عسلویه شهری شیرین تر از عسل

4.6
از 37 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
عسلویه شهری شیرین تر از عسل
آموزش سفرنامه‌ نویسی
15 اسفند 1401 12:11
13
9K

عسلویه شهری شیرین تر از عسل

 سفر، سفر ، و باز هم سفر

سفر رفتن تنها انگیزه من برای گذروندن روزای سخت و شلوغه کاری هستش. من (فاخره) به همراه همسفر زندگیم (علیرضا) تصمیم به سفر تکمیلی ایران گرفتیم (ازین جهت تکمیلی که تموم استان ها رو رفتیم و کرمانشاه و ایلام مونده بود برای تکمیل ایران گردی مون). برنامه سفر رو معمولا از چند ماه قبل میچینم که چند روز در سفر باشیم، از کدوم شهرها باید بگذریم، چقدر مسافت داره و چند ساعت توی راه هستیم، چه جاهایی رو ببینیم، کدوم رستوران ها بریم و....... اطلاعات کاملی توی برگه ها مینویسم که آمادگی نسبی داشته باشیم.

این اولین سفر نوروزی به همراه همسفر کوچولومون بود، پسرمون آرهان فندق که 10 ماهشه و تیم سفر مارو کامل کرده. مقصد اصلی ما کرمانشاه، ایلام و عسلویه بود. برنامه ریزی شهر به شهری که من داشتم به این صورت بود :

گرگان، گلوگاه، تهران، همدان، کنگاور، کرمانشاه، ایلام، اهواز، امیدیه، گناوه، بوشهر، عسلویه، جم، شیراز، اصفهان، قم، تهران، گلوگاه. بعد از بستن چمدون ها و چک لیست که چیزی از قلم نیفتاده باشه صبح ساعت 4:30 در حالیکه پسری خواب بود توی صندلی ماشین نشوندمش، کمربندها رو بستیم و به سمت تهران حرکت کردیم.

1.jpeg
چک لیست

                                                                   

2.JPG
ساعت و تاریخ حرکت

تقریبا ساعت 7 غروب سال تحویل بود و ما میخواستیم که کرمانشاه باشیم. شهرهای شمالی رو سریع تر و بی ترافیک گذروندیم، صبحونه هم با نون داغی که در مسیر خریدیم توی ماشین ساندویچی خوردیم. برای به موقع رسیدن جز در مواقعی که آرهان فندق نیاز به تعویض پوشک یا شیرخشک داشت توقف نداشتیم. از همدان و کنگاور گذشتیم که از دور معبد آناهیتا رو دیدیم و وارد محوطه تاریخی نشدیم. ابتدای ورودی کرمانشاه پسر به شدت بدخلقی کرده بود و به سختی تونستیم مپ بزنیم تا به مهمان سرایی که از قبل رزرو کرده بودیم برسیم.

3.JPG
ورودی کرمانشاه

بعد از جابجایی وسایل حاضر شدیم تا سال تحویل به طاق بستان بریم که متاسفانه در ورودی بسته بود و برنامه خاصی برای مسافرای زیادی که اونجا بودن نداشتن، یه جورایی ضدحال بود برامون (چند سال پیش سال تحویل خرم آباد بودیم اونقدر جو شاد بود همیشه دلمون میخواست تموم عیدها در سفر باشیم).

خلاصه دور یه میدونی که تزئینات هفت سین داشت با کلی هموطن مسافر دیگه سال 1401 رو شاد تحویل کردیم، اصلا این لحظات بغض و غم غریبی توی دل آدم میشینه بخصوص که دور از خانواده ها باشی شدت بغض بیشتر میشه. بعد به پارک کوهستان (بام کرمانشاه) رفتیم که کلی از جوونای شاد کرد حلقه زده بودن و در حال شادی و پایکوبی بودن و ما هم به تماشا ایستادیم و کلی انرژی ازشون گرفتیم.

 

4.jpeg
شادی جوان های کرد

بعد هم وقت شام بود و تست دنده کباب معروف کرمانشاهی، اطراف طاق بستان پر از باغچه و کبابی بود که ما باغ بیشه رو انتخاب کردیم و در حالیکه فندق خواب بود یه شام راحت دونفره داشتیم.

5.JPG
 دنده کباب

صبح روز دوشنبه برنامه کرمانشاه گردی داشتیم. راهی بیستون شدیم که تقریبا 25 کیلومتر تا کرمانشاه فاصله داشت. منطقه ای سرسبز و دشت و جنگل طور بود. ماشین ها توی پارکینگ گذاشته میشدن و بعد از تهیه بلیط وارد محوطه تاریخی بیستون شدیم. پیاده روی نسبتا زیادی داشت تا قسمت سراب و فرهادتراش، بخصوص که کالسکه نمیشد ببری و برای ما که بچه همراهمون بود کمی سخت گذشت. ولی از دشت خیلی زیبا و سرسبزی و هوای دلپذیرش نمیشد گذشت. چایخانه و شربتخانه سنتی کنار رودخونه ساخته بودن که میشد نشست و نفسی هم تازه کرد.

به منطقه سراب که رسیدیم یه جلوه و زیبایی دیگه از بیستون برامون نمایان شد. درخت پر از شکوفه بهاری با تزئینات قشنگی هم بود که جون میداد برای عکس یادگاری. در کنار سراب، تلسکوپ هم وجود داشت برای دیدن نقش نگاره های روی کوه برای افرادی مثل ما که شرایط رفتن به بالای کوه رو نداشتن و با 5 هزارتومن به راحتی سنگ تراش ها رو ببینن.

6.JPG
سراب بیستون
7.jpeg
تلسکوپ

در مسیر برگشت هم سیاه چادری برپا بود که خانم هایی با لباس محلی مشغول پخت نون محلی و آش بودن و یه نون محلی خودمون رو مهمون کردیم. به کرمانشاه برگشتیم و به سمت باغ گل های کرمانشاه که تعریفش رو زیاد شنیده بودم رفتیم که متاسفانه بسته بود. بعد به سمت مسجد جامع شافعی رفتیم که با در بسته مواجه شدیم، تاریکه بازار هم تعطیل بود و من متعجب ازینکه چرا همه جا بسته س!!!!! و با این جمله که عیده و تعطیلن توجیه شده بود در صورتیکه شهر توریستی بود و مسافرای زیادی مثل ما اومده بودن و با در بسته روبرو می شدن. آخرین امید هم تکیه معاون الملک بود که خوشبختانه باز بود، تکیه کاشی کاری های خیلی زیبایی داشت که در نوع خودش بی نظیر بود.

8.jpeg
تکیه معاون الملک
9.jpeg
 کاشی کاری های زیبا

 در محوطه اطراف تکیه بوی نان برنجی پیچیده بود که متوجه شدیم کوچه روبرویی کارگاه پخت کاک و نان برنجی هستش، به کارگاه رفتیم و خوشمزه ترین نان برنجی عمرمون رو خوردیم و کلی هم برای سوغات خریدم.

10.jpeg
نان برنجی

بعد هم وقت ناهار بود و انتخابی جز کباب نداشتیم از نظر ما نمیشه بیای کرمانشاه و اکبرجوجه و قرمه بخوری. خورشت خلال هم در حد یک قاشق تونستم تست کنم بخاطر خلال بادوم که به مزاج ما خوش نیومد. بعد از ناهار وقت دیدن طاق بستان بود، بلیط تهیه کردیم و وارد شدیم . همون ابتدای ورودی بازارچه سنتی بود که یک کلاه کرمونشاهی برای فندقی خریدیم و کلاه به سر وارد محوطه باشکوه طاق بستان شدیم. خیلی زیباتر از عکس هایی بود که ازش دیده بودم. وقتی به اینهمه زیبایی و تقارن نگاه میکنم این سوال به ذهنم میاد واقعا چند صد سال پیش انسان هایی که اینارو تراشیدن چقدر از ریاضیات و هنر و فهم برخوردار بودن. کرمانشاه شهر آب و سنگ به معنای واقعی بود. دورتا دور سراب پوشیده از کوه بلند و باعظمت بود که انسان در برابر عظمتش هیچ بود. فقط میشه گفت خدایا شکرت برای اینهمه شکوه و زیبایی.

11.JPG
طاق بستان

روز سوم

برنامه ما حرکت به سمت ایلام بود. وسایل رو جمع کردیم که با بارون شدید مواجه شدیم. هوای بهاری همینقدر غیرقابل پیش بینی هستش. وارد ایلام که شدیم هوا خیلی سردتر شده بود ازونجایی که ایلام بیشتر طبیعت و دره های زیبایی داره شرایط هوا طوری بود نمیشد ازشون دیدن کرد و گذاشتیم برای چند سال بعد که آرهان بزرگتر هم شده باشه و در نهایت به قلعه والی ایلام رفتیم که موزه کوچیک بود و بازار سنتی بومی منطقه و ما طبق عادت از خانم های بومی خرید جزئی انجام دادیم که هم یادگار سفر باشه و هم کمک به رونق اقتصادی گردشگری شون. این بار شلوار کردی باحال برای آرهان خریدیم.

12.jpeg
 قلعه والی ایلام

بعد به سمت مهدی آباد حرکت کردیم که قطب کباب منطقه بود. پر از گوسفند زنده و قصابی و کبابی. صبحونه امروزمون کباب تازه و لذیذ شد و از ایلام و هوای سرد و بارونیش خداحافظی کردیم.

13.jpeg
کبابی مهدی آباد

حوالی غروب بود که به شهر زنده و شلوغ اهواز رسیدیم، خب اولین کار این بود که جایی برای موندن پیدا کنیم. بعد از گرفتن اتاق برای یه شب وسایل رو گذاشتیم و قرار شد برای شب به محله لشکرآباد معروف بریم (سال 97 اهوازگردی کامل داشتیم). منطقه لشکرآباد خیابون بزرگیه که دو طرفش پر از اغذیه و فست فود و فلافل هستش با چای و قهوه و باقلوا که با صدای موسیقی شاد جنوبی همراه هستش.

همون شلوغی جمعیت و شادی مردم برامون خیلی دیدنی بود به خصوص بعد از این 2 سالی که همه از هم فراری بودن. داخل کوچه های نزدیک این خیابون مغازه هایی به چشم میخورد که خانم ها مشغول درست کردن مواد فلافل بودن که وارد یکی شون شدم و با خانم مهربون اهوازی راجب کارش و نحوه درست کردن مواد فلافل صحبت کردم که خیلی جالب بود. ساعت 1 نیمه شب شده بود و ما خسته از روز پر تحرکمون به خونه برگشتیم که استراحت کنیم.

14.jpeg
لشکرآباد

روز چهارم

صبح روز چهارشنبه 3 فروردین 1401 و ما آخرین فلافل اهوازی همراه با چای آتیشی کنار جاده‌ای بر بدن زدیم و اهواز رو ترک کردیم. در مسیر هندونه امیدیه بهمون چشمک میزد که یه هندونه زیر سایه درخت توی پارک خودمون رو مهمون کردیم و به غذای آرهان هم رسیدگی کردم. مسیرمون بوشهر بود و تقریبا 453 کیلومتر جاده در پیش داشتیم.

