جرأت اجرایی کردن ایده هایت را داشته باش وگرنه جهان پربوده از ترسوهای خوش فکر دوست عزیزم برای اینکه درموقع خوندن سفرنامه لبخند به لب مبارکتت بیاد یک کمی با لحن ولهجه اصفهانی با چاشنی شوخ طبعی نوشتم . قبل از روایت سفر اقدامات قبل از سفررا هم نوشتم. سفر تنهایی من به کنیا در تاریخ 16 خرداد 1402 شروع شد.
سبزی بخورید. از بچگی همیشه وقتی عکس های عجیب وغریب از مردم آفریقا می دیدم رفتن به این سرزمین پر رمز وراز شده بود یک آ رزو، تا اینکه چند سال پیش یک روز رفتم از سر کوچه سبزی بخرم. روزنامه ای سبزی را که باز کردم چشمم خورد به مطلبی درمورد اولین سفرآقای شهاب چراغی به سرزمین افریقا متن اینقدر جذاب بود، پاک کردن سبزی را بی خیال شدم غرق خوندن شدم و از همون موقع عاشق و شیفته سفربه سرزمین اعجایب شدم .
اصلا فکرش را نمی کردم، سبزی خوردن باعث رفتن من به آفریقا بشه سبزی زیاد بخورید، برای رسیدن به آرزوها ممکنه خیلی ازکسانیکه که فکرش رانمی کنی ویاخیلی چیزها وسیله ای برای محقق شدن آرزوهای ما باشن .
همه این سالها به آفریقا فکر می کردم ،مطالبش دنبال می کردم ولی هزینه این سفر برام زیاد بود. هنوز بلد نبودم که میشه ارزون هم سفر کرد.حتی آفریقا ،تا اینکه سال 1402 بالاخره تصمیم جدی گرفتم که آرزوی چندین ساله را برآورده کنم دو سه ماه قبل ازرفتنم هر روز تحقیق می کردم ، شروع کردم به نوشتن هرسوالی که به ذهنم می رسید.
مهم ترین سوال این بود: یک خانم به تنهایی وبدون تور آفریقا می تونه به آفریقا سفرکنه ؟گوگل جان به دادم رسید. یکی دوتاخانم ایرانی را پیدا کردم که اونا هم تنهایی رفته بودن خوشحال شدم ،مصمم ترازقبل به تحقیقاتم ادامه دادم .کم کم سوالاتم اینقدرزیاد شد که نگاه کردم دیدم اندازه یک جزوه شده شبانه روز داشتم پاسخ سوالاتم رایا از لابلای سفرنامه ها پیدا می کردم ویا از بلاگر های سفر کلا برای هر سفری قبلش اگرتحقیق بشه در طول سفر با مشکلات کمتری روبرو میشی ومی تونی یک برنامه خوب بنویسی .
هرچقدر بیشترمی خوندم از یک طرف اشتیاقم به سفر( تصور اینکه شیر زنده را بتونم از فاصله خیلی نزدیک ببینم و عکاسی کنم)بیشترمی شد ازطرف دیگه استرس ول کن نبود اگربرام اتفاقی افتاد ؟ برای غلبه برترس هام از یک جای به بعدهمزمان با تحقیق درموردکنیا،کتاب های غلبه برترس در سفر ویا کلیپ های انگیزشی گوش می دادم ،خیلی هم موثر بود وهر روز یک سری جمله های انگیزشی ،با خودم تکرار می کردم
سوالات من قبل ازسفربه حیات وحش
هزینه سفر
پاسپورت
ویزا
بلیط از چه سایتی
جاذبه های گردشگری آفریقا
واکسن تب زرد
واکسن کرونا
زمان مناسب و چند روز
رزرو هتل از چه سایتی
هزینه های طول سفر خورد وخوراک و رفت وآمد
ارز دولتی یا آزاد
هزینه سافاری
سفر بدون تور یا با تور
بازدید از چند تا کشور افریقای
از اونجا ییکه ذهن بد بینه مرتب در حال جنگ وجدال با خودم بودم که آیا من از پس این سفر برم میام یا نه ؟ اول از همه کنیا را انتخاب کردم وبعد تو فضای مجازی هر چه سوراخ وسمبه بود گشت زدم ببینم آیا تور کنیا با قیمت مناسب پیدا می کنم زهی خیال باطل اعظم تور بی تور خدا یک انسان شریف را سر راهم گذاشت .یکی از بلاگر های خوب کشور مون آقای احسان نگارستانی از دیارکرمان پا به پای من اومدن وهر سوالی داشتم را می پرسیدم با روی خوش جواب می دادند.
عزیزی که داری سفرنامه کنیا را می خونی اگر سوال شما از من اینه که یک خانم به تنهایی می تونه به افریقا سفر کنه ؟جوابم اینه بله میشه رفت ولی قبل از رفتن پاسخ همه سوالاتت را بلد باش وبعد برو من خودم قبل از برنامه ریزی سفر یک برگه بر می دارم وهر سوالی که به ذهنم می رسه را می نویسم وبعد هم به دنبال پاسخش خداراشکر که الان فضای مجازی هست پاسخ هارا خیلی سریع میشه پیدا کرد.
همینطور که داشتم تحقیق وتفحص می کردم به چندتا از دوستانم گفتم سفر کنیا میای ؟ اولش بعضی هاشون ذوق می کردن ومی گفتن وای چرا که نه ؟ولی بعد که متوجه می شدن بدون تور میخام برم ، دو به شک شده بودن منم دیدم هی من من می کنند واینطوری با سوالاتشون وقت من می گیرن و آخرش هم نمیان ،همسفر همیشگیم خواهر عزیزم که از قبل بهم گفته بود که بدون تور آفریقا نمیاد .خلاصه این شد که دل زدم به دریا وتصمیم گرفتم که خودم تنهایی برم .
سفر بدون تور معایب ومحاسنی داره
نکات مثبت بدون تورسفرکردن
-کاهش هزینه ها هزینه ده روز سفر من به کنیا که شامل همه چیز بلیط ،هتل، ویزاو هزینه های جانبی کلا برام 50 میلیون تومان آب خورد .ولی خیلی از تور ها را چک کردم تقریبا سه برابر تازه جونم براتون بگه این هزینه اعلام شده توی پیج وسایت بوده با مخارج دیگه یک چیزی در حدود 200 میلیون تومان می شد . دیدم با کیف پول من جور در نمیاد.
-برنامه ریزی دست خودتت یعنی اینکه خودت انتخاب می کنی چه هتل با چه قیمتی ؟
-زمان خواب وبیداریت؟خودت اختیار دار همه روزها وشب هات هستی ؟
-کلی تجربه کسب می کنی مثلابرای تردد، توی شهرها از چه وسیله نقلیه ای استفاده کنی منم خودم توی این سفر مجبور شدم یک بار سوارموتور سیکلت بشم اونم با چه وضعی براتون تعریف می کنم .
-انتخاب جاذبه های گردشگری با سلیقه خودت همه دوستانم می دونند من خیلی اهل بازار نیستم بیشتر به عشق عکاسی سفرمی کنم .
-اما تور، مجبوری هی وقت کشی کنی تواین پاساژهای بی در وپیکر وبعدشم شب هلاک از پا وکمردرد ولو بشی روی تخت
-تست غذاهای بومی ومحلی اون کشور یا همون شکم گردی البته من جرات ندارم. فقط دوست دارم ببینم چون هر بار که اومد م تست کنم عواقب داشته در صفحات بعد گفتم حتما دوست عزیز بخون.
-بامردم بومی ومحلی آشنا میشی ومعاشرت می کنی .
-بالارفتن اعتماد به نفس
-خوب وبد شدن سفر دست خودتت از ب بسم ا... تا الی اخر
-یاد می گیری که بهترین تصمیم در موقع پیش آمد یک حادثه داشته باشی وبهترین انتخاب داشته باشی کلا شش دونگ حواست باید جمع باشه.
-کسب تجربه به همراه آموزش
-یادگیری رزرو هتل ،خرید بلیط آنلاین گرفتن، ویزای الکترونیکی، بیمه مسافرتی
معایب سفر تنهایی یا بدون تور
-خیلی استرس داره برای همه افراد این مدل سفر کردن خوب نیست.
-اگراتفاقی یا حادثه بدی رخ بده کسی نیست کمکت کنه منم خودم یکی از نگرانی هام وقتی تنها سفر می کنم همینه
سفر با تور
-استرسش کمتره
-امنیت بیشتری داره
-تورلیدر انتخاب های بهتری برای هتل ورستوران و.. داره
-سفرگروهی و حتی می تونه دوستانه ویا فامیلی باشه
-احساس تنهایی نمی کنی
-پیدا کردن یک همسفر خوب ویا دوست
-برنامه ریزی با خود آژانس
-شناخت مهم ترین جاذبه های گردشگری همون کشور
سوال بعدی سافاری ؟
یکی از سوالاتی که خیلی ذهنم درگیر کرده بود.همین سافاری بود، که اصلا چی هست ؟ تنها تصوری که داشتم ماشین های شبیه آفورد بود تو همه سفر نامه ها می خوندم که مثلا هزینه سافاری دو روز ویک شب فلان قیمت سافاری یعنی یک تور چند روزه در حیات وحش حالا شما می تونی این تور را از یک آژانس بگیری ویا اینکه از یک شخص بومی خدمات این تور شامل حال اقامت وشب مانی در داخل کمپ های حیات وحش ،خورد وخوراک،یک ماشین در اختیار برای گشت در حیات وحش
هرچی پول بدی آش می خوری اگر بخای کمپ(هتل) خیلی لاکچری باشه خب پول بیشتری هم باید هزینه کنی ویکی ازسوالات مهم که اون شخص هماهنگ کننده ازت می پرسه اینکه چه ماشینی میخای ؟ دوست عزیز اگه از من می پرسی بهت میگم ماشین فقط لند کورز، ماشین دیگه مفتش هم گرونه اس بقول ما اصفهانیا چون تو حیات وحش مسیر ها خیلی بالا وپایین داره فقط لند کروز خوبه صد البته برای عکاسی که علاوه بر باز شدن سقف از اطراف هم می تونی حیوانات ببینی وعکاسی کنی.
خیلی تجربه خوبیه علاوه بر با کلاس بودن خیلی با ابهت هستند لیدر ما می گفت حتی شیرها هم از این لند کروز ها چون بزرگتر از خودشونه می ترسن. وبه قول پدر خدا بیامرز من خیلی متشخص ان هر ماشین هفت نفر مسافر داره هر روز یک پگ خوارکی ،آب معدنی راننده می ده ولی شام وناهار وصبحانه هرکسی توی کمپ خودش می خوره از ماشین ما سه نفر کمپ ها شون خیلی لاکچری بود. چهارنفرکمپ مون یکی بود، یک باغ خیلی بزرگ که تو محوطه اش چادرهای مستطیل شکل بزرگی بود، جنسش برزنتی وبا همه امکانات مثل هتل: حمام ودستشویی وبرق و.. داشت . خیلی جالب وبه قول امروزی ها خفن بود.
دوستی به من قبل از سفرگفت که می تونی یک سافاری به مدت 10 روز بگیری وکل افریقای شرقی را ببینی الان میگم خوب شد اینکار نکردم با این کمر دردی که دارم چون صندلی هاش برای تایم زیاد آدم خسته می کنه وراننده هاش هم که خیلی گنگستری رانند گی می کنند .دل وروده برا مسافر نمی گذارن.
چه ماهی به کنیا سفر کنیم ؟
این جمله را وقتی سرچ بکنی همه نوشتن برای دیدن مهاجرت سالیانه گله ای وایلد بیت ها وگورخرها بهترین زمان اواخرخرداد و اوایل تیرماه دقیقا منم بلیط هوایی را 18 خرداد گرفتم ولی من که حرکت گله ای ندیدم شاید هم اونا مال فیلم هاست وبه نظرم تازه کم کم داشتن می اومدن واز دورکه نگاه می کردی حدودا دسته های صد تا صدتا ی بودن به نظرم تیرماه و شهریور خوب باشه. در این زمان هوا خیلی خوب بود. شهر نایروبی درخرداد ماه سرد بود من که کلا آدم سرمایی هستم اکثراوقات کاپشن پوشیده بودم ولی وقتی رفتم مومباسا هوا گرم بود.
توی کمپ های ماسایی مارا به علت سردی هوا من دو تا لحاف استفاده کردم.بهر حال چک کردن آب وهوا ودما بر ای سفر یکی از واجبات کلادر سفر بهتره حتی در گرم ترین حالت هم با خودت یک گرمکن ببری. یکی یکی میخام همه این هفت خان رستم را که برای این سفر طی کردم رابرات بنویسم اگر حوصله این قسمت ها را نداری برو صفحات بعدی خود سفر بخون.
هزینه ها و قیمت ها
حساب کردن هزینه های سفر مهم ترین هزینه شامل هتل یا هاستل ،بلیط هواپیما، ویزا ، ترانسفر شهری، ورودی جاذبه های گردشگری میشه. اول کار یک برنامه 15 روزه نوشتم چون می خواستم اوگاندا ورواندا یا زیمباوه هم برم حالا باید برای هر قسمت قیمت هتل ها را جداگانه در می آوردم . دوتا از سایت های معتبر بوکینگ وهاستل ورد هستند. برای هر شهری دوتا پارامتر مهم چک می کردم . مرکز شهر باشه، قیمتش مناسب باشه و...
دوست عزیزیک نکته را هم بهت بگم پس از انتخاب هتل توی این دوسایت که گفتم یک بار هم اسم خود هتل را اینترنتی چک کن تلفن هتل را از روی خود سایت می تونی پیدا کنی.تلفن هتل حتما بهش نیاز پیدا می کنی .بعضی مواقع با چت کردن در بوکینگ خودشون یک شماره موبایل بهتون می دن. وقتی دیدم شرایط رفتن به چند جا را ندارم دوباره بر نامه عوض شد.یک برنامه 10 روزه نوشتم.
برای نوشتن برنامه هم ازدوستان درفضای مجازی خیلی کمک گرفتم کسانیکه به تازگی رفته بودن افریقا قیمت بلیط هواپیما را هم از تو سایت ایرانی چک کردم. بلیط رفت وبرگشت به نایروبی 21300000 هزار تومن البته با توقف 18 ساعته در فرودگاه شارجه تاریخ بلیط2023/6/7 متاسفانه درحالیکه همین تاریخ بلیط را یکی دوتا آژانس ها قیمت زده بودند30 – 35 وحتی 45 همین تفاوت قیمت هاست که سفر بدون تور را ترجیح دادم .
قیمت هتلها مناسبش حدود 24 دلاریک کمی پایین وبالا ولی من تو نایروبی 28 گرفتم قیمت دلار آزاد 53524 با کارت ملی 42274 سکه 29787000
هتل آپارتمان ها ارزون تر بود. اما نمیخاد بری پشیمون میشی. البته من دوشب کوچ سرفینگ برای اولین بار تجربه کردم هزینه ای پرداخت نکردم اما با سوغاتی، خریدهای که می کنی برای صاحب خونه تقریبