس 95 ساعت برگشت کشتی ها از جزیره به استانبول رو نشون میده)
(عکس 96 موقعیت جزیره ها رو نسبت به اسکله کاباتاش نشون میده).
در مسیر برگشت یه دختر و پسر اسپانیولی بودن که گیتار می زدن و آواز می خوندند که خیلی جالب بود
متاسفانه یک حادثه تلخ در مسیر برگشتمون به هتل اتفاق افتاد، در کوچه های شیب دار استانبول پای یکی از همسفرهامون سر خورد و شکست. نکته جالب این بود که مثل ایران جمعیت زیادی دوروبرمون جمع شده بودند و هر کدوم چیزی می گفتند و راهنمایی مون می کردند، اما متاسفانه سنت شیرین فیلمبرداری از صحنه های حوادث هم به اینجا نرسیده بود و هیچکس در حال فیلم و عکس گرفتن نبود!!!!!!!!!!؛ یک نفر سریعا برامون چند تا آب معدنی آورد تا به مصدوممون بدیم؛
یک نفر توصیه میکرد با تاکسی مصدوم رو به بیمارستان ببریم چون آمبولانس دیر میاد؛ (البته ما که ترکی متوجه نمیشدیم یکی از مردم همونجا کمی فارسی بلد بود) نهایتا با تماس یکی از مردم همون منطقه آمبولانس اومد و مصدوم رو با دو نفر از همراهان به بیمارستان منتقل کرد. بقیه هم به هتل برگشتیم ولی با این اتفاق هیج کس حال و حوصله رفتن به برنامه شب ایرانی رو نداشت، با لیدر تور تماس گرفتیم تا برنامه رو کنسل کنیم ولی گفت امکانش نیست که بلیط 11 نفر رو کنسل کنیم؛ در نهایت ساعت 7 شد و با مینی بوس تور به سمت ساحل جهت سوار شدن بر کشتی برای برنامه شب ایرانی رفتیم، در حالی که ذهن همه مون درگیر وضعیت پای همسفرمون بود و دائم در حال تماس با اون ها بودیم. نهایتا به اسکله امیناولو رسیدیم و سوار کشتی سی تراول شدیم.
ابتدای برنامه پذیرایی عصرانه و شام بود، که روی میزها شیرینی و آجیل و دو سه نوع نوشابه قرار داشت، برای هر خانواده یا گروه یک میز مشخص شده بود،که باید پشت همون میز می نشست؛ همزمان با پذیرایی عصرانه موزیک های شاد در حال پخش بود و عده ای در حال لذت بردن از آهنگ ها بودند. بعد از حدود نیم ساعت برنامه ی شاد، میزها برای سرو شام آماده شد. (متاسفانه به خاطر اینکه همه فکر و ذکرمون پیش همسفر مصدوممون بود، یادمون رفته بود دوربین با خودمون ببریم،
برای همین هیچ عکس و فیلمی از شب ایرانی ندارم) شام هم استیک و جوجه کباب بود به همراه دورچین، سالاد و ... پس از صرف شام، عکاس سی تراول سر میزها میومد و در صورتیکه تمایل داشتید ازتون عکس می گرفت، ما که حوصله عکس گرفتن نداشتیم ولی وقتی بعدا عکس های بقیه رو دیدیم، انصافا عکس های قشنگی گرفته بود.
به هر حال شام رو خوردیم و مجری ازمون دعوت کرد تا برای بقیه برنامه روی عرشه کشتی در طبقه بالا بریم. در یک سمت عرشه میز پذیرایی گذاشته شده بود و نوشابه و آبمیوه بصورت نامحدود در اختیار بود، در وسط عرشه فضای باز برای گروه موسیقی در نظر گرفته شده و در دو طرف یک ردیف صندلی چیده شده بود و در طرف دیگر عرشه حدود 60 صندلی رو به سمت گروه موسیقی چیده شده بود.
اولین برنامه، مراسم رقص سنتی عاشق و معشوق بود که توسط دو هنرمند مرد که لباس های عجیب و غریبی بر تن داشتند، اجرا شد. بعد از این برنامه اجرای موسیقی زنده صورت گرفت و یک خواننده سریال های تلویزیونی ایران هم به دعوت سی تراول در برنامه شرکت داشت و دو آهنگ رو بصورت زنده اجرا کرد. برنامه های شاد به همراه پذیرایی نوشیدنی و میوه تا آخر مراسم برقرار بود. برخورد خدمه کشتی و لیدرهای سی تراول هم خیلی خوب بود.
در ضمن طوری که من قبلا در سایت ها خونده بودم که رفتار ایرانی ها در خارج کشور باعث خجالت و شرمساریه، توقع داشتم با توجه به آزاد بودن برنامه چند مورد دلخوری و صحنه های نابهنجار بوجود بیاد، ولی خوشبختانه در برنامه ای که امشب ما حضور داشتیم، همه حاضرین بسیار خوش برخورد و دوستانه رفتار می کردند و هیچ کس مزاحمتی برای دیگری ایجاد نمی کرد. در نهایت برنامه حدود ساعت 10.5 تمام شد و مجددا با اتوبوس های سی تراول به هتل برگشتیم. در ضمن با هماهنگی که با مدیر سی تراول انجام دادیم، قرار شد تا پول سه نفر همراهمون که نتونستند بیان رو از طریق لیدرمون، خانم ستاره بهمون برگردونند.
به محض رسیدن به هتل، به اتاق همسفر مصدوممون رفتیم برای عیادت. همسفرمون پاشو گچ گرفته بود و روی تخت دراز کشیده بود. اونطور که برامون تعریف کردند، اول با آمبولانس به اورژانس یک بیمارستان نزدیک رفتند، و بعد هم از اونجا به یک بیمارستان دیگه منتقل شدند و اونجا بعد از گرفتن عکس، پاشون رو گچ میگیرند.
* در مورد بیمه سفری که قبل از حرکت تهیه کرده بودیم، لازمه اینجا یه توضیحاتی بدم. روی برگه های بیمه ای که نمایندگی بیمه داده بود، شماره تلفنی درج شده بود که طبق گفته اپراتور بیمه باید در ترکیه پاسخگوی ما در هر ساعت شبانه روز می بود و پس از تماس ما خودشون کارهای هماهنگی آمبولانس و غیره رو انجام می دادند. ما هم در موقع رخ دادن این اتفاق چندین بار با اون شماره تماس گرفتیم اما هیچکس پاسخگو نبود.
اپراتور بیمه گفته بود در صورتیکه موفق به تماس گرفتن با اون شماره نشدید، و خودتون شخصا به بیمارستان مراجعه کردید دو نکته رو به یاد داشته باشید، اول اینکه به بیمارستانهای دولتی مراجعه کنید و دوم اینکه حتما برای هر هزینه ای که پرداخت می کنید، فاکتور مهر شده بگیرید و در برگشت به ایران بلافاصله به نمایندگی بیمه تحویل بدید. همسفرهای ما هم این موضوع ها رو رعایت کرده بودند، و تقریبا ده روز بعد از برگشت به ایران بیمه تمام هزینه ای که انجام داده بودند، معادل 500 لیر ترکیه، رو به حسابشون واریز کرد.
روز پنجم: جمعه
جمعه بود، و خانم ها صبح با فکر رفتن به جمعه بازار از خواب پاشدند. اگر در منطقه سلطان احمد اقامت داشته باشید دسترسی به جمعه بازار فیندیک زاده بسیار آسونه. با تراموا کافیه در ایستگاه فیندیک زاده پیاده بشید، و در کوچه روبروی ایستگاه حدود 200 متر وارد بشید تا به جمعه بازار برسید، اینجا بازاری است با ساختاری دقیقا مشابه چهارشنبه بازار؛ روی کوچه با گونی و پارچه پوشانده شده بود و دو طرف کوچه ها بساط فروشندگان و به قول معروف از شیرمرغ تا جون آدمیزاد وجود داشت.
بعد از صرف ناهار و استراحت در هتل، بخاطر اینکه بتونم همسفر مصدوممون رو همراهمون ببریم، تصمیم گرفتیم در خیابان Ordu Cd قدم بزنیم که نزدیک هتلمون بود. خط تراموا از وسط همین خیابون رد میشه و دو طرف خیابون پر از مسجد و فروشگاه و هتل و غذاخوریه.
کوچه های منتهی به این خیابون هم مملو از دستفروش های مختلف بود که کیف و کفش و پالتو پوست و .... می فروختند. بسیاری از این دستفروش ها سیاه پوست بودند. البته شهرداری استانبول برخی موارد اقدام به جمع آوری این دستفروش ها میکرد، ولی به محض دور شدن ماموران شهرداری بلافاصله تمام دستفروش بساط خودشون رو پهن میکردند.
روز ششم: شنبه
آخرین روز سفرمون شروع شد، سفری که بسیار خوش گذشت. صبح رو به جمع و جور کردن وسایل پرداختیم و اتاق ها رو آماده تحویل کردیم. از اونجا که پرواز مون ساعت 10 شب بود، فرصت بسیار زیادی داشتیم. بچه ها شدیدا اصرار به بازدید از آکواریوم بزرگ استانبول داشتند، و خانم ها هم به محض اینکه فهمیدند آکواریوم در مرکز خرید فروم استانبول قرار داره بدون شک با رفتن موافقت کردند. وسایل را با هماهنگی پذیرش هتل در انبار قرار دادیم، اتاق ها رو تحویل دادیم و با تاکسی به سمت فروم حرکت کردیم (از هتل تا فروم 25 لیر پرداخت کردیم)
فروم استانبول یک مرکز خرید بسیار بزرگ و زیبا و سه طبقه است. طبقه اول و دوم فروشگاه ها قرار دارند و در طبقه سوم آکواریوم، غذاخوری و پارک موضوعی ژوراسیک قرار داره. برندهای معتبر و بزرگ بسیاری در این مرکز فروش شعبه دارند. همچنین در طبقه اول یک شعبه بزرگ فروشگاه مترو و یک شعبه بزرگ فروشگاه لوازم دیجیتال مدیا مارکت وجود داره
بهر حال به محض ورود جوانترها (منظورم جوان های زیر 20 ساله همراهمونه) به سمت آکواریوم رفتند و من هم به همراه همسرم برای تکمیل فرایند خرید به گشت و گذار در بازار پرداختیم. ناهار رو در بازار خوردیم و تا بعد از ظهر خودمون رو همونجا مشغول کردیم و حدود ساعت 8 به هتل برگشتیم و خریدهای جدید رو در چمدان ها جاسازی کردیم. با آمدن اتوبوس تور سوار شدیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم. به فرودگاه که رسیدیم برای حمل راحت تر چمدانها به چرخ دستی نیاز داشتیم و اینجا بود که سکه های یک لیری که این مدت در جیب ها باقی مونده بود به دردمان خورد، چون چرخ دستی ها در یکدیگر قفل بود و با انداختن سکه یک لیری در شیار قفل ها باز می شد. بارها رو، روی چرخ دستی ها گذاشتیم و وارد فرودگاه شدیم. سفر به استانبول زیبا در حال تمام شدن بود، خاطرات این یک هفته تا مدت ها از یاد من نخواهد رفت.
در نهایت سوار هواپیما شدیم و به سمت ایران عزیز برگشتیم.
*یادتون باشه قبل از رفتن به فرودگاه حتما آب معدنی برای خودتون تهیه کنید، چون در فرودگاه آتاتورک پول زور بابت آب معدنی ازتون میگیرن. آب معدنی کوچک که نیم لیر قیمت داره در بوفه های فرودگاه به قیمت 4 لیر فروخته میشه، و همینطور دستگاه های سکه ای آب معدنی هم به ازای 2 لیر یه بطری آب معدنی کوچک به شما میدن (البته به شرطی که بعد از گرفتن سکه هاتون بهتون آب معدنی بدن، چون اکثرشون خراب بودن)
*نکته ای که در مورد خرید و به هنگام بستن چمدان هاتون باید یادتون باشه اینکه در ترکیه هنگام خرید از فروشکاه های معتبر، فاکتورهای بیشتر از 100 لیر از پرداخت بخشی از مالیات معافند که بهش میگن Tax Free، به همین خاطر هنگام خرید فروشنده به شما فاکتور تکس فری میده که با نشون دادن اون فاکتور و جنس خریداری شده در گیت مربوطه در فرودگاه اون مبلغ به شما برگشت داده میشه. نکته ای که این وسط هست اینه که تقریبا 99% توریستها (مثلا خود ما) نمیدونند که برای استفاده از این معافیت مالیاتی باید اصل کالای خریداری شده هم نشون داده بشه و هنگام بستن چمدانها دقت نمی کنند و دیگه در فرودگاه حوصله به هم ریختن چمدونشون رو ندارند.
اینطوری میشه که دولت ترکیه هم تبلیغ می کنه که توریست محترم شما به ازای خرید بیشتر از مقداری از مالیات معافی ولی از اونطرف مالیات رو هم میگیره. البته اونطور که لیدرمون توضیح میداد این مبلغ خیلی زیاد هم نمیشه، به ازای 1000 لیر خرید تقریبا حدود 25 لیر به شما پس داده میشه. بهرحال اگر میخواهید از این معافیت مالیاتی استفاده کنید اجناس تکس فریتون رو در یک ساک سردستی بذارید و به همراه فاکتور در دست داشته باشید و در فرودگاه آتاتورک به گیتی که در عکس زیر نشون داده شده مراجعه کنید.
ممنون از شما دوستانی که این سفرنامه رو مطالعه کردید، حقیقتش من سعی کردم راجع به مواردی که جزئی تر هستش صحبت کنم و خیلی راجع نقاط بسیار معروف استانبول که شاید دیگه الان همه بهتر از تهران میشناسن، زیاد ننویسم.
انتخاب هتل:
برای انتخاب هتل پس از بررسی هتل های مختلف که توسط آژانس های ایرانی پیشنهاد شد، تصمیم گرفتیم هتل گرند لیزا رو انتخاب کنیم.که بعد از رفتن به استانبول و دیدن بقیه هتل های سه ستاره که بهمون پیشنهاد میشد،متوجه شدیم انتخاب خوبی داشتیم.
هتل گرند لیزا یه هتل کوچک و جمع جور 7 طبقه است. طبقه همکف پذیرش، طبقه اول لابی، 4 طبقه بعدی اتاق ها و طبق ششم رستوران هتل قرار دارد. رستوران هتل هم یک نمای پانورامای زیبا دارد، که در روبرو دریا و کلیساهای کوچک متعدد دیده می شوند و در سمت چپ هم نمای بسیار زیبایی از مسجد آبی دیده میشود
پلان قرارگیری اتاق های هتل در عکس 4 مشخص است. توصیه من استفاده از اتاق های طبقات 4 و 5 هتله، زیرا دید بهتری به اطراف دارند،اتاق های طبقات پایین تر اصلا ویووی خوبی ندارند.
عکس شماره 5 از پنجره اتاق 502 گرفته شده که در انتهای عکس دریا دیده میشه.
همچنین عکس 6، از اتاق 301 گرفته شده است. بطور کلی اتاق های 201،301،401 و 501 کوچکترین اتاق های هتل هستند، و پیشنهاد من اینه که هنگام گرفتن اتاق از پذیرش بخواهید که اتاقهایی غیر از این ها رو بهتون بده.
بطور کلی، هتل گرند لیزا یه هتل کوچک و جمع و جور، با نظافت قابل قبول و آرومه و برای کسانی که خیلی سختگیر نیستند گزینه خوبیه.
صبحونه هتل خیلی معمولی و ساده (دو نوع زیتون، کالباس، کره و پنیر، دو نوع مربا، شکلات صبحانه،گوجه و خیار.تخم مرغ آب پز . چای و قهوه و آب پرتقال (بی کیفیت)و دو نوع نان) بود، که البته این سادگی با منظره فوق العاده رستوران که در عکس های قبلی و فیلم نشون دادم جبران میشه.
کارکنان پذیرش به زبان انگلیسی کاملا مسلط بودند و خوش برخورد. بقیه خدمه نیز خوش رو و خوش بخورد بودند، هر چند زبان انگلیسی بلد نبودند.
اتاق ها گاوصندوق نداشت، و صندوق امانات در پذیرش وجود داشت که برای استفاده از اون باید روزانه 2 لیر پرداخت می شد.
در لابی هتل هم یک تلفن بین المللی وجود داره، که با کارت تلفن کار می کنه. کارت های تلفن رو هم میشه با قیمت حدود 4 لیر از مغازه ها تهیه کرد، و هزینه هر دقیقه مکالمه با ایران حدود نیم لیر میشد. (راجع به سیم کارت های کارت بعدا بیشتر توضیح میدم)
اینترنت وایرلس رایگان در تمام قسمتهای هتل در دسترسه. البته در داخل اتاق ها کمی سیگنال ضعیف تره، ولی در لابی همکف سرعت بسیار خوب و عالی است. فقط کافیه کلمه عبور رو از پذیرش بگیرید.