به نام خدا
مقدمات سفر:
برای سفر مشهد به رشت بلیط قطار گرفته بودم و تصمیم داشتم از آن جا به رامسر و بعد نمک آبرود بروم. چند روز مانده به سفر به خواهرانم گفتم اگر مایلند همسفرم شوند. البته آن دو مثل من فرصت سفر کردن نداشتند ولی تعطیلات پیش رو بود و برای آن ها هم بلیط رزرو کردم و مقصدمان کلاً به استان گیلان تغییر کرد. در مسیر مشهد رشت سه نوع قطار رفت و آمد داشت که یکی قطار5 ستاره فدک 4 تخته با کلاس های مختلف بود. قیمت بلیط من 280.000 تومان با عصرانه شد و قیمت بلیط اکونومی خواهرانم کلاس نفری330.000تومان شد.
روز اول:
برنامه سفر را نوشتیم و با تاکسی اینترنتی به ایستگاه قطار مشهد رفتیم که داخل شهر بود، زودتر رسیده بودیم و ساعت حرکت قطار فدک را 15:15و خط 2 اعلام کردند. بلیط را با کارت ملی چک کردند و تب سنجی هم از مهمانان قبل سوار شدن انجام دادند. من چون زودتر بلیط خریده بودم سالن یک و بلیطم با عصرانه بود البته به خاطر شرایط کرونا در هر کوپه فقط دو نفر بودند و اگر خانوده بود تا4نفر در یک کوپه قرار می گرفتند. خواهرانم بلیط اکونومی داشتند. هر کدام به کوپه مان رفتیم و هم کوپه ای من دختر جوانی بود که با دوستانش همسفر بود تا سوار شد وسایلش را برداشت و پیش دوستانش رفت.
من هم گاهی به کوپه خواهرانم می رفتم. انتظار بیشتری از پذیرایی و چای قطار داشتم. مهماندار آمد و پرسید چای یا قهوه می خورید و من چای خواستم نصف لیوان چای و قند بسته بندی دو تایی داد. من پک بهداشتی و یک آب معدنی داشتم. قبلا در قطار 4تخته قوری چای یا فلاسک آب جوش بود و چای کیسه ای می دادند ولی حالا این طوری بود. شام هم لازانیا که خوب پخته نشده با یک لیوان نوشابه بود و من نخوردم. کلاس اکونومی قطار وجود دمپایی پارچه ای در کوپه و شربت خوش آمد گویی و یک آب معدنی و پک بهداشتی شامل پک ماسک، مسواک، خمیر دندان سفری و هندزفری بود. شام هم بسته بندی کوچک جوجه کباب آب پز با نوشابه بود و صبحانه سرد داشتند.
ظاهر و دکوراسیون قطار سفید رنگ بود و از نظر بهداشتی خوب بود.
روز دوم:
بعد از تهران مسیر قطار سرسبزتر شد ولی تونل زیاد داشت و از کنار سد زیبای منجیل هم گذشتیم، این قسمت از پنجره کوپه قطارمان فیلم گرفتم. به رشت نزدیک می شدیم. حاضر شدم و به سالن قطاری که خواهرام بودند رفتم و چمدان ها را برداشتیم و پیاده شدیم ایستگاه قطار راه آهن رشت وسط یک دشت قرار داشت و امکاناتش فقط و فقط نمازخانه و سرویس بهداشتی بود. نیم ساعت تا خود رشت فاصله داشت و باید از تاکسی راه آهن استفاده می کردیم که کیومتری1.900 تومان بود. بعضی هم اقوامشان به استقبال آن ها آمده بودند.
وقتی به صاحبخانه خانه ای که در ماسوله رزرو کرده بودیم زنگ زدیم، به ما گفت: هر زمان نزدیک شدید آدرس دقیق را به شما می دهم. قرار شد یک تاکسی ما را به ماسوله برساند و تاکید داشت الان خلوت است و گرنه ترافیک بود و جاده اش به نظر سخت نمی آمد. یک ساعت بعد به اول ماسوله رسیدیم و آدرس پرسیدیم. گفت: بیایید پل سوم ماسوله و ... که تاکسی ما را رساند ولی مبلغ بیشتری با اینکه تاکسیمتر استفاده کرد از ما بیشتر از 180.000تومان گرفت. شهر زیبای ماسوله پیش روی ما بود. البته روز اول چیزی از اطراف شهر را ندیدیم. به خاطر این که هوا مه آلود و بسیار سرد بود.
نیم ساعتی معطل شدیم و با چمدان ها ایستادیم. با اینکه چندین بار تماس تلفنی داشتیم و بعد از ساعت14 هم رسیده بودیم. از طرفی خسته بودیم و نیاز داشتیم وسایمان را بگذاریم. خانمی گفت که صبر کنید دارند خانه را تمیز می کنند. بعد که رفتیم شخصی که به ما خانه را اجاره داد طبقه بالا بود و گفت: خانواده ای که امروز قرار بود خانه را تحویل بدهند، قصد داشتند باز هم بمانند برای همین از من پرسیدند که امروز حتما مسافران جدید می آیند یا نه و تا جای جدیدی برای اقامت پیدا کردند ساعت از15 هم گذشته بود و ما خانه تمیز و نوسازی را تحویل گرفتیم و گفتیم حق داشتند که می خواستند باز هم آن جا بمانند. طبقه دوم با پنجره ای که رو به رو کوه بلند و سبز و سمت چپ نمای روستا بود.
دو خواب داشت که هر دو تخت دو نفره داشتند. وسایل را در هال گذاشتیم و استراحتی کردیم و به طرف بالای رودخانه رفتیم یک جاده هم به سمت ییلاقات دیگر بالا می رفت و ابتدایش پارکینگ داشت. زیر انداز برده بودیم و در مسیر کمی نشستیم مه غلیظ شد و فقط روستا را به زحمت می دیدیم و برگشتیم. به بازار سنتی ماسوله رفتیم، گشتی زدیم. در آن هوای سرد همه تبلیغ آش می کردند که ما هم به مغازه ای رفتیم که سایبان داشت. چون باران شروع به باریدن کرد، منظره کوه رویایی شد. در هوای سرد و بارانی و مه آلود، آش داغ ظاهرش نسبت به طعمش برتری داشت. ما ظرف بزرگ تر گرفتیم ولی نتوانستیم تمامش کنیم.
بعد به فکر شام افتادیم و قرار شد، من نان بگیرم و بقیه لوازمی که برای شام مورد نیاز بود. در صف نان بربری ایستادم و طول کشید، ولی نانوایی به منزل نزدیک بود. شام کته با تن ماهی درست کردیم و نان را برای صبحانه فردا نگه داشتیم. برای نماز به تنها مسجد ماسوله رفتیم که خیلی خلوت بود و چند عکس اطراف آن جا گرفتیم و برگشتیم.
بعد شام خوردیم. شاید اگر شب را نمی ماندیم منظره زیبا و رویایی رو به روی پنجره مان را نمی دیدیم. دقیقاً جلوی ساختمان محل اقامتمان رفت و آمد زیاد بود و بعضی عکس می گرفتند. شب شد و اول سکوت بود و در نیمه های شب صدای سگ ها به گوش می رسید، خوابیدیم تا صبح پیاده روی کنیم. هوا سرد بود. واقعا اگر قرار بود چند روز دیگر آن جا بمانیم حتماً باید لباس گرم می داشتیم. من یک بادگیر با خودم برده بودم و
روز سوم:
خدارا شکر روز دوم باران نبارید. صبحانه درست کردیم و خوردیم و به پایین روستا که سرسبز بود و رودخانه داشت رفتیم. یک پل بود که به پایین رفتیم. کنار رودخانه سیل شاخه های زیادی را به این قسمت از رودخانه آورده بود. حلزون زیاد بود که بعضی بدون صدف بودند. بعد مسیر را به بالای روستا برگشتیم.
به طرف آبشار که گفته می شد، مدتی است سیل آمده و آن را خراب کرده، رفتیم. از ظاهرش مشخص بود و از کنار سنگ ها به سمت بالای رودخانه رفتیم، عکس و فیلم گرفته و وقتی برمی گشتیم.
چند تا کارگر داشتند با تعجب ما را نگاه می کردند که سرصبح از کنار سنگ ها رد شده و به کنار جاده رفتیم ولی چیزی نگفتند. در مغازه ای لباس های محلی را نگاه کردیم و یک روسری محلی پولک دوزی خریدیم. تازه امروز از پنجره خانه، کوه سبز و بلند روبه رو دیده می شد. ساعت12 ظهر باید خانه را تحویل می دادیم هزینه 2شب اقامتمان1.600.000تومان شد. وقتی تسویه حساب کردیم، به یک راننده تاکسی زنگ زدیم. اول روستا یک پارکینگ کوچک بود که وقتی صبح پیاده روی رفته بودیم، شماره یکی از راننده تاکسی ها را گرفتیم و قرار شد ساعت12 ظهر بیاید و ما را از ماسوله به هتلی که قبلاً در بندر انزلی رزرو کرده بودیم ببرد.
خانمی که خانه را از ما تحویل گرفت، راننده ها را می شناخت و گفت ماشینش خیلی صدا می دهد، کاش می گفتید برایتان تاکسی دیگری می گرفتیم. تا به بندر انزلی رسیدیم راننده پرسید هتلتان کجاست و طبق نقشه از آبکنار باید می رفتیم. ساعت تحویل اتاق رسیده بود و به ما یک سوییت یک خوابه در طبقه دوم هتل آپارتمان دادند. اتاق یک تراس زیبا رو به دریا داشت.
خدارا شکر هوای بندر انزلی کمی از ماسوله گرم تر بود. بعد استراحتی کوتاه به پیشنهاد من به جنگل گیسوم رفتیم؛ البته قصد داشتیم به ساحلش هم برویم. از تاکسی اینترنتی اسنپ استفاده کردیم و 30000تومان شد مسیر نزدیکی هم نبود. اول جاده دریاچه و کافی شاپ بود. مغازه ها لباس و عروسک می فروختند و اول تا آخر مسیر رفتیم ولی جنگل تمام شد و ساحل در انتهای جاده مسیرش بسته بود. از راننده خواستیم ما را در وسط مسیر پیاده کند و بعد یک ساعت دنبال ما بیاید. مردم زیاد آن جا آمده بود و از آن حالت جنگلی زیبا و تمیز کمی درآمده بود. زیر انداز کوچکی انداخته و نشستیم، چای خوردیم بعد کمی راه رفتیم. کنار جاده آمدیم و به راننده زنگ زدیم.
علاقه داشتم آبشار ویسادار را ببینم، البته بقیه خسته بودند و نمی آمدند و راننده هم گفت شمال همه جایش سبز و عین هم است. آبشار را هم نبینید چیزی نمی شود. به هتل برگشتیم و شام درست کردیم. بعد شب به کنار دریا رفتیم. جای آرامی بود و تفریحاتی مثل موتور چهارچرخ و قایق سواری داشت. صبح زود قرار شد موقع طلوع آفتاب کنار دریا پیاده روی کنیم. آن جا هم بعضی سگ داشتند و مثل ماسوله تنها صدایی که شب می شنیدیم صدای پارس کردن سگ ها بود، البته این سگ که در ساختمان رو به رو بود. به حرف صاحبش هم گوش نمی کرد. داخل هال یک کاناپه تخت شو بود و یک اتاق سه تخته بود. من در هال رو به روی تراس خوابیدم.
روز چهارم:
صبح به پیاده روی ساحلی رفتیم و ساعت8 صبح صبحانه را به اتاق آوردند و در تراس خوردیم و دریا را به نظاره نشستیم. امروز قرار بود به ماسال برویم جایی که خیلی دوست داشتیم تا ببینیم. اول با اسنپ به پونل رفتیم و بعد با تاکسی به ماسال که البته پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده بودند و اجازه ورود ماشین ها را نمی دادند مگر با آژانس همان ماسال که چند صدمتری عقب تر از ایست پلیس بود. راننده برگشت و ما کرایه تاکسی را حساب کردیم و با یک ماشین از آژانس به بالای کوه و به سمت اولسبلنگاه و سوئه چاله رفتیم. اول پایین کوه را دیدیم که مه بود گفتیم شاید بالا هوا بهتر باشد،
البته راننده هم که اهل آن جا بود به ما چیزی نگفت و مسیر بارانی و مه آلود را بالا رفتیم تا به تابلوی سوئه چاله رسیدیم. بالاترین نقطه اما عکس گرفتم شبیه تصویری خالی و سفید بود، چون به خاطر مه غلیظ اصلاً چیزی دیده نمی شد. از راننده خواستیم ما را به رودخانه نزدیک ایست بازرسی برساند و ما منظره زیبای بالای کوه را از دست دادیم. البته اقواممان هفته قبل رفته بودند که آفتاب بود و عکس های زیبایی هم گرفته بودند. قابل پیش بینی نبود مثل سردی هوا که اینجا هم هوا مثل ماسوله ابری و سرد بود.
کرایه 280.000 تومان را پراختیم و چند خانواده کمی دورتر مشغول آشپزی بودند. ما هم تصمیم گرفتیم زیر درخت بزرگی بنشنیم و ناهار را از رستوران نزدیکمان بگیریم. یک آقایی تنها مغازه داشت و یک طرف مغازه گوشت گوسفند آویزان کرده بود و همان جا غذای تازه درست می کرد ما کته کباب سفارش دادیم و گفت: نیم ساعت دیگر بیاید بگیرید. به تنهایی کته را دم کرد و گوشت را کباب کرد، غذا خوب بود با اینکه خب گوشت به خوبی روی آتش کباب نمی شود ولی راضی بودیم.
بعد ناهار کوله مان را برداشتیم و کنار رودخانه پیاده روی کردیم.
گاو زیاد بود ولی بعضی از جایشان تکان نمی خوردند به خاطر هوای بارانی زمین گل آلود بود، از کنار شالیزارها گذشتیم.
و یک گاو که به نظر عصبانی بود دیدیم و دیگر از ادامه مسیر منصرف شدیم. به آژانس زنگ زدیم تا ما را به رضوان شهر ببرد. مسیر زیادی نبود ولی کرایه زیاد می گرفتند. از رضوان شهر هم با اسنپ به بندر انزلی برگشتیم. بعد از کمی استراحت قرار شد به آکواریوم بندرانزلی و منطقه آزاد تجاری برویم. از تاکسی10.000تومان ورودی می گرفتند که ما دادیم. آکواریوم از ورودی فاصله داشت. ساختمانی رنگارنگ که نزدیکش پارکینگ بود.
از طبقه پایین بلیط گرفتیم نفری100.000تومان بود و قسمت های مختلفی داشت که بهتر است به قول بعضی دوستان زیاد توضیح ندهیم تا جذابیت دیدنش بیشتر شود. ماهی های مختلف و بعد قسمتی به شکل تونل بود که از داخلش رد می شدیم و بعد به طبقه بالاتر رفتیم که آنجا لاک پشت و پرنده و شهربازی و یک فروشگاه داشت که قیمت اجناسش بالا بود. خروج از طبقه دوم بود که آسانسور هم داشت.
منطقه آزاد تجاری قیمت ها مناسب بود. برای کسانی که قصدشان خرید است خوب بود. البته با شهر فاصله داشت. یک پاساژ را رفتیم وخرید کردیم بعد بیرون پاساژ بستنی خوردیم
و تاکسی برای برگشت گرفتیم، چون 2 ورودی داشت تاکسی اولی که گرفتیم ورودی دیگری بود و لغو کرد و برای گرفتن تاکسی بعدی زمان برد و ساعت9شب به سمت هتل برگشتیم.
روز پنجم:
صبح روز بعد باز هم صبحانه را ساعت8 صبح برایمان در اتاق آوردند و روی تراس و با چشم انداز زیبای روبه دریا صبحانه خوردیم. آن روز برای قایق سواری به پل غازیان رفتیم کمی پیاده روی کردیم و از زیر پل برای قایق سواری رفتیم. چند سال ها پیش از همین جا پکیج کامل قایق سواری تالاب را گرفته بودیم که 35.000 تومان شده بود. الان همان پکیج 350.000تومان شده بود. جلیقه نجات پوشیدیم و سوار قایق شدیم. هوا ابری بود.
هتل بهشت را دیدیم که کنار تالاب انزلی بود و برای اقامت جای قشنگی بود. پرنده های مختلف که بیشتر دو نوعش به چشم می خورند و بعضی هم لای نی ها تخم گذاشته بودند که قایق ران توضیحاتی راجع به گونه پرندگان و اینکه ماهی سفید تالاب خیلی طعم خوبی دارد، چون در آب شیرین صید می شود داد. از قایق سواری برگشتیم و تا نزدیک بندر رفتیم. گفته می شد آب سطحش پایین آمده است و وسیله ای هم در حال لای روبی این قسمت بود. در قدیم که آمده بودیم قایق ران اجازه داشت و ما را تا نزدیک فانوس دریایی موج شکن ها برد.
از قایق ران تشکر کردیم و جلیقه ها را سرجایش گذاشتیم و از روی پل پیاده به سمت کاخ موزه بندر انزلی رفتیم که باز بود. ارزش دیدن داشت ساختمان سفیدرنگ که در محوطه و داخل ساختمان وسایلی مربوط به قدیم و نقاشی و عکس داشت. یک نفر هم با حوصله هر قسمت را توضیح و اطلاعات خوبی می داد.
از آن جا خارج شدیم و به بازار محلی کاسپین رفتیم ولی هنوز بسته بود. یک کافی شاپ نزدیکش بود که نشستیم و کاپوچینو خوردیم
و بعد چرخی در بازار زدیم و سوغاتی خریدیم. چندمغازه دیگر هم اطرافش بود مثل یک لواشک فروشی که نمی توانستیم بدون خرید از کنارش رد شویم. یک مغازه سبزی فروشی در مسیر برگشت به هتل که مسافت زیادی تا آن جا نداشت پیدا کردیم و سبزی و میوه تازه خریدیم. در مسیر برگشت درختان میوه از خانه ها بیرون زده و کوچه ها را زیبا کرده بود. یک فضای سبز هم نزدیک هتل بود که یک کره اسب زیبا وقتی داشتیم رد می شدیم از آن طرف نرده ها با ما می آمد برایش سبزی دادیم و نوازشش کردیم بعد به سمت هتل می رفتیم.
بوته های تمشک زیاد بود که هنوز نرسیده بودند. قرار شد ناهار را در رستوران هتل آرکا که آخرین طبقه هتل و نمای دریا داشت نزدیک هتل صرف کنیم. خریدهایمان را هتل گذاشتیم و حاضر شدیم برای ناهار رفتیم. قیمت غذاهایش گران بود ولی سفارش دادیم البته خلوت بود40 دقیقه ای طول کشید تا ناهار را آوردند. فقط برنجش خوب بود ولی قیمت برای هر سیخ کباب 63.000تومان بود که ما بعد سفارش فهمیدیم مثلا در مشهد چلوکباب برنج و 2سیخ کباب هست ولی این جا قیمت برنج جدا و یک سیخ کباب را نوشته بودند. از رستوران برگشتیم و عصر شده بود. ساعت5 عصر که به ساحل رفتیم، ماشین چهار چرخ گرفتیم چون سوار شدنش از موتور چهار چرخ برایمان راحت تر بود.
بعد هم عکس گرفتیم و روی زیراندازی که آورده بودیم نشستیم و دریا را تماشا کردیم. نزدیک غروب از در پشتی به هتل برگشتیم و شام کوکو سبزی با خریدی که ظهر موقع برگشت انجام دادیم درست کردیم. ما دوشب را از قبل سفر رزرو کرده بودیم و یک شب را روز دوم رزرو کردیم و جمعا3شب در هتل آپارتمان نخل بندر انزلی اقامت داشتیم. هزینه 3شب اقامتمان 1.650.000تومان شد. شب وسایلمان را جمع کردیم تا برای تحویل اتاق آماده باشیم.
روز ششم:
صبح بعد از صبحانه سوییتمان را تحویل بدهیم و با تاکسی اینترنتی از بندرانزلی به سمت پارک جنگلی سراوان و دیدن تالاب سبزش برویم. راننده گفت من بلد نیستم و با نقشه پیش رفتیم تا به نگهبانی پارک جنگلی رسیدیم و خوشبختانه باز بود. نگهبان لطف کرد و چمدان هایمان را تا موقع برگشت از پارک جنگلی برایمان نگه داشت. تالاب سبز نزدیک نگهبانی و خلوت بود. پیاده روی کردیم مثل عکس هایی که از قبل در اینترنت دیده بودیم خیلی زیبا بود. روی آب یک لایه مخملی سبز پوشیده شده بود.
بعد از یک قسمت پارک که پله داشت پیاده رفتیم و تمشک چیدیم و آلاچیق هایی هم بود که چای خوردیم و کمی عکس گرفتیم. همان اطراف چرخی زدیم من اول دقت نکردم ولی خواهرانم گفتند نگاه کن روی زمین پر از برگ و میوه بلوط است.
زمانی را در نظر گرفته بودیم که موقع برگشت به ایستگاه راه آهن رشت کلوچه فومن بخریم. تاکسی آمد و وسایلمان را از نگهبانی گرفتیم و به اول جاده فومن رفتیم. در جاده نزدیک هتل معین فومن یک روباه دیدیم که داشت از روی زمین غذا می خورد. این راننده تاکسی عجیب از همان زمانی سوار تاکیسش شدیم تا به راه آهن رسیدیم فقط با تلفش حرف می زد. طوری که اصلاً نپرسید چمدان یا وسیله دارید یا نه؟ وقتی گفتیم در صندوق عقب را زد و خودمان چمدان هایمان را در صندوق عقب ماشین گذاشتیم. اولین جایی که کلوچه پزی دیدیم به راننده گفتیم و توقف کرد. همه خریدمان را انجام دادیم و البته کیفیت کلوچه ها زیاد خوب نبود با اینکه همان جا و تازه پخته شده بود.
بعد از راننده خواستیم تا مارا به ایستگاه راه آهن رشت ببرد، از کلوچه هایمان به راننده هم دادیم. با اینکه موقع پیاده شدن هم در حال صحبت بود. گفتیم در صندوق را زد و ما چمدان هایمان را برداشتیم بالاخره حرف زد و تشکر کرد. تا به حال راننده آن طوری ندیده بودم. چون یا معمولاً راننده خودش کمک می کند تا بارها را در ماشین بگذاریم یا تعارفی می کند. ایستگاه ساختمان خوبی داشت ولی نیم ساعت تا رشت فاصله داشت و از امکاناتش فقط نمازخانه و سرویش بهداشتی بود و جایی مثلاً برای غذا خوردن یا فروشگاه بزرگی نداشت. منتظر شدیم تا ساعتی که سوار قطار پنج ستاره فدک رشت به مشهد شویم تا به خانه برگردیم. هزینه بلیط قطار فدک نفری330.000تومان شد.
سفر خوبی بود.
نویسنده: محبوبه