سلام، سلامی به گرمی نان وتنور، سلامی به یاران سنگ صبور، سلام به همه ی عاشقان با آرزوی روزهایی پر از جشن و سرور. امروز میخواهم از تجربه اولین سفرم به خارج از کشور در سن 19 سالگی برای اعضای محترم لست سکندی بنویسم. سالها بود آرزوی سفر به خارج از کشور مخصوصأ کشورهای اروپایی را در سر داشتم اما به دلیل مهیا نبودن شرایط ویزا قادر به انجام سفر نبودم تا اینکه یک روز در اواسط آذرماه سال 1396 متوجه شدم برای سفر به کشور زیبای گرجستان نیازی به داشتن ویزا برای ایرانیان نیست. شاید باورتان نشود اما آنگاه بود که احساس کردم چشمانم از شادی از حدقه بیرون میزد همانجا دست به آسمان برداشتم و خداوند را شکر گفتم. بعد شناسنامه و کارت ملیام را برداشتم و برای درخواست گرفتن گذرنامه به پلیس 10+ مراجعه کردم. (هزینههای صدور گذرنامه: 1. تهیه فرم شناسه گذرنامه 1000 تومان، 2. واریزی شهرداری 3750 تومان، هزینه پست 4360 تومان، هزینه صدورگذرنامه 75000 تومان).
بعد از گذشت حدودأ 10 روز گذرنامه به دستم رسید و سریعاً به یکی از آژانسهای مسافرتی در شهر یزد رفتم و درمورد هزینه و امکانات تورهای شهر تفلیس یا بهتره بگم تبیلیسی (Tbilisi) سؤال کنم. با توجه به اطلاعاتی که به من دادند و چون من فقط برای خواب به هتل میروم یک هتل سه ستاره نزدیک مرکز شهر انتخاب کردم و مدت اقامت ام را از تاریخ 15 اسفند 1396 تا سوم فرودین ماه 1397 اعلام کردم. (هزینه بلیط رفت 15 اسفند 96 و برگشت 3 فروردین 97+ بیمه مسافرتی+ رزو هتل سه ستاره+ تورلیدر و استقبال فرودگاهی= سه میلیون و پانصد هزارتومان). بالاخره روز موعود فرا رسید آنقدر شوق و ذوق دیدار و کاوش در شهر تبیلیسی را داشتم که روحم قبل از سفر به آنجا رفته بود و جسمم کمی بعد به آن پیوست. هواپیمایی که از تهران به تبیلیسی من را همراهی می کرد متعلق به شرکت ایران ایر بود. خدماتشان قابل رضایت و رفتارخدمه عالی و بسیار صمیمی بود آنقدر خوب که گویی چندسالی است من را میشناختند. بعد از نشستن روی صندلی تعیین شده خلبان شروع به صحبت کردن و خوش آمد گویی کرد و کمی بعد اطلاعاتی راجب سفر داد: (مسافت تهران به تبیلیسی 885 کیلومتر و مسافت طی پرواز 1:30 دقیقه است). نمیدانم چرا با آن که میدانستم به ایران بر میگردم و حتی اگر خودم بخواهم بازهم بنا به شرایط نمی توانم در آنجا بمانم حس دلتنگی خاصی به من دست داد شاید خنده دار بنظر بیاد اما من آدمی هستم که تعصب زیادی روی کشورم تا آن لحظه نداشتم اما با بلندشدن هواپیما از روی خاک وطن مرواریدی از چشمانم جاری شد و بخش تیره شده ی اسم وطن در قلبم را تازه کرد.
