پراگ (جمهوری چک)- جمعه اول اردیبهشت 1396- (21 آپریل 2017)
قدم زدن در رویا
تصویر 53- سفر از وین به پراگ (پایتخت جمهوری چک)
ازسایت اتوبوسرانی فلیکس باس flixbus بلیطِ تخفیف خورده و ارزان به پراگ پیدا کرده ایم (رفت و برگشت برای هر نفر 32.5 یورو). از وین تا پراگ (پایتخت کشور چک) حدود 4 ساعت راه است. حرکت از وین ساعت 7 صبح و بازگشت از پراگ 8 غروب است. و ما یک برنامه ی فشرده ی 9 ساعته (از 11 صبح تا 8 عصر) برای بازدید از پراگ خواهیم داشت. پراگ شهرِ رویاییِ ماست و برای دیدنش نقشه ها کشیده ایم. خوشبختانه سایت های هواشناسی خبر از یک روز آفتابی و بهاری با هوای 21 درجه میدهند.
برای رفتن به ایستگاه اتوبوس از شبکه ی مترو وین استفاده میکنیم. اگر از ایستگاه مرکزی (Stephanplatz) سوار خط (U3) به سمت (Simmering) شویم در ایستگاه ششم ایستگاه (Erdberg) است که در مجاورت ایستگاه اتوبوس برون شهری قرار دارد.
تصویر 54- دسترسی به ایستگاه اتوبوس برون شهری اردبرگ از طریق مترو وین
اتوبوس، VIP تمیز، دوطبقه و متصل به شبکه وایفای است و راس ساعت 7 صبح از وین به مقصدِ پراگ حرکت میکند. قبل از حرکت پاسپورت و ویزای شینگن مسافران چک میشود و در مرز توقفی ندارد. روزِ آفتابیِ قشنگی ست. جاده بی نهایت سرسبز و زیباست. باغهای کلزا، روستاهای کوچک و خانه های کارتونی و رنگارنگ با شیروانی های هماهنگ، کلِ مسیر را به کارت پستال هایی بی نظیر تبدیل کرده است.
تصویر 55- چشم انداز مزارع کلزا در مسیر پراگ
در اتوبوس صبحانه ی مختصری که با خود آورده ایم میخوریم. از طریق نقشه ی گوگل میفهمیم که از کشور اتریش خارج شده و وارد خاکِ جمهوریِ چک شده ایم. این سوی دنیا، در این کشورهای بی مرز، زندگی جریان دارد، بهار به خانه باغ هایش سر زده و قاب های زیبایی برای تماشا خلق کرده است. چشم اندازِ جاده در جمهوری چک کمی تغییر میکند. کیفیتِ آسفالتِ جاده، کیفیتِ بناها تا حدودی نشان دهنده ی ورود به سرزمین نسبتا کم درآمدتری ست.
تصویر 56- شهرهای کوچک در مسیر پراگ
به پراگ می رسیم و پیاده بر اساس نقشه ای که در دست داریم به سمت شهر قدیم (Oldtown) حرکت می کنیم. قدم زدن در کوچه پس کوچه های هیجان انگیز پراگ تجربه ای باور نکردنی است. قدم زدن بر روی سنگفرش های قدیمی، کوچه های باریک، مثلِ قدم زدن در فیلم های کلاسیکِ قرن 18 اروپای شرقی ست.
تصویر 57- اینفوگرافیک توریستی پراگ (رویای ذهنی ما از پراگ پیش از سفر) – تصویر اینترنتی
تصویر 58- شهر قدیم پراگ
میدان مرکزی مجموعه ی زیبایی از هنر، معماری و موسیقی است. شهر قدیمی شلوغ و سرزنده است. از هر گوشه اش صدای گرمِ موسیقی می آید و گردشگران زیادی مشغول گرفتن عکس و فیلم هستند.
تصویر 59- شهر قدیم پراگ
تصویر 60- شهر قدیم پراگ
ساعت معروفِ نجومیِ شهر جمعیتِ زیادی را به خود جذب کرده است. نمایشگاه های موقت یادگاری های چک در هر گوشه ی میدان به چشم میخورد. در طولِ مسیر در مغازه های کوچک نوعی شیرینی پیچ پیچی با عطرِ دارچین به اسم تردلنیک (Trdelnik) گرم و تازه به گردشگران شکمویی مثلِ ما چشمک می زد. در یکی از مغازه ها توقف کردیم که این شیرینی را با بستنی و کرم شکلات و انواع میوه پر میکرد. سفارشِ هیجان انگیزِ ما برایمان 12 یورو آب خورد (هر عدد 6 یورو). کمی گران بود اما به لذتش می ارزید. میدانم مزه شیرینش با چاشنیِ یک موسیقیِ گرم اروپای شرقی و با چشم اندازِ رودخانه ی ولتاوا تا سالها همراهم خواهد ماند. و البته که این شیرینیِ پرملات آنقدری سیرمان کرد که دیگر اشتهایی برای نهار نداشتیم.
تصویر 61- ساعت نجومی پراگ و تردلینگ خوشمزه
در ادامه ی مسیر پیاده گردیمان به پلِ چارلز رسیده ایم. پل چارلز، پل چارلز، پل چارلز. نوشتن از این پل سخت است. باید خودت باشی، خودت حسش کنی باید بویش کنی و صدایش را بشنوی. قدم زدن بر روی پل چارلز همه ی حواسِ پنجگانه ی انسان را درگیر میکند. پراگ شهری پر از قصه است و پلِ چارلز پر از خاطراتِ آدم هایی ست که روزی روی آن عاشق شده اند، رقصیده و یا گریسته اند. سرتاسر پل پر از هنرمندانِ دوره گرد است. نقاشانی که پرتره گردشگران و یا منظره ی پل را به تصویر میکشند، پیرمردانِ دوره گرد آواز خان و ساز به دست و آدم هایی که هر کدام محوِ زیبایی پل هستند. آسمان آبی و رودخانه آرام است. منظرگاهِ پل از تلالو نور خورشید بر شیروانی های سرخ، شهر را یکدست طلایی رنگ کرده است. در گوشه ای مینشینیم تا بعد از چند ساعت پیاده روی بی وقفه استراحت کنیم. در دفتر یادداشتم مینویسم:
"پراگ شهر آشنایی است. از آن شهرها که شبهای گرم تابستان خوابش را زیاد میبینم. همان شهرهای گرم با عطر دارچین و خاک باران خورده. پراگ از آن شهرهاست که زیاد با آن خاطره دارم. که بارها نشسته ام روی پلِ دلبرش و همانطور که نسیم موهایم را میرقصاند با صدای گرمِ پیرمردهای دوره گردش خستگی روزهای تکراری زندگیم را در کرده ام. قدم زدن در شهر رویاهایم در یک روز آفتابیِ اردیبهشتی بددجورری دارد می چسبد."
تصویر 62- پل چارلز پراگ
تصویر 63- خرید یادگاری از پراگ
بعد از خرید یادگاری (مگنت 2 یورو) و رد شدن از پل، به سمتِ دیگر رودخانه می رویم و از طریق نقشه برای رفتن به سمتِ قلعه ی پراگ حرکت میکنیم. مسیر سربالایی را بالا میرویم و به ورودی قلعه میرسیم. میدانگاه ورودی قلعه چشم انداز گسترده ای به کلِ شهر دارد و از آنجا می توانیم تالالو نارنجی رنگ آفتاب بر روی شیروانی های سرخ را مشاهده کنیم. ورود به داخلِ محوطه ی قلعه رایگان است اما در ورودی به دلیل مسائل امنیتی باید کوله پشتی و وسایل از دستگاه امنیتی رد شوند. در صف ورود قرار میگیریم و به داخل میرویم. قلعه ی قرن نهمی پراگ بزرگ و باشکوه است و ارزش این مسیر سربالایی را که با پاهای خسته طی کرده ایم دارد.
تصویر 64- چشم انداز پراگ شهر شیروانی های سرخ
تصویر 65- قلعه پراگ
تصویر 66- میدانگاه ورودی قلعه پراگ
به غروب آفتاب نزدیک میشویم. از روی تجربه ی سفرِ بوداپست سعی میکنیم با مدیریت زمان به موقع خود را به ایستگاه اتوبوس برسانیم. برعکسِ صبح که ایستگاه وین ایستگاه اول بود و اتوبوس به موقع در ایستگاه حاضر بود اینبار که به باجه مراجعه کردیم متوجه شدیم باید به سمتِ مقابل اتوبان برویم و در یک ایستگاه سرپایی منتظرِ عبور اتوبوس باشیم (اتوبوسی که یک تک ترمز میزند و در مسیرش ما را سوار میکند) به ایستگاه آن سوی اتوبان میرویم. ایستگاه خالی است. نه مسافری و نه متصدی. تنها یک مردِ جوان کمی دورتر مشغول قدم زدن است. ساعت از8 میگذرد. خبری از اتوبوس نیست. شب شده و هوا خنک شده است. کم کم نگران میشویم که نکند قبل از آمدن ما اتوبوس از ایستگاه گذشته باشد. حتی نمیتوانیم به سمتِ دیگر اتوبان برویم و از باجه سوال بپرسیم چون ممکن است درست در همان موقع اتوبوس از ایستگاه رد شود. با هم درباره ی راه های احتمالی دیگر حرف میزنیم. مرد جوان هم از انتظار خسته شده به ما نزدیک میشود و مکالمات ما را که به زبان فارسی ست میشنود. ایرانی ست و از اینکه همزبانش را اینجا در یک ایستگاهِ گذریِ تاریک و خسته پیدا کرده خوشحال است.
گرم صحبت میشویم که اتوبوس سر میرسد. تقریبا خالی است و به ما این فرصت را میدهد که خودمان صندلیمان را انتخاب کنیم. به طبقه ی دوم اتوبوس میرویم و صندلیِ جلوی اتوبوس را انتخاب میکنیم که راحت، با چشم انداز گسترده و یک میز برای گذاشتنِ وسایل است. موبایل هامان را به شارژ میزنیم و به وایفای اتوبوس وصل میشویم. شام میخوریم و با رویای پراگ به خواب میرویم. روح پراگ در وجودمان نفوذ کرده است و در خواب هایمان می رقصد. اتوبوس کمتر از 4 ساعت دیگر ما را به وین برمیگرداند. این روزها همه ی راه ها به وین ختم می شود !
تصویر 67- کروکی ذهنی من از پراگ (نقشه بالایی و تصویر سمت چپ اینترنتی است)
وین –شنبه 2 اردیبهشت 1396 (22 آپریل 2017)
امروز روز بازدید از کاخ بلودر (Belvedere) و باغ گیاهشناسی وین است. کاخ ها و باغ های گل وین در بهار و تابستان به شدت تماشایی ست. (کاخ بلودر با تراموا خط D به راحتی قابل دسترس است) . ساختمان های به سبک باروک و باغِ زیبایی که دارای چشمه و آبشار تزئینی و مجسمه های باروکی است در این مجموعه مورد توجه گردشگران بسیاری است.
