آغاز سفر من به دهکده روسینیر برمیگرده به حدود 11-12 سال پیش. زمانی که تازه با گوگل مپ آشنا شده بودم و به دلیل علاقه بسیار زیادم به انیمیشنهای دوران کودکی، یکی از اولین جستجوهام دهکده روسینیر بود. سالها گشتم و اطلاعات جمع کردم و انتظار کشیدم تا اینکه دو سال پیش موقعیتش فراهم شد تا به یکی از آرزوهای زندگیم برسم. شاید سوال پیش بیاد که خب چرا روسینیر؟ شاید دلیلش برای منِ 43 ساله و خیلی از هم نسلهای من بر می گرده به دوران کودکی بسیار محدودی که داشتیم. تنها دو شبکه تلویزیونی با برنامه کودکهایی که فقط به یکی دو ساعت در روز محدود میشد. همینطور اسباب بازی های ساده ای که من رو بیشتر به دنیای درونم می برد. همه اینها باعث شد ما قدرت تخیل قویتری داشته باشیم. و در نتیجه هنگام دیدن این انیمیشنها، خودمون رو بخشی از شخصیتها تجسم می کردیم. بخصوص انیمیشن بچه های آلپ که با داستان قوی و پر از احساساتش و همینطور موسیقی زیباش (که البته ساخته مجید انتظامی هست و موسیقی اصلی انیمیشن نیست) در ذهن اکثر ما دهه پنجاه و شصتیها حک شده.
پس شاید بهتره بگم "آغاز سفر من به دهکده روسینیر برمیگرده به حدود 35 سال پیش".
کلیپ 1 (تیتراژ ابتدایی انیمیشن با موسیقی زیبای ساخته مجید انتظامی)
1. داستان بچه های آلپ و کتاب گنجینه های (جواهرهای) برف
فکر می کنم بهتر باشه قبل از توضیح در مورد خود سفر، کمی در مورد داستان این انیمیشن صحبت کنم. اگر هم دوست دارید مستقیما سراغ خود سفر برید، می تونید از بخش 3 شروع کنید.
انیمیشن بچه های آلپ (در اصل به اسم Story of the Alps: My Annette) در سال 1983 میلادی توسط شرکت Nippon animation در 48 قسمت ساخته و پخش شده. شرکت نیپون انیمیشن در واقع بزرگترین شرکت انیمیشن سازی ژاپن هست که خیلی از معروفترین انیمیشنهایی که در دهه شصت دیدیم مثل سندباد، پینوکیو، دور دنیا در هشتاد روز، دهکده حیوانات، بنر، فوتبالیستها، بچه های مدرسه والت، نیک و نیکو و خیلیهای دیگه رو ساخته.
عکس 1 (پوستر انیمیشن بچه های آلپ)
عکس 2 (تعدادی از شخصیتهای انیمیشنهای نیپون انیمیشن)
عکس 3 (تعداد دیگری از شخصیتهای انیمیشنهای نیپون انیمیشن)
داستان اصلی این انیمیشن برگرفته از کتابی نوشته خانم پاتریسیا سنت جان (Patricia Mary St. John) نویسنده انگلیسی هست که در سال 1950 نوشته شده و اسمش جواهرهای برف (treasures of the snow) هست. این داستان دومین کتاب نویسنده هست که بعد از اقامتی که در سوئیس داشته نوشته شده. با مراجعه به سایت مرجع goodreads.com میبینیم که این کتاب امتیاز خوب 4.17 از 5 رو از خوانندگانش گرفته.
برای اونهایی که انیمیشن رو ندیدن یا کتاب رو نخوندن: داستان کتاب مربوط میشه به مقطعی حدود 4-5 ساله از زندگی یک دختر به اسم آنت و یک پسر به اسم لوسین و خانوادهاشون. دهکده روسینیر لوکیشن این داستان هست. ارتباطات نزدیک این دختر و پسر نوجوان، اتفاق ناگواری که برای برادر کوچک آنت میفته و منجر به کینه طولانی مدت آنت به لوسین میشه و ... بخش اصلی داستان رو شامل میشه.
عکس 4 (تصویر کتاب گنجینه های برف و نویسنده اش)
این کتاب یک بار هم در سال 1980 بصورت فیلم دراومده که البته لوکیشن این فیلم هم در خود دهکده روسینیر بوده ولی داستانش فقط بخش آخر کتاب رو شامل میشده. این فیلم در ایران دوبله شده و فکر می کنم به اسم گنجینه های برف یا برفی پخش شده. فیلم رو می تونید در سایت یوتیوب پیدا کنید و به زبان انگلیسی مشاهد کنید.
عکس 5 (پوستر فیلم جواهرهای برف)
2. جغرافیای سوئیس و دهکده روسینیر
دهکده روسینیر (Rossiniere با تلفظ فرانسوی غُ سی نی یِغ) در کانتونِ (Canton) وُو (Vaud) در بخش فرانسوی زبان کشور سوییس واقع شده. همونطور که می دونید زبان رسمی کشور سوئیس آلمانی هست و همه مردم باید در مدرسه این زبان رو آموزش ببینند، اما زبان محاوره بخش غربی این کشور که همسایه فرانسه هستند، فرانسوی و بخش جنوبی که همسایه ایتالیا هستند، ایتالیاییه. و البته زبان چهارمی به اسم Romansh هم بین عده ای حدود 50-70 هزار نفر رایج هست.
عکس 6 (نقشه سوئیس)
عکس 7 (نقشه کانتون وُو vaud)
عکس 8 (نقشه پراکندگی زبانها در کشور سوئیس)
جمعیت دهکده روسینیر طبق آخرین آمار در انتهای سال 2018، 546 نفر بوده و عمده مردم از طریق کشاورزی و دامداری کسب درآمد می کنند. ضمنا این دهکده به دلیل تاریخچه اش و همینطور وجود یک کلبه بزرگ چوبی قدیمی (Grand Chalet) که مدتها تحت اجاره هنرمندان بزرگی همچون Balthus نقاش فرانسوی بوده، در سازمان میراث ملی سوئیس ثبت شده.
عکس 9 (Grand Chalet)
دریاچه ای زیبا به نام وِقنه یا وِرنه (Lac du Vernex) در کنار این دهکده قرار داره که حتما در بعضی قسمتهای انیمیشن اون رو دیدید.
عکس 10 (تصویر هوایی از دریاچه ورنه و دهکده روسینیر)
3. و اما سفر
ویزای شینگن یک ساله ای داشتم که هنوز ازش استفاده نکرده بودم. یکی دو ماموریت کاری هم پیش اومد بود که کنسل شد. تصمیم گرفتم برای اینکه از ویزام استفاده کرده باشم تا اگر احیانا دفعه های بعدی که درخواست ویزا میدم مشکلی ایجاد نشه، یک سفر کوتاه برم و ترجیحا هم شهر یا کشورهایی برم که تا حالا نرفتم. بعد از کمی سبک سنگین کردن و مرور مسیرهای پروازی و قطار و ... نتیجه شد سفری یک هفته ای به شهر بروکسل در بلژیک و چند شهر از کشور سوئیس.
بلیط هواپیمایی Austrian مسیر شیراز-وین-دوسلدورف و مسیر برگشت زوریخ-وین-شیراز رو تهیه کردم . همزمان از دایی ام که در کشور آلمان اقامت داره درخواست کردم مثل همیشه زحمت خرید بلیطهای سفرهای داخلی اروپا رو برام بکشه. یک بلیط قطار از دوسلدورف به بروکسل، و یک بلیط پرواز هواپیمایی easy jet از بروکسل به ژنو.
این رو هم اضافه کنم که برای رسیدن به روسینیر مسیرهای مختلفی رو میشه طی کرد. توی این نقشه (عکس 11) مسیرهایی که از ژنو، زوریخ یا بازل آغاز میشه و با قطار میتونید به روسینیر برسید رو می بینید.
عکس 11 (مسیرهای رسیدن به روسینیر)
دلیل اصلی من برای انتخاب مسیر ژنو-لوزان-روسینیر این بود که اولا از بروکسل میشد از طریق هواپیمایی ایزی جت که پروازهای ارزون و اقتصادی داره به ژنو رسید. دوما در این مسیر می تونستم شهرهای ژنو و لوزان رو هم که خیلی از اطرافیان بهم توصیه کرده بودند ببینم.
بعد از قطعی شدن خرید پروازها و قطار، مرحله بعدی پیدا کردن هتل در شهرهایی بود که قرار بود در اونها اقامت داشته باشم. بروکسل، لوزان و زوریخ. خوشبختانه تعداد سایتهای ایرانی معتبر که میتونیم به کمک اونها هتل های خارجی رزرو کنیم کم نیست. با مقایسه قیمت هتل در چند سایت ایرانی تصمیمم رو گرفتم و از طریق سایت جابا ما هتلی به نام alagare رو برای تاریخهای 5 تا 7 اکتبر 2017 در لوزان رزرو کردم. البته در این سایتهای ایرانی باید کل مبلغ رو از قبل پرداخت کنید که به نظر من برای ما ایرانیها که مجبوریم دلار یا یوروی نقد رو برای پرداخت هزینه هتل همرامون ببریم، راه خیلی مطمئنتری هست. هتلهای بروکسل و زوریخ هم به همین روش رزرو شد.
این رو هم باید اضافه کنم که این اولین سفر تفریحی خارجیم بود که بدون همسرم میرفتم. محدودیتهای زمانی گرفتن ویزا ما رو مجبور به این شرایط کرد. تجربه جدیدی بود. طبیعتا داشتن یک همراه با علایق مشترک، سفر رو دلپذیرتر می کنه ولی خب تنهایی سفر کردن هم مزیتهایی داره که مهمترینش بهینه بودن زمان بندی و برنامه ریزی بهتر برای دیدن جاهای مورد علاقه هست. در واقع در سفر انفرادی، شما فقط از مکانهایی که شخص خودتون علاقه دارید بازدید می کنید، فقط زمانهایی استراحت می کنید که خودتون خسته شدید و فقط غذاهایی می خورید که خودتون دوست دارید. پس راندمانتون چند برابر میشه.
3-1 آغاز سفر:
سفر من ساعت 4:20 روز 2 اکتبر 2017 (10 مهرماه 1396) بعد از یک روز بسیار سخت و خسته کننده که فقط 3 ساعت فرصت جمع کردن وسایل و چمدون بهم داده بود از فرودگاه شیراز آغاز شد. از سفر سه روزه در بروکسل زیبا و دیدن بسیاری لوکیشنهای جذاب می گذریم. البته از موزه کمیک استریپ (کمیک استریپ: کتابهای مصور) و فروشگاه تن تن (شخصیت کمیک استریپهای نوشته شده توسط هرژه) که اصلا نمیشه بگذریم که خاطرات بسیاری از هم نسلهای من رو شامل میشه.
عکس 12 (لوک خوش شانس و جالی در موزه کمیک استریپ بروکسل)
عکس 13 (مجسمه تن تن، میلو، کاپیتان هادوک و پروفسور تورنسل مربوط به کتاب سفر به ماه در فروشگاه تن تن)
عکس 14 (نقاشی تن تن و کاپیتان هادوک بر روی دیوارهای بروکسل)
عکس 15 (بروکسل شهر شکلاتهای دست ساز خوشمزه - یک شکلات 265 کیلوگرمی در موزه شکلات بروکسل)
عکس 16 (موزه جنگ بروکسل – به یاد سریال زیبای ارتش سری)
پس در حقیقت سفر من به سوئیس از بروکسل آغاز شد و به دلیل اینکه لوزان فرودگاه نداره، مسیر بروکسل به ژنو بهترین راه ارتباط هوایی ممکن بود که بعدش میشد خودم رو با قطار به لوزان برسونم.
برای رسیدن به پرواز 8:10 دقیقه صبح هواپیمایی ایزی جت از بروکسل به ژنو، پیش بینی کرده بودم که از مترو استفاده کنم. متروی بروکسل از حدود ساعت 6 شروع به کار می کنه ولی ظاهرا زیادی همه چیز رو خوشبینانه دیده بودم. چون ساعت 6، ساعت شروع اولین قطار بود و طبیعتا ساعتی که من میتونستم از ایستگاه نزدیک هتل سوار قطار بشم و بعد چند مسیر عوض کنم تا به فرودگاه برسم منجر به از دست دادن پرواز میشد. و چقدر خوش شانس بودم که با رسیپشن هتل مشورت کردم. در نتیجه، تاکسی رزرو کردم و با خرج کردن 50 یورو، به موقع به پرواز رسیدم.
عکس 17 (فرودگاه بروکسل، مجسمه بزرگ موشکی که تن تن و دوستانش رو بر روی کره ماه فرود آورد)
توی فرودگاه برای اینکه مجبور نشم از صبحانه گرون قیمت پرواز ایزی جت استفاده کنم، با یک قهوه و بیسکوئیت ساده از کافی شاپ فرودگاه خودم رو مثلا سیر کردم و سریع سوار هواپیما شدم. ارزان بودن بلیط خطوط هوایی ارزان قیمت (Cheap flights) به دلیل کم کردن بعضی هزینه هاست که یکیش پذیرایی نکردن در حین پرواز هست.
3-2 ژنو: شهر سازمانهای جهانی
کمی بعد از خروجی فرودگاه ژنو، ورودی ایستگاه قطار رو دیدم. طبیعتا فرصت دیدن ژنو ممکن بود دیگه پیش نیاد و به همین دلیل تصمیم گرفتم چمدون و کوله پشتیم رو در بخش امانات ایستگاه قطار بگذارم تا بتونم سبکتر گشتی در شهر بزنم.
اما، سوئیس هست و معروفیتش به قیمتهای سرسام آور. با دیدن هزینه امانت 2 ساعته ی چمدون پشیمون شدم و با خودم گفتم فعلا که هنوز چمدونم سبکه و میتونم حملش کنم. پس مسیر حاشیه دریاچه بسیار زیبای ژنو رو در حالی که صدای چرخهای چمدون بر روی سنگ فرشها رو میشنیدم طی کردم تا به چند مکان از دیدنیهای این شهر برسم. هدف: سازمان ملل.
عکس 18 (دریاچه ژنو و فواره 140 متری در میان آن)
عکس 19 (زیبایی دریاچه آبی ژنو در این عکس کاملا مشهوده)
اولین مکان مهمی که دیدم و اصلا هم از قبل نمیدونستم توی ژنو قرار داره، سازمان تجارت جهانی بود.
عکس 20 (سازمان تجارت جهانی)
و بالاخره بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی، خسته و گرسنه به سازمان ملل رسیدم! اونجا متوجه شدم که امکان بازدید از داخل سازمان هم وجود داره. هر چند زمانی که من رسیدم ساعت بازدید نبود، اما مسلما اجازه بازدید با چمدون و کوله پشتی به من نمیدادند. البته برای من دیدن ساختمان و محوطه سازمان ملل از دور هم کافی بود.
عکس 21 (سازمان ملل متحد-واحد ژنو!)
عکس 22 (سازمان ملل از زاویه ای دیگر)
در فضای روبروی سازمان، مجسمه ی چوبی بزرگ 12 متری از یک صندلی با یک پایه شکسته قرار داشت. بر اساس اطلاعاتی که نوشته شده بود این مجسمه توسط هنرمندی سوئیسی به نام Daniel Berset طراحی شده و فلسفه طراحی اون "تردی و استحکام"،"پایداری و ناپایداری" و "شهامت و کرامت" هست و در واقع یادبودی هست از آسیب دیدگان جنگی، بخصوص آسیب دیدگان مین های ضد نفر.
عکس 23 (صندلی شکسته در برابر سازمان ملل)
در نهایت با تراموا به ایستگاه قطار برگشتم و پس از خرید یک آب پرتقال و یک کروسان، مسیر 40 دقیقه ای و زیبای ژنو به لوزان رو در حاشیه دریاچه ژنو با قطار طی کردم.
عکس 24 (در مسیر ژنو به لوزان با قطار)
3-3 لوزان: المپیک و مهیا شدن برای روسینیر
لحظه به لحظه داشتم به روسینیر نزدیک تر میشدم. فقط یک روز تا مقصد مونده بود. فقط یک سفر یک ساعت و نیمه با قطار.
خوشبختانه هتلی که در لوزان رزرو کرده بودم تا ایستگاه مرکزی قطار تنها 200 متر پیاده روی داشت که برای من که قرار بود چند بار از هتل به ایستگاه قطار برم و برگردم شرایط خوبی بود.
اسم هتل AlaGare یا بهتره بگم à la gare (at the train station) بود. با توجه به نزدیکی این هتل قدیمی به ایستگاه، محیط و دکوراسیون هتل شبیه به ایستگاه قطار ساخته شده بود. حتی کف رستوران هتل شیشه ای بود و در زیر اون ماکتی از قسمتی از یک روستا و یک ایستگاه قطار با یک قطار متحرک ساخته شده بود که می شد با زدن یک دکمه بر روی دیوار، قطار رو راه بیندازی.
نکته منفی نزدیکی هتل به ایستگاه قطار، این بود که پنجره اتاق من به سمت پلتفرمهای ایستگاه باز میشد و صدای رفت و آمد قطار هنگام استراحت کمی مزاحمت ایجاد می کرد.
هزینه این هتل برای دو شب حدود 260 یورو بدون صبحانه بود. متوجه وضعیت قیمتها و هزینه ها در سوئیس هستید که؟!!
موضوع جالب دیگه ای که توی این هتل دیدم این بود که در فاصله ساعت 8 شب تا 6:30 صبح هیچ کارمندی به عنوان رسیپشن فعالیت نمی کرد. مهمانهای جدیدی که بعد از این ساعت قصد ورود به هتل رو داشتند، از طریق آیفون و از راه دور با کارکنان هتل ارتباط برقرار می کردند. مسئول مربوطه از راه دور در رو باز می کرد و بهشون آدرس میداد که کدوم اتاق متعلق به شما هست و یا کلید رو کجا گذاشتم و ...!
عکس 25 (هتل AlaGare و دکوراسیون شبیه ایستگاه قطار آن)
عکس 26 (هتل AlaGare و دکوراسیون شبیه ایستگاه قطار آن)
عکس 27 ( ماکت قطار کف رستوران)
عکس 28 ( ماکت قطار کف رستوران)
دیگه ساعت حدود 2 بعد از ظهر بود. خیلی سریع وسائلم رو در اتاق جا دادم و بعد از یک استراحت کوتاه راه افتادم به سمت شهر و موزه المپیک.
این هتل برای دو روز کارت free transport به همه مهمانها هدیه میداد که به من کمک کرد مجانی از تراموا برای رفتن به سمت دریاچه ژنو و موزه المپیک استفاده کنم.
بازدید از موزه المپیک یکی از به یادموندنی ترین اتفاقهای همه مسافرتهای من بود. قسمتی از اون رو به کمک عکس با شما به اشتراک می گذارم. اما به دلیل تمرکز بر روی سفر به روسینیر، توضیح بیشتری نمیدم.
عکس 29 (روز شمار تا المپیک توکیو 2020)
عکس 30 (مشعل همیشه سوزان المپیک در محوطه بیرون موزه)
عکس 31 (مدالهای همه ادوار المپیک)
عکس 32 (وسایل ورزشی بعضی قهرمانهای المپیک از جمله دو بنده حسن یزدانی کشتی گیر ایرانی، قهرمان کشتی المپیک 2016 ریو)
غروب شده بود و بعد از بازدید از موزه وقتش بود که یک وعده غذایی به عنوان ناهار و شام نوش جان کنم. به پیشنهاد یکی از کارکنان موزه المپیک به کنار دریاچه رفتم تا غذایی دریایی مخصوص لوزان رو پیدا کنم. اما، بعد از دیدن منو و قیمتها یواشکی وسایلمو برداشتم و برگشتم به سمت هتل! خوشبختانه نزدیک هتل، فست فود و غذا خوری های زیادی بود و بالاخره در یکی از اونها تونستم غذایی در حد یک همبرگر، سیب زمینی سرخ کرده و سالاد و یک نوشیدنی به قیمت 20 فرانک پیدا کنم. دقت کنید که این سفر مربوط به دو سال پیش هست که قیمت دلار حدود 5هزار تومن بود وگرنه همین همبرگر به قیمت امروز میشه حدود 240هزار تومن.
عکس 33 (شام همبرگر در لوزان)
دیگه واقعا خسته بودم. وقتش بود که استراحت کنم و آماده بشم برای سفر فردا. سفر به روسینیر.
3-4 بالاخره روسینیر:
صبح بعد از بیدار شدن برای صبحانه به کافه های اطراف هتل رفتم. به این خیال که از صبحانه 8 فرانکی هتل ارزون تر میشه. ولی کاملا در اشتباه بودم. صبحانه هتل بسیار کاملتر و با قیمت مناسبتر بود. به هتل برگشتم و هزینه یک وعده صبحانه رو به رسیپشن پرداخت کردم. در حال پرداخت پول، عکسهای انیمیشن بچه های آلپ رو به کارمند رسیپشن نشون دادم و در مورد رفتن به دهکده توضیح دادم، اما انیمیشن به هیچ وجه براش آشنا نبود و حتی اسم دهکده روسینیر رو هم نشنیده بود.
لازم به توضیح که در سوئیس داستان و انیمیشن هایدی بسیار بسیار معروفتره و شخصیت هایدی موزه مخصوص به خودش رو داره.
صبحانه رو خوردم و کمی قطار بازی کردم (همون قطار کف رستوران که قبلا توضیح دادم) و با گوشی شارژ شده و آماده برای گرفتن عکس و فیلم به تعداد زیاد، آماده شدم برای رفتن به ایستگاه قطار لوزان.
در ایستگاه قطار به قسمت بلیط فروشی مراجعه کردم. درخواست بلیط ساعت 10:30 به Montreux (با تلفظ مُنتغو) و از اونجا به روسینیر کردم. اما در کمال تعجب متوجه شدم بلیط قطاری که در سایت قطار سوئیس (SBB) حدود 14 فرانک بود، حدود 25 فرانک فروخته میشه. توضیح خواستم و متوجه شدم اون قیمتها مربوط به شرایط خاصی هست و وقتی به این صورت به باجه مراجعه می کنی قیمتها بیشتر میشه. این هم یکی از معضلات نداشتن کارت اعتباری بین المللی! به همین دلیل بعدا بلیط قطار مابقی سفرهای داخلی سوئیس رو از طریق یکی از دوستانم خریداری کردم.
ناچار بلیط رفت و برگشت رو خریدم و منتظر قطار موندم که سر ساعت از لوزان به سمت منتغو حرکت کنه. این رو هم توضیح بدم که در انیمیشن بچه های آلپ شهر منتغو مهمترین شهر بزرگ اطراف دهکده روسینیر هست و همون موقع هم قطارِ تازه تاسیس، مسافرها رو از دهکده به اون شهر میبرد. و البته ماری خواهر لوسین هم توی همون شهر در یک هتل کار می کرد.
مسیر شامل 20 دقیقه قطار تا منتغو، 6 دقیقه انتظار برای قطار بعدی و حدود 50 دقیقه قطار تا روسینیر میشد.
در تمام مسیر از پنجره مشغول تماشای دریاچه ها و چمنزارهای زیبای سوئیس بودم ولی انتظار رسیدن به مقصد هر لحظه دلهره ام رو بیشتر میکرد. جالب این بود که قطار دوم قطاری نسبتا قدیمی بود که از مسیرهایی کوهستانی با سرعتی بسیار کند عبور می کرد.
عکس 34 (مسیر لوزان تا روسینیر با قطار در حاشیه دریاچه ژنو)
عکس 35 (مسیر لوزان تا روسینیر با قطار در حاشیه دریاچه ژنو)
و بالاخره ساعت 11:45 دقیقه چهارشنبه 6 اکتبر 2017 (14 مهرماه 1396) من در ایستگاه دهکده روسینیر پیاده شدم.
خشکم زده بود. تازه متوجه شده بودم که چکار کردم. مسیر شیراز-وین-دوسلدورف-بروکسل-ژنو-لوزان رو طی کرده بودم که به دهکده روسینیر برسم. اما برای چی؟ با خودم فکر کردم خب این دهکده هم مثل هزار ها دهکده در سوئیس و اروپاست. وارد شدن من به دهکده چه فرقی با بقیه اروپا داره. دچار پوچی شده بودم. حالا باید چکار می کردم؟
عکس 36 (ایستگاه قطار روسینیر)
تصمیم گرفتم از ایستگاه قطار وارد دهکده بشم. مسیری سر بالایی رو طی کردم و کم کم وارد قسمتی شدم که خونه های چوبی دهکده شروع میشد.
عکس 37 (کوچه های باریک ورودی دهکده)
عکس 38 (اولین کلبه هایی از دهکده که دیدم)
به تدریج داشتم با فضای دهکده آشنا میشدم. جلوتر که رفتم متوجه شدم کل دهکده رو میشه با دو-سه ساعت پیاده روی دید. هر چقدر پیش میرفتم رفته رفته با محیط خو میگرفتم و تشابهاتی بین بخشهایی از دهکده و خود انیمیشن پیدا می کردم. خوشبختانه دو قسمت از انیمیشن رو در موبایلم داشتم. سعی کردم با نگاه کردن به انیمیشن، شباهتهای بیشتری پیدا کنم.
عکس 39 (کلبه چوبی با الوار برای اجاق و شومینه)
نقطه عطف، که انرژی زیادی به من داد تا با هیجانی بیشتر دهکده رو بگردم، دیدن فواره و برج ساعت دار دهکده بود. جایی که به نظر میدان اصلی دهکده (البته بسیار کوچک) بود و به دلیل تکرار زیاد در انیمیشن در ذهنم مونده بود.
عکس 40 (نمای فواره در میدان اصلی دهکده و همین تصویر در انیمیشن)
عکس 41 (برج و ساعت دهکده)
تازه متوجه شدم که چقدر شباهت بین خود دهکده و انیمیشن وجود داره. انگار کل خونه ها و مکانها و کوچه و پس کوچه های انیمیشن رو از روی واقعیت کشیده بودند. دیگه واقعا احساس می کردم توی دل داستان هستم. توی همون کوچه و خیابونهایی راه میرفتم که زمانی آنت و لوسین هم همونجا حضور داشتند. حس خاصی بود. الان دیگه میدونستم برای چه کاری اومدم. اومده بودم بخشی از داستان بچه های آلپ باشم. بخشی از داستان عشق لوسین به آنت و قهر و کینه های مکرر آنت از لوسین.
عکس 42 (کوچه های دهکده، مسیر قهر و آشتیهای آنت و لوسین)
کمی جلوتر با کلیسا مواجه شدم. خواستم وارد بشم اما درش بسته بود و کسی هم نبود که ازش درخواست کنم در رو باز کنه.
عکس 43 (کلیسای دهکده)
الوارهایی که لذت شکستنشون با تبر به سبک آقای بارنیِر پدر آنت همیشه آرزوم بوده
عکس 44 (الوارهای انبار شده در بیرون خانه ها)
و ماشینهایی که جایگزین اسب برای کشیدن گاری شدند
عکس 45 (ماشینهای کوچک دهکده و گاریهای متصل به اونها)
همینطور که در حال قدم زدن در دهکده و لذت بردن از هوای مطبوع و پاک و آفتابی بودم، با تابلوی Lac مواجه شدم. کمی فرانسوی بلدم و متوجه شدم در کوچه ای سر پایینی هستم که به دریاچه ی وِرنه ختم میشه. کمی راه طولانی بود ولی ارزشش رو داشت. به دریاچه رسیدم. دریاچه زیبای دیگه ای در دل سوئیس که هم از زیباییش لذت میبردم و هم خاطرات صحنه های انیمیشن در این لوکیشن برام تداعی میشد.
عکس 46 (در حال لذت بردن در کنار دریاچه)
عکس 47 (صحنه ای از دریاچه در واقعیت و انیمیشن)
در مسیر برگشت گاوهایی رو دیدم که در تپه ها و چمنزارها در حال چرا بودند. اما بخاطر حصارهایی که کشیده شده بود امکان نزدیکتر رفتن نبود. حصارهایی عینا شبیه به حصارهای انیمیشن با این تفاوت که به جای چوب و طناب از کابلهای فلزی ساخته شده بودند.
عکس 48 (گاوها در حال چریدن در چمنزارهای دهکده)
دیگه ساعت از 1 گذشته بود و احساس گرسنگی می کردم و هیچ خوراکی هم به همراه نداشتم.
برگشتم به سمت دهکده. تابلوی یک رستوران رو دیدم که بیشتر شبیه به یک خانه بود تا رستوران اما درش بسته بود. در زدم. یک خانم و آقا در رو باز کردند. احساس کردم از دیدن یک خارجی اون هم با چهره غیر اروپایی تعجب کردند. خوشبختانه کمی انگلیسی بلد بودند. پرسیدم آیا ناهار دارید. گفتند فقط شب غذا داریم و الان هم مشغول آماده کردن غذا برای یک مراسم مفصل هستیم. آدرس یک هتل به اسم Elite Hotel رو به من دادند که در مسیر سربالایی دهکده بود. براشون توضیح دادم که برای چی اومدم و متوجه شدم کاملا کتاب و انیمیشن رو میشناسند.
Elite هتل کوچکی بود. وارد رستوران هتل شدم و خانم مسنی به پیشوازم اومد. تابلویی رو به من نشون داد که غذای پیشنهادی روزشون یعنی کالاماری (بچه هشت پا) و قیمتش بر روی اون نوشته شده بود. گزینه خوبی بود. همون رو سفارش دادم و مشغول دیدن محیط رستوران شدم. همه جای هتل پر بود از تصاویر و وسایل قدیمی مربوط به دامداری و لبنیات دهکده.
عکس 49 (نمایی از رستوران هتل Elite)
عکس 50 (تابلوها و ابزارهای نصب شده بر روی دیوارهای رستوران)
حتی یکی از تصاویر مربوط بود به نحوه ساخت پنیر. دقیقا به همون روشی که در کلبه تابستونی آقای بارنیر و آنت و لوسین درست می کردند.
عکس 51 (تصویری از مراحل ساخت پنیر به روشهای سنتی)
در همین حین خانم مسئول رستوران اومد و به سختی و به زبون فرانسوی بهم فهموند اون غذا رو تموم کردند. درخواست منو کردم و باز هم مشکل قیمت زیاد غذاها. نتیجش شد سفارش سوپ و سالاد و نوشیدنی به قیمت حدود 28 فرانک. البته خوبیش به این بود که نان هر چقدر هم می خواستم محدودیتی نداشت.
عکس 52 (نان و سوپ سبزیجات)
عکس 53 (و کمی سالاد)
بعد از صرف غذا برای اینکه کمی انرژی برای پیاده رویهای بعدی جمع کنم کمی استراحت کردم و از بالکن هتل مشغول تماشای فضای دهکده شدم
عکس 54 (دهکده زیبای روسینیر)
کمتر از یک ساعت تا زمان حرکت قطار برگشت وقت داشتم. باید زودتر راه می افتادم تا از فرصت باقیمانده برای دیدن مکانهای بیشتری از دهکده استفاده کنم.
مسیر دیگه ای رو امتحان کردم و ببینید خودم رو کجا دیدم
عکس 55 (مدرسه دهکده)
بله. مدرسه. جایی که خیلی از دعواهای آنت با لوسین و قهر و آشتیها اتفاق میفتاد. ساختمون دست راستی همون ساختمون دو طبقه مدرسه هست بدون تغییر. البته حتما داخل ساختمون تغییراتی داشته ولی بیرونش و حتی فضای بازی روبروی اون تفاوتی با انیمیشن نداشتند. حتی دودکشهای مدرسه هم دقیقا مشابه تصاویر انیمیشن بودند.
عکس 56 (مدرسه در انیمیشن)
کلیپ 2 (فیلم کوتاهی از زنگ تفریح مدرسه)
نکته جالبی که هنگام دیدن فضای مدرسه و بچه ها متوجهش شدم، این بود که یک دانش آموز چینی و مادرش هم بینشون دیده میشدند!
برای من یکی دیگه از لوکیشنهای جذاب این دهکده، کلبه های خانواده های بارنیر (آنت) و مورِل (لوسین) هست، گفتم شاید بتونم اطراف کلبه آقای بارنیر چندتا از حیوانات کشتی که لوسین درست کرده بود رو پیدا کنم! اما در لحظه سفر اطلاعات یا مشخصاتی از این کلبه ها نداشتم و نتونستم پیداشون کنم. اخیرا با دیدن انیمیشن سعی کردم موقعیتشون رو با استفاده از گوگل مپ و نقشه دهکده که در ایستگاه نصب شده بود پیدا کنم.
عکس 57 (نقشه قدیمی دهکده نصب شده در ایستگاه قطار)
اما متوجه شدم با در نظر گرفتن این که آنت و لوسین برای رسیدن به مدرسه از روی ریل عبور می کردند، کلبه این دو خانواده در داخل دهکده نبوده و در سمت مقابل (جنوب دهکده) یعنی بعد از گذشتن از ریل قطار و در تپه های روبرویی واقع شده بوده. شاید یکی از خانه های این تصویر
عکس 58 (کلبه های واقع در بخش دیگری از تپه ها)
لوکیشن افتادن دنی از دره هم به علت منفور بودن اون صحنه جزو نقاطی نبود که انگیزه ای برای پیدا کردنش داشته باشم ولی به احتمال زیاد بالای تپه بالاتر از کلبه خودشون بوده که من دسترسی به اون مکان نداشتم.
به ایستگاه قطار برگشتم. متوجه شدم که توقف قطار در این ایستگاه به دلیل کم استفاده بودن اون تنها زمانی انجام میشه که دکمه ای رو بر روی یکی از تابلوهای ایستگاه فشار بدیم. و چقدر خوش شانس بودم که این نکته رو فهمیدم.
عکس 59 (ایستگاه قطار)
نکته جالب اینه که ساختمون این ایستگاه تقریبا هیچ تفاوتی با زمانی که در انیمیشن تازه ساخته شده بود نکرده
عکس 60 (شباهت ایستگاه در واقعیت و انیمیشن)
در ایستگاه یک جور حس افتخار داشتم که شاید برای دیگران قابل تصور نباشه. هنوز هم بعد از گذشت دو سال، هر بار که عکس ها و فیلمها رو میبینم حس عجیبی تمام وجودم رو فرا میگیره. مطمئن هستم یک بار دیگه گذرم به این دهکده میفته. با دیدن مجدد انیمیشن و اطلاعات دقیقتری هم که از دهکده دارم مطمئنا سفر بعدیم به این مکان کم استرس تر و با عمق احساس بیشتری خواهد بود. شاید حتی یک یا دو شب رو در یکی از هتلهای کوچک دهکده سپری کنم. شاید حتی دفعه بعد بعضی دوستانم رو با خودم همراه کنم و این لذت رو با اونها هم شریک بشم.
قطار هم رسید و زمان خداحافظی با دهکده رسیده بود و من سرخوش از اینکه سفر 12 ساله ام رو موفق سپری کرده بودم.
دیگه وقتش بود که بگم: خداحافظ لوسین عاشق، خداحافظ آنت بی احساس و خداحافظ روسینیر زیبا!
کلیپ 3 (خداحافظ روسینیر)
عکس 61 (و به امید دیدار)
3-5 لوزان، زوریخ و پایان سفر
به لوزان برگشتم. تا شب چند ساعت وقت داشتم و ترجیح دادم کمی شهر رو ببینم. مخصوصا این که چند قسمت انتهایی انیمیشن، یعنی از جایی که دنی برای درمان توسط دکتر یعنی فرزند پدر جنگل (آقای پِگین) به بیمارستان رفت و مدتی رو در بیمارستان و منزل دکتر سپری کرد، در لوزان اتفاق میفته.
شاید مهمترین نقطه دیدنی شهر لوزان کاتدرال بزرگ این شهر باشه که من فقط فرصت کردم از بیرون ببینمش.
عکس 62 (کاتدرال بزرگ لوزان)
شب در یک کافه شام صدف (Shells) خوردم و استراحت کردم تا فردا به سمت زوریخ (Zurich) و بعد شهر زیبای لوگانو (Lugano) در جنوب سوئیس مسافرتم رو ادامه بدم.
ادامه سفر رو فقط به چند عکس خلاصه می کنم.
عکس 63 (زوریخ، موزه فیفا-لباس همه تیمهای ملی دنیا)
عکس 64 (زوریخ، موزه فیفا-اصل جام جهانی 2018 روسیه)
عکس 65 (زوریخ، موزه فیفا-کفش و لباس امضا شده دیگه آرماندو مارادونا مربوط به قهرمانی آرژانتین در جام 1986)
عکس 66 (زوریخ، موزه فیفا-عروسکهای نماد بعضی جامهای جهانی و معروفترینشون برای ما، جام 1990 ایتالیا)
عکس 67 (لوگانوی زیبا در بخش ایتالیایی زبان سوئیس)
اخیرا یک بار دیگه همه 48 قسمت انیمیشن بچه های آلپ رو نگاه کردم و شباهتهای خیلی بیشتری دیدم. طبیعتا اگه باز هم به این سفر برم، به دلیل اینکه اکثر نقاط دهکده رو در انیمیشن هم دیدم و میشناسم، با لذت بیشتری از کوچه ها و مسیرها عبور می کنم. به هر کسی هم که تصمیم انجام این سفر رو داره توصیه میکنم انیمیشن رو یک بار دیگه ببینه و بعد اقدام به سفر کنه و البته بعد از سفر هم مثل من یک بار دیگه کل انیمیشن رو ببینه و لحظه لحظه ش رو بیشتر حس کنه.
در پایان این سفرنامه امیدوارم شما هم یکی از کسانی باشید که بتونید تعداد بیشتری از "کارهایی که باید تا آخر عمرم انجام بدم" رو انجام بدید.