15.jpeg
اهواز تا بوشهر

ظهر و در اوج گرما به گناوه رسیدیم، بازار خیلی خیلی شلوغ بود به طوریکه نمیشد راحت راه رفت و ما خرید مختصری انجام دادیم و سراغ ناهار رفتیم که متاسفانه پیدا نمیشد. یکی از ساکنین گناوه بهمون گفت شهر ظرفیت اینهمه جمعیت رو نداره و خودمون هم کلافه شدیم ازین شلوغی بیش از حد، ترجیح دادیم از اونهمه شلوغی دور بشیم و به اولین بندر که در مسیر بود رفتیم، بندر ریگ. دور میدون صیادهایی به چشم میخوردن که میگو و ماهی تازه میفروختن. ما هم وسوسه شدیم که ماهی بخریم و سرخ کنیم، یه حلوا ماهی برامون پاک کردن و شستن و رفتیم کنار ساحل که ماهی با کته برنج شمالی داشته باشیم که دیدیم بلهههه پیک نیک مشکل پیدا کرده. به قول همسر به تو آشپزی توی سفر نیومده و وسایل رو جمع کردیم و راهی بوشهر شدیم.

شهر خیلی شلوغ بود و تموم سوئیت ها و هتل ها پر بود، مگه میشه مگه داریم! اینم از معایب سفر در ایام عید نوروز هستش همه جا شلوغه و ... ما گرسنه و خسته تر از اونی بودیم که بخوایم به شهر دیگه ای بریم و همسر عزیز مهمانسرای اداره رو اکی کرد و قسمت شد حلوا ماهی رو سرخ کنم و ناهار شاممون یکی بشه.

16.JPG
بوشهر

روز پنجم

صبح روز پنج شنبه سرحال حاضر شدیم و به سمت ساحل بوشهر رفتیم، تا چشم کار میکرد چادر مسافران بود ازین گزینه فاکتور بگیریم لب ساحل کافه های زیبایی درست شده بود به سبک کافه های استانبول که صبحونه و غذای خوشمزه سرو میکردن. ما کافه بیژن رو انتخاب کردیم، کنار دریایی زیبا و بی انتها با مرغان دریایی که در حال پرواز هستن و صداشون با موج یکی میشه، میز صبحونه که با گل طبیعی تزئین شده بود و صبحونه (آش بوشهری) روزمون رو قشنگ تر ساخت.

17.JPG
میز صبحانه کافه بیژن

بعد به بازار ماهی فروشا رفتیم (تو سفرهای جنوب یکی از علاقمندیای ما دیدن بازار ماهی هستش). ماهی های جنوب از تنوع بالایی برخوردارن که صیاد ها هم اسمشون رو نمیدونن. بعد به همراه همکار همسر که بوشهری بودن به یکی از منطقه هایی رفتیم که اکثرا بومی ها میرفتن بندرگاه که ساحل ماسه ای زیبایی داشت و در مسیر نیروگاه اتمی و کمپ روس ها هم بود

.

18.JPG
بازار ماهی فروش ها

از غذاهای بوشهری شیرین پلو و قیمه بوشهری، قلیه ماهی، میگو دوپیازه و رنگینک رو تست کردیم. شیرین پلو به مزاج ما که ترش پسندیم جالب نیومد ولی بقیه رو دوست داشتیم.

19.jpeg
غذاهای بوشهری

بعد به دلوار شهر رئیسعلی دلواری رفتیم که موزه بزرگ و جالبی هم داره و چون ما سفر قبلی رفته بودیم این بار به مراکز خریدش رفتیم، برنامه شب هم دیدن خیام خوانی و کوچه هنرمندان بود. کوچه کافه حاج رئیس پر از جوونایی هستش با تیپ های هنری و جالب، عده زیادی هم دور هم حلقه زده بودن و مشغول هم خوانی و ساز ودست زدن بودن . بوشهری ها مردم خیلی شاد و مهربونی بودن و ما خیلی این شهر رو دوست داشتیم.

20.jpeg
کوچه هنرمندان

روز ششم

صبح روز جمعه بود و ما باید امروز طبق برنامه ریزی به عسلویه میرفتیم.صبح به خط ساحلی بوشهر رفتیم که هوا خیلی طوفانی شده بودبه طوری که چادر مسافرا روی زمین و هوا بود. و این شد فرار رو بر قرار ترجیح دادیم و مستقیم به کنگان رفتیم تا صبحونه رو اونجا بخوریم. شهر کنگان کوچیک و ساحلیه که نسبت به بوشهر خلوت تر بود.  کافه ای کنار دریا صبحونه سفارش ماهی مرکب دادیم ( اینم از خاصیت دریای جنوبه که صبحونه ناهار شام دلت غذای دریایی میخواد) و برای همسفر کوچولومون هم نیمرو سفارش دادیم.

21.jpeg
کنگان 
22.JPG
خوراک ماهی مرکب

بعد از نیم دوری در بازار ماهی کنگان که همون کنار ساحل بود، به بندر دیّر (بزرگترین بندر صیادی) رفتیم. ساحل دیّر تمیزترین و زیباترین ساحل این مناطق بود، پارک با چمن مصنوعی پوشیده شده بود و خیلی تمیز و خلوت بود. فکر می کنم اونم بخاطر راهش بود که یکمی فرعی داشت و هنوز مسافرای زیادی کشفش نکرده بودند.

23.JPG
بندر دیّر
24.JPG
ساحل زیبای دیّر

کمی توی کوچه هاش دور زدیم بازار خاصی نداشت به جز مغازه های موادغذایی خارجی که ما هم یه مقداری ازشون خرید کردیم. بعد از دیِّر به بندرسیراف رفتیم، بندر تاریخی و قدیمی سیراف با اسکله های پر قایق.

25.jpeg
 بندر سیراف

نرسیده به شهر عسلویه (عسلو) تابلو نخل تقی به چشممون خورد که پارک بزرگ و تمیز ساحلی داشت و مناسب کمپ و چادر زدن و پراز مسافر بود. نخل تقی بازارعمده لوازم خانگی و موادغذایی بود.

26.JPG
ساحل نخل تقی

بعد از گشت کوتاه به سمت عسلو و روستای صخره ای بنود رفتیم. یک اتاق برای شب اجاره کردیم، توی این روستا خیلی دلم گرفت حس میکردم ته دنیا اومدیم ساکت و خلوت و البته که ما تایم گرما و خلوتش هم رسیده بودیم. برای شام به روستای هاله رفتیم. رستوران سنیار هاله توی برنامه هامون بود که غذاهای عربی و دریایی عالی داره با فضای زیباش. شام ما مچبوس گوشت و ماهی شیر بود که با موسیقی محلی همراهی مون کردن. بعد به بنود برگشتیم که یکی از همسایه ها عروسی داشتن و شب با صدای ساز و نواز بندری صبح شد.    

27.jpg
رستوران سنتی سنیار

صبح زود راهی ساحل بنود شدیم (لوکیشن فیلم محمد رسول الله). مسیر پرپیچی بود که از وسط صخره و کوه راه داشت و نفس گیر بود ولی لحظه ی پیدا شدن دریا و زیباییش که نمیشه وصف کرد. اصلا حالمون سر صبح دگرگون شد. دریای بکر و زیبا با موج ها ی بلند و خروشان. یه ساعتی آب بازی کردیم و بعد به نایبند هاله رفتیم که کنار ساحلش یه تاب باحال با نوشته نایبند بود که به یاد بچگیامون تاب سواری هم کردیم.

28.jpeg
ساحل بنود

بعد به شهر عسلویه برگشتیم. یکی از دوستان اونجا بودن و دعوتمون کردن که به خونه شون بریم. هوا خیلی گرم بود و نمیشد ظهر بیرون رفت و صبر کردیم تا از شدت گرما کم بشه. غروب به بازار شلوغ عسلویه رفتیم. همون اول بازار اغذیه فروشی هایی به چشم میخوردن که شاورمای خوشمزه میفروختن و نمیشد ازشون گذشت. بازار پر از اجناس خارجی و با کیفیت و البته خوش قیمت بود که واقعا نمیشد دست خالی برگشت.

شب های عسلویه خیلی دیدنی تر بود. مشعل های گاز و آتش روشن که جلوه خاصی به شهر داده بود و هرچقدر نگاه میکردیم جذابتر میشد برامون. قبل این سفر تصورات ما از عسلویه یک شهر کاری و خسته کننده و بیابونی بود ولی با حجم زیادی از مناطق و ساحل زیبا و بکر مواجه شدیم که به این جمله رسیدم : عسلویه واقعا ارزش دوباره دیدن داره.

29.JPG
شب های عسلویه
30.JPG
مشعل های روشن در روز

صبح روز بعد عسلویه رو به مقصد شیراز ترک کردیم که در خروجی شهر چشم مون به ساحل افتاد و همسرجان بود که ناخوداگاه به سمت ساحل رفت که برای آخرین بار خنکی آب دریا رو سر صبح حس کنیم و بعد به سمت جم حرکت کردیم. طی مسیر سیاه چادرهایی بود که ما توقف داشتیم تا هم آرهان فندق اذیت نشه و هم خودمون استراحتی داشته باشیم.

31.jpeg
دریای عسلویه

نرسیده به فیروزآباد ورودی روستای کمال آباد، دکه آب و فضای باغ و سایه بود و ازونجایی که آرهان لج کرده بود، توقف کردیم که صاحب باغ با خانوادش زیر درخت ها نشسته بودن و با دیدن ما با خوش رویی ازمون دعوت کردن کنارشون بشینیم و برامون چای و دمنوش آوردن و بچه هاشون هم حسابی با آرهان مشغول بازی بودن و یک ساعتی در کنار هم گذروندیم.

32.JPG
دمنوش

بعد از خداحافظی با این عزیزان مهمان نواز به فیروزآباد رفتیم. بلیط تهیه کردیم و وارد آتشکده فیروزآباد شدیم. تو دل کویر برکه و رودخونه و سرسبزی خاصی بود که خیلی جذاب بود.

33.JPG
آتشکده فیروز آباد
34.JPG
برکه آب
35.JPG
داخل آتشکده

بعد به شیراز رفتیم و سوئیت گرفتیم بعد از کمی استراحت به سمت حافظیه رفتیم که جز جمعیت زیاد چیزی دیده نمی شد. برای شام هم طبق روال سفرهای قبل به شیراز، رستوران هفت خوان رو انتخاب کردیم ، آخرشب بود و ما فردا صبح عازم شمال بودیم نمیشد شیراز بیای و فالوده شیرازی نخورده برگردی برای همین به منطقه زندیه رفتیم، بستنی و فالوده شیرازی سفارش دادیم.

36.jpg
فالوده شیرازی

صبح روز آخر زودتر بیدار شدیم و قبل ازینکه شیراز رو ترک کنیم به شاه چراغ رفتیم و موقع برگشت از حرم یه ظرف آش سبزی شیرازی داغ با نون تازه خریدیم و به سمت اصفهان حرکت کردیم. اصفهان در حد خرید سوغاتی و گز توقف داشتیم و بعد جاده سلفچگان و قم و اتوبان حرم به حرم به سمت گلوگاه و خانواده برگشتیم.

37.JPG
 شاه چراغ
38.jpeg
آش سبزی
39.JPG
انتهای سفر

این سفر به پایان رسید و انگیزه دوباره دیدن جای جای ایران زیبا در وجود ما بیشتر شکفته شده. خیلی از طبیعت زیبا جا موند که ما به خاطر پسر کوچیکمون نتونستیم بریم و ازشون دیدن کنیم و موکول شد به سال های بعد. هزینه سفر رو ننوشتم چون واقعا متغیره و مطمئنم از فروردین تا الان که دارم این سفر نامه رو مینویسم همه چی چند برابر شده. مسافت طی شده در این سفر 4393 کیلومتر بود بنزین مصرف شده 300 لیتر. اینم اولین تجربه سفرنامه نویسیم بود. ممنون از لست سکند که این فرصت رو بهمون داد. 

 نویسنده: فاخره خادملو