تصویر 68- کاخ بلودر- وین
تصویر 69- باغ گیاه شناسی- وین
وین –یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 (23 آپریل 2017)
خانه ی رنگین کمان
بازدید از خانه ی معمارِ معروف اتریشی هونداد واسه (Hundertwasserhaus) و بنای متفاوت و رنگارنگش امروز در لیستِ برنامه هایمان قرار دارد. یک برنامه ریزی کاملا اتفاقی؛ انگار که این بنا یکهو صدایمان کرده باشد. تا به حال در موردش نشنیده بودیم و برنامه ای برای دیدنش نداشتیم. یکهو شبِ قبل در سرچ های اینستاگرام سر و کله اش پیدا شد. یک عکسِ زیبا از بنایی رنگارنگ با لوکیشنِ وین، برنامه ی امروزمان را دگرگون کرد. از میزبانمان درموردش پرسیدم و آدرسش را یادداشت کردم و با یک جابه جایی کوچک در برنامه ها امروز عازمش هستیم. با تراموا به راحتی قابل دسترسی است.(نحوه ی دسترسی تراموا خط 1)
تصویر 70- خانه هونداد واسه در یک نگاه
این بنا که با ایده ی هونداد واسه طراحی شده است؛ نقطه ی عطف اکسپرسیونیستی وین است که امروزه یکی از پر بازدید ترین ساختمان های این شهر و بخشی از میراث فرهنگی اتریش تلقی می شود. این ساختمان که در منطقه لنداشتراسه(Landstraße) و در تقاطع Kegelgasse و Löwengasse واقع شده است؛ دارای کفهای عایق، سقف پوشیده از چمن و درختان بزرگی است که از داخل اتاقها در حال رشد هستند و شاخ و برگ آنها از پنجره ها گسترده است. در داخل بنا 53 واحد آپارتمانی، چهار دفتر، 16 تراس خصوصی و سه تراس عمومی و مجموعاً 250 درخت و بوته وجود دارد.
تصویر 71- خانه هونداد واسه
تصویر 72- خانه هونداد واسه
تصویر 73- خانه هونداد واسه
تصویر 74- خانه هونداد واسه
حرکت به سمتِ ونیز - یک اتفاق غیر منتظره
وین- دوشنبه 4 اردیبهشت 96 (24 اپریل 2017)
ونیز یکی از برنامه های بی برو برگرد این سفر بود. هم من و هم همسرم روی دیدنش اتفاق نظر داشتیم. فاصله اش از وین برای یک سفر زمینی منطقی بود و قطار مستقیم از وین به ونیز هر روزه در رفت و آمد بود. اگرچه کمی دور، اگر چه کمی پر هزینه، اما به تجربه اش می ارزید. برعکسِ برنامه ریزی سفر به پراگ و بوداپست که به دلیل کوتاهی مسیر به دنبال قطار و یا اتوبوس ارزان بودیم، این بار چون قرار بود شب را در قطار بگذرانیم به دنبال قطار با کوپه های چهارنفره ی تخت خواب شو بودیم تا بتوانیم در مسیر رفت و برگشت استراحت کنیم. از آنجایی که هزینه ی اقامت در ونیز بالا بود ما ترجیح دادیم که به گونه ای برنامه ریزی کنیم که شب را در قطار بگذرانیم.
مسیر وین تا ونیز با قطار حدود 8 ساعت است. برنامه ی حرکت ما دوشنبه 4 اردیبهشت ساعت 9:15 شب از وین است؛ شب را در کوپه ی قطار میخوابیم و صبح سه شنبه 5 اردیبهشت ساعت 6:20 در ونیز خواهیم بود. از صبح تا شب ونیز را خواهیم دید و شب ساعت 10 با قطار دوباره به وین باز خواهیم گشت.
این بار ایستگاه قطار از ما دور است. حرکت قطار ساعت 9:15 است. بر طبق برنامه ریزی برای آنکه ساعت 8:30 (برای احتیاط و احتمالات حدود 45 دقیقه زودتر از حرکت قطار) در ایستگاه قطار باشیم باید ساعت 7:20 از خانه حرکت کنیم. از تراموایی که در نزدیک محلِ اقامتمان است و مستقیم به آنجا میرود استفاده میکنیم. حدود دو هفته است که در وین هستیم و این مدت همه ی وسایل حمل و نقل آن با نظم و زمانبندی دقیق کار کرده اند و از این بابت مطمئن هستیم اما بی دلیل دلم شور میزند. از خانه خارج می شویم و به ایستگاه تراموا میرویم. تراموا با 20 دقیقه تاخیر می رسد و بسیار خلوت است! اولین بار است که در وین چنین تاخیری دیده ایم. سوار میشویم و طبق عادت برای آنکه از صحیح بودن مسیر مطمئن شویم در هر ایستگاه نام ایستگاه را با نقشه مطابقت می دهیم. همه چیز درست است. ساعت 8:45 دقیقه است. نام ایستگاه را میبینم و با خوشحالی به همسرم میگویم ایستگاه بعد باید پیاده شویم. بلندگوی داخل تراموا به زبان آلمانی چیزی را اعلام میکند. همهمه ی مختصری در بین مسافران ایجاد میشود و اکثرا پیاده می شوند. تراموا حرکت میکند و حدود 5 دقیقه بعد (درست در لحظه ای که من و همسرم منتظرِ پیاده شدن در ایستگاه مورد نظر هستیم) در ایستگاهی توقف میکند که در نقشه نیست.
نام این ایستگاه با نام ایستگاهِ مورد نظرمان تطابق ندارد. بدو بدو به سمتِ راننده می روم و از او علت را جویا میشوم. علت مشخص است؛ به دلیل تعمیراتِ این لاین، مسیر چند ایستگاه نهاییِ تراموا از امروز به مدت یک هفته تغییر کرده است و انگار این مساله از قبل از طریق رسانه ها هم به شهروندان اعلام شده است. به ما میگوید که همانجا پیاده شویم و با تراموای لاین مخالف به ایستگاه قبلی برگردیم و از مترو برای رسیدن به ایستگاه قطار استفاده کنیم. ساعت 8:50 دقیقه است و ما با استرس از تراموا خارج میشویم و به ایستگاه قبلی بازمیگردیم. یک خانم میانسال و مهربان که متوجه استرسمان شده برایمان به انگلیسی مسیرهای دسترسی را شرح میدهد. یک جمله را بارها تکرار میکند "نگران نباشید اینجا وین است و کسی در وین گم نمی شود". ما نگران گم شدن نیستیم. ما نگران از دست دادن قطار و از دست دادنِ کلِ سفر هستیم.
ونیز شهری که معلوم نیست کی دوباره بتوانیم برای رفتن به آن برنامه ریزی کنیم. ساعت از 9 گذشته و به دلیل تغییرِ توالیِ ایستگاه ها ما حتی نمیدانیم کجا هستیم. ایستگاه مترو شلوغ است و خبر از مترو نیست. تابلوی اطلاعات مترو که باید ساعت دقیق رسیدن مترو بعدی را نشان دهد به کل خاموش است (برای اولین بار است که آن را خاموش میبینیم). همه چیز شبیهِ کابوس است. از آن کابوس ها که هرچه می دوی نمی رسی. از ایستگاه زیر زمینی مترو بالا میرویم و پله ها را دوتا یکی طی می کنیم. به نفس نفس افتاده ایم. این ایستگاه برعکسِ ایستگاه های دیگر پله برقی ندارد، یا شاید هم دارد و ما در این حالت پر استرس نمی بینیمش. بالای پله ها هم هیچ ماموری برای راهنمایی نیست. با راهنمایی گرفتن از افراد به سمتِ ایستگاهِ تاکسی میدویم. یک خیابان آن طرف تر، درست در تقاطع خیابان، چند تاکسی ایستاده اند. بدون وقفه سوار اولین ماشین میشویم از او میخواهیم ما را به ایستگاه قطار برساند. مسیر کوتاهی است و سریع به مقصد میرسیم (کرایه 6 یورویی را پرداخت میکنیم) و می دویم. حتی فرصت اینکه از تابلو اعلانات شماره ی قطار را چک کنیم و مسیر گیت را پیدا کنیم وجود ندارد. به باجه ی اطلاعات می رویم و با عجله مسیر را جویا میشویم و با اشاره ی دستش به سمتِ گیت می دویم. خود را به لاینِ قطار میرسانیم. بلیط را به مهماندار نشان میدهیم و از نزدیکترین درب به داخل قطار می پریم. به محض سوار شدن، قطار حرکت میکند و ما با نفس های به شماره افتاده به سمتِ کوپه ی خودمان می رویم. در کمالِ ناباوری و خوش شانسی ما بلاخره به قطارِ ونیز رسیده ایم! ما بلاخره رسیده ایم.
تصویر 75- سفر از وین به ونیز (ایتالیا) با قطار
ونیز - سه شنبه 5 اردیبهشت 96 (25 اپریل 2017)
و بلاخره ... ونیز
طلوع آفتاب را از شیشه ی قطار با چشم انداز زیبایی از دریای آدریاتیک دنبال میکنیم. صبح آغاز گشته و روزِ زیبایی در انتظارمان است. از خواب بر میخیزیم و صبحانه می خوریم. (بلیط قطار با صبحانه بوده است). یک زوجِ سنگاپوری در کوپه ی چهارنفره همسفرمان بوده اند که در ایستگاه اولِ ونیز در نزدیکی هتلِ محل اقامتشان پیاده می شوند. ما اما مستقیما به بخشِ پیاده و توریستی ونیز می رویم. در ایستگاه آخر پیاده میشویم.
تصویر 76- اولین چشم انداز ما از ونیز از راهروی قطار
ساعت هنوز 7 نشده و ونیز در خوابِ ناز است. خیابان های تو در تو و باریکش در یک آرامش زیبا فرو رفته اند. رفته رفته هر چه که جلوتر می رویم فعالیت های خیابانی بیشتر می شود. مغازه داران، مغازه های کوچک و محلی شان را باز میکنند و سر و کله ی گردشگران پیدا می شود.
تصویر 77- ونیز در یک صبح آرام بهاری
قدم زدن در کوچه پس کوچه های ونیز تجربه ای باورنکردنی است. خانه های قدیمی با آب، دوستی دیرینه دارند. در آب فرو رفته و فرسوده و خسته اند. در گوشه و کنارِ دیواره هایشان خزه سبز شده و از پنجره هایشان عطرِ خاطره می آید. این خانه ها، این سنگفرش های هزارساله، این آبراهه ی تنیده شده بر پیکرِ شهر، این دریای بیکران، همه و همه از ونیز شهری بی مانند ساخته اند. ما قدم می زنیم و قدم میزنیم و قدم میزنیم. نقشه را می بندیم و با حسمان در کوچه پس کوچه ها حرکت میکنیم. در این خیابان های در هم پیچیده بارها گم می شویم و پیدا می شویم. در اکثرِ کوچه ها، تابلوی راهنما به سمتِ میدان سن مارکو وجود دارد. میدانی که نقطه ی عطفِ ونیز و مقصد اصلیِ گردشگران است. آنطور که گوگل میگوید ما باید ظرف نیم ساعت پیاده روی (یا 27 دقیقه قایق سواری در کانال) به میدان برسیم. اما پرسه زدن های کنجکاوانه ی ما که به قصدِ تماشا و لذت بردن است و توقف های گاه به گاهمان پشت ویترین مغازه ها و یا برای گرفتنِ عکس های یادگاری باعث میشود که حدود ساعت 11 ظهر به میدان سن مارکو برسیم.
تصویر 78- میدان سن مارکو و کانال آبی - ونیز
آنقدر که در درسهایم در دوره ی دانشگاه (رشته ی شهرسازی – طراحی شهری) از میدان سن مارکو شنیده و خوانده ام؛ آنقدر که عکس هایش در هر کتاب و مقاله ای به عنوان نمونه ی یک پلازای شهری همیشه عنوان شده است؛ این میدان برایم به شدت آشناست. انگار که دارم در میدان شهرداری خودمان (رشت) قدم میزنم. سن مارکو را با تمامِ جزئیاتش میشناسم. اما بسیار شلوغ تر از تصوراتم است. یک روز معمولی وسط هفته ی بهاری است و این میدان مملو از گردشگر است. کلیسای جامع، باشکوه و زیباست. در سایه ی طاقی های دورِ میدان مینشینیم و به کبوتران و رهگذران نگاه میکنیم. وقت نهار است و بهترین زمان برای تست غذاهای لذیذ ایتالیایی. حوالی میدان پر از رستوران و کافه است و پیتزا و اسپاگتیِ ایتالیایی از دور چشمک میزند.
تصویر 79- میدان سن مارکو – ونیز
تصویر 80- میدان سن مارکو - ونیز
بعد از نهار موقعِ سوار شدن در گوندولا است (قایق سنتیِ ونیز) که البته چون ما فقط دو نفر هستیم کمی برایمان گران تمام میشود. اجاره ی هر گوندولا برای 30 دقیقه، 80 یورو است و تا حداکثر 6 نفر ظرفیت دارد. قایق سواری در آبراهه های دوست داشتنی و خاطره انگیز ونیز تجربه ای فراموش نشدنی برای هر دو نفرمان است. بعد از گوندولا سواری، کم کم باران آغاز می شود. از آنجا که بر اساس پیش بینی های آب و هوایی انتظار باران را داشتیم بارانی هایمان را از کوله پشتی در می آوریم و پس از کمی پیاده روی در ساحل با شدت گرفتنِ باران خودمان را به یک کافه ی کوچک دعوت می کنیم. ساعت های پایانی در ونیز به گشت و گذار در کوچه پس کوچه های بامزه و همچنین خرید یادگاری و سوغاتی می گذرد. (قیمت مگنت های یادگاری یک یورو)
تصویر 81- خرید خوراکی و مگنت های یادگاری از ونیز
تصویر 82- بارانِ بهاری در ونیز
طبق برنامه سوار قطار ساعت 10 شب ونیز به سمتِ وین میشویم و خوشبختانه کوپه ی چهارنفره ی قطار خالی است و به جز ما دو نفر مسافر دیگری ندارد. دربِ کوپه را قفل می کنیم و از بس خسته هستیم که تمامِ راه را در تخت خواب های نه چندان راحتِ قطار، تخت میخوابیم. فردا صبح دوباره در وین خواهیم بود.
تصویر 83- هزینه های سفر به ونیز
وین- چهارشنبه 6 تا جمعه 8 اردیبهشت 96 (26 تا 28 اپریل 2017)
خلاصه ای از چند روز آرام در وین
بدون حرف اضافه این روزهایمان اینگونه گذشت: بازدید از باغ ملی، محدوده ی دانشگاه (TU) و کتابخانه دانشگاه وین، خرید، پرسه زنی در محدوده ی تاریخی شهر، گشت و گذار در محدوده ی توسعه ی مدرنِ شهر و برج های جدید، محلات مسکونی حومه ی شهر وین و ... . کم کم داریم وین را از بر می شویم. در خیابان هایش نشانه گذاری ذهنی داریم، ایستگاه هایش را به خوبی می شناسیم و در بسیاری از معابرش خاطره سازی کرده ایم. هر چه بیشتر در این شهر وقت می گذرانیم بیشتر عاشقش می شویم.
تصویر 84- کلیسایی در وین
تصویر 85- محدوده ی تاریخی وین
تصویر 86- محدوده ی تاریخی وین
تصویر 87- مسابقه ی دو - وین
تصویر 88- مسابقه دو - وین
یک آخر هفته ی رویایی
اونتراخ اتریش Unterach) ) - شنبه 9 اردیبهشت (29 اپریل 2017)
اونتراخ یک روستای سرسبز و ییلاقی در استان Upper Austria اتریش است که در ساحلِ جنوبیِ دریاچه ی Attersee (اترسی) قرار گرفته. که اسمش در آلمانی برگرفته از موقعیت جغرافیایی آن و به معنای مکانِ قرار گرفته در بینِ دو آب (دریاچه ی مونتزه و اترسی) است.
تصویر 89- موقعیت قرارگیری اونتراخ در بین دو دریاچه
اینجا یک قطعه از بهشت است که اشتباهی روی زمین قرار گرفته است. کوه های آلپ که تا چشم کار میکند سبز است و یادآور کارتون های کودکی روبه رویمان قرار گرفته است. به هر نقطه که نگاه می کنیم، روی چمن های یکدستش انگار هایدی مشغول دویدن است.
تصویر 90- اونتراخ ( شباهت عکسهایمان با انیمیشن های کودکی)
اینجا آرامشِ مطلق است بعد از سه هفته پیاده روی بر روی سنگ فرش های اروپای مرکزی و اروپای شرقی، بعد از دیدنِ شکوه تاریخیِ وین و پراگ و بوداپست؛ بعد از دنبالِ قطارها دویدن و ساعت ها پرسه زنی در کوچه پس کوچه های شلوغِ ونیز، اینجا در این آخر هفته ی آرام، وقتِ گشت و گذار در طبیعت و نشستن در کنار دریاچه و پاهای خسته را به آب زدن است. ما کاملا آماده ایم که یک آخرِ هفته ی کاملا متفاوت را تجربه کنیم که قرار است سالها طعمِ خوشِ خاطراتش، شیرین کننده ی روزهای شلوغ و پر کارِ زندگیمان باشد.
تصویر 91- دریاچه اترسی- اونتراخ
برای رسیدن به این منطقه از اتریش با قطار آمده ایم. با این که سفری داخلِ کشور اتریش است اما بلیط نسبتا گرانی دارد. شنیده ایم که برعکسِ بلیط های دیگر که هر چه زودتر رزرو شوند امکان پیدا کردنِ بلیطِ ارزان بیشتر است، این قطار بلیط های لحظه آخریِ ارزانتری دارد. صبحِ شنبه بلیط نسبتا ارزانتری را تهیه میکنیم و راه میافتیم (رفت و برگشت نفری 40 یورو). تمام سه ساعت و چهل و پنج دقیقه فاصله ی وین تا مقصد را محوِ زیبایی های اتریش هستیم. جاده بیشتر شبیهِ نقاشیِ کودکانه است که بدون هیچ گونه بیرون زدن از خط و خطوط رنگ آمیزی شده باشد. چمن های سبزِ یکدست، خانه هایی با سقف های شیروانی، آسمانِ آبی با ابرهای پنبه ای سفید. همه چیز تمیز و بکر و زیباست. قبل از ظهر به مقصد می رسیم.
تصویر 92- سفر از وین به استان Upper Austria در غرب کشور اتریش
این دو روز آخر هفته را مهمان هستیم و میزبانانمان در ایستگاه قطار منتظرمان هستند. با اتومبیل شخصی میزبانانمان در منطقه ی کوهستانی و سرسبز در هوای آفتابی اردیبهشت ماه حرکت میکنیم. چندین دریاچه در فرورفتگی سرسبز کوه های آلپ و طبیعتِ بی نظیرشان تصاویری باورنکردنی در جلوی چشمانمان پدید می آورند. در کنار دریاچه Mondsee (دریاچه ماه) توقف میکنیم. این دریاچه محلِ تفریحاتِ تابستانیِ اتریشی ها است که برای استراحت، شنا و قایق سواری به اینجا میآیند. هتل ها و کلبه های اقامتی گران قیمتی دارد و به دلیل زیباییِ بی نظیرش در شب های مهتابی به دلیل بازتابِ نورِ ماه در سطحِ دریاچه نامگذاری شده است.
تصویر 93- دریاچه اترسی- اونتراخ
هال اشتات و تحقق یک رویا
پس از کمی دور زدن در جاده های ی کوهستانی و سر سبز پیرامونِ دو دریاچه اترسی و مونزه و تماشای طبیعت بکر منطقه، به سمتِ هال اشتات (Hallstatt)حرکت میکنیم. حرکت به سمتِ دهکده ی رویاییِ من. یادم می آید که سالها پیش، از همان وقتی که اولین بار اسمِ هال اشتات و توصیفش را در صفحه ی گردشگری روزنامه خواندم رویایش را در سر پرورانده بودم و حتی به ذهنم هم نمی رسید که در چنین روزِ زیبایی آن را از نزدیک ملاقات کنم.
تصویر 94- موقعیت قرارگیری دهکده ی هال اشتات نسبت به اونتراخ
تصویر 95- هال اشتات
این دهکده ی کوچک در کنار دریاچه ای به همین نام قرار گرفته و قدمت ۷۰۰۰ ساله دارد. بر اساس شنیده هایم هال اشتات نقطه ی آغازِ شهرنشینی در اروپاست. جایی که انسانِ غارنشین از بالای کوه ها که پر از معادنِ نمک بوده پایین آمده و درست در کنارِ همین دریاچه ی آب شیرین ساکن شده. اینجا به دلیل زیباییِ طبیعی، هویتِ تاریخی و سبکِ معماری خاصی که دارد به شدت مورد توجه توریست ها و به خصوص گردشگران آسیای شرقی است. گردشگران چینی آنقدر به این دهکده علاقه نشان داده اند که دولت چین به این فکر افتاده که بدلِ این دهکده را در چین بازسازی کند. با وجودِ تمامِ مخالفت ها و اعتراض هایی که اتریشی ها نسبت به این مساله داشته اند این شهر در حالِ حاضر یک کپی در چین دارد. اما با این حال هنوز هم این دهکده پر از گردشگران چینی است که مدام از خودشان و در و دیوار عکس میگیرند. در ورودی دهکده یک پارکینگ بزرگ قرار دارد و همه ی گردشگران باید بعد از پارک خودروهایشان، به صورت پیاده وارد دهکده شوند. میدان بازار، میدان اصلی، کوچک و بامزه ی روستا است که دور تا دورش کافه و مغازه های کوچک سوغاتی فروشی است. تکه های سنگِ نمک که از معادن همین منطقه به دست آمده، صابون های دست سازِ مردم دهکده و انواع مجسمه ها و کارت پستال های نمادین این دهکده در مغازه ها به چشم میخورد. قدم میزنیم، در کنار دریاچه نهار میخوریم، عکس های یادگاری میگیریم و قبل از تاریک شدنِ هوا به سمت اونتراخ حرکت میکنیم.
تصویر 96- میدان بازار هال اشتات
تصویر 97- هال اشتات
تصویر 98- هال اشتات
تصویر 99- هال اشتات
تصویر 100- خرید مگنت یادگاری از هال اشتات (5 یورو)
سالزبورگ (اتریش) - یکشنبه 10 اردیبهشت (30 اپریل 2017)
شب را در کلبه ی کوچک میزبانانمان با یک چشم انداز بی نظیر به دریاچه اترسی میگذرانیم. و صبح با تلالو بی نظیر نورِ خورشید بر سطحِ آب دریاچه بیدار می شویم. اینجا گوشه ای از بهشت است. ترکیبی کامل از همجواریِ کوه، جنگل و دریاچه در یک آرامش مطلق. به دور از سر و صدا و آلودگی. در تراسِ کوچکِ رو به دریاچه صبحانه ی مفصلی میخوریم و با اتومبیل شخصیِ میزبانمان به سمتِ سالزبورگ حرکت می کنیم (طول مسیر 40 دقیقه با اتومبیل شخصی).
تصویر 101- چشم انداز کلبه به سمتِ دریاچه
تصویر 102- صبحانه در کنار دریاچه
تصویر 103- در مسیر سالزبورگ
تصویر 104- در مسیر سالزبورگ
سالزبورگ چهارمین شهر بزرگ اتریش است. این شهر به دلیل قداستی که داشته در هیچ کدام از جنگ هایی که این کشور از سر گذرانده تخریب نشده و به همین خاطر ساختمان ها و مرکز شهر آن بدون هیچ تغییری از سالها قبل باقی مانده اند. این شهر محل تولد موتزارت است و خانه ای که در آن به دنیا آمده در یکی از محلات مرکزی شهر واقع شده است. این شهر همان شهری است که فیلم اشک ها و لبخندها (فیلم مورد علاقه ی من در دوران نوجوانی) در آن فیلمبرداری شده است.
تصویر 105- نمایی از فیلم اشک ها و لبخندها در سالزبورگ و محدوده ی کوهستانی اطراف آن
تصویر 106- سالزبورگ در یک نگاه
قصر و باغ میرابل، کلیسای جامع شهر، شکلات فروشی معروف (شکلات های توپی موتسارت)، آسیاب آبی قدیمی و اولین نانوایی شهر، میدان و پیاده راه مرکزی شهر، پلِ عشاق (که سرتاسرش با قفل هایی از قصه ی عشق بازدید کنندگانش تزئین شده) و قلعه ی قرون وسطایی شهر از جمله نقاطی بودند که در سالزبورگ بازدید کردیم. نهار را در رستوران زنجیره ای برگر کینگ (همبرگر ، سیب زمینی و نوشابه 10 یورو) خوردیم و با قطار ساعت 7 عصر به سمت وین برمیگردیم.
تصویر 107- سالزبورگ
تصویر 108- سالزبورگ
تصویر 109- شکلات فروشی موتسارت- سالزبورگ
تصویر 110- شکلات فروشی موتسارت- سالزبورگ
تصویر 111- شکلات فروشی موتسارت- سالزبورگ
تصویر 112- خانه محل تولد موتسارت- سالزبورگ
تصویر 113- کافه ای در سالزبورگ
تصویر 114- خرید مگنت یادگاری در سالزبورگ (5 یورو)
وین- دوشنبه 11 اردیبهشت – مصادف با اول ماه می (روز جهانی کارگر و تعطیل رسمی)
در شهر جشی برپاست
امروز در شهر وین جشنی برپاست. جشنِ سالیانه که هرساله در اول ماه می که نوید دهنده ی آغازِ ماه های گرمِ سال است برگزار میشود. از امروز بازی های آبی و تابستانه ی شهر بازی آغاز به کار میکنند و تمامِ بازی های شهربازیِ بزرگ وین امروز نصف قیمت است. شب هم کنسرتِ روباز و رایگان در محوطه ی ورودی پارک اجرا می شود. صبح را در خانه استراحت میکنیم و بعدازظهر به پارک می رویم. پارک بازی شلوغ و پرهیجان است و حس و حال یک جشنِ عمومی را دارد. سورتمه و چرخ و فلک سوار میشویم و روزمان را با یک کنسرت شاد به پایان می رسانیم.
تصویر 115- جشن اول ماه می در شهربازی وین
تصویر 116- کنسرت در فضای باز- شهربازی وین
وین- سه شنبه 12 اردیبهشت (2 می 2017)
برای آنکه مردمان شهری را بشناسی، در آن قدم بزن.
امروز روز پرسه زنی در خیابان ماریاهیلف است. بزرگترین خیابانِ خرید وین که کاملا به روی ماشین بسته شده و پیاده راه است. این خیابان سرزنده و زیباست و زندگیِ عمومی در آن جریان دارد. انواع بوتیک ها با تنوع در جنس و قیمت در آن به چشم می خورد. بستنی های خوشمزه ای دارد و از هر گوشه اش صدای ساز و آواز می آید. امروز روز خرید سوغاتی و یادگاری است. این خیابان سرشار از زندگی است و همه نوع فعالیت اعم از اختیاری و اجباری، فردی و عمومی در آن دیده می شود. اگر به وین می آیید حتما به این خیابان سری بزنید.
تصویر 117- خرید مگنت یادگاری وین (5 یورو)
تصویر 118- بشقاب تزئینی با طرح کلیسای سنت اشتفان وین (10 یورو)
براتیسلاوا (اسلواکی) - 13 اردیبهشت (3 می 2017)
این پایتختِ کوچک دوستداشتنی
براتیسلاوا پایتخت اسلواکی، شهری کوچک، کم جمعیت، نسبتا ارزان، رنگی رنگی و زیباست. این شهر به وین بسیار نزدیک است (حدود یک ساعت با قطار) و دسترسی آسان و انعطاف پذیری دارد. قطارها با فاصله ی زمانی منظم (هر یک ساعت) به صورت مداوم در بین این دو پایتخت اروپایی در رفت و آمدند. اگر در یک روز مشخص، یک بلیط رفت و برگشت (18 یورویی) داشته باشی، میتوانی در هر ساعتی که بخواهی سوار قطار شوی به براتیسلاوا بروی و هر ساعتی که کارت تمام شد به ایستگاه قطار بروی و برگردی. شاید بتوان از نظر سهولت دسترسی، مترو تهران-کرج را با مسیر این دو پایتخت اروپایی مقایسه کرد.
تصویر 119- سفر از وین به براتیسلاوا (پایتخت کشور اسلواکی)
برنامه را به گونه ای تنظیم کرده ایم که حدود ظهر به براتیسلاوا برسیم. چون قبل از ساعت 11 هنوز مغازه ها تعطیل هستند و مرکز شهر آن جنب و جوشی را که دوست داریم ببینیم ندارد. شهر، کوچک است و حدود 5 ساعت برای بازدید از آن کافیست. البته که پاهای ما هم بعد از یک مسافرتِ یک ماهه و پیاده روی های طولانی، آنقدر خسته است که بیش از این کشش ندارد. صبح، بعد از یک خوابِ راحت و صبحانه ی مفصل از خانه خارج شده و به ایستگاه HBF (هاف بان هوف) میرویم. مسیر رسیدن از مرکز شهر به این ایستگاه قطار در نقشه مشخص شده است. با قطار ساعت 10:30 صبح از وین به سمت براتیسلاوا حرکت میکنیم.
تصویر 120- دسترسی به ایستگاه قطار در وین از طریق مترو خط U1
ساعت 11:30 صبح در براتیسلاوا هستیم. شهری ساده و اصیل، زیبا و تاحدودی غمگین. از ایستگاه قطار پیاده به سمتِ مرکز تاریخی شهر حرکت می کنیم. مرکز شهر جمع و جور و آرام است و با مجسمه های هنریِ بامزه ای مبله شده است. معروف ترین این مجسمه ها که بارها عکسش را در اینترنت دیده ایم، مجسمه ی کارگری تاسیساتی است که نیم تنه اش با لباس فرم و کلاه ایمنی از دریچه ی فاضلاب بیرون آمده و به گردشگرانی که دوست دارند با آن سلفی بگیرند لبخند میزند. طبقِ معمولِ همیشه به جای وقت گذرانی در موزه ها، ترجیح می دهیم در کوچه ها و خیابان های شهر وقت بگذرانیم و جریانِ زندگی روزمره ی شهر و نوع زندگیِ مردمش را حس کنیم. قدم زدن بر سنگفرش های قدیمیِ پیاده راهِ منتهی به میدان مرکزی که با ساختمان های ساده و رنگی احاطه شده؛ یادآورِ کارتون های کودکی است. کافه ها، رستوران ها، مجسمه ها، خانه ها و مغازه ها، مجموعه ای متنوع و دیدنی ساخته اند. در امتدادِ مسیرمان به کلیسای آبی می رسیم. کلیسای کوچک آبی رنگی که یکی از نمادهای شهر براتیسلاوا است و با برج های استوانه ای و کاشی های آبی تزئین شده است.
تصویر 121- براتیسلاوا در یک نگاه
نهار را در رستوران کوچکی در مرکز شهر می خوریم و بعد از نهار به سمتِ قسمتِ مرتفع شهر و قلعه ی براتیسلاوا حرکت میکنیم. قلعه با چشم انداز زیبایی از شهر و رودخانه ی دانوب بر روی تپه واقع شده است. باغ آرایی خاص در محوطه ی قلعه، برج های بلند آن و چشم انداز فوق العاده آن به شهر و آنطور که در بروشورهای راهنمای گردشگری قلعه آمده امکانِ دیدنِ همزمان چشم اندازی از سه کشور ( اسلواکی، وین (پایتختِ اتریش) و بخش هایی از خاکِ کشور مجارستان) از بالای این قلعه در روزهای صاف و آفتابی به این فضا ویژگی خاصی بخشیده است. بعد از تپه نوردی و پایین آمدن از ارتفاعات تصمیم گرفتیم قبل از برگشت به وین سری به مراکز خرید براتیسلاوا بزنیم. البته از نظر وسعت و تنوع در اجناس مراکز خرید براتیسلاوا به نسبت وین کوچکتر هستند اما قیمت ها ارزانتر و به صرفه تر است. حتی قیمت مواد غذایی مثلِ نان و میوه هم به نسبت وین ارزانتر است. یکی از مراکز خرید بزرگ در براتیسلاوا Aupark است که حدود 20 دقیقه پیاده از مرکز شهر فاصله داشته و در کنار پارک Sad Janka Krala قرار دارد. در نهایت در مسیر بازگشت به ایستگاه قطار، برای خرید مواد غذایی به یکی از نزدیکترین شعبه های فروشگاه های زنجیره ای Tesco می رویم. این فروشگاه در براتیسلاوا دارای شعبه های زیاد و با پراکندگی در اکثر محلات شهر است و برای خرید مواد غذایی متنوع مناسب است. پس از خرید به ایستگاه قطار رفته و با قطار ساعت 6:30 به وین باز می گردیم.
تصویر 122- اینفوگرافیک مسیرهای پیاده روی ما در شهر براتیسلاوا
تصویر 123- براتیسلاوا
تصویر 124- براتیسلاوا
تصویر 125- براتیسلاوا
تصویر 126- براتیسلاوا
تصویر 127- براتیسلاوا
وین- پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 (4 می 2017)
خرید سوغاتی و شکلات، بستن چمدان، وقت گذرانی با دوستان و خانواده
وین- جمعه 15 اردیبهشت 1396 ( 5 می 2017)
بازارچه ی سالیانه اجناس قدیمی
بر طبق سنت هر ساله در جمعه و شنبه از آخرین هفته ی آپریل یا اولین هفته ی ماه می، بازار نویباگاسه که یک بازار موقت روباز است در وین برپا میشود. این بازار در ابتدا یک بازار حراجی دسته دوم برای افرادی بود که میخواستند وسایل شخصی خود را حراج زده و یا تبادل کنند اما رفته رفته این بازار از شکل قدیمی خود خارج شد و در سالهای اخیر بسیاری از غرفه ها توسط مغازه ها اجاره می شود و وسایل نو و تک سایز مانده و یا از مد خارج شده در این بازار عرضه می شود. در کنار این وسایل اجناس عتیقه، صنایع دستی، انواع شیرینی های خانگی، فرش و گلیم، گل طبیعی و ... نیز در بازار وجود دارد. امروز روز آخر ما در وین است و گشت و گذار در این بازارچه ی سالیانه خالی از لطف نیست. برای دسترسی به این بازار با مترو U3 به ایستگاه neubaugasse می رویم و بعد از کمی پیاده روی وارد کوچه ی بازار می شویم. موسیقی دلنشین ویولن سل مردی میانسال در غرفه ی عتیقه فروشی، آخرین تصویرمان را از شهرِ موسیقی می سازد.
امشب باید از وین خداحافظی کنیم. وین، شهری که دوستش میداشتیم؛ شهری که یکی از بهترین سفرهای زندگیمان را در آن گذراندیم، شهری که بارها مبدا و مقصد شد تا بتوانیم شهرهای دیگرِ اروپایی را تجربه کنیم و شهری که تکه ای از وجودمان را در آن جا گذاشتیم تا دوباره به آن برگردیم.
تصویر 128- وین، شهری که پر از خاطره شد
از اینکه با من همسفر شدید ممنونم.
پایان
نویسنده: نسترن حسین نیا