بعد از چند سفر زیارتی خارجی که مهمترین آن سفر حج بود که با هیچ سفری در دنیا قابل مقایسه نیست این بار تصمیم گرفتم به اتفاق همسر و دختر 4ساله ام بعنوان سفر تفریحی، خارج از کشور سفر کنیم. چون از دوستان در باره تفاوت های سفر به شرق آسیا نسبت به جاهای دیگه شنیده بودم مقصدمان را یکی از کشورهای شرقی قرار دادیم ابتدا قرار بود که به تایلند برویم ولی با توجه به تحقیقاتی انجام دادم مالزی را انتخاب کردم.
علاوه بر اینکه نسبت به تایلند محیط مناسب تری برای خانواده ها دارد اماکن توریستی زیادی نیز در آنجا یافت میشود، بعد از مشورت با همسرم تصیم گرفتیم که تور را ترکیبی انتخاب کنیم و با توجه به فاصله کم دو کشور مالزی و سنگاپور، می شد هم زمان دو کشور را را ببینیم که البته محاسن و معایبی دارد که در طول سفر نامه توضیح خواهم داد.
برای ثبت نام تور مستقیما به سراغ آژانس .. . شیراز رفتم چون قبلا اکثر خانواده از آنها تور گرفته بودند و از خدمات و تورهای قبلی آژانس خیلی راضی بودن.
بعد از مراجعه به کانتر خارجی از پکیج 26/6/94 برای مالزی هتل میتاور maytower و برای سنگاپور هتل رویال نیون انتخاب شد که پکیج شامل: 1- پرواز رفت برگشت به کوالامپور با شرکت هواپیمای قطر 2- ترانسفر زمینی مالزی تا سنگاپور وبعکس 3- هتل با صبحانه 4- گشت شهری در کوالامپور با نهار و در سنگاپور گشت شهری و همچنین ویزا بود که برای هر سه نفرمان مبلغ 9600000 تومان پرداخت کردیم.
که البته نیمی از مبلغ را زمان ثبت نام و مابقی زمان تحویل مدارک صبح شنبه بعد از تماس آژانس با مراجعه مدارک که شامل ویچر هتل بلیط و کپی ویزا سنگاپور بود را تحویل گرفیتم. در چند روز باقی مانده تا سفر اقدام به خرید ارز آزاد که آن زمان مبلغ 3550 تومان بود و هچنین کارهای گرفتن ارز مسافرتی از شعبه بانک ملت کردم که برخلاف انتظار مراحل اداری آن خیلی سریع صورت گرفت. چهارشنبه شب، بعد از جمع کردن وسایل و دیدن برنامه خندوانه حوالی ساعت 2شب از خانه با تاکسی به سمت فرودگاه حرکت کردیم و وارد سالن خارجی فرودگاه شیراز که شدیم، نکته ای که به چشم می آمد ترمینال خارجی نسبت چند سال پیش هیچ تغییری نکرده بود بر خلاف ترمینال داخلی که مدام در حال بازسازی است.
بعد چک گذرنامه وارد سالن تحویل بار شدیم از خانم مسول کانتر خواستم با توجه به اینکه بچه همراه دارم کارت پرواز هر دو طرف طوری باشد که جای راحتی باشیم که دقیقا برعکس شد از شیراز تا دوحه روی بال و دوحه تا مالزی کنار سرویس بهداشتی بود که خیلی ا ز این بابت اذیت شدیم. بعداز تحویل بار و چک گذرنامه و تحویل فیش عوارض خروجی از شعبه بانک ملت، ارز مسافرتی مان را دریافت کردیم که البته به شامل دخترم نشد.
بعد از عبور از سالن بازرسی و باز شدن گیت پرواز آماده سوار شدن به هواپیما شدیم، نکته جالب و عادت ما ایرانی ها هجوم آوردن زمان باز شدن گیت پرواز برای سوار شدن به هواپیما است که تقریبا برای همه عادی شده.
بعد از سوار شدن به اتوبوس وارد هواپیما شدیم اولین نکته ای که به چشم می آمد این بود که اکثر خدمه پرواز از کشورهای شرقی آسیا بودند، به قول یکی از مسافران فقط اسم این شرکت هواپیمای قطری است.
بعد از نشستن روی صندلی هواپیما و قراردان ساک دستی درقسمت بالای هواپیما پرواز سر ساعت 5.30 دقیقه صبح انجام شد که مدت آن تا دوحه45 دقیقه بود که در طول پرواز با رولت صبحانه که گرم هم بود به همراه آب میوه از ما پذیرایی شد.
بعد فرود هواپیما و پیاده شدن از پله های هواپیما چیزی که خود نمایی میکرد گرمای هوای دوحه بود، حتی برای این لحظه کوتاه که از هواپیما پیاده تا سوار اتوبوس شویم بود. بعد از پیاده شدن از اتوبوس وارد سالن شدیم، سالن فرودگاه دوحه دو قسمت دارد یکی برای افرادی که قصد اقامت در دوحه دارند و دیگری که در قسمت روبرو بود گیتی بود که مراحل بازرسی وسایل و همچنین بازرسی بدنی با دستگاه انجام می شد.
بعد از عبور از این گیت و پایین آمدن از پله برقی وارد سالن ترانزیت فرودگاه دوحه شدیم اولین چیزی که اکثر افرادی که وارد این سالن میشود جلوش عکس میگیرند عروسک خرس زرد رنگی است که تقریبا به نماد فرودگاه تبدیل شده
بعد گرفتن عکس خانوادگی با این موجود جالب از روی برد بزرگی که در سمت چپ بود گیت مان راپیدا کردیم که k28بود. سپس با کمک تابلوهای راه نما به طرف گیت رفیتم که البته با چند خانواده ایرانی که آنها هم با ما هم مسیر بودن همراه شدیم.
در حال حرکت روی تسمه ها چیزی که توجه همه مان را جلب می کرد برزگی سالن ترانزیت فرودگاه دوحه همراه با فری شاپ های زیاد آن بود. بعد از گذشت 20 دقیقه سر انجام به گیت پروازمان رسیدم، پرواز ساعت 8.50 دقیقه بود و حدود 2ساعت زمان داشتم.
البته ساعت قطر نیم ساعت از ایران عقب تر است دراین مدت من روی صندلی راحتی که داشت استراحت کردم همسرم و دخترم چرخی داخل فرودگاه زدنند با سپری شدن این زمان با اعلام تابلو وچک پاسپورت از پشت اطاق شیشه ای سوار اتوبوس وارد هواپیما شدیم روی صندلی خود قرار گرفتیم.
در مورد هواپیمای شرکت قطری باید بگم که فاصله صندلی ها نسبتا خوب بود و صندلی ها دارای مانیتور بود مدت پرواز دوحه تا کولامپور8.30 بود. اما نکته ای که در طول پرواز با آن مواجه شدیم وجود یک مهماندار خانم سیاه پوست بود که دخترم هر وقت او را می دید شدیدا می ترسید که خود این مهماندار هرکاری کرد که با دخترم دوست بشه اما نشد. حتی هدیه هم به دخترم داد . به هر حال با این شرایط و بعد از پذیرایی نهار و استراحت نصف و نیمه که کردیم سر انجام هواپیما ساعت 9.45 در فرودگاه مالزی به زمین نشست.
با اعلام مهمانداران ساعت مان را چهار ساعت و نیم به جلو بردیم. بعد از ورود به سالن فرودگاه و عبور از راه رویی که اطراف آن چند فروشگاه بود به ایستگاه مترو رسیدیم که مسافرن را به سالن اداری فرودگاه می برد و بعد از سوارشدن در مترو به سمت سالن اداری فرودگاه حرکت کردیم و پس از طی زمان کوتاهی مترو به سالن اداری فرودگاه رسید و بعد از طی مراحل چک پاسپورت و مهر ورود به کشور مالزی و تحویل بار در حالی که خسته بودیم وارد درب خروجی شدیم.
نکته که به عنوان اولین تجربه می توانم در مورد این قسمت عنوان کنم استفاده از پرواز ماهان برای سفر به مالزی است، چون پرواز ها در شب انجام می شود و صبح به مالزی می رسید بنابرین از یک روز کامل می توانید استفاده کنید در صورتی که در پرواز قطری شما یک روز را از دست می دهید.
لازم به ذکر است که پرواز ماهان فقط از تهران انجام میشود که البته من اگه من یکبار دیگه قصد سفر به مالزی را داشته باشم از طریق اتومبیل شخصی یا با هواپیما به تهران میروم و از آنجا با ایرلاین های ایرانی مالزی می روم .
به هر حال، بعد از رسیدن به درب خروج افراد مختلفی از شرکت های مختلف توریستی مالزی که اعم از ایرانی و خارجی با لیست های که در دست داشتند منتظر مسافران شان بودند در شرایطی که داشتم از کیفم ووچر هتل را خارج می کردم تا ببینم ما با کدام یک از این افراد باید همراه شویم خانم دانشجوی به اسم ترمه از آژانس سفیداری با خوش رویی جلو ما آمد و بعد از خواندن اسم ما و جمع کردن مسافران دیگر در گوشه ای با آسانسور ما را به سمت پارکینگ فرودگاه برد .
نکته جالب وجود خانواده ای بود که در فرودگاه دوحه با ما بر برخورد کردند، در گروه ما بودند که در اکثر برنامه های تور با ما بودند و همین باعث شد که بعدا تبدیل یکی از دوستان خانوادگی ما بشوند. لازم به ذکر است تعداد گروه ما 20نفر بود که 13نفر از شیراز بودیم، بعد از سوار شدن به اتوبوس لیدرمان برای ما شروع به صحبت کرد. برخورد گرم خانم لیدر که همراه با چند شوخی هم بود باعث شد که ما که در اثر خستگی راه و بی خوابی تا حدی عصبی شده بودیم قدری آرام شویم. بر خلاف آنچه که در سفر نامه دوستان خوانده بودم که لیدرها جوری صحبت می کنند که در کشور مالزی امنیت وجود ندارد تا مسافران مجبور شود از آنها تور بخرند اصلا چنین چیزی نبود.
ابتدا درمورد موقعیت کشور، زبان و جمعیت حدود 28 ملیون نفری کشور و میزان توریستهای که در سال مراجعه می کنند صحبت کرد. سپس پاکتی داد که در آن سیم کارت تلفن همراه یکی از شرکت های معرف مالزی بود و برنامه های تور های شرکت بود و در مورد آن توضیح داد.
با نگاه کلی به برنامه ها و با توجه به زمان کمی که داشتم از نظر من برنامه کاملی بود علاوه بر صرفه جویی در وقت، از تمام جاهایی که قبلا در مورد آن مطالعه کرده بودیم می توانستیم بازدید کنیم بنابرین تشخیص دادیم از کل برنامه ها استفاده کنیم. نه تنها به خاطر این انتخاب پشیمان نشدیم، بلکه خیلی هم از خدمات تور ها راضی بودیم .
بعد از گذشت45 دقیقه به هتل رسیدیم. نمای بیرون هتل همان چیزی بود که در عکس های در اینترنت دیده بودم. با ورود به لابی هتل و انجام مراحل پذیرش توسط لیدر مان کارت اطاق و کارت صبحانه را از مسول پذیرش دریافت کردیم. البته لازم به ذکر است با توجه به شغل من که کار در پذیرش هتل است و با توجه به سابقه15 ساله ای از کار در محیط هتل دارم نکات ریزی که کمتر به چشم مسافر عادی میاید، دقت میکنم. در مورد هتل میتاور باید بگم مهترین مسله کنترل خوب بخش حراست هتل و هچنین انجام سریع مراحل پذیرش بود که البته نکته جالب وجود خانمی جوان با ویلچر در شیفت شب بود که در یکی از قسمت های پذیرش مشغول کار بود، که من را خیلی تحت تاثِیر قرار داد.
بعد خداحافظی و گرفتن تلفن لیدرمان از آسانسورهایی که تعداد آن برای این تعداد طبقه و اطاق هتل مناسب و سرعت نسبتا خوبی داشت به اطاق مان که در طبقه 20 بود رفتیم. در مورد فضای اطاق در حد معمول بود از نظر امکانات در حد هتل 3 ستاره بود.
بیرون پنجره نمایی زیبا از برج مخابرات بود که با نور پردازی در شب فضای جالبی داشت
البته چیزی که قدری اذیت می کرد سر و صدا به دلیل وجود مسافران زیاد بود که آزار دهنده بود و بر می گردد به نوع پوشش دیوارهای اطاق ها به خصوص در شب موقع استراحت. البته همان شب اول با اعتراضی که نسبت به کثیفی ملافه ها داشتم با همکاری شیفت شب بخش خانه داری ملافه ها عوض شد.
صبح روز اول با توجه به عادت همیشگی من که صبح زود بیدار میشوم ساعت 7.30 با مراجعه به رستوران هتل که در طبقه همکف قرار داشت اقدام به خوردن صبحانه کردیم. در مورد صبحانه هتل باید بگم که صبحانه کامل و متنوعی داشت البته خیلی از غذاها با مذاق ما سازگار نبود، اکثر غذاها باب میل چینی ها و هندی ها بود. به نظر من در مورد انتخاب هتل نیازی نیست که برای هتل های گران هزینه کرد چون زمان کمی از وقت را در هتل سپری می کنید. فقط همین قدر که هتل تمیز باشد و نزدیک مراکز مهم شهر کفایت می کند.
بعد از صرف صبحانه و با توجه به زمانی که تا ساعت 11 برای گشت شهری داشتم در تماس با لیدرمان و به توصیه ایشان و علاقه من به حیوانات درست بر عکس دخترم برای استفاده از وقت به بازدید از برج های دوقلوها و اکواریوم رفتیم و بنا شد از انجا به بقیه اعضای گروه بیوندیم بعد خروج از هتل و تبدیل 100 دلار از پولهایمان به رینگت از صرافی که در خیابان پشت هتل بود که حدودا 428 رینگ به ما داد و نوشیدنی خریدیم100.
در مورد نوشیدنی 100 باید بگم که یکی از نگرانی های ما بد گرم بودن دخترم بود که به توصیه لیدر مان در شب اول در اتوبوس استفاده از این نوشیدنی برای جلوگیری از گرمازدگی عمل کردیم و خیلی هم موثر بود به طوری که دخترم در طول سفر هرگز مشکل گرما زدگی پیدا نکرد.
بعد از خرید این نوشیدنی از فروشگاه سون ایلون که در تمام شرق آسیا شعبه دارد، برای دخترم و خودمان، پیاده وبعد طی مسافت 20دقیقه ای به ایستگاه مترو رسیدیم. با خرید ژتون و با کمک تابلوهای راهنما به طرف خط مترو پترونانس petronas رفتیم ودر ایستگاه مربوطه از مترو پیدا شدیم و بعد از گشتی کوتاه در محوطه داخلی برج به فضای بیرونی رفتیم که دارای آب نمای زیبایی بود.
بعد از گرفتن عکس با ماشینهای برقی که در محوطه بود به اکواریوم زیبای برج های دوقلو رفتیم که وجود انواع گوناگون آبزی ها خیلی جالب بود البته چون فرصت ما کم بود بازدید سریع داشتم بعد از تماس لیدرمان جلوی تابلو پرونانس ایستادیم.
آقای جوانی که خود را پویا معرفی کرد با اتومبیل ون خود به همراه خانواده تهرانی دیگه ما رابه سمت بقیه اعضای گروه برد ودر معبد چینیها به اعضای گروه پیوستیم. در مورد معبد چینیها باید بگم فضای جدیدی برای ما داشت ،روشن کردن عود، آرزو کردن و نوع عبادتی که میکردند به خصوص موسیقی خاص و معماری منحصر به فرد معبد از پوش کف کرفته تا خود مجسمه های بودا که با توضیحات خوب لیدرمان آشنای بهتری در مورد آیین بودا پیدا کردم
بعد از انجا به سمت کارگاه شکلات رفتیم که خانمی که تقریبا فارسی صحبت می کرد در مورد خواص شکلات ها توضیح داد البته اجازه فیلم برداری و گرفتن عکس به ما ندادن مقداری شکلات خریداری کردیم. در مورد این فروشگاه به دوستانی که قصد سفر به مالزی را دارند توصیه میکنم که از این شکلات خریداری کنند چون اکثرا از مواد گیاهی استفاده شده بعد برای صرف نهار به فست فود معروف مک دونالد رفتیم. بعد صرف نهار به دو گروه تقسیم شدیم تعدادی با اتومبیل ون آاقا پویا و تعدادی نیز با محمد آقا برای بازدیید از باتوکیو batucaves و پوتراجاریا .
putrajaya البته با صرف شام همراه شدیم که لیدرمان نیز با با همراه شدم البته جا دارد که از این دو نفر که دراین چند روز با تمام وجود تلاش کردند به خصوص محمد آقا در بحث رفتن افرادی از گروه که تور سنگاپور داشتند تمام تلاش خود را برای را طی کردن بدون مشکل این مسیر را داشت تقدیر کرد .
به هر حال از سوار کردن مسافرانی دیگه از هتل های مختلف به سمت معبد هندی ها باتوکیو رفتیم در طول مسیر دخترم که خسته بود کمی خوابید، ارتباطی که بین ما و دیگر مسافران با کمک لیدرمان ایجاد شد فضای خوبی در ماشین و بازدیدها ایجاد کرد وحتی رابطه خوبی که بین ما چند خانواده شیرازی و دیگر هموطنمان از شهر های دیگه که ایجاد شد بود فضایی کاملا دوستانه را ایجاد کرد که این هم یکی از مزیت های بازدیدهای دسته جمعی است.
به خصوص جا دارد از دوست خوبم آقای سمنانی یادی کرده باشم که بعد از سفر اکثرا شماره های همدیگر را گرفتیم تا با هم در ارتباط باشیم، بعد طی مسافتی به معبد هندی ها رسیدم همان مجسمه زرد رنگ و برزگی که در اکثر عکس ها دیده بود ام محموطه بیرونی پر بود از میمنونها و خانمی که نشسته بود و به آنها غذا می داد که در قسمتی تعدادی کبوتر بود که دخترم طبق معمول از آنها وحشت داشت مدام گریه می کرد. در مورد معبد براساس توضیحاتی که داده میشد تعداد پله های جلو آن قرار داشت که حدوا 352 اگه اشتباه نکم که در انتها به غاری متصل می شد.
هندوها در زمانی خاص از سال با وسایلی که به خود آویزان می کنند از آنجا بالا میروند که ما با توجه به کمی زمان در محوطه گشتی زدیم.
بخصوص دریاچه که درآن تعداد زیاد ماهی قرمز رنگ بود سپس همه ما را به چای خانه هندی که در آن معبد بود بردن و با چای هندی که طعم خاصی داشت من اولین بار بود تجربه می کنم پذیرایی شد که البته خانم و دخترم خیلی خوشان نیامد.
آقای هندی در حین پذیرایی با کتری و فنجان های چای نمایش جالبی داد. تزیینات چای خانه کاملا فضای هندی بود، سپس مجددا سوار اتومبیل شدیم و به سمت پوترا جاریا پایتخت سیاسی مالزی رفتیم .
در حین حرکت در مورد اینکه اینجا شهر از پایتخت سیاسی و اداری جدا شده وهمه چیز الکترونیکی کنترل می شه و زحماتی که نخست وزیر قبلی برای ساخت این منطقه کشیده توضیحاتی داده شد . بعد طی مسافتی در اولین جایی که توقف کردیم دریاچه ای پنج پل معروف دنیا روی آن قرار داشت مثل پل سیدنی استرالیا پل رترادام هلند و... که پل خواجویکی از انها بود البته به شرطی اجازه ساخت داده بودن که طولانی ترین و اصلی ترین پل شهر باشد.
که البته خانواده ای که اصفهانی بودند و با ما همراه بودند میگفتن می خواستن بسازند ولی هرگز مثل نمونه اصلی آن نمیشه، بعد از توضیحاتی که لیدرمان در مورد پلها داد با ماشین به سمت قسمتهای دیگه پل رفتیم آنجا اقا پویا که با تعدادی دیگر همراه ما بود نیز درمورد دریاچه مصنوعی که پلهایی روی آن بود و دریچه های پل در زمان بارش باران و معماری منطقه توضیحاتی داد.
در حین بازدید در قسمت زیر یکی از پلها عروس دادماد مالزیایی را دیدم که برای فیلم برداری آمده بودند. وقتی ما با اعضای گروه به طرف شان رفتیم با روی باز استقبال خوبی از ما کردن واجازه دادن با آنها عکس یادگاری بگیرم و برای خود آنها نیز گرفتن عکس در کنار چند ایرانی جالب بود. البته اطلاعات خوبی در مورد کشور ما داشتن، سپس سوار بر اتومبیل با اعضای گروه به سمت مسجد صورتی رفتیم در راه مقابل مسجد استیلی و تاج محل توقف کوتاهی داشتم و تا تعداد عکس بگیریم
از جلو هر ساختمانی که رد می شدیم در باره ان ساختمان اداری توضیحاتی داده می شد که بگفته لیدرمان خیلی چیزها هست درمورد پوترا جاریا که مخفی هست و کسی اطلاعی نداره
در حوالی غروب به میدانی رسیدم که کاخ های نخست ویزی و پاشاه های در قسمتی از میدان بود و گفته شد زمانی که پادشاه در کاخ است پرچم بالا است و هچنین تعداد پادشاهانی که هر ایالت دارد مطالب عنوان شد.
البته بعضی از دوستان علاوه بر فیلم داری نکاتی را هم یاداشت می کردنند در قسمت دیگر مسجد صورتی قرار داشت و به ما فرصت داده شد که از مسجد وهمچنین سمت دیگر با پایین رفتن از پله ها به زیر پل میرسیدم بازدید کنیم من با همسرم و دخترم به سمت مسجد رفتیم در قسمتی از مسجد شنلهای صورتی رنگ در اختیار خانم ها قرار می گرفت که وارد مسجد شوند بعد از گرفتن شنل توسط همسرم و گرفتن چند عکس به داخل مسجد رفتیم. در باره مسجد باید بگم که حیاط نسبتا برزگی داشت در قسمت جلو درب مسجد قفسهای بود که در آن بطری آب معدنی قرار داشت من بعد از وضو گرفتن وارد مسجد شدم در محوطه داخلی و لوستر گردی که درسقف بود جالب بود بعد از خواندن دور رکت نماز از مسجد بیرون آمدیم و با اعضای گروه مشغول صحبت شدیم .
سپس ساعت8.30 شب به جایی لیدرمان گفته بود رفتیم و با جمع شدن دیگر اعضای گروه وبعد از عبور از خیابانی پر ترافیک به محوطه رسدیم البته قبل از آن در ماشین در مورد غذای که برای شام میل داریم از همه سوال شد که ما جوجه کباب سفارش دادیم.
بعد پیاده شدن از ماشین و رفتن به طبقه دوم مجتمع تجاری کوچکی که در قسمتی از آن رستورانی بنام مریم خانم قرارداشت که خانم ایرانی میان سالی که با خوش رویی از ما اسقبال کرد. برای من فضای رستوران کاملا ایرانی بود که این خانم به همراه خانواده اش در این رستوران مشغول کار بودند البته غیر از ما ایرانیان دیگری نیز مشغول صرف غدا بودند. تزیینات داخلی رستوران کاملا ایرانی بود، مثل زدن تخت در قسمت هایی از رستوران و پهن کردن قالیچه روی آن در رستوران برای دسر مانند چای خانه های ایران با چای ایرانی و قلیان پذیرایی میشد که ما را یاد رستورانهای اطراف بازار وکیل شیراز ا نداخت.
بعد نشستن به روی یکی از این تخت هادر فضای بیرونی رستوران غذایی که سفارش داده بودم برای ما سرو شد. کیفیت غذا نسبتا خوب بود، دقیقا مزه جوجه کباب های خانگی ایران را می داد بعد صرف غذا در زمانی که تا بازگشت به هتل داشتیم از فروشگاه زیر هتل مقداری میوه استوایی و نوشیدنی 100 خریداری کردیم، سپس ما را به طرف هتل بردند. بعد از یک روز سخت فشرده به اطاقمان رفتیم و بلا فاصله در اثر خستگی خوابمان برد.
روز دوم
طبق روز قبل بعد از صرف صبحانه در لابی منتظر لیدرمان شدیم تا به گنتینگ genting highland و معبد بهشت جهنم برویم توصیه من به دوستان اینکه حتما پول به مقدار کافی و هچنین دوربینها خود شان را شارژ کامل کنند چون به نظر من زیبا ترین جای مالزی همین دو جا است.
طبق معمول سر وقت به دنبالمان آمدن که این نظم و ارزش گذاشتن برای وقت مسافر جای تقدیر دارد، سپس ابتدا به کارخانه صنایع قلع رفتیم و بعد از توقف کوتاه به گنتینگ که حدود 30 کیلومتر از شهر دور بود، رفتیم.
جاده ای جنگلی و مثل جاده های شمال خودمان با همان طبیعت زیبا بود. بعد پیاده شدن از اتومبیل تو مطالبی درمورد مجموعه که سریع ترین و طولانی ترین تله کابین شرق آسیا است و همچنین کازینو که در محوطه درونی آن قرار دارد، عنوان شد بعد سوار شدن به داخل تله کابین و طی زمان 30 دقیقه ای به بالا رسیدیم. تله کابین تقریبا مانند تله کابین رامسر یا نمک آب رود است فقط نوع پوشش گیاهی فرق میکند که در مالزی پوشش درختان استوایی است بعد پیاده شدیم.
بعد از عبور از چند راهرو وارد محوطه شدیم که دو تا سه ساعت تایم آزاد به ما دادند، حتما توصیه می کنم که از فروشگاه نایک خرید کنید چون قیمت هاش خیلی مناسب است و تخفیفات خوبی بعضی از اجناس داره .
داخل این محوطه علاوه بر فروشگاه و فست فود، وسایل بازی زیادی وجود دارد، تقریبا مثل لاس وگاس امریکا هست که در فیلم ها دیدم البته ورود افراد زیر 18 سال به داخل سالن و همچنین گرفتن عکس فیلم ممنوع است که البته لیدرمان لطف کردن از دخترمان مواظبت کرد تا من و همسرم بتوانم به داخل برویم که ب نظر من چیز خاصی نداشت.
در این زمان از فستفود داخل مجموعه استفاده کردیم که کیفیت غذا متوسط بود، بعد گشت در مجموعه و جمع شدن اعضای گروه در جایی که قبلا مشخص شده بود به طرف پارکینگ رفتیم و از آنجا به سمت معبد بهشت جهنم رفتیم.
در ابتدای پیاده شدن البته تعداد مسافرانی که از این تور استفاده کردند نسبت به روز قبل دو برابر بود . چیزی که باعث خوشحال ما شد هوای بسیار خنک و طبیعت بسیار زیبای این مجموعه بود، بعد بالا رفتن از پله ها جلو مجسمه بزرگی قرار گرفتیم و لیدرمان در مورد این مجسمه توضیحاتی داد که این مجسمه از چین با کشتی آمده و حالت نشسته آن حالت آرامش بوداست. عکس 50و51 سپس از طریق راه پله های نسبتا باریکی که راه ورود به جهنم بود به سمت مراحل جهنم پشت سر لیدرمان حرکت کردیم و در ابتدا چند مجسمه بود که نماد های گوناگونی بود سپس در بین راه به حوضچه ای رسیدیم که درآن هر کس آرزویی داشت سکه درون می انداخت بعد به تریتب به مراحل جهنم رسیدم.
بودایی ها عقیده دارند هر کس که فوت کرد بستگی به گناهش به یکی از این مراحل جهنم میره و مجازات میشه. مثلا در یکی از مراحل کسی که دزدی کرده آینه جلو می آمد یا پزشکانی که داروی عوضی به بیمارانشان دادن یا کسی که دروغ گفته چشم بد و یا زبان بد داره از بالا.
سپس لیدرمان علامتی که بر روی سینه بودا بود را به ما نشان داد که برعکس علامت نازی ها در زمان هیتلر بود، از بالای پله ها در قسمت سمت چپ ساختمان برج شکلی به ما نشان داده شد که خاکستر مرده ها نگه داری می شد به هر حال بعد از عبور از جهنم که ای کاش جهنم واقعی ما هم می شد به این خنکی و سر سبزی باشه وارد بهشت شدیم البته قطرات باران هم فضای جالب را ایجاد کرده بود.
بعد از طی مراحل جهنم به بهشت رسیدیم که نمادی از چند پرنده بود که سبک بال به استقبال بهشتیان می آمدند در ادامه به مجسمه بزرگی بر خوردیم که نمادی از شانس برای چینیها بود.
سپس در مرحله آخر که مجسمه مردی سوار اسب بود رسیدیم و در آنجا در مورد اینکه بودایی ها عقیده دارند انسان بعد از مرگ دوباره در قالب دیگری متولد میشه مثلا لاک پشت که آرام حرکت میکنه و زندگی همش خوشی نیست .
در ضمن روز تولد و مرگ بودا در مالزی تعطیله و یک وحی معرف بنام میر بانا دارند مطالبی عنوان شد این اطلاعاتی که لیدر مان به ما داد من فکر می کنم اگه خودمان می خواستیم این جور جاها را بریم هیچ کدام از این اطلاعات به این کاملی دست نمی آوردیم.
به قول یکی از دوستانمان این معبد مثل تخت جمشید خودمان برای خارجی ها است که اگه بدون راهنما با آنجا بروند چیز زیادی متوجه نمی شوند. بعد بازدید از این مکان و پایین آمدن در قسمت پایین مجموعه با یک فنجان چای از ما پذیرایی شد و در زمانی که به ما داده شد در محوطه چرخی زدیم، سپس با جمع شدن اعضای گروه برای صرف شام حرکت کردیم. طبق روز قبل در ماشین غذای که برای شام میل داشتیم از مسافران سوال شد، دخترم و همسرم همان جوجه کباب شب قبل و من چلو کباب کوبیده سفارش دادم. در میانه راه در کنار جنگلی که میمونها تا لب جاده آمده بودن توقف کوتاهی داشتیم که هر کدام از اعضای گروه مقداری خوراکی به آنها دادند، هجوم این همه میمون در اطراف مان جالب بود.
سپس مثل شب قبل به رستوران مریم خانم رفتیم و غذا مان را میل کردیم و بعد به هتل برگشتیم تا خود را برای فردا آماده کنیم. روز سوم و یا به روایتی چهارم
برنامه پارک آبی داشتیم صبح بعد از صرف صبحانه و جمع کردن چیزهای مورد نیاز پارک آبی در ساک دستی گذاشتیم و به لابی رفتیم، ساعت9 لیدرمان به دنبال ما آمد مثل روز قبل با جمع کردن بقیه اعضای گروه به سمت پارک آبی sunway lagoon رفتیم، در جلو درب پارک آبی در حالی که صف های نسبتا طولانی برای خرید بلیط الکترونیکی بود اما برای ما از قبل این بلیط ها که مثل دستبند بود خریداری شده بود. این هم یکی دیگر از مزایای استفاده از تور است، علاوه بر بلیط نقشه راهنمای مجموعه به ما تحویل داده شد، دستبند خریداری شدهfull شارژ بود یعنی به هر تعداد بار می خواستیم می توانستیم از از هر وسیله استفاده کنیم که البته برای بچه ها فرق می کرد.
بعد از کنترل وسایل مان توسط مامور درب ورود وارد مجوعه شدیم اولین جا اطاق وحشت بود که چون اجازه ورود دخترم را ندادند من با او بیرون ماندیم همسرم رفت که وقتی سوال کردم در مورد آنجا گفت که ساختمانی تاریکی بود که افرادی با لباس های ترسناک در حین حرکت در ساختمان به طرف آنها می آمدن، سپس با عبور از باغ وحش و باغ پرندگان به سمت پارک آبی رفتیم.
البته ما اونجا زیاد نماندیم سپس به قسمتی رفتیم که کمد ها بود با پرداخت فکر می کنم حدود8 رینگ به ما کمد دادن که با گرفتن دستبند ها جلو در کمد ها درب آن باز بسته می شد. بعد قرار دادن وسایل مان درکمد به سمت پارک آبی رفتیم که شامل
1-پل متحرکی بود که روی دریاچه بود.
2-سرسرها آبی
3-جزیره مصنوعی و وسایل آبی بازی برای بچه ها
4-سینما پنج بعدی
5-محل موج سواری و پیست کارتینگ بود برای نهار نیز از فست فود های زیادی که آنجا بود استفاده کردیم در ضمن در حین بازی در پارک آبی باران شدیدی گرفت که بعد از چند دقیقه قطع شد.
کم کم با نزدیک شدن به ساعت 6 عصر به سمت کمدها برگشتیم، و بعد از تعویض لباس ها به سمت محلی که از قبل برای برگشت ما مشخص شده بود رفتیم و طبق معمول سر وقت ماشین ها آمد و ما را سوار کرد برنامه شب تور رستوران شیشه و لاچ بود که ما با توجه به خستگی و اینکه فردا باید برای رفتن به سنگاپور آماده شویم به هتل برگشتیم.
درمورد دیگر جاهای که نشد بازدید کنم به دلیل کم بود زمان می توان به دهکده فرانسوی ها و یا تور دریاچه اشاره کرد.
در حین حرکت به سمت هتل در مورد رفتن به سنگاپور توضیحاتی برای ما داده شد و عنوان شد که در چمدانتان آدامس و یا قرص پلمپ شده و سیگار نگذارید چون ورود ان به کشور سنگاپور ممنوع است وهمچنین کنترلی که در مرز سنگاپور در مورد بعضی از کشورها صورت می گیرد صحبت شد و قرار شدن فردا صبح ساعت 9 محمد اقا بیاد دنبال ما و ما را به سمت ترمینال ببرد بعد از رفتن به هتل، اقدام به جمع کردن وسایل مان و بستن چمدان هایمان کردیم صبح برای آخرین صبحانه هتل میتاور به رستوران هتل رفتیم، بعد از صرف صبحانه و با صحبتی که با مدیر داخلی هتل داشم اجازه به من داده شدن تا با یکی از پرسنل هتل از بعضی از قسمت های هتل بازدیدی داشته باشم که مدیر هتل با روی باز قبول کرد تا تجربه ای کاری نیز کسب کرده باشم.
سپس به خیابان پشت هتل رفتم و رینگت و مقداری دلار امریکا را به دلار سنگاپور تبدیل کردم بعد به لابی هتل رفتم که همسرم و دخترم هم در لابی نشسته بودن، سپس محمد آقا دنبال ما آمد و ما و تعدادی از مسافران که تور ترکبی داشتند به سمت ترمینال برد در راه بسته ای به ما داد که شامل اصل ویزای سنگاپور بلیط رفت برگشت اتوبوس و فرم زرد رنگی بود که مشخصات و یک سری اطلاعات باید در آن نوشته می شد که قبلا این کار توسط پرسنل شرکت برای ما انجام شده بود.
لازم به ذکر است که کشور سنگاپور در ایران سفارت ندارد، ویزا توسط کارگذاران گرفته و در کشور ثالت در اختیار مسافران قرار می گیرد. بعد طی مسافتی 30دقیقه ای به ترمینال رسیدیم، بر خلاف انتظاری که از ترمینال داشتم فضای خیلی کوچکی داشت.
بعد از یاداشت شماره پلاک اتوبوس روی بلیط محمد آقا شماره تلفن همراه خود را به ما داد تا در صورت مشکل با وی در ارتباط باشیم، لازم به ذکر است که سیم کارتهای مالزی در سنگاپور کار می کند و سرعت اینترنت خوبی دارد و ما خیلی راحت با ایران تماس می گرفتیم.
بعد از سوار شدن به اتوبوس و حدود 30دقیقه توقف برای مسافرگیری اتوبوس حرکت کرد در داخل اتوبوس علاه بر ما 10 نفر ایرانی خانواده های هندی مالزیا و سنگاپوری هم بودن، وضعیت اتوبوس از نظر صندلی و فاصله آن با صندلی بعدی مثل اتوبوس های وی ای پی خود مان بود. در طول مسیر راننده مدام در حال صحبت با تلفن همراه با صدای بلند بود که بعد از اعتراض ما مکالمه اش را قطع کرد، در طول مسیر دخترم و همسرم خوابیده بودند من از پنجره به جاده و تابلوهای کنار جاده نگاه می کردم.
در ضمن در طول مسیر بارها از طرف شرکت به ما تماس گرفته تا ببیند در راه و هچنین عبور از مرز مشکلی نداشته باشیم، جاده اتوبان برزگی بود با طبیعت زیبای استوایی.
بعد طی مسافت حدود 4 ساعته به مرز مالزی رسیدیم در مرز مالزی همان جوری که قبلا برایمان توضیح داده شد فقط ساک دستی و پاسپورت مان را بردیم که با توجه به تعداد زیاد گیت بعد از مهر خروج و چک وسایل و بارزسی از درب پشت گیت به سمت اتوبوس رفتیم.
بعد حرکت اتوبوس در نقطه صفر مرزی که کوتاه بود به پلی رسیدم روی دریا که کشتی ها در آنجا قابل دیدن بود، سپس به ساختمان مرز سنگاپور رسیدم و تمام وسایلمان را از اتوبوس خارج کردیم و اتوبوس برای بارزسی به قسمت دیگر رفت و ما وارد ساختمان اداری گمرگ سنگاپور شدیم.
در ابتدای ورود مامور درب ورودی به یک خانواده ایرانی گیر داد و مدارکشان را چک کرد که بعد چند لحظه مدارک تحویلشان داده شد، خودشان هم علت این کار را نمی دانستند. وقتی ساختمان شدیم تعداد زیادی گیت بود که خیلی شلوغ بود، چند گیت خلوت در ابتدا بود که مخصوص شهروندان سنگاپوری بود. در یکی از صف ها قرا گرفتیم و بعد از سپری شدن زمان نسبتا زیادی به جلوی گیت رسیدم. بعد چک ویزا و پاسپورت و گرفتن اثر انگشت از انگشت ثبابه ما ایرانی ها رابه گوشه ای بردن و وارد اطاق کنترلی کردن که پر برد از تلویزیونهای که به دوربینهای مدار بسته متصل بود، بعد از نشاندن ما روی صندلی و گرفتن ووچر هتل بلیط هواپیما و نوشتن آدرس محل اقامت و کار در ایران همراه با تلفن ایران بعد از بردن مدارک و چک کردن آن، مدارک به ما تحویل شد.
ما به سمت سالن اصلی رفتیم البته برخورد خوبی داشتند، سپس بعد قرار دادن وسایل مان زیر دستگاه به سمت پارکینگ رفتیم و با پیدا کردن اتوبوس ما سوار اتوبوس شدیم، خوشبختانه ما هنوز مسافرانی که ملیت دیگری هم داشتند نیامده بودند سپس با محمد آقا تماس گرفتیم و اعلام کردیم بدون مشکل از مرز رد شدیم.
بعد از آمدن تمام مسافران اتوبوس شروع به حرکت کرد در طول مسیر آقایی به نام امیر با ما تماس گرفت و گفت نماینده شرکت در سنگاپور است، به محض رسیدن به هتل با ایشان تماس بگیرم. بعد طی حدود2 ساعت اتوبوس به ترمینال سنگاپور رسید. حوالی ساعت 6عصر وارد کشور سنگاپور شدیم توصیه من این که برای مسیر مالزی به سنگاپور حتما مقداری مواد غذای با خود ببرید و خودروی که راننده ان سنگاپوری بود و از طرف شرکت آمده بود ما و مسافران دیگر را به هتلهایمان برد.
هتل ما رویال نیوتون بود بعد از پیاده شدن از خودرو و تحویل ووچر هتل و چک مدارک کارت اطاق و صبحانه را گرفتیم در مورد هتل باید بگم هتل کوچکی بود و محل آن در جاده نیوتون بود که قدری از مرکز شهر دور بود، اطاق ما طبقه هفتم بود البته از نظر نظافت و امکانات داخلی خیلی بهتر از هتل میتاور مالزی بود، بعد از ورود به اطاق و گرفتن دوش برای رفع خستگی با آقا امیر تماس گرفتیم وایشان گفت برای اولین برنامه تور خانمی به اسم مهسا می آید دنبال شما به لابی بروید .
چیزی که در مورد لابی هتل بگم لابی نسبتا کوچک ولی جدیدی داشت، بعد سپری شدن زمان کمی مهسا خانم ما را از لابی سوار اتوبوس کرد که در اتوبوس تعدادی از دوستانمان راکه در مالزی ما بودن دیدیم سپس شروع به صحبت درمورد جمیعت سنگاپور که حدود68000000 نفر است و یکی از اقتصادهای برتر دنیا است و کشور نیمه صنعتی است که اکثر بانک های معروف دنیا اینجا شعبه دارد و به همین خاطر اینجا برای توریست ها قدری گران است.
البته این را هم بگم که قیمت هر دلار سنگاپور2850تومان ما است برنامه اول تور برای شب که نفری 40دلار آمریکا بود، بازدید از مجموعه ماریا برسن بود که ما ا بعد رد شدن از داخل مجموعه تجاری به قسمتی رسیدم که در جلو آن دریا بود با ساختمانهای کاملا مدرن و در پشت سر ما سه برج که به وسیله کشتی مانندی به ارتباط داشت که به گفته لیدرمان طول آن حدوا356متر است و یک هتل مجلل در برج و کازینو و در ساختمان وجود داشت و در بالای آن پارک آبی زیبای قراردارد که البته ما به دلیل کم بود فرصت باعث شد نتوانستیم از داخل مجموعه بازدید کنیم.
بعد از جمع شدن افراد زیادی و نشستن روی پله های روبه دریا بر روی دریا مراسم لیز شو به مدت 20 دقیقه برگزار شد که داستان یک مرد سنگاپوری از بدر تولد بود همراه با رقص فوارها و آتش بازی مختصری که با موسیقی خاص شرق آسیا ترکیب شده بود و خیلی زیبا بود .
بعد برگشت به اسکه فرصتی ایجاد شد تا از اطراف بازدید کنیم وجود رستوانها دراطراف اسکه خود نمایی می کرد ضمن اینکه نوع نور پردازی کف اسکه که با لامپ های ال ای دی آبی رنگی نور پردازی شده بود، فضای رومانتیک ایجاد کرده بود سپس برای صرف شام شعبه مک دونالد که در اسکله بود رفتیم.
به قول همسرم در چند روز از بس فست فود خوردیم تا چند ماه دیگه نزدیک هیچ فست فودی نمی رویم. بعد از صرف شام ما و سوال کردن در مورد زمان حضورمان در لابی هتل برای فردا از گروه جدا و با تاکسی به سمت چرخ فلک بزرگ شهر رفتیم که خوشبختانه زمانی که ما رفتیم خلوت بود در مورد چرخ فلک سنگاپور باید عنوان کنم که کپی از چرخ فلک معرف لندن است و بعد از تهیه بلیط سوار چرخ فلک شدیم، اولش کمی ترسیده بودیم، ولی وقتی وارد کابین شدیم ترس مان ریخت .
بزرگی کابین وسرعت آرامی که داشت با صندلی های زیبا وقتی به بیرون نگاه می کردیم نمای واقعا زیبایی از شهر مشاهده کردیم.
بعد از پیاده شدن از چرخ فلک با تاکسی به هتل برگشتم تا خود را برای فردا که یک روز فشرده بود آماده کنیم.
صبح مطابق معمول ساعت 7 برای صبحانه به رستوران هتل رفتیم که رستوران نسبت به هتل میتاور کوچک تر و تنوع غذا کمتر بود. البته در درب ورود رستوران خانم میانسال سنگاپوری بود که خیلی خوش بر خورد بود بعد صرف صحبانه در لابی منتظر ماندیم تا لیدرمان دنبال ما بیاد که مثل مالزی سر وقت مشخص آمد برنامه این روز گشت شهری رایگان و تور جزیره سنتوزا با نهار بود به مبلغ هر نفر100 دلار آمریکا بود..
ابتدا به مجموعه گیاه شناسی رفتیم که در قسمتی از آن باغ بزرگ ارکیده قرار داشت که باید مبلغی به عنوان ورودی برای بازدید پرداخت می کردین که توصیه من به کسانی که به سنگاپور می روند از باغ ارکیده بازدید کنند چون تمام قشنگی مجموعه گیاه شناسی این باغ برزگ و زیبا با انواع گلهای ارکیده که به اشکال مختلف در آمده چون به ما زمان خوبی داده بودن توانستم بازدید کاملی از باغ ارکیده داشته باشیم.
از آنجا به سمت کارگاه طلای سفید رفتیم که از صنایع سنگاپور محسوب می شود بعد توقف یک ساعته به سمت معبدی رفتم شکل معبد با آنچه در مالزی کمی متفاوت بود وجود ظرف های که در آن انواع میوه ها گذاشته شد بود ودر گوشه ای از معبد تزیین شده بود همچنین تعدادی آقای میانسال با موهای از ته تراشیده شده که مشغول زدن ساز کوبه ای همراه با خواندن نوعی دعا از روی کتابچه ای در جلوشان خود نمایی می کرد.
بعد بازدید از معبد افرادی که تور جزیره سنتوزار خریداری کرده بودن جدا و بقیه به هتل های شان رفتند ما نیز که تور جزیره را خریداری کرده بودم ابتدا برای صرف نهار به مجتمع تجاری نزدیک جزیره رفتم وطبق معمول باز هم باید مک دونالد می خوردم چشمان خودم هم دیگه وقتی به کلمهm مک دونالد می افتاد حساسیت نشان می داد چه برسد به معده ام.
بعد صرف نهار و تایمی برای خرید در مجتمع که البته اجناس آن برای ما که واحد پول تبدیل می کردیم خیلی گران بود آماده رفتن به سنتوزا شدیم، ابتدا با آسانسور به طبقه بالا رفتیم لیدرمان خودش با تله کابین رفت و به ما گفت ایستگاه چهارم پیاده شوید در داخل تله کابین یک دستگاه پنکه وجود داشت برای خنکی فضای داخل چون هوا نسبت به مالزی قدری شرجی تر بود با رطوبت بسیار بالا. تله کابین ابتدا از خیابان و بعد از روی دریا عبور می کرد تا وارد جزیره شدیم بعد سپری کردن هر ایستگاه در آن توقف کوتاهی داشتم به ایستگاه چهارم رسیدم و آنجا پیاده شدیم .
پشت سر لیدر مان به طرف موزه مادام توسو رفتیم، موزه دو قسمت بود یک قسمت بر روی رودخانه مصنوعی کوچک که با قایق های متصل وارد آن می شدیم که البته صف طولانی و قدری شلوغ بود با عبور از هر قسمت چراغ های که روی مجسمه ها بود روشن می شد.
بعد از پیاده شدن از قایق وارد سالن های موزه شدم که هر بخش مجسمه های کاملا طبیعی به شکل اشخاص معروف در هر سالن بود سالن های موزه شامل سالن رییس جمهورها و چهره های سیاسی معرف. ورزشکاران. هنرپیشه های معرف سینماو تلوزیون. خوانندگان و مدل های معروف بود.
من وهمسرم بیشترین وقت را در سالن ورزشکاران و هنرپیشگان سینما سپری کردیم، بعد از بازدید یک ساعت و نیمه سوار بر مترویی که مخصوص جزیره بود طول جزیره را گشتیم و باز با تله کابین دیگری دوباره محیط جزیره را گشتیم که قدری خسته کننده بود.
ای کاش به جای این جاهای دیگه جزیره مثل ساحل و پارک پروانه ها و نمایش دلفین ها را میشد دید که کمی برنامه از یک نواختی خارج می شد.
بعد به سمت تله اسکی رفتیم که خیلی جالب با تله اسکی به قسمت بالای تپه مانندی رفتیم رد شدن با تله اسکی از روی جنگل استوای کمی خستگی چرخیدن الکی با تله کابین ها را کم کرد به خصوص در بازگشت که با سورتمه در مسیری که در بین جنگل طراحی شده بود به پایین آمدیم که نظر من زیباترین بخش سنتوزا بود.
بعد از تله اسکی درحالی که هوا تاریک شده بود به سمت ساحل دریا رفتیم برای نمایش لیزر شو که داستان آن درباره دختر پسری بود که همدیگر گم کردند و توسط پرنده نجات پیدا می کردند ولی به زیبای لیز شو شب اول نبود.
بعد تمام مراسم که حدود 20دقیقه بود،به سمت اتوبوس ها رفتیم تا به هتل بر گردیم قبل از رسیدن به هتل ما پیاده شدیم تا از فروشگاه چیزهای خوردنی سبکی برای شام بگیریم به علاوه چند بطری نوشیدنی خریدیم .
سرانجام بعد از یک روز فشرده به هتل رسیدم به استراحت پرداختیم.
برای برنامه فردا تور فقط یک برنامه شهر بازی یو نی ور سیال داشت و با مطالعه که من قبلا در مورد باغ وحش سافاری کرده بود برای استفاده از هر دو مکان تصمیم گرفتیم از گروه جدا و خودمان برای دیدن این دو مکان برویم.
صبح بعد از صرف صبحانه با تاکسی که در هتل بود به سمت یو نی ور سیال رفتم که تاکسی حدود30 دلار سنگاپور از ما گرفت، البته قابل ذکر است که یو نی ور سیال در بخشی از جزیره ستتوزا قرار دارد. بعد از تهیه بلیط وارد شهر بازی شدیم، در ابتدای ورود به مجموعه چیزی که خود نمای می کرد وجود نمادی از کره زمین است که نماد اصلی شهر بازی تبدیل شده است وبعد با توجه به زمان و کمک نقشه راهنما به جاهای مختلف آن رفتیم، مثل شهرک سینمایی که وجود و نمایش شخصیت های کارتونی برای دخترم جالب بود همچنین من و همسرم با توجه به اینکه ترنهای هوای برای سن دخترم مناسب نبود یکی در میان سوار ترنها شدیم. در قسمتی بازی های مخصوص بچه ها بود که دخترم از آن استفاده کرد در قسمتی نیز نمایش آتش بازی روی دریاچه مصنوعی و نمایش جنگ ربات ها به شکل سه بعدی بود.
جالب ترین قسمتی که من خیلی خوش ام آمد رودخانه مصنوعی بود که سوار بر وسیله فنجان شکل که روی رودخانه حرکت می کردیم و به جزیره دایناسورها می رفتیم که همراه با تونل وحشت وآّبشارهای مصنوعی بود. با توجه به کمی وقت از خیلی از قسمت ها صرف نظر کردیم که کاش زمان به ما اجازه می داد تا یک روز کامل را در این شهر بازی بگردیم، بعد از صرف نهار در فست فود کی اف سی به طرف درب خروج رفتیم و با تاکسی به سمت باغ وحش رفتیم مبلغ کرایه 35 دلار سنگاپور بود در مورد تاکسی های سنگاپور باید این نکته را اشاره کنم که به محض ورود به تاکسی، تاکسی مترشان را روشن می کردند.
البته با توجه به اینکه در سنگاپور برای ورود به بعضی از خیابان ها باید مالیات پرداخت شود مبلغی که در تاکسی متر زمان عبور از این خیابانها نشان می داد بیشتر بود که برای خود شهروندان سنگاپوری برچسب های برای عبور از این خیابان ها خریداری می شود، لازم به ذکر است که اکثر خیابانهای سنگاپور با دوربین کنترل می شود و در شهر کمتر پلیسی در خیابان می بینید.
بعد از طی مسافتی 40 دقیقه ای به باغ وحش رسیدم و با تهیه بلیط وارد باغ وحش شدیم که سه نفرمان حدود100 دلار سنگاپور شد، در باره باغ وحش باید بگم که این باغ وحش تنها باغ وحش شبانه روزی دنیا است که برنامه شب آن شامل ورود با ماشین مخصوص به باغ وحش و نمایش حیوانات در شب است که ما ترجیح دادیم روز از باغ وحش بازدید کنیم .
بعد از ورود به باغ وحش چیزی که خود نمایی می کرد ایجاد فضای کاملا طبیعی مثل آنچه که در زندگی آزاد حیوانات در محیط طبیعی آنها است و همچنین نظافت عالی باغ وحش که بر عکس باغ وحش های ایران هیچگونه بوی بدی در آن به مشام نمی آمد و هچنین فاصله نزدیک بازدیدگنندگان با حیوانات و وجود انواع حیوانات کمیاب از سراسر دنیا بود.
در قسمت خروجی فروشگاهی بود که ماکت حیوانات را می فروخت که ما چند نمونه برای دخترم خریداری کردیم ،نکته خوب برای ما که انتظار آن را نه داشتم ارتباط خوبی که دخترم با حیوانات برقرار کرده بود دیگه خبری از ترس روز اول مالزی نبود، سپس به از خروج از باغ وحش به سمت هتل رفتیم و قبل آن مقداری خوراکی برای شام خریداری کردیم سپس وسایلمان را جمع کردیم تا فردا صبح برای برگشت حاضر شویم.
نکته ای که آژانسی که برای ما تور گرفته بود در شیراز دقت نکرده بود اینکه شرکت هواپیمایی قطری شب پرواز برای دوحه از سنگاپور دارد که ما مجبور نشویم دوباره به مالزی و از آنجا به دوحه برگردیم یک روز کامل دیگه می توانستیم در سنگاپور بمانیم به هر حال صبح با توجه به بودن عید قربان و نبود خودرو ون آقا امیر با ماشین شخصی ما را به ترمینال برد و بعد از خداحافظی مجددا مسیر رفتن را برگشتیم با این تفاوت که این بار در مرز سنگاپور برای مهر خروج کمتر وقت مان گرفته شد، بعد از ورود به خاک مالزی لیدر ما در مالزی به ما تماس گرفت تا زمانی که به 30 کیلومتری ترمینال رسیدن به وی اطلاع دهیم تا ما را از آنجا به سمت فرودگاه ببرد.
نکته قابل تقدیر در مورد لیدرمان در مالزی این بود که هر وقت مسافران با وی تماس می گرفتند با روی باز پاسخ گوی مسافران بود و حتی در گروه ما آقا و خانمی بود که بیمار شدن و وی ساعتها در بیمارستان بالای سر آنها بود.
بعد از رسیدن به ترمینال حوالی 6عصر لیدرمان آنجا منتظر ما بود و ما را به فرودگاه برد در راه فرم نظر سنجی به ما داده شد که در آن در مورد میزان رضایت ما از هتل لیدر و خدمات شرکت و همچنین انتقاد و یا پیشنهادی برای بهتر شدن برنامه های شرکت سوال شده بود که ما بعد از پر کردن فرم آن را به لیدرمان تحویل دادیم، بعد طی مسافتی به فرودگاه رسیدم بعد تحویل وسایلمان و گرفت کارت پرواز دو مسیر چون از صبح چیزی نخورده بودم باز به سراغ مک دونالد رفتیم تا آخرین مک دونالد سفرمان را بخوریم.
بعد مهر خروج و تشریفات پرواز خبری نگران مان کرد، اتفاقی بود که در صحرای منای مکه افتاده بود. چون چند اقوام نزدیک ما در سفر حج بودند البته هرچه سعی کردیم با خانواده تماس بگیریم تا خبری بدست آوریم موفق نشدیم در شرایط که کاملا استرس داشتیم سوار هواپیما شدیم بعد از رسیدن فرودگاه دوحه از طریق سایت اسامی کشته شدگان این فاجعه را نگاه کردیم که خوشبختانه نام اقوام ما در بین آنها نبود.
بعد از حدود 2 ساعت ترانزیت سوار هواپیما شدیم و بعد از مسیر برگشتی که از سنگاپور تا شیراز حدود20 ساعت طول کشید خسته به فرودگاه شیراز رسیدیم، ابتدا در تماسی که با خانه داشتم و با گرفتن خبر سلامتی بستگانمان استرس چند ساعته مان از بین رفت بعد راهی خانه شدیم.
با توجه به اینکه روز جمعه صبح رسیدیم با یک استراحت کامل یک روزه از شنبه من سر کار و دخترم هم به مهدکودک رفت. البته قابل ذکر است که کل هزینه سفر ما با خرید و استفاده از تمام برنامه های تور برای هر سه نفرمان 1700دلار آمریکا شد، امیدوارم توانسته باشم با نوشتن این سفرنامه و در اختیار گذاشتن تجربیات خود، اطلاعات هر چند اندک را در اختیار دوستان گذاشته باشم.
در پایان جا دارد به اطلاع دوستانی که این سفرنامه را می خوانند اینجانب نه خود و نه خانواده ام هچگونه شناخت قبلی و یا رابطه کاری و خویشاوندی با شرکت مذکور و افراد نام برده نداشته ام و فقط به عنوان مسافر بر حسب اتفاق با این افراد آشنا شدم و خواستم با نوشتن این سفرنامه گوشه ای از تلاشهای این افراد که اکثرا از هموطنامان در خارج از کشور هستند را نشان داده باشم و پاسخی به بعضی از دوستان که با نوشتن مطالبی در مورد این شرکتهای کارگذار و لیدرهای تورهایشان قدری بی انصافی نشان می دهند داده باشم.
با کمال تشکر از حوصله ای که دوستان در خواندن این سفر نامه به خرج دادند .