آب هایی به زلالی دریای مالدیو، کوه هایی به بلندی آلپ، همینجا در ایران

3.7
از 7 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
آب هایی به زلالی دریای مالدیو، کوه هایی به بلندی آلپ، همینجا در ایران

حدودا نیم ساعت روی آب بودیم و بعد...خدای من.... یک ساحل سفید پر از پرنده ...آب هایی که رنگ فیروزه در مقابل اون ها حرفی برای گفتن نداره....چشمام لحظه ای خیس شد و با خودم گفتم :" عجب خلقتی هستی انسان که وقتی گوشه ای روی این کره ی خاکی از دست تو مصونه اینگونه زیباست "

چه شد که این سفر شد؟

فصل، فصل پاییزه، آبان 1401

توی منطقه ی ما که شمالیم این موقع از سال که می شه دلت یک دفعه هوای آفتاب می کنه و روزای گرم، زدن به دریا و لذت از آفتاب. گوگل مپو باز می کنم و لیست جاهایی که برای سفرهام علامت زدمو نگاه می کنم. لیست که چه عرض کنم معدود مقاصدی که برای ما ایرانی ها به رفتنش میشه امیدوار بود. می رسم به دو راهی که دقیقا 2-3 سال پیش سر راهش مونده بودم (دقیقا قبل از کرونا). یادش بخیر کی فکرشو می کرد که برای 2-3 سال خونه نشین بشیم. حالا دو راهی چی بود اینکه خیلی دوست داشتم یک بار جزایر بکرتر ایران رو تجربه کنم. قبلا کیش و قشم رفته بودم و حالا با دیدن یک ویدئو از جزیره مارو عاشقش شده بودم.

daKuQnPuJf8WVHmvJ4COlDtPKkFeWe2IT5Sm1PM9.jpg
جزیره مارو تکه زمین کوچکی در خلیج فارس

اما بعد از حساب دودوتا چهار تا و با احتساب اینکه باید یک قطر ایران رو طی می کردیم و اصلا اطلاعات کافی و امکانات اقامتی و .... نسبت به این منطقه کامل نبود باکو رو انتخاب کردیم.

اما حالا بعد از 2 سال تصمیم گرفته بودم که برم. هی نقشه رو برانداز کردم و کلی سوال تو ذهنم می اومد:

  • آخه این همه راه برم برای جایی که اصلا امکاناتی نداره؟
  • اینجا که به جز یکی دوتا بومگردی جای دیگه ای نداره، با دو تا بچه کوچیک اصلا مناسب من هست؟
  • اقامتمو کجا انتخاب کنم که با این پراکندگی جاذبه های دیدنی دست رسی راحت تری داشته باشم؟

خلاصه که با جمع کردن اطلاعات از این طرف و اون طرف و دنبال کردن #پارسیان #مارو #عسلویه و ... برای چند مدت بالاخره یک پلان سفر رو آماده کردم که به نظرم عالی اومد و جنبه های مختلف علاقه ی من به یک سفر ماجراجویانه و هم یک سفر لوکس با آرامش به همراه خانواده رو تحت پوشش قرار می داد.

به این صورت که سفر ما به دو بخش تقسیم شد:

  • سفر ماجراجویانه به بخش غربی هرمزگان که قرار بود تو این مرحله از عسلویه تا بندر چارک رو بگردیم.
  • سفر لاکچری تر همراه با ریلکس چند روزه در کیش.
ARhaq36FkLYVFtnZVhNXU9lYAsBSno2FNsGpytgr.jpg
پلان سفر

از اونجایی که سفرنامه و اطلاعات نسبت به بخش دوم بیشتره پس سعی می کنم در این سفرنامه بیشتر راجع به بخش اول سفرم توضیح بدم.

آماده سازی مقدمات سفر

همونجور که تو نقشه می بینید تو حوزه انتخابی برای سفرما 2 شهر نسبتا بزرگ بیشتر وجود نداره. یکی عسلویه که به نسبت هتل های بهتری داره و شهریت بهتر اما یک شهر کاملا صنعتیه و پر از آلودگی که برای اقامت از لیست خط می خوره. دومی پارسیانه که خود شهر چیزی نداره و اقامتگاه مناسبی هم نمیشد توش پیدا کرد. خلاصه با گشتن و سرچ کردن بالاخره یک بومگردی انتخاب کردم که سبک و ساحلش دل منو برد و با تمام حواشی، بومگردی شنیوب شد اقامتگاه ما برای 4 شب سفر ماجراجویانه.

IMG_20211027_134402.jpg
بومگردی شنیوب

حالا این حواشی چی بود. این بومگردی به صورت هاستلیه و اتاق ها و سرویس ها به صورت اشتراکی استفاده میشه که خودش برای خیلی از علاقه مندان به سفر نکته مثبتیه اما برای من با دو تا بچه چالش بزرگی بود. با صحبت کردن با صاحبان مهربون شنیوب متوجه شدم که دو اتاق نسبتا مستر هم دارن که می تونن برای اون چند شب به ما بدن. خلاصه برای ما که در این بخش از سفر به خودمون قول داده بودیم قید امکاناتو بزنیم قابل قبول بود و رزرو رو انجام دادیم و به ازای هر نفر بزرگسال شبی 200 هزار تومن با صبحانه پرداخت کردیم. برای کیش هم یک سوئیت خوب دو خوابه تو شهرک صدف با قیمت شبی 800 هزار تومن برای 4 شب رزرو کردیم. ما تور کیش نخریدیم و چون برنامه‌مون متفاوت بود، خودم بلیط و اقامت رو هماهنگ کردم. بلیط هواپیما رو هم برای یک طرف از تهران به عسلویه اکی کردیم به قیمت نفری 800 هزار تومن و قرار شد پرواز برگشت از کیش به تهران رو با توجه به اینکه پرواز ها چارتره و قیمت بلیت ها در تاریخ های نزدیک تر ارزون تره تو روزهای پایانی بگیریم.

شروع سفر و قسمت شیرین و سخت جمع کردن وسایل

بالاخره به زمان شروع سفر نزدیک شدیم و باید چمدان ها را می بستیم. قبل از شروع سفر بگذارید همسفرانم در این سفر را معرفی کنم:

نفر اول کوچکترین و بامزه ترین همسفر ما آقا محمد طاهر با 10 ماه سن

نفر دوم همسفر خوش صحبت و خوش ذوقمون اسما خانوم گل با 7 سال سن

نفر سوم همسرم آقا ابوالفضل که در این سفر حسابی هوای خانوادشو داشت و خاطرات خوبی رو برای هممون رقم زد

و آخرین نفر هم خودم که به عنوان مادر، همسر، لیدر سفرمون و سفرنامه نویس در خدمتتون هستم

و حالا ماییم و وسایل هایی که قراره برای انواع ورژن های مختلفی که در سفر گونجوندیم جمع شن:

  • سه روز تهران با هوای پاییزی و بردن لباس گرم و دید و بازدید اقوام
  • 4 روز سفر به پارسیان و عسلویه از نوع طبیعت گردی و کوله گردی و شنا
  • 4 روز سفر به کیش با هوای تابستانه و استفاده از تفریحات
  • مجددا برگشت به تهران و یک استراحت کوتاه و بازگشت به خونه

حالا حساب کنید که من چقدر باید وسیله جمع می کردم و چقدر باید با برنامه ریزی و حساب شده چمدون ها رو می بستم چون قرار بود بارها و بارها این چمدون ها باز و بسته بشن.

وسایلی که شاید برای سفر های شما هم لازم باشد

قبل از سفر چند تا چیز برای این سفر دریایی خریدم که به شدت به درد خورد تو سفر. از اونجایی که تو چند روز اول همش قرار بود به سواحل دور سفر کنیم که امکاناتی نداشت یکی از چالش ها آماده کردن جای خواب برای محمدطاهر بود. یک چادر بازی جمع و جور خیلی کمکم کرد تا با آرامش ساعت هایی رو تو ساحل بزارم تا استراحت کنه.

6c7267210163434aa47e786db4b0cab0771e07f3_1605472519.jpg
چادر بازی (عکس از اینترنت)

برای هر کدوم از اعضای خانواده هم یک کفش مخصوص ساحل خریدم که انقدر تو پا راحت بودن تقریبا 80% اوقات سفر همون پاهام بود. یک مایو اسلامی از نوع کاملا پوشیده برای خودم و یکی هم به سبک تیشرت و شلوارک برای اسما دوختم و یک مایو کاملا پوشیده هم برای محمد طاهر اینترنتی خریدم تا تو آفتاب ساحل بدنش نسوزه. این ها هم با توجه به اینکه اکثر گشت و گذارهامون به آب وصل می شد بیشتر از همه ی لباس هامون استفاده شد و جوری بود که چند دقیقه بعد آب کاملا خشک بود و برای ما که برای تعویض لباس جایی نداشتیم به شدت کارایی داشت.

قدم اول پرواز به عسلویه زیبا و آلوده

بعد از 2-3 روز تهران موندن و دیدار اقوام غروب روز 8/8/1400 وسایلمون رو جمع کردیم و یک اسنپ گرفتیم تا ما رو به فرودگاه ببره. فک کنم لازم به گفتن نیست که برای مایی که ساکن شمالیم موندن تو تهران آلوده چقدر سخته و من هر بار که میام چقدر غصه می خورم برای مردمی که دارن اینجا زندگی می کنن. خداروشکر که پروازمون به موقع انجام شد و به موقع به فرودگاه عسلویه رسیدیم. من قبلا با شنیوب هماهنگ کرده بودم که برای تراسفرمون یک ماشین به فرودگاه بفرستن. وقتی از فرودگاه بیرون اومدیم راننده ی خوش اخلاق و مهربونمون جلوی در بود و خیلی سریع وسایلمون رو گذاشت و ما به راه افتادیم.

اصلا این اخلاق جنوبی ها یکی از دلایلیه که آدم هر بار میره با خودش میگه که حتما دوباره به اینجا برمی گردم. اصلا یکی از هیجان انگیز ترین لحظه های سفر، شب اولی هست که می رسی و حسی که در نگاه اول از اون مکان در تو شکل می گیره تا همیشه باهات می مونه. حالا وقتش بود تا قدم قدم مکان هایی رو که تو نقشه و به صورت خیالی برانداز کرده بودم واقعی تجربش کنم. مسیر 40 دقیقه ای فرودگاه تا شنیوب با صحبت های شیرین آقای راننده خیلی کوتاه برامون گذشت.

در مسیر از چند روستا گذشتیم. طبق صحبت های آقای راننده خیلی از ساکنین این روستاها به دلیل فاصله ی کمی که با کشور های عربی دارن مقیم اونجا هستن و درآمدهای خوبی هم دارن و الباقی مردم هم یا صیادن و یا اخیرا در حوزه گردشگری مشغولن که خداروشکر اکثرا درآمدهای خوبی هم دارند. اما اون چیزی که در مسیر مشخص بود مسلما مردمان این منطقه هیچ بهره ای جز آلودگی هوا و خرابی محیط زیست از استخراج نفت و گاز نبردن و اکثر روستاها و شهرها به شدت محرومن و حتی برای آب آشامیدنی هم شرایط سختی دارن. طوری که در بعضی از روستاها شاید روزی بیشتر از 1 ساعت آب آشامیدنی نداشته باشن.

IMG_20211024_214620.jpg
ساحل زیبای روستای زیارت

شنیوب یک بومگردی توام با احساس گرما و راحتی خانه ی دوست

 بعد از سپری کردن مسیر با چاشنی صحبت های شیرین آقای راننده به شنیوب رسیدیم. همینکه وارد شدیم با یک فضای گرم و صمیمی روبرو شدیم. مهمان هایی که در محوطه در آلاچیق ها کنار ساحل نشسته بودن و مشغول معاشرت بودن. بعضی ها تازه از گشت اومده بودن و می رفتن تا دوش بگیرن. یه عده داشتن تو کار آماده سازی شام کمک می کردن و عده ای هم در این هوای قشنگ به مصرف دخانیات مشغول بودن. مسئله ای که این چند روز توضیحش برای اسما بسیار سخت بود.

بلافاصله الهام خانوم مدیر شنیوب با اون لهجه و گرمای جنوبیشون به همراه چند نفر برای خوش آمد گویی به پیشواز ما اومدن و اتاق هامون رو به ما تحویل دادن . شنیوب یک بومگردیه با حس و حال راحتی خونه. اینجا کسی حساب و کتابی نداره که چی خوردی، چند بار از ماشین لباسشویی استفاده کردی و یا حتی چند شب بودی و می خوای بمونی. اینجا مدیریت کاملا جنوبی طوره. اینجا تورو بدون اینکه بگی عصرها با یک قهوه عربی و لگیمات غافلگیر می کنن. بعضی روزها با پاک کردن سبزی دور هم حس خونه بودن رو در تو دو چندان می کنند. برای همین هم مسافرایی تو شنیوب دیدم که برای بار چندم بود که به اونجا می اومدن و شاید 10 روز یا بیشتر اونجا می موندن.

IMG_20211025_092207.jpg
درب رو به ساحل شنیوب

دیگه وقتش بود بعد از یک جابه جایی و تجدید قوا در آلاچیق های کنار ساحل بشینیم و از این فضای جنوبی لبریز بشیم:

موسیقی محلی

نگاه کردن به بچه هایی که تو ساحل شبونه مشغول شکار خرچنگ بودن

قایق هایی که برای صید ماهی دل به دریا می زدن

و لذت بودن در کنار مردمانی خون گرم

صبح روز اول و تجربه یک ساحل اختصاصی

صبح بیدار شدیم و برای صبحانه به آلاچیق ها رفتیم. بعد از صبحانه با راننده دیشبی تماس گرفتیم تا ما رو امروز به یک ساحل بکر نزدیک ببره. چون خودش نمی تونست راننده دیگری معرفی کرد که ما تا روز آخر مزاحم ایشون بودیم.

IMG_20211028_073514.jpg
آلاچیق های رو به دریا

یکی از مشکلات سفر به این منطقه به خاطر اینکه زیرساخت های فراهمی نداره مسئله حمل و نقل هست. اکثر جاذبه ها با فاصله ی زیادی از هم قرار دارن که یا باید این سفر رو با ماشین بری که اونجا هم راحت باشی که برای ما که یک قطر ایران رو باید طی می کردیم خیلی سخت بود و یا باید به صورت گروهی بیای که با تور هماهنگ کنی که نه با خلق و خوی ما جور در میومد و هم اینکه با بچه ی کوچیک باید جوری سفر بری که برنامه ی آزادی داشته باشی.

گزینه سوم هم این هست که اونجا یک ماشین با راننده اجاره کنی که انتخاب ما این گزینه بود و بسیار هم از این انتخاب راضی بودیم. طبق گفته های آقای راننده و تحقیقات خودم منطقه پارسیان یکی از بهترین سواحل و دریاها رو تو بخش جنوبی کشورمون داره و چیزی نزدیک به 70 کیلومتر ساحل بکر قابل استفاده داره که از دیدنشون شگفت زده می شی. بعد از حدود 20 دقیقه به یک ساحل نعل اسبی شکل که بین دو کوه قرار داشت رسیدیم و با راننده هماهنگ کردیم که بره و بعد از چند ساعت بیاد دنبالمون. وسایلمون و چادر بچه رو زیر یک سایه درخت نزیک ساحل گذاشتیم و برای ساعت ها دل به دریا زدیم و از آب زلال و آفتاب و ساحل لذت بردیم.

IMG_20211025_131515.jpg
ساحل نعل اسبی روز اول

نسیم ملایمی که به صورت می خورد، تلالو خورشید روی امواج دریا، چند تک درخت که محمد طاهر بعد آب بازی یک خواب عمیق رو زیر سایشون مهمون شده بود ، همه و همه دست به هم می داد تا برای چند لحظه چشماتو ببندی و یک نفس عمیق بکشی و خدا رو بابت این همه زیبایی و این همه تنوع زیست محیطی شکر کنی.

IMG_20211025_110905.jpg
چه ها مشغول آب بازی

سر ساعت ماشین اومد و ما به سمت شنیوب حرکت کردیم. بعد از یک دوش و گشنگی زیاد ناشی از آب بازی دیگه نهار خوشمزه دستپخت الهام خانوم کم بود تا کیف اون روز ما رو کامل کنه. الهام زحمت کشیده بود و برامون اون روز غذای کولی درست کرده بود که از برنج و چند نوع سبزی و ماهی کولی درست می شد که خیلی خوشمزه بود.

IMG_20211025_151302.jpg
کولی نهار روز اول

غروب تصمیم گرفتیم تو بومگردی بمونیم تا هم اسما درس هاشو آنلاین کار کنه و هم از آلاچیق ها کنار ساحل لذت ببریم و یک قهوه عربی و لگیمات هم حسابی سرحالمون کنه. یکی از مزیت های اقامت گاه هایی از این سبک هم این بود که در این سفر اسما برای خودش کلی همبازی پیدا کرده بود و حسابی این چند روز با اون ها مشغول بود.

Screenshot_2021-10-31-23-51-43-579_com.whatsapp.jpg
قهوه عربی و لگیمات خوشمزه

روز دوم: روز رسیدن به آرزوها

طبق برنامه ریزی قرار بود که که امروز رو به جزیره مارو جزیره کمتر شناخته شده ایران اختصاص بدیم. برای رفتن به این جزیره می تونستیم با تور های یک روزه ی خود بومگردی بریم. اما از اونجایی که گروهی هماهنگ نشد و قیمت ها نسبت به این که خودمون بخوایم بریم فرقی نمی کرد تصمیم گرفتیم که خودمون بریم.شب قبل با رانندمون صحبت کردیم و قرار شد که اون با ناخدایی که می شناسه هماهنگ کنه و نهار رو هم خود ناخدا تهیه کنه و مهمونش باشیم. قایق رو به مبلغ 800 هزار تومان برای اون روز کرایه کردیم و هزینه غذا هم نفری 50 هزار تومان بود.

آخر شب نا خدا زنگ زد و گفت که فردا دریا طوفانیه و صبح باید زودتر حرکت کنیم تا به موج نخوریم. حالا ناخواسته یک استرسی در من شکل گرفت، درست در یک قدمی رسیدن به آرزو هام. خدایا ما را جزیره ندیده از دنیا نبر. الهی آمین صبح زودتر بیدار شدیم و صبحانه خورده آماده حرکت. تقدیر بر این اساس بود که 4 نفر هم گروهی هم که شنیده بودن ما به جزیره می ریم به ما ملحق بشن. یک زوج شیرازی با همون لحجه سرخوش کننده شیرازی و دو خانوم که از تهران اومده بودن و هم از دریا لذت می بردن و هم آنلاین دورکاری می کردن. واقعا این کرونا اگر خیری نداشت فک کنم به اندازه حداقل 10 سال ما رو توی فعالیت های مجازی رشد داد. قرار ما در بندر مقام بود و از اونجا به بعد دیگه باید مهمان ناخدا می شدیم. نا خدا حسین که با اون لباس و لهجه ی جدی ترش دقیقا تصورات من از یک ناخدا رو واقعیت می بخشید. بعد از حدودا 40 دقیقه به بندر رسیدیم و همگی سوار بر قایق به سمت جزیره مارو به راه افتادیم. طبق انتظارم یکی از زیبا ترین بخش های سفرم اینجا رقم خورد.

IMG_20211026_094931.jpg
 مسیر دریایی به سمت بندر مقام

ما بودیم و دریا و موج هایی که گاهی بدجور ما رو بالا و پایین می برد. شوری آب دریا که بعضی وقت ها ناخواسته مزه مزه می شد و گاهی هم چشمان محمد طاهر رو خیس می کرد و می سوزوند و پرنده هایی که آزادانه به دور از هیاهوی آدمی دسته دسته پرواز می کردن. حدودا نیم ساعت روی آب بودیم و بعد...خدای من....یک ساحل سفید پر از پرنده ...آب هایی که رنگ فیروزه در مقابل اون ها حرفی برای گفتن نداره....

چشمام لحظه ای خیس شد و با خودم گفتم :

" عجب خلقتی هستی انسان که وقتی گوشه ای روی این کره ی خاکی از دست تو مصونه اینگونه زیباست "

از قایق پیاده می شیم، لحظه شماری می کنم برای اینکه زودتر کفش هامو در بیارم و پاهام نرمی شن های به غایت سفید این ساحل رو لمس کنه. نرم جوری که انگار الک خدادادی شده.

IMG_20211026_115639.jpg
بازی در ساحل مارو
  • ناخدا مطمئنی اینجا ایرانه؟

سرمو بر می گردونم و یک دفعه یک برج نفتی مثل پتک می خوره توی سرم.

  • فهمیدم آره اینجا ایرانه

چون فقط از ما بر میاد که در کنار همچین طبیعتی به این زیبایی برج نفتی بزنیم. بگذریم، گلایه های محیط زیستی زیاده. ما شمال نشین ها که هر روز با دیدن متر متر کم شدن جنگل ها دلمون خونه. اینجا هر طرف رو که نگاه می کنی طبیعت جریان داره. آب دریا پر از ماهی های قشنگ، صدف های بزرگ که من اولین بار بود می دیدم، موجودای دریایی بامزه که زیر اون لاکشون یواشکی از این طرف به اون طرف می رفتن.

IMG_20211026_120124.jpg
ساحلی پر از صدف و مرجان

قرار شد چند ساعت تو این جزیره کیف کنیم و بعد اون ناخدا بیاد دنبالمون و قبل اینکه غروب بشه برگردیم. نا خدا راست می گفت اون روز آب به شدت مواج بود اما نه اونقدر که خطری برای شنا داشته باشه. چند ساعت همگی هر کدوم تو گوشه ای از این جزیره زیبا مشغول شنا و عکاسی شدیم. از اونجایی که طبق گفته ها تو این جزیره مار هست به قسمت مرکزی جزیره نزدیک نشدیم و فقط پیش ساحل بودیم. محمد طاهرم طبق روال هر روز بعد یکی دو ساعت آب بازی خوابش می گرفت و تو چادر یک خواب کنار ساحلی می کرد.

IMG_20211026_120411.jpg
محمد طاهر و ساحل
IMG_20211026_120403.jpg
ما بودیم و جزیره

وقت خدا حافظی بود و من هنوز سیر نشده بودم.

"ماروی زیبا خوشحالم که بعد مدت ها برانداز کردنت تو گوگل مپ بالاخره تو رو دیدم. توی نقشه فقط یک تکه خشکی کوچیک بودی بدون معنا و مفهوم اما حالا که دیدمت می بینم تو برای خودت یک دنیا عظمت داری. همیشه همینجوری بمون، همیشه بدون ما زیبا بمون و برای لاک پشت های پوزه عقابی، صدف ها، ماهی ها و پرنده های دریایی مادری کن. ما که میزبان خوبی براشون نبودیم اما تو براشون امن بمون"

قرار بود نهار رو مهمون دستپخت همسر ناخدا باشیم اون هم به صرف پلو ماهی. بعد از برگشت به بندر به خانه ی ناخدا حسین رفتیم. خانه ای به ظاهر محقر و در داخل پر از تزئینات و دکور به سبک عربی. موقع نهار کلی از هم صحبتی ناخدا و همسرش لذت بردیم و اطلاعات جالبی راجع به منطقه و مردمانش به دست اوردیم. از اینکه ارتباط بین شیعه و سنی انقدر راحته در حدی که در یک خانواده شاید بعضی ها شیعه باشن و بعضی ها سنی شگفت زده شدیم و از اینکه بچه هاشون انقدر در حداقل امکانات زندگی می کنن و حتی برای آب چقدر سختی می کشن اندوهگین شدیم.

مقصد بعدی ما برای اون روز ساحل مکسر بود که در مسیر برگشت قرار داشت. انصافا این منطقه با این همه طرح و نقش طبیعی هر گوشه ایش می تونه یک پروژه زمین شناسی باشه. انگار سنگ ها هم خودشون رو به دست دریا سپرده بودن و دریا این هنرمند زیبا رو، با دستان توانگر خودش به زیبا ترین صورت سنگ ها رو پرداخته بود.

IMG_20211026_162902.jpg
کوه های ساحل مکسر
IMG_20211026_160948.jpg
ساحل سنگی مکسر

سنگ هایی که در مجاورت این دریای زیبا زمخت نیستن در جاهایی نرم و کشیده انگار که هم زمان با ذهنت قدم ها رو هم به سمت خودش می کشونه و در جایی پر از شکستنگی و این یعنی هم نشینی با دریا، گاهی پرخروش و گاهی آرام.

IMG_20211026_161424.jpg
ساحل مکسر
IMG_20211026_163402.jpg
هر گوشه از زیبایی های ساحل مکسر

تا نزدیکی های غروب آفتاب در این ساحل زیبا توقف کردیم و حالا وقت خداحافظی بود و رفتن، تا غروب سرخی آفتاب رو در مکانی زیباتر به نظاره بنشینیم. روی صخره ای به نام صخره ی عشاق و چقدر این اسم برای این مکان زیبا و با مسما انتخاب شده بود.

IMG_20211026_170008.jpg
غروب آفتاب و صخره ی عشاق

مگر می شود غروب را دراینجا دید و عاشق نشد، مگر می شود پاشش انوار ارغوانی خورشید در حضور نسیم دریا را نفس کشید  و دلت از هرگونه ناملایمات و کجی ها آرام نگیرد و چه زیباست خداحافظی این عاشق و معشوق که تا آخرین لحظه و آخرین نقطه قرمز رنگ خورشید دریا همراه اوست

IMG_20211026_171322.jpg
بدرقه خورشید

بعد از دیدن این همه زیبایی و روحی که تازه شد و جسمی که به خاطر کاوش این همه جاذبه خسته است به شنیوب برگشتیم تا در کنار میزبانان مهربونمون زیبایی های این روز رو کامل کنیم و استراحت کنیم.

روز سوم: کوه های آلپی در کنار دریای خلیج فارس

بعد از یک خواب خوب صبح کمی دیرتر از خواب بیدار شدیم. قرار بود صبح رو کمی استراحت کنیم و بعد از نهار به سمت سواحل آلپی و ساحل بنود حرکت کنیم.

IMG_20211027_135129.jpg
نهار روز سوم میگو دو پیازه

تا ساحل آلپی هم حدودا 40 دقیقه راه بود. جاده دقیقا تا خود ساحل میره و کنار ساحل رو کمی درست کردن.  کمی تو ساحل گشتیم و به عظمت کوه ها خیره شدیم. این کوه ها چه داستان هایی که برای گفتن ندارند. چقدر موج و طوفان که نظاره گر بودند.

IMG_20211027_154744.jpg
ساحل آلپی

بچه ها که این چند روز حسابی عاشق دریا شده بودن باز هم به آب زدن و لاک پشت کوچولومون هم شروع کرد تو شن ها چهر دست و پا گشتن.

IMG_20211027_155810.jpg
لاک پشت کوچولو در ساحل

بعد از مدتی به سمت ساحل بنود به راه افتادیم که مکان فیلمبرداری محمد رسول الله بوده و الان به خاطر غاری که داره و خونه های دکور فیلم و فرم صخره هاش یک جاذبه گردشگری شده. وقتی رسیدیم زمان زیادی به غروب خورشید نمونده بود. دوست داشتیم حالا که تا اینجا اومدیم غار رو هم ببینیم. پسرم که بعد آب بازی خوابیده بود به راننده مهربون سپردیم و پرسان پرسان به سمت غار به راه افتادیم.

IMG_20211027_170123.jpg
کوه ها و دره های مسیر روستای بنود
IMG_20211027_172139.jpg
 لوکیشن فیلم حضرت محمد
IMG_20211027_172023.jpg
لوکیشن فیلم حضرت محمد

این مکان به خاطر نزدیک بودن به عسلویه نسبت به کل جاذبه هایی که این چند روز رفته بودیم بازدید کننده ی بیشتری داشت که اکثرا با ماشین تا اول مسیر میومدن. تو مسیر به قدری سنگ ها زیبا بودن که فکر می کردی کار دست بشر بوده تراشیدن این سنگ ها.

IMG_20211027_170114.jpg
کوه های عجیب مسیر

به غار بنود رسیدیم و از اونجایی که باید تکه ی آخر رو با طناب پایین می رفتیم و هوا هم تقریبا تاریک بود من موفق به رفتن به غار نشدم اما همسرم و اسما پایین رفتن. از اونجایی که زمان مد دریا بود آب حسابی بالا اومده بود و خیلی از قسمت های غار قابل رفتن نبود.. تو تاریکی شب برگشتیم و از اینکه این مکان رو هم روی نقشه علامت زده بودیم خوشحال بودیم و امشب شب آخری بود که وقت داشتیم از این روستای ساحلی، صدای قایق های ماهیگیری و مردمانی که شب های زنده و صبح های خواب آلودی دارن لذت ببریم. محمد طاهر رو که حسابی خسته بود خوابوندم.

اسما هم که با دوستاش تو حیاط مشغول بازی بود. چه فرصتی بهتر که خودمون رو به یک شام دو نفره روی بام شنیوب دعوت کنیم. روفرشی رو که به زور تو چمدون جا داده بودم برداشتیم و روی پشت بام پهن کردیم. از میوه های خوشمزه ای که این چند روز هر روز خرید میکردیم و به نظرم خیلی خوشمزه تر از میوه های شمال بود و اکثرا از میناب میومدن توی سفره گذاشتیم. چای و شیرینی های خوشمزه عربی هم به عنوان پیش غذا و در آخر خودمون رو به یک شام خوشمزه بندری که هر شب با هنر الهام خانوم به راه بود دعوت کردیم. فضای پشت بام با اون حصار های سفیدی که داشت و خونه های کوتاه و سفید دور بر من رو به یاد قصه های هزار و یک شب می انداخت.

IMG_20211025_213447.jpg
منظره پشت بام شنیوب

اون شب با تمام ابعادی که در مخیله ام می گنجید سعی کردم این فضا و تصاویر رو در ذهنم جمع کنم و امید وار باشم به تکرار دوباره اشون.

IMG_20211026_055248.jpg
طلوع خورشید از پشت بام شنیوب

روز چهارم، روز آخر: خداحافظی و سلام به مقصدی دیگر

صبح روز آخر بود، بعد از جمع کردن وسایل کمی داخل شنیوب گشتم و از گوشه های جا مانده از دوربین عکس گرفتم. از اهالی شنیوب که این چند روز خاطرات گرمی رو تو ذهنمون به جا گذاشته بودن خداحافظی کردیم و راهی بندر چارک شدیم.

IMG_20211028_073503.jpg
خداحافظ شنیوب

روز قبل از طریق سایت ساعت رفت و آمد فری ها رو گرفته بودیم. گرچند که ساعت ها قطعی نیست و بر حسب آب و هوا تغییر می کنه.حدودا یک ساعت تو راه بودیم تا به بندر رسیدیم. از راننده ی آرام و صبورمون که این چند روز حسابی زحمت ما رو کشید خداحافظی کردیمو راهی سالن انتظار شدیم. یک ساعت منتظر بودیم و بعد سوار فری ها شدیم. فری های خسته و قدیمی که تهویه خوبی نداشتن و مدت زمانی که توش بودیم اجازه روی عرشه رفتن هم به آدم نمی دادن. اما برای مدت زمانی که قرار بود به کیش برسیم حدودا یک ساعت قابل تحمل بود.

به اسکله کیش رسیدیم. طبق قرار مسئول اقامتگاه به استقبالمون اومده بود و به سمت سوئیتمون به را افتادیم. ولی انصافا بعد از چند روز بومگردی و تجربه ی مکان های اشتراکی و زندگی در مناطق کم امکانات رسیدن به همچین سوئیت عالی و تمیز با امکانات عالی واقعا دلچسب بود.

IMG_20211028_121755.jpg
بندر جزیره کیش

از توصیف سفرنامه کیش با توجه به اینکه گفته ها در این خصوص به کرات وجود داره چشم پوشی می کنم. فقط به طور خلاصه بگم که اون 4 روز رو هم در کیش خیلی عالی صبح ها از دریا و شب ها از امکانات و تفریحات کیش استفاده کردیم و در آخر هم با پرواز به تهران برگشتیم.

مشاهده تورهای کیش

IMG_20211030_112754.jpg
ساحل جزیره کیش

و ما موندیم و کلی خاطرات خوب و شیرین و امید وار به رفتن به سفر هایی بهتر

پ.ن.1: منطقه پارسیان چند تنگه و دره های قشنگ دیگه هم داره که ما به خاطر صعب العبور بودن و همراهی بچه ها نتونستیم بریم.

پ.ن.2: به نظرم 4 شب برای دیدن جاذبه های این منطقه زمان کمیه اما با توجه به کمبود امکانات تو این منطقه که ما حتی پوشک رو هم به سختی پیدا می کردیم بیشتر از اینش برای ما میسر نبود.

پ.ن.3: مبحث آب و هوا و جزر و مد دریا به شدت روی سفر تاثیر میذاره و برنامه ریزی برای سفر رو سخت می کنه پس با تایم آزاد به اینجا سفر کنید.

ویدئویی از سفر

ارادتمند شما

نویسنده: مریم صادقلو

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر