از پایتخت امپراتوری پارس تا قلمرو امپراتوری آستروهانگرین

4
از 30 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
از پایتخت امپراتوری پارس تا قلمرو امپراتوری آستروهانگرین + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
30 آبان 1397 09:00
60
23.3K

روز هشتم: از بلودر تا بودا

فردا صبح بعد از بیدارشدن صبحانه رو خوردیم. حرکت به سمت بوداپست ساعت 14 و 20 بود. ما قرار بود از وین با اتوبوس به بوداپست بریم و شرکتی که قرار بود از اتوبوس هاش استفاده کنیم Regiojet همون شرکتی بود که با قطارش از پراگ به وین اومدیم. توی بلیط نوشته بود محل حرکت از ایستگاه مرکزی راه آهن hauptbahnhof هست. کنار ایستگاه مرکزی راه آهن یک جایی شبیه به ترمینال اتوبوس بود برای اتوبوس های بین شهری. روز اولی که رسیدیم وین از نمایندگی Regiojet توی ایستگاه راه آهن پرسدیم حرکت همینجا هست دیگه؟ گفتن مشخص نیست! ایستگاه جای دیگه ای هست و قرار بوده از اول سپتامبر بیاد اینجا ولی هنوز نیومده و ممکنه امروز و فردا بیاد. هر روز بپرسین ازمون یا اینکه با این شماره تلفن تماس بگیرین!

روز حرکت هنوز معلوم نبود از کدوم ایستگاه به سمت بوداپست حرکت می کنیم. هتل رو هم باید ساعت 11 تحویل می دادیم. اول با هتل صحبت کردیم که ساعت 12 و نیم تحویل بدیم و پذیرفت و یادداشت کرد. بعد وقت زیادی نداشتیم. نمیشد مرکز شهر بریم و از طرفی حیف بود زمان تلف بشه. این مساله برام تجربه ای شد که همیشه حرکت بین شهر ها رو بذارم بعد از صبحانه تا از روز بهتر استفاده کنیم. برای همین راه افتادیم سمت کاخ بلودر که 15 دقیقه پیاده روی فاصله داشت. رفتیم نشستیم توی محوطه قصر و من سفرنامه می نوشتم و خانم های گرامی داشتن به رهگذران توجه می کردن و الگوی لباس انتخاب می کردن. مردم رو میدیدن و برای لباس های آینده شون تصمیم می گرفتن. چیزایی که من از حرفاشون متوجه شدم: شلوار سبز تیره به بلوز خردلی میاد، بلوزی که کمر داشته باشه و کمرش دکمه بخوره خوبه، پیرهن دامن کلوش و یقه انگلیسی .... فقط می فهمیدم داریم میریم تو هزینه.

خلاصه بعد از کمی نشستن و گشت و گذار برگشتیم سمت ایستگاه راه آهن و به شعبه Regiojet توی ایستگاه مراجعه کردیم. ازشون پرسیدیم که اتوبوس از کجا حرکت می کنه که گفتن از ایستگاه stadion یعنی همون ایستگاه قدیمی که نسبتا دور هست. یه کاغذ بهمون دادن که یک آدرس ایمیل روش بود و گفتن شما برین اونجا و سوار اتوبوس بشین. بعدها تصویر هزینه ای که کردین از راه آهن تا اون ایستگاه رو به همراه یک شماره کارت بفرستین به این آدرس ایمیل ما هزینش رو پرداخت می کنیم که این خیلی جالب بود. درسته گفتم جابجایی بین شهرها باید بعد از صبحانه باشه، اما توی این شرایط خاص که ما بودیم و مشخص نبود محل سوار شدن کجا هست اگر قرار بود صبح زود راه بیفتیم خیلی بد میشد چون نمی دونستیم از کدوم ایستگاه باید بریم و کلی اذیت می شدیم. جالب اینکه خود شرکت هم به دوستی که با کارت بانکی خودش برامون این بلیط رو خریده بود ایمیل دادن که اتوبوس از ایستگاه Stadion حرکت میکنه. اینجا هم نشون میده که کارت داشتن چقدر با اهمیت هست به خاطر اینکه اگر داشتیم به خودمون ایمیل می زدن. چند روز بعد بهشون ایمیل زدم و تصویر بلیط مترو رو فرستادم و شرایط رو توضیح دادم و ازشون خواستم که هزینه جابجایی بین ایستگاه ها رو به کارت دوستم واریز کنن. دقت کنید که قیمت بلیط کلا حدود 35 یورو بود و باید حدود 10 یورو رو بر می گردوندن. بعد از چند روز جواب دادن و گفتن داریم درخواست شما رو بررسی می کنیم. کلا مثبت جواب داده بودن.

ما هم برگشتیم هتل باقیمانده وسایل رو جمع کردیم و راس ساعت 12 و نیم هتل رو تحویل دادیم و وارد مترو شدیم. زمان تخمینی از hauptbahnhof تا ایستگاه stadion حدود 20 دقیقه بود. با وجود اینکه ما بارها از این ایستگاه مترو استفاده کرده بودیم اما عملا گیج شده بودیم. اینقدر بزرگ بود و خروجی های متعددی داشت که راهمون رو پیدا نمی کردیم. خلاصه با پرس و جو و ... بالاخره راه رو پیدا کردیم و 4 تا بلیط تک سفره به قیمت 9.6 یورو در مجموع خریدیم و راه افتادیم و با یک تغییر قطار در ایستگاه praterstern به مقصد رسیدیم. از شانس قشنگمون پله برقی و آسانسور در دست تعمیر بود و دوتا چمدون سنگین رو دو طبقه آوردیم پایین. از ایستگاه که اومدیم بیرون با یک مرکز خرید بزرگ مواجه شدیم که به ایستگاه اتوبوس ها راه داشت. از اونجا وارد شدیم دیدم حدود 6 تا جایگاه هست و ایستگاه بسیار خلوت بود. فقط یک اتوبوس توی اون ایستگاه بود. رفتیم از خانمی که توی باجه بود پرسیدیم کی بیایم که گفت 5 دقیقه قبل از حرکت اینجا باشین. توی ایستگاه بلیط هم می فروختن و از اونجا به شهرهای نزدیک مثل براتیسلاوا میشد رفت که حدود 60 کیلومتر تا وین فاصله داره. خلاصه خیالمون راحت شد و توی مرکز خرید منتظر نشستیم.

چند کلمه ای راجع به مترو وین. شما وقتی کنار ریل هستین به تابلو خیلی دقت کنید. روی تابلو اسم دوتا ایستگاه رو می بینید و مدت زمانی که قطار میرسه رو نشون می ده. اینجا باید باهوش باشید و قطار مناسب رو سوار بشین. اجازه بدین با یک مثال توضیح بدم. فرض کنید شما ایستگاه مترو 15 خرداد تهران هستین و می خواین به سمت شمال تهران حرکت کنید. در این مسیر که قرار بگرید دو نوع قطار مختلف میاد. یکیشون تا تجریش که آخرین ایستگاه هست میره و یکی تا مترو شهید حقانی. عملا اگه این وسط بخواین پیاده بشین مثلا دروازه دولت فرقی نمی کنه کدوم رو سوار بشین ولی طبیعتا کسی که می خواد تا خود تجریش بره باید مترو مناسب رو سوار بشه.

اتوبوس راس ساعت حرکت کرد. اتوبوسی از نوع ولوو با 60 صندلی. وسایل رو خودمون تو جعبه گذاشتیم. مهماندار اتوبوس هم یک خانم بسیار آراسته و خوشتیپ بود به اسم لیلا اهل بوسنی. جلوی صندلی اتوبوس همه ال سی دی بود که موقعیت اتوبوس در مسیر روی نقشه رو نشون میداد، پریز برق برای شارژ هم داشت. خانم لیلا هم اولش یک سخنرانی کرد

ladies and gentlemen, welcome onboard ….

اتوبوس وای فای نسبتا خوبی هم داشت که من برای تعیین برنامه های بوداپست استفاده کردم. خلاصه خیلی خوب بود. برای کسانی که می خواستن هدفون هم می آوردن. پذیرایی با چای، قهوه، کاپوچینو و هات چاکلت رایگان بود ولی سایر نوشیدنیهای سرد رو باید هزینه پرداخت می کردیم. ما بعد از این همه چمدون کشیدن یه چای-لیمو بسیار خوشمزه خوردیم که خیلی چسبید.

توی مسیر از کنار توربین های بادی، دریاچه های زیبا مزارع ذرت و آبگیرهای متعدد رد شدیم تا به بوداپست رسیدیم. در مسیر نقطه ای بود که از کنار چند کابین رد شدیم. یه جایی شبیه ایست بازرسی چند شعبه ای. مثل عوارضی اول اتوبان های ما. من حدس زدم اینجا جایی بوده که قبل از قانون شنگن پاسپورت ها رو چک می کردن. همون موقع محل اتوبوس روی نقشه رو دیدم و متوجه شدم که داریم از مرز اتریش و مجارستان عبور می کنیم و حدسم درست بود. متاسفانه روی شیشه اتوبوش بارون خورده بود و کمی کثیف بود و نمیشد عکس بگیرم.

خداحافظ وین، خداحافظ پایتخت موسیقی، خداحافظ شهر قصرها، خداحافظ کاخ ها زیبا و باشکوه، خداحافظ قلب اروپا.

ساعت از پنج گذشته بود که به ایستگاه kelenfold بوداپست رسیدیم. این ایستگاه در منطقه بودا قرار داره و عملا شبیه مناطق حاشیه ای شهر هست. یک ایستگاه مترو داره که بخش هاییش آدم رو یاد جنگ جهانی می اندازه. کلا تو ذوقمون خورده بود. اول باید پول رو تبدیل می کردیم، خانم ها رو کنار چمدون ها گذاشتیم و راه افتادیم. خیلی از آدم هایی که اونجا بودن انگلیسی نمی دونستن و با پرسیدن لغت اکسچنج با تعجب نگاه می کردن. حتی وقتی می گرفتیم یورو-فورینت متوجه نمی شدن. بالاخره با ایما و اشاره و پرسون پرسون یک دستفروش ارز پیدا کردیم و پنجاه یورو رو به ارزش هر یورو 310 فورنیت تبدیل کردیم درحالیکه ارزش واقعی یک یورو حدود 325 فورینت بود. دستفروش راهنماییمون کرد که برای سوار شدن به اتوبوس باید کل ایستاه رو پیاده بریم تا برسیم به اتوبوس ها. اینکه از اونجا برگردیم دنبال خانم ها و چمدون ها رو برداریم و این مسیر رو دوباره بیایم خیلی سخت به نظر می رسید. برگشتیم پیش چمدون ها و بعد از یک مشورت تصمیم گرفتیم با تاکسی بریم. رفتیم به یک راننده تاکسی گفتیم و قیمت رو گفت 10 یورو. توی اون خستگی واقعا می ارزید چون ما ناهار هم نخورده بودیم. خلاصه با راننده تاکسی مشغول چانه زنی شدیم و سر 9 یورو توافق کردیم. سوار تاکسی شدیم و 10 دقیقه بعد به هتل رسیدیم. اینجا ما قیمت رو توافق کرده بودیم اما روی شیشه تاکسی زده بود ورودی تاکسی 700 فورینت و برای زمان کمتر از 15 دقیقه هر دقیقه هم 15 فورینت حساب می کنن.

هتل چارلز هتلی کوچیک و جمع و جور اما بسیار تمیز بود. اتاق ها رو تحویل گرفتیم و رفتیم وسایلمون رو توی اتاق گذاشتیم. وارد هر اتاق که می شدین یک فضای اولیه بود که یک سینک ظرفشویی و مینی بار اونجا بود و میز و صندلی سمت چپش قرار دارد. سرویس بهداشتی سمت چپ این فضا بود و از این فضا وارد اتاق اصلی می شدیم. عملا هر اتاق شامل سه فضا بود. فضای ورودی که ظرفشویی و مینی بار اونجا بود، سرویس بهداشتی و اتاق اصلی. هتل جالبی بود و مینی بار (یخچال) داشتنش حسن بزرگی بود. علاوه بر اون در نزدیکی اون یک شعبه مک دونالد قرار داشت. همچنین چون در منطقه بودا واقع شده بود در نزدیکی پل الیزابت و gellert hill بود. جالب تر اینکه تبدیل پول رو با نرخ خیلی خوبی بدون کمیسیون انجام می داد و به ازای هر یورو 324 فورینت می داد. در حالی که بهترین صرافی بوداپست 325 فورینت می داد که البته آدرس اون رو هم می ذارم براتون.

اون روز چون خسته بودیم فقط به یک فروشگاه بزرگ نزدیک هتل رفتیم و شام مک دونالد خوردیم. یک نکته بگم. توی این جور مسافرتها وقتی به روزهای آخر نزدیک میشیم آدم خسته میشه و اون توان اولیه نیست. برای همین ما که برنامه داشتیم بعد از مک دونالد بریم مرکز شهر رو ببینیم پشیمون شدیم و برگشتیم هتل و استراحت کردیم. توی مک دونالد هم چهارتا بیگ مک، سه تا سیب زمینی و سه تا نوشابه خوردیم که شد 5200 فورینت معادل با حدود 16 یورو.

 

عکس 66: نمایی از اتاق ما در هتل چارلز بوداپست

روز نهم: سلام به موزه شرق اروپا

امروز اولین روز کشف بوداپست بود. بعد از صبحانه اومدیم لابی هتل و 200 یورو رو تبدیل کردیم به فورینت با قیمت هر یورو 324 فورینت که قیمت خوبی بود. اگر دنبال یک صرافی خوب در بوداپست هستین من این https://correctchange.hu/ رو پیدا کردم که قیمت نسبتا مناسب و ظاهرا چندین شعبه هم در جاهای مختلف شهر داشت.

بعد از تبدیل پول در پذیرش هتل یک بانک بلیط حمل و نقل عمومی خریدیم. در بوداپست اگر بلیط رو تک تک بگیریم هر بلیط 350 فورینت هزینه داره. اما اگر یک بسته 10 تایی بلیط (بانک بلیط) بخریم هر بلیط 300 فورینت در میاد که به صرفه تر بود. برای همین با توجه به اینکه ما چهار نفر بودیم خرید بلیط ده تایی انتخاب مناسبی بود. بوداپست هم خط مترو هم اتوبوس و هم تراموا داره. خط تراموای بوداپست نسبت به وین و پراگ ظاهر مستهلک تری داشت و راننده هاش عمدتا خانم بودن. بعدش راه افتادیم. هدف این بود که توی منطقه بودا قدم بزنیم، پل زنجیری و پارلمان رو هم ببینیم. پیاده راه افتادیم سمت رودخانه. منطقه بودا منطقه ای سبز تپه مانند با خیابان های شیبدار هست که در قدیم اعیان نشین بوده.

 

عکس 67: تصویری از منطقه بودا از پنجره اتاق هتل

اجازه بدین نقشه بوداپست رو توضیح بدم. در بوداپست رودخانه دانوب به صورت شمالی جنوبی قرار گرفته. در ساحل غربی رودخانه منطقه بودا قرار گرفته. در این منطقه زیبایی هایی که هست تپه Gellert و مجموعه قلعه بودا هست. این دو مجموعه در فاصله نسبتا کمی نسبت به هم قرار گرفتند و از پل الیزابت تا پل مارگارت امتداد داره. در بخش پست که ساحل شرقی رودخانه هست زیبایی ها و جاهای دیدنی بوداپست از پل مارگارت شروع میشه، به پارلمان می رسه و در امتداد رودخانه تا پل الیزابت ادامه داره. تنها جای دیدنی که خارج از این محدوده هست و کمی از پست فاصله داره میدان قهرمانان هست که به موقع توضیح می دم. عکس 68 نقشه جاهای دیدنی بوداپست رو نشون می ده و موقعیت هتل ما با دایره زرد مشخص شده.

 

عکس 68: نمایی از نقشه مکان های دیدنی در بوداپست

از هتل راه افتادیم و رفتیم تا رسیدیم به دانوب. دانوب اینجا بر خلاف وین یک جریان واحد داشت (چند بخش نبود) و کشتی رانی در اون انجام میشد. به دانوب که رسیدیم نمایی از هتل ماریوت، پارلمان مجارستان، جزیره مارگارت، پل های زنجیری، مارگارت و الیزابت همراه با کشتی های تفریحی بزرگ خودنمایی می کرد. به موازات رودخانه حرکت کردیم تا در سمت چپ مون به ساختمان زیبایی رسیدیم که بعدها متوجه شدم Varkert market هست. اون ساعت بسته بود و نمیشد بازدید کرد.

 

عکس 69: نمایی از Varkert market

به راهمون ادامه دادیم تا کمی جلوتر رسیدیم به ورودی قلعه بودا. با اینکه در برنامه نبود یه هو تصمیم گرفتیم اینجا رو ببینیم. برای دستیابی به قلعه در مسیرمون از یک پله برقی و یک آسانسور استفاده کردیم که بعدها متوجه شدم در موقعیت ما راحت ترین روش استفاده از پله برقی و آسانسور بود. اجازه بدین راه های دسترسی به قلعه رو توضیح بدم. اگر از سمت پل الیزابت میاین به سمت قلعه بهترین روش استفاده از آسانسور و پله برقی هست. اگر از سمت پل زنجیری میاین می تونین از فونیکولار (یک ماشین کابلی که روی ریل حرکت می کنه) یا ماشین های برقی استفاده کنید. فونیکولار کمی ممکنه برای بعضی افراد ترسناک باشه چون قدیمی به نظر می رسه. هزینش هم برای رفت 1200 فورینت و برای رفت و برگشت 1800 فورینت هست. ماشین های برقی رو هم می تونید استفاده کنید که ایستگاهشون در ساحل غربی پل زنجیری هست و برای رفتن به برج فیشر من و یا مجموعه قلعه بودا می تونید استفاده کنید. فکر می کنم هزینش 7 یورو به ازای هر نفر هست. خلاصه وارد مجموعه قلعه بودا شدیم. پیشینه قلعه بودا این هست که بنای اصلی در سال 1265 ساخته شد اما بخشی از بنا در سال 1750 به اون اضافه شد. این ساختمان قبلا قصر/قلعه پادشاهی مجارستان محسوب می شده. در حال حاضر دو موزه در این مجموعه واقع شده و فستیوال های مختلف مثل فستیوال کتاب، شکلات و ... اینجا برگزار میشه.

ورود به مجموعه قلعه هزینه ای نداشت اما اگر بخواین از گالری نقاشی یا موزه تاریخ مجارستان بازدید کنید باید هزینه پرداخت کنید. قلعه معماری جالبی داشت از یک سمت مشرف بود به بخش پست و دانوب و از یک طرف به تپه های سرسبز بودا. ما هم حسابی توی بخش های مختلفش گشتیم. یکی از جالب ترین بخش هاش تعویض نگهبان ها بود که در ساعت مشخصی با مراسم خاص خودش انجام میشد. به هیچ وجه با تعویض نگهبان هایی که در قلعه پراگ دیده بودم قابل مقایسه نبود اما در نوع خودش جالب بود.

 

عکس 70: نمایی از ورودی قلعه بودا

بعد از اینکه حسابی گشتیم تصمیم گرفتیم از موزه تاریخ مجارستان بازدید کنیم. بلیط موزه به ازای هر نفر 2000 فورینت بود. توی موزه عکاسی ممنوع بود مگر اینکه مجوز عکاسی رو به قیمت 1000 فورینت بخریم. موزه شامل قطعات سنگی اکتشاف شده قدیمی در منطقه بودا، عکس های قدیمی از مجارستان، تاریخ مجارستان و وسایل قدیمی همراه با عکس ها و نقاشی ها بود. واقعیتش از نظر من بد نبود ولی در کل چندان از این موزه خوشم نیومد ولی اعضای گروه خوششون اومد. چند تا عکس از مجموعه قلعه بودا و نمایی  از پارلمان و پل زنجیری و پل الیزابت و تپه Gellert از بالای قلعه رو براتون می ذارم.

 

عکس 71: نمایی از پارلمان و پل زنجیری (سمت چپ) و پل الیزابت و تپه Gellert (سمت راست) از بالای قلعه بودا

 

عکس 72: تصاویری از قلعه بودا

بعد از دیدن موزه اومدیم توی مجموعه قلعه بستنی خوردیم و استراحت کردیم. قیمت آب معدنی کوچیک 600 فورینت و بستنی هر اسکوپ 300 فورینت هست. این رو هم بگم که قیمت آب معدنی بزرگ در سوپر مارکت 75 تا 125 فورینت هست. این نکته رو هم بگم که استفاده از سرویس بهداشتی قلعه بودا 200 فورینت هزینه داشت اما برای کسانی که بلیط یکی از دو موزه قلعه رو خریده بودن، با ته بلیط می تونستن رایگان از سرویس بهداشتی استفاده کنند. نکته آخر اینکه مراقب آب معدنی های گازدار باشین. آب معدنی هایی که بسته بندی و رنگ درب بطری اونها آبی هست احتمالا گازدار هستند و اونهایی که صورتی هست بدون گاز بود.

مجارستان با وجود اینکه جزو پیمان شینگن محسوب میشه اما کشور درجه اولی در اروپا نیست. این مساله به وضوح در ظاهر شهر دیده می شد بطوریکه خیلی از ساختمان ها و یا ماشین هایی که ما میدیدیم من رو یاد گرجستان می انداخت. یک نکته جالب هم درباره پول مجارستان بگم که اسکناس های 10000 و 20000 فورینت هم داشتن و سکه تا 200 فورینت سکه بود.

خلاصه بعد از کمی استراحت از مجموعه قلعه پایین اومدیم و رفتیم تا از طریق پل زنجیری از رودخانه رد بشیم. هدف این بود که  از پارلمان هم بازدید کنیم. پل زنجیری تاریخچه اش این هست این پل اولین پل دائمی روی دانوب در بوداپست بوده و در سال 1849 ساخته شده. به اون سمت پل که رسیدیم به Gersham palace که در حال حاضر هتل Four season از اون بهره برداری میکنه. نمایی از پل زنجیری و هتل Four season در عکس 73 آوردم.

 

عکس 73: نمایی از پل زنجیری و Gersham palace

از اونجا پیاده به سمت پارلمان راه افتادیم. توی مسیر پارلمان یکی از هدف مهم ما واقع شده بود. بازدید از نماد کفش های کشته شدگان جنگ جهانی دوم. در سال 1945 در حین جنگ جهانی دوم در فاصله حدود پنج ماه حدود 20000 یهودی درون رودخانه پرت شدن و کشته شدند. این افراد به لبه رودخانه آورده می شدن و بهشون دستور داده میشد که کفش هاتون رو در بیارین و بپرین توی آب. بدین ترتیب خودشون از بین می رفتن و کفش هاشون کنار رودخانه باقی می مونده. با یک انسان این کار رو می کردن، چه جنایتی! برای یادبود این داستان دو نماد در بوداپست وجود داره که یکی از اونها همین کفش ها هستن. 60 جفت کفش آهنی که در کنار دانوب وجود داشت و جالب این بود که کفش ها رو خیلی شبیه به کفش واقعی ساخته بودن. بین اونها هم کفش زنانه و هم مردانه هم بود. نکته منفی اینکه کلی ته سیگار و آشغال توی کفش ها ریخته بودن. نکته منفی بعدی این هست که مردم به کفش ها قفل زده بودند تا حاجاتشون برآورده بشه! به کفش آهنی کنار رودخانه که احتمالا شهرداری ساخته!

 

شکل 74: نمایی از یادبود کشته شدگان در حین جنگ جهانی دوم

خلاصه بعد از بازدید از اونجا به سمت پارلمان راه افتادیم. ساختمان پارلمان از دور ابهت و زیبایی منحصربفردی داشت. گنبد سبز مرکزی، ستون های زیبا و طراحی جذاب.

 

شکل 75: نمایی از ساختمان پارلمان مجارستان از نمای نزدیک

یک توضیحی بدم. توی مجارستان فرد بزرگی بوده که سمت های مختلفی رو توی کشور داشته و تلاش زیادی برای استقلال کشور انجام داده که اسمش Lajos Kossuth  هست.  این اسم رو روی میدان اصلی که کنار ساختمان پارلمان هست گذاشتن و شما اسمش رو همه جا می بینید و اسم ایستگاه تراموا اصلی این منطقه هم همین هست.

پارلمان از نمای دور خیلی جذاب بود. چالش بعدی این بود که ورودی پارلمان کجاست. هوا گرم بود و آفتاب بسیار شدید. از هر کی می پرسیدیم می گفت برین جلوتر. ورودی پارلمان در ضلع شمالی اون قرار داشت. اگر بخوام بهتر بگم ورودی در ضلعی هست که به سمت جزیره مارگارت هست. خلاصه وارد شدیم و به گیشه مراجعه کردیم. گفتن بلیط های امروز تموم شده و باید اینترنتی بخرین. ما هم طبق معمول به خاطر نداشتن کارت دنبال راه حل جایگزین گشتیم. ازشون پرسیدم نمیشه حضوری الان بخریم. گفت بلیط امروز که چیزی نمونده برای فردا هم اول صبح فردا بیاین و ما از 8 هستیم. ما هم دست از پا درازتر برگشتیم. نکته جالب این بود که قیمت بلیط برای اروپایی ها 2400 فورینت بود ولی برای سایر افراد 6000 فورینت بود. عجب تبعیضی! ولی بعد که یادم اومد قیمت بلیط باغ ارم شیراز هم برای ماها و توریست ها متفاوت هست توجیه شدم. نکته دیگه این بود که یک خانم اومده بود و بلیطی که قبلا خریده بود و برای همون ساعت بود رو می خواست بفروشه. منظورم این هست که به مردم بفروشه یه چیزی شبیه به بازار سیاه بلیط درب ورزشگاه آزادی. اتفاقا چهارتا بلیط هم داشت که برای ما عالی بود. ازش قیمت رو پرسیدم گفت هر بلیط رو 2400 فورینت خریدم همین هم میفروشم. خیلی وسوسه انگیز بود. هم قیمت عالی هم چهار نفر و هم برای همین الان. تنها اشکالش این بود که به زبان ایتالیایی بود. هر چی فکر کردم گفتم اگر بخرم و با احتمال کمی متوجه بشن آبروریزی میشه و حتی ممکنه سابقه منفی برامون درج بشه و درست نیست.

خلاصه دست از پا درازتر تصمیم گرفتیم فردا اول صبح بیایم. ظهر شده بود و حسابی گرسنه بودیم. همونجا یک اینترنت پیدا کردیم و یک شعبه KFC رو پیدا کردیم و راه افتادیم به سمتش. توی مسیر به طور اتفاقی از کنار میدان آزادی (Liberty square) رد شدیم. توی یک ضلع این پارک دومین یادمان کشته شدگان جنگ جهانی بود. در کنار دانوب نماد کفش هاشون رو گذاشته بودن و در این میدان چمدان های قدیمی همون ها رو ساخته بودن که غم انگیز و جالب بود.

 

شکل 76: نمایی از دومین یادبود کشته شدگان جنگ جهانی دوم

خیابان روبروی این پارک که در مسیر ما بود Oktober 6 نام داشت که پر بود از کافه ها و رستوران های زیبا. بعد از اون از یک پارک رد شدیم که در اونجا هم به یک وسیله فلزی دیدیم که من متوجه نشدم چی بود. یه چیزی شبیه به حفاظ که کلی قفل زده بودن بهش. من نمی دونم این بندگان خدا چقدر حاجت برآورده نشده داشتن.

 

عکس 77: نمایی از قفل های بسته شده دور یک حفاظ فلزی در پارک!

ناهار رو در KFC خوردیم و برگشتیم به هتل برای استراحت. امروز کمی بیشتر استراحت کردیم و برای عصر برنامه سبکی در نظر گرفتیم. تصمیم گرفتیم بریم به تپه Gellert که در نزدیک هتل واقع شده بود. این تپه بسیار سرسبز و زیبا هست و در دامنه این تپه دوتا از معروف ترین آب گرم های بوداپست قرارداره. بالاترین نقطه این تپه هم Citadella نام داره که از اونجا دید بسیار خوبی به شهر داره. این رو هم بگم که اسم اینجا در واقع Citadel هست که به زبان محلی Citadella میگن. خلاصه وسایل چایی و عصرانه که معرف حضورتون هست رو برداشتیم و رفتیم اونجا. هدف هم این بود اونجا بمونیم تا شب بشه که هم نمای شهر رو توی روز ببینیم و هم شب. این هم نمای شب و روز شهر شامل پارلمان، قلعه بودا و جزیره مارگارت خدمت شما.

 

عکس 78: نمایی از عصر و شب بوداپست از فراز Citadella

بعد که حسابی روی این تپه گشتیم و عصرانه خوردیم پیاده برگشتیم به هتل. مسیر برگشت سرپایینی بود و خانه های سرراه شبیه به بخش های اعیان نشین به نظر می رسید. برگشتیم هتل و استراحت کردیم.

وقتی برگشتیم هتل کلی با یکی از پرسنل پذیرش صحبت کردیم و اون ایده های خوبی برای برنامه روزهای آینده داد. باهاش در مورد کفش های کنار رودخانه صحبت کردم و انتظار داشتم کلی متاثر بشه ولی نه تنها چندان متاثر نشد بلکه با تردید هم به موضوع نگاه کرد. منم متعجب مونده بودم که چی رو باور کنم!

روز دهم: در کوچه پس کوچه های بوداپست

دو روز فعال دیگه از سفر ما باقی مونده و باید نهایت استفاده رو داشته باشیم. صبح به عنوان اولین نفرات وارد سالن صبحانه هتل چارلز شدیم. جای بسیار زیبا و دنجی هست و طراحی رستوران و میزهای صبحانه کمی متفاوت از شام هست. توی رستوران هتل برای مسافران در وعده های ناهار و شام هتل 10 درصد تخفیف نسبت به تعرفه در نظر گرفته میشد. بعد از صبحانه اومدیم جلو هتل اون سمت خیابون و منتظر اتوبوس شدیم. هدف نهایی پارلمان بود به خاطر اینکه ما کارت نداشتیم که اینترنتی بتونیم بلیط بخریم مجبور بودیم صبح زود بریم و نقدی تهیه کنیم. اول باید به منطقه پست می رسیدیم بصورت عمود بر رودخانه و بعد به موازات اون حرکت می کردیم تا به پارلمان برسیم. از اتوبوس های خیلی زیادی می تونستیم استفاده کنیم و ایستگاه اتوبوس تا هتل کمتر از یک دقیقه فاصله داشت. ما همیشه قبل از بیرون رفتن مسیریابی هامون رو انجام می دادیم و می دونستیم باید از چه اتوبوس هایی استفاده کنیم. این کار رو به کمک گوگل مپ و اپلیکیشن moovit انجام می دادیم. مثلا می دونستیم باید اول سوار اتوبوس E8 بشیم و بعد از پنج ایستگاه پیاده بشیم. بعد یک دقیقه پیاده روی کنیم تا به ایستگاه تراموا برسیم و بعد از 4 ایستگاه از تراموا پیاده بشیم. خلاصه اینکه ساعت 8:30 رسیدیم به پارلمان. به سختی تونستیم آخرین تور رو برای ساعت 17 به زبان انگلیسی بخریم به ازای هر بلیط 6000 فورینت. خب بلیط رو خریدیم و الان باید به بقیه کارها می رسیدیم.

توی گروه ما پارمیس عملا اعتیاد به شکلات داره و ما از قبل سفر برنامه ریزی کرده بودیم بریم از موزه شکلات بازدید کنیم. توی وین موزه شکلات هست و بوداپست. وین رو به خاطر پر بودن برنامه و اینکه موزه شکلات بوداپست امتیاز بالاتری داشت نادیده گرفتیم و حالا باید از موزه شکلات هم بازدید می کردیم. علاوه بر این شنیده بودیم که قرار هست یک فستیوال شکلات برگزار بشه توی بوداپست و بدمون نمی آومد سری به اونجا هم بزنیم. یک نکته بگم که همه جا مخصوصا بوداپست داشتن پول محلی خیلی اهمیت داره. اینجا هم جاهای دیدنی و مغازه ها یورو قبول می کردن اما با نرخ های وحشتناک مثلا هر یورو 310 ، 300 و یا حتی 280 فورینت درحالیکه ارزشش هر یورو 324 فورینت بود.

خلاصه از پارلمان اومدیم بیرون. در میدان جلو پارلمان دو نکته بسیار مهم توجه مون رو جلب کرد که الان توضیح می دم. اول یک ساختمان بسیار زیبا که متوجه شدم Museum of Ethnography (فکر می کنم میشه موزه قومیت شناسی یا مردم شناسی) هست. متاسفانه این موزه تا سال 2020 تعطیل هست و نمیشد بازدید کنیم. بعد از اون تاریخ 25 اکتبر 1956 بود که بعضی جاها میدیدم روی درو دیوار و یا نمادها نوشته شده. در این تاریخ در کشور مجارستان انقلاب اتفاق افتاده و حکومت قبلی که سیاست های شوروی سابق رو دنبال می کرده عوض شده. خلاصه اگر این تاریخ رو زیاد دیدین تعجب نکنید. یک موزه هم در کنار پارلمان هست که به همین موضوع انقلاب می پردازه. ورودی موزه چندتا پله می خوره و زیر زمین میره و موقعیتش در میدان مرکزی کنار پارلمان هست.

همون طور که گفتم ما برنامه داشتیم از موزه شکلات بازدید کنیم. موزه شکلات بوداپست در گوشه میدان Kossuth  Lajos و نزدیک به پارلمان هست. اگر بخوام توصیفش کنم یک مغازه بزرگ بود که طبقه همکفش عملا چیزی شبیه کافه قنادی بود و مردم مینشستن و کیک و شکلات و ... با نوشیدنی های گرم می خوردن. طبقه بالا یک فروشگاه-نمایشگاه بزرگ شکلات بود. هزینه بازدید از اینجا 500 فورینت بود. اگر می خواستین می شد از راهنما هم استفاده کرد و با مراحل تولید شکلات های مختلف آشنا بشین و خودتون برای خودتون شکلات درست کنید که این هزینه اش 3500 فورینت بود. به هر حال صبح زود و هنوز ساعت باز کردن موزه نرسیده بود. ما فقط شرایط رو ارزیابی کردیم و به راهمون ادامه دادیم. هدف بازدید از کلیسای St. Stephen's Basilica بود که جلوی کلیسا هم فستیوال شکلات برگزار میشه. پیاده فاصله زیادی نداشت و ما هم راه افتادیم. صبح روز تعطیل بود و خیابان ها خلوت. نسیم ملایمی می وزید و ما به راهمون ادامه می دادیم تا رسیدیم به کلیسا. کلیسای فوق العاده زیبایی بود و بازدید از اون نیاز به تهیه بلیط نداشت. بالای کلیسا یک فضایی بود که می شد بصورت پانوراما شهر رو از ارتفاع زیاد دید (فکر می کنم اینجا بلیط نیاز داشت). این رو هم بگم که این کلیسا بزرگترین کلیسای بوداپست هست. کلیسای بسیار زیبایی بود. توی کلیساهایی که در این سه شهر رفتیم میشد با پرداخت مبلغی بین نیم تا یک یورو شمع روشن کرد که این مبلغ توی کلیساهای مختلف متفاوت بود. بعضی جاها شمع واقعی از اینهایی که به عنوان Warmer زیر ظرف غذا استفاده میشه و بعضی جاها شمع الکترونیک بود که با پرداخت سکه بطور اتوماتیک روشن می شد.

 

عکس 79: تصاویری از کلیسای St. Stephen بوداپست

بعد از اینکه کلیسا رو دیدیم حدودا ساعت 10 صبح شده بود و غرفه های مربوط به فستیوال شکلات کم کم باز می شدن. از اغلب کشورهای اروپایی نماینده ای حضور داشت. شکلات های به شکل گردو، فنجان، گلوله های رنگی و ... جذابیت خاصی به محیط داده بود. چندتا عکس از فستیوال شکلات تقدیم به عاشقان شکلات. برای اینکه بهتر درک کنید چرا می گم معتاد با شکلات ذکر همین نکته کافیه که وقتی پارمیس خانم از فستیوال اومد بیرون میگه باهام حرف نزنین حالم بده!

 

عکس 80: نمایی از شکلات های موجود در فستیوال.

این وسط نماینده بلژیک خیلی از خودش تعریف می کرد. می گفت شکلات ما برتر هست و کیفیت بالایی داره. قیمتش هم حدود 300 فورینت به ازای یک شکلات بود یعنی چیزی کمتر از 1 یورو که مبلغ زیادی بود. خلاصه بعد از کلی بررسی از همین نماینده بلژیک چهارتا شکلات خریدیم. شکلات رو توی یک جعبه کوچیک گذاشت و مبلغی رو به عنوان هزینه جعبه منظور کرد! من که خیلی در زمینه شکلات آماتور هستم تفاوتی حس نکردم. پارمیس خانم هم که اعتیاد مختصری به شکلات داشتن تفاوت خاصی رو با بقیه شکلات ها اعلام نکردن. فستیوال شکلات کلا فضای خیلی پر انرژی داشت. بچه ها کلی لذت می بردن و از این غرفه به اون غرفه می رفتن. خوراکی های مختلف مثل دونات ها هم غرفه داشتن و کلا محیط جالبی بود. این هم داستان فستیوال شکلات. عکس شکلاتی که ما خریدیم ...

 

عکس 81: شکلات هایی که ما خریدیم

 بعد از دیدن فستیوال شکلات راه افتادیم به سمت خیابان Vaci utca این خیابان یک خیابان قدیمی هست با کافه های متعدد، مغازه های یادگاری فروشی و ... عبور خودرو رو هم مجاز نبود. هر کسی یا راه می رفت یا به مغازه ها سر میزد. جالب این بود که برندهای زیادی هم اینجا حضور داشتن. در این میان مغازه های عطر فروشی بیشتر به چشم می اومد. ما هم برای یادگاری آخرین شهر از مغازه یادگاری فروشی خرید کردیم که به ازای دو تا یادگاری شد 7000 فورینت. بعد از بازدید از این خیابان برای ناهار به KFC رفتیم. در مجموع 12 تکه مرغ با یک ساندویچ، دو تا سیب زمینی و دو تا نوشابه شد 5200 فورینت. این بگم که KFC نوشابه هاش قابل پر کردن هست یعنی وقتی لیوان شما خالی شد می تونید بطور نامحدود دوباره پر کنید. یک نکته درباره غذا سفارش دادن در کشورهای غیر انگلیسی زبان بگم. با وجود اینکه افرادی رو که توی رستوران های مک دونالد یا KFC می ذارن تسلط نسبتا خوبی در زبان انگلیسی دارن اما خیلی وقت ها سفارش شما رو متوجه نمی شد. دلیلش هم این هست که بعضی از غذاها با مخلفات (سیب زمینی و نوشابه) هست که بهش میگن Meal و در کنار اون شما می تونید یک ساندویچ تنها رو هم سفارش بدین. وقتی بهشون میگفتیم دوتا Meal و دو تا ساندویچ هنگ می کردن و اشتباه میشد. اگر دفعه بعد من تو این موقعیت قرار بگیرم راحت سفارشم رو روی یک تیکه کاغذ می نویسم و تحویلشون میدم. بعد از ناهار هم برگشتیم هتل تا برای بازدید عصر استراحت کنیم. بعد از ظهر مجددا فلاکس چای و وسایل عصرانه رو برداشتیم و به سمت موزه شکلات و پارلمان حرکت کردیم. قرار بود اول از موزه شکلات بازدید کنیم و بعد از اون پارلمان. حدود ساعت 15:15 به موزه شکلات رسیدیم. ما نشستیم توی فضای سبز و به پارمیس گفتیم برو از موزه بازدید کن و بیا چون برای ماها جذاب نبود. اون رفت کلیات فضا رو خوشش نیومد و نرفت. دلیلش هم این بود که می گفت جای اونقدر متنوع و جذابی نیست و همون فستیوال صبح بهتر بود. خلاصه چایی و عصرانه رو خوردیم و به سمت پارلمان حرکت کردیم.

در پارلمان ساعات بازدید تورهای مختلف جوری تنظیم شده بود که با هم تلاقی نداشته باشند. تقریبا هر 15 دقیقه دو تور حدود 30 نفری وارد می شدن. جلوی درب ورودی یک تابلو زده بودن که می گفت بر مبنای اطلاعات تریپ ادوایزر پارلمان مجارستان پنجمین جای دیدنی اروپا و دهمین جای دیدنی دنیا هست. منم مشتاق بودم ببینم این ادعا چقدر درسته. اول وسایلمون رو با دستگاه اشعه ایکس بررسی کردن و وارد شدیم. هر کسی یک دستگاه صوتی داشت که صحبت های راهنما توی اون پخش می شد. راهنما هم یک میکروفون داشت و صحبت می کرد. راهنما پسر جوان مجارستانی بود که هر از گاهی شوخی می کرد و هر از گاهی هم توضیح می داد. توی پارلمان عکاسی از همه جا مجاز هست غیر از اتاقی که توی اون تاج پادشاهی وجود داره. پیشینه پارلمان این هست که ساخت اون از 1885 شروع شد و تا سال 1904 به طول انجامید. نکته غم انگیز این که معمار اصلی ساختمان قبل از پایان کارش کور شد و نتونست ساختمان کامل شده رو ببینه. در فرایند ساخت پارلمان حدود 100 هزار نفر کار کردن و حدود 40 کیلو طلا هم مورد استفاده قرار گرفته. ساختمان بطور کامل متقارن است بطوریکه دو سالن اجلاس داشته که یکی برای جلسات مجلس استفاده میشده و دیگری برای بازدید تورهای گردشگری. نکته دیگر اینکه در ساختمان پارلمان حدود 700 اتاق وجود دارد و ارتفاع بالاترین نقطه سازه آن 96 متر است. عدد 96 در بوداپست مفهوم خاصی دارد. این عدد برگرفته از سالی است که قبایل مختلف از جاهای مختلف به این نقطه از زمین اومدن و قوم مجارها رو تشکیل دادن که فکر می کنم در سال 896 بوده. علاوه بر اون درجه حرارت گرمترین آب گرم بوداپست هم 96 هست. علاوه بر اون پنجره های پارلمان بعضا پنجره های اصلی هستند و در حین جنگ جهانی باز شدن و به زیرزمین برده شدند تا از جنگ اسیب نبینن. ساختمان پارلمان در حال حاضر بزرگترین ساختمان مجارستان و بلندترین ساختمان بوداپست است. در حین جنگ جهانی اغلب ساختمان های بوداپست شامل پارلمان آسیب بسیار جدی دیده بودند بطوریکه گفته شده هفت پل اصلی بوداپست تخریب شده بود که مجددا بازسازی شده. خب تاریخ خیلی وقتا غم انگیزه و کافیه.

در بازدید از پارلمان نقاشی های بسیار زیبا در سقف راهروها خودنمایی می کرد. اغلب جاها با فرش قرمز پوشیده شده بود و ظاهر زیبایی داشت. در اتاق مرکزی که دقیقا زیر بخش گنبدی شکل واقع شده تاج اصلی قرار گرفته بود که درون محفظه شیشه ای قرار گرفته بود تا از نظر شرایط دما و رطوبت حفاظت شود. دو نگهبان هم در طرفینش قرار گرفته و محافظت می کردن. ظاهرا چندین مرتبه هم به سرقت رفته بود. در کنار سالن اصلی اجلاس راهروهایی بود که در اونها زیرسیگاری برای ساعات استراحت نماینگان هم دیده می شد که جالب بود.

 

عکس 82: نمایی از داخل پارلمان بوداپست.

بعد از دیدن فضای داخلی در بخش انتهایی تور به محلی می رسیدیم که در اون تصاویر مختلف و ماکت زیبایی از پارلمان بود. همچنین ال سی دی های مختلفی تعبیه شده که مراحل ساخت اون رو نشون می داد. با وجود اینکه پارلمان بسیار زیبا بود من فکر می کنم شاید به این قیمت (6000 فورینت معادل با حدود 18.5 یورو) نمی ارزید و در حد پنجمین اثر دیدنی اروپا و دهمین اثر دیدنی دنیا نبود. البته این نظر من هست. ما آخرین تور روزانه پارلمان بودیم و بعد از اون کارمندهای اونجا رفتن خونه. اگر امروز اول صبح نمی رسیدیم نمی تونستیم بلیط تهیه کنیم. بعد از پارلمان راه افتادیم سمت جزیره مارگارت. منظور از جزیره در واقع یک فضای خشکی هست که رودخانه دو سمتش رد میشه. پلی که دسترسی به جزیره رو هم فراهم می کنه همین اسم رو داره. در این جزیره زمین فوتبال هست، دوچرخه سواری می تونید بکنید (به پاسپورت برای اطمینان از برگردوندن دوچرخه نیاز هست)، فواره موزیکال هست که با آهنگ های موزارت و بهترین آهنگسازهای اتریشی با نور پردازی زیبایی طراحی شده بود. باغ وحش کوچکی داره و همچنین یک برج آب (Water tower) که ظاهرا فقط میشه از اونجا مناظر رو دید.

 

عکس 83: نمایی از ورودی جزیره مارگارت و فواره موزیکال

خیلی از مردم می اومدن ورزش می کردن و یا با سگ هاشون بازی می کردن. نکته جالبی که اینجا وجود روش لباس پوشیدن مردم بود. به محض اینکه غروب میشد تقریبا همه سویشرت می پوشیدن و اصلا اثری از آدم هایی که چند دقیقه قبل با لباس های خنک تابستونه بودن دیده نمی شد. علاوه بر اون کسانی که سگ داشتن اگر تو محیط عمومی مثل خیابان یا پارک سگشون پی پی می کرد باید با یک نایلکس جمع می کردن و توی یک سطل خاص می ریختن که با سطل زباله معمولی متفاوت بود(ببخشید اگر حالتون بهم خورد اما یک شهر تمیز به همکاری مردم نیاز داره). خلاصه یک ساعتی در جزیره مارگارت و در کنار دانوب قدم زدیم و از دیدن فواره لذت بردیم. بعدش باید بر می گشتیم هتل اما یک خرید ناتمام مونده بود. ما از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که توی بوداپست چای های طعم دار بخریم. این یکی از سوغاتی های جالب مجارستان هست. چای با طعم لیمو، انگور، بلوبری ... خلاصه توی جزیره که بودیم یک سرچ کردیم و دیدم نزدیک مون یک فروشگاه Spar هست. این فروشگاه زنجیره ای هست و توی وین هم شعبه داشت. نکته ای که هست اینه که ظاهرا بعضی هاشون ساعت 8 بعد از ظهر تعطیل میشن اما بعضی هاشون تا ساعت 11 شب باز هستند. بنابراین توی انتخاب ساعت مناسب برای خرید دقت کنید. رفتیم و به فروشگاه رسیدیم و تا حدی تونستیم چای پیدا کنیم. اغلب بصورت چای کیسه ای بود ولی چای غیر کیسه ای هم داشت. بسته 20 تایی چای طعم دار بسته به برند تولید کننده بین 599 تا 799 فورینت قیمت داشت. خلاصه از فروشگاه یک خرید مختصری کردیم و به سمت هتل راه افتادیم. فقط دو شب دیگه توی بوداپست بودیم و باید نهایت استفاده رو می کردیم. در آخر این رو بگم که بوداپست در شب هم زیبایی فوق العاده ای داره. اغلب جاهای دیدنی نورپردازی میشن که جذابیت خاصی رو ایجاد می کنه.

 

عکس 84: نمایی از پارلمان و قلعه بودا در شب

روز یازدهم: روی زیبای بوداپست

امروز روز آخر سفر بود که می تونستیم جاهایی رو ببینیم و باید تمام تلاشمون رو می کردیم تا بیشترین جاهای ممکن رو ببینیم. از هتل بیرون اومدیم و پیاده به سمت varkert market راه افتادیم. مسیر حدود 15 دقیقه بیشتر نبود و بسیار سر سبز. از کنار تپه گلرت رد شدیم که بسیار زیبا بود. حدود ساعت 9 رسیدیم به بازار. دیدیم هنوز بسته هست و ساعت 10 باز می کنن. سرخورده همون اطراف روی نیمکت نشستیم و به کمک یک اینترنت که گیر آوردیم شروع کردیم به چک کردن عکس هاش. دیدیم عکس هاش خیلی چنگی به دل نمی زنه. ساعت بازدیدش هم 10 تا 12 بود. تعجب می کردم چطور یه جای دیدنی فقط ساعات 10 تا 12 باز هست. خلاصه اونجا رو رها کردیم و رفتیم سمت فیشرمن(Fishermans Bastion).

حدود 12 دقیقه پیاده روی داشتیم. اینجور موارد رو هم از طریق اپلیکیشن Sygic میشد پیدا کرد هم از طریق اینترنت مجانی که توی شهر پیدا می کردیم و نسبتا فراوان هم بود. خلاصه یک مسیر پیاده روی رو رفتیم تا بهش رسیدیم. مسیر سربالایی بود و از محله نسبتا قدیمی رد می شد. کوچه سنگ فرش شده، پنجره های چوبی، ساختمان های قدیمی با نمای دود گرفته حس جالبی به آدم می داد. به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به پله های متعددی که باید بالا می رفتیم. از حالت و شکل محیط به نظر نمی رسید که خیلی جای دیدنی باشه اما ما ادامه دادیم. از پله ها بالا رفتیم تا به تصویر زیبایی رسیدیم. یک کلیسای زیبا که بعدا متوجه شدیم اسمش St. Mathias هست و برج فیشرمن. خیلی هیجان انگیز و زیبا بود. یک مجسمه سوار بر اسب (مجسمه استفان اول، اولین پادشاه مجارستان در حدود سال 1000 میلادی) زیبا وسط بود و برج های فیشر من دور تا دور بودن. کلیسای بسیار زیبا و در کنارش باغ کوچیکی قرار داشت. اونجا استار باکس هم شعبه داشت و هتل هیلتون بوداپست هم همون جا واقع شده بود. تاریخچه اینجا این هست که هفت برج مربوط به هفت قبیله ماهیگیر بودن که اونجا سنگر می گرفتن که دید خوبی به دانوب داشت. این اتفاق مربوط به حدود سال 895 هست. بازدید از برج فیشرمن رایگان بود اما اگر می خواستیم فقط یک طبقه بالا بریم و از اونجا شهر رو ببینیم باید بلیط (1500 فورینت) تهیه می کردیم که منطقی نبود.

 

عکس 85: نمایی از برج فیشرمن و کلیسای سنت ماتیاس

منطقه بسیار زیبایی بود کلی گشتیم و چرخیدیم و عکس گرفتیم. چندتا عکس شون رو برای شما میذارم. نکته جالب که اینجا اتفاق افتاد این بود که با یک گروه پیرمرد مواجه شدیم که لباس های جالبی پوشیده بودن. ته و توی قضیه رو در آوردیم معلوم شد یک گروه بودن از انگلستان و از شهری در 60 کیلومتری لندن اومده بودن و هر سال میان به یه شهر اروپا و مراسمشون رو اجرا می کنن. کارشون یه رقص خاص بود همراه با یک کارایی که شبیه چوب بازی و دستمال بازی بود که در کشور خودمون بین اقوام مختلف لر برگزار میشه. موسیقی هم همزمان اجرا میشد که خیلی جالب بود.

 

عکس 86: نمایی از رقص سنتی در کنار کلیسای سنت ماتیاس

بعد از دیدن مراسم کمی توی پس کوچه پس کوچه ها قدم زدیم و رفتیم استارباکس. چهار تا قهوه لاته کوچیک و دوتا کیک گرفتیم به قیمت 6600  فورینت. قیمت استارباکس نسبتا زیاد هست و فقط توریست ها میان. ارزون ترین چیزی که داشت کاپوچینو بود که 800 فورینت قیمت داشت.

یک نکته جالب در زمینه کلیسا بگم. درب کلیسا بسته بود و نمی شد واردش شد اما ظاهرا داخل کلیسا یک مراسم در حال برگزاری بود. از درب پشتی کلیسا دو تا جوان با لباس رسمی کلیسا اومده بودن و با زغال گردون داشتن زغال برای مراسم آماده می کردن. جالب اینکه خیلی هم نگران بودن کسی نبینشون.

 

عکس 87: نمایی از آماده کردن زغال برای مراسم کلیسا

بعد از اون تو کوچه پس کوچه های بودا قدم زدیم تا راهمون رو به سمت هتل پیدا کنیم. خیابان های شیبدار، مسیرهای پله ای، درختان سبز سبز، خونه های با دیوارهای پوشیده شده با گیاهان رونده و سقف های سفالی شیبدار واقعا زیبا بود. منطقه بودا واقعا زیباست و حس خوبی رو به آدم می ده. الان که به شب اول حضورمون توی این منطقه و بوداپست فکر می کنم، به این نتیجه میرسم که تو ذوق خوردنمون هم به خاطر این بود که تازه از وین رسیده بودیم و استاندارد های اونجا تو ذهنمون بود و هم اینکه خسته بودیم. به خاطر همین زیبایی های اینجا به چشم نیومد. منظورم این هست که بوداپست رو اگر دقیق نگاه کنیم جای بسیار زیبایی هست. نمایی از کوچه پس کوچه های منطقه بودا.

 

عکس 88: نمایی از کوچه پس کوچه های منطقه بودا

خلاصه برگشتیم به هتل و یکی دو ساعت استراحت کردیم. حدود ساعت 15 بود که رفتیم مجتمع mom park و از مک دونالد سه تا چیزبرگر دوبل و یک بیگ مک با دو تا نوشابه و سیب زمینی گرفتیم که شد 3500 فورینت. بعد از اون رفتیم Spar تا تلاش مجددمون رو برای پیدا کردن چای طعم دار انجام بدیم که تا حدی موفق هم بودیم. خلاصه ما دنبال چای با طعم بلوبری بودیم که به سختی یکی پیدا کردیم. بعد از اون به سمت Vajdahunyad یا پارک شهر راه افتادیم. با اتوبوس تا نزدیکی اون در خیابان Verseny رفتیم و در خیابان Dózsa György پیاده به سمت پارک راه افتادیم. عکس های این پارک رو که دیده بودم خیلی زیبا بود و دوست داشتیم حتما ببینیم. در این پارک یک کلیسا و قلعه زیبا همراه با میدان قهرمانان  واقع شده. قرار بود امروز دو تا اتفاق دیگه هم توی این پارک برگزار بشه. یکی مسابقه بین المللی اسب دوانی بود و دوم نمایشگاه تجهیزات نظامی. برای مسابقه هم کلی اسب خوشگل توی پارک نگه داشته بودن که اسب های کوچیک توجه ما رو جلب کرد. خیلی با مزه بودن. بعد به دریاچه پارک رسیدیم که بسیار زیبا بود. اینم نمای زیبایی از قلعه Vajdahunyad در حد کارتپستال.

 

عکس89: نمایی از قلعه پارک شهر بوداپست

 

عکس 90: نمایی از پارک شهر بوداپست

متاسفانه قلعه بسته بود و نمیشد بازدید کرد. ما هم از بیرونش چندتا عکس گرفتیم و به سمت میدان قهرمانان که گوشه پارک هست راه افتادیم. دور میدان مسابقه اسب سواری بود که تازه تموم شده بود. جالب این بود که بعد از پایان مسابقه شروع کردن به جمع آوری همه امکانات مربوط به مسابقه. فکر می کنم ظرف دو ساعت همه چیز رو جمع کردن و به حالت اول برگشت. مثلا سکوی تماشاگران چرخ داشت و با تریلی بردن یا برای تمیز کردن آشغال ها از یک دستگاه دمنده بزرگ (شبیه به سشوار بزرگ) استفاده کردن تا زمین رو تمیز کنن. ما هم تو زمان کوتاهی میدان قهرمانان رو دیدیم ولی ساختمان های اطرافش که خیلی زیبا بود رو نتونستیم ببینیم. خب غروب شده بود و ساعت بازدید نبود.

 

عکس 91: نمایی از میدان قهرمانان

میدان قهرمانان بوداپست یکی از مهمترین بخش های بوداپست است که اغلب حوادث تاریخی مهم در آن اتفاق افتاده است. ساخت این میدان به سال 1896 برای یادبود هزارمین سالگرد امپراتوری مجارستان می گردد زمانیکه مجارستان هنوز جزئی از امپراتوری آستروهانگرین بود. در این میدان ستون مرکزی وجود دارد که به نوعی نماد بوداپست و مجارستان است. روی این ستون جبرئیل در حالیکه تاج سلطنتی مجارستان در یک دست و صلیب در دست دیگر دارد، قرار گرفته است. این صلیب بر خلاف صلیب معمولی دو بخش افقی دارد(Double cross). در زیر این ستون مجسمه هفت قهرمان قدیمی مجارستان قرار گرفته اند. در بخش های دیگر این میدان هم مجسمه هایی از بزرگان امپراتوری آستروهانگرین از جمله ماریا ترزا قرار دارد. نکته جالب دیگه ای که اینجا وجود داشت یک ایستگاه مترو هست. این خط از مترو در بوداپست به اسم Underground شناخته میشه اما سایر خطوط مترو در بوداپست رو به اسم مترو می شناسن. جالب تر اینکه این خط دومین مترو قدیمی دنیا بعد از مترو لندن هست! در کنار این میدان موزه Fine art و Hall of art قرار گرفته اند. متاسفانه زمانیکه ما به میدان رسیدیم غروب شده بود و نه تنها این دو محل تعطیل بود بلکه به خاطر نور کم به سختی می شد از خود میدان عکس گرفت.

در مقابل میدان قهرمانان خیابان Andrássy واقع شده که برای مسابقات اسب دوانی این خیابان رو بسته بودند و تردد خودروها انجام نمی شد. در این خیابان فروشگاه های متعددی بود و کشورهایی که تو مسابقه شرکت کرده بودند اونجا غذاهاشون رو ارائه می کردن. از محصولات مغولستان تا انواع غذاها و نوشیدنی و ... بود. بعد از بازدید دوباره اطراف رو برسی کردیم و یک فروشگاه اسپار پیدا کردیم که توی مسیرمون بود. ما دوباره حرکتمون رو به سمت مغازه اسپار به عشق پیدا کردن چایی بلوبری ادامه دادیم اما متاسفانه بسته بود. ما هم راه افتادیم تا با اتوبوس به هتل برگردیم. این محله از بوداپست نزدیک ایستگاه راه آهن مرکزی واقع شده و محله جالبی نبود، بوی نسبتا بدی توی محله می اومد و آدم های ناجوری اونجا بودن. بیشتر شبیه محله هایی بود که مهاجران هستند. خلاصه مسیر برگشت رو پیدا کردیم. قبل از اینکه راه بیفتیم رفتیم مک دونالد بستنی قیفی خوردیم به قیمت هر بستنی 200 فورینت و راه افتادیم به سمت هتل برای جمع و جور کردن وسایل و برگشت.

روز دوازدهم: خداحافظ بوداپست

امروز دیگه باید حرکت می کردیم سمت فرودگاه و فرصتی برای بازدید از جایی نداشتیم. سه روز کامل برای دیدن بوداپست نسبتا کافی بود اما اگر کمی وقت داشتیم می تونستیم جاهای اطراف میدان قهرمانان رو بهتر ببینیم و یه حمام آب گرم بریم. علاوه بر اون من خیلی دوست داشتم یک سر هم به دریاچه Balaton بزنیم و البته می دونستم که فرصت نمیشه. این دریاچه در فاصله 90 کیلومتری بوداپست واقع شده و تفریگاه بسیار زیبایی هست که دوستانی که به شنا علاقه مند هستند نباید از دست بدن. یک نکته هم درباره حمام های آب گرم بوداپست بگم. قیمت حمام های آب گرم بطور معمول حدود 5000 فورینت هست اما حمامی وجود داره به اسم لوکاس که ترکی هست و در نزدیکی جزیره مارگارت قرار داره. این حمام کنار یک بیمارستان هست و هزینش 2500 فورینت هست. پذیرش هتل هم یک کارت بهمون داد که با ارائه اون می تونستیم از این حمام 20 درصد تخفیف بگیریم.

اگر بخوام بهترین و زیباترین جاهای بوداپست رو بگم از نظر من سه جای برتر بوداپست کلیسای سنت استفان، Citadella و برج Fisherman بود. البته پارلمان هم زیبا بود اما با اون قیمت نمی ارزید.

هتل چارلز بوداپست فوق العاده بود. با وجود اینکه 3 ستاره بود اما مدیریت عالی داشت، هتل تمیز بود، اتاق ما اسپیلیت داشت، صبحانه فوق العاده بود و در فضای بیرون کنار خیابان هم صندلی گذاشته بودند برای رستوران، اینکه با نرخ مطلوبی یورو رو تبدیل می کردن و نیاز به صرافی نبود بی نظیر بود. دسترسی هتل چارلز به حمل و نقل عمومی و مک دونالد هم خیلی خوب بود. دارم به این فکر می کنم اینکه تونسته بود امتیاز 8.5 رو از سایت Booking بگیره بی دلیل نبود و واقعا این امتیاز بجا بود.

دیگه وقت خداحافظی با اروپا بود. وسایل رو جمع کردیم، چمدون ها رو بستیم و به پذیرش رفتیم. توی جمع و جور وسایل چیزهایی که خیلی مهم بود مثل کلید خونه رو توی کوله گذاشتیم تا اگر به هر دلیلی چمدون ها جا موند مشکل بزرگی نداشته باشیم. مسئول پذیرش هتل پرسید از مینی بار استفاده کردیم یا نه و ما گفتیم نه. بدون اینکه چک کنن پذیرفتن. بعدش گفتن که باید مالیات توریستی رو پرداخت کنید. حدود 4 یورو به ازای هر اتاق. من ازشون خواستم که مالیات رو بجای یورو بر حسب فورینت پرداخت کنم و مسئول پذیرش قبول کرد. حدود 2500 فورینت برای دو اتاق. جالب اینکه اون دو هتل قبلی ازمون مالیات نخواسته بودند. مساله بعدی رفتن به فرودگاه بود. قبلا توی اینترنت جستجو کرده بودم که برای رفتن به فرودگاه چه راه هایی وجود داره. اما راه های رسیدن به فرودگاه:

ما می تونستیم از تاکسی که در اختیار پذیرش هتل بود استفاده کنیم. هزینه تاکسی برای ما 8500 فورینت می شد. راه دوم این هست که خودتون رو به خط مترو M3 برسونید و تا آخر برید. بعدش با اتوبوس E200 تا فرودگاه برید. در این روش یک خط مترو در مسیرمون بود و جابجایی وسایل و چمدون ها نه تنها سخت بود بلکه بهشون آسیب هم می رسید. راه سوم این هست که خودتون رو به Deák Ferenc tér برسونید و از اونجا با خط E100 به فرودگاه برید که هزینه هر نفر توی این اتوبوس 900 فورینت هست. در کل ارزیابی که کردیم به این نتیجه رسیدیم که با تاکسی بریم. اگرچه هزینش بیشتر هست اما هم خیلی راحت تریم، هم سریع تر میرسه و هم چمدون ها آسیب نمی بینه. خلاصه به پذیرش هتل 8500 فورینت پرداخت کردیم و یک قبض برامون صادر کرد که باید اون رو به راننده تاکسی می دادیم. مابقی فورینت هایی که برامون باقی مونده بود رو هم به یورو تبدیل کردیم به ازای هر 330 فورینت 1 یورو. تاکسی رسیده بود در حیاط خلوت هتل پارک کرد و راننده اومد دنبالمون. تاکسی یک ماشین استیشن بود و راننده گرامی خیلی اکشن رانندگی می کرد بطوریکه بعد از 30 دقیقه به فرودگاه رسیدیم درحالیکه پیشبینی گوگل مپ 45 دقیقه بود. این رو هم بگم با استفاده از حمل و نقل عمومی حدود 70 دقیقه مسیرمون طول می کشید. فرودگاه بوداپست بیرون از شهر هست و اگر طبق برنامه اولیه پرواز 7 صبح به وین رو می خواستیم انجام بدیم خیلییییی اذیت می شدیم که زود خودمون رو به فرودگاه برسونیم. وارد فرودگاه شدیم و دیدیم یک صف طولانی هست برای وارد شدن به سالن دوم. ما باید صبر می کردیم تا کارت پرواز بگیریم و چمدون ها رو هم باید تحویل می دادیم. جالب این بود که یک ساعت باید معطل می شدیم و هیچ جایی برای نشستن نبود. به خاطر همین رفتیم بیرون از فرودگاه و روی صندلی ها نشستیم تا وقت بگذره، یه دفعه یه آقایی اومد گفت سلام!!!!!!! داشتم شاخ در می آوردم. هیچ کدوم نمیشناختیمش. من با عذرخواهی گفتم ببخشید شما؟ گفت ما از ایرانی هایی هستیم که خیلی سال پیش اومدیم بحرین زندگی کنیم. من اهل کازرون و خانمم بوشهری هست. من که متعجب بودم گفتم خیلی هم خوب، ما رو میشناسین؟ گفت بله ما تو وین تو یک هتل بودیم و الان هم از بوداپست باید بریم استانبول و بعد بحرین. یعنی این شخص ما رو از هتل وین یادش بود و دیده بود فارسی با هم حرف می زنیم اومده بود سلام و علیک کنه. خلاصه از شوک اولیه در اومدیم و کلی با هم صحبت کردیم. تلخ ترین صحبتی که ازش شنیدم این بود که هر واحد پول بحرین معادل با 2.5 دلار آمریکا هست! ازشون درباره این پرسیدم که فرایند گرفتن ویزای شنگن برای شما آسون هست یا نه که گفتن خیلی آسونه ولی پرینت حساب بانکی و ... رو نیاز داره. خلاصه کلی با این دوستان ایرانی الاصل صحبت کردیم. البته این رو بگم وقتی بهش گفتیم ظاهرا بحرین زمانی جزو ایران بوده قاطعانه گفت به هیچ وجه ما این رو قبول نداریم. خلاصه بالاخره گیت باز شد و ما تو صف وایسادیم. اینجا یک اشتباه کردیم. همچنان که با دوست ایرانی الاصل مون صحبت می کردیم توی صف وایساده بودیم اما غافل از اینکه این دوستان صندلی بیزینس کلاس داشتن و ما باید توی صف اقتصادی می ایستادیم. خب طبیعیه کسی با این ارزش پول از صندلی بیزینس کلاس استفاده می کردم. متاسفانه خیلی دیر متوجه شدیم و صف رو عوض کردیم. با وجود اینکه زود اومده بودیم اما به عنوان آخرین نفر کارت پرواز هر دو پرواز رو گرفتیم. بعد وارد بازرسی شدیم. من همیشه توی پرواز شلوار ورزشی می پوشم به خاطر اینکه هم راحته و برای بازرسی زحمت در آوردن کمربند رو هم نداره. خلاصه به سمت سالن ترانزیت رفتیم. هواپیمای ما یک 737 سری 900 بود که بسیار مدرن و نو به نظر می رسید. جلوی همه صندلی ها مانیتور داشت و فضای بین صندلی ها خیلی خوب بود. هواپیما یک تیک آف خوب داشت و با زاویه بسیار زیادی پرواز رو شروع کرد بعد از 95 دقیقه رسیدیم به فرودگاه استانبول. توی پرواز یک ناهار خوب دادن که ساندویچ بوقلمون بود. یکی از مسافران به مهماندار گفت من گیاهخوار هستم، غذای گیاهی ندارین؟ مهماندار هم گفت باید 24 ساعت قبل اعلام می کردین تا براتون فراهم بشه و الان نمیشه.

خداحافظ بوداپست، خداحافظ موزه زنده تاریخ، خداحافظ بودای سبز و زیبا، خداحافظ شهر آبهای گرم، خداحافظ خاطرات زیبای شرق اروپا، خداحافظ رویای محقق شده، خداحافظ قلمرو امپراتوری آستروهانگرین، خداحافظ قاره سبز.

حدود 4 ساعت توی فرودگاه استانبول بودیم و من در این مدت مانند تمام طول پروازها، جابجایی بین شهرها و شب ها در هتل سفرنامه می نوشتم. هر از گاهی هم نگاهی به هواپیماهای متنوعی که در فرودگاه آتاتورک می نشستن می انداختم و لذت می بردم و به خاطرات سفر فکر می کردم. اونجا به خیلی چیزهایی فکر می کردم که باید در سفرنامه بنویسم. به این فکر می کردم که:

وین در مقایسه با پراگ همه چیز دلباز بود. از خیابان ها تا قصرها. همه چیز گشاد گشاد درست شده بود اما در پراگ به سبک معماری اونجا و شاید برگرفته از تاثیر کمونیسم همه چیز کم عرض و محدود بود.

اگر بخوام توصیه هایی راجع به لباس پوشیدن داشته باشم باید بهتون بگم: توی این فصل توی هر سه شهر اول صبح هوا خنک بود و داشتن یک سویشرت موثر و مفید بود. حتی اگر به شلوار جین عادت دارین سعی کنید یک روزهایی از شلوار غیر جین که آزادتر باشه استفاده کنید. سعی کنید لباس هاتون رو جوری انتخاب کنید که اگر گرمتون شد راحت در بیارین و توی کوله پشتی بذارین. لباس جیب دار به لباس بدون جیب ارجحیت داره. بعضی وقت مجبورین سکه های یورو تو یک جیب و پول رسمی یک کشور تو جیب دیگه باشه. بلیط حمل و نقل عمومی و ... همه اینها لزوم داشتن جیب بیشتر رو توصیه می کنه.

اگر کارت دانشجویی بین المللی (ISIC) داشته باشین می تونین بعضی جاها تخفیف بگیرین ولی مقدار تخفیفش خیلی کم هست و بیشتر در زمینه موزه ها هست. مثلا یک موزه که بلیطش بطور معمول 13 یورو هست با این کارت 1 یورو تخفیف می دن. این کارت برای اعضای هیات علمی هم وجود داره. قبل از اینکه ما بریم سفر قیمت صدور کارت دانشجویی بین المللی 170 هزار تومان بود. یک اپلیکیشن هم داره که نشون می ده در هر شهر کجاها با این کارت تخفیف می دن و بر مبنای اون تصمیم گیری کنید گرفتن این کارت ارزشمند هست یا نه.

خانم های گروه در تحلیل قیمت عطر و لوازم آرایش گفتن اینجا وحشتناک گرونه و ارزش نداره!

یکی از کمبودهای این سفر این بود که سیم کارت نتونستیم بخریم. دنبال سیم کارتی بودم که توی هر سه شهر برامون کاربرد داشته باشه. توی پراگ پیدا کردیم اما قیمتش حدود 30 یورو بود که خیلی زیاد بود. ما بدون اینترنت موبایل کل این سفر رو انجام دادیم که کمی سخت بود. حدود 75 درصد موارد اینترنت عمومی پیدا میشد که استفاده می کردیم اما اون 25 درصد جاش خالی بود و کمبود اینترنت احساس می شد.

دلنوشته

ناخوشایندترین بخش سفر مقدمات اون بود به خاطر اینکه به دلیل نداشتن کارت اعتباری بین المللی مجبور بودم برای 15 تا هتل درخواست بفرستم تا یک هتل نامه رزرویشن برام بفرسته که به سفارت ارائه بدم. به خاطر مدارک خیلی زیادی که سفارت از ما می خواست و .... این سفر هم به پایان رسید. خدایا شکرت. چیزهای زیادی یاد گرفتم و انرژی یک شروع دوباره.

پراگ، وین یا بوداپست؟

من قبل از اینکه به این سفر بیام همین سوال رو توی اینترنت جستجو کردم. نتیجه این بود که بعضی ها پراگ رو ترجیح می دادن و بعضی ها گفته بودن اگر می خواین کاخ ببینید برید وین و اگر می خواین قلعه ببینید برید پراگ. الان که دارم فکر می کنم پاسخ دادن به این سوال خیلی دشوار هست. اجازه بدین جنبه های مختلف رو بررسی کنم و بعد نظر خودم و بقیه اعضای گروه رو بگم. هوای پراگ خنک تر از دو شهر دیگر و هوای بوداپست از وین خنک تر بود. این رو هم بگم وقتی از سایت های هواشناسی هوای سه شهر رو می بینید همه میزان رطوبت رو حدود 70 تا 80 درصد اعلام می کن ولی هیچ وقت ما اونجا هوای شرجی رو حس نکردیم. بنابراین از نظر شرایط آب و هوایی پراگ بهتر از همه بود. از نظر جاهای دیدنی به نظرم پراگ بهتر بود اما اعضای گروه وین رو ترجیح می دادن. از نظر خونگرمی مردم، وین بدترین بود و پراگ بهترین. از نظر تسلط مردم به زبان انگلیسی پراگ بهتر بود و دو شهر دیگر در یک سطح هستند. از نظر نوستالژی پراگ حس بهتری به من داد. از نظر شهریت و مدرن بودن وین از دو شهر دیگر بالاتر بود و بعد از اون پراگ و نهایتا بوداپست. از نظر سرسبزی پراگ از همه بهتر بود و بعد از اون بوداپست و آخر از همه وین. از نظر کم هزینه بودن پراگ و بوداپست در یک سطح بودند و وین خیلی گرانتر بود. الان که همه چیز تموم شده به موضوع نگاه می کنم، اینکه ما بعد از پراگ و وین اومدیم بوداپست باعث شد کمی بوداپست ارزشش کم بشه ولی الان که دارم سفرنامه می نویسم و عکس هاش رو می بینم لذت بوداپست کمتر از اون دو شهر نبود. در مجموع بخوام مقایسه کنم من پراگ رو به دو شهر دیگه ترجیح می دم اما هر سه عضو گروه وین رو بیشتر دوست داشتن.

مقایسه هزینه ها در سه شهر

برای اینکه دید بهتری برای شما دوستان ایجاد کنم اجازه بدین هزینه های سه شهر رو با هم مقایسه کنم. برای این مساله قیمت مک دونالد، قیمت آب معدنی بزرگ و هزینه استفاده از حمل و نقل عمومی رو در نظر می گیرم. در پراگ و بوداپست هزینه یک ناهار خوردن برای چهار نفر در یکی از شعبات مک دونالد 16 تا 20 یورو میشد در حالیکه در وین این عدد به 25 تا 30 یورو می رسید. قیمت بستنی قیفی مک دونالد در پراگ 25 کرون (معادل یک یورو)، در وین 1.5 یورو و در بوداپست 200 فورینت (معادل با 0.6 یورو). در پراگ قیمت آب معدنی حدود نیم یورو بود در حالیکه در بوداپست این قیمت در حدود سه دهم یورو بود اما در وین 1.9 یورو بود که خیلی بیشتر بود. هزینه بلیط نامحدود سه روزه در پراگ حدود 12 یورو، در وین 17 یورو و در بوداپست 12 یورو بود. بنابراین قیمت ها در پراگ و بوداپست تقریبا برابر بود اما در وین خیلی بیشتر بود. هزینه کلی که ما داشتیم به ازای چهارنفر در پراگ و بوداپست حدود 300 یورو بود اما در وین حدود 600 یورو بود. البته این رو هم بگم ما در وین، کارت خریدیم و این خیلی هزینه زیادی داشت اما اگر نمی خریدیم هم مجبور بودیم توی همین مایه ها هزینه کنیم. کل هزینه یورویی با احتساب حمل و نقل بین شهری حدود 1300 یورو به ازای چهار نفر شد. شکل زیر درصد هزینه یورویی در سه شهر به ازای خوراکی ها، جاهای دیدنی، حمل و نقل بین شهری و سایر هزینه ها و همچنین بخش های مختلف هزینه ریالی رو نشون می ده. برای مثال نشون می ده که در پراگ 22.4 هزینه ها صرف حمل و نقل شهری شده.

 

عکس 92: شرح هزینه های ریالی و یورویی

امیدورام مطالب این سفرنامه برای همسفرهام در سایت لست سکند مفید باشه. یک توضیح بدم راجع به عنوان سفرنامه. پیشینه تاریخی کشورهای شرق شنگن مخصوصا اتریش و مجارستان بر می گرده به امپراتوری با نام آستروهانگرین. امپراتوری اتریش و پادشاهی مجارستان در بازه زمانی1867 تا 1918 امپراتوری رو تشکیل دادند که امپراتوری آستروهانگرین رو تشکیل دادند و در پایان جنگ جهانی اول به پایان رسید. به دلیل اینکه ما از وین و بوداپست هم بازدید کرده بودیم من این عنوان رو انتخاب کردم.

در آخر چند نکته بگم. حدود 70 درصد این سفرنامه در طول سفر نوشته شده. سعی کردم جوری بنویسم که هم تجربیاتم با جزئیات برای کسانی که می خوان در آینده به این سه شهر سفر کنن مفید باشه و هم برای مخاطب عمومی از جهت ارائه تصاویر مختلف و متنوع قابل قبول باشه. دوست داشتم عکس های بیشتری از گوگل مپ که مسیر رفت و آمد رو نشون بده و یا تصویر بیشتری از هتل ها و ... بذارم اما دیدم تعداد عکس ها خیلی زیاد میشه و توازن نوشتار و عکس بهم میخوره. اینکه گاهی عکس ها رو هم کنار هم گذاشتم به این دلیل بود که بتونم عکس های بیشتری رو با شما به اشتراک بذارم اگر چه می دونم عکس های کنار هم تاثیرگذاری و وجهه کمتری داره.

لازم می دونم از سایت لست سکند که امکان به اشتراک گذاری تجربیات رو فراهم کرده تشکر کنم. همچنین از همه دوستانی که من از سفرنامه ها و تجربیاتشون استفاده کردم هم تشکر کنم. در اینجا تشکر ویژه ای از آقایان مهدویان، باقریان و محمدی دارم به خاطر اینکه در این سفر از تجربیات این سه عزیز بیشتر استفاده کردم.

ساعت 20:45 دقیقه به وقت محلی استانبول رو با یک ایرباس 321 به سمت شیراز ترک کردیم. فضای بین صندلی های این هواپیما کمتر از هواپیمای قبلی بود. شاید دلیلش این بود که اون هواپیما به اروپا پرواز می کرد! توی این پرواز شام پاستا بود یا بادمجون شکم پر که خوشمزه بود. یک نکته جالب اینکه ما توی هر دو پرواز برگشت می خواستیم نوشیدنی دوغ بخوریم ولی نمی دونستیم به مهماندار چی بگیم. یه دفعه از سفر پارسال یادمون اومد که به دوغ می گن "آیران". با خوشحالی از کشفمون دوغ رو خوردیم و از مهماندار پرسیدیم مسافران انگلیسی زبان به این چی می گن. اونم گفت آیران! بعد از 3.5 ساعت هواپیما به آسمان شیراز رسید و حدود ساعت 2 بامداد به آرامی در فرودگاه شیراز به زمین نشست.

آخرش می رسیم به این جمله الهام بخش برای خودم که میگه: آرزویی در سر نمی شکفد مگر توان برآوردنش به تو ارزانی شده باشد، و آرزومند را کوشش ها باید.

ارادتمند

نویسنده : رضا

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.