بنام خدا
پس از اتمام محدودیتهای دوران کووید 19 ، تصمیم گرفتیم به مسافرت برویم ، اما کجا؟ مناطقی مد نظر من بود که سالهای قبل به دلایلی مثل عدم آگاهی خودم یا مزاحمتهای همراهان در سفر امکان حضور در آنها را از دست داده بودم ، طی این سفرنامه خواهید فهمید مقاصدم کجا بوده است. نظر شخصی بنده این است که برای سفر باید به عرف گردشگری جامعه توجه کنیم و زمان مناسب برای آن انتخاب کنیم البته همه گردشگران حرفه ای سعی میکنند زمانی را در نظر بگیرند که فصل سفر با توجه به نوع منطقه یا شروع نشده باشد یا خاتمه یافته باشد، بنده که گردشگر حرفه ای نیستم اما سعی میکنم از تجربه حرفه ای ها استفاده کنم .
بهترین سفرهایم اگرچه از نظر تعداد و طول مدت اندک بوده اند اما چون در فصل مسافرت نبوده اند کیفیت خوبی داشتند، مانند سفری که به خرم آباد به مدت 3 روز در هفته آخر فروردین سال 1395داشتم. مدتها بود که لذت سفر در اواخر اردیبهشت تا خردادماه را نچشیده بودم چراکه یا پست خسته کننده مدیریت و معاونت دبیرستان یا اشتغال به تحصیل ضمن کار اجازه سفر نمی داد ، اینبار پس از فراغت از همه این محدودیتها فرصت مناسب در اختیارم بود ، لذا از فروردین 1401 تدریجاٌ شروع به بررسی نمودم و مسیرها و فواصل و اقامتگاهها را تعیین کردم و سرانجام لحظه موعود فرا رسید ، انگار از قفس آزاد می شدم ، الان هم که به تقویم روی میز نگاه میکنم از روز 27 و 28 اردیبشت خوش خوشانم می شود، بیست هفتم اردیبهشت آخرین روز تدریس من طی 30 سال آموزش بود و بیست و هشتم روز آغاز سفر من بود.
از روز قبل از سفر همه وسایل را جمع نموده و در اتومبیل گذاشتم ، شب از فرط انتظار نمی توانستم بخوابم دقیقا حس نوجوانهای 14 ساله را داشتم ، صبح به منزل پدرم رفتیم تا سامسونت شخص ام را آنجا بگذاریم و هم خداحافظی کنیم ، اما غافلگیر شدیم خواهرم حسابی بد حال شده بود یکسری از دارو هایش با یکدیگر تداخل کرده و بی حس و گیج شده بود ، با همسرم او را به درمانگاه رساندیم شاید اگر دیر می رسیدیم به کما می رفت بهر حال پس از مداوای موقت و تزریق سرم او را به منزل آوردیم ، از آنجاییکه امکان کنسلی برخی از اقامتگاهها را نداشتم با تشویش خاطر ساعت 10:30 صبح به مقصد قزوین حرکت کردیم ، طی مسیر شاهین شهر به دلیجان و سپس دلیجان به ساوه تا بویین زهرا هر یکی دوساعت یکبار تماس میگرفتیم تا از احوالش خبردار شویم خوشبختانه هرچه می گذشت تدریجا بهبودی می یافت و دغدغه مرا کمتر می کر.
با احتساب توقف کوتاه در عوارضی ساوه ، حدود ساعت 4 عصر به قزوین رسیدیم ، مانند دفعات پیشین، این بار نیز فرصتی برای گذشت و گذار در قزوین نگذاشته بودم ، با مرکز تفریحی آموزشی فرهنگیان تماس گرفتم تا برای یک شب اقامت داشته باشم و مانند اکثر اوقات با پاسخ منفی روبه رو شدم در شهر چرخی زدیم و سرانجام و البته با دقت کم و عجله بسیار به دلیل خستگی، یک مسافرخانه تمیز روبه روی ورزشگاه قزوین پیدا کردیم ، نسبت به اتاق کوچک و کم امکانات کمی گران بود و با انتقاد همسرم هم رو به رو شدم گرچه کاملا حق با او بود و باید صبری بیشتری می داشتم و دقت می کردم بهرحال با شوخی و سر به سر گذاشتن که تخصص مردان در چنین مواقعی است موضوع را پیچاندم و البته قول دادم من بعد دقت بیشتری خرج کنم تا متضرر نشویم.
پس از استحمام و شام مختصر و سبک ، مسیر فردا را مرور کردم و طبق معمول خواب سنگین مرا فرا گرفت. صبح زود بیدار شدیم و وسایل را جمع و جور کردیم با هزار ترفند مسئول مسافر خانه را از خواب بیدار کردم تا کارت شناسایی به امانت گذاشته را پس بگیرم ، به امید خدا حرکت کردیم و با کمک اپلیکیشن نشان و تابلوهای درون شهری مسیر زنجان را جهت یابی کردم و به سمت زنجان در اتوبان سرعت گرفتیم حدود ساعت 8:30 دقیقه در یکی از استراحتگاههای بین راه توقف کردیم تا صبحانه میل کنیم در فضای بیرون استراحتگاه مشغول صبحانه شدیم، هوای صبحگاهی مطبوعی داشت و البته یک مهمان ناخوانده هم داشتیم ، سگ سیاه بامزه ای به ما پناه آورد تا بلکه با ما در صبحانه خامه و مربا شریک شود با کمال میل او را شریک نمودیم تا او نیز همانند ما از صبحانه در هوای مطبوع اواخر اردیبهشت لذت ببرد.
هرچه به سمت زنجان می رفتیم هوا خنک تر میشد و البته مسیر سرسبز تر به چشم می آمد ، سرانجام به زنجان نزدیک شدیم سمت چپ اتوبان از فاصله دور گنبد سلطانیه به ما چشمک میزد که منتظر دیدن شما هستم متاسفانه پاسخ ما به او مثبت نبود چون هنوز به مقصد اصلی نرسیده بودیم و می بایست در اتوبان همچنان حرکت می کردیم . در سمت راست اتوبان شهر سرسبز زنجان دیدگانمان را نوازش می داد ، از زنجان سرسبز فاصله گرفتیم و در اتوبان زنجان به تبریز به حرکتمان ادامه دادیم تا در منطقه سرچم سفلی به دوراهی رسیدیم که اتوبان را از یک جاده دوطرفه جدا میکرد، لذا به سمت مقصدمان تغییر مسیر دادیم : اردبیل. تنها سختی این مسیر دوطرفه علیرغم خلوت بودن ، معطلی پشت کامیونها و عدم امکان سبقت در بیشتر مسیر بود .
تپه ماهورهای پی در پی و خشک اما زیبا در ابتدای مسیر توجه شما را جلب خواهد کرد ، هر چه جلوتر می رفتیم مسیر سبز تر میشد که البته جای تعجب هم ندارد شاید کیلومتر 50 اردبیل بودم که برای بنزین توقف کردم ، همانجا با مسئول جوان پمپ بنزین هم کمی گفتگو کردم ، فارسی را با لهجه ترکی و البته خوشایند و بامزه صحبت می کرد ، به سمت اردبیل حرکت کردم در تمام طول مسیر از هر موضوعی از جام جهانی پیش رو گرفته تا طعم و مزه سیب و پرتقالی که تناول میکردیم صحبت میکردیم تا مسیر طولانی جندان به چشم نیاید سر انجام ظهر به اردبیل رسیدیم ، به سمت مرکز شهر حرکت کردیم و با ترکیبی از پرسو جو از رهگذران سطح شهر و گوگل مپ مسیر مرکز رفاهی فرهنگیان اردبیل را در پیش گرفتیم ، پس از توقف در محوطه نسبتا زیبای آنجا برای رزرو سوئیت نزد پذیرشگر هتل رفتیم ، هیهات از خانه معلم !!
آنجا هم پاسخ منفی گرفتم ، تعجب کردم این وقت سال خانه معلم نباید شلوغ باشد اما پذیرشگر آنجا برای اثبات شلوغی هتل کلی پاکت محتوای کارت شناسایی نشان می داد که جا نداریم ، به او گفتم که حتما آمار ورود و خروج را دارد اگر فردا یک سوئیت خالی میشود از الان برای ما حضورا رزرو کند اما اصرار داشت حتما فردا باید حضور داشته باشید و الان امکان رزرو وجود ندارد، سر انجام از کوره در رفتم چند جمله متلک سنگین مفهومی از نوع آموزگاران باسابقه حواله اش کردم و همانجا از اینترنت از سایتهای گردشگری که قبلا شناسایی کرده و بخشی اقامتگاههای مسافرتمان رزرو کرده بودم مجددا یک اقامتگاه دیگر ظرف چند لحظه ، دقیقا در یکی از مقاصد گردشگری ام رزرو کردم ، به او گفتم : بنده بی عرضه نیستم که معطل خانه معلم بمانم ، قصد داشتم این سال آخر اشتغال به تدریس از امکانات اداری خودمان استفاده کنم ، اما علیرغم امکان ، همکاری نکردید و خاطره بد از خودتان ماندگار کردید.
با تلخی تمام آنجا را ترک کردم اما این رزرو آخر کام مرا شیرین کرد و یک مسافت 25 کیلومتری را از سر راهمان برداشت از آنجاییکه قبلا به اردبیل سفر کرده بودم برنامه ای برای گشت گذار مجدد در این شهر تاریخی نداشتم لذا به سمت مقصد اصلی حرکت کردم : روستای آرپا تپه . به ورودی شهر نمین که رسیدیم اتوبان را ادامه دادیم حدود 5 کیلومتر پس از نمین به سمت آستارا ، تابلوی کوچک آرپا تپه و آبی بیگلو دیده میشود ، به سمت آنجا تغییر مسیر دادیم ، جاده ای باریک میان تپه های بسیار سرسبز با طول تقریبا 8 کیلومتر شما را به آرپا تپه می رساند . می دانستم که از روستا تا جنگل فندق لو با اتومبیل تنها چند دقیقه فاصله دارم و لذت همین موضوع ، تلخی گفتگو با پذیرشگر خانه معلم اردبیل را به شیرینی یک طبیعت گردی مبدل می کرد .
مسیر را تعمدا آهسته طی کردیم تا همین ابتدا ، از هوای بسیار مطبوع و محیط بسیار زیبای طبیعی استفاده کنیم . سرانجام به اولین مقصد مورد نظر در این سفر رسیدیم . با صاحب ملک آقا محسن که توسط سایت گردشگری معرفی شده بود تماس گرفتم و آدرس منزل ( اقامتگاه) را جویا شدم ، درب چوبی یک خانه روستایی را زدم ، پیرمردی خوش اخلاق از ما استقبال کرده و ما را به ساختمان دیوار به دیوار خانه خود راهنمایی کرد ، اقامتگاه ما آنجا بود : یک خانه نوساز دوطبقه که خوشبختانه ما طبقه همکف آنرا رزرو کرده بودیم . پیرمرد با حوصله تمام سوئیت را تحویل داد ، طبق قوانین سایت گردشگری مقداری از مبلغ را اینترنتی پیش پرداخت نموده و مابقی را نیز حضورا پرداخت کردیم و کلید را تحویل گرفتیم ، وسایل را وارد سوئیت کردم .
از پنجره ، منظره زیبای بیرون خانه خودنمایی می کرد. به بالکن رفتم ، هوای خنک و دلپذیر 30 اردیبهشت صورتم را نوازش می داد. هر دو نفر از منظره یکدست سبز بیرون روستا به وجد آمدیم. پس از استراحت کافی ، به قصد جنگل فندق لو روستا را ترک کردیم ، از آتجاییکه اقامتگاه ما رو به روی ورودی روستا بود می بایست مسیر سمت راست اقامتگاه را در پیش می گرفتیم ، مناظر طبیعی و هوای منطقه در آن مقطع از فصل بهار لطافت عجیبی داشت، زمین کاملا سبز و مزین به گلهای سفید، زرد، قرمز ، بنفش ، آبی بود البته هنوز گلهای بابونه کاملا رشد نکرده بودند و اندک گلهای بابونه کوچک، به صورت پراکنده دیده می شد.
انتهای مسیر جاده میان جنگل اندکی خاکی میشود و به ایستگاه تله کابین ختم می گردد. مجموع سه روز اقامت در منطقه شاهد هوای آفتابی ، ابری و مه آلود و بارندگی بودیم. یک بعداز ظهر آفتابی را برای گردش و تفریح در روستای سوها و بخصوص بازدید از دریاچه سد سوها اختصاص دادیم . فاصله آرپا تپه تا سوها تقریبا 30 کیلومتر است. روستای سوها مرز استان اردبیل و استان گیلان است ، برای حرکت از آرپاتپه به سمت روستای سوها باید به ترتیب از آبی بیگلو ، بریس ، گرم چشمه و نیارق عبور کنید تا به سوها برسید.
از روستا تا دریاچه سد سوها نیز فاصله کمی وجود دارد که به دلیل شیب جاده و البته خاکی بودن قسمتهای پایانی جاده حرکت شما خیلی سریع نخواهد بود اگر اتومبیل شما آفرودر باشد طبیعتا راحت تر حرکت خواهید کرد اما با اتومبیل های غیر آفرودر حرکت شما آهسته تر و البته باید توام با مراقبت باشد اما به آسانی هم امکان پذیر است مگر اینکه بارندگی شده باشد ، خوشبختانه بدون مشکل به محل دریاچه سد سوها رسیدیم ، اولین واکنش ما این بود : « وه چقدر قشنگ !!!! » ، شما هم حتما چنین واکنشی خواهید داشت.
عصرانه مختصری که شامل کیک خانگی و قهوه فوری بود میل کردیم ، و بعد طبق عادت همیشگی گشت و گذارمان همراه با کلی عکسبرداری آغاز شد ، اندکی که در اطراف دریاچه پیاده روی کردیم تازه متوجه شدیم که چقدر از سطح دریا ارتفاع داریم ، دریایی از ابر پایین پاهایمان بود.
باور کنید از اعماق قلبم خدا را شکر کردم که اراده ای به من داد تا فرصت مناسب برای بهرمندی از زیبایی طبیعت برای خودم فراهم کنم و خالق بی همتا را برای خلق چنین طبیعت بی نظیری در قلبم ستایش کردم ، مخلص کلام اینکه حسابی لذت بردیم و قبل از غروب خورشید به سمت آرپا تپه باز گشتیم . روز آخر که مجددا هوا نیمه ابری شد با تله کابین به سمت گردنه حیران رفتیم. از بالا که به سمت محوطه گردنه حیران نگاه کنید منظره باشکوهی را خواهید دید دریا نیز از همان بالا در انتهای افق دیده میشود. در محوطه امکانات تفریحی و خرید و ... برای گردشگران منظور شده است ما نیز در محوطه ماندیم و پس از صرف صبحانه در محوطه گردش کردیم.
جای شما خالی مقداری باقلوای مخصوص منطقه آذربایجان و اردبیل هم خریداری کرده و نوش جان نمودیم. ظهر با همان تله کابین و بلیطی که برای رفت تهیه کرده بودیم مسیر برگشت را در پیش گرفتیم و با خاطره ای بسیار خوش به ارتفاعات جنگل فندوق لو باز گشتیم و ناهار را در رستوران ایستگاه تله کابین فندوق لو صرف کردیم یادتان باشد که حتما آش دوغ هم میل کنید . حیف می شد که زود به اقامتگاه باز گردیم لذا در همان منطقه جنگلی مجددا اتراق کردیم و لحظات خوبی را با دیدن مناظر زیبا گذراندیم .به محوطه ای که شهرداری نمین تدارک دیده رفتیم تا گوزنهای محوطه محصور شده را ببینیم با صبر حوصله منتظر ماندیم تا بالاخره چند قلاده از آنها را دیدیم.
عصر با وزیدن باد بسیار بسیار ملایم و اندکی سرد اما مطبوع و البته مقاومتمان در برابر ترک منطقه سرانجام از فندق لو دل کندیم و البته برای لذت بیشتر از مناظر طبیعی با سرعت بسیار کم اتومبیل به اقامتگاه باز گشتیم . پس از استراحت و حس تنبلی که گهگاه سراغ ما آقایان هم میآید وسایلی که احتیاج نبود را جمع و جور کردیم تا فردا صبح اول وقت منطقه را ترک کنیم. صبح زود اول خرداد آرپاتپه را به سمت خلخال ترک کردیم ، راه بازگشت همان بخشی از مسیر اولیه به سمت اردبیل بود ، دوراهی خلخال تغییر مسیر دادیم و در یک جاده کوهستانی پر پیچ و خم قرار گرفتیم ، حتما در این مسیر هنگام رانندگی حوصله داشته باشید و حرفه ای عمل کنید تا دچار مخاطرات نشوید و از زیبایی طبیعت استفاده کنید.
وقتی به خلخال رسیدیم از آنجایی که جاده کمربندی ندارد باید از وسط شهر عبور می کردیم ، دانش آموزانی را می دیدم که از جلسه امتحان باز میگشتند و در خیابان مرکز شهر پرسه می زدند ، این از معدود لحظاتی بود که در ابتدای امتحانات پایان سال به جای حضور در دبیرستان ، بنده در سفر بودم. از خلخال عبور کردیم و به مقصد پونل پای بر پدال گاز فشردم ، جاده کوهستانی خلخال _ پونل به موازات جاده کوهستانی خلخال _ اسالم است که در یک دوراهی خارج از خلخال از یکدیگر جدا می شوند، حتما هر دو مسیر را در سفرهای مختلف امتحان کنید ، مطمئن هستم که پشیمان نخواهید شد. به دلیل برف و سرمای زمستان آسفالت جاده جندان مطلوب نیست پس مراقب باشید و با دقت رانندگی کنید.
در ابتدای خرداد برف های کنار جاده که در حال ذوب تدریجی هستنند توجه شما را جلب خواهند کرد و حتما چهارفصل بودن سرزمین مادری در ذهن شما تداعی خواهد شد، در طی مسیر از زیبایی مناظر طبیعی و هوای بسیار خنک کوهستان تا جاییکه امکان دارد استفاده کنید. اگر همانند بنده و همسرم در طی مسیر جایی مناسب یافتید با رعایت اصول ایمنی حتما توقف کوتاهی داشته باشید. از ارتفاعات که پایین می آیید چمنزارها و برف های کنار جاده جای خود را به جنگل می دهد و برای علاقه مندان طبیعت فرصت دیگری برای لذت بردن از طبیعت فراهم می کند.
با احتساب توقف های کوتاه ، به پونل و سرانجام حدود ساعت 5 عصر به ماسال رسیدیم و یکراست به سمت اقامتگاهی که اینترنتی رزرو کرده بودیم رهسپار شدیم. مالک اقامتگاه انسان مودب و البته خوش سلیقه ای بود ، ایشان بخشی از منزل مسکونی خود را به سوئیتهای دونفره و چهارنفره تبدیل کرده بود و البته در مجاورت سوئیتها منزل شخصی خودشان نیز قرار داشت. سوئیت ما کوچک و دونفره بود اما بسیار تمیز بود و همین برای ما رضایت بخش بود چراکه بیشتر وقت خود را بیرون از سوئیت میگذراندیم و برای خواب و استراحت به آنجا باز میگشتیم .حقیقتا اسم آنرا فراموش کرده ام اما در سایتهای گردشگری حتما این سوئیت را که با با دیوارهای رنگی تزیین شده است پیدا خواهید کرد .
صبح روز بعد پس از صرف صبحانه به سمت جاده ییلاقات حرکت کردیم . قبلا نیز به این منطقه سفر کرده بودم اما متاسفانه همراهان سفر به گردش در کل این مسیر تمایل چندانی نداشتند ، لذا مدتها پس از آن تصمیم گرفته بودم بار دیگر به تنهایی این مسیر جذاب را طی کنم. خوشحال بودم که این تصمیم به وقوع پیوست بنابر این تا نزدیکی روستای خزانه پشت رانندگی کردم و تصمیم بر آن شد که باز گردیم و کمی بالادست ییلاق اولسبلنگاه توقف نموده و کنار جاده پیاده روی کنیم و از محیط لذت ببریم. اگر تردد گهگاه وسیله نقلیه ای را نادیده بگیریم ، سکوت عجیبی در آن وقت از روز بر فضا حاکم بود و جز صدای طبیعت اعم از چهچهه گاه و بیگاه پرندگان و سروصدای علفخواران دامنه دره و صدای نسیم ملایم باد ، صدای مزاحم دیگری را نمی شنیدیم.
یک جای مناسب برای نشستن در نظر گرفتیم و حدود نیم ساعت در همین شرایط بسر بردیم و بعد به پایین دست جاده به سمت اولسبلنگاه باز گشتیم . نرسیده به آنجا سمت راست ییلاق سوئه چاله با نمای معروفش قرار دارد ، وارد جاده فرعی خاکی شدیم و در جای مناسب اتومبیل را پارک کردم و پیاده به سمت سوئه چاله راه افتادیم حدود یکساعت در ییلاق گشت و گذار کردیم .سعی کردم در یک فرصت مناسب و با همان سوژه معروفی که از تصاویر سوئه چاله دیده می شود ضمن حضور همسرم در همان پرسوناژ معروف و بدون اطلاع قبلی ، از او و منظره سوئه چاله عکسبرداری کنم که تصویر آنرا نیز مشاهده می کنید.
بعد به مسیر اصلی بازگشته به سمت اولسبلنگاه حرکت کردیم ، روبه روی هتل آقای معصومی اتومیبل را پارک نمودم ، وسایل پیک نیک را برداشتیم و آنسوی جاده زیر یک درخت گلابی وحشی بسیار زیبا اتراق نمودیم ، احتمالا حدود 4 ساعت در ییلاق اولسبلنگاه بودیم.
ترجیح دادیم به جای صرف وقت برای تدارک ناهار و عدم اطمینان به صرف ناهار در ییلاقات ، پس از تفریح کافی ، ناهار را در شهر صرف کنیم . حدود ساعت 3 بعدازظهر نهار را در یک رستوران میل کردیم و به سوئیت باز گشتیم. گرچه خستگی جسمانی داشتیم اما روحمان همچنان سرزنده و در حال پرواز بود ، از اینکه توانستیم بدون مزاحمت برخی همراهان سفر های کذشته ، از ییلاقات ماسال لذت ببریم احساس رضایت داشتیم. صبح روز بعد ماسال را به مقصد ییلاق نوده در منطقه توتکابن ، ترک نمودیم.
هیچگاه ییلاقات توتکابن ، رستم آباد و رودبار را فراموش نکنید ، یکی از یکی دیگر جذاب تر هستند. مردمان روستای نوده همانند مناطق اطراف آن در توتکابن و رودبار از طوایف گیلک هستند و صاحب تمدنی کهن می باشند همانطور که احتمالا می دانید تپه های باستانی مارلیک در نزدیکی این منطقه در روستای نصفی قرار دارد. جاده ییلاقات توتکابن ، کوهستانی است و شما روستاهای زیادی را در مسیر خود مشاهده خواهید کرد ، حتما و لطفا با احتیاط رانندگی کنید تا زیبایی مسیر کوهستانی به کامتان تلخ نشود.
اگر به روستای نوده سفر میکنید از قبل کمی خرید کنید تا با کمبود آذوقه روبه رو نشوید چراکه آنجا از این بابت کمی محدودیت خواهید داشت. اقامتگاهمان که یک خانه روستایی بازسازی شده بود را از مالک خوش اخلاقش تحویل گرفتیم . یک بعدازظهر آفتابی و مطبوع را در اطراف خانه گذراندیم اما از فردا صبح تا روز بعد از آن مه سنگین و بارندگی بر منطقه حاکم شد و تا حدودی تفریح مان را مختل کرد، امری که آنجا اجتناب ناپذیر است و همواره باید منتظر غافلگیری آب و هوای دامنه عظیم درفک کوه باشید.
در همان هوای مه آلود هم اندکی و البته با احتیاط و در زمان کوتاه در محوطه اطراف خانه پیاده روی می کردیم ، اما بیشتر وقتمان متاسفانه با خانه نشینی گذشت. روز آخر در ساعات محدودی هوا نیمه ابری شد و فرصتی داشت تا اطراف روستا ، از طبیعت بکر و جذاب آن بهره ببریم اگر همین وضعیت تداوم می یافت به داماش که در 11 کیلومتری نوده قرار دارد هم می رفتیم اما متاسفانه بخت یارمان نبود و مه سنگین از حوالی ظهر حاکم شد و دوباره خانه نشین شدیم.
سرانجام روز آخر و عزیمت از سفر فرا رسید و خوشبختانه هوا کاملا آفتابی بود و ساعت هفت صبح نوده را به مقصد روستای سی دشت ترک کردیم . مسیر نوده به سی دشت ، طولانی نیست و طبیعت کوهستانی بسیار جذاب و شگفت انگیزی دارد. از نوده که خارج می شوید مقدار کمی از ابتدای جاده خاکی اما نسبتا هموار است و بقیه مسیر آسفالته است و از میان روستاهای دیگری نیز میگذرد حتما با احتیاط رانندگی کنید. این مسیر کوهستانی طبیعت شگفت آوری دارد به همین دلیل در طول مسیر هم توقف داشتیم تا صبحانه را در طبیعت صرف کنیم.
به روستای بسیار زیبای سی دشت رسیدیم می دانستم که ابتدای خرداد ، توت فرنگی های ارگانیک سی دشت انتظارمان را می کشد. توت فرنگی خریداری کردیم و چون وقت کافی داشتیم خیلی آهسته از میان روستا عبور کردیم تا محیط با صفای روستا نوازشمان دهد . خارج از محیط روستا محل مناسب پیدا کرده و اتراق کردیم تا در مسیر بازگشت به خانه همچنان از طبیعت آنجا استفاده کنیم .
پس از یک ساعت پیاده روی در تپه ها و چمنزارهای سبز اطرافمان سرانجام از آن طبیعت دلفریب جدا شده شده و رهسپار خانه شدیم . در منجیل و کنار دریاچه سد سفید رود توقف کوتاهی کردیم وباقیمانده توت فرنگی هایی که همراه داشتیم را خوردیم و به مسیر ادامه دادیم . سرانجام این منطقه با طبیعت منحصر فردش را جا گذاشتیم تا به قزوین رسیدیم ، برای صرف ناهار توقف کردیم و به خودمان قول دادیم حتما وقت مناسبی برای دیدنی های شهر خوشنویسان بنام کشورمان اختصاص بدهیم. پس از آن به جز توقف کوتاه برای استراحت و صرف عصرانه ای مختصر در پارک همیشه مهمان نواز دلیجان ، آهسته و پیوسته با مرور خاطرات سفرمان ، به شاهین شهر بازگشتیم.
نویسنده: بابک غلامی