سفر به هند همیشه برای من یک رویا بود؛ کشوری با تاریخ غنی، فرهنگی پیچیده و مردمی که در هر گوشهاش چیزی جدید برای یادگیری و کشف دارند. پس از ازدواجم، هر سال در سالگرد ازدواجمان با همسرم یک سفر ویژه ترتیب میدهیم. امسال تصمیم گرفتیم به هند برویم. در این سفر از مثلث طلایی هند یعنی شهرهای دهلی، آگرا، و جیپور دیدن کردم. همراهی یک لیدر محلی آگاه و باتجربه، جاوید اقبال عزیز، که خودش یک دایرهالمعارف زنده از هند بود، تجربهای متفاوت و ارزشمند برای من رقم زد.
روز اول: پرواز از تهران به دهلی
سفر ما در 9 آذر 1403، از تهران شروع شد. پرواز ساعت 6 ونیم بعد از ظهر بود. طول پرواز 3 ساعت و نیم بود و حدود 12 شب به وقت محلی، به دهلی رسیدیم. بعد از گرفتن چمدانها از فرودگاه خارج شدیم. اسم تور هند ما MINAR بود که یه لیدر اومد فرودگاه دنبالمون. با یه مینی بوس توریستی اومده بودن دنبالمون. گروه ما 25 نفر بود. بعد از سوار شدن به اتوبوس، گردنبندهایی از گل به رسم خوشامدگویی به گردنمون اویزون کردن. این رسم خیلی جالب بود. به سمت هتل حرکت کردیم. با همسفرهامون به 2 هتل در دهلی رفتیم. کلا کیفیت هتلهای هند کمی پایینه و نباید انتظار زیادی داشت. البته هتل ما (LA Hotel)در دهلی تمیز بود. بعد از چکاین وارد اتاق شدیم و استراحت کردیم.
روز دوم: گردش با تور در دهلی
ساعت 8 ونیم صبح بعد از خوردن صبحانه، با تور به گشت شهری دهلی رفتیم.

قطب منار، بلندترین مناره آجری جهان
اول از همه به قطب منار رفتیم که بزرگترین مناره آجری جهانه. ورودی این بنا 600 روپیه بود. بنای جالبی بود و تورلیدرمون اونجا لوکیشنای خوبی برای عکاسی بهمون معرفی کرد که کلی عکسهای باحال گرفتیم. اینجا یه چیز جالب داشت، پر بود از بچههای مدرسهای که میاومدن با توریستا انگلیسی صحبت میکردن و میگفتن پروژه مدرسه است و باید صحبت کنن و عکس و فیلم بگیرن و به مدرسه ببرن.
بعد، به دروازه هند رفتیم. یه بنایی که میشد عکاسی کرد و بیرونش هم دکههایی بود که خوراکیهای هندی میفروختن. بازدید از این بنا ورودی نداشت.

بعد از اونجا به سمت کاخ ریاست جمهوری رفتیم که متأسفانه بازدید عمومی نداشت و با ماشین از جلوش رد شدیم و نگاه کردیم. این روز ناهار روی تور شهری بود و ما رو بردن مک دونالد. توی هند گوشت قرمز کم مصرف میشه، مک دونالد هم ساندویچ برگر مرغ داشت که حجم خیلی کمی هم داشت و فقط ته دلمون رو گرفت.
بعد به سمت راج گات رفتیم؛ بنای یادبود گاندی که یه سنگ قبر سیاهه با گلهایی در اطرافش و یه آتش هم روشن بود. محوطه چمن بود و بسیار بسیار ساده. بازدید از این بنا ورودی نداشت.

بعد به سمت معبد آکشاردهام رفتیم. برنامه بازدید از این معبد روی برنامه تور نبود و بابت این برنامه هزینه جداگانه به مبلغ نفری 30 دلار از ما گرفتن. با وجود اینکه بازدید از معبد ورودی نداشت و فقط قایقسواری ورودی داشت که نمیدونم چقدر بود. این معبد بسیار زیبا و بزرگ بود. متأسفانه اجازه بردن دوربین، گوشی و هرگونه وسیله الکترونیکی رو نمیدادن. تو محوطه معبد، یه بخشی بود که با قایق میبردن داخل یه تونل آب که تحولات جامعه هند را از قدیم تا زمان حال شبیهسازی کرده بودن و به انگلیسی توضیح میدادن، جالب بود. بعد از قایقسواری، در محوطه بیرونی معبد، بعد از تاریک شدن هوا، یه داستان هندی رو با رقص آب و نورافشانی، به حالت تئاتر اجرا کردن. این بخش خیلی جالب بود و آدمای زیادی برای تماشای این نمایش اومده بودن. بعد از این اجرا رفتیم و داخل معبد رو دیدیم؛ مجسمه های بسیار بزرگی از خدایان که با طلا ساخته شدن بودن. خیلی قشنگ بود.
بعد از اون به سمت ماشین رفتیم و به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم. حدود ساعت 10 شب به هتل رسیدیم.
روز سوم: روز آزاد (دهلیگردی)
روز بعد، تور دهلی یه برنامه اختیاری با قیمت 35 دلار داشت؛ شامل بازدید از چند تا معبد و یه مغازه سوغاتیفروشی که ما نرفتیم و تصمیم گرفتیم خودمون بریم و جاهای دیدنی دهلی رو ببینیم. صبح بعد از صبحانه از هتل خارج شدیم. تو دهلی هر جا که بخواهید برید، موتورهای سهچرخه که بهشون توک توک میگن، همه جا پیدا میشه. ما دم هتل سوار توک توک شدیم به مقصد بازار چاندی چوک و معبد سیکها (گنج صاحب) که کنار هم بودن. معبد بسیار جالبی بود. برای ورود به معبد باید کفشها و جورابهاتون رو دربیارید و به کفشداری بدید، یه پارچه شبیه روسری سهگوش به سرتون ببندید و با عبور از یه حوضچه کوچیک آب، وارد معبد بشید.
یه قسمتی هم داشت که غذای نذری میدادن و ما هم گرفتیم؛ یه غذای خیلی خیلی تند، ولی خوشمزه که یه نون خوشمزه هم کنارش دادن. ما نتونستم غذا رو کامل بخوریم، شما حواستون باشه که اگه غذای معبد رو گرفتید، حتماً کامل بخورید و در آخر، غذایی توی ظرفتون نمونه؛ چون سیکها اسراف رو بد میدونن.
از معبد که خارج شدیم، به سمت خیابونی رفتیم که بازار محلی چاندی چوک بود. همه چیز تو این بازار پیدا میشد؛ مخصوصاً ساریهای رنگارنگ و قشنگ. تو این بازار چند تا خوراکی محلی رو تست کردیم. لاسی که یه چیزی شبیه ماست شیرین بود و داخل یه لیوان سفالی یکبارمصرف سرو میشد و روش رو با مغزیجات تزیین کرده بودن. آب نیشکر هم خوردیم که خیلی خوشمزه و عالی بود. این رو حتماً امتحان کنید. فقط بگید که بهش ادویه نزنن. موز هم خریدیم، کوچیک اما شیرین بود. یه میوه هم داشتن بهاسم گوآوا که تو جنوب ایران هم داریم. گوآوا رو داخل ظرف به صورت قاچشده میفروختن که خوشمزه بود. پاپایا هم زیاد میفروختن. ما دراگون فروت هم خریدیم که در مقایسه با ایران خیلی ارزونتر بود. آب نارگیل سبز (آب کوکونات) هم خوردیم که خیلی خوشمزه بود. وقتی آب نارگیل تموم شد، بدید بهشون تا براتون نارگیل رو باز کنن و داخلش را بتراشید و بخورید، کمی لزجه، ولی خوشمزه است.

خوراکیهای هندی
تو این بازار علاوه بر توک توک، برای مسافتهای کوتاه ریکشا هم میتونید بگیرید؛ نوعی دوچرخه که یک نفر با رکاب زدن اون را حرکت میده و مسافر روی صندلی پشت سر راننده میشینه. ما هم یه ریکشا گرفتیم و به سمت بازار ادویه رفتیم که خیلی خیلی شلوغ و جذاب بود. تو این بازار انواع و اقسام ادویهها رو میفروشن. ما فقط نگاه کردیم و ادویههایی که میخواستیم رو بعدا از فروشگاه اسمارت بازار (Smart Bazaar) خریدیم.
بعد از بازار ادویه، به سمت پالیکا بازار که از جاهای دیدنی دهلی هست، رفتیم که نزدیک بود. ما از این بازارها چیز خاصی نخریدیم. صرفاً چرخیدیم و آدمها و محیط اطراف رو نگاه کردیم.

معبد
بعد از ظهر یه توک توک گرفتیم و به سمت معبد لوتوس رفتیم. یه معبد خیلی قشنگ به شکل گل نیلوفر که ما دم غروب آفتاب رسیدیم. بازدید از این معبد ورودی نداشت و رایگان بود. اونجا هم گشتیم و عکاسی کردیم و بعد یه توک توک گرفتیم و به سمت هتل برگشتیم. حدود ساعت 10 شب به هتل رسیدیم.
روز چهارم: حرکت به سمت آگرا
روز بعد قرار بود از دهلی به آگرا برویم. ساعت 8 و نیم صبح بعد از صبحانه، اتوبوس اومد دنبالمون و بعد از جمع کردن تمام گروه، حرکت کردیم. حدود 5 ساعت راه بود. تو راه برای ناهار یه جا ایستادیم که هم رستوران هندی داشت و هم برگرکینگ و کی اف سی و استارباکس. ما چون گرسنه نبودیم، فقط یه قهوه زدیم و بعد از حدود نیم ساعت استراحت، به مسیر ادامه دادیم. حدود ساعت 3 بعد از ظهر به هتلمون در آگرا رسیدیم و چکاین کردیم.
تور آگرا ما اون شب یه برنامه اختیاری با هزینه جداگانه داشت که ما نرفتیم و تصمیم گرفتیم خودمون در آگرا بگردیم. بعد از کمی استراحت، حدود ساعت 5 عصر از هتل بیرون اومدیم و با توک توک به سمت بازار محلی راجاکیماندی رفتیم؛ خیابونی که هر دو سمتش مغازههای مختلفی بود. خیلی شلوغ بود. تو نیمههای این خیابون یه ریل قطار بود که موقع برگشت ما، میلههای راهبند را پایین کشیدن و خیابون را بستن تا قطار رد بشه. ما که فکر میکردیم قطارهای هند مثل فیلمها پر از آدمه، وایسادیم تا نگاه کنیم. دو تا قطار از هر دو سمت رد شدن که هر دو تقریباً خالی بودن و فقط چند تا ادم داخل هر واگن بود. جالب بود که قطارها در نداشت و اُپن بود. بعد از رد شدن قطار، ما به سمت سر خیابون رفتیم تا توک توک بگیریم و به سمت بازار محلی آگرا بریم.
بازار محلی اگرا هم یه خیابون بود با مغازه های مختلف که چون دیگه غروب شده بود، همه مغازهها داشتن میبستن. کمی چرخیدیم و تصمیم گرفتیم به سمت یه مال بریم تا شام بخوریم. از خودشون که پرسیدیم تا یه مال بهمون معرفی کنن، جایی به اسم Cosmos Mall رو پیشنهاد دادن و ما با یه توک توک به سمت مال رفتیم. یه مال تقریباً کوچیک بود. البته به چشم ما کوچیک میاومد. جلوی مال یه مغازه مک دونالد بود. ما یه برگر مرغ سایز بزرگ سفارش دادیم که متأسفانه تند و بدمزه بود. طبقه پایین این مال، یه شعبه اسمارت بازار بود؛ یه فروشگاه زنجیرهای تقریباً بزرگ که تو شهرهای دیگه هند هم شعبه داره. این شعبه فقط مواد غذایی داشت. به اونجا رفتیم و کمی خرید کردیم و بعد به سمت هتل برگشتیم تا استراحت کنیم.

روز پنجم: بازدید از تاج محل، جواهری از عشق در دل تاریخ
امروز روز اصلی سفر بود؛ روز بازدید از تاج محل، یکی از عجایب هفتگانه جدید. صبح ساعت 9 ماشین اومد دنبالمون و به سمت تاج محل حرکت کردیم. تاج محل نزدیک هتل بود و سریع رسیدیم. لیدرمون رفت بلیت گرفت و بهمون یه بطری آب و یه روکش کفش دادن تا داخل عمارت پامون کنیم. سوار ماشین برقی شدیم و به سمت گیت رفتیم. بعد از کنترل بلیتها و بازرسی بدنی، وارد مجموعه شدیم. همگی گوشهای جمع شدیم تا لیدرمون توضیحات لازم درباره بنای تاج محل را بهمون بده و بعد از مشخص کردن زمان بازگشت، به سمت مکان اصلی حرکت کردیم. بعد از ورود از دروازه اصلی، وارد حیاط شدیم و بنای سفیدرنگ تاج محل خودنمایی کرد.
بسیار زیبا و حیرتانگیز بود. تنها چیزی که با عکسهاش تفاوت داشت، ازدحام آدمها بود که هیچجایی پیدا نمیشد که بتونیم بدون اینکه آدم دیگهای توی عکسمون باشه، عکاسی کنیم. با این وجود عکسهای زیبایی گرفتیم. سمت راست عمارت اصلی تاج محل، عمارت مهمان خانه و سمت چپ، یه مسجد قرار داشت که گویا روزهای جمعه برای برگزاری نماز جمعه مسلمونها تاج محل بسته میشه. در کل، انجام هرگونه مراسم مذهبی، آواز داخل تاج محل ممنوعه؛ چون دولت هند نمیخواد اینجا یه مکان مذهبی بشه. هزینه بازدید از تاج محل برای توریستها 1300 روپیه بود.
بعد از بازدید از تاج محل، به سمت کارگاه مرمر حرکت کردیم. تو این کارگاه دستسازههایی با سنگ مرمر درست میکردن و میفروختن. بعد برای ناهار به کی اف سی رفتیم. این ناهار هم روی گشت شهری بود. بعد از ناهار به قلعه سرخ آگرا رفتیم. یه قلعه بسیار بزرگ که بازدید ازش تا غروب طول کشید. هزینه بازدید از این قلعه 600 روپیه بود. این قلعه خیلی شبیه قلعه سرخ دهلی است. بهتون پیشنهاد میکنم یکی از این دو رو بازدید کنید. من قلعه سرخ آگرا را رفتم.
بعد به سمت هتل برگشتیم. برای شب هم تور یه برنامه اختیاری با هزینه جداگانه داشت که ما نرفتیم. بعد از کمی استراحت، برای شام سرچ کردیم تا یه پیتزا فروشی پیدا کنیم. با توک توک به سمت یه شعبه از پیتزا هات رفتیم. بعد از نیم ساعت خوندن منو، دو تا پیتزا سفارش دادیم و با ترس از اینکه نکنه تند باشه و نتونیم بخوریم، منتظر نشستیم. خوشبختانه پیتزا بسیار خوشمزه بود و اصلا تند نبود. بسیار خرسند از طعم پیتزا، مشغول خوردن شدیم و بعد به هتل برگشتیم.
روز ششم: حرکت به سمت جیپور
روز بعد قرار بود به سمت جیپور حرکت کنیم. ساعت 8 و نیم راه افتادیم و همه افراد گروه رو از 3 هتل مختلف جمع کردیم و به سمت جیپور حرکت کردیم. وسط راه برای ناهار حدود 1 ساعت توقف داشتیم و حدود ساعت 4 به جیپور رسیدیم. برای شب تور یه برنامه اختیاری با هزینه جداگانه در نظر گرفته بود که ما نرفتیم. بعد از کمی استراحت، تصمیم گرفتیم به سمت بازار محلی جیپور برویم. فاصله بازار تا هتل 10 دقیقه پیاده بود که تصمیم گرفتیم پیاده بریم. تو مسیر هر چند دقیقه یک بار، بوی بسیار تندی و زننده ای میاومد (بوی ادرار). البته استشمام این بو در هند خیلی عادیه، ولی وقتی پیاده هستی، بسیار بیشتر حس میشه.
به یک بازار میوه رسیدیم. چند تا انبه هندی خریدیم که خوشمزه نبودن. میوههای جالب دیگهای هم داشتن که اسماشون رو نمیدونستیم. ولی اگه برای تست میخواستیم، یه تیکه بهمون میدادن تا اگه دوست داشتیم بخریم، اگر هم نمیخریدیم، اصلا ناراحت یا عصبانی نمیشدن. کمی تو بازار چرخیدیم و به هتل برگشتیم. قصد داشتیم کمی اطراف هتل بچرخیم تا یه غذاخوری خوب پیدا کنیم. پس با توک توک به سمت هتل رفتیم و کمی قبل از هتل پیاده شدیم.
شبهای قبل از همسفرهامون شنیده بودیم که به عروسیهای هندی رفته بودن. اون شب هم ما دیدیم که از هتل روبهروییمون صدای آهنگ میاد و رقص نور دیده میشد. به سمت نور و صدا رفتیم. تو محوطه یه هتل دیوارهایی با پارچه کشیده بودن و عروسی داخل آن بود. بیرون ایستادیم و آدمها را تماشا کردیم. خانومها با ساریهای رنگارنگ کارشده و پرزرق و برق دیده میشدن. یه آقای هندی به سمتمون اومد و پرسید که ایا میخوایم به مراسم بریم. و ما هم با اشتیاق قبول کردیم. ایشون ما رو به داخل برد. توضیح داد که عروسی Cousin او است و به ما گفت خوش بگذرونیم و از خودمون هم پذیرایی کنیم. داخل محوطه چرخیدیم. عروس و داماد در جایگاه نشسته بودن. گروههای دو یا چند نفره میرفتن بالا و رقصهای قشنگی میکردن؛ مثل فیلمهای هندی. خیلی جذاب بود.
عدهای هم بین مهمانها با ظرفهای پذیرایی حاوی شیرینیها و نوشیدنیهای محلی هندی، میچرخیدن و از همه پذیرایی میکردن. خوراکیهای خوشمزهای داشتن. قسمت عقب محوطه مراسم، غذای مختلف هندی بهصورت سلف سرویس سرو میشد. ما بلند شدیم تا از غذاهاشون تست کنیم. تعداد غذاها خیلی زیاد بود و ما از چندتاشون تست کردیم که بسیار تند بودن. اون آقا دوباره به سمت ما اومد و توضیح داد که امشب مراسم pre-wedding است و مراسم عروسی فردا شبه. از ما هم دعوت کردن که فردا شب هم به مراسم عروسی بریم. بعد از تشکر از ایشون به سمت عروس و داماد رفتیم و براشون آرزوی خوشبختی کردیم و بعد از گرفتن یه عکس با اونها، به سمت هتل برگشتیم.
روز هفتم: گردش در جیپور
روز بعد، روز گردش با تور جیپور بود.

هوامحل
ابتدا به هوامحل رفتیم. این مکان در بازار باپو قرار داشت و ورودی نداشت. یه دیوار بود پر از پنجره که جلوی آن ایستادیم و عکاسی کردیم. سپس به سمت مقصد بعدی، یعنی جال محل رفتیم؛ یه دریاچه که وسطش عمارت پادشاه راجستان قرار داشت. اینجا هم ورودی نداشت. راجستان بزرگترین ایالت هنده که جیپور مرکز اونه. راجستان به فیل خیلی معروفه و بهصورت پادشاهی اداره میشه، ولی زیر نظر دولت فدرال هند هم هست. بعد از اونجا، به سمت قلعه آمبر رفتیم. در پایین قلعه اتوبوس را پارک کردیم و با جیپ به بالای قلعه رفتیم. هزینه بازدید از این قلعه 500 روپیه بود. قلعه آمبر خیلی بزرگ بود. حدود 2 ساعت طول کشید تا از بخشهای مختلف قلعه بازدید کنیم. تورلیدر هم توضیحاتی درباره این قلعه داد. پس از بازدید، با جیپ به پایین قلعه اومدیم و سوار اتوبوسمون شدیم.

مقصد بعدی، مرکز نگهداری از فیل بود. قرار بود فیل سواری رو تجربه کنیم. هزینه این تفریح نفری 10 دلار بود. تجربه جالب، ولی ناراحتکنندهای بود؛ فیلی که باید وسط جنگل زندگی کنه، اسیر انسانها شده بود و بهشون سواری میداد. بعد از فیلسواری، برای ناهار با هزینه تور به برگر کینگ رفتیم. بعد از صرف ناهار، به سمت بازار باپو حرکت کردیم تا خرید کنیم. این بازار خیلی بزرگ بود و جنسهای خوبی داشت. حتماً از این بازار شال کشمیری بخرید؛ شالهای پشمی که قیمت خوبی هم دارن. البته تو هند باید خیلی خیلی چونه بزنید. تور ما برای شب برنامه سافاری داشت که ما نرفتیم. بعد از خرید، ما به هتل برگشتیم تا برای عروسی آماده بشیم.
حدود ساعت 10 شب به مراسم عروسی رفتیم. امشب خیلی شلوغتر بود، ولی ما مراسم رو ندیدیم، شاید دیر رسیده بودیم. کمی بعد از اینکه رسیدیم، عروس وارد شد. جالب بود که موقع ورود عروس نه آهنگ بلندی پخش شد و نه مثل ما کِل کشیدن و دست زدن. در سکوت و با آتیشبازی عروس با گامهایی بسیار آرام، در کنار پدر و مادرش وارد محوطه عروسی شد. لباس عروس امشب یه ساری قرمز بود که بسیار زیبا کارشده بود و پر از زرق و برق بود. امشب مراسم خیلی زود تمام شد و ما به هتل برگشتیم.

روز هشتم: بازگشت به دهلی
روز آخر سفر هم رسید. بعد از صرف صبحانه، ساعت 8 و نیم اتوبوس رسید و به سمت بقیه هتلها رفتیم تا افراد گروه را سوار کنیم و به سمت دهلی برویم. حدود 6 ساعت راه بود. بعد از خارج شدن از شهر جیپور، در مسیر به قلعه میمونها رفتیم. قلعهای که در بخشی از آن مدرسهای بود که به آموزش زبان سنسکریت اختصاص داده شده بود. روبهروی آن، معبد خدای میمونها بود و در بالای قلعه، چشمه آبی وجود داشت که زنان هندو برای استحمام به آنجا میآمدند. تور لیدرمون با یک طبیعتشناس محلی هماهنگ کرده بود که همراهمون بیاد.
اون با میمونها جور بود و به اونها خوراکی میداد تا به سمت ما بیایند و بغلشون کنیم و باهاشون عکس بگیریم. بازدید از این معبد ورودی نداشت، فقط هزینه طبیعتشناس میمونها را تور لیدرمون پرداخت کرد که نفری 400 روپیه بود. بغل کردن میمونها تجربه جالبی بود. من برای میمونها موز خریده بودم. یکیشون که موز را در دست من دیده بود، از سر و کولم بالا اومد و موز را قاپید. بعد از بازی کردن با میمونها و بازدید از قلعه و معبد، سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم.

مدرسه آموزش زبان سنسکریت
در وسط راه برای ناهار حدود یک ساعت توقف کردیم. قرار بود بعد از ظهر به دهلی برسیم و برای خرید به پاساژ برویم و بعد به سمت فرودگاه حرکت کنیم. در ورودی دهلی خیلی ترافیک بود و حدود ساعت 7 و نیم غروب به پاساژ رسیدیم. قرار شد ساعت 9 به سمت فرودگاه حرکت کنیم.
پاساژی که رفتیم اسمش ambience و یه مرکز خرید مولتی برند بود. طبقه پایین یه شعبه از smart market قرار داشت که خیلی کامل بود؛ از لباس و لوازم خونه گرفته تا خوراکیهای مختلف هندی و برندهای خوراکی خارجی، همه چیز داشت، با قیمتهای خیلی مناسب و کیفیت خوب. ما هم کلی خرید کردیم. این شعبه از Ambience Mall در منطقه واسانت کونج (Vasant Kunj) قرار داشت. پیشنهاد میکنم که حتما برای خرید به اینجا برید. در کنارش، مراکز خرید دیالاف پرومناد (DLF Promenade) و دیالاف امپوریو (DLF Emporio) هم قرار داشت که ما فرصت نکردیم بریم. بعد از خرید، باقیمانده روپیه رو تو همون پاساژ به دلار تبدیل کردیم؛ چون فرودگاهها معمولاً دلار ریز ندارن و ارزی که کمتر از 100 دلار باشه رو چنج نمیکنن.
ساعت 10 به فرودگاه رسیدیم و بعد از خداحافظی از تور لیدرمون، اقبال عزیز، داخل رفتیم و کارهای مربوطه رو انجام دادیم. حواستون باشه که عکس یا پرینت از بلیت برگشت همراهتون باشه، چون تو گیت ورودی برای ما رو چک کردن. پرواز برگشت ما ساعت 2 شب با هواپیمایی ماهان بود. قانون فرودگاهی هند اینه که 4 ساعت قبل از پرواز تو فرودگاه باشید. ما فکر میکردیم 4 ساعت خیلی زیاده و قراره خیلی علاف بشیم، ولی فرودگاه خیلی بزرگ بود. کمی توی مغازهها رو گشتیم، شام خوردیم و به سمت گیتهامون رفتیم، در آخر هم زمان زیادی باقی نموند. پس حتماً 4 ساعت زودتر برید.
پروازمون به موقع انجام شد. پرواز برگشت حدود 4 ساعت و نیم بود. این سفر هم به پایان رسید. سفر به هند برای من بیشتر از یک گردش بود؛ یک تجربه ناب و بینظیر که در دل آن نهتنها تاریخ و فرهنگ جدیدی را کشف کردم، بلکه در کنار مردمانش، لحظاتی پر از محبت و دوستی را تجربه کردم. هر گام در خیابانهای دهلی، هر نگاه به زیباییهای تاج محل و هر لحظه در خیابانهای جیپور برایم خاطرهای بیبدیل ساخت. هند، کشوری که همواره در دل خود تضادها و هماهنگیهای ویژهای دارد، به من یادآوری کرد که در این دنیای پرشتاب، باید زمانهایی را برای توقف و نگاه دوباره به اطراف خود اختصاص دهم. در پایان این سفر، به این نتیجه رسیدم که برخی از بهترین لحظات زندگی، نه در مقصد، که در مسیر آن اتفاق میافتد. هر لحظه از این سفر برایم دنیایی جدید را گشود و خاطرهای از عشق و انسانیت را در قلبم به یادگار گذاشت.