تمام طول پرواز آهنگ وطن سالار عقیلی را گوش دادم و با خود اندیشیدم و به یاد حرف مادرم افتادم که میگفت انسان هرکجای دنیا برود باز وطنش چیز دیگریست و من میخندیدم و میگفتم من این گونه نیستم اما ... بعد از نشست پرواز و تحویل گرفتن چمدان به سمت خروجی فرودگاه رفتم که تورلیدر شرکت جورجیاهالیدی با دست داشتن بنر خوش آمدید به استقبال آمده بود و بعد از بررسی کردن اسامی کسانی که تور این شرکت را خریداری کرده بودند به گوشهای فرا خواند و بعد از خوش آمدگویی شروع به توزیع پاکتی به ما کرد و سپس توضیحاتی راجب وسایل داخل پاکت ارائه نمود: (داخل پاکت یک عدد سیمکارت گرجی وجود دارد برای شارژ سیمکارت گرجی باید از دستگاه ای به اسم پی باکس که در تمام فروشگاه ها و اکثر قسمتهای شهر وجود دارد، استفاده کنید روش خرید شارژ به این گونه است که به سمت دستگاه رفته روی صفحه مانیتور دستگاه 9 عدد خانه مربع شکل در سه ردیف وجود دارد که شما باید گزینه (Mobile Operators) را در سمت راست ردیف اول انتخاب نمایید و بعد اپراتورتان را انتخاب و شماره تلفن خود را در دستگاه ثبت میکنید سپس هزینهای را از بخش پرداخت پول وارد دستگاه میکنید سپس پیامکی مبنی بر شارژ تلفن همراه شما برایتان ارسال میشود و با کد #135* میتوانید بسته اینترنتی دلخواه خود را خریداری کنید- همچنین داخل پاک یک مجله راهنمای گردشگری که در آن مرکز دندانپزشکی و صرافی و... تبلیغات کرده بود و برگه شماره های ضروری وجود دارد.)
بعد از اتمام صحبت های لیدر من از او پرسیدم برای تبدیل پول هایم که یورو بود به واحد پول گرجستان با نام لاری کجا باید بروم؟ (زیرا در فرودگاه امام خمینی تهران گفته بودند یورو یا دلار با خود ببرید آنجا پول هایتان را تبدیل کنید) لیدر پاسخ داد: (از سمت خروجی فرودگاه اولین صرافی ریت خوبی برای تبدیل یورو و دلار به لاری دارد) و من سریعأ به آن صرافی رفتم و مبلغ 100 یورو را به لاری تبدیل کردم (100 یورو=604 لاری) سپس به سمت ون جورجیاهالیدی رفتیم تا به هتل روانه شویم مسافران یک به یک به مقاصد هتل های تعیین شده رسیدند و من و راننده و لیدر تنها ماندیم که از او پرسیدم داریم از شهر خارج میشویم؟ به هتل تعیین شده من نرسیدیم؟ لیدر گفت: هتل شما یعنی هتل لایک با مرکز شهر تبیلیسی حدود 15 کیلومتر فاصله دارد آنجا بود که فهمیدم سرم چه کلاه بزرگی رفته است و کلی غصه خوردم به محض این که به هتل که چه بگویم به مسافرخانه؟ نه واقعیتش باید بگویم به خوابگاه دانشجویی رسیدم با کلی اخم و اندوه به اتاقم رفتم. اما خالی از لطف نباشد با آنکه هتل هتل خیلی خوبی نبود و واقعاً 3 ستاره گفتن برایش جوک که هیچ حرام است اما مدیرهتل پیرمردی بسیار مهربان و خوش رفتار بود.
(هتل لایک عکس از اینترنت)
هتل لایک تقریباً هیچ مزیتی نداشت حتی صبحانه خوبی برای پذیرایی نداشت و این هتل متعلق به شرکت جورجیاهالیدی که واقعاً از این شرکت اصلاً راضی نبودم و مسافران این هتل تمامأ ایرانی بودند. اگر بخواهیم مزیت حساب کنیم شاید یک مزیت کوچک برای آن وجود داشت و آن هم نزدیک بودن به مرکز خرید تبیلیسی مال (Tbilisi mall) بزرگترین مرکز خرید شهر تبیلیسی بود که با پیاده روی حدود 10 دقیقه راه زمان میبرد کوچه های اطراف هتل برای من جذاب بودند زیرا من را به یاد روستاهای شمال ایران می انداختند آن زمانی که من در تبیلیسی رسیده بودم آسمان هم برای به اجابت رسیدن آرزوی قلبیام که سفر به یکی از کشورهای اروپایی بود گریه میکرد و باد صدای تپش قلبش به گوش همگان می رسانید.
فردای آن روز سری به مرکز خرید تبیلیسی مال زدم البته این نکته را بگویم تبیلیسی بشدت سرد بود لباس گرم برای رفتن به این سفر ضروری است این مرکز خرید مغازه های متعددی داشت به محض ورود فروشگاه خواروبار عظیم مشاهده میشد که نیمی از طبقه همکف را احاطه کرده بود رستوران -فست فود -نوشیدنی های گرم –بستی های مختلف – شیرینی جات و... و بسیاری از لباس های برند دنیا همچنین لوازم آرایشی های مارک وجود داشت در طبقه دوم تبیلیسی مال ، در گوشه ای ویترین گردنبند بلوری مانند زیبای نازکی بود با زنجیر استیل که با ارسال عکس برای فروشنده عکس را روی بلور چاپ می کرد (30 لاری) و من یکی از آن بلورها را تهیه کردم. حدودأ 2 الی 3 ساعت تمام طبقات و اکثر مغازههای تبیلیسی مال را دور زدم درون مرکز تبیلیسی مال دو صرافی وجود داشت البته حواستان باشد بعضی صرافی های تبیلیسی مبلغی را برای کسر مالیات بر می دارند پس دقت کنید علامت بالای صرافی که میروید علامت صفر درصد (0%) یعنی بدون کسر مالیات باشد.
بازار میوه و سبزیجات تفلیس
من چون نمی خواستم لذت بردنم از تبیلیسی و زیباییهای بی نظیرش، به دلیل اعتمادم به آژانس مسافرتی که متاسفانه سرم را کلاه گذاشت و به جای تحویل دادن هتل 3 ستاره در مرکز شهر هتل خارج شهر برایم تعیین کرده بود و به هیچ عنوان تغییرش امکان نداشت (البته شاید هم چون سن کمی داشتم این را میگفتند تا دستم به جایی بند نباشد) خراب کنم پس از همه جای تبیلیسی لذت میبردم در برگشت از تبیلیسی مال بیشتر کوچههای اطراف هتل را گشتم و از هوای سرد و لحظات بارانی خاطراتی قشنگ در خلوت خودم ساختم که در قلبم جاودانه شد. بعد از اتمام پیاده روی آنقدر خسته شده بودم که نای راه رفتم نداشتم به فروشگاه نیکورا که واقع در جلوی هتل لایک بود رفتم و یک آب معدنی (50 تتری) (هر 100 تتری= یک لاری) خریدم. چون که در اتاق هتل آبخوری هم وجود نداشت و باید از دستشویی برای آب مصرفی استفاده میکردی و من این را نمیپسندیدم. فردای آن روز به کلیسای مقدس سامبا که یکی از بزرگترین کلیساهای واقع در منطقه آولاباری، تپه ایلیا رفتم.
(کلیسای مقدس سامبا عکس از اینترنت)
اگر به پرچم کشور گرجستان دقت کرده باشید یک صلیب سرخ بزرگ و چهار صلیب کوچک در دو طرف آن قرار دارد این نشان میدهد که دین بیشتر مردم گرجستان مسیحیت است مردم گرجستان خیلی مذهبی هستند و برای مکانهای مذهبیشان احترام مضاعف قائلاند. ورودی کلیسای سامبا رایگان و از صبح ساعت 10 الی 18 عصر برای بازدید عموم درب آن باز است وقتی به ورودی کلیسا رسیدم نکته جالبی توجه ام را جلب کرد تعداد خیلی زیادی نیازمند جلوی درب ورودی تجمع کرده بودند و به زبان فارسی اصطلاح جون مادرت کمک را به کار میبردند اوایل خیلی برایم عجیب بود که فارسی حرف میزنند اما با کمی تفکر حدس زدم اینان ام فهمیده اند ایرانیان مردمانی دلسوز و دل رحم و البته حساس به قسم مادرشان اند پس چند اصطلاح فارسی آموخته اند وگرنه تنها توریست ایرانی آنجا نبود بلکه از تعداد زیادی کشورهای هند پاکستان چین و.... حضور داشتند ولی نیازمندان فقط گرجی و فارسی حرف میزدند کمی جلوتر که رفتم وه ماشاالله چه شکوه و عظمتی بالای گنبدمانند کلیسا صلیب طلایی بسیار زیبا وجود داشت که نگاه به جلال و زیبایی او دهان همگان را وا داشته بود. چشمان برق عجیبی زد و سرم را تکان دادم و به آرامی خودم را سیلی زدم ببینم خوابم یا بیدار چیزی مثل قصه های قصر پریان و بهشت جاودان بود.
از پلهها بالا رفتم و به درب اصلی که رسیدم یک راهنمای ایرانی به توریستهای ایرانی توضیح میداد که چون مکان مقدسی است پس چند نکته را رعایت کنید تا موجب ناراحتی مردم گرجستان نشویم اول آن که خانم ها روسری بر سر کنند و دامن داشته باشند یا دور کمر خود را با شالی بپوشانند و دوم از خوردن و آشامیدن داخل کلیسا خودداری کنند و سوم به هیچ وجه تندیس ها را لمس نکنند و یا نبوسند. در بدو ورود به داخل صحن گیف شاپ وجود داشت که در آن مجسمه کوچک گرجی و پرچم و مقداری شمع و دستبندهای حکاکی شده، صلیب و... برای فروش گذاشته شده بود تا توریست ها و بازدیدکنندگان با خود وسیله ای را بخرند و به یادگار نگهدارند که من دو بسته شمع (هربسته 10 تایی شمع 50 تتری) و یک بسته آن را به یادگار نگهداشتم و بسته دیگر را در کلیسا روشن نمودم و یک دستبند سنگی با حکاکی صلیب (5 لاری) خریدم. برای فهم و درک بیشتر از کلیسای سامبا همراه راهنما قدم برمیداشتم تا از توضیحات آن استفاده کنم. و تابلو نقاشی های زیبای سراسر کلیسا را مینگریستم.
ناگهان چشمانم به مجسمه چوبی از حضرت مسیح (علیه السلام) که روی صلیب چوبی بزرگی بود افتاد صیقل کاری به کار رفته روی چوب محشر بود آنقدر که قابل وصف نیست و پیشنهاد میکنم خودتان از نزدیک بیاید و آن حس شیرین را تجربه کنید. جلوی هر تابلو یک شمع دانی تک پایه مدرنی وجود داشت که داخل شمع دانی با خاک رس پر شده بود و عبادت کنندگان در حال عبادت و یا بعد از عبادت خود شمع را روشن و درون خاک قرار میدادند. سالن اصلی سامبا بسیار بزرگ بود و پنجرههای متعدد کوچک و بزرگی داشت که نور را به داخل منعکس می کردند.
در طبقه زیر زمین کلیسای مقدس سامبا موزه و اتاق کنفرانس قرار داشت. در موزه مقداری خاک متبرک از بیت المقدس و سنگ هایی از کوه صهیون و کتب مقدس و قدیمی مورد حفاظت قرارداده شده بود همچنین محل پنج عبادتگاه در کلیسای سامبا در طبقات زیرین صحن اصلی واقع شده بود. داخل حیاط کلیسا زیبایی و طبیعت خاصی داشت 9 زنگ بزرگ و کوچک در اطراف حیاط پراکنده بود که به گفته راهنما در زنگها را کشور آلمان ساخته و به گرجستان انتقال داده اند. همچنین کافه درون محوطه حیاط برای بازدید کنندگان موجود بود. نکته خیلی جالب دیگری که بخواهم بگویم این است که زمانی که با مردم شهر تفلیس صحبت میکردم ابتدا احساس ناخوشایندی داشتم چون آن ها همگی چه مرد چه زن با صدای بلندی سخن میگفتند اما بعدها یکی از راننده تاکسی هایی که با آن به منطقه آقماشنبیلی رفتم به من گفت به دلیل جنگ جهانی و صدای زیاد توپ و شلیک های اسلحه گوش های مردم روس و کشورهای درگیر جنگ مشکلاتی پیداکرده بود و مردم مجبور بودند برای فهماندن حرف خود به دیگران بلند صحبت کنند تا صدایشان شنیده شود و بعدها با این که مدت زیادی گذشت ولی این لحن صحبت کردن با صدای بلند عادت همگان شد و به نسل بعدی هم منتقل شد و منجر شد تا نسل بعدی نیز با صدای بلند صحبت کنند. آن جا بود که کامل متوجه شدم قضیه از چه قرار است. راستی برای سفر درون شهری تا می توانید با مترو و اتوبوس سفر کنید تا هزینه حمل نقل کمی بپردازین و اگر نمیتوانید و وقت یادگیری ایستگاه ها را ندارید. نرم افزار یاندکس را از گوگل استور دانلود و نصب نمایید این نرم افزار دقیقاً مانند اسنپ در ایران عمل می کند و بعد از فعال سازی توسط شماره تلفن همراه مبدأ و مقصد را با مکان یاب گوشی خود انتخاب کرده و ماشین مورد نظر را انتخاب (خودرو سواری، ون،...) سپس هزینه برای شما نمایش داده می شود درصورت تأیید تاکسی مورد نظر ارسال می شود و شماره پلاک ماشین و نقشه فاصله آنلاین خودرو برای شما ارسال می گردد. خیابان آقماشنبیلی شهر تفلیس دارای تعداد زیادی رستوران عربی و ایرانی و ترکی است که من به دلیل اقامت 17 روزه در تفلیس تقریباً همه رستوران های آن قسمت را تست کردم بهترین غذای ایرانی که در تفلیس خوردم قورمه سبزی (15 لاری) و ماست اسفناجی (5 لاری) بود که در رستوران حلال شاندیز تست کردم .
هنوز که هنوزه مزه اش در دهانم است و هم اکنون که یادم آمد آب دهانم به راه افتاد. رستورانی ساده کوچک اما مدیریت بسیار خونگرم و مؤدب با فضایی شاد و آرام که جالب بود یک خانواده هندی برای تست کردن غذای ایرانی به آنجا آمده بودند و بعد از دیدن رنگ و بوی قورمه سبزی من، آن ها قورمه سبزی سفارش دادند و به نظر میرسید خیلی خوششان آمده است. بعد از صرف غذا کمی پیاده روی کردم. منظره و سبک معماری قدیمی خیابان آقماشنبیلی که سراسر خیابان چراغانی و تزیین بود رنگ های شاد به کار رفته در تزیین خیابان روحیهام را بهبود میبخشید. کف خیابان تمامأ سنگ فرش بود و آنقدر یکنواخت که برای لحظه ای به ایران نگریستم و غمگین شدم ولی فضای آن خیابان آنقدر شاد بود که ثانیهای اجازه عبوس شدن هم نمیداد. برایم سؤال بود آقماشنبیلی یعنی چه؟ چرا این اسم را برای این خیابان نهادهاند؟ بعد کمی پرس وجو از افراد گرجی آن مسیر فهمیدم نام یکی از پادشاهان معروف و محبوب گرجستان به نام دیوید آقماشنبیلی بوده که آن را برای این مکان پرجلال و جبروت انتخاب کرده اند. کمی جلوتر که رفتم به ایستگاه متروای به نام مرجانشویلی رسیدم به دلیل کنجکاوی و آسودگی خیال بابت قابلیت مکان یاب تاکسی یاندکس به داخل ایستگاه مترو رفتم تا مترو تبیلیسی را نیز ببینم فکر میکردم شاید مانند متروهای کشور روسیه زیبا و دیدنی باشند ابتدا یک کارت مترو (به مبلغ 5 لاری) خریداری کردم و آن را 2 لاری شارژ نمودم (در تبیلیسی هر سفر مترو و اتوبوس 50 تتری هزینه داشت).
(کارت مترو تبیلیسی)
بعد از کشیدن کارت مترو و وارد شدن با پله برقی به سمت قطار هدایت شدیم از دو سوی سکو قطار میآمد یکی به سمت شمال و دیگری به سمت جنوب در پایین مترو به زبان انگلیسی و گرجی اسامی و ارتباط خطوط قطارها روی نقشه مشخص شده بود و من با سوار شدن به یکی از قطارها به ایستگاه روستاولی رفتم بد نیست بدانید در خروجی های مترو مغازه های کوچکی وجود داشت که مجسمه های رومیزی مریم مقدس و حضرت مسیح تا پوشاک و خواروبار و لوازم تحریر به قیمت بسیار ارزان وجود داشت جالب است بدانید بیشتر پوشاکی که در تبیلیسی وجود دارد وارداتی مارک ترکیه هستند.
(مغازه های مترو تبیلیسی)
بعد از پیاده شدن در ایستگاه روستاولی به سمت میدان آزادی رفتم به میدان آزادی شهر تبیلیسی که نزدیک می شوید یک مجسمه ی طلایی از جنگجویی سوار بر اسب در روی ستون بسیار مرتفع وجود دارد که برخی از راهنماهای تور آن مجسمه را مجسمه پاسکوویچ یریوانسکی میخوانند که فردی روسی بود و فاتح شهر ایروان کشور ارمنستان می باشد. در کل جلوه زیبای میدان آزادی برای بار اول جذاب بنظر میرسد و به دلیل ارتفاع زیاد مجسمه برای سلفی گرفتن با این میدان که یکی از نمادهای اصلی گرجستان و شهر تبیلیسی است، مناسب است.
(میدان آزادی عکس از اینترنت)
صبح روز بعد به قلعه ناریکالا در روی تپه ناریکالا رفتم. شاید باورتان نشود اما این قلعه باشکوه در سال چهارم میلادی توسط ایرانیان ساخته شده است. از بالای قلعه تمام شهر نمایان بود کنار دیوارهای قلعه پله هایی وجود داشت تا بالای دیوار رفته و به راحتی از منظره لذت ببری در قسمتی از دیوار قلعه زنگ بزرگی وجود دارد که حدس میزنم زنگ متعلق به کلیسای سنت نیکلاس که داخل قلعه است، میباشد هم چنین از بام پشتی قلعه ناریکالا میتوان باغ گیاهشناسی تبیلیسی را که حدود 700 متر با قلعه فاصله دارد مشاهده کرد. راههای رسیدن به قلعه ناریکالا از طریق پیاده روی و یا سوارشدن با تلکابین نزدیکی مجسمه مادر می باشد که من سوار شدن به تلکابین (2 لاری) را پیشنهاد میکنم زیرا هم راحتتر به قلعه میرسید و هم این که از بالا تمام مناطق زیبای تبیلیسی از جمله رود کر و پل زیبای صلح که دو قسمت شهر قدیمی تبیلیسی را به شهر جدید تبیلیسی متصل میکند و... بهتر تماشا کرد. کلیسای سنت نیکلاس کلیسای کوچکی است که بخشی از تاریخ گرجستان روی دیوارهای آن نقاشی شده است و خود این کلیسا رازهای عجیب و بسیار جالب مفصلی دارد میتوان به یکی از آن رازها به آتش گرفتن کلیسای سنت نیکلاس حدود 250 سال پیش و بازسازی مجدد آن اشاره کرد که پیشنهاد میکنم برای کشف بهتر و درک عمیقتر حتماً خودتان از نزدیک این کلیسای مقدس را بررسی نمایید.
(کلیسای سنت نیکلاس)
بعد از گذشت چند روز به باغ وحش تبیلیسی که به آن زو پارک (zoo park) میگفتند به آدرس (No 64,M.Kostava str) رفتم. ساعات بازدید از باغ وحش (ورودی 2 لاری برای بزرگسالان و 1 لاری برای کودکان) از صبح ساعت 10 الی 21 شب برای عموم امکان پذیراست. در باغ وحش تبلیسی حیوانات مختلفی از جمله شیر، ببر، گاومیش، الاغ، فیل، پرندگان مختلف و ... وجود دارد همچنین داخل باغ وحش دو نقاش مسن وجود دارد چهره شما را بسته به انتخاب اندازه با قیمت های مناسب (5لاری الی 30 لاری) طراحی می کنند.در کل میتوانم بگویم اگر به این شهر رفتید و به باغ وحش آنجا سری نزدید در حق خود ظلم کردید.
غذاهای گرجی که در خاطرم مانده و می توانم به شما پیشنهاد کنم، بادریجانی (غذایی خوش طعم که با بادمجان و گردو و ادویه زیاد پخته شده است) و پخالی اسفناج (سبزیجاتی نظیر اسفناج که به آن شکل گرد داده و میپزند که یکی از غذاهای مورد علاقه من شده است) هستند.
(غذای بادریجانی و پخالی)
بهترین سوغاتی که میتوانید از گرجستان تهیه کنید ادویه های معروف گرجی و چورچخلا است که در واقع چورچخلا نوعی آبنبات است که در شکل دراز و کشیده و شمع شکل تولید می شوند داخل این آبنبات که شیرین مزه است انواع مغزها مانند گردو، فندوق، بادام، آجیل و یا گاهی و آب انگور وجود دارد.
(چورچخلا عکس از اینترنت)
و در آخر میخواهم در چند جمله کوتاه تبیلیسی (تفلیس) را وصف کنم: تبیلیسی شهری زیبای سرد سیری است اما با رمز و رازهای نهفته مردمانی مهربان و رنج دیده دارد که با سیلی صورتشان را سرخ میکنند و دارای سبک معماری قدیمی و مدرن در دو بخش تبیلیسی قدیم و جدید و من از مردم گرجستان جز مهربانی، مهمان نوازی، و لطف چیزی ندیدم و به کمک مردمان مهربان توانستم خاطرات بسیار ماندگار و شیرینی به ارمغان بیاورم و پاسخ رازهای نهفته بسیاری را برای خودم حل کنم. من برای تک تک مردم گرجستان و همه مردم دنیا مخصوصأ ایرانیان عزیزم بهترین ها را آرزو میکنم و تشکر میکنم از همگی شما که وقت گذاشتید و سفرنامه من را خواندید. بابت تمام نقص های سفرنامه از همه شما عزیزان و بزرگواران پوزش میطلبم. امیدوارم دوباره به گرجستان سفر کنم و سفرنامه بهتری با عکس های با کیفیت تری را برای شما عزیزان به اشتراک بگذارم. شب و روز همگیتان خوش بدورد.