همشهری جوان نوشت: پیکان برای تکتک ایرانیها یعنی خاطره. خاطره مسافرتهای 12 نفره؛ خاطره عموزادگانی که برای جلوگیری از خرج اضافه با لاک غلطگیر لاستیکهای معمولی را به مارشال دور سفید بدل میکردند؛ خاطره خرابیهای پیدرپی و در راهماندگیهای مکرر و صد البته خاطره پیکانهای تاکسی.
پیکان تاکسیهای نارنجی رنگی که در تمام مسیر به وفور یافت میشدند و مثل این روزها نبود که در روزهای ضرورت لنگات بگذارند اما چندین سال است که از این یارِ غار دور ماندهایم و جز در تکرارسریال پدر سالار و امثالهم چشممان به جمالش نمیافتد اما عاشقان سینه چاک این عزیز رفته از یاد هنوز هم هستند و خاطرش را زنده نگه میدارند. مسعود نیلی که سالهای پایانی دهه چهارم عمرش را طی میکند، یکی از همین عشاق است که حتی در بلاد فرنگ هم از این عشق و علاقهاش به پیکان دست نکشیده است و خیابانهای لندن را با پیکان تاکسی تهران نارنجی رنگش طی میکند.
مسعود نیلی به قول رانندههای سنگین «گلگیرها را سفید کرده» ولی علائمی از پا گذاشتن به دوران کهولت در حرفهایش دیده نمیشود. نشاط و سرزندگی در میان جملاتش ساری و جاری است. از 10 سالگی برای ادامه تحصیل به لندن مهاجرت کرده است و درد دوری را به خوبی چشیده است. «سیوهشت سال پیش پدرم من و برادرم - که دو سال از من بزرگتر است- را برای ادامه تحصیل به جنوب انگلستان یعنی لندن فرستاد و من در رشته علوم مکانیک تحصیل کردم.» با اینکه تنها دوران کودکیاش را در ایران سپری کرده است ولی هیچگاه از اصل خویش دور نمانده است.
«همیشه علاقه زیادی به ماشینهای کلاسیک داشتم و دو بار هم ماشین کلاسیک خریداری کردم ولی هیچکدام ویژگی منحصربهفردی نداشتند. دنبال یک چیز خاصتر بودم» سالها یک به یک طی شدند تا اینکه بالاخره یک آگهی تبلیغاتی فروش پیکان - هانتر در اینترنت جرقهای شد تا به تصوراتش عینیت ببخشد. «کمتر از یک سال پیش بود که در اینترنت گشت میزدم که اتفاقی چشمم به یک آگهی جالب افتاد. آگهی فروش پیکان در e-bay بدون لحظهای درنگ و حتی بررسیهای اولیه ماشین را خریدم و فقط از اینکه مالک یک پیکان شده بودم ذوق زده بودم. کمی بعد از جزئیات را مرور کردم. متوجه شدم که این پیکان نیاز به تعمیر اساسی دارد و مجبور شدم برای قابل استفاده کردنش به سراغ مکانیکهای مختلفی بروم که هر کدام دستمزدهای مختلفی طلب میکردند. در آخر تصمیم گرفتم پیش یکی از دوستان مکانیکم به اسم غلام بروم. غلام با دیدن پیکان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و اشک در چشمانش جمع شد و گفت که در تهران با همچین ماشینی در تاکسیرانی کار میکرده است. این حرفش باعث شد همان لحظه تصمیم بگیرم که این ماشین را به تاکسی تهران بدل کنم.
با اینکه دستمزدی که غلام درخواست کرده بود بسیار بالا بود ولی من مصمم بودم که صاحب یک پیکان تاکسی نارنجی شوم. پروسه تبدیل پیکان مستهلکی که خریده بودم به تاکسی تهران چهار ماه طول کشید. از تمام مراحل نونوار شدن عکس میگرفتم تا به یادگار بماند. پیکانی که خریده بودم، سبز پررنگ بود که در انگلیس به سبز مسابقهای معروف است. وقتی ماشین به شکل تاکسی نارنجی از گاراژ بیرون آمد، همه را هیجان زده کرد که چقدر خوب و تمیز از آب در آمده است. بعد هم برای تزیینات داخلی با آشنایانم در ایران تماس گرفتم تا کمی از وسایل ماشینهای ایرانی استفاده کنیم و در کمال تعجب دیدم خواهرزادهام با خودش کلی وسایل تزیینی قدیمی به همراه آورد و اینگونه شد که تاکسی تهران به خیابانهای لندن پا گذاشت.»
اینجا مرده ماشین سوراری هستند.
برخلاف ایران که خودروهای کلاسیک و قدیمی را از سطح شهر جمع میکنند و به دل بیرحم اوراقچیها میسپارند، در انگلستان به سادگی به خودروهای کلاسیک مجوز عبور و مرور میدهند. «این ماشین مثل تمام ماشینهای عادی لندن است و چون از آن به عنوان تاکسی استفاده نمیکنم، نیاز به مجوز خاصی برای تردد ندارد. ابتدا در نظر داشتم یک پلاک که اسم ایرانی بر رویش حک شده است را روی پیکان نصب کنم که متاسفانه چون تاریخ پلاک از تاریخ ساخت خودرو جدیدتر است، اجازه این کار را ندادند.» باجههای تلفن قرمز، اتوبوسهای دو طبقه و یونیفرم کلاسیک پلیسها از نشانههای بارز علاقهمندی مردم انگلستان به قدمت و سنت است و قطع یقین حضور یک ماشین کلاسیک نارنجی رنگ در قلب این کشور به شدت با استقبال مردم مواجه میشود. «هیچ کشوری به اندازه انگلستان موزه ندارد. مردم لندن در کل دنیا به گرامی داشتن تاریخ معروف هستند. حالا تصور کنید در هوای گرفته و نسبتا سرد و تاریک لندن حضور یک پیکان نارنجی رنگ در میان ماشینهای اکثرا تیره چقدر میتواند مورد توجه قرار بگیرد.
لذتی که من در چشم همه میبینم برای خودم هم عجیب است. طیف علاقهمندان گسترده است، از کودکانی که مجذوب رنگ و لعاب ماشین میشوند تا کسانی که میدانند این ماشین اصالتا همان هیلمن - هانتر انگلیسی است و از تغییر ظاهرش ذوق زده میشوند. البته بیشتر علاقهمندان تاکسی تهران ایرانیها خارج از کشور هستند. چشمشان که به ماشین میافتد واقعا به وجد میآیند و ذوق زده میشوند. گاهی اوقات ماشین را مقابل در کنسرتها یا جاهایی که ایرانیان دور هم جمع میشوند میبرم و پارک میکنم و از دور نظارهگر عکسالعمل مردم میشوم که معمولا بسیار هیجان زده میشوند و با تاکسی تهران عکس میگیرند.
مسعود نیلی پس از مدتی تصمیم میگیرد یک تیپ خاص برای راننده تاکسی خاص در نظر بگیرد. «زمانی که با لباس عادی سوار تاکسی تهران میشدم، احساس میکردم که راننده همچین ماشینی باید از جنس خودش باشد. پس از کمی تحقیق و جستوجو به این نتیجه رسیم که تیپ لوتیگری بیبشتر به فضا نوستالژیک این ماشین نزدیک است.» پوش خاص و ماشین خاصتر مسعود نیلی علاوه بر مردم کوی و برزنِ لندن برای هنرمندان این شهر هم جذاب بوده است. «بار اول سه دانشجوی فیلمسازی ایتالیایی با دیدن من و پیکانم پیشنهاد دادند که برای پروژه پایاننامهاش در یک فیلم ایفای نقش کنم. به کمک هم یک ویدئو کوتاه ساختیم که هم دانشجوها نمره بالایی گرفتند و هم استقبال خوبی در سایتها اشتراک ویدئو داشت و بیش از 17 هزار بازدید داشته است. یک بار دیگر هم با یک گروه موسیقی سنتی همکاری کردم که در کلیپی با موضوع ورزش پهلوانی و زورخانهای بازی کردم.»