سفری با طعم پکاره

0
آگهی تبلیغاتی سعادت رنت - جایگاه K - دسکتاپ
سفری با طعم پکاره

مدت زیادی است که سفرنامه های لست سکند را می خوانم، با اینکه هم دست به قلم هستم وهم  بنا به رشته تحصیلی شهرها و کشورهای زیبایی را دیده ام ،اما هیچ گاه قدمی برای نوشتن سفرنامه برنداشتم و متاسفانه وقتی که مدت زمان زیادی ازسفر میگذرد هم ذوق نوشتن کور میشود وهم اسم مکان ها وقیمت ها به فراموشی سپرده میشود امااینبار پیام مسابقه سفرنامه نویسی را دیدم و خواستم این چالش  را درسال جدیدتجربه کنم ......

به عقیده شخصی ام سفر ازآن لحظه که فکرش ازسرت عبورمیکند ویک ذوق ریزی دردلت میرقصدآغازمیشود،بنا به شرایط روحی که داشتم دلم می خواست عید را در کنار دوستان باشم هم دیداری با دوستان تازه میشد وهم تردید و بازدید های کسالت آور نوروزی خلاص میشدیم بلاخره  بعداز چندروز فکر کردن به یکی از دوستان قدیمی که فرزند یک ساله ای دارند پیام دادم و پیشنهاد سفر تور جنوب، بندرعباس و قشم رادادم می دانستم که باوجود بچه ی شیرخوار سفر با چالش های زیادی روبه رو خواهدبود اما دل رازدم به دریا آنهم چه دریایی!!!!نیلگون و بامتانت.......

ساحل بندرعباس پسرک بهمراه دوست یک ساله اش
ساحل بندرعباس پسرک بهمراه دوست یک ساله اش

 

دوستم بعد از یک روز فکر کردن بلاخره با هزاروشک وتردید که بشتر آن ازترس نشات می‌گرفت جواب مثبت داد البته حق داشت سفربا بچه یک ساله آنهمه به جنوب کمی ترسناک است اما خوشبختانه به لطف اکیپ مهربان و دوست داشتنی خداروشکر همگی در نگهداری بچه مادر را یاری رساندند.

اصالتا دورگه هستم و ساکن جنوب شرق ایران وسفر به استان هرمزگان جزسفرهای نزدیک به شمار می آید اما دوستانمون میبایست ازتهران به ما می پیوستند.یه شب قبل از سال تحویل دوستان از راه رسیدند وبعد از سال تحویل به اتفاق یک خانواده دیگر از دوستان  که درشهر ما زندگی میکنندیعنی جمعا سه خانواده با دوماشین به سمت بندرعباس به راه افتادیم.جاده بسیار شلوغ بود که آنهم به دلیل زمان سفر چیزی دور از ذهن نبود.دربین راه به دلیل اینکه کودک همراهمان بود و همچنین خستگی در کردن رانندگان در چند جا وایستادیم و با انواع نوشیدنی های سرد و گرم خودمان راساختیم.

البته که چای به عنوان سلطان نوشیدنی ها همیشه انتخاب اول من خواهدبود.بعداز حدود ۳۰۰کیلومتر به بندرعباس رسیدیم وبه خاطر اینکه چهارکودک همراهان بود اول ساحل را برای تفریح انتخاب کردیم.همیشه خطه ی  جنوب کشور برایم احساس تلفیقی ازغم که درآن یک امیدی ریشه دوانده به ارمغان می آورد امادرتعطیلات نوروز اینقدر ازدحام جمعیت بود کمتر این حس وجود داشت و حتی لب دریا لحظه ای خلوت نبود تا بتوانی جنوب را استشمام کنی و خونگرمی جنوبی های عزیز را به زیر پوست خودبکشانی زیرا به جز فروشندگان خوراکی وغیره  ودخترکانی که نقش حنا می‌بستند کمتر بومی لب ساحل میدیدی.شاید که سفر به جنوب در ایام نوروز انتخاب خردمندانه ای نباشه اما دیدن مردم با اینهمه شادی وهمهمه وبادبادک بازی کودکان لب ساحل خالی از لطف نبود....

ساحل بندرعباس بامجسمه زیبای صیاد
ساحل بندرعباس بامجسمه زیبای صیاد

خلاصه بعد از بازی کودکان نزدیک غروب به سمت رستوران کولوکو به راه افتادیم غذایش متنوع بود اما برای کسانی که رژیم دارن به دلیل اینکه خیلی پرچرب بود اصلا توصیه نمیشود هزینه غذااین رستوران  برای سه خانواده که شامل سه پرس نخودعربی  سه پرس نان پکاره  وسه عدد فطایر حدودا یک میلیون و دویست شد.طعم غذاها اکثرن تند بود وممکن بود زیاد برای کودکان خوشایند نباشد.بعد ازغذا با  خستگی به سمت خانه ی یکی از دوستان حرکت کردیم وچون خانه خالی ازسکنه بود خیالمان از بابت بازی بچه هاراحت بود وهمچنین هزینه ای از بابت شب مانی در بندرعباس نمی بایست پرداخت کنیم.

خانه بسیار تمیز ونو بود چایی دم کردیم و خستگی راه راگرفتیم.شب تادیروقت با دوستان مشغول گپ و گفت بودیم و برای سفر فردا به قشم برنامه میریختیم.وقت خواب شد وسکوت خانه را گرفت هوابسیارمطبوع وبهاره بود و هیچ احتیاجی به کولر نبود با ذوق سفرقشم مخصوصا قسمت خرید خوراکی های خارجی ازپاساژهای قشم ودرگهان به خواب رفتیم.صبح بعدازخوردن صبحانه به اتفاق به سمت بندر پل که با ماشین های شخصی ازطریق لندی گراف به قشم میرسیدیم حرکت کردیم.نکته قابل ذکربرای سفرهای گروهی مخصوصا سفرهایی با کودکان، صبور بودن است زیرا که آماده شدن کلیه افراد گروه مدت زمان زیادی طول میکشد وسفرهای گروهی برای انسان های عجول وکم طاقت اصلا توصیه نمیشود.

با رسیدن به بندر پل با دیدن صف طویل ماشین ها همچون بستنی قیفی درگرمای  تابستان وا رفتیم اما بلاخره بعداز گذشت تقریبا یک ساعت سواربرلندی گراف شدیم واکثرمردم از ماشین ها پیاده شدند و شوروشوق فراوانی دیده میشد من هم که طبق معمول خودم را به یک چای بر روی عرشه  دعوت کردم تا حال و هوایی عوض کرده باشم.بعد از گذشت حدود پانزده دقیقه به قشم رسیدیم ویکی از دوستان براساس تجربه قبلی گفت برای صرفه جویی در هزینه ها وهم برای داشتن ساحلی آرام به دور ازجمعیت در بافت قدیمی  قشم که بندر لافت است اقامت داشته باشیم ورودی بندر لافت درابتدای جاده بعد از خروج ازلندی گراف روبروی پمپ بنزین درسمت راست بود.

خیلی زود به بندر لافت رسیدیم.ترکیب خانه های بومی که بادگیرآنها نماد اقلیم گرم و خشک ،مساجدزیبا،و سوپرمارکت های کوچکی که اجناس خارجی به اصلاح خودشان اجناس ته لنجی  پشت ویترین داشتند تصویر زیبایی ازبندرلافت رابرایم رقم زدند . از ساکنین محلی پرسان پرسان به سمت خانه ی خدیجه خانم برای اجاره خانه اش رفتیم که بعد از کلی مهمون نوازی وخونگرمی جنوبی خانه اش راشبی یک میلیون و پانصد اجاره کردیم که با توجه به سطح شلوغی قیمتی معقول بود.خانه بسیار معمولی بود اما برای دوشب قابل تحمل بود.راستش اگر دست خودم بود جایی دیگر را برای ماندن انتخاب میکردم اما رای با اکثریت گروه بود.

بعدازکمی استراحت و خوردن چای برای گشت زدن ازخانه خارج شدیم وبه سمت قشم که شصت کیلومتر تا بندر لافت فاصله داشت حرکت کردیم اما به دلیل ترافیک زیاد وشلوغی این فاصله بیشتر طول می‌کشید.وقتی به قشم رسیدیم نزدیک غروب بود که همگی ابراز گرسنگی کردند که من طبق تجربه قبلی پیشنهاد رستوران شب های دفاری در روستای دفاری را دادم.در مجموع دراین پنج روز سفر اغلب وعده ی نهار و شام یکی میشد.رستوران شب های دفاری از لحاظ فضای بومی که دارد  بسیار مورد توجه قرارگرفت اما به لحاظ کیفیت غذا با قیمت کمی فاصله داشت برای دوپرس ماهی دوپرس غوزی ویک پرس مندی جمعا سه میلیون و دویست پرداخت شد.

وهمچنین برخورد پرسنل که اغلب پسران نوجوان بودند زیاد جالب نبود که ماآن راگذاشتیم پای شلوغی عید وازدحام مشتریان .کاش رستوران ها بعد ازمعروف شدن همان کیفیت اولیه خودراحفظ میکردند.!!!دفعه قبل که حدود۴سال پیش من به این رستوران رفته بودم وغوزی که تقریبا همان چلوگوشت است راسفارش داده بودم به قدری خوشمزه بود که تامدت هامزه اش زیر زبونم بود .جلوی درب رستوران هم یک بازارچه کوچک سنتی است که دیدنش با آن بوی عود عربی  حال و هوای جنوب را بیشترمیکرد.

دیوارهای  رستوران شب های دفاری

دیوارهای رستوران شب های دفاری

بعدازغذابه سمت مرکزخرید سیتی سنتر به راه افتادیم که انصافا باآن شلوغی دچار جمعیت زدگی شدیم ویک خرید سریع داشتیم خود رابه بیرون رساندیم.اطراف پاساژسیتی سنترموسیقی بود و همچنین انواع خوراکی هاوغذاها که برای دوستداران شلوغی بسیار جذاب بود و حال و هوای عیدراداشت.به اصرارپسرک همسرم ازجلوی درب پاساژ سیتی سنتر موتوری  به قیمت ساعتی سیصدهزارتومن اجاره کردند وگشتی در شهر در هوای بهاره زدند.وماهم با دوستان در ساحل کمی پیاده روی کردیم و دوباره پس از گذراندن کلی ترافیک به خانه خدیجه خانم برای خواب  رسیدیم.

ازآنجایی که جنوب بنا به اقلیم خودحشرات و مارمولک های زیادی دارد اگر جزافراد حساس هستید یا کودک بهمراه دارید ازپشبند یا چادرهای نازک وکم جا که در محیط خانه قابل نصب است حتما استفاده کنید پشبندهای قدیمی که خیلی نازک بودند وازچهارطرف بانخ به جایی وصل بودند بهترین گزینه هستند اگر درصندوق خانه مادربزرگ ازآنها دارید قدرش را بدانید چون سخت گیر میاد.(درضمن پماد ضدگزیدگی فراموش نشود.)

صبح روز سوم باصدای بچه ها از خواب بیدار شدیم و بعدازخوردن صبحانه به سمت جنگل های حرا به راه افتادیم.درقشم چندین اسکله برای رفتن به جنگل های حرا وجود داره که بهترین آنها اسکله سهیلی است بعد از کمی رانندگی به اسکله سهیلی رسیدیم وآنجا بستنی خوردیم که خیلی هم چسبید.

اسکله سهیلی پسرک وهمسرجان

اسکله سهیلی پسرک و همسرجان

قیمت قایق هاآنجامتفاوت بود ازششصد تومن تا وی آی پی با موزیک سه میلیون تومان...برای ما تقریبا یه تومن آب خورد که راضی بودیم فقط متاسفانه به دلیل پایین رفتن آب دریا قایق نمی‌توانست تا بین درختان حرا برود فقط تا نزدیکی آنها رفتیم که آنهم بسیار زیبا بود.

جنگل حرا
جنگل حرا

بعد از گشت دریا وتعدادزیاد عکس گرفتن راهی شدیم.نکته ی قابل ذکر این قسمت این است که همیشه  با دوربین موبایل  خودتان عکس های خودتان را بگیرید حتی اگه موبایلتان کیفیت ندارد تابعداز سفر مجبور نباشید از دوستانتان باهزاران  اصراروالتماس عکس هایتان رابگیرید ،این یک فکت تلخ است.وبه همین علت دراین سفرنامه عکس های زیادی ندارم که برایتان به اشتراک بگذارم زیرا که بعداز گذشت چندروز هنوز عکسی به دستم نرسیده است.

بعدازحرابا غرزدن بچه ها به سمت غذا راهی شدیم و به خیابان دانش قشم که مرکز بهترین رستوران های قشم است رسیدیم. پسرک رستوران  کی اف سی را انتخاب کرد که کیفیتش خوب بود وبقیه هم رستوران فطایر که شاورما میکس بسیارلذیذی داشت وقیمت غذا برای سه تا شاورمای میکس ویک فطایربهمراه حمص وسالاد تبوله یک میلیون سیصدشد.جدای از خوشمزگی غذا باران بهاری لطیفی می‌بارید که لطف نشستن درپیاده روی رستوران بر روی نیمکت های چوبی را دوچندان کرده بود.

بعدازغذابه سمت روستای گیاه دان راه افتادیم که تقریبا در راه برگشتمان به خانه یا همان بندر لافت بود.گیاه دان  مرکز لوازم برقی و خانگی قشم است الحق والانصاف لوازم برقی آنجابسیارزیبا وسوسه انگیز بودند.تفاوت قیمت ها با تهران بستگی به جنس  شاید بین ۵۰۰تا دوتومن بود.اما برای افرادی که به دنبال اجناس تاپ می‌گشتند جای مناسبی بود.

بعدازخرید چندقلم جنس با خستگی  به سمت خانه راهی شدیم.و پشبند را زدیم خوابیدیم.

روز سوم تور قشم برنامه  رابر گشتی در ساحل و دیدن بازار قدیم ونهار وبرگشت به سمت بندرعباس بستیم.گشتی در ساحل بندر لافت که مکان خوب وخلوتی برای نشستن وچایی خوردن بودگذراندیم لازم به ذکر است که در قسمت بندر لافت چون منطقه سنی نشین قشم بود به دلیل روزه داری رستوران های این منطقه تعطیل بوداما رستوران لاله چین به عنوان بیرون بر فعال بود اما ما رستوران های خودقشم راترجیح دادیم.بعد از ساحل گردی بندر لافت راهی بازار قدیم قشم شدیم راستش زیاد ازخرید های آنجا راضی نبودم هم قیمت ها از مغازه به مغازه فرق داشت وهم یک جنس تقلبی خریدم اما در مجموع برای دیدن بد نبود.

بعدازآن دوباره یک گشت کوتاه در سیتی سنتر زدیم وخودرا به یک فلافل در خیابان دانش مهمان کردیم و رهسپار لندی گراف های برگشت شدیم قیمت ورود خودروها به لندی گراف اگر اشتباه نکنم سیصدوهشتاد هزارتومان بود که خیلی به صرفه هست به نسبت  ماشین داشتن در مقصد.مسیر برگشت صف لندی گراف روان تر بود زودتر سوارشدیم.وبعد از تقریبا یک ربع به بندر پل رسیدیم و دوباره رانندگی به سمت بندرعباس این مابین مرتب فلاکس ها آبجوش میشد تا مبادا چایی خون مسافران عزیز بیافتد.

چایی به همراه شکلات های خارجی قشم درجاده واقعا می‌چسبید.به بندر عباس رسیدیم وبه اصراربچه ها ساحل سورور را انتخاب کردیم بچه ها به موتورسواری ،شترسواری،دوچرخه سواری وهرچیز دیگری که میشد سوار آن شد آور دوز کردند نشان به آن نشان که از خستگی در راه خانه به خواب رفتند.برای شام هم یکی از دوستان که دستی درآتش داشت  از بازار ماهی فروشان میگوی تازه  خرید ولب ساحل روی پیک نیک یک دوپیازه میگو دلچسب مهمانمان کرد .

راستی یکی از شب ها  از دکه های ساحلی فلافل گرفتیم  که توی ذوقمان خورد از بدمزگی ،شما هیچ وقت این ریسک را نکنید مخصوصا در ایام نوروز... فردا اعضای گروه دلشان می‌خواست با اتوبوس دریایی به هرمز بروند اما بچه ی یک ساله ای که همراهمان بود ازسفر کلافه وخسته بود و همچنین مادربچه به همین علت سفر هرمز را به زمانی دیگر موکول کردیم.واینچنین شد پایان سفرما.......

تجربیات من از این سفر:

۱.سفر با بچه ی نوپا هم شدنی است به شرط آنکه اکیپ همدل باشند ودرنگهداری کودک کمک دهند.

۲.برای سفر به مناطق ساحلی برای  لوازم شنای افرادخانواده مثل(حوله،دمپایی،مایو،ضدآفتاب) کاور جداگانه درنظر  بگیرید تا بقیه لوازمتان شنی و خیس نشود.

۳.برای لوازم بهداشتی و آرایشی یک کیف جادار درنظر بگیرید که وقتی وسیله ای لازم دارید کل کوله یاچمدان را بیرون نریزید

۴.در سفرباکودکان از خوراکی وبیسکویت وآب معدنی وشربت استامینوفن غافل نشوید ودرآخر سفرهای گروهی آستانه ی صبر بالایی میخواهداما اگراهل تنها سفر رفتن هستید ممکن است  سفرتان به دلیل خلوتی وتمرکز بهتر دستاوردهای بیشتری داشته  باشد.

سپاس فراوان از اینکه خواندید تاراهی روشن باشد برای کسانی که قدم در راه نوشتن گذاشتند.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر