سفر برای من یعنی زندگی کردن در حال به معنی واقعی کلمه.
شهریور ماه 1403 بود که دوستم آرام بهم پیشنهاد داد بریم پوکت. من با کلی شوق و ذوق شروع کردم به سفرنامه خوندن، گشتن تو یوتیوب،تحقیق در مورد هزینه تفریحات ،هتل ، حتی اخلاق و آداب و رسوم مردم تایلند. در حدی که شب خواب پوکت میدیدم و نقشه پوکت کامل تو ذهنم بود.یکی از دوستانم به من میگفت تو به قدری در مورد پوکت فیلم و مطلب خوانده ای که اگر بروی دیگر جذابیتی براید ندارد. آذر ماه بود که برادر دوستم سکته قلبی کرد و دوستم حدود 60 میلیون کمک کرد برای هزینه های بیمارستان، و گفت نمیتونه سفر پوکت رو بیاد با من. من که شدید این سفر رفته بود تو مخم با دوستی به اسم شیرین که تو سفر کمپی سلانسر با ایشون آشنا شده بودم، صحبت کردم و شیرین قبول کرد که با من همسفر بشه.
ما یه هتل سه ستاره تاپ ساحلی انتخاب کردیم و تو سایت لست سکند با یک آژانس تماس گرفتم و خانمی که من با ایشون صحبت کردم گفتند قیمت مورد تایید است. از ما خواستند بیعانه بزنیم، قرارداد به اسم من نوشته شد، از من خواسته شد متنی که ایشان خواستند بنویسم امضا کنم و کنار کارت ملی خودم از متن قرار داد برای ایشان عکس بفرستم که خدا رو شکر کارت ملی من همراهم نبود. خلاصه دو روز بعد خانمی که از ایشان تور تایلند را خرید کرده بودیم به من گفت هتل مورد نظر شما جا نمیدهد یا تاریخ را عوض کنیم یا هتل. که من گفتم هیچ کدام پول من را پس بدهید. گفتند جریمه میشوید و مبلغی کسر میشود. خلاصه من با صحبت با مدیر آژانس و تهدید به شکایت و کلی اعصاب خوردی با سه روز معطلی پول خودم و شیرین را پس گرفتم و شیرین هم از سفر انصراف داد. و دوستم آرام پیشنهاد سفر کم هزینه تور تفلیس را داد و من قبول کرد و تمام تحقیقات که برای پوکت انجام داده بودم اینک برای تفلیس آغاز شد.
پرواز ما پنجشنبه ساعت 8 صبح با هواپیمایی قشم ایر،ایرباس 320 بود.هنگام گرفتن کارت پرواز بلیط برگشت،ووچر هتل،و بیمه همه مسافران چک میشد و از هر شخص که پرینت کاغذی نداشت خواسته میشد که تو همون سالن فرودگاه امام پرینت بگیره. آسمان تهران ابری و مه آلود بود. پرواز با نیم ساعت تاخیر انجام شد و ما رسیدیم فرودگاه تفلیس. تو فرودگاه هم پرینت تمام مدارک چک شد و از همه مسافران خواسته شد که دلار خودشون رو نشون بدن. وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم نماینده آژانس منتظر ما بود، و سوار ون شدیم و به سمت هتل کردیم .
لیدر ما اسمش بنیامین بود، یه پسر خیلی خوش برخود و پرانرژی.به ما گفت شما خیلی خوش شانس هستید، 5 روز گاز تفلیس قطع بوده و همین امروز وصل شده. هزینه تورها رو اعلام کرد، تور گشت شهری با ناهار رستوران شاندیز 140 لاری، تور رستوران رقص گرجی همراه شام 140 لاری، بنای یادبود گرجستان همراه ناهار 140 لاری، و تور شهر عشق 230 لاری. و یه سری توضیحات تکمیلی دادند که آشغال حتی ته سیگار تو شهر نندازین جریمه میشین، فقط هنگام سبز شدن چراغ عابر پیاده از خیابون رد بشین یا از زیر گذر عبور کنین، و با کسی بحث و نزاع نکنین. کاش تو ایران هم انقدر رو این چیزها انقد رعایت میشد. ولی چیزی که تو ایران زیاد دیدیم سواحل و جنگل های کثیف و مردمی که آشغال خوراکی از شیشه ماشین میندازن بیرون. بنیامین خیلی روی امنیت تفلیس تاکید کرد که هر ساعتی از شبانه روز بیرون باشین امن هست و مشکلی پیش نمیاد.
حدود ساعت 12 به هتل رسیدیم.اسم هتل ما دنیس بود. یه هتل 4 ستاره تو مرکز شهر تفلیس. هتل موقیعت مکانی خوبی داشت. نزدیک مترو آکادمی یونیورسیتی، برندهای معروف مک دونالد،ونزدی،رستوران پاسانوری،ساب وی . و خیابون کناری هتل هم برندهای معروف پوشاک و کیف و کفش و اکسسوری بودند.هتل لابی نداشت، ولی هر طبقه مجزا یک سالن بزرگ داشت با چند مبل و چندین تابلو قشنگ از جاهای دیدنی تفلیس. دیوار سفید و درب اتاق ها قرمز خوش رنگ. اتاق ما اکونومی طبقه سوم بود. نسبتا کوچک ولی قابل قبول. خیلی تمیز و بسیار خوش بو. من چون از قبل در مورد هتل تحقیق کرده بودم برای دسشویی و کف هتل دمپایی جداگانه آورده بودم . دسشوویی شلنگ داره و شامپو تو محفظه مخصوص پر شده.
ما به محض اینکه رسیدیم لباس هامون رو عوض کردیم و دو تا قهوه خوردیم، و حاضر شدیم که بریم بنای یادبود گرجستان. من اودم قسمت پذیرش کلید رو تحویل بدم که گفتن تا روز آخر کلید دست خودتون باشه. آقایی به اسم رضا که دوست صاحب هتل بودن، دیدن ما فارسی صحبت میکنیم، راهنمایی کردند که صرافی کجاست و ما نفری 100 دلار چنج کردیم و نفری 276 لاری تحویل گرفتیم. از ایشون راهنمایی خواستیم برای جایی که میخواستیم بریم و ایشون گفتند خونه خودشون نزدیک بنای یادبود گرجستان هست و گفتند ما رو میرسونن.
تو مسیر کمی از شغل خودشون گفتند که نارنگی و پرتقال از ایران به گرجستان ترانزیت میکنن، پدر و مادرشون گرجی بودن و تا 7 سال پیش خیابان فرشته تهران زندگی میکردند، و الان یک شرکت آلمان دارند و بین آلمان و گرجستان در تردد هستند. حدود یک ساعت طول کشید تا به مقصد رسیدیم . ایشون مرد محترمی بودند، لطف کردند و ما اعتماد کردیمو مشکلی هم پیش نیومد، ولی باز هر شخص تو این شرایط متفاوت عمل میکنه.
بنای یادبود گرجستان ستون های بزرگ و باعظمتی هست که از پیدایش، زندگی و مصلوب شدن حضرت مسیح رو به تصویر کشیده. با عظمت تخت جمشید قابل مقایسه نیست، ولی در نوع خود بسیار هنرمندانه و با شکوهه. ما کمی عکس انداختیم و بین ستون ها راه رفتیم. سمت دیگر بنا یک کلیسا بود که بسته بود.حدود 15 دقیقه پایین تر از بنا دریاچه مصنوعی تفلیسی بود که ما پیاده رفتیم. پسری نزدیک دریاچه به ما راهنمایی کرد که از چه مسیری راحت تر پایین بیایم، و پیشنهاد داد که با گوشی خودمان از ما عکس بیندازد، درست نمیتوانست صحبت کند، به ما عکس پرچم کشوری رو نشون داد و پرسید که از چه کشوری به اونجا اومدیم وقتی گفتم ایران نمیدونم چرا عقب عقب رفت و اشاره کرد که از منظره لذت ببرین.
دریاچه و بنای یادبود پایین شهر تفلیس حساب میشه. ما از یک پارک جنگلی وارد خیابان اصلی شدیم و شروع به قدم زدن کردیم. تو مسیر پر از خونه های قدیمی، یا آپارتمان هایی بود که از بالکن کلی لباس شسته شده آویزون بود. ما حدود یک ساعت و نیم بی هدف قدم زدیم و از یک مغازه پیراشکی برنج و قارچ به قیمت 2 لاری خریدیم. و از یک خانمی که تو یک مغازه صندوق دار بود خواستیم به وای فای ایشون وصل بشیم که با روی خوش قبول کرد، از گوگل مپ نزدیک ترین مترو رو انتخاب کردیم و حدود یه ربع بعد به ایستگاه مترو GRMAGELE رسیدیم. هزینه خرید کارت مترو 2 لاری بود،13 لاری هم شارژ کردیم. و به ایستگاه مترو LIBERTY SQUARE رسیدیم.
مترو تفلیس حدود 60 سال سابقه دارد و دارای دو خط است و اکثر نقاط گردشگری را پوشش میدهد. ما در طول سفر 4 روزه خود حدود 12 بار از مترو استفاده کردیم، قطار ها هر یک تا دو دقیقه در طول روز و شب هنگام حدود ده دقیقه به ایستگاه می آیند. یکی از خوبی های مترو تفلیس پله برقی یک سره تا محل سوار شدن به قطار است و مثل مترو تهران نیاز به 5 بار عوض کردن پله برقی نیست. مردم هنگام توقف قطار تا آخرین مسافر پیاده نشود وارد قطار نمیشوند. و بسیار شاهد بودیم پسرهای جوان به احترام خانم از جای خود بلند میشدند. ما وقتی از ایستگاه میدان آزادی بیرون اومدیم خیابان را به سمت بالا رفتیم.
در گوشه ای از خیابان آقایی سازدهنی سرخپوستی میزد، که ما چند دقیقه ای محو صدای فوق العاده ساز ایشان شدیم. کمی بالاتر خانمی با چرخ دستی چورچخلا میفروخت، که مغزهای مختلف بیشتر فندوق و گردو را از نخ رد میکنند، داخل آب انگور یا میوه های دیگر میخیسانند، و شبیه شمع در می آورند و خشک میکنند، که تقریبا همه جای تفلیس تو مغاز های سوغاتی فروشی یا فروشنده های خیابانی پیدا میشه. ما یک عدد به قیمت 3 لاری خریدیم، داشتیم با دوستم فارسی حرف میزدیم که خانم و آقایی از ما نظرمان را در مورد طعمش پرسیدند. من ایشان را در همان هتل دنیس دیده بودم، پری جون و همسرشان آقا مسعود.
ازشون خدافظی کردیم و کمی بالاتر وارد رستوران خینکالی هوس که خیلی در شهر تفلیس معروف است، شدیم. حداقل سفارش برای خینکالی باید 5 عدد باشد، که ما 5 عدد خینکالی بیف سفارش دادیم.گارسون به انگلیسی گفت اولین بار است که دو نفر آدم فقط 5 خینکالی سفارش میدهند و بسیار زیاد تعجب کرد. مردم تفلیس بسیار روی خینکالی تعصب دارند، در تمام مغازه های سوغاتی فروشی، روی تی شرت، حتی جوراب عکس خینکالی میبینید، مثل اینکه ما در ایران روی تی شرت ها عکس قورمه سبزی بزنیم. از نظر ما خینکالی خیلی معمولی بود، خمیری که لای آن گوشت یا قارچ یا پنیر بگذارند و بقچه پیچ کنند، بدون رب و گوجه و بی رنگ.
داخل رستوران وای فای رایگان بود که تو گوگل مپ اسم هتل را زدیم و حدود 30 دقیقه پیاده نشان داد. ما مسیر را آفلاین ذخیره نکردیم و بعد از بیرون آمدن از رستوران حدود 40 دقیقه جهت اشتباه رفتیم. از هر شخص اسم هتل را میپرسیدیم اظهار بی اطلاعی میکرد. شارژ گوشی ما هم کم بود و در حال خاموش شدن بود.بالاخره از یک صندوق دار پسر کمک خواستم و اسم هتل را گفتم،ولی پیدا نکرد. یادم اومد نزدیک هتل ما یک هتل 5 ستاره بزرگ به اسم هالیدی این بود، پسر نرم افزار یاندکس روی گوشی اش نداشت که بخاطر ما نصب کرد، و این هتل را پیدا کرد و درخواست یاندکس داد.
ماشینی که قبول کرد 3،4 دقیقه ای با ما فاصله داشت و ما چون در کوچه پس کوچه بودیم با پسر تا تاکسی یاندکس رفتیم. در طول مسیر از ما پرسید از کدام کشور آمدین که وقتی گفتیم ایران، از او پرسیدم ایران را میشناسی، گفت شاه عباس. پسر با آنکه خیلی میلرزید و سردش بود، ما را تا تاکسی رساند و به راننده گفت اگر مشکلی پیش آمد با او تماس بگیرد. در طول سفر باز هم پیش آمد که مردم گرجستان تا میگفتیم ایران، میگفتند شاه عباس. فکر کنم اصلا نمیدانند سه سلسله بعد از صفویه روی کار آمده است. خلاصه آن شب به خیر گذشت و ما سلامت به هتل رسیدیم، دوش گرفتیم و خوابیدیم.
هزینه روز اول
پیراشکی برنج و قارچ 2 لاری
کارت مترو و شارژ 15 لاری
چورچخلا فندق 3 لاری
5 خینکالی بیف و اسپرایت در خینکالی هوس 15 لاری
کرایه یاندکس 8 لاری
دو بطری آب معدنی بزرگ 4 لاری
روز دوم سفر
بعد از خوردن صبحانه سوار مترو شدیم و ایستگاه LIBERTY SQUARE پیاده شدیم. خیابان را به سمت بالا رفتیم بعد از حدود دقیقه پیاده روی از باجه بلیط فروشی بلیط تک مسیر شهربازی را به قیمت 26 لاری خریدیم. که این قیمت کارت بلیط و ورودی شهربازی بود. از پله های مارپیچی خیلی زیبایی بالا رفتیم و دو نفری وارد یک تله کابین شدیم. مسیر تله کابین نسبتا طولانی بود. شیشه های تله کابین برعکس تله کابین توچال بسیار تمیز و شفاف بود. بعد از پیاده شدن از تله کابین سمت راست محوطه بزرگ شهربازی بود. ولی ما مسیر را مستقیم رفتیم و وارد مسیر چوبی مخصوص پیاده روی شدیم. ابتدای مسیر تابلوی قلعه ناریکلا و مادر گرجستان بود.
که ما شروع به پیاده روی کردیم ولی روی هیچ تابلویی میزان مسافت پیاده روی نوشته نشده بود. مسیز جنگلی،بکر و بسیار خوش آب و هوا بود. و در طول مسیر یک کلیسای کوچک و چندین نهر آب بود و نیکمت های چوبی برای نشستن.پیاده روی تو این مسیر بسیار لذت بخش بود ولی بدی داستان این بود که ما نمیدونستیم چه میزان باید پیاده روی کنیم و کی میرسیم. در مسیر هم کلا 5 نفر رو دیدیم که آلمانی یا نروژی بودند و فقط میگفتند مسیر درسته. بالاخره بعد از حدود 2 ساعت پیاده روی مجسمه با ابهت مادر گرجستان نمایان شد. کنار مجسمه آقایی گیتار میزد و موزیک پخش بود.
کمی آن طرف تر خانم مسنی گل میفروخت. آن روز ولنتاین بود و دست خیلی از دخترها دسته گل های خوش رنگ بود. چیزی که ما بسیار زیاد در شهر تفلیس دیدیم گل فروشی های خیابانی، و جوان هایی که بهم گل هدیه میدادند. بهد کمی نشستن پشت مجسمه مادر گرجستان و گوشدادن به موزیک، سمت قلعه ناریکلا رفتیم که به علت بازسازی و ترمیم بسته بود. ما با تله کابین نزدیک قلعه ناریکلا به سمت پایین آمدیم که از همان کارت مترو استفاده کردیم.
بعد از پایین آمدن از تله کابین وارد پارک رایک شدیم، که تا پیاده شدیم مدام به ما پیشنهاد خرید بلیط قایق سواری بر روی رودخانه کورا را دادند. و وقتی نخریدیم و فهمیدند ایرانی هستیم گفتند ایرانی خسیس. ما به سمت حمام های سولفوری رفتیم اولین حمام به اسم کینگ خیلی سنتی تر و معمولی بود و هر چه به سمت پل عشق میرفتیم حمام ها لوکس تر و لاکچری تر میشدند، و مثلا پذیرایی و تی وی داشتند. پل عشق هم پلی کوچک بود که تعداد بسار زیادی قلب رنگی به آن قفل شده بود. و شخصی روی پل قفل میفروخت که افراد اسم خود و پارتنرشان را روی آن مینوشتند و به پل قفل میکردند.
خیلی دوس داشتم بدانم چند درصد افرادی که اسمشان را کنار هم روی قلب های قشنگ رنگی نوشته اند هنوز با هم هستند. ما همان حمام اول را انتخاب کردیم و برای یک ساعت 70 لاری پرداخت کردیم.که به ما گفتند 50 دقیقه دیگه بیاییم. تو این زمان رفتیم به میدان سنگفرش رو به رو حمام که چندین رستوران بود. شانسی یک رستوران انتخاب کردیم و یک خاچاپوری پنیر و سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادیم. برخورد پرسنل رستوران بسیار محترمانه و صمیمانه بود و فضای رستوران خیلی دلنشین بود، ولی غذا بینهایت شور بود که ما چون گشننه بودیم به زور خوردیم. و سر تایم مقرر به حمام کینگ رفتیم.
یک اتاق خصوصی به ما دادند که یک قسمت میز و صندلی چوبی و آویز لباس و سرویس بهداشتی ایرانی داشت و قسمت دیگر دو دوش و حوضچه آب گرم سولفوری بود و دو شیر آب گرم و سرد داشت و سقف کاشیکاری شده بسیار جذاب. حمام تجربه خیلی خوبی بود و ما حس سبکی داشتیم.و واقعا بعد از آن جنگل نوردی طولانی این حمام آب گرم خیلی چسبید.
بعد از حمام وارد پارک شدیم و از پل صلح رد شدیم، و به سمت مترو ایستگاه میدان آزادی رفتیم. در این مسیر چند مغازه یادگاری و سوغاتی فروشی بود که چندتایی خرید کردیم.کمی در هتل استراحت کردیم و برای شام به برگر ونزدی رو به رو هتل رفتیم. ما چون اسکناس داشتیم طریق سفارش دادن مان متفاوت با اشخاصی بود که کارت داشتند. هر شخص بعد از ما می آمد سفارش خود را تحویل میگرفت و من استرس داشتم مترو بسته نشود. بعد کلی پیگیری و 40 دقیقه معطلی سفارش ما حاضر شد که سریع خوردیم و با مترو به ایستگاه میدان آزادی رفتیم. زیر پل صلح کافه ای موزیکال بود که ما تا 2 شب آنجا بودیم و بعد با تاکسی به هزینه 15 لاری به هتل برگشتیم.
هزینه روز دوم
کارت تله کابین ورودی شهربازی 26 لاری
غذای گرجی خاچاپوری و سیب زمینی سرخ کرده 30 لاری
چورچخلا انگور 3 لاری
حمام سولفوری 70 لاری
شارژ کارت مترو 10 لاری
برگر و نوشابه و سیب زمینی ونزدی 20 لاری
کرایه تاکسی شب تا هتل 15 لاری
روز سوم
روز سوم هنگام خوردن صبحانه پری جون و هسرشان آقا مسعود را دیدیم.در مورد جاهایی که رفتیم یا میخواهیم برویم با هم صحبت کردیم، که من گفتم یکی از دوستانم که خواهرش 8 سال تفلیس زندگی میکنه، رستوران خوبی به اسم Krtsanisi را که رقص گرجی دارد به من معرفی کرده که ما شب به آنجا میرویم و پری جون و همسرشان هم گفتند همراه ما می آیند. ما بعد صبحانه حاضر شدیم و با مترو به ایستگاه AVLABARI رفتیم و از ایستگاه مترو کلیسای تثلیث را در گوگل مپ پیدا کردیم و مسیر را به صورت آفلاین ذخیره کردیم و بعد از حدود 15 دقیقه پیاده روی به کلیسا رسیدیم.
کلیسای بسیار بزرگ و با ابهتی بود. دخترهای نوجوان زیادی پیزاهن های رنگی و کلاهی به سر داشتند، و رنگ پیراهن و کلاه هر گروه با گروه دیگر متفاوت بود. در کلیسا مراسم آیین عشای ربانی با تشریفات کامل انجام میشد که کسی اجازه فیلم و عکس گرفتن نداشت. که سرود خاصی خوانده شد و یک سراسقف با لباس و تاج طلایی سفید ایستاد و دو مرد جلوی او ظرفی حلوا مانند گرفتند و مردمی که صف ایستاده بوند به ترتیب می آمدند و سراسقف دهان آنها یک قاشق از آن غذای حلوا مانند میگذاشت. و در سمت دیگر مردم صف ایستاده بودند و نان میگرفتند. اعتقاد بر این است که در تقدیس عشای ربانی، نان و نوشیدنی واقعا به بدن و خون حضرت مسیح تبدیل میشود.
دور تا دور کلیسا تابلوهای طلاکاری شده و شمیل حضرت مسیح بود. کمی بعد دیدیم وسط سالن کلیسا فرشی قرمز پهن کردند و همه افراد خیلی منظم دو طرف فرش قرمز ایستادند، که من و دوستم هم ایستادیم که ببینیم چه مراسمی است. که مردی سیاه پوش با کلاهی مشکی و عصایی که سرش طلایی رنگ بود و گردنبدی که عکس حضرت مریم روی آن بود وارد شد. مردم بسیار به ایشان ادای احترام میکردند و ایشان از هر 4،5 نفر روی سر یک نفر دست میکشید که من هم جلو صف بودم و روی سر منهم دست کشید. و بعد ناقوس کلیسا به صدا آمد. کمی بعد ما وارد حیاط کلیسا شدیم که قسمتی از حیاط طاووس و مرغ و خروس و اردک نگه داری میشد و بعد بیرون آمدیم.
کمی پایین تر کوچه ای بود که نوشته بود خانه ریاست جمهوری، که مکان بازدید عمومی نبود. همین طور راه رفتیم و از دختر خانمی گرجی خواستیم نت را برای من هات اسپات کنند. که در کمال خوشرویی قبول کردند و من اسم مسجد دو محراب را در گوگل مپ جستجو کردم و آفلاین ذخیره کردم و از دختر تشکر کردیم و راه افتادیم. از کنار کتابخانه متروک که نمای شیشه ای جذابی داشت ، و بالای پارک رایک بود رد شدیم و بعد از نیم ساعت پیاده روی به کوچه ای با شیب تند رسیدیم که وسطای کوچه خانمی خانتسی که نماد سنت و تاریخ گرجستان است میفروخت، کمی بالاتر مسجد دو محراب بود.
دو بستنی مخصوص گرجی سفارش دادیم و آقای بستنی فروش با مهربانی کلی عکس از ما انداخت. بعد به سمت پارک رایک رفتیم و کمی روی نیمکتی که با آچار فرانسه ساخته شده بود، و کنارشدرخت آهنی و تندیس سگ آهنی بود نشستیم. در تفلیس سگ خیابانی خیلی زیاد است، که به گوش همه آنها اتیکت زرد رنگی است که واکسن زده اند. و همین طور خیلی از ساکنان تفلیس سگ دارند و سگخود را برای پیاده روی بیرون میاورند. مردم بسیار با سگ ها مهربان هستند و سگ ها هم خیلی آرام و دوست داشتنی اند.
مقصد بعدی ما برج ساعت تفلیس بود. که سازه مکانیکی بامزه ای است که از سبک های مختلف معماری تشکیل شده است. که در این برج مجسمه فرشتگان و حیوانات، ساعت، قوس و پنجره های مختلف روی هم قرار گرفته اند. از هر سمت به برج ساعت نگاه کنید چیزی جدید کشف میکنید. ما روی نیمکت رو به روی برج ساعت نشسته بودیم که از ما عکسی در کاغذ زرد رنگ مدل قدیمی انداختند و هدیه دادند.در طول مسیر از دو کلیسای آنچیسخاتی و کلیسای جامع سیونی که جزو کلیساهای جالب و ارزشمند و از شاهکارهای معماری مذهبی تفلیس بود نیز بازدید کردیم.
از کنار بازار درای بریج که اشیا عتیقه و قدیمی و سوغاتی میفروختند رد شدیم و به موزه ملی گرجستان رفتیم. هزینه بلیط بزرگسال 30لاری و کودک 15 لاری بود، که ما از بازدید موزه منصرف شدیم. به مرکز خرید گالریا رفتیم دو برگر مرغ سوخاری و سیب زمینی و پیاز سوخاری و دو نوشیدنی از کی اف سی به هزینه 30 لاریسفارش دادیم و چرخی در مرکز خرید زدیم و با مترو به هتل برگشتیم
.
تا به هتل رسیدیم لباس هایمان را عوض کردیم و برای رفتن به رستوران مراسم گرجی حاضر شدیم. به اتفاق پری جون و همسرشان راهی مترو شدیم و ایستگاه 300 ARAGVELI پیاده شدیم. اسم رستوران را در گوگل مپ پیدا کردیم و آفلاین مسیر را ذخیره کردیم و بعد از حدود یه ربع پیاده روی به رستوران رسیدیم . طبقه همکف رستوران عروسی بود، ما را به طبقه بالا راهنمایی کردند. ابتدا من حالم گرفته شد چون دوس داشتم طبقه هکف باشم و رقص گرجی را از نزدیک ببینم و چون من پیشنهاد این رستوران را داده بودم کمی ناراحت شدم.
گارسن خانمی آمد، منوی چندین صفحه ای آورد و با سر و صدای زیاد موزیک بالا سر ما ایستاده بود تا ما سفارش بدهیم. من و دوستم کباب رول مرغ و گوشت باربیکیو، پری جان و همسرشان هم رول کباب مرغ و دو ماهی قزل آلا و دو نوشیدنی به هزینه 90 لاری سفارش دادیم. من از بالا عروسی را تماشا میکردم، رقص زیبای گرجی، شعبده بازی و پذیرایی خیلی مجلل انواع غذاهای گوشتی و سنتی گرجستانی که مدام گارسون ها سرو میکردند. که بعد یک ساعت که ما شام خود را خوردیم و با دوستم طبقه بالا بودیم مردی مسن هر 4 نفر ما را به طبقه پایین دعوت کرد. که به اصرار زیاد ایشان رفتیم و متوجه شدیم عروسی برادر صاحب رستوران است و مردی که ما را دعوت کرده بود پدر داماد بود.
برای ما 4 نفر کنار خودشان صندلی گذاشتند و با خوش رویی و مهربانی بسیار کلی پذیرایی کردند و در نهایت کیک عروسی پذیرایی شد و داماد از ما تشکر کرد و خدافظی و تشکر کردیم و راهی هتل شدیم. و در طول مسیر هر 4 نفر سرشار از کلی حس و انرژی خوب بابت این شب خاطره انگیز و مهمان نوازی گرجی ها شدیم.
هزینه روز سوم
بستنی مخصوص گرجی 10 لاری
دو چورچخلا 5 لاری
دو برگر مرغ سوخاری و سیب زمینی و نوشیدنی 30 لاری
لوله کباب و گوشت باربیکیو 45 لاری
روز چهارم
به قدری از شب قبل خسته بودیم که من با صدای آلارم گوشی ام بیدار نشدم و دوستم ساعت 10 از خواب پرید و منو بیدار کرد. سریع حاضر شدیم و برای صبحانه به طبقه چهارم رفتیم که به یه ربع آخر صبحانه رسیدیم. بعد از صیحانه حاضر شدیم و به ایستگاه مترو میدان آزادی رفتیم.مسیر باغ گیاه شناسی تفلیس را در گوگل مپ پیدا کردیم، آفلاین ذخیره کردیم و حدود نیم ساعت از کوچه پس کوچه ها رفتیم، که بیشتر مسیر پله بود و در طول مسیر فضای بزرگ باصفایی با چندین نیمکت، کافه خانه هنر و کافه 144 پله و کمی بالاتر کلیسای سنت جرج بود که خیلی شلوغ بود، هنگام ظهر بود و مردم دعا میخواندند.
هزینه ورودی باغ گیاه شناسی نفری 4 لاری بود. دو سه نفری به ما گفتند زمستان به این مکان نیاییم،قطعا بهار و تابستان باغ سرسبزتز و پرگل تر خواهد بود،ولی به نظر من به رفتنش می ارزید. ما حدود 4 ساعت در این باغ راه رفتیم نصف بیشتر باغ سرسبز بود. در طول پیاده روی دو آبشار زیبا، انواع گیاهان مدیترانه ای،درختان آمریکای شمالی، اروپا، بامبو و مقبره میرزا شفیع واضح{شاعر ایرانی-گنجه ای}و پلی زیبا بر روی رودخانه دیدیم. باغ دو سرویس بهداشتی یک ایرانی و یک فرنگی بسیار تمیز دارد. نیکمت های زیادی برای استراحت در باغ وجود دارد که ما کمی نشستیم و آجیل خوردیم. در طول پیاده روی از افراد زیادی خواستیم از ما عکس بیندازند که همه خوش رویی قبول میکردند ووقتی ملیت افراد را میپرسیدیم یا ژاپنی بوند یا آلمانی، چینی، نروژ. خلاصه که ما یک ایرانی ندیدیم.
بعد از بیرون آمدن از باغ گیاه شناسی کمی نزدیک مجسمه مادر گرجستان نشستیم. شخصی که گیتار میزد و موزیک پخش میشد با شخص دو روز پیش متفاوت بود.که تا نشستیم آهنگ مورد علاقه من Serhat Durmus پخش شد، که برای من خیلی حس خوشایندی بود. بعد از کمی استراحت همان مسیر پلکانی را پایین امدیم و به کوچه شاردنی رفتیم. این کوچه پر از کافه های جذاب است که طراحی و چیدمان هر کدام با دیگری متفاوت است. ما کافه ای که پر از گل های طبیعی و مصنوعی رنگانگ،رومیزی های پارچه ای و تابلوهای شاد بود انتخاب کردیم و دو امریکانو و دو شیرینی سنتی که وسطش پر از پنیری شیرین بود به هزینه 26 لاری انتخاب کردیم. شیرینی سنتی خیلی تازه و خوشمزه بود ولی به نظر من برای یک نفر خیلی زیاد بود. رفتار پرسنل این کافه بسیار محترمانه بود. این کافه یک بالکن با چشم اندازی قشنگ داشت که ما کمی هم بالکن کافه نشستیم.
بعد از بیرون آمدن از کافه به سمت پاساژ گالریا رفتیم. برنامه بعدی ما سینما سه بعدی پاساژ گالریا بود. هزینه بلیط سینما 20 لاری بود، ولی ساعت پخش فیلمی که ما انتخاب کردیم ساعت 10 و نیم بود، که تا پخش فیلم 3 ساعت باید صبر میکردیم.ما خیلی خسته بودیم و بیخیال فیلم و سینما شدیم. به ایستگاه مترو نزدیک هتل TECHNICAL UNIVERSITY رفتیم.و از مغازه ال سی و پنتی بقیه پول خود را خرید کردیم. و بعد به هایپر مارکت نزدیک هتل رفتیم و یک شنسل مرغ، هات داگ و سالاد مرغ و دلستر به هزینه 23 لاری خریدیم و داخل هتل خوردیم و دوباره تا ساعت یک شب در خیابان کناری هتل قدم زدیم.
هزینه روز چهارم
شارژ کارت مترو 5 لاری
ورودی باغ گیاه شناسی 8 لاری
امریکانو و شیرینی سنتی 26 لاری
شام از هایپرمارکت 23 لاری
روز آخر
پرواز ما به سمت تهران ساعت 12، هواپیمایی قشم ایر بود. کارگزار آژانس به ما گفته بود ساعت 8 صبح پایین هتل باشیم و از قبل به ما گفته بودند روز آخر صبحانه نداریم. ما کیک و کاپوچینو خوردیم و آمدیم سوار آسانسور بشویم که دیدیم آقای مضطرب سوار آسانسور شد. که گویا پسر ایشان مقیم هلند بود، با دختر خانمی در تهران آشنا میشود که به ازدواج ختم میشود. و خانواده 8 نفری ایشان همراه عروس خانم به تفلیس می آیند و عقد جاری میشود. پرواز آقای داماد 4 صبح به مقصد هلند بوده که به اشتباه پاسپورت عروس خانم هم با خودش میبرد. و قرار شد عروس خانم تنها بماند تا از طریق سفارت ایران برای خروج اقدام کند.
داخل هواپیما صندلی کناری من و دوستم دختر خانمی به اسم زهرا نشست. دختری بسیار پرانرژی و خوش صحبت، که تا خود فرود آمدن هواپیما کلی از تفلیس گفت. ایشان 4 سال تفلیس زندگی میکرد و دانشجوی دندان پزشکی بود. گفت دو ماه پیش یک توریست گوشی اش را دزدیده است. میگفت دریاچه مصنوعی تفلیسی تابستان جای سوزن انداختن نیست و همه برای آبتنی و آفتاب گرفتن به آنجا می آیند. میگفت انقدر ایرانی آمده که برنگشته که اکنون فقط برای ایرانی ها بلیط پرواز برگشت و ووچر چک میشود ولی باز هم پلیس تفلیس هر سه ماه ایرانی هایی که به خاک گرجستان وارد شده اند ولی خارج نشده اند را بررسی میکند و دنبالشان است. زهرا خانم گفت در تفلیس تور لیدر نیز هست. که ما گفتیم خیلی دوس داشتیم به شهر عشق برویم ولی هزینه اش کمی بالا بود، که ایشان گفتند از ایستگاه DIDUBE ون به هزینه هر نفر 10 لاری وجود دارد، که کاش زودتر میدانستیم.
برای من سفر تفلیس سفری پر از خوش شانسی های کوچک و بزرگ بود. مردمی مهربان، محترم و میهمان نواز. شهری زنده، با تلیفیقی از معماری سنتی و قدیمی و مدرن و اروپایی. ما ساعت ها در روز و شب در خیابان ها قدم میزدیم، ولی نه سردرد و حال بد به علت آلودگی هوا داشتیم نه احساس ناامنی در خیابان ها. مردمی که به شدت به قوانین و مقررات راهنمایی، رانندگی احترام میگذارند و فرهنگ سوار شدن به مترو در حد بالایی است و سکوت و آرامش در واگن ها حکم فرماست، پریز برق برای شارژ گوشی مسافران مترو، و خبری از دست فروش داخل مترو نیست. و وای فای پر سرعت رایگانی که در اکثر اماکن گردشگری، و تمام ایستگاه های مترو وجود دارد. امیدوارم قسمت بشود دوباره به تفلیس سفر کنم و شهر عشق را ببینم. از شما که منت گذاشتید و سفرنامه من را خواندید کمال تشکر را دارد. حتی اگر برای یک نفر فایده ای داشته باشد خوشحال خواهم شد و ممنون میشم اکر به من امتیاز بدهید.