جام جهانی دیس وی

4.5
از 26 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
جام جهانی دیس وی؛ آرزویی که برآورده شد

به نام خدا

فوتبال …چیه این واژه جادویی که همه عاشقشن!؟ ۲۲ نفری که توی مستطیل سبز رنگ سر یه توپ نود دقیقه با هم کلنجار میرن تا بتونن گل بزنن فقط همین. نه! فوتبال یعنی زندگی! فوتبال یعنی هیجان یعنی عشق یعنی افتخار و غرور. این سفرنامه فوتبالیه ولی این طور نیست که آن هایی که فوتبال دوست ندارند سرشون کلاه بره! قسمت دوم سفرنامه راجع به سفر به کشور عمان و کاملا غیر فوتبالیه و اگر اصلا فوتبال دوست ندارید میتوانید با خیال راحت این قسمت را مطالعه کنید!! 

رویای رفتن به جام جهانی برای من بر میگرده به سال ۲۰۰۶ وقتی  که تنها ۱۳سال داشتم . آن روزها با جام جهانی ای که در کشور آلمان برگزار میشد مصادف بود و من به خاطر یک نفر آن را تماشا میکردم! و او اسطوره ی تکرار نشدنی فوتبال ایتالیا فرانچسکو توتی بود!  توتی قهرمان کودکی من بود و به خاطر او عاشق تیم فوتبال ایتالیا بودم! به همین ترتیب می توانید تیم باشگاهی مورد علاقه من را حدس بزنید! بله درسته آ اس رم ! جایی که در آن فرانچسکو با نام پروردگار رم خوانده میشد! 

برای کسانی میگویم که او را نمیشناسند ، توتی یکی از بهترین بازیکنان زمان خودش بود. فرانچسکو از همان اولین روزی که فوتبالش را در باشگاه آ اس رم شروع کرد با اینکه از بزرگترین و معتبر ترین باشگاه های دنیا مثل رئال مادرید پیشنهاد داشت هیچگاه آن را ترک نکرد برای همین به او اسطوره وفاواداری می گویند! از فرانچسکو پرسیدند که چرا هیچوقت باشگاه رم را ترک نکردی  و او در جواب گفت مگر انسان خانواده اش را رها میکند!؟

فرانچسکو توتی اسطوره فوتبال ایتالیا و شهر رم
فرانچسکو توتی اسطوره فوتبال ایتالیا و شهر رم (عکس از اینترنت)

در جام جهانی سال ۲۰۰۶ ایتالیا قهرمان شد و رویای ترین روزهای فوتبالی برای من رقم خورد. فرانچسکو در یکی دو بازی نقش اساسی برای برد ایتالیا داشت و یکی از بهترین بازیکنان اون جام لقب گرفت ، جام جهانی سال ۲۰۰۶ هنوز برای من مانند فیلمی است که انگار همین دیروز آن را تماشا کرده ام ، حتما شما هم آن را یادتان است یا حداقل آن فینال فراموش نشدنی را ، همان که زیدان با کله به شکم ماتراتزی هافبک ایتالیا کوبید! 

صحنه کله معروف زیدان در فینال جام جهانی
صحنه کله معروف زیدان در فینال جام جهانی ۲۰۰۶ (عکس از اینترنت)

جام جهانی ۲۰۰۶ و آن روزهای رویایی فوتبالی آرزویی را در من به وجود آورد که باید حتما آن را برآورده میکردم و آن رفتن به جام جهانی بود! البته آرزوی دیگرم یعنی دیدن توتی از نزدیک آرزویی بود که سال ۲۰۱۴ به آن رسیدم! در سفری که در سال ۲۰۱۴ به رم داشتم توانستم بازی رم و زسکا موسکو روسیه را از نزدیک ببینم و می توانم بگویم آن شب یکی از بهترین شب های زندگیم بود هم توتی را دیدم هم او گل زد و هم رم پنج بر یک زسکا موسکو را شکست داد آن هم در لیگ قهرمانان اروپا! شما بگویید از این بهتر هم می شود!؟

تقریبا یک سال قبل از رسیدن به جام جهانی قطر شایعه هایی شده بود که قیمت تورهای جام جهانی قیمت های کذایی دارند و حتی از مرز ۲۰۰ میلیون تومان هم می گذرند!  هر چه به تاریخ جام جهانی نزدیک تر میشدیم این شایعه ها بیشتر رنگ و بوی واقعیت به خود میگرفت تا حدی که وقتی چند ماه به جام جهانی مانده بود قیمت تورها را که دیدم جام جهانی را بیخیال شدم! تقریبا یک ماه مانده بود به شروع جام جهانی که توسط یکی از دوستانم متوجه شدم با مبالغ پایین تر و معقولی میشود به جام جهانی سفر کرد. من هم دست به کار شدم و شروع کردم به تحقیق و وقتی اطلاعاتم کامل شد خودم را بیشتر از همیشه به برآورده شدن این ارزو نزدیک تر دیدم! 

جام جهانی ما داریم میایم

جام جهانی ما داریم میایم!

گرفتن بلیط بازی ها، گرفتن ویزا ، بلیط هواپیما و محل اقامت به شدت سخت و پیچیده بود و بازگو کردن تمامی مراحل آن نه به درد شما میخورد (چون قرار نیست جام جهانی دوباره در قطر برگزار شود) و نه به جذاب شدن سفرنامه کمکی میکند پس آن قسمت هایی را با شما بازگو میکنم که به درد سفر بدون تور قطر می خورد و یا اینکه داستان جالبی دارد.

خرید بلیط هواپیما:

مهمترین پیش نیاز این سفر خرید بلیط هواپیما بود چون در کسری از ثانیه پرواز ها پر میشدند برای خرید مطلوب مجبور به چک کردن مداوم سایت های فروش بلیط شدم و تقریبا ۵ روز طول کشید که آن بلیطی که میخواستم را پیدا کنم! و تمام این ها فقط برای مسیر رفت بود! بلیط رفت تا قطر با هواپیمایی قطری را به قیمت ۹ میلیون تومان خریداری کردم و بسیار از این اتفاق خوشنود بودم ، قیمت پرواز های وطنی تا ۲۴ میلیون تومان فقط رفت رسیده بود آن هم از شهر شیراز و نه تهران!! 

اما برای برگشت هیچ بلیطی پیدا نکردم ، البته اگر صبر میکردم آن هم پیدا میشد ولی هر چه به جام جهانی نزدیک میشدیم بیشتر استرس این را میگرفتم که بلیطی به خانه پیدا نکنم ، پس مجبور بودم فکری به حال برگشتمان بکنم ، فکر جدیدی به ذهنم رسید با خودم گفتم اگر از قطر برنگردم چه!؟ مثلا از قطر به کشور دیگری برویم و از آن جا به خانه برگردیم ، شاید بلیط برگشت به تهران از قطر موجود نباشد ولی از کشورهای دیگر میشد به تهران برگشت.

انتخاب هایمان برای کشور برگشت به کشورهای امارات ، ترکیه و عمان منتهی میشد ، ترکیه که خیلی دور بود و مدت زمان زیادی باید در مسیر میبودیم ، امارات ویزا میخواست و پروازهایش گران قیمت بودند ، فقط مانده بود عمان! تصمیم گرفتیم برای برگشت به وطن از عمان کمک بگیریم برای همین عمان را در برنامه ی سفرمان جا دادیم تا با یک تیر دو نشان زده باشیم بلیط پرواز از قطر به عمان را با هواپیمایی عمان ایر به قیمت ۱۰ میلیون تومان خریداری کردم و برای برگشت از عمان به تهران باز هم پرواز عمان ایر به قیمت سه میلیون و دویست هزار تومان خریداری کردم و اینگونه جمع هزینه بلیط هواپیما برای هر نفر ۲۲ میلیون تومان شد ، البته همانطور که گفتم اگر بیشتر صبر میکردم پرواز رفت و برگشت قطری را میتوانستم به قیمت ۱۴ میلیون تومان خریداری کنم ولی در کل از انتخابم پشیمان نبودم ، چه از این بهتر ، در یک سفر کوتاه دو کشور را با هم میبینیم!

ویزا:

ویزای قطر در زمان جام جهانی  مانند گذر از هفت خان رستم بود! این هفت خان را ضربدر ۸ کنید چون این کار را برای هشت نفر انجام دادم! چون قرار بود من و همسرم همراه با شش نفر از فامیل هایمان به جام جهانی سفر کنیم و این وظیفه خطیر به من سپرده شده بود! قطر برای کنترل اقامت مسافران جام جهانی این سیستم پیچیده ویزا که هیا نام داشت را درست کرده بود ، میپرسید کنترل اقامت یعنی چه!؟ یعنی هیچ کسی بدون رزرو اقامت پا در قطر نگذارد! و فقط در صورتی ویزا به شما تعلق میگرفت که ثابت میکردید که جایی برای اقامت در قطر رزرو کرده اید! 

هیا شامل سه مرحله بود ، مرحله اول مشخصات فردی ،عکس و پاسپورت بود که باید مورد تایید اداره مهاجرت قطر قرار میگرفت ، این مرحله مشکل بزرگی داشت که آن وارد کردن اسم به زبان عربی بود!! تصور کنید هشت اسم و فامیل که پر از حروف پ گ ژ چ بودند را چگونه وارد سیستم کردم! تمامی حروف “ ی “ باید به صورت عربی و دو نقطه زیر آن میبودند! خلاصه که وارد کردن مشخصات ۸ نفر داخل سیستم هیا چند سال پیرترم کرد! داشتم تصور میکردم آن مثلا آرژانتینی که به قطر سفر کرده چه زجری برای وارد کردن نام خودش به عربی کشیده ! 

ما حداقل با حروف عربی آشنایی داریم ولی شخصی که نامش maria de montserrat bibiana Concepcion caballe بوده است چگونه توانسته نام خود را به عربی وارد کند خدا می داند!  مرحله دوم هیا بعد از قبول شدن مرحله اول گرفتن اقامت از سایت قطر ۲۲ بود ، انتخاب اقامت و پیچیدگی گرفتن آن را در کتابی مینویسم و بعدا منتشرش می کنم! اما الان آن را بازگو نمیکنم که به درد شما نخواهد خورد ، احتمالا بعد از جام جهانی به راحتی میتوانید در قطر جا بگیرید  و دیگر لازم نیست ۱۰ روز در سایت های مختلف دنبال جا بگردید! بعد از گرفتن محل اقامت هیا به طور اتوماتیک وارد مرحله سوم میشد و در مرحله سوم ویزای شما به ایمیلتان صادر میشد. 

البته سیستم گرفتن ویزای قطر بعد از جام جهانی احتمالا همان سیستم قدیمی احتراز است و دیگر هیا به خاطره ها میپیوندد. تا به حال با احتراز کار نکردم ولی تصور نمیکنم کار کردن با آن کار پیچیده ای باشد یا حداقل به پیچیدگی هیا باشد!

تصویر نمونه هیا کارت و قابلیت های آن (عکس از اینترنت)

تصویر نمونه هیا کارت و قابلیت های آن (عکس از اینترنت)

بلیط بازی:

خریدن بلیط بازی ها آسان ترین کار ممکن بود ، البته خرید بلیط بازی ها به صورت فیزیکی و از هموطنانی که به هر دلیلی نمیخواستند به قطر بروند و یا اینکه مثلا از سه بازی فقط دو یا یک بازی را میخواستند ببینند ، چرا میگویم فیزیکی چون حالت دیجیتالی بلیط هم وجود داشت که باید از سایت رسمی فیفا خریداری میشد که خریدن آن هم برای ما ایرانی ها کاری بسیار دشوار بود ، پس دست به کار شدم و در کانال های تلگرامی و سایت های آگهی به جستجو پرداختم و به قیمت فدراسیون فوتبال ایران ( دو میلیون و پانصد هزار تومان کتگوری ۳ )  بلیط های بازی ایران با آمریکا رو از یک آقای محترم خریداری کردم ، ما فقط میخواستیم یک بازی رو ببینیم و حال و هوای جام جهانی رو تجربه کنیم ، البته اینکه نتوانستیم بیشتر از این مرخصی بگیریم هم در این که فقط سه روز در قطر باشیم خیلی موثر بود! 

نمونه ای از بلیط بازی ها

نمونه ای از بلیط بازی ها (عکس از اینترنت)

اقامت:

قرار شد داستان گرفتن جا در قطر را در کتابی به اسم چگونه در جام جهانی قطر اقامت بگیرید را در آینده بنویسم و منتشر کنم ولی  فقط این را می گویم که در قطر یک آپارتمان اجاره کردیم برای شش نفر (دو نفرمان جای دیگری بودند) که دقیقا وسط بیابان های قطر قرار داشت! و برای سه شب برای شش نفر تقریبا مبلغ ۵۴ میلیون تومان پرداخت کردیم و اما برای گرفتن محل اقامت در عمان از سایت های وطنی کمک گرفتم و هتل آپارتمان سیتی استار را به مبلغ شبی ۶ میلیون تومان برای ۶ نفر برای دو شب رزرو کردم.

در مجموع هزینه کل این سفر تقریبا نفری ۳۷ میلیون تومان شد که میتوانستیم به جای رفتن به عمان بازی ایران و ولز را هم ببینیم و تقریبا هزینه ی سفرمان همین مقدار میشد! و شما این مبلغ را با تور های ۱۰۰ میلیون تومانی به بالا مقایسه بکنید! 

شروع سفر:

بالاخره روز سفر رسید و قرار بود به آرزویم برسم ،اگر این جام جهانی را از دست میدادم ممکن بود که دیگر هیچوقت نتوانم جام جهانی را از نزدیک ببینم ، مثلا جام جهانی چهار سال دیگر در آمریکا کانادا و مکزیک برگزار میشود که دسترسی به آن بسیار دشوار است ، تصور کنید برای رفتن از استادیومی در شهر تورنتو به استادیومی دیگری در شهر نیو مکزیکو باید ۷ ساعت در هواپیما باشید و آن را مقایسه بکنید با قطر که فاصله دوتا استادیوم با هم تنها یک ربع ساعت بود! و از همه مهم تر فاصله ما تا قطر فقط دو ساعت بود! بهتر از این نمیشد و من به هیچ عنوان نمی خواستم جام جهانی قطر را از دست بدهم.

جام جهانی قطر نزدیک ترین جام جهانی تاریخ به ایران بود!

 جام جهانی قطر نزدیک ترین جام جهانی تاریخ به ایران بود! (عکس از اینترنت)

پروازمان ساعت ۱۲:۴۵ نیمه شب بود ، با ماشین شخصی به سمت فرودگاه رفتم و ماشینم رو در پارکینگ شماره ۳ فرودگاه پارک کردم و برای این ۵ شب مبلغ ۱۱۰ هزار تومان در آخر پرداخت کردم. فرودگاه بسیار خلوت بود و به جز پرواز ما و پروازی به کاراکاس (پایتخت ونزوئلا)  پرواز دیگری انجام نمیشد! برای اولین بار بود که میدیدم پروازی مستقیم به کشوری در آمریکای جنوبی انجام میشد! مراحل گرفتن بلیطمان با چک شدن هیا کارت به راحتی انجام پذیرفت و پروازمون سر ساعت به سمت دوحه حرکت کرد.

هنوز به قطر نرسیده بودیم همه چی حس و حال جام جهانی داشت! بلیط های صادر شده لوگوی جام جهانی داشتند و پشت بلیط عکس استادیوم لوسیل بزرگ ترین استادیوم قطر چاپ شده بود ، دسر شام هواپیما هم نوشته جام جهانی داشت که خیلی جالب بود ، از همین اول مشخص بود که قطر چقدر برای میزبانی جام جهانی تلاش کرده و به کوچک ترین جزییات توجه داشته ، داخل هواپیما نور پردازیه فوق العاده زیبایی داشت که حس خیلی خوبی را منتقل میکرد ، همینطور یک ساعت اینترنت رایگان در هواپیما به همه تعلق میگرفت ، بیهوده نیست که هواپیمایی قطر ۶ سال متوالی به عنوان بهترین ایرلاین دنیا شناخته میشود.

غذای هواپیمای قطر
غذای هواپیمای قطر
توپ مخصوص جام جهانی قطر و فروشگاه آن در فرودگاه
توپ مخصوص جام جهانی قطر و فروشگاه آن در فرودگاه

بعد از یک پرواز دلچسب و راحت دوساعته به دوحه پایتخت قطر رسیدیم. فرودگاه حمد دوحه در یک کلام بی نظیر بود تقریبا ۹ ماه قبل در سفرم به آفریقا ( در سفرنامه ی اوگاندا بدون چنس شانسی نیست بخوانید ) از این فرودگاه استفاده کرده بودم ولی الان زمین تا آسمان با آن موقع تفاوت داشت! تمامی فرودگاه حس و حال جام جهانی داشت و همه جا برای جام جهانی تزیین شده بود ، برای ورود به قطر نیازی نبود که از گیت های پلیس عبور بکنیم و مراحل چک پاسپورت به صورت کاملا اتوماتیک و دستگاه های فروانی که برای این کار تعبیه شده بود انجام میشد، برای همین هیچ مهر ورودی داخل پاسپورت هامون نخورد ، بعد از گرفتن چمدان ها برای گرفتن سیمکارت رایگان به سمت سالن خروجی رفتیم ، دو شرکت متفاوت برای سه روز سیمکارت رایگان در اختیار مسافران قرار میدادند و این برای ما که دقیقا سه روز در قطر بودیم بهترین اتفاق بود ، بعد از گرفتن سیمکارت از میزی که برای راهنمایی جام جهانی گذاشته بودند بروشور ها و نقشه ی بازی های جام جهانی را تحویل گرفتیم.

نماد جام جهانی قطر در فرودگاه دوحه
نماد جام جهانی قطر در فرودگاه دوحه

ساعت تقریبا ۴ صبح شده بود ، طبق ایمیلی که دریافت کرده بودم چک این (check in) آپارتمانمان در قطر از ساعت ۷ صبح انجام میشد و ما هنوز ۳ ساعت تا ۷ وقت داشتیم ، ولی از خستگی دیگر توانی برایمان نمانده بود تصمیم گرفتیم دل را به دریا بزنیم و به سمت آپارتمان برویم ، نهایتا یکی دو ساعت پشت درب منتظر می ماندیم ، دو تاکسی به مبلغ ۴۵ ریال گرفتیم و به سمت آپارتمانمان حرکت کردیم. همان طور که گفتم قطر فکر همه جایش را کرده بود آپارتمانمان رسپشن ۲۴ ساعته داشت و ما در بدو ورود کلید آپارتمانمان را تحویل گرفتیم. آپارتمانمان سه اتاق خواب و یک آشپزخانه با امکانات کامل داشت و کاملا برای اقامت مناسب بود با اینکه از انتخاب آپارتمانم مطمئن نبودم ولی با دیدن آن خیالم راحت شده بود.

رسپشن ۲۴ ساعته آپارتمان در دوحه
رسپشن ۲۴ ساعته آپارتمان در دوحه
آپارتمانمان در دوحه بزرگ تمیز و مرتب بود
 آپارتمانمان در دوحه بزرگ تمیز و مرتب بود

مترو دیس وی (روز اول)

حوالی ساعت ۹ از خواب بیدار شدیم تا زمان کمی که در قطر داشتیم را از دست ندهیم ، بعد از خوردن صبحانه ای که از تهران آورده بودیم برای شروع یک روز مهیج از آپارتمان خارج شدیم ، همان طور که گفتم آپارتمانمان وسط بیابان های دوحه بود ولی هر نیم ساعت یک بار اتوبوسی از محل اقامت ما به سمت مترو میرفت و بر میگشت که کاملا رایگان بود و در بیشتر مواقع به جز گروه ما کسی سوار اتوبوس نمیشد! 

اتوبوس های رایگان روبروی آپارتمان
اتوبوس های رایگان روبروی آپارتمان

ما اتوبوس ساعت ۱۰ را سوار شدیم و یک ربع بعد به ایستگاه متروی فری زون (free zone) رسیدیم ، در زمان جام جهانی استفاده از مترو و اتوبوس برای دارندگان هیا کارت (دارندگان ویزای قطر) رایگان بود و تقریبا تمامی مسافران جام جهانی برای جا به جایی در قطر از مترو و اتوبوس استفاده میکردند ، قبل از آمدنم به قطر تعریف متروی قطر را شنیده بودم ولی تا به چشمم ندیده بودم باور نمیکردم که یک مترو میتواند انقدر باحال باشد! 

داخل متروی دوحه
داخل متروی دوحه

تقریبا کسی نیست در جام جهانی به قطر سفر کرده باشد و خاطره ای از متروی آن نداشته باشد! تصور کنید طرفداران پرشور کشورهای حاضر در جام جهانی که ۳۲ ملت مختلف و حتی بیشتر بودند به طور هم زمان در مترو مینشستند و تیمشان را تشویق میکردند ، من دقیقا دنبال همین بودم ، میخواستم ملیت های مختلف را کنار هم ببینم و کنارشان زندگی کنم! اگر از من بپرسید کدام بخش از جام جهانی از همه جالب تر و باحال تر بود بدون شک جواب من متروست!! 

فکر میکنم جواب خیلی ها به این سوال هم همین باشد! متروی قطر بدون شک یکی از نمادهای این جام جهانی بود ، در مترو با هم شادی کردیم گریه کردیم ، خندیدیم و از همه مهم تر همه با هم برادر بودیم، انگار همه از یک سرزمین بودیم سرزمین کره زمین! 

فکر میکنم مهم ترین خاصیت جام جهانی همینست که به ما نشان دهد ما همگی با هم برادر و برابریم هیچ کس به دیگری برتری ندارد و فقط این مرزهای مجازیست که مارا از هم جدا کرده ، من در جام جهانی آرژانتینی بودم ، پرتغالی بودم مراکشی بودم ژاپنی بودم عربستانی بودم کانادایی بودم و هر ملیتی که در آن جا وجود داشت ، من در همان روز اول آنچه که از جام جهانی میخواستم را پیدا کردم فوتبال بهانه بود آن صحبت های شیرین با ملت های مختلف بود که مهم بود ، آن که میدیدم کدورت هایی که بین کشورهاست اینجا وجود ندارد مهم بود ، اینکه میدیدم همه پشت همدیگر هستند و هوای همدیگر را دارند مهم بود و چقدر زیبا بود مترو!

نقشه متروی دوحه
نقشه متروی دوحه

اولین مقصدمان بازار واقف یا به قول عرب ها سوق واقف بود ، بازاری سنتی که جای مهمی برای جمع شدن مردم در جام جهانی به شمار می آمد و از جاهای دیدنی قطر بود ، تا به ایستگاه مترو بازار رسیدیم گروه پرشور برزیلی شروع به آواز خواندن و نواختن کردند ، اولین رویارویی واقعی با جام جهانی ، میخواستم از شادی گریه کنم ، واقعا به آرزویم رسیده بودم بله خودش بود جام جهانیه لعنتی!

گروه شاد و خرم برزیلی در مترو
گروه شاد و خرم برزیلی در مترو

همه ی مردم از این گروه برزیلی فیلم میگرفتند و ما هم ازین قاعده مستثنی نبودیم در طول جام جهانی پرشور ترین طرفداران فوتبال طرفداران برزیلی بودند آن ها واقعا دیوانه وار عاشق فوتبالند یادم می آید با  آقایی قبل از جام جهانی صحبت میکردم که تجربه ی ۴ جام جهانیه قبلی را داشت! او میگفت برزیلی ها چهار سال از خواب و خوراکشان میگذرند تا پولشان را جمع کنند و به جام جهانی بروند آن ها فوتبال را می پرستند ، در حال حاضر که این ها را مینویسم برزیل از جام جهانی حذف شده و من نمی توانم تصور کنم آن لحظه این طرفداران برزیلی چه حالی داشته اند! 

undefined

طرفداران پرشور برزیلی
طرفداران پرشور برزیلی

از مترو بیرون آمدیم و به سمت بازار واقف رفتیم ، بازار شلوغ و پر از حمعیت بود ، طرفداران پرشور تیم های مختلف در بازار حضور داشتند و تیمشان را تشویق میکردند ، این حضور جالب تماشاچیان سوژه خبرگذاری ها و کانال ها بی شمار تلویزیونی بود که در بازار بودند، هر خبرگزاری و کانال های مختلف در گوشه کنار بازار در حال گرفتن گزارش و ضبط برنامه های مختلف بودند که دیدنشان برای من خیلی جالب بود.

بازار واقف محل جمع شدن ملت های مختلف بود
بازار واقف محل جمع شدن ملت های مختلف بود
فروشگاه های رنگارنگ در بازار واقف
 فروشگاه های رنگارنگ در بازار واقف
نمادهای کشور قطر در بازار واقف
نمادهای کشور قطر در بازار واقف

بیشتر طرفدارای حاضر در بازار طرفداران تیمی بودند که آن روز بازی داشت ، برای همین طرفداران برزیل پرتغال و کره جنوبی بیشترین طرفداران حاضر در بازار بودند ، ما هم مشغول عکس گرفتن با هواداران تیم های مختلف شدیم ، عکس هایی که مطمئنا یادگاری خوبی از جام جهانی برایمان خواهند بود بعد از کلی عکس گرفتن و گشت و گذار در کوچه پس کوچه های بازار به سمت سالنی رفتیم که پر بود از آثار هنری از نقاشان و هنرمندان مختلف ، خود سالن هم به سبک عربی تزیین شده بود و بسیار زیبا بود و از همه مهمتر بعد از دو ساعت راه رفتن در هوای گرم و افتاب ، یک سایه خنک خیلی لازم بود! 

طرفدار پرتغالی با لباس عربی!
 طرفدار پرتغالی با لباس عربی!
طرفدار مراکشی با ماکت کاپ جام جهانی ، گویا او می دانست مراکش به جمع چهار تیم برتر جام جهانی میرسد!
طرفدار مراکشی با ماکت کاپ جام جهانی ، گویا او می دانست مراکش به جمع چهار تیم برتر جام جهانی میرسد!
طرفداران کره جنوبی!
طرفداران کره جنوبی!
و باز هم طرفداران پرشور برزیلی!
و باز هم طرفداران پرشور برزیلی!
سالنی که پر از قرفه های هنری بود و برای فرار از گرمای هوا جای عالی بود!
سالنی که پر از قرفه های هنری بود و برای فرار از گرمای هوا عالی بود!

تصمیم داشتیم به جز بازی تیم ملی به یکی دو بازی دیگر هم برویم و فقط امروز میتوانستیم این کار را انجام دهیم ، بازی های امروز یکی کره و غنا بود یکی برزیل و سوییس و بازی آخر هم پرتغال و اروگوئه ، تصمیم گرفتیم که اول بازی کره و غنا و آخر شب هم پرتغال و اروگوئه را در استادیوم ببینیم. گرسنه بودیم برای همین در گوگل مپ رستورانی در کنار استادیوم ادجوکیشن سیتی پیدا کردم و قرار شد با یک تیر دو نشان بزنیم هم ناهار بخوریم و بعد از آن به استادیوم برویم تا بازی را ببینیم ، البته همه ی این ها تصوراتی بود که فکر میکردم اتفاق می افتد!

به سمت مترو برگشتیم و این اولین بار بود که با مترو دیس وی روبرو شدیم! قطر برای جام جهانی افراد زیادی از سراسر دنیا را استخدام کرده بود و دستشان یک دستکش بزرگ بنفش رنگ داده بود تا بگویند مترو دیس وی! (یعنی مترو از این طرف) انقدر این اتفاق برای مردم جالب بود که چند نفر از این آقایانی که میگفتند مترو دیس وی معروف شدند و کلی فالوئر پیدا کردند! برایم عجیب بود که یک اتفاق ساده چقدر می تواند برای مردم جالب باشد! مترو دیس وی دیگر به حال شعر در آمده بود و مسافران مترو هر وقت کارمندان مترو را می دیدند با هم میخواندند مترو دیس وی!

نام یکی از این برادران مترو دیس وی ، ابوبکر عباس کنیایی بود که آنقدری معروف شد که مسئولان قطر به او جایزه دادند و از او دعوت کردند تا به استادیوم بیاید و در بلندگوی استادیوم بگوید مترو و تماشاچیان بگویند دیس وی!!

 

ابوبکر عباس کنیایی و دستکش بزرگ بنفشش!
 ابوبکر عباس کنیایی و دستکش بزرگ بنفشش! (عکس از اینترنت)

اگر طرفدران مراکشی را در تلویزیون دیده باشید بعد از برد تیمشان مقابل اسپانیا و پرتغال به تماشگران تیم مقابل میگفتند ایرپورت دیس وی ( فرودگاه از این طرف!) که از همین مترو الهام گرفته شده بود من هم نام سفرنامه ام را از همین داستان الهام گرفتم! به طرف جام جهانی ، جام جهانی دیس وی!  بله داشتم میگفتم , به طرف مترو رفتیم ولی اتوبوس سوار شدیم! اتوبوس هایی که به سمت استادیوم ادجوکیشن سیتی میرفتند تا بازی غنا و کره جنوبی را از نزدیک ببینیم ، در میانه راه استادیوم ۹۷۴ را دیدیم استادیوم جالبی که از ۹۷۴ کانتینر ساخته شده بود ، استادیوم ۹۷۴ قابلیت حمل شدن داشت!! یعنی می توانی جمع کنی و جای دیگری ببری!

حتی با فکر کردن به آن هم از تعجب شاخ در می آورم!  بعد از جام جهانی هم همین اتفاق افتاد و آن را جمع کردند ولی نمی دانم آن را به کجا بردند! استادیوم های قطر بی نظیر بودند یکی از یکی زیباتر و مجهزتر ، قطر برای ساخت این استادیوم ها سنگ تمام گذاشته بود هر کدام زیبایی خاص خودشان را داشتند و همگی پر از امکانات فراوان بودند ، مثلا تمامی استادیوم ها اینترنت پر سرعت رایگان داشتند که سرعت آن انقدری بالا بود که ویدئو های آن در شبکه های اجتماعی وایرال شده بود! بعد از تقریبا نیم ساعت به استادیوم رسیدیم یا حداقل فکر میکردیم که به استادیوم رسیدیم!!

قطر برای کننترل جمعیت حاضر و جلوگیری از شلوغی و ازدحام همه چیز را جوری طراحی کرده بود که خیلی طول بکشد! مثلا اتوبوس ها تماشاچیان را جایی پیاده میکردند که تقریبا ۴۰ دقیقه پیاده راه باشد! ما هم از همه جا بی خبر به سمت استادیوم راه افتادیم ، از گرمای هوا کلافه شده بودیم و همینطور همه گرسنه بودیم ، تمامی آن رستوران هایی که در گوگل دیدم غیر قابل دسترس بودند و امیدمان را برای ناهار از دست دادیم ، بعد از تقریبا ۴۰ دقیقه پیاده روی به درب ورودی استادیوم رسیدیم ، خسته و گرسنه بودیم ، فکرم این بود که درب استادیوم بلیط پیدا میکنیم ولی بلیط پیدا کردن برای ۸ نفر کار بسیار دشواری بود و همینطور از گرسنگی کسی توان استادیوم رفتن را نداشت ، برای همین تصمیم گرفتیم استادیوم را ترک کنیم و بریم جایی تا بتوانیم غذا بخوریم. 

تزیینات قبل از ورودی استادیوم ادجوکیشن سیتی
تزیینات قبل از ورودی استادیوم ادجوکیشن سیتی

به سمت مترو رفتیم تا برای خوردن ناهار به پاساژ قطر مال که از مراکز خرید قطر هست، برویم ، از استادیوم تا قطر مال تنها یک ایستگاه راه بود ولی مسیر این دو ایستگاه بسیار طولانی بود ، خروجی مترو مستقیما به پاساژ قطر مال میرسید ، به شدت گرسنه بودیم پس سریع به سمت فود کورت پاساژ حرکت کردیم ، پاساژ قطر مال بسیار بزرگ ، زیبا و پر ابهت بود ، سقف بسیار بلند پاساژ باعث میشد راه رفتنتان در آن به چشم نیاید! یعنی هر چه راه میرفتید انگار راهی نرفتید!‌ بعد از مسیر تقریبا طولانی به فود کورت بزرگ پاساژ رسیدیم فودکورت پر از رستوران های زنجیره ای متنوع بود من از رستوران پیتزا هات پیتزای پپرونی سفارش دادم که با کیفیت و خوشمزه بود.

پاساژ قطر مال زیبا و پر ابهت بود

پاساژ قطر مال زیبا و پر ابهت بود

پیتزا در رستوران پیتزا هات
پیتزا در رستوران پیتزا هات

وقت ناهار زمان خوبی برای تصمیم گیری برای برنامه ی امشب بود ، به این نتیجه رسیدیم رفتن به استادیوم و پیدا کردن بلیط برای ۸ نفر و دیدن بازی پرتغال و اروگوئه کار اشتباهیست ، پس تصمیم گرفتیم برای دیدن بازی امشب به فن فستیوال در منطقه کورنیش برویم ، بعد از کمی گشت و گذار در قطر مال دوباره مترو سوار شدیم و برای استراحت به خانه رفتیم ، در میانه راه در متروی مشیرب نیاز بود تا خط عوض کنیم و اینجا بود که هواداران پر شمار پرتغالی مترو را به تسخیر خودشان در آورده بودند! آن ها کم کم آماده میشدند تا به سمت استادیوم لوسیل بزرگ ترین استادیوم حاضر در قطر بروند تا بازی تیمشان را از نزدیک ببینند. خدارو شکر که مسیرمان دقیقا در جهت مخالف آن ها بود و با آن جمعیت زیاد تماشاچیان پرتغالی هم مسیر نبودیم! 

طرفدار جالب کامرونی در مترو!!
طرفدار رنگارنگ کامرونی در مترو!!

روز قبل تقریبا نخوابیده بودیم و شدیدا به این استراحت نیاز داشتیم ، بعد از یکی دو ساعت حاضر شدیم تا به فن فستیوال برویم ، احتمالا برایتان سوال پیش آمده که فن فستیوال چیست!؟ فن فستیوال (fan festival) جایی بود که تماشاچیان و طرفداران تیم های مختلف کنار هم جمع میشدند که در یک تلویزیون بسیار بزرگ کنار هم فوتبال ببینند، بهترین و بزرگ ترین فن فستیوال موجود در قطر فن فستیوال کورنیش بود که ما هم تصمیم گرفته بودیم به آنجا برویم ، متروی کورنیش در همان خط قرمز رنگ متروی فری زون قرار داشت برای همین لازم به تعویض خط نبود و بعد از گذشت از چندین ایستگاه به ایستگاه کورنیش رسیدیم.

چون کورنیش منطقه پر رفت و آمدی بود متروی آن فقط خروجی داشت! همانطور که گفتم مسئولان قطری برای کنترل جمعیت شما را وادار میکردند تا راه بروید پس برای برگشت مجبور بودیم کلی راه برویم تا به متروی قبلی یا بعدی کورنیش برسیم!! تا دلتان بخواهد در این مسافرت پیاده روی کردیم ، راه رفتنمان روز اول از همه ی روز ها بیشتر بود و ساعت هوشمندمان آن را ۱۶ کیلومتر نشان میداد!

جمعیت حاضر در فن فستیوال
جمعیت حاضر در فن فستیوال

از مترو تا فن فستیوال راه زیادی نبود ، جمعیت خیلی زیادی به سمت محل فن فستیوال در حال حرکت بودند بعد از گذشتن از گیت های امنیتی وارد محوطه فن فستیوال شدیم ، جمعیت حاضر در فن فستویال در حال تماشای بازی از تلویزیون های بزرگ مجموعه بودند ، تلویزیون ها با اینکه به شدت بزرگ بودند ولی آنقدر با کیفیت بودند که حس میکردید رونالدو به خود شما پاس میدهد و باید به دنبال توپ بدوید! 

تلویزین غول آسای فن فستیوال
تلویزیون غول آسای فن فستیوال

فن فستیوال امکانات زیادی برای طرفدران و تماشاچیان خودش داشت ، مثلا ساختمانی که پر بود از انواع بازی های فوتبالی و سرگرمی ، یک رستوران بزرگ و یک محوطه فروش غذاهای خیابانی ، البته اسمش غذای خیابانی بود ولی باید برای ساده ترین غذاها مبلغ هنگفتی هزینه میکردید!! مثلا یک لیوان نوشابه در فن فستیوال ۲۵۰ هزار تومان برایتان آب میخورد ، غذا ها هم تقریبا همینطور بود برای یک ساندویچ کوچک باید ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان پرداخت میکردید!! انقدر قیمت ها نسبت به قیمت غذا در قطر بالا بود که رغبت نکردیم چیزی بخریم!

در همان حوالی جایی روی زمین نشستیم و بازی را تماشا کردیم ، جو فن فستیوال خیلی شاداب و سرزنده بود و پشیمان نبودیم که چرا به استادیوم نرفتیم . بعدا متوجه شدم که گرفتن بلیط بازی اروگوئه و پرتغال بیرون استادیوم آن هم برای هشت نفر کاری تقریبا غیر ممکن بود. بازی پرتغال و اروگوئه دو هیچ به نفع پرتغال به پایان رسید ، در همین بازی بود که پنالتی مشکوکی که به سود پرتغال گرفته شد در آخر باعث حذف اروگوئه از جام جهانی شد و همین اتفاق باعث حذف شدن آقای فغانی داور خوب کشورمان از ادامه داوری مسابقات شد ، بعد از اتمام بازی یک گروه موسیقی به روی سن آمدند و جو فن فستیوال بسیار شاد و مفرح شد که متاسفانه از توضیح بیشتر آن معذورم! 

بعد از اتمام مراسم به سمت مترو راه افتادیم همان طور که گفتم متروی کورنیش فقط خروجی داشت دلیلش هم مشخص است تصور کنید ۳۰ هزار نفر حاضر در فن فستیوال به یک باره وارد مترو میشدند چه اتفاقی می افتاد! برای همین دو انتخاب داشتیم متروی قبلی و متروی بعدی ایستگاه کورنیش! با این که برادران مترو دیس وی جمعیت را به سمت ایستگاه قبلی کورنیش هدایت میکردند ما تصمیم گرفتیم از ایستگاه بعدی استفاده کنیم مسیر مترو از وسط آسمان خراش های مرکز شهر دوحه عبور می کرد که دیدنشان به این مسیری که امده بودیم می ارزید ، انقدر در مسیر پیاده روی شعار های با مزه دادیم و شوخی کردیم که از خنده دل درد گرفتیم ، فکرش را نمیکردم که هنوز نیامده انقدر خوش بگذرد!

آسمان خراش های مرکز شهر دوحه
آسمان خراش های مرکز شهر دوحه

بالاخره بعد از کلی پیاده روی به مترو رسیدیم ، و به این نتیجه رسیدیم که اشتباه کردیم که متروی قبلی را انتخاب نکردیم!! هرچه مترو می آمد جای سوزن انداختن نبود و من یاد متروی ایستگاه دروازه دولت در شلوغ ترین ساعات روز افتادم! 

تعدادمان زیاد بود و مجبور شدیم برای آمدن متروی خلوت مدت زمان زیادی صبر کنیم ، ولی انقدر جو مترو باحال بود که گذر زمان را اصلا متوجه نمیشدیم ، بالاخره متروی تقریبا خلوتی سر رسید و ما همگی سوار مترو شدیم ، در مترو از بقیه جدا افتاده بودم و در همین زمان اندک کلی رفیق پیدا کردم! دوست اولم از عربستان سعودی بود با هم راجع به فوتبال حرف زدیم و بازی های مختلف را تحلیل کردیم ، برای او و تیم ملی اش که توانسته بودند آرژانتین را شکست دهند آرزوی موفقیت کردم ، دوست های بعدیم یک زوج مصری بودند که تیمشان اصلا به جام جهانی راه پیدا نکرده بود!

به آن ها گفتم عاشق آن هستم که یک روز به مصر سفر کنم ولی دولت مصر به شهروندان ایرانی اجازه ی ورود نمیدهد!‌ وقتی این را شنیدند باورشان نمیشد و انقدر ناراحت شدند که از گفته ی خودم پشیمان شدم ، آن ها گفتند امیدوارند که این مشکل حل بشود تا شهروندان ایرانی هم بتوانند به مصر سفر کنند و دو کادوی کوچک که سوغات کشورشان بود به من هدیه دادند ، یک جاسوییچی مومیایی و یک کاغذ که رویش الفبای قدیمی مصری بود ، انقدری ذوق کردم که حد نداشت ، درست است که نمی توانم به مصر سفر کنم ولی دو دوست مهربان مصری پیدا کرده بودم که هیچ وقت آن ها را فراموش نمیکنم.

من هم میخواستم لطف آن ها را جبران کنم و مچبندی که رنگ پرچممان بود و رویش با نام ایران مزین شده بود را برای یادگاری به آن ها دادم و آن ها هم بسیار خوشحال شدند ، با هم خداحافظی کردیم و از مترو خارج شدند ، در ادامه راه دوستان دیگری از کویت و بحرین و اردن پیدا کردم و هیچ چیزی جز هم دلی و دوستی و مهربانی در آن ها پیدا نکردم و در تعجب بودم که واقعا دلیل کدورت ها و مشکلات کشور ها با یکدیگر چه می تواند باشد!؟ مطمئن هستم که آن شب را هیچگاه فراموش نمیکنم و خاطره ی آن شب در جام جهانی تا همیشه با من خواهد ماند.

ایران چی کارش میکنه!؟ (روز دوم)

امروز روز مهمی برای ما بود روزی که تیم ما بازی داشت این بازی یکی از مهمترین فوتبال های تاریخ ایران به حساب می آمد ، ایران تنها با یک مساوی هم به دور بعد مسابقات راه پیدا میکرد. برنامه امروزمان هم رفتن به سوق واقف بود با این تفاوت که امروز تیم خودمان بازی داشت و حس و حال فضای بازار کاملا حول تیم ما میچرخید. قبل از رفتن به سوق واقف لباس های مخصوص آن روز را پوشیدیم و راه افتادیم ، تا از مترو بیرون امدیم از ملیت های مختلف میخواستند تا با ما عکس بگیرند و ما هم برای یادگاری و ثبت خاطره ی آن روز تمام تلاشمان را کردیم!

مسجد بازار واقف
مسجد بازار واقف

بدون هدف راه زیادی رفته بودیم و انرژی زیادی مصرف کرده بودیم و در آن گرمای هوا یک نوشیدنی خنک میچسبید ، از یک دکه که نوشیدنی هایی شبیه یخ در بهشت خودمان داشت هر کدام یک نوشیدنی خریدیم و سرحال شدیم.

<span class=
نوشیدنی خنک در بازار واقف

تا شروع بازی زمان خیلی زیادی داشتیم و نمیخواستیم مانند دیروز زمان زیادی گرسنه بمانیم برای همین به سمت یکی از جاذبه های دیدنی قطر یعنی منطقه کاتارا به راه افتادیم. منطقه کاتارا جایی در شمال شهر دوحه بود و یکی از نقاط جمع شدن هواداران کشور های مختلف به شمار می امد ، کاتارا پر بود از کافه ها رستوران ها و مراکز خرید بسیار زیبا که با  دیدن آن ها شگفت زده میشدید ، کاتارا یک مرکز فرهنگی هم داشت که از فروشگاه هایی که هر کدام نماد یک کشور به خصوص بودند تشکیل شده بود ، در ساحل کاتارا برنامه های فرهنگی مختلفی انجام میشد ، مثل رژه نظامی ، نواختن موسیقی محلی ، ماهیگیری محلی و …

ساختمانی که به شکل جعبه کادو بود!
ساختمانی که به شکل جعبه کادو بود!
کاتارا
منطقه کاتارا

undefinedundefined

گروه های نمایشی در منطقه کاتارا
گروه های نمایشی در منطقه کاتارا
ماهیگیران محلی در منطقه کاتارا
ماهیگیران محلی در منطقه کاتارا
موسیقی محلی در کاتارا
گروه موسیقی محلی در کاتارا
رژه نظامی در کاتارا
 رژه نظامی در کاتارا

برای خوردن ناهار به رستورانی که غذای ارمنی و مدیترانه ای داشت رفتیم ، فضای رستوران بسیار زیبا و دلنشین بود ، اما از لحاظ اقتصادی سنگدلانه و بی رحم بود! یکی از گران ترین غذاهایی بود که تا به حال تجربه کرده بودیم و شش نفری تقریبا ۷ میلیون تومان پرداخت کردیم و راستش را بخواهید اصلا نمیرزید! حتی خیلی از مزه ی غذاهایمان راضی نبودیم ، به نظرم بزرگ ترین مشکل قطر یا حداقل بزرگ ترین مشکل قطر برای ما ایرانی ها قیمت کذایی همه چیز بود ، قیمت رستوران ها و سوغاتی فروشی ها ، فروشگاه ها و هتل ها به شدت بالا بود ، در حدی که با دیدن قیمت ها بی خیال خریدن اجناس میشدیم.

مثلا یک جاسوییچی ساده کاپ جام جهانی در بازار یک میلیون تومان آب میخورد!‌ توپ کوچک جام جهانی ۶۰۰ هزار تومان و توپ بزرگ از یک میلیون و ششصد هزار تومان شروع میشد و توپ اصلی بازی ها تقریبا ۵ میلیون تومان قیمت میخورد! (دلار در زمان سفر ما ۳۰ هزار تومان بود) هنوز چند ساعتی تا بازی مانده بود و همگی ما استرس عجیبی گرفته بودیم! از اینکه قرار بود به زودی یکی از مهم ترین بازی های تاریخ تیم ملی را از نزدیک ببینیم هیجان و دلشوره خاصی داشتیم ، به آپارتمان برگشتیم تا برای بازی اماده شویم ، هر دقیقه که به ساعت ۱۱ نزدیک تر میشد ضربان قلبمان بیشتر و بیشتر میشد.

بالاخره همگی حاضر بودیم تا با اتوبوس به متروی فری زون برویم و از آنجا به استادیم صوماما محل برگزاری بازی ایران و آمریکا برویم. در اتوبوس با چند انگلیسی روبرو شدیم که تیمشان با تیم ولز بازی داشت، تا متوجه شدن ایرانی هستیم خیلی خوشحال شدند و امیدوار بودند که ایران امریکا را شکست می دهد گویا دل خوشی از آمریکایی ها نداشتند! برای اینکه ایران با خیال راحت حتی با یک مساوی به مرحله بالاتر میرفت انگلستان باید ولز را شکست می داد ، طرفداران انگلیسی قول دادند که انگلستان ولز را شکست می دهد و ایران با یک مساوی به راحتی به مرحله بعد صعود می کند ، آن ها قولشان را عملی کردند ولی …

به منطقه فری زون رسیدیم جایی که هموطنان عزیزمان از همه جای دوحه به آن جا می آمدند تا با اتوبوس به استادیوم صوماما بروند ، از اینکه تعداد زیادی از هم زبان خودم را می دیدم خوشحال بودم. همه یک صدا تیم ایران را تشویق می کردند دود درودودودو ایران دود درودودودو ایران. مثل بقیه بازی ها از جایی که پیاده شدیم تا خود استادیوم نزدیک نیم ساعت پیاده روی کردیم ، استادیوم الصوماما از نزدیک فوق العاده زیبا و چشم نواز بود ، استادیومی که از کلاه های عربی به اسم طاقیه الهام گرفته شده بود ، دور تا دور استادیوم از طرفداران دو تیم پر شده بود ، حس و حال عجیبی بود ، ابهت استادیوم و آن جمعیت من را گرفته بود بیهوده میچرخیدم و مردم را تماشا میکردم.

آدم های جور وا جور زیادی می دیدم که تا به حال مثلشان را ندیده بودم بعضی ها قیافه هایشان انقدر جالب و با مزه بود که لحظه ای برای عکس گرفتن رها نمی شدند! بعضی ها گریم های جالبی داشتند مثلا خودشان را شبیه به الویس بریسلی مایکل جکسون و یا مجسمه ی ازادی درست کرده بودند. در آن شلوغی دختری امریکایی که گویی پرسشنامه ای پر میکرد از من درخواست کرد که سوال های او را جواب بدهم و من هم پذیرفتم از من راجع به بازی و نتیجه اش پرسید و بعدش گفت به نظرت شرایط بین ایران و امریکا باعث میشه که مردمان این کشور با هم مشکل داشته باشند!؟

جوابم قطعا نه بود! همین طور که گفتم فرق نداره که اهل کدوم کشور باشی اینجا همه با هم هیچ فرقی نداریم ، حقیقتش اینه که ما از ما نپرسیدن که کجا و تو کدام کشور می خواهید به دنیا بیاید ، پس فارغ از اینکه توی کدوم کشور به دنیا اومدیم هممون انسانیم قرار نیست چون اسم هامون با هم فرق میکنه با هم دشمنی داشته باشیم ، پس نه! قطعا نه! ما با هم هیچ مشکلی نداریم.

ورزشگاه صوماما و بلیط بازی ایران و آمریکا
 ورزشگاه الصوماما و بلیط بازی ایران و آمریکا

دلشوره و هیجانمون به اوج خودش رسیده بود بلیطامونو دادیم و وارد استادیوم شدیم ، رنگ سبز چمن استادیوم اولین چیزی بود که به چشم میومد رنگ سبزی که تا به حال آن را در هیچ استادیومی ندیده بودم! با راهنمایی مسئولان حاضر در استادیوم جایمان را پیدا کردیم و سر جایمان نشستیم.

باورم نمیشد که داخل استادیوم انقدر هوا خنک و دلپذیر است ، تمام صندلی ها نو بود و استادیوم از تمیزی برق میزد با استادیوم های خودمان مقایسه کردم و اهی از حسرت کشیدم ، بزرگ تریم حسرتم آن بود که می دیدم که همسرم و خواهرم هم مثل من می توانند به استادیوم بیایند ولی در کشور خودشان از این امتیاز محرومند. امیدوارم که زنان سرزمینم زندگیشان را زندگی کنند و آزادی در گوشه گوشه حیاتشان پدیدار باشد.

داخل استادیوم الصوماما
داخل استادیوم الصوماما
نمایش قبل از بازی
 نمایش قبل از شروع بازی
مراسم قبل از شروع بازی
مراسم قبل از شروع بازی

کم کم به لحظه شروع بازی نزدیک می شدیم ، پیش از شروع بازی همان طور که در تلویزیون دیده اید برنامه ای ویژه ای را تدارک دیده بودند و ماکت خیلی بزرگ کاپ جام جهانی را وسط زمین آورده بودند و چند دقیقه ای آتش بازی راه انداختند ، بعد از آتش بازی پرچم بزرگ ایران و امریکا را وارد زمین کردند و اینجا بود که بازیکنان وارد زمین شدند ، شور و هیجان خاصی بر پا بود و تماشاگران مشغول تشویق تیمشان بودند بالاخره بازی شروع شد و از این جای داستان را خودتان در تلویزیون دیده اید ، حتی می توانم بگویم خیلی بهتر از ما دیده اید!

حقیقت ماجرا این است که داخل تلویزیون خیلی بهتر می توانید فوتبال ببینید تا داخل استادیوم و داخل استادیوم خیلی از اتفاقات سر در نمی آاورید! حتی آن هیجانی که در خانه تجربه می کنید در استادیوم کمتر است و یک جورایی فوتبال کمی بی مزه می شود! حتی زمان در استادیوم جور دیگری می گذرد ، آنقدر زمان سریع گذشت که باورمان نمیشد انقدر زود بازی تموم شد. همان طور که می دانید بازی را واگذار کردیم و با رویای مرحله دوم جام جهانی خداحافظی کردیم ، خسته و کوفته و ناراحت از اینکه باخته ایم از استادیوم خارج شدیم ، جالب آن بود که آمریکایی انگار ذوق خاصی برای بردن ما نداشتند و احساسات خاصی از خود نشان نمی دادند ، البته که فوتبال برای آمریکایی ها از ارزش کمی برخوردار است و بسکتبال ، فوتبال امریکایی ، بیسبال و خیلی ورزش های دیگر را به فوتبال ترجیح می دهند!

بازی فوتبال ایران وآمریکا
بازی فوتبال ایران و آمریکا

انقدر خسته بودیم که می توانستیم بیرون استادیوم کف زمین بخوابیم و انقدر تا اتوبوس ها فاصله بود که کفرمان در آمده بود البته ناراحتی از باخت هم در رفتارمان و بی حوصله بودنمان تاثیر داشت ، اما باز هم روحیه خودمان راحفظ کرده بودیم و تلاش می کردیم تلخی آن باخت را فراموش کنیم. برگشتمان به اپارتمان چند ساعتی طول کشید و وقتی به خانه رسیدیم از خستگی بیهوش شدیم. شاید برایتان سوال باشد که چرا بیشتر از حال و هوای استادیوم ، مردم و بازیکنان ننوشتم ، آن روز روز  عجیبی بود در تمام طول روز حس های چند گانه ای داشتم که لحظه به لحظه عوض میشد.

حتی نوشتن این سفرنامه و به خصوص این قسمت برایم به شدت سخت و دشوار بود و حتی می خواستم بی خیال نوشتن آن شوم این را می دانم که نمی توانم تمامی اتفاقاتی که آن روز افتاد را برای شما بازگو کنم و امیدوارم شما هم من را درک کنید و در همین حد را از من بپذیرید.

ورزشگاه الصوماما و جام جهانی ای که برای ما تمام شد
 استادیوم الصوماما و جام جهانی ای که برای ما تمام شد

خداحافظ جام جهانی (روز سوم)

امروز وقت خداحافظی با قطر و جام جهانی بود به خاطر خستگی دیروز دیر وقت از خواب بیدار شدیم و کمی زمان را از دست دادیم ، پروازمان ۷ بعد از ظهر بود و تا زمان پرواز زمان زیادی داشتیم. میخواستیم امروز کمی خرید کنیم و یادگاری از جام جهانی بخریم ، برای همین به پاساژ ویلاجیو در مرکز شهر دوحه رفتیم ، بعد از تحویل آپارتمان و گذاشتن وسایلمان در اتاق مخصوص چمدان ها مثل همیشه با مترو به سمت مقصدمان رفتیم تا با متروی جذاب قطر هم وداع کنیم.

ورزشگاه خلیفه در نزدیکی پاساژ ویلاجیو
استادیوم خلیفه در نزدیکی پاساژ ویلاجیو

پاساژ ویلاجیو طراحی جذاب و منحصر به فردی دارد ، میانه پاساژ رودخانه ای مصنوعی قرار دارد که قایق هایی مثل قایق های شهر ونیز ایتالیا در آن در حال رفت آمد هستند. از پاساژ ویلاجیو چندین سوغاتی مثل توپ کوچک موزیک باکس دستبند و … خریدیم. می دانستم که قطر اسکناس مخصوصی برای جام جهانی چاپ کرده که میشد آن را از صرافی های سراسر قطر خرید. اسکناس ۲۲ ریالی که پشت روی آن عکس استادیوم ها و لوگوی جام جهانی داشت و به تعداد محدودی چاپ شده بود برخلاف اسم ۲۲ ریال اسکناس هر اسکناس ۷۵ ریال قطر قیمت داشت!

صرافی داخل ویلاجیو به شدت شلوغ بود و ما به پیشنهاد یکی از کارکنان صرافی به پاساژ کناری ویلاجیو رفتیم که خیلی خلوت بود ، بدون شلوغی اسکناسمو خریدم و قرار شد در رستوران ناندوز همون پاساژ ناهار بخوریم ، ناندوز رستورانی زنجیره ایه که اصالت اون به کشور آفریقای جنوبی برمی گرده ، ناندوز به مرغ هاش و سس های متنوع و خوشمزه اش معروفه ، ما هم مرغ کاری با برنج طعم دار شده و مرغ سرخ شدهای که شبیه اکبر جوجه بود خریدیم که خیلی خوشمزه بود.

پاساژ ویلاجیو
پاساژ ویلاجیو
غذای رستوران ناندوز
غذای رستوران ناندوز

بعد از ناهار کمی دیگر خرید کردیم و برای اینکه زمان را از دست ندهیم با اوبر به خانه برگشتیم ، دیگر وقت خداحافظی با جام جهانی بود ، قطر برای من تجربه ای فراموش نشدنی بود و آرزویی بود که برآورده شد ، شاید همه ی آنچه که از جام جهانی میخواستم را ندیدم ولی همین تجربه ی اندک و کم از آن برایم کافی بود. برای رفتن به فرودگاه حمد دوحه هم از اپلیکیشن اوبر استفاده کردیم و بعد از چند دقیقه به فرودگاه رسیدیم ، کارهای خروجمان به راحتی انجام شد و برای سوار شدن به هواپیما برای مقصد دوم سفرمون یعنی کشور عمان به سمت سالن ترانزیت فرودگاه رفتیم ، فرودگاه حمد انقدر بزرگ است که باید حواستان حسابی به ساعت باشد چون ممکن است با کمی غفلت پروازتان را به راحتی از دست بدهید! 

با فرودگاه زیبای دوحه و جام جهانی خداحافظی کردیم
 با فرودگاه زیبای دوحه و جام جهانی خداحافظی کردیم

پروازمان با هواپیمایی عمان ایر به مقصد مسقط پایتخت عمان بود شهری که تعریفش را زیاد شنیده بودیم ، بعد از یک پرواز راحت دو ساعته به شهر سفید رنگ مسقط رسیدیم ، همان ابتدا متوجه شدیم در عمان باید صبر زیادی داشته باشیم! ماموران چک پاسپورت عمانی انقدر ریلکس و آهسته بودند که ورودمان به عمان تقریبا ۳ ساعت طول کشید! (با قطر مقایسه کنید که بدون معطلی وارد شدیم)

بعد از رد کردن چک پاسپورت یک سیم کارت خریدم و مقداری پول چنج کردم ، پول عمان یکی از ارزشمند ترین ارز های دنیاست و در زمان سفر ما هر ریال عمانی برابر با یک میلیون ریال ایرانی بود!!! برای همین با تبدیل کردن قیمت ها مخمان سوت میکشید!  عمان هم مثل دیگر کشور ها اپلیکیشن درخواست تاکسی دارد که نامش o taxi است من از قبل این را می دانستم و در همان فرودگاه سعی کردم تاکسی به مقصد هتل بگیرم ولی تلاشم بی فایده بود ، اپلیکیشن otaxi برای حفظ حقوق تاکسی های فرودگاه داخل فرودگاه کار نمی کرد!

مجبور شدیم از فرودگاه تاکسی بگیریم که برای یک مسیر ۱۰ دقیقه ای بیشتر از یک میلیون تومان پرداخت کردیم! جالب آنجا بود که بر خلاف دیگر کشورهای عربی مثل امارات و قطر تمامی راننده ها عمانی بودند و از غیر بومیان خبری نبود راننده ما با ریلکسی هر چه تمام تر طول این مدت را در حال تماشای فوتبال عربستان بود و من از اینکه زنده به هتل رسیدیم خدارو شکر کردم! 

هتل سیتی استار هتل مرتب و تمیز با امکانات کامل در جای خوبی از مسقط بود که نسبت به قیمتش واقعا ارزنده بود ، بعد از تحویل سوییت سه خوابمون برای خوردن شام به رستوران مک دنالد که در نزدیکی هتل بود رفتیم ، پول عمان واقعا با ارزش است دوتا ساندویچ و سیب زمینی و نوشابه فقط ۶ ریال شد. (با صفرهای پول خودمان مقایسه کنید!) بعد از حساب و کتاب قدرت پول عمان و افسردگی بعد از آن به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم.

مسقط شهر آرام (روز چهارم)

امروز هم مثل هر روز صبحمان را زودتر شروع کردیم تا زمان را از دست ندهیم ، چون صبحانه روی اتاقمان نداشتیم برای خوردن صبحانه به رستوران کنار هتلمان رفتیم ، خوبی هتلمان این بود که رستوران های زیادی در نزدیکی هتل بود و این کارمان را آسان تر می کرد مخصوصا که هماهنگ شدن هشت نفر با یکدیگر کار ساده ای نیست ، بعد از خوردن صبحانه جمع جور رستوران کنار هتل برای رفتن به اولین مقصد امروز از اپلیکیشن otaxi ماشین بزرگی گرفتیم تا همه با هم به مسجد سلطان قابوس برویم.

سلطان قابوس پادشاه قبلی عمان بود که نقش بسیار بزرگی در پیشرفت این کشور ایفا کرد ، او پادشاهی عمان را طی یک کودتا از پدرش گرفت و بعد از آن عمان را که کشوری عقب افتاده و منزوی بود را به سوی پیشرفت در تمامی جهات سوق داد. سلطان قابوس کشورش را کشوری بی طرف نشان داد و در خاور میانه که آرام و قرار ندارد عمان همیشه کشور آرام و صلح آمیز بوده است. ارامش و صلح آمیز بودن این کشور را از ثانیه ثانیه حضورتان در آن متوجه خواهید شد. 

مسجد سلطان قابوس که از جاهای دیدنی مسقط است، به دستور سلطان ساخته شد و در سال ۲۰۰۱ به بهره برداری رسید ، این مسجد ظرفیت ۲۵ هزار نفر نماز گزار را دارد ، نکته جالب این مسجد فرش بی نظیر داخل مسجد است ، فرش این مسجد هنر دست هنرمندان ایرانیه ، این فرش حدود ۵ هزار متر مربع مساحت دارد و از اتصال ۴۸ قطعه بزرگ و کوچک به یکدیگر تشکیل شده و تقریبا ۲۱ تن وزن دارد! محراب مسجد هم اثر استاد ایرانی سید محمد کاظم مظلوم زاده بوده است.

آن روز جمعه بود و در مسجد نماز جمعه برگزار میشد ، برای همین ورود گردشگران تور عمان به مسجد امکان پذیر نبود ، خیلی دوست داشتم که داخل مسجد و آن فرش بی نظیر را ببینم ، به نگهبان مسجد اصرار کردم که داخل مسجد را ببینم ولی اصرارم بی فایده بود ، اخر سر گفتم بابا ما هم مسلمونیم نمیشه بریم داخل!؟ گفت چرا زودتر نگفتی!؟ بفرمایید داخل برادر! 

undefinedundefinedundefinedundefined

مسجد زیبای سلطان قابوس
مسجد زیبای سلطان قابوس

مسجد سلطان قابوس از هر جهت دیدنی و با شکوه بود سبک معماری مسجد بسیار متفاوت بود با آنچه که در ایران خودمان میبینیم اینجا خبری از کاشی کاری نبود ، ساختمان مسجد مناره و صحن مسجد همه از سنگ روشن ساخته شده بودند که یاد آور تاج محل در هند بود! گنبد مسجد هم طراحی خاص خودش را داشت گنبدی طلایی که پوششی مشبک سنگی رویش را پوشانده بود. اما داخل مسجد که به نظر من زیباترین قسمت مسجد بود ، داخل مسجد به معنای واقعی کلمه با شکوه بود یک سالن مربعی شکل بسیار بزرگ با سقف بلند که در همان ثانیه اول فرش عظیم ایرانی و لوستر بزرگ وسط سالن خودنمایی می کردند ، لوستر بزرگ وسط سالن چهارده متر طول دارد و توسط شرکتی ایتالیایی ساخته شده و قبل از ساخته شدن لوستر مسجد شیخ زائد در امارات بزرگ ترین لوستر جهان به شمار میرفته است. به جز لوستر بزرگ مسجد ۳۴ لوستر دیگر به شکل همین لوستر با اندازه های کوچک تر در قسمت های دیگر سالن نصب شده اند.

وضو خانه مسجد سلطان قابوس
وضو خانه مسجد سلطان قابوس
داخل مسجد زیبا و پر شکوه بود
داخل مسجد زیبا و پر شکوه بود
سقف و لوستر عظیم مسجد سلطان قابوس
سقف و لوستر عظیم مسجد سلطان قابوس
دو برادر عمانی که به همراه پدرشون به مسجد اومده بودن
دو برادر عمانی که به همراه پدرشون به مسجد آمده بودند

اگه یک روزی به مسقط سفر کردید دیدن مسجد سلطان قابوس به هیچ عنوان از دست ندید و یادتون باشه جمعه ها روز تعطیله که البته با روش ما می توانید داخل مسجد بشید! (خانم ها فقط با پوشش کامل می توانند داخل مسجد بشوند) وقتی به مسجد می آمدیم شماره راننده را گرفته بودم و به او زنگ زدم تا به مقصد بعدی یعنی سوق مطرح برویم ، سوق در عربی به معنی بازار است و سوق مطرح یکی از معروف ترین بازار های سنتی شهر مسقط می باشد.

در طول مسیر رنگ سفید خانه ها جلب توجه می کرد همه ی خانه ها یکدست سفید و تقریبا ارتفاعشان به یک میزان بود، از راننده پرسیدم چرا عمان مثل دیگر کشور های عربی آسمان خراش و ساختمان های بلند ندارد!؟ او گفت برای حفظ اصالت و فرهنگ هیچ کس حق ندارد در عمان برج و آسمان خراش بسازد! راستش را بخواهید خیلی خوشم آمد ، واقعا راست میگفت اصالت از این شهر می بارید برعکس دبی و کشور امارات که همه چی مصنوعی و غیر واقعی است عمانی ها واقعا عمانی هستند! 

رنگ تمامی خانه یکدست سفید بود و خبری از برج ها و آسمان خراش ها نبود!
 رنگ تمامی خانه یکدست سفید بود و خبری از برج ها و آسمان خراش ها نبود!

جالب آن جا بود که همه ی راننده تاکسی ها افراد بومی و عمانی ها بودند بر خلاف کشور های ثروتمند حاشیه خلیج فارس در عمان خیلی از کار ها را افراد بومی انجام می دهند ، در طول جام جهانی در قطر ما کمتر پیش امد که بومیان خود قطر را ببینیم و به جز چند مورد انگشت شمار مردم قطر را ندیدیم و تمامی کارها را مهاجران کشورهایی مثل بنگلادش هند نپال و …. انجام می دادند!

ساعت از ۱۲ گذشته بود که به سوق مطرح رسیدیم ، سوق مطرح در یکی از محله های قدیمی مسقط قرار دارد و روبروی خط ساحلیست. سوق مطرح پر از سوغاتی فروشی های رنگارنگ و پاتوق توریست های مختلف بود ، در عمان سوغاتی های زیادی برای خریدن پیدا می کنید ، معروف ترین سوغاتی عمان چاقوی معروف عمانی است که شکل مخصوصی دارد همینطور چراغ علاالدین هم از معروف ترین سوغاتی های عمان است.

ورودی بازار مطرح
 ورودی بازار مطرح
مغازه ای در بازار مطرح
مغازه ای در بازار مطرح
بازار مطرح
 بازار مطرح

یکی دیگر از سوغاتیهای معروف عمان کلاه های معروف آن است که آنرا تقریبا سرهمه مردها میبینید این کلاه کما نام دارد و نقش های متفاوت و رنگارنگی دارد ، عمانی ها کما را به طرز مخصوصی با دست شکل می دهند و روی سر خود می گذارند. من هم به یادگار از کلاه کما خریدم و در ادامه ی سفر آن را روی سرم گذاشتم!  فروشنده های بازار مطرح مذاکره کننده های خوبی هستند و سر قیمت با شما راه می آیند پس یادتان نرود حتما چانه بزنید! انتظار تخفیف فرای انتظار را نداشته باشید ولی با صحبت می توانید تخفیف خوبی بگیرید.

بعد از ساعتی گشت و گذار در بازار از آن خارج شدیم ، تصمیم گرفتیم خط ساحلی را به سمت برج دریایی مسقط پیاده روی کنیم ، در طول مسیر مردم محلی را دیدیم که در پارک پیک نیک کرده بودند و از آخر هفته خود لذت می بردند ، دیدن مردم محلی خیلی حس خوبی به ما می داد ، اینکه به سنت های خودشون پایدار بودند لباس های محلی خودشون رو پوشیده بودند و اصلیت خودشون را فراموش نکرده بودند. در میانه راه منطقه کورنیش را دیدیم و راهمان را تا برج دریایی مسقط ادامه دادیم برجی که ظاهری با مزه و منحصر به فرد داشت و از دور شبیه گلدان بود! 

منطقه کورنیش
 منطقه کورنیش و دورنمای برج دریایی مسقط

بعد از تقریبا یک ساعت پیاده روی خسته و گرسنه شده بودیم و دویاره تاکسی گرفتیم تا در یک رستوران غذا بخوریم ، رستورانی نزدیک کاخ سلطان قابوس پیدا کردیم تا با یک تیر دو نشون بزنیم! چند رستوران در نزدیکی کاخ بود که هیچ کدام ظاهر خوبی نداشتند ، به ناچار یکی از آن ها را انتخاب کردیم و دلمون رو به دریا زدیم! همانطور که قبلا گفتم عمانی ها انسان های آرام و ریلکسی هستند ، تقریبا ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود که وارد رستوران شدیم و ساعت شش بعد از ظهر از رستوران خارج شدیم!! انقدری همه چی کند پیش میرفت که اعصابمان خورد شده بود کلی از زمان با ارزشمان را از دست دادیم و در آخر غذای خوبی هم نخوردیم. 

بعد از ناهار تقریبا نور روز را از دست دادیم!
 بعد از ناهار تقریبا روشنایی روز را از دست دادیم!

آفتاب آخرین لحظات خود را در آسمان مسقط سپری میکرد و ما با سرعت هرچه تمام تر به سمت کاخ سلطان قابوس به راه آفتاده بودیم تا حداقل با نور کم هم که شده قصر سلطان قابوس را ببینیم . بعد از چند دقیقه به قصر سلطان رسیدیم ، ظاهر قصر متفاوت با هر قصری بود که تا به حال دیده ام ، ظاهر قصر ساده و بی شیله پیله بود. یک قصر معمولی معمولی و به ظاهر دور از تجملات ، گویا سلطان قابوس تمامی تلاشش را کرده تا زندگی شبیه مردمان عادی داشته باشد.

با این حال قصر قابوس دوست داشتنی و دیدنی بود، ترکیب رنگی منحصر به فرد داشت و به یک بار دیدنش می ارزید ، روبروی ساختمان قصر موزه ملی عمان بود که وقتی ما رسیدیم تعطیل شده بود ، از بیرون به نظر موزه ی خوبی می آمد و از اینکه به دیدن آن نرسیده بودیم ناراحت بودم ، زمانی که در عمان داشتیم بسیار کوتاه بود و بازدید جاهای زیادی را از دست دادیم . یادتان باشد برای دیدن کامل مسقط حداقل به دو روز زمان احتیاج دارید.

قصر سلطان قابوس
 قصر سلطان قابوس
موزه ملی عمان که وقتی ما رسیدیم بسته بود!
موزه ملی عمان که وقتی ما رسیدیم بسته بود!

چون تمام جاهای دیدنی بسته بود تصمیم گرفتیم در ادامه روز برای خرید به پاساژ عمان مال که از مراکز خرید عمان هست، برویم ، به کریم راننده صبحمان زنگ زدم تا دنبالمان بیاید و او گفت تا ده دقیقه دیگر می رسد و یک ساعت و نیم بعد رسید! از دست عمانی ها دیوانه شده بودم مگر می شود انقدر آرام و ریلکس باشند و زمان برایشان کوچکترین ارزشی نداشته باشد!؟

خلاصه کریم رسید و به سمت عمان مال رفتیم ، پاساژی بسیار بزرگ با تنوع برند بسیار زیاد ، تقریبا چیزی نبود که در عمان مال پیدا نکنید. بعد از چند ساعتی خرید که عمده آن را شکلات و خوراکی تشکیل می داد به سمت هتل برگشتیم تا شاممان را در یکی از رستوان های کنار هتل بخوریم ، شبمان را با شام در رستوران برگر کینگ به پایان رساندیم و به هتل برگشتیم و وسایلمان را جمع و جور کردیم چون فردا وقت برگشت به ایران بود.

بازگشت به ایران (روز پنجم)

امروز روز پایان سفر کوتاهمون به دو کشور قطر و عمان بود ، سفرمون با اینکه کوتاه بود ولی پر از تجربه و اتفاقات ناب بود ، به ارزوی کودکیم رسیده بودم ، جام جهانیو از نزدیک دیده بودم ، تمام این مردم و فرهنگای رنگارنگو کنار هم دیده بودم و در زمانی هرچند کوتاه کنارشون زندگی کرده بودم ، با توجه به اینکه جام جهانی بعدی در سه کشور آن هم در دورترین جای ممکن برگزار میشود و همینطور جام جهانی بعد از آن در سال ۲۰۳۰ در ۶ کشور مختلف برگزار میشود می توان بگویم شاید دیگر هیچوقت همچین موقعیتی در طول زندگی ام پیدا نکنم تا آنچه که در قطر دیده ام را دوباره ببینم ! ساعت ۱۲ ظهر بود که به سمت فرودگاه مسقط رفتیم و وقت خداحافظی با عمان بود ، این را می دانم که بار دیگر به عمان خواهم آمد و اینبار زمان بیشتری را خواهم ماند و حتما سری هم به جنوب عمان و شهر صلاله خواهم زد. 

وقت خداحافظی با عمان بود
وقت خداحافظی با عمان بود

در آخر باید بگویم این سفرنامه آنچه بود که من از آن حس و حال و اتفاقات سفر به جام جهانی دریافت کردم و هر کسی می تواند تجربه های بسیار متفاوت با آنچه که من آن را تجربه کردم داشته باشد ، جام جهانی قطر با تمامی اتفاقات خوب و بدش برای من سفری خاطره انگیز بود و تجربه ای بود که نمی خواستم آن را از دست بدهم ، با اینکه نوشتن این سفرنامه برایم دشوار بود تلاش داشتم تا بتوانم گوشه ای از تجربیاتم در این سفر را به شما منتقل کنم و امیدوارم آن را بدون قضاوت و بدون جهت گیری خاصی از من بپذیرید با تشکر محمدرضا غفوری

و در آخر جامی که به مسی و دوستانش رسید
 و در آخر جامی که به مسی و دوستانش رسید! (عکس از اینترنت)

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر