خون به پا مي شود!

3.7
از 7 رای
خاطره سفر: زمانی که خون به پا می‌شود! + تصاویر
آموزش نوشتن خاطره سفر
19 شهریور 1399 18:00
21
1.6K

تو مسافرت آنتاليا يه چيز خيلى جالبى ديدم كه براى همه تعريف كردم، پس حيفم اومد براى شما هم نگم!
يه آقاى آلمانىِ مسن با همسرش تو هتل ما بودن و طبق گفته ى خانمش اين آقا ديابت بالايى داشت و اتفاقا خيلى هم چاق بود و براى تمدد اعصاب اومده بودن آنتاليا!
اين آقا با دو عصاى زير بغلى و به سختى و لنگان لنگان راه ميرفت و يكى از پاهاش شديدا متورم بود و لكه هاى زخم ديابتى روى مچ پاش ديده ميشد. همسر اين آقا با خانم بنده درددل كرده بود كه آقاشون اصلا حرف گوش نميده و عاشق خوراكيه و همش ميخوره!
هتل ما غذاهاى رژيمى هم سرو ميكرد و اين بنده ى خدا مجبور بود از بين غذاهاى رنگارنگ و چرب و چيلى، كلم بروكلى بخار پز بخوره البته با نظارت شديد خانمش!

چندبارى هم تو باغ هتل ديده بودم كه آقا ميومد و يواشكى از همسرش سيگار ميكشيد، كلا رفتاراش برام بامزه جلوه ميكرد كه حتا با اين شرايط هم به سلامتيش اهميت نميداد.
يه روز سر وعده ى نهار خانومش كه ظاهرا چيزى رو تو اتاق جا گذاشته بود ميز رو ترك كرد و از رستوران خارج شد. 
آقا هم با اون شرايط و با عصا خودشو به سختى به ميز دسر و شيرينى رسوند و تو يه بشقاب تعدادى باقلوا ريخت و يه ملاقه هم از ظرف شهدِ كنارى ريخت رو شيرينياش و تند و تند شروع كرد به خوردن، آخر سر هم شهد ته بشقاب رو سر كشيد و داشت دور دهانش رو پاك ميكرد كه خانمش از راه رسيد.

چشمتون روز بد نبينه، خانمه انقدر گريه كرد و انقدر با شوهرش دعوا كرد كه كل مهموناى هتل اومده بودن وساطت!

از وعده ى بعدى غذا ديگه كسى مردِ نگون بخت رو تو رستوران نديد و خانم تنها ميومد و غذاهاى رژيمى رو تو بشقاب ميكشيد و ميبرد تو اتاق براى همسرش!

 

نویسنده: روزبه شهنواز 

 

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر