همیشه در طول تاریخ بشر رویدادهای عجیبوغریب و شگفتانگیزی اتفاق افتادهاند که به دلیل برخی از آنها پی بردهایم و برخی نیز قابل کشف نبودهاند. اینجا درباره شش راز هیجانانگیز و حل نشده از حوادث عجیب و غریب توضیحاتی خواهیم داد؛ رازهایی که حتی باهوشترین ذهنها را هم آشفته کردهاند!
مری سلست
قطعاً میتوان مری سلست را معروفترین معمای حل نشده دریا دانست. در اوایل دسامبر 1872، این کشتی کنار کشتی بریتانیایی دی گراتیا شناور و به حال خود رها شده بود (دی گراتیا در زبان لاتین یعنی رحمت خدا پشتیبان ماست). ولی آیا این رحمت به ناپدید شدن خدمه کشتی ارتباطی داشته است؟
طبق گمانهزنیها هنگام حادثه کاپیتان بنجامین بریگز و خانوادهاش به همراه 8 دریانورد دیگر در این کشتی بودهاند، ولی ناگهان بیدلیل آن را میان دریا رها کردهاند. کشتی مری سلست حدود یک ماه یا کمتر موجها را درمینوردید و هنگامیکه متروکه یافته شده بود، یکی از قایقهای نجاتش نبودند. همچنین بادبانها باز بودند و کشتی تنها چند کیلومتر با آزورس فاصله داشت. گویا مسافران آن قبل از ترکش همه تمهیدات ضروری را نادیده گرفته بودهاند.
آیا این پدیده میتوانسته دلیلی فراتر از قدرت درک انسانی داشته باشد؟ وبسایت هیستوری دات کام History.com پیشزمینه کشتی را اینگونه توضیح میدهد: «این کشتی ابتدا آمازون نام داشت، ولی پس از رویدادهای ناگواری که برایش پیش آمد (مانند بیماری و مرگ ناگهانی نخستین کاپیتانش یا برخورد با یک کشتی دیگر در کانال انگلیس) نام دیگری را رویش نهادند». برخی باور دارند که یک هیولای دریایی در این مصیبتها دست داشته است!
12 سال بعد، این کشتی برای یک کلاهبرداری بیمهای به ساحل آورده شد. پرونده آن مدتها پیش بسته شده بود، ولی آنطور که وبسایت ریدرز دایجست مینویسد: «کارشناسان همگی در این مورد با هم موافقاند که ترک ناگهانی و بیدلیل چنین کشتی باارزش و محکمی غیرممکن است و بهاحتمالزیاد دلیلی وحشتناک و غیرعادی داشته است».
انفجار تونگوسکا
شهابسنگی که میلیونها درخت را در منطقه سیبری تار و مار کرد، ولی فقط سوختگیهای خیلی سطحی بر زمین بر جای گذاشت.
آنچه بیشتر مردم از انفجار تونگوسکای سال 1908 میدانند، به دیالوگی مربوط است که رِی استانتس در فیلم «گوستباسترز» گفت. ولی این حادثه اصلاً تخیلی نبود و فقط در فیلم اتفاق نیفتاد! بلکه یک انفجار مهیب بود که به حدود 200 کیلومترمربع از جنگلهای سیبری آسیب وارد کرد.
وبسایت ریدرز دایجستس مینویسد: «دانشمندان این پدیده را بزرگترین «رویداد برخوردی» تاریخ ثبت شده بشریت دانستند (رویداد برخوردی عبارت است از برخورد مشهود و خسارت بار بین دو شی نجومی، مانند یک شهابسنگ و یک سیاره مانند زمین». خب چیز خیلی جالبی است. البته یک جای کوچک کار این داستان میلنگد، آنهم اینکه هیچکس این برخورد را هرگز به چشم ندیده است. یا حتی صدایش را هم نشنیده است.
جالبتر و گیجکنندهتر آنکه این شهابسنگ غولپیکر هیچ اثر یا گودالی را هم از خود بر جای نگذاشته است. و این باعث شده است تا دانشمندان گمان کنند که شیئی که از آسمان افتاده بود، پیش از برخورد با زمین و کمی بالاتر از درختان جنگل از داغی زیاد منفجر شده است. ولی خب راهحل آنها برای این معمای واقعاً از همه جهت عجیب اصلاً قانعکننده نیست!
بیماری خواب
حالا شاید شما این را خیلی رنج و درد ندانید، ولی بیماری خواب یا همان «آنسفالیت لتارژیک» هنوز هم تن همه پزشکان متخصص را به لرزه میاندازد. این بیماری رازآلود امروزه کمتر مشاهده میشود، ولی بین سالهای 1916 و 1930 در سرتاسر اروپا شیوع پیدا کرده بود و گویا حدود نیم میلیون نفر به آن دچار شده بودند. و از این تعداد، گفته میشود که حدود یکسوم جان باختند.
اما آنسفالیت لتارژیک چه اثری روی انسانها میگذاشت؟ سایت پزشکی نورولوژی لایو اشاره میکند که نخست هیچ « علائم واحد و قطعی» برای آن وجود نداشت، اما نشانههایی کلی چون «رفتارهای روانی و عصبی عجیب و خوابآلودی و سستی و گیجی، یک حالت کماگونه و نیز تحلیل انسجام عضلات» در بیماران دیده میشد.
تحلیل نیرو و انسجام عضله نسبت به دیگر علائم بسیار نگرانکنندهتر بود؛ چراکه سبب میشد هر کس که بتواند از این بیماری جان سالم به درببرد، تا آخر عمر رنج فراوانی را تحمل کند. اگرچه بیماران آنگاه تا حدودی میتوانستند بهطور محدود حرف بزنند، چشمهایشان را تکان دهند یا حتی بخندند، ولی عمدتاً بهصورت مجسمههای زنده میشدند و ساعتها، روزها، هفتهها یا حتی سالها بیحرکت میماندند.
از آن دوره تاکنون شمار موارد ابتلا به این بیماری بسیار بسیار پایین بوده است، ولی ردپای «بیماری خواب» همیشه در تاریخ پزشکی باقی خواهد ماند.
فاجعه گذرگاه دیاتلوف
آرامگاه گروهی که تحت شرایط نامعلوم و عجیبی در کوهستان اورال جان باختند.
در سال 1959، پیکر 9 کوهنورد در ارتفاع بیش از 900 متری «کوهستان مرده» روسیه در شرایط یخبندان یافت شد. نامی که به شایستگی برای آن برگزیده شده است؛ گرچه از کشف اندوهبار آن با نام «رویداد گذرگاه دیاتلوف» یاد میکنند که از نام سرپرست گروه مذکور ایگو دیاتلوف گرفته شده است.
او و همراهانش داشتند کوههای اورال را درمینوردیدند تا به کوه اورتورتِن برسند، ولی هرگز به آن نرسیدند.
در شب دوم فوریه، یک طوفان برفی به این محل هجوم آورده بود و مشخص نیست چطور، ولی چادر این گروه همان موقع از درون پاره شده بود و آنها بدون لباسهای محافظتی به دل یخ زدند تا بگریزند. آنها دچار هیپورتمی شدند؛ عارضهای که سبب میشود فرد بهاشتباه فکر کند هوا بسیار گرم است و به همین دلیل لباسهایش را درمیآورد. هنگامیکه بعدها اجساد را بیرون آوردند، چند جسد نخست لباس زیر تنشان بود.
البته اینها همه توضیحاتی هستند که دولت داده است، ولی هیچکس راز این اتفاق را حل شده نمیداند. چراکه دیده شد استخوان و جمجمه برخی از اجساد شکسته است، دستانشان واقعاً سوخته است و بدتر از همه، زبان یکی از آنها از حلقوم بیرون کشیده شده بود. تنها ردپای محیط پیرامون هم فقط رد پای خود گروه بود و اصلاً نشانی از هیچ موجود حملهکنندهای نبود. و ترسناکتر از همه اینها اینکه لباسهای باقیمانده آنها سطح تابش اشعه بالایی داشتند.
در آن شب غیرطبیعی چه اتفاقی افتاده بود؟ اسناد آن شب در دهه 90 میلادی منتشر شدند ولی بههیچوجه کامل نبودند. این شد که مردم خودشان به نظریههایی در این مورد رسیدند و به پدیدههایی مانند هیولاهای کوهستانی یا موجودات فرازمینی اشاره کردند.
یک توضیح دیگر برای این رویداد فروصوت بوده است. وبسایت ریدرز دایجست مینویسد که «باد میتواند با توپوگرافی یک محیط دستبهدست هم دهد و یک صدای هوم بسیار ضعیف ایجاد کند که میتواند احساس حالت تهوع، وحشت، ترس، سیخ شدگی موی تن، ناراحتی اعصاب، افزایش ضربان قلب، و مشکلات تنفسی را در فرد به وجود آورد». احساساتی که ممکن حتی شما که الآن این مطلب را میخوانید به طور خفیف از ترس در خود حس کرده باشید!
دستنوشته وُینیخ
برخی از صفحات تاشده این دستنوشته باز میشوند و ترسیمهای بزرگتری را نشان میدهند.
دستنوشته بینظیر وُینیخ مانند چیزهایی است که در فیلمها میبینید، ولی کارشناسان میگویند که کاملاً واقعی است. این کتاب که توسط کارشناس لهستانی کتاب ویلفرید وُینیخ در شهر رم کشف شد، یک نسخه قدیمی کوچک با فرم عالی است که اکنون در دانشگاه ییل نگهداری میشود و دارای طول 20، عرض 16 سانتیمتر و حجم 240 صفحه کاغذ پوست گاوی است.
میپرسید که روی صفحات این کتاب چه نوشته شده است؟ خب البته متن به یک زبان قدیمی قابل تشخیص است، ولی جملههای آن بهصورت مبهم و نامفهوم و گیجکنندهای سر هم شدهاند و ترسیمهای خیرهکننده آن نیز به درد فیلمهای انیمه ژاپنی میخورند.
قلعههای شناور، سرهای بی بدن، گلهایی که اصلاً به هیچیک از گیاهان زمین شباهت ندارند و موجودات عجیبی که شبیه به عروسهای دریایی هستند و زنهایی که بیلباس در آب حمام میکنند، همه و همه از اشکال پیدا شده در این کتاباند.
قدمت این کتاب در سال 2009 با روش رادیوکربن برآورد شد و گویا پوست گاو آن مربوط به قرن پانزدهم میلادی بوده که تقریباً همان قرونوسطی میشود. هنگامیکه وُینیخ این دستنوشته را پیدا کرد، نامهای روی آن بود که در آن نوشته شده بود این کتاب متعلق به امپراتور مقدس روم رادولف دوم است. از آن زمان برخی از افراد مشهور کوشیدهاند تا از ژرفای این راز سر دربیاورند، ازجمله رمزگشای پرسروصدا یعنی آلن تورینگ.
ولی هیچکس نتوانست دریابد که معنای حقیقی این کتاب چیست، البته حقهبازی و دروغ را هنوز از فهرست احتمالاتشان حذف نکردهاند؛ اگرچه یک نظریه جنجالبرانگیز در مورد این کتاب چندی پیش ارائه شد که میگفت این دستنوشته دستور یک ترتیب درمانی برای زنان بوده است. بااینحال، انگار هرچه بیشتر محتوای آن را بررسی میکنند، به تضاد و تناقضهای بیشتری میرسند و کنجکاویشان بیشازپیش برانگیخته میشود.
چراغخانه فلانن آیلز
آیا راز فلانن آیلز بالاخره حل شده است؟
کمتر مکانی را میتوان به وحشتناکی یک چراغخانه پیدا کرد و اصلاً اینجور جاها جان میدهند برای رازهای روح آلود. در سال 1990 عدهای در اِیلین مور، منطقهای در مجمعالجزایر فلانن آیلز کشور اسکاتلند فرود آمدند و قرار بود که آنجا با نگهبانان حرفهای توماس مارشال، جیمز دوکات و دونالد مک آرتور دیدار داشته باشند. ولی وقتی رسیدند، هیچ نشانی از افراد یادشده نیافتند.
اصلاً انگار آنها آب شده بودند و رفته بودند زیرزمین. درون چراغ خانه، یک صندلی پشتورو شده بود، غذایی به حال خود رها شده بود و ساعت هم تکان نمیخورد. در اسناد تاریخی چراغخانه نوشته شده بود که طوفان بدی در این جزیره اتفاق افتاده است، ولی هواشناسی هیچ طوفانی را در کل جزیره ثبت نکرده بود. بر اساس برخی از گزارشها، این افراد اصلاً در حال خود نبودهاند.
وبسایت منتال فلاس مینویسد که همیشه کسانی که وارد چراغخانه میشدهاند مراسمهای مذهبی و خرافی بسیاری انجام میدادهاند؛ مانند چرخیدن دور خرابههای کلیسا روی زانو. و منطقه ایلین مور حس و حال عجیبی به همه میداده است که بههیچوجه قابلانکار نبوده است.
استنتاج منطقی از این داستان تاکنون این بوده است که بر اساس تخریبی که طوفان ظاهراً بر سر زمینهای غربی ایلین مور آورده است، نگهبانان هنگام فعالیت در شرایط بسیار دشوار به هوا پرتاب شدهاند. ولی آیا این قضیه واقعاً درست است؟ هیچکس نمیداند.
افزون بر داستانهایی که اینجا به شما گفتیم، داستانهای بسیار ترسناکتری هم درباره نیروهای فراطبیعی هست. و نبود پاسخهای محکم و مستند باعث شده که ماجراهای رازآلود و پرجزئیات ماوراءالطبیعهای بسیاری در مورد برخی از رویدادها نقل شوند، که درستی و نادرستیشان واقعا معلوم نیست.
منبع: thevintagenews.com