تغییر نگرش در مورد اجتماع بلوچ

3.7
از 10 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
تغییر نگرش در مورد اجتماع بلوچ
آموزش سفرنامه‌ نویسی
23 فروردین 1403 12:00
3
815

به نام ایزدمنان

زندگی سفری طولانی است که انسان با پیمودن این مسیر از زمانیکه کوچک است و تا وقتی که جوان و بزرگ تر می شود , با به دوش کشیدن کوله باری از تجربیات و خاطرات بار سفر را می بندد و به مقصدگاه ابدی خود می رود. ما یک جمع چهار نفره  که تقریبا از اوایل دبیرستان باهم صمیمی هستیم. بعد از یه مدت طولانی تصمیم گرفتیم بریم سفر، یک سفر  اما نمیدونستیم کجا بریم. هر کدوممون یه پیشنهادی داد

اما بین جاهایی که با هم انتخاب کردیم به این نتیجه  رسیدیم که در همین استان خودمون و روستا های اطرافمون گشت و گذاری بکنیم که هم از لحاظ هزینه و هم از لحاظ وقتی که در اختیار داشتیم بهترین گزینه بود . چون تعطیلات زیادی نداشتیم که بخوایم یک هفته بریم سفر، قرار بر این شد که دو روزه به روستاهای اطراف هم سری بزنیم و هم از لحاظ اطلاعات در مورد این مناطق اطلاعاتی رو جمع آوری کنیم تا ببینم وضعیت زندگی این مردم و و نحوه دسترسی به امکانات و سطح دسترسی به تسهیلاتشون تا چه اندازه هستش خلاصه.

حدوداً ساعت حول و حوش چهار و نیم صبح بود که گوشیم زنگ خورد بزور تونستم چشمانم رو باز کنم و گوشیم رو جواب بدم میلاد بود که داشت تماس میگرفت و منو برای سفری که چند روز پیش باهم برنامه اش برای امروز چیده بودم داشت بیدار میکرد به تلفنم جواب دادم و بهش گفتم که بعد نماز میام که باهم بریم میخواستم بعد نماز که هوا یکم سرد تر از بقیه مواقع بود حرکت کنیم تا اسیر گرمای بعد از ظهر نشیم چون تو این مناطق گرما تا اواخر پاییز هنوز هستش و ادم رو اذیت میکنه.

چون میخواستم به دل کوه و دشت بزنیم و بهترین وسیله برای دیدن این مناطق کوهستانی موتورسیکلت بود مجبور شدیم با موتورسیکلت سفرمون رو آغاز کنیم حدودای ساعتای پنج و نیم صبح بود که من به همراه میلاد،حسین و رضا از شهر سراوان به طرف روستای های دور و اطراف گشت،  تور ایرانگردی را شروع کردیم. عشایر و و مردمان خون گرم بلوچ که در این مناطق زندگی میکنن معمولاً زندگی ساده و و در برخی مناطق از حداقل امکانت رفاهی برخوردار هستن که در برخی مناطق وجود مدارس برای تحصیل برای چند روستا فقط یک مدرسه هستش که یک کلاس درس بیشتر ندارد و بچه های کلاس اول تا ششم در یک کلاس درس و از یک معلم درس می آموزند.

undefined

بعد از حدود یک ساعت رانندگی در جاده سراوان -خاش به شهر زیبا و تاریخی گشت رسیدیم در این شهر که فاصله شصت و پنج کیلومتری با شهر سراوان دارد اکثر مردم به کشاورزی و دامداری مشغول هستند و علاوه بر این به قاچاق سوخت که بیشتر جوانان برای مخارج و گذران زندگی از این شغل کاذب برای گذران زندگی خود استفاده میکنند برخلاف تصور غلطی که از سوخت بران و قاچاق سوخت نام برده میشود کسانی که این راه رو برای گذران زندگی خود انتخاب کردن مردانی شریف و دلسوز هستنند این رو میتوان به رفتار و طرز برخورد و کمک به دیگران ایم افراد میتوان دید در همین سفر که ما انجام دادیم وقتی به نزدیکی یک روستا رسیدیم متاسفانه یکی از وسایل نقلیه ما که به همراه داشتیم خراب شد و توی مسیر موندیم که به کمک همین عزیزان وسیله نقلیه ما رو به شهر گشت بردند و بعد از تعمیر توانستیم به ادامه سفر خود بپردازیم.

بعد از رسیدن به شهر گشت و تهیه برخی لوازم برای ادامه سفر به طرف شمال شهر گشت و به طرف ورودی کوه به طرف روستای دشت و سد دشت حرکت کردیم که این مسیر تقریباً تا پاسگاه آسفالت بود. قبل از رد شدن از پاسگاه برای دیدن سد خاکی به بالای ان رفتیم که خوشبختانه چون مسیرش مناسب نبود با یکم پیادروی و بالارفتن تونستیم به بالای ان برسیم سدی که تقریباً تا نیمه آب داشت و پر از درختانی که در اطراف آن بودند و نمایی زیبا و قشنگ در این وقت صبح که یک طرف ان کوه به همراه درختانی زیبا که اطراف آب رویش کرده بودند و طرف دیگر فقط درختانی که در آب وجود داشتند منظره ایی زیبا و دلنشین رو ایجاد کرده بود و نسیم باد خنکی که در این وقت صبح داشت میوزد این فضا رو بهتر از ان چه که تصورش رو بکنید کرده بود. بعد از حدود تقریباً نیم ساعتی نشستن بالای سد و گرفتن چند عکس یادگاری  با دوستان دوباره به طرف پایین آن حرکت کردیم که سد و پاسگاه انتظامی عبور کنیم و به طرف روستای دشت حرکت کنیم.

undefined

بعد از عبور از پاسگاه کمتر از یک کیلومتر حرکت به شمال دوباره به جاده خاکی که از این به بعد دیگر خبری از جاده آسفالت و درست حسابی نبود حرکت کردیم و تقریباً بعد از پانزده دقیقه رانندگی در مسیر به روستای دشت رسیدم که جمعیتی بالای صد نفر داخل روستا زندگی میکردن که امکانات به مراتب بهتر از دیگر روستاهای این مناطق داشتن که میتوان به مدرسه ابتدایی که در این منطقه ساخته شده بود و وجود شورای محلی و برق رسانی که در این منطقه وجود داشته اشاره کنیم مردم روستا هم که به دادمداری و دامپروری مشغول بودن روستاییی زیبا در دل کوه با مردمانی خون گرم و خوش برخورد بعد از ملاقات با کدخدای ده که مردی میانسال بود که ما را به خانه خود دعوت کرد تقریباً بعد از گفتگویی نیم ساعت در خانه کدخدا ده که در مورد زندگی روستاییان و نحوه زندگی و اصالت این مردم پرس و جو کردیم کدخدای ده که خود  دارای کله ایی از گوسفندان بود به ما با مقداری از شیر بز و خرمایی خشک شده پذیرایی کرد. 

undefined

بعد از گفتگویی کوتاه با کدخدای ده ما دوباره به حرکت خود در این مسیر ادامه دادیم مسیر که به طرف شمال ادامه داشت بعد از کمی رانندگی با موتور در دل مسیر به مسیری زیبا و دره ایی که در آن درختانی کوهستانی وجود داشت رسیدیم که به این درختان که در این منطقه نسبتا خشک روییده بودند در دل مسیر وجود داشتند.

بعد از عبور از این مسیر سخت تصمیم گرفتیم که برای ناهار یک وقفه کوتاه بکنیم تا بتونیم ناهار رو اماده کنیم و بعد از کمی استراحت دوباره به مسیر خود ادامه بدیم با این که معمولاً توی این مناطق هوا نسبتاً خشک و گرم هستش ولی امروز به دلیل ابر هایی که وجود داشتند هوایی نسبتاً خنک و دلنشین در دامنه کوه وجود داشت با ابرهای تیره که وجود داشتند احتمال بارش باران هم وجود داشت قبل از سفر با سرچی که تو هواشناسی محل زده بودم معلوم بود که احتمال بارش در این روز قشنگ وجود داشت بچه ها بدون توجه به هوا و بارانی که قرار بود تا چند ساعت دیگر شروع به بارش کند سرگرم تهیه غذا و آماده‌سازی برای نهار رو میکردن بعد از خوردن ناهار و استراحتی یک ساعته تصمیم گرفتیم که وسایل نقلیه و وسایلمان رو همونجا بزاریم و به یکی از کوه ها که از بقیه کوتاه تر بود به بالا اون بریم تا بتونیم مناطق و مناظر دور اطراف رو از بالای ان بهتر رصد کنیم.

undefined

بعد از رسیدین به بالای کوه و گرفتن چند عکس یادگاری تقریباً یک ساعتی وقت گذشت با هوای که وجود داشت دوباره تصمیم گرفتیم به پایین کوه و به جایی که وسایلمان در اونجا بود برویم به راه خود ادامه بدیم در همین حین بود که باران به صورت آرام شروع به بارش کرد و ما تصمیم گرفتیم که به مسیر خود ادامه بدیم تا شاید به یکی از روستاها برسیم تا بیشتر اسیر این باران و بارش باران نشویم بعد از یک ربع رانندگی در باران به یک روستای دیگه رسیدم که جمعیت آن از روستا قبلی کمتر بود و تقریباً چند خانواده بیشتر در اون زندگی نمیکردن تصمیم گرفتیم کمی در آن بمانیم تا بارش باران متوقف شود تا بتوانیم ادامه مسیر خود برسیم بعد از حدود یک ساعت باران ارام باران قطع شد و ما دوباره تصمیم گرفتیم به ادامه مسیر خود برسیم .

undefined

تا شب چیزی نمانده بود و هوایی که به علت بارش باران سرد شده بود و کوه هایی که بارش باران به ان ها طراوتی دلنشین داده بود مسیر هم که به علت باران کمی لغزنده شده بود تصمیم گرفتیم به مسیر خود ادامه بدیم تا کاملا هوا تاریک شود و بعد در روستای که چون از قبل میدانستیم در همین مسیر هستش خود را به اونجا برسانیم و شب رو اونجا موندگار بشیم تا روز بعد بتونیم به آبشار فصلی ایی که در دل همین کوه ها وجود داشت دیدن کنیم. بلاخره بعد از کمی رانندگی در دل کوه به روستایی رسیدم و شب را در آنجا ماندگار شدیم.

undefined

آن شب با هم سن و سال های خودمان که در ان روستا بودن تا پاسی از شب مشغول گفتگو و هم صحبت بودن با مردمانی که در کلامشان سادگی و خون گرمی زیادی بود از ما مهمان نوازی کردند و نگذاشتن که ما از وسایلی که برای خورد و خوراک با خودمان آورده بودم استفاده کنیم و با برخوردی گرم و زندگی بی عالایشی که بود با نان تنوری که طعم و عطر بویی دل انگیز داشت از ما پذیرایی کردند .

دمدایی صبح بود که با صدای اذان موذن از خواب بیدار شدم به علت خستگی که داشتم اصلا متوجه نشدم که خوابم برد بقیه بچه ها رو بیدار کردم تا نماز صبح رو ادا کنیم. بعد نماز صبح به مشورت یکی از بچه های روستا تصمیم گرفتیم که وسایل مان رو همونجا بزاریم و به همراه او به آبشاری فصلی که در نزدیکی همین روستا در دل یک کوه وجود داشت دیدن کنیم.

undefined

بعد از حدود یک ساعت پیاده رویی و کوه پیمایی و بالا و پایین آمدن از چند کوه بلاخره به آبشاری زیبا که ارتفاع حدوداً چهار متری داشت رسیدیم آبشاری که پایین آن هم آب ان جمع شده بود و فضایی بسیار دل انگیز و زیبا داشت و وجود همچین آبشاری در دل این کوه و دامنه با فضای خشکی که در این منطقه بود یکم عجیب و غیر معمول بود ولی این یکی از عجایب این مناطق هستش و دلیل آن هم میتوان به باراش های فصلی و وجود کوه های تیز و بلند هستش. حدوداً یک ساعتی رو در آبشار و فضا زیبای اون گذرندانم و بعد از یادگیری هایی که برای خود از انجا گرفتیم دوباره برای برگشت به روستای و ادامه دادن مسیر خود راه افتادیم .

با مشورتی که با دوستان داشتیم تصمیم گرفتم مسیر برگشت خود به شهر سراوان رو از این منطقه عوض کنیم و بجای برگشت به شهر گشت از مسیر دیگری که به سمت کوه سفید رشته کوهی واقع در اطرف گشت  که سرشار از معادن گرانیت و سنگ هایی قیمیتی هستش عوض کنیم و به چند روستایی که در این مسیر بودن هم دیدن کنیم و بعد از مسیری که اسم آن ابنار هستش به سمت سراوان حرکت کنیم و سفر خود پایان بدیم.

undefined

بعد از خروج از روستا و گذر از یک مسیر که تا بالای کوه ادامه داشت و بعد از سرازیری به یک روستای دیگه رسیدیم که در نوع خود جالب بود روستایی که خانه های ان بیشتر از سنگ هایی ساخته شده بودند که ازکوه های اطراف جمع آوری شده بودند و تعدا خانه هایی ان زیاد تر از روستای قبلی بودند این روستا هم مثل روستای قبلی امکانات اولیه رو نداشت ولی مردم این منطقه برق خود رو با استفاده از پنل های خورشیدی تأمین میکردند و جالب هم بود که در این منطقه مردم با زدن چاه و آبیاری درست مشغول به کشاورزی و درختان انار و توت و پرتغال کرده بودند که محصولاتشون هم رو بیشتر خودشون برای روزمره خود استفاده میکردند بهره میبردند.

undefined
Caption

بعد از عبور از این روستا و گذر از منطقه بازرسی که در این منطقه وجود داشت به سمت مسیر خود ادامه دادیم این قسمت از مسیر شنزاری کاملا سفید بود و انکار این مسیر درچند صد سال گذشته مسیر اب بوده بود و بعد از یک ساعت رانندگی به یک منطقه بازرسی دیگه رسیدیم که به ان دهنه ابنار میگفتند بعد از عبور از ان  ماشینای سوخت بری که از این مسیر میگذشتند رو مشاهده کردیم که در دل این کوه به سمت شهر جالق و منطقه مرزی روتک میرفتن و ما بعد از عبور از ابنار و مسیری که بالا رفتن از اون خیلی سخت بود و بعد از سرازیری که بود به سمت شهر سراوان حرکت کردیم .

undefined
Caption

سفرنامه از حوالی شهرستان سراوان شهر گشت و روستاهای اطراف و با تشکر از مردمان خونگرم و خوش قلب این منطقه امیدوارم این سفرنامه نقطه سرآغازی باشید برای تغییر دید مردم کشور عزیزم ایران.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر