سفر زمینی به استانبول با خودروی شخصی-شهریور 1398

4.2
از 52 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
راهنمای سفر زمینی به استانبول با خودروی شخصی +تصاویر

12-Trabzone-Blog cover (01-05-01).jpg

با سلام به همه علاقمندان به سفر و ماجراجویی

این سفرنامه شامل 7800 کلمه و 33 تصویر است و از این‌که حوصله به خرج می‌دهید و مطالعه می‌کنید تشکر می‌کنم و فکر نمی‌کنم پس از خواندن سفرنامه پشیمان شوید! لطفا دقت شود که توضیحات هر تصویر در زیر آن است. پس، این شما و این سفرنامه من:

پس از یک سال گفتگو درباره سفر به ترکیه، بالاخره تصمیم گرفتیم تابستان امسال راهی ترکیه شویم. با توجه به گران بودن بلیت هواپیما در تابستان به این نتیجه رسیدیم که با خودرو شخصی به ترکیه سفر کنیم. در کل سفر زمینی به ترکیه با چهار نفر مقرون به صرفه‌تر از سفر هوایی است ولی برای یکی دو نفر سفر هوایی به صرفه تر است. ترکیب نفرات هم به زودی مشخص شد. من و خانمم و خواهر خانم و مادر خانمم در یک خودرو و داداش بزرگم و زن داداشم و دو پسر دوقلوی 14 ساله شان در خودروی دیگر. نوع خودروها هم هر دو دنا پلاس مدل 97 بود. هدف دیگرمان از سفر زمینی، دیدار برادر کوچک‌تر از خودم بود که از چهار ماه پیش در شهری نزدیک استانبول به نام ازمیت (izmit) مشغول به کار شده بود. چون می‌خواستیم بین استانبول و ازمیت رفت و آمد کنیم، خودروی شخصی واقعا به درد می‌خورد. از تیرماه کم کم شروع کردم به انجام مقدمات سفر و برنامه ریزی. به شخصه دوست داشتم به مرکز و جنوب ترکیه برم و حتی اطلاعات خوبی گردآوری کرده بودم ولی چون دو تا ماشین بودیم و جمعا هشت نفر بودیم، نظر جمع بر این شد که به استانبول بریم تا هم تفریح کنیم و هم خرید. در سفرنامه آقای محمودرضا طلوعی در همین سایت خوانده بودم که ممکنه باربند معمولی در ترکیه مشکل ایجاد کنه به همین دلیل یک «جعبه باربند» نو 425 لیتری با پایه مربوطه به قیمت 1400000 تومان از شرکت فتح خریداری کردم تا خیالم راحت باشه. چون شرکت فتح در شهرمان زنجان نمایندگی نداشت مجبور شدم به قزوین برم و حضوری بخرم. از طرف دیگه اما برادرم تن به خرید این باربند فانتزی نداد و باریند برزنتی خود را آماده کرد و گفت هرچه بادا باد !

مابقی مقدمات هم در سفرنامه های دیگه ذکر شده ولی به طور خلاصه اگه بگم، هزینه های مقدماتی که من انجام دادم شامل این موارد شد: مبلغ 40 هزار تومان اخذ مجوز گمرک، 560 هزار تومان اخذ پلاک ترانزیت، 141 هزار تومان گواهی نامه بین المللی یک ساله، 30 یورو به اضافه 12 هزار تومان بیمه 15 روزه شخص ثالث خودرو از بیمه ایران (30 یورو را خودم خریدم و در بانک ملی واریز کردم و 12 هزار تومان بابت صدور حواله بانک ملی به بیمه ایران از من گرفتند! سپس رسید بانک را به بیمه ایران بودم و در عرض دو سه دقیقه برگ سبز بیمه صادر شد.). نکته ای که باید بگم این است که مالک خودروی ما پدر خانمم بود که ایشان نمی توانستند در این سفر همراه ما باشند، بنابراین یک وکالت محضری انجام دادیم نیم ساعت طول کشید و هزینه اش هم 60 هزار تومان شد. هزینه پاسپورت هم حدود 140 هزار تومان و رضایت نامه محضری برای خانمم هم حدود 60 هزار تومان. عوارض خروج از کشور هم نفری 220 هزار تومان که من از طریق اینترنت و «سامانه سداد» پرداخت کردم تا در مرز معطل نشیم. درباره ارز هم بگم که من مقداری لیر و مقداری دلار از زنجان خریداری کردم با این قیمت: لیر 2060 تومان، دلار 11250 تومان، یورو هم 11700 بود که من یورو نخریدم. نسبت تبدیل دلار به ریال بهتر از یورو به ریال است و بهتر است شما که به ترکیه می‌روید، بیشتر دلار با خودتان ببرید. بعضی قیمت‌ها را که تقریبی میگم چون قیمت دقیقشون یادم نیست. پاسپورت من 8 ماه اعتبار داشت و پاسپورت جدید نگرفتم غافل از این که دردسر بزرگی در مرز در انتظارم بود که در ادامه خواهم گفت.

روز اول: چهارشنبه 13 شهریور 1398

روز چهارشنبه 13 شهریور رأس ساعت هفت صبح از زنجان به سمت مرز بازرگان راه افتادیم. مرز بازرگان را به دلیل شبانه روزی بودن و شرایط بهتر آن نسبت به دو مرز دیگر انتخاب کردیم و هم این که مسیر اصلی استانبول از آنجاست. وارد آزادراه زنجان-تبریز شدیم و نزدیکی های میانه کوه‌های رنگی آلاداغلار داشت دلبری می‌کرد. البته در زنجان از این تپه‌های رنگی کم نیست نمونه‌اش کوه‌های رنگی ماهنشان.

 01.jpg

تصویر 1 کوه‌های رنگی آلاداغلار

از آنجا که نمی‌خواستیم بین راه برای ناهار توقف کنیم و در نظر داشتیم تا شب به ارزروم برسیم، ناهاری که از منزل آورده بودیم را در ماشین خوردیم. نزدیکی‌های شهر صوفیان، داداشم یک ظرف بیست لیتری برای پر کردن آب برداشت تا از هزینه‌های اضافی آب معدنی در ترکیه کم شود که البته به دردمان هم نخورد! حدود پنجاه کیلومتر مانده به ماکو هر دو طرف جاده پر بود از مزارع آفتابگردان که کشاورزان محصولاتشان را یا جمع کرده بودند و یا در حال جمع کردن بودند. تعدادی زیادی از آنها نیز تخمه های آفتابگردان را در همان حاشیه جاده بساط کرده بودند و می فروختند. هرچه به ماکو نزدیک‌تر می‌شدیم رانندگی تبدیل می‌شد به «رانندگی با مانع!» و صدای غرغر من به خاطر وضعیت بد آسفالت جاده بیشتر می‌شد. در بعضی جاها آن قدر آسفالت جمع شده بود که اگه دقت نمی‌کردی ممکن بود زیر ماشین بخوره به کوه آسفالت.

خلاصه ساعت سه بعدازظهر پس از هفت ساعت رانندگی به مرز بازرگان رسیدیم. مرز زیاد شلوغ نبود. ابتدا مابه التفاوت قیمت سوخت را که در آن‌جا بهش «فیش سوخت» می‌گفتند را پراخت کردیم که واقعا انتظار آن را نداشتیم چون خوانده بودم که اگه کمتر از سه ماه مجددا بری ترکیه باید این مابه التفاوت را پرداخت کنی ولی در حال حاضر از همه ماشین‌ها دارند این پول را ‌گیرند که واقعا منصفانه نیست. خودشان لیستی دارند که بر حسب نوع خودرو، مقدار ظرفیت باک مشخص شده است. برای خودروی دنا، ظرفیت باک را 60 لیتر نوشته بودند و به ازای هر لیتر هم 9 هزار تومان پول می‌گرفتند که در کل من و برادرم هر کدام 540 هزار تومان آن‌جا کارت کشیدیم. فیش سوخت را بردیم داخل سالن و «بیجک» صادر کردند و پس از امضای ارزیاب نوبت به مهر زدن به پاسپورت‌ها رسید که دردسر من از اینجا شروع شد. ابتدا باید همه سرنشینان و راننده خودرو به محل مهر زدن پاسپورت‌ها بروند. پس از مهر خوردن پاسپورت، راننده باید به خودرو برگشته و با ماشین از گیت بازرسی عبور کند و بقیه سرنشینان از گیت عابران پیاده عبور کنند.

از 8 نفر جمع ما، پاسپورت 7 نفر مهر زده شد و من آخرین نفر بودم. نوبت من که رسید، سرکار استواری که داشت پاسپورت را چک می‌کرد نگاهی به مهرهای قبلی پاسپورت من انداخت و گفت پاسپورتت «مخدوش» است! و رفت به یک اتاق دیگر و به من هم گفت که باهاش برم. پیش خودم گفتم حتما چیز مهمی نیست و رفع می‌شه. ستوان سومی که در اتاق افسر نگهبانی بود، پاسپورت را چک کرد و گفت اثر مهرهای قبلی رفته و واضح نیست و در واقع پاسپورت مخدوش به حساب می‌یاد. گفت پاسپورتت را انداختی توی آب؟ گفتم نه والا. تنها حدسم این بود که در سفر قبلی‌ام پاسپورت را برای چند ساعتی گذاشته بودم جیب پشتی شلوارم و شاید آن‌جا عرق باعث کم رنگ شدن پاسپورت شده . خودم را لعنت می‌فرستادم که چرا درست و حسابی پاسپورت را نگاه نکرده بودم و مسافرت بقیه را هم خراب کرده بودم. متعجب بودم از این‌که در انجام کارهای مقدماتی سفر، پاسپورتم را چند جا چک کردند ولی کسی در این مورد تذکری نداد. من اینجا تجربه خودم را نوشتم تا از خراب شدن برنامه شخص دیگه‌ای جلوگیری بشه. از طرفی دیگه خانمم و برادرم و بقیه مدام زنگ می‌زدند که پس چرا نیامدی. بهشون قضیه را گفتم و دیدم کم کم همه شون برگشتند. وارد گیت ترکیه نشده بودند. هرچقدر التماس کردیم نتیجه نداد. آن سرکار استوار همان ابتدا در سیستم مخدوشی زده بود و می‌گفتند چون در سیستم ثبت شده نمی تونیم حذفش کنیم. سرکار استوار هم بعد از دیدن ناراحتی همه ماها خودش پشیمان شده بود که چرا چند دقیقه صبر نکرده بود ولی کاری نمی تونست بکنه.

پاسپورت را ضبط کردند و 15 هزار تومان هم گرفتند و گفتند پست می‌کنیم به اداره گذرنامه زنجان و یک هفته هم می‌کشه برسه اونجا. گفتم پاسپورت را بدید برم ازماکو جدیدش را بگیرم و حداقل برنامه مون با یکی دو روز تاخیر ادامه پیدا کنه ولی گفتند نمی‌شه که نمی‌شه. همه پکر و ناراحت و کلافه بودیم. به جز من که سال 94 هم ترکیه رفته بودم، بقیه بار اولشون بود که پا به بیرون مرز می‌گذاشتند و برای همین ضدحال بزرگی براشون به حساب می‌اومد. سرتون را درد نیارم، به داداشم گفتم شما برید ترکیه و ادامه بدید مسیر را تا ببینیم برای ما هم چی پیش می‌یاد. خودروی 4 نفره داداشم پس از بغض زن داداشم و بچه‌هاش روانه ترکیه شد و بقیه پاسپورت‌ها مهر ابطال خورد. بیجک را هم ابطال کردم و گفتند فیش سوخت تا آخر امسال اعتبار دارد. از مرز برگشتیم و شب را در ستاد اسکان فرهنگیان ماکو خوابیدیم. ما یک فامیل نظامی هم داریم که در مرز نخواستم قضیه را بهش بگم ولی از طریق مادرم از ماجرا مطلع شد و شب با هم صحبت کردیم. پس از یکی دو ساعت گفت صبح دوباره برو مرز. شب با داداشم صحبت کردم و گفت که امشب را در ارزروم اقامت می‌کنند.

روز دوم: پنجشنبه 14 شهریور

صبح بدون این‌که خانوداه را با خودم ببرم، تنهایی از ماکو راه افتادم به سمت مرز بازرگان. در جاده متوجه کوه بسیار زیای «آرارات» شدم. چون خودم برخی اوقات کوهنوردی می‌کنم، مسحور زیبایی و مه اطراف کوه شدم. تعجب کردم که چرا دیروز آرارات را ندیدم، شاید ابرها پوشانده بودند. در مرز هم خیل عظیمی از کوهنورردان راهی آرارات بودند. این بار در مرز یک افسر نگهبان یک درجه‌دار ستوان یکمی بود که کامل از قضیه اطلاع داشت. خلاصه آن فامیل ما به داد ما رسید و آن‌ها را راضی کرده بود که اجازه دهند ما از مرز عبور کنیم و در بازگشت به ایران پاسپورت را ضبط کنند! بعد از این‌که آن افسر نگهبان تایید را داد، از خوشحالی بوسیدمش و سریع برگشتم ماکو و خانواده را آوردم مرز. به خاطر آن‌که امروز پنجشنبه بود و دوشنبه و سه‌شنبه هفته بعد هم تعطیلات تاسوعا و عاشورا بود، مرز بسیار شلوغ بود و قطار ماشین‌های در صف، آدم را به وحشت می‌انداخت. منتها چون من تمام کارها را کرده بودم رفتم جلو صف و دوباره پس از کمی معطلی بیجک جدید صادر کردند و پس از دو ساعت معطلی در ساعت 13:30 از مرز عبور کردیم. در پاسپورت زیر مهر نوشتند که در بازگشت به دلیل مخدوش بودن پاسپورت ضبط گردد!  همین که مرز را رد کردیم یک نفس عمیق کشیدیم و سعی کردیم همه اتفاقات تلخ را فراموش کنیم و به ادامه سفر فکر کنیم. بالاخره قرار نیست همیشه همه کارها بر وفق مراد ما پیش بره. کوه آرارات با وجود برف در قله و مه زیبا در اطراف، از وجوه مختلف داشت زیبایی خودش را به رخ می‌کشید.

 02.JPG

تصویر 2 - جلوه‌گری کوه زیبای آرارات

پس از آرارات چیزی که نظر را جلب می‌کرد دو چیز بود. یکی کیفیت خوب جاده و آسفالت و دیگری تعداد خودروهای زیاد ایرانی که یا داشتند مثل ما وارد ترکیه می‌شدند و یا داشتند به ایران برمی‌گشتند که با خوش و بشی از جنس بوق و چراغ همراه بود! به داداشم اطلاع دادم و خیلی خیلی خوشحال شدند. بدون من انگار نای رفتن نداشتند. از آن‌جایی که تجربه مسافرت‌های کاری و تفریحی نسبتا زیادی داشتم،  برنامه‌ریزی مسافرت بر عهده خودم بود. وارد اولین شهر ترکیه یعنی دوغوبایزیت شدیم. سوپرمارکتی دیدیم که رویش به فارسی نوشته بود سوپرمارکت ایرانیان. زمانی که به داداشم زنگ زدم ارزنجان بودند و من گفتم شما به سمت سیواس حرکت کنید و ما شب هرطور شده می‌رسیم آن‌جا. از شهر آغری هم عبور کردیم. از آغری تا ارزروم کیفیت آسفالت حتی بهتر از بقیه جاها بود و واقعا عالی بود. از کمربندی ارزروم رد شدیم و به دلیل ضیق وقت وارد شهر نشدیم. تا ارزروم ماشین‌های مدل بالای ترکیه تک و توک دیده می‌شدند ولی از ارزروم به بعد کم کم تعدادشان بیشتر می‌شد. در مسیر تعدادی مزرعه‌ سلول‌های خورشیدی هم دیده‌ می‌شدند که کلی پانل خورشیدی داشت.

 03.jpg

تصویر 3 - جاده و آسمان تمیز و زیبا

 

 04.jpg

تصویر 4 – مزرعه سلول خورشیدی

 

 

ساعت هشت و نیم و مقارن با غروب آفتاب به شهر زیبا و تمیز ارزنجان رسیدیم. اولین کاری که کردیم یک «سیمکارت ترکسل» با 4 گیگ اینترنت گرفتیم به مبلغ 100 لیر. برای اینترنت و تماس لازم داشتیم. داداشم هم قبلا در ایران از یک آشنا، سیمکارت ترکسل به امانت گرفته بود. ارزنجان شهر تمیز و زیبایی به نظر می‌رسید ولی حیف که فقط در حد شام خوردن وقت داشتیم آن‌جا باشیم. شام وارد یک رستوران نسبتا خلوت شدیم و برای چهار نفر 70 لیر پول بابت شام نسبتا سبک دادیم.

 

بعد از شام به سرعت راهی جاده شدیم و تا سیواس رانندگی کردم و پس از سه ساعت و نیم به سیواس رسیدیم. البته بنده کلا عادت به رانندگی آرام ندارم و در اغلب مدت سفر حداقل سرعتم 120 بود! در کل مسافرتم در ترکیه فقط یه جا بود که جاده‌اش خراب بود و آن‌‌هم همین جاده کوهستانی ارزنجان به سیواس بود. البته حدود 120 کیلومتر اولش خوب نبود و بقیه‌اش خوب بود. پس از طی 860 کیلومتر و 70 کیلومتر مانده به سیواس و در حالی که هنوز چراغ بنزین روشن نشده بود، اولین بنزین گران‌قیمت را به ماشین زدم و ماشین دهنش (باکش) از این همه بنزین گران باز مانده بود! البته من دهنش را بستم تا براش مشکلی پیش نیاد! از قرار هر لیتر 6.88 لیر، به میزان 200 لیر بنزین زدم. دستشویی هم در اغلب پمپ بنزین‌ها رایگان است ولی در بقیه جاها یک لیر باید پرداخت کرد. در جاهای مهم و تاریخی این مبلغ به یک و نیم و دو لیر هم می‌رسد.

 05.JPG

تصویر 5 - پمپ بنزین و خودروی ما!

از آن‌جایی که با داداشم هماهنگ کرده بودیم که در سیواس هتل بگیرد، آن بنده خدا به دلیل گران بودن قیمت هتل‌ها، حدود دو ساعتی علاف پیدا کردن هتل شد تا این‌که بالاخره هتل آپارتمانی گرفته بودند چهار تخته و هر اتاق 220 لیر. نمی‌دانم به خاظر شهریور ماه بود که قیمت هتل‌ها این قدر زیاد شده بود یا کلا قیمت هتل‌های ترکیه بیشتر شده. آدرس آن‌‌جا را از طریق لوکیشن سریع پیدا کردیم و وقتی خانواده داداشم را دیدیم، از دیدن همدیگه بسیار خوشحال شدیم و امیدوار و خوشحال به ادامه مسیر در کنار همدیگر.

ffCiAYtylHGdX8IQp3z13AiSRXPVOeg06ht8x8pd.jpeg

تصویر 6 - آپارتمان اقامتمان در سیواس

روز سوم: جمعه 15 شهریور

صبحانه را در هتل خوردیم و گشت کوتاهی در شهر زدیم. از مسجد و مدرسه بروجیه دیدن کردیم. سپس به سمت استانبول حرکت کردیم. طبق برنامه باید امشب خودمان را به محل اقامت برادر کوچکترم در شهر ازمیت می‌رساندیم. به آنکارا رسیدیم و شاهد دومین ناشی‌گری خودم بودم که این ناشی‌گری به دلیل عدم تحقیق کافی و البته نبود اطلاعات دقیق در این زمینه بود که من در اینجا آن را به شما عرض می‌کنم تا شماها مثل من در تله نیفتید! از آنکارا تا استانبول حدود 440 کیلومتر آزادره است. البته جاده معمولی دیگری هم وجود دارد که ما اتفاقی وارد آزادراه شدیم. اول آزادراه دوربین‌های مخصوص عوارضی وجود داشت و یک کانکس هم برای شارژ و خرید عوارضی. با داداشم وارد کانکس شدیم و وقتی قیمت را پرسیدیم دهانمان از تعجب خشکید! 150 لیر مبلغ عوارضی که البته این مبلغ بابت صدور کارت و شارژ داخل آن برای عوارضی های این آزادره و سایر جاده ها بود. تقریبا عوارضی خود این آزادراه برای فقط مسیر رفت 30 لیر بود. ولی عیبش در این بود که از 150 لیر کمتر نمی‌شد پرداخت کرد. بالاخره به دلیل اینکه غروب به اول آزادره رسیدیم و سه و نیم ساعت هم راه تا ازمیت داشتیم، مجبور شدیم 150 لیر به اضافه 2 لیر هم بابت برچسب ویژه ماشین پرداخت کردیم و پس از چسباندن برچسب عوارضی بر روی شیشه و سبز شدن چراغ گیت آزادراه وارد جاده آنکارا-استانبول شدیم. خود آنکارا با آپارتمان‌های زیاد و منظم و رنگارنگ و بعضا تاریخی از دور زیبا به نظر می‌رسید و باز هم حیف که نتوانتسیم توقفی در آن‌جا داشته باشیم. تنها مزیت آزادره آنکارا-استانبول 6 لاین بودن آن بود وگرنه به لحاظ کیفیت جاده هیچ برتری نسبت به بقیه جاده‌های ترکیه نداشت. به نوعی می‌شه گفت که دولت ترکیه داره عوارضی بقیه جاده‌های ترکیه را در همین آزادراه‌های آنکارا و استانبول یک‌جا می‌گیره! مسیر زیبا بود ولی به دلیل تاریک شدن هوا زیاد اطراف جاده را ندیدیم. حدود ساعت 12 و نیم شب به شهر ازمیت و آپارتمان اقامت برادرم رسیدیم.

نکته کنکوری: برای تن ندادن به این مبلغ دو راه پیش روی شماست: اول این‌که در میانه مسیر ارزروم به سیواسُ جاده‌ای که به سمت شمال می‌رود را طی کنید و یا اگه به خود سیواس رفتید‌‌، وارد جاده معمولی که به موازات آزادراه هست، شوید. هرچند که از ازمیت تا استانبول از هر جاده‌ای که بروید باید عوارض دهید. در کل پیشنهادم اینه که اگه جاده‌های زیادی را می‌خواهید در ترکیه طی کنید و به شهرهای مختلف برید و زمان زیادی را اختصاص می‌دید به مسافرت، بهتره برچسب عوارضی را بگیرید.

روز چهارم: شنبه 16 شهریور

صبح تا ساعت 10 استراحت کردیم تا خستگی رانندگی از تنمون بیرون بره. وارد مسیر ازمیت-استانبول شدیم که ادامه همان آزادراه آنکارا استانبول بود. دوباره مبلغ 5 لیر به صورت الکترونیکی کم شد. روی «تنگه بسفر» فقط یک تونل وجود دارد که اسمش Avrasya است که تونل بزرگ و طولانی و زیبایی بود. از این تونل رد شدیم. از روی گوگل مپ در نزدیکی میدان تقسیم، پارکینگ خودرو پیدا کردیم و مستقیم رفتیم آن‌جا. پارکینگ طبقاتی بود که چند طبقه زیرزمین رفتیم و برای حدود 4 ساعت، 17 لیر پرداخت کردیم. گشتی در میدان تقسیم  و خیابان استقلال زدیم. خیابانی بود نسبتا کم عرض ولی شلوغ و پر از هیجان و جنب و جوش. تقریبا می‌شد حدس زد که حدود نیمی از جمعیت ایرانی‌ها بودند! اکثر برندهای معروف پوشاک در آن‌جا شعبه دارند و قیمت‌ها هم بالا بودند. کمی پیراشکی و شیرینی خوردیم. کوچه پس کوچه‌های پشت خیابان استقلال به نظر جالب می‌آمدند که ما امروز به خیابان‌های اطراف نرفتیم. آخرای استقلال، پر بود از مغازه‌های سازهای موسیقی (پیانو، ویولن، گیتار، گرامافون و ...) که برامون جذاب بودند.

 07.JPG

تصویر 7 – خیابان استقلال

حوالی غروب بود که به سمت «پل گالاتا» رفتیم تا نظاره‌گر پرواز مرغان و پرنده‌ها باشیم و غروب را هم به تماشا بنشینیم. صحنه‌های زیبا و پر از آرامش بود. مسجدهای رستم پاشا، ینی جامی و بقیه نیز از روی پل قابل مشاهده بودند و پس از غروب نورپردازی‌هایی زیبایی داشتند. «برج گالاتا» نیز پس از غروب زیباتر از قبل بود. روی پل، تعداد قابل توجهی ماهیگیر هم بودند که قلاب‌های ماهیگیری‌شان را در آب انداخته بودند و داشتند ماهی می‌گرفتند و البته بیشتر ماهی‌ها ریز بودند. در همین سفرنامه‌ها خوانده بودم که زیر پل ساندویچ ماهی می‌فروشند و تعریف کرده بودند. رفتیم و دو تا ساندویچ ماهی و مابقی هم از غذاهای دیگر سفارش دادیم که ساندویچ ماهی افتضاح بود. طعم ماهی خام می‌داد و کلا در ترکیه اینو فهمیدم که زیاد در پختن ماهی تخصص ندارند. به سمت برج گالاتا حرکت کردیم که از دور همچنان جالب و باابهت به نظر می‌رسید. قیمت بلیت 35 لیر بود و از رفتن به بالای برج صرف‌نظر کردیم. ماشین‌ها را از پارکینگ خارج کردیم و به ازمیت برگشتیم.

 08.jpg

تصویر 8 – برج گالاتا در روز

 09.JPG

تصویر 9 – برج گالاتا در شب

 10.JPG

تصویر 10 – مسجد رستم پاشا از روی پل گالاتا

روز پنجم: یکشنبه 17 شهریور

آپارتمان داداشم یک استخر نسبتا بزرگ و زیبایی داشت. صبحانه را که میل کردیم با دو تا داداشم و «دوقلوهای افسانه‌ای» تنی به آب زدیم و حسابی چسبید. کوچکترین صدای بلندی باعث اعتراض همسایه‌ها می‌شد. امروز چون یکشنبه بود، روز تعطیلی داداش کوچکم بود و فردا را هم مرخصی گرفته بود. پس از آب‌تنی در استخر، روانه استانبول شدیم. بعدازظهر بود که از ازمیت درآمدیم و برای این‌که برای استانبول نمی‌شد برنامه مفصلی اجرا کرد، تصمیم گرفتیم به یک اوتلت معروف و خوب که از گوگل مپ پیدا کرده بودیم، برویم. اوتلت Via Port تقریبا 30 کیلومتری قبل از استانبول قرار داشت و محوطه بسیار بزرگ و باصفایی داشت. تقریبا تمامی برندها هم در آن‌جا حضور داشتند و تخفیف‌های خوبی هم داشتند منتها چون ما بار اول بود که در ترکیه خرید می‌کردیم زیاد راه و چاه خرید را نمی‌دانستیم و چشممان که به قیمت‌های نجومی می‌افتاد از ادامه دیدن صرفنظر می‌کردیم. در آخر متوجه شدیم که باید سراغ جنس‌های تخفیف خورده رفت. ضمن این‌که فروشگاه‌های LC Waikiki، Koton، و Defacto یار همیشگی ما قشر مستضعف بودند و در نهایت وقتی از خرید از برندها ناامید می‌شدیم به دامان پر مهر این سه فروشگاه پناه می‌بردیم! مقداری خرید کردیم و دوباره به ازمیت برگشتیم.

روز ششم: دوشنبه 18 شهریور

برنامه امروز گشت و گذار در بزرگ‌ترین جزیره از جزایر پرنس، یعنی «جزیره بویوک‌آدا» بود. بنابراین صبح به همراه برادر کوچک‌ترم و بقیه نفرات، به سمت اسکله بشیکتاش در استانبول راه افتادیم. کشتی از دو جا به سمت جزیره حرکت می‌کند .یکی همین اسکله بشیکتاش و دیگری اسکله کاباش. ایستگاه اول بشیکتاش است. بنابراین کسانی که می‌خواهند جای به خصوصی را در کشتی سوار شوند و یا تعداشان زیاد است بهتر است از بشیکتاش سوار شوند. هزینه کشتی برای رفت و برگشت هر کدام 10 لیر است. عصرها، ساعت‌ برگشت از جزیره، هر یک ساعت یک بار است. کشتی حدود پنج دقیقه بعد به ایستگاه کاباش می‌رسد و حدود یک ساعت و نیم دیگر به جزیره بویوک‌آدا.

 11.jpg

تصویر 11 - دروازه ورود به استانبول

12.jpg 

تصویر 12 – جدول زمانی رفت و برگشت کشتی به/از جزیره بویوک‌آدا

هوا در این موقع از شهریور عالی است و پرواز و جولان مرغان در آسمان، آدمی را به شور و شوق وامی‌دارد. مناطق آسیایی و اروپایی از کشتی به وضوح قابل مشاهده است. چند جزیره نیز قبل از بویوک‌آدا وجود دارند که کشتی در آن‌جا توقف نمی‌کند. در جزیره پیاده می‌شویم. جمعیت نسبتا زیادی آن‌جاست و اثری از خودرو نیست. البته تعداد اندکی خودروی باربری وجود دارد که برای جابجایی بار مغاره‌دارهاست. وسایل حمل و نقل عمومی در این جزیره عبارتند از کالسکه و دوچرخه. در جزیره دو گروه شدیم. پنج نفر سوار دوچرخه و چهار نفر سوار کالسکه. از آن‌جایی که من به دوچرخه‌سواری علاقه دارم، خودم ترجیح دادم که با دوچرخه دوری در جزیره بزنم. این را بگم که بویوک‌آدا، جزیره نسبتا بزرگی است ولی از نظر وسعت و حتی زیبایی و شگفتی طبیعت، به هیچ وجه قابل مقایسه با جزیره قشم و حتی کیش نیست. ترکیه‌ای‌ها هم از اروپایی یاد گرفته‌اند و از هر چیز کوچک و بزرگی در راستای گردشگری دارند درآمدزایی می‌کنند و آن‌جا چقدر دلم برای ایران عزیزم سوخت که با این همه زیبایی و تنوع اقلیمی و شگفتی‌های فراوان زیستی و طبیعت، بهایی برای صنعت بزرگ و پول‌ساز گردشگری قائل نیستند.

GW0dp1qvvuYtBjCSF5WvUtPpSljRiaC1fx8vVpG6.jpeg

تصویر 13 - اسکله ورودی به جزیره بویوک‌آدا

 

هزینه کرایه دوچرخه برای هر ساعت 10 لیر بود که با کمی چانه‌زنی به ساعتی پنج لیر رساندیم و پول سه ساعت را همراه با پاسپورت خودم دادیم و شروع به رکاب زدن کردیم. هنوز چند ده متری دور نشده بودیم که متوجه کیفیت بد دوچرخه‌ها شدیم. دوچرخه یکی از دوقلوها صدا می‌داد. با هم برگشتیم و دوچرخه‌اش را عوض کردیم. بعد از مدتی که به سربالایی رسیدیم، من دیدم زنجیر چرخ دوچرخه‌ام هرز شده و با فشاری که بر زنجیر می‌آمد، زنجیر رد می‌کرد! با هزار زور و زحمت و زیگزاگی رفتن سربالایی‌ها را رد کردم و یه جایی از مسیر، زنجیر چرخ خواهر خانمم از جا درآمد. با کمک هم زنجیر را جا انداختیم و به خاطر همین کیفیت بد دوچرخه‌ها خیلی نتوانستیم گشت و گذار خوبی را انجام بدیم و دوچرخه‌ها را بعد از دو ساعت بردیم پس دادیم. در وسط‌های جزیره و در بلندی، کلیسایی قرار داشت که فرصت نشد آن‌جا بریم. جا دارد دو نکته خوب و بد را اینجا ذکر کنم. نکته خوب این‌که در طول مسیر خانه‌ها و ویلاهای بسیار زیبا و پر از گل‌های رنگارنگ و متنوعی وجود داشتند که ما را بر آن داشت که چند بار توقف کرده و شروع به عکاسی کردیم. نکته بد این‌که چون مسیر تردد دوچرخه و کالسکه‌ها یکی است بنابراین بوی بد فضولات اسب‌ها که در همه جای مسیر ریخته شده است، در فضا می‌پیچد که ممکن است برای خیلی‌ها آزار دهنده هم باشد.

 14.JPG

تصویر 14 – دوچرخه‌سواری در جزیره

15.JPG 

تصویر 15 – کالسکه‌سواری در جزیره

16.jpg 

تصویر 16 نمایی از خیابان‌های جزیره

17.jpg 

تصویر 17 – یکی از ویلاهای زیبای جزیره

پس از آن‌که دوچرخه‌ها را پس دادیم، به سمت چهار نفر دیگه که در نزدیکی‌های اسکله‌ جزیره بودند رفتیم. برادر بزرگم آن‌جا مشغول شنا در حاشیه جزیره بود. چند تا پلاژ در جزیره وجود دارند که پولی هستند و از اسکله دورتر هستند. قرار بود ساعت پنج و نیم همه در اسکله باشند تا برگردیم ولی چون دو سه دقیقه دیر رسیدیم، کشتی سر وقت حرکت کرده بود و بنابراین کمی دیگر گشتیم تا ساعت شش و نیم شد و سوار کشتی شدیم. بهترین زمان برگشت در تابستان همین ساعت شش و نیم است که غروب آفتاب را می‌توان از کشتی تماشا کرد که بسیار زیباست. تعداد هموطن‌های ایرانی درکشتی زیاد بود.

 18.JPG

تصویر 18 – نمایی از استانبول در مسیر برگشت از جزیره

در ایستگاه بشیکتاش پیاده شدیم و چون منطقه باکلاسی به نظر می‌رسید، کمی در خیابان‌های اطراف چرخیدیم. وارد یک مغازه لوازم‌التحریر شدیم. قیمت‌ها گران‌تر از ایران بودند. قیمت کتاب‌ها هم که دیگه خیلی گران‌تر بودند. شام را در یک مغازه کبابی خوردیم به مبلغ 166 لیر برای پنج نفر و یکی از شام‌های خوب ما در ترکیه بود. بعد از شام، از جلوی یک مغازه میوه‌فروشی داشتیم رد می‌شدیم که با دیدن چیزی، برق از چشمان خانمم پرید! در ایران خانمم یک میوه خاصی را شناسایی کرده بود که در ایران موجود نبود و احتمال می‌داد که در ترکیه موجود باشد. آن میوه، میوه اژدها یا «دراگون فروت» ( Dragon fruit ) نام دارد. میوه‌ای قرمز رنگ که اندازه‌اش از گلابی بزرگ‌تر است و دانه‌ای هم می‌فروختند، دانه‌ای 10 لیر! سه تا خریدیم و به سمت پارکینگ رفتیم تا ماشین‌ها را برداریم. گران‌ترین هزینه پارکینگ را در همین بشیکتاش پرداخت کردیم. تقریبا برای 10 ساعت، 80 لیر از هر ماشین گرفتند و برای ما درس عبرتی شد تا قبل از ورود به پارکینگ اول قیمت را جویا شویم. در برگشت از روی «پل فاتح» رد شدیم که در شب جلوه زیباتری داشت. مجددا به ازمیت برگشتیم و در منزل با هیجان خاصی شروع به پوست کندن دراگون فروت کردیم. وقتی خوردیم انتظارمان برآورده نشد و به عبارتی، ضدحال خوردیم. داخل میوه خیلی شبیه کیوی است ولی با رنگ سفید. مزه‌اش شبیه به کیوی بی‌مزه است. من به شوخی گفتم مزه‌اش شبیه شلغم مزه‌دار است و همگی به این تشبیه من خندیدند.

 19.JPG

تصویر 19 – ! Dragon Fruit

روز هفتم: سه‌شنبه 19 شهریور

امروز بازدید از آثار تاریخی و رفتن به ساحل را در برنامه قرار دادیم. صبح خودرو را در نزدیکی ایاصوفیه پارک کردیم. پیاده به ایاصوفیه رفتیم و دیدم صف شلوغی برای ورود به ایاصوفیه تشکیل شده. جلوتر رفتم و قیمت بلیت را پرسیدم. گفتند 105 لیر! تعجب کردم از این قیمت بالای بلیت. از یکی از دکه‌دارها و نیز یه نفر دیگه پرسیدم که با استانبول کارت می‌شه از ایاصوفیه بازدید کرد که گفتند نه نمی‌شه. خوانده بودم که با استانبول کارت خیلی از جاهای تاریخی استانبول را با قیمت کمتر و بدون ایستادن در صف می‌شه دیدن کرد که متاسفانه امکانش فراهم نشد و ما هم قید بازدید از داخل ایاصوفیه را زدیم. ناگفته نماند که پس از کلیسای سانتا ماریا در ایتالیا و کلیسا و مسجد ایاصوفیه در ترکیه، سومین گنبد آجری جهان در شهرستان «سلطانیه» زنجان است که بر همه طبیعت دوستان دیدن حداقل یک بار لازم است.

 20.JPG

تصویر 20 – مسجد ایاصوفیه

درست در چند ده متری ایاصوفیه، «آب‌انبار باسیلیکا سیسترن» وجود دارد. آب‌انباری بسیار بزرگ و تاریک که ورودی آن هم نفری 30 لیر بود. به پایین پله‌ها که رسیدیم دیدیم جمعیتی در صف هستند تا عکس بگیرند. آن‌جا تختی شبیه تخت سلاطین عثمانی گذاشته بودند با متعلقات و وسایل مربوط به آن دوران. به ازای هر عکسی که روی این تخت‌ها می‌گرفتند و چاپ می‌کردند 40 لیر می‌گرفتند که ما هم یک عکس گرفتیم. کاخ موزه توپکاپی سه‌شنبه‌ها به دلیل نظافت بسته است و ما اطلاعی از این موضوع نداشتیم.

 21.jpg

تصویر 21 – آب‌انبار باسیلیکا سیسترن (عکس از اینترنت)

بعدازظهر به ساحل  Tirmata در حاشیه دریای سیاه در شمال استانبول و در دو کیلومتری غرب روستای کیلیوس (Kilyos) رفتیم. گویا هرقدر به سمت اروپا می‌رویم همه چیز گران و پولی می‌شود. در جاده منتهی به آن روستا، عوارضی وجود داشت که 13 لیر هم از شارژ کم کرد ولی نمی‌دانم به چه دلیل شارژ خودرو برادرم تمام شده بود و به همین دلیل راه‌بند عوارضی باز نشد و برادرم پول عوارضی را نقدی داد! جاده‌های شمال استانبول و غرب بسیار خلوت و تمیز و پر از آرامش بودند. حس نسبتا واقعی از رانندگی در اروپا در آن‌جا به من دست داد. بگذریم، ورودی پلاژی که گفتم در روزهای عادی نفری 40 لیر بود ولی با چانه‌زنی 20 لیر حساب کرد و بعدا دلیل تخفیف دادنش را فهمیدیم! پلاژ ورودی خوبی داشت و برای دوش و سرویس بهداشتی فضاهای مجزایی اختصاص داشت. کنار ساحل که رسیدیم باد نسبتا شدیدی در دریا شروع شده بود و دلیل محبت در تخفیف هم همین موضوع بود. تقریبا غیر از ما دو سه نفر دیگه حضور داشتند که مشغول صحبت بودند. ما با توجه به راهی که طی کرده بودیم و هزینه‌ای که کرده بودیم، ترجیح دادیم هر جور شده تنی به آب بزنیم. آب به هیچ وجه سرد نبود و یک ساعت آن‌جا بودیم و چون نزدیک غروب بود عکاسی هم کردیم.

 22.jpg

تصویر 22 –پلاژی در کناره دریای سیاه

شام را برگشتیم به داخل روستای کیلیوس و شام خوشمزه‌ای در آن‌جا خوردیم به قیمت 115 لیر برای چهار نفر. بعد از شام، برگشتیم به داخل شهر استانبول. موقع برگشتن هوا تاریک شده بود واز مسیر فرعی رفتیم که شیب‌های بسیار تندی داشت و واقعا مهیج بود. امشب تصمیم گرفتیم در استانبول هتل بگیریم و برای این‌که هزینه زیادی پرداخت نکنیم، من هتلی را در همان حومه استانبول شناسایی کردم ولی متأسفانه با این‌که هتل تمیزی به نظر می‌رسید، قیمت هر اتاق دو تخته‌اش 250 لیر بود. از آن‌جا صرف‌نظر کردیم و به سمت منطقه منطقه آسیایی فاتح رفتیم. آن‌جا به طور اتفاقی هتلی را دیدیم و یک اتاق چهار تخته به قیمت 230 لیر و اتاق سه تخته دیگری به قیمت 170 لیر گرفتیم و البته بدون صبحانه. شب را هم من در اتاق سه تخته روی زمین خوابیدم! یکی از پرسنل هتل پسری بود اهل ارومیه که به تازگی در آن هتل مشغول کار شده بود.

روز هشتم: چهارشنبه 20 شهریور

امروز را اختصاص دادیم به خرید. به پاساژ جواهیر رفتیم. پاساژی 6 طبقه بود که خیلی شیک و تمیز بود و تقریبا همه برندها آن‌جا بودند. ما کلا برای خرید ناشی‌گری کردیم و واقعا نمی‌دانستیم باید چه جوری خرید با قیمت مناسب انجام داد. مخصوصا به حراج برندهای خوب زیاد دقت نکردیم و البته این را هم بگم که دیگه پوشاک ارزان مثل سابق در ترکیه وجو ندارد. چون هم ترکیه در این چند سال تورم شدیدی داشته و هم ایران تورم نجومی. ولی با همه این توصیفات، با دقت و جستجوی زیاد می‌شه خرید راضی‌کننده‌ای انجام داد. کلا من به شوخی می‌گفتم که جای ما برای خرید سه تا فروشگاه بیشتر نیست! Defacto و Koton و LCWaikiki. بقیه برندها قیمتشان گران بود حتی آن‌هایی هم که حراج خورده بودند باز هم برای ما گران بودند. البته من نکته‌ای را کشف کردم و آن این است که خرید پوشاک برند در ترکیه کار درستی است به نظرم. به دو دلیل: اول این‌که مطمئن هستی که جنس اصل می‌گیری و دوم این‌که قیمتش از ایران پایین‌تر است. به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم نفری یک کفش از آدیداس بگیریم. وارد یک فروشگاه آدیداس شدیم و هر کدام از ما یک کفش گرفتیم. در بازه قیمتی 350 تا 500 لیر. کفش 500 لیری را من در سایت‌های ایرانی چک کردم و دیدم حدود یک و نیم میلیون تومان قیمت داشت. خلاصه خرید قسمت سخت مسافرت ما بود و برای آقایان برخی مواقع به شدت زجرآور و حوصله‌سربر و برای خانم‌ها بسیار لذت بخش. پس از خستگی فراوان شب دوباره به همان هتل رفتیم.

 23.JPG

تصویر 23 – پاساژ جواهیر

 24.jpg

تصویر 24 – لوسترفروشی شیک!

 

 

روز نهم: پنجشنبه 21 شهریور

امروز روز آخر ما در استانبول بود. بنابراین به خیابان استقلال رفتیم تا دوباره گشتی در آن‌جا بزنیم. نکته جالب این‌که ما از یکی از کوچه‌های فرعی داشتیم به راهمان ادامه می‌دادیم که یهو دیدیم با دو ماشین ناخواسته وارد خیابان استقلال شده‌ایم. با دیدن جمعیت زیاد مردم کمی شوکه و گیج شدیم تا بالاخره راه ماشین‌رو را از کوچه مقابل پیدا کردیم و مستقیم به سمت پارکینگ رفتیم. البته در نزدیک‌ترین جای ممکن به خیابان استقلال و درست در وسط استقلال این اتفاق افتاد و خوشحال هم شدیم که پارکینگ خیلی نزدیک بود. پول پارکینگ 30 لیر شد. خانواده برادرم و مادر خانمم باز هم وقتشان را به خرید اختصاص دادند و ما هم تصمیم گرفتیم تا در کوچه پس کوچه‌های اطراف استقلال قدم بزنیم که بعدا متوجه شدیم تصمیم درستی گرفتیم چون پر از سوژه‌های جالب بودند.  راستی یک کافه جالب در خیابان استقلال از قبل شناسایی کرده بودیم که ترکیبی از کافه و کتابفروشی است که برای علاقمندان به کتاب‌خوانی همراه با صرف قهوه یا چایی بسیار مکان دنج و متفاوتی است. این کافه کتاب دو طبقه دارد که هر دو طبقه پر است از کتاب‌های ترکی، آلمانی و انگلیسی. می‌توان با خیال راحت ساعت‌ها آن‌جا نشست و کتاب‌ها را مطالعه کرد. اسم دقیق این کافه کتاب، TÜRK-ALMAN KITABEVI & CAFÉ  است.

BfA2w8oBOYYq0WoL9pHfFP616geDPlAVCxPLzWyX.jpeg

تصویر 25 – کافه کتاب ترک آلمان در خیابان استقلال

 26.png

تصویر 26 – نمایی از داخل کافه کتاب (عکس از اینترنت)

 

خواهر خانمم از قبل تعداد زیادی جا را شناسایی کرده بود که فقط توانستیم به پنج شش تا از آن سوژه‌ها سر بزنیم. سه تا از این مکان‌ها، موزه‌ها بودند. وارد موزه هنرهای معاصر ترکیه شدیم ولی قیمت بلیت ورودی آن مبلغ بسیار بالای 268 لیر بود که دست از پا درازتر برگشتیم. یکی دیگه از موزه‌ها ترکیبی از آثار تاریخی و گالری نقاشی بود. طراحی و نورپردازی و دکوراسیون موزه به قدری جذاب و زیبا بود که محتویات آن در حاشیه قرار می‌گرفت. در کنار هر اثر، یک جک هدفون قرار داشت که به راحتی می‌شد به اطلاعات آن اثر گوش کرد. درباره آثار موزه باید بگم در مقابل اثرهای تاریخی ایران حرفی برای گفتن نداشت. بازدید از این موزه رایگان بود. جای دیگری که سر زدیم، یک فروشگاه صفحه گرامافون بود که پر بود از انواع و اقسام صفحه‌های گرامافون. خواهر خانمم برای خودش دو تا صفحه خرید. تقسیم‌بندی بسیار منظمی در آن‌جا حاکم بود.

AiurQzHzTXm4ZerkeDaGuMmCVC3BKkbwZgfJTwZp.jpeg

تصویر 27 – فروشگاه صفحه گرامافون

بعد از فروشگاه صفحه گرامافون، وارد مغازه‌ دیگری شدیم که صابون‌های زیتون کاملا طبیعی و بدون مواد شیمیایی می‌فروخت که یک قالب شاید صد گرمی آن حدود 70 لیر قیمت داشت. صابون‌ها دارای انواع و اقسام بو و رنگ بود و دست‌ساز بودند و برای ما جالب به نظر رسیدند. 

پس از این‌که بازدیدمان تمام شد، به داخل خیابان استقلال برگشتیم و با هم مقداری باقلوا و چایی خوردیم به قیمت 15 لیر برای هر نفر. باقلوای ترکیه کیلویی 120 لیر قیمت داشت و اگر بخواهم منصفانه نظر دهم، باقلوایی که من از تبریز خریده بودم هم خوشمزه‌تر بود و هم ارزان‌تر ولی خب تنوع باقلوا در ترکیه بسیار زیاد است. در آخر این سفرنامه من جمع‌بندی خواهم داشت که از نظر خودم ترکیه در چه چیزهایی بهتر از ایران بود و درچه چیزهایی ضعیف‌تر.

 28.JPG

تصویر 28 - باقلوای خوشمزه در خیابان استقلال

پس از آن‌که کارمان در خیابان استقلال تمام شد، به سمت ازمیت راه افتادیم. داخل استانبول رفتیم به پمپ بنزین. پس از این‌که بنزین زدیم من منتظر بودم که خانواده از سوپرمارکت برگردند که اتفاق بسیار جالب دیگه‌ای رقم خورد. به طور کاملا غیر منتظره، یکی از خوانندگان ایرانی را دیدم که درست جلوی من از ون پیاده شد. لحظه‌ای مکث کردم و پیش خودم گفتم شاید ورژن ترکیه‌ایش است ولی دقت کردم دیدم نه خود خودشه! جلو رفتم و چند جمله‌ای باهاش خوش و بش کردم. گفتم در استانبول برنامه دارید؟ گفت چند هفته‌ای است استانبول هستم و امشب هم همین‌جا برنامه دارم. با دستش اشاره کرد به کشتی‌ای در تنگه بسفر که داشت به سمت ما می‌آمد. سپس بادیگاردش آمد و او را به کشتی برد. صدای جیغ و هورا و تشویق ایرانی‌های داخل کشتی در هوا طنین‌انداز شد. برخلاف میل باطنی، از استانبول خداحافظی کردیم و به ازمیت برگشتیم.

روز دهم: جمعه 21 شهریور

صبح پس از صرف صبحانه، به سمت ایران راه افتادیم. تصمیم گرفتیم از جاده ساحلی شمالی ترکیه و شهر ترابزون به بازرگان بریم. ابتدا به شهر تولید گوشی‌های سامسونگ، یعنی «سامسون» رفتیم. این عبارت را من بارها به شوخی گفتم و کم مانده بود خانواده باور کنند! در خروجی سامسون، اوتلت بزرگی قرار داشت که چرخی در آن زدیم ولی چیز خاصی نخریدیم. آفتاب غروب کرده بود که به سمت ترابزون راه افتادیم ولی به دلیل مسافت زیاد و با توجه به این‌که باران هم می‌بارید و ساعت هم یک نصف شب شده بود، شب را در ماشین و در یک پمپ بنزین تر و تمیز خوابیدیم.

مشاهده لیست قیمت تور ترابزون

روز یازدهم: شنبه 22 شهریور

صبح به سمت ترابزون حرکت کردیم و در ورودی شهر صبحانه خوردیم. چون برادرم جلوتر از ما بود، صبحانه را زودتر سفارش داده بود و قیمت هم نپرسیده بود. ما که رسیدیم، به ما گفت که صبحانه زیاده و شما دیگه سفارش جدید ندید و با ما شریک بشید. ما هم شریک شدیم و البته دو تا شیر برنج اضافه سفارش دادیم. قیمت صبحانه بسیار بالا شد. حدود 140 لیر برای 8 نفر که رقم گرانی بود. کیفیتش هم چندان تعریفی نداشت. به داخل ترابزون رفتیم و قرار شد یکی دو ساعت در آن‌جا وقت بگذرانیم. برادرم در ادامه خریدهای قبلی‌اش دوباره رفت خرید. ما چهار نفر هم به کاخ آتاتورک ترابزون رفتیم. خیابان‌های ترابزون به دلیل هم‌جواری با دریای سیاه از سمت شمال و کوهستان‌های نسبتا مرتفع از سمت جنوب، دارای شیب‌های تندی است. موقعیت قرارگیری کاخ آتاتورک دنج و راحت و خوب بود. ورودی کاخ نفری 10 لیر بود. در روبروی کاخ، دریا و درختان بلند دیده می‌شوند. گردشگران زیادی هم آن‌جا بودند، از جمله هم‌وطنان عزیزمان که حتی خودم دیدم دو تا اتوبوس ایرانی که تور بودند وارد کاخ شدند! درباره جزئیات کاخ مطالب به حد کافی در اینترنت هست. پس از کمی عکاسی از کاخ بیرون آمدیم و پس از ملحق شدن به برادرم مسیرمان را به سمت جنوب و شهرهای بایبورت و ارزروم ادامه دادیم.

 29.jpg

تصویر 29 – به سوی ترابزون در امتداد خط ساحل شمالی

 30.JPG

تصویر 30 – کاخ آتاتورک ترابزون

بیشتر از نیمی از جاده ترابزون بایبورت کوهستانی است و در برخی جاها دو طرفه می‌شود و محدودیت سرعت در این مسیر 70 الی 90 کیلومتر است. جاده آدم را یاد جاده‌های چالوس، اسالم-خلخال و مانند آن‌ها می‌اندازد ولی باز هم به نظر من به طبیعت ایران نمی‌رسد، البته طبیعت بسیار تمیز و بدون آلودگی است. این جاده پر از تونل‌های طولانی است و همچنین دارای دوربین‌های متعدد. البته ما طبق روال قبل این مسیر را هم با سرعت بالا طی کردیم. این نکته را بگم که شهر «ریزه» که طبیعت بسیار زیبایی دارد و مهد تولید چای ترکیه است، در یک ساعتی شرق ترابزون قرار دارد که متأسفانه فرصت نداشتیم تا از آن‌جا و دریاچه «اوزون گل» دیدن کنیم. پس از چهار ساعت و نیم رانندگی از ترابزون به شهر ارزروم رسیدیم و تصمیم گرفتیم داخل شهر بریم. ابتدا در رستوران AKSU، «جاغ کباب» خوردیم که در شکل مشخصه. هر سیخ 10 لیر بود و خیلی هم خوشمزه.

xQslbZCavsjpabTlVdmkE3Ft5Ix6nD6h4HhwWSwO.jpg

تصویر 31 – جاغ کباب در ارزروم

کلا هر قدر به سمت ایران نزدیک می‌شدیم قیمت‌ها ارزان می‌شد. بطری آب معدنی بزرگ در استانبول 2 و حتی بعضی جاها 3 لیر بود ولی در ارزروم 1.5 لیر. پس از شام گشتی هم در مرکز خرید بزرگ این شهر زدیم که به نظرم دست کمی از مراکز خرید استانبول نداشت.

32.JPG

موقع غروب از ارزروم خارج شدیم. در شهر «هوراسان» کمی میوه خریدیم که انجیرهای مشکی بسیار خوشمزه‌ای داشت که کیلویی 10 لیر بود. ساعت یک نصف شب رسیدیم مرز بازرگان. ما در نظر داشتیم که ساعت 12 یا 1 که به ایران می‌رسیم شب را در ستاد اسکان فرهنگیان ماکو اقامت کنیم ولی یک نکته مهم را در برنامه‌ریزی فراموش کرده بودیم و آن هم حساب نکردن اختلاف زمانی یک و نیم ساعته ایران و ترکیه بود! ما ساعت دو و نیم نصف شب به وقت ایران رسیدیم مرز و ساعت 3 مرز را رد کردیم و عملا برنامه شب‌مانی در ماکو به هم خورد. قبل از رسیدن به مرز نگران این بودیم که گمرک ترکیه یقه ما را بچسبد و لیست بلند و بالایی از جریمه‌ها و پول عوارضی که ندادیم را به ما تقدیم کند ولی به طرز عجیبی هیچ جریمه‌ای در کار نبود و حتی پول عوارض را هم نگرفتند. خوشحال و خندان از گیت ترکیه رد شدیم و ماشین را هم اصلا نگاه نکردند. اگه یادتان باشد هنگام ورود به ترکیه مشکل پاسپورت داشتم که قرار شد موقع برگشت ضبط شود. همین اتفاق هم افتاد و پاسپورتم را ضبط کردند و البته از این موضوع ناراحت نبودم.

روز دوازدهم: یکشنبه 23 شهریور

پس از عبور از مرز، حدود یک ساعتی در ایران رانندگی کردیم و چند ساعتی را دوباره در ماشین خوابیدیم. صبح به راهمان ادامه دادیم. دیدن جاده‌های پر از سرعت‌گیر و دست‌انداز و افسرهایی که در جاده‌ها بودند و هوای پر از گرد و غبار پس از رانندگی در ترکیه واقعا آزادرهنده بودند ولی ما ایرانی‌ها اهل عادت هستیم هر چه که باشد، دوباره به وطن بازگشتیم و امیدوارم ایران عزیزمان با مدیریت درست بتواند پذیرای توریست‌ها از سرتاسر دنیا باشد و به رونق و آبادانی برسد.

نقشه کلی مسیری را که در این مسافرت طی کردیم، در شکل زیر آورده‌ام:

33.png

و اما می‌رسیم به قسمت جذاب سفرنامه‌ها که جمع بندی کلی از هزینه‌ها و نکات مهم سفر است:

 

1.jpg

2.jpg

3.jpg

4.jpg

 

 

 

همان‌طور که از جدول برمی‌آید، هزینه تمام شده برای هر نفر حدود 3350 هزار تومان است که کم‌تر از پول بلیت و اقامت با تور هم می‌شه، حالا باقی هزینه‌های تور پیشکش. قبلا اشاره کردم که یک جدول امتیازدهی و مقایسه‌ای بین ایران و ترکیه آماده کرده‌ام تا به طور خلاصه و تیتروار، نظر و دیدگاه خودم را جمع‌بندی کرده باشم. حداکثر امتیاز، پنج است. البته خیلی معیارهای دیگه را هم می‌شه اضافه کرد ولی آن مواردی را که در این سفر بیشتر به چشممان خورد، اینجا آورده‌ام.

5.jpg  

 

نکات مهم:

  • مسافت طی شده کل و بنزین مصرفی: 5700 کیلومتر (4500 کیلومتر در خاک ترکیه و 1200 کیلومتر در خاک ایران)، 455 لیتر در ایران و ترکیه که میانگین مصرف سوخت خودرو به ازای هر 100 کیلومتر، 8 لیتر می‌شود. به دلیل کیفیت بالای بنزین در ترکیه (عدد اکتان 95)، میانگین مصرف بنزین تقریبا یک لیتر کم‌تر از ایران است.
  • از لحاظ معماری تاریخی، ایران دارای آثار بسیار زیبا و ارزشمندی است. ریزه‌کاری‌هایی که در بناهای تاریخی ایران وجود دارد واقعا کم‌نظیر است.

 

توصیه‌ها:

  • بهترین خودرو برای سفر زمینی به ترکیه، خودروهای شرکت رنو است. اول این‌که تعداد ماشین‌های رنو در ترکیه بسیار بالاست و اگر مشکل تعمیراتی یا تأمین قطعه برای ماشین پیش بیاد، جای نگرانی نخواهد داشت. دوما، معمولا مصرف سوخت ماشین‌های رنو به نسبت بقیه ماشین‌ها کم‌تر است.
  • جاده‌های ترکیه بسیار خلوت و کیفیت آسفالت در اغلب مسیرها بسیار خوب است. محدودیت سرعت مشابه ایران است ولی در ورودی و خروجی شهرها باید دقت کرد و با سرعت پایینی حرکت کرد. جاده‌های منتهی به استانبول دارای عوارضی است که قبل از ورود به این گونه جاده‌ها باید برچسب عوارضی خرید و شارژ کرد. از لحاظ امنیت، ما در جاده‌ها و شهرها مشکلی ندیدیم. پمپ بنزین‌ها در هر چهار پنج کیلومتر موجود است به جز برخی مناطق کوهستانی که ممکن است از هر 30 یا 40 کیلومتر وجود داشته باشد. (برای نمونه مسیر ارزنجان-سیواس). لطفا یک سری عادت‌های بد رانندگی ایرانی را در آن‌جا ترک کنید. اول، حتما حتما در لاین خودتان حرکت کنید و از تغییر لاین پرهیز کنید مگر این‌که کاملا حواستان به پشت باشد. ماشین‌های ترکیه‌ای با سرعت خیلی زیادی در لاین سرعت تردد می‌کنند. دوم، به هیچ وجه برق نزنید. سوم، پارک دوبل نزنید و در جای توقف ممنوع و ترجیحا در خیابان اصلی پر تردد پارک نکنید و ماشین را در پارکینگ بگذارید.
  • اگر به شلوغی و تردد زیاد گردشگرها و جنب و جوش شهری و تفریحات ساحلی علاقه دارید، بهترین زمان سفر تابستان و مخصوصا نیمه اول شهریور است. وگرنه بهار و پاییز را مد نظر قرار دهید.
  • همه مشاهدات، تجربیات، نظرات، پیشنهادها، ذکر مزایا و معایب و غیره از دیدگاه شخصی بنده به عنوان راوی سفرنامه است و ممکن است شخص دیگری دقیقا تجربیات و نظراتی برعکس این داشته باشد. پس انتظار نداشته باشید همان حس و حالی که ما داشتیم، شخص دیگری هم دقیقا همان حس و حال و تجربه را داشته باشد. پیشنهاد می‌کنم برای پی بردن به این‌که در یک موقعیت یا فضای خاصی که نرفته‌ایم چه حس و حالی بهمون دست می‌ده، بهتر است بیشتر به توصیفات و جزئیات آن مکان یا فضا از زبان راوی دقت کنید تا حس و حال درونی شخص چراکه حس و حال تغییرپذیر و مشروط است ولی توصیفات موقعیت تقریبا ثابت.
  • هر سفری باید یک پختگی و تغییری در انسان ایجاد کند. اگر نکته‌ها و فرهنگ‌ بهتری دیدیم باید در خودمان نیز آن را ایجاد کنیم وگرنه اگر بعد از سفر، دوباره به تنظیمات کارخانه اولیه خودمان برگردیم آن وقت حق سفر را ادا نکرده‌ایم و به خودمان ظلم کرده‌ایم. امیدوارم تغییرات مثبت در نگاهمان و در کشورمان ایجاد شود. از صبر و حوصله همه شما تشکر می‌کنم و امیدوارم این سفرنامه مفید بوده باشد. از سایت خوب لست سکند هم برای ایجاد بستری مناسب برای سفرنامه‌نویسی تشکر ویژه می‌کنم... سالم و شاداب باشید.

 

 

نویسنده :Azad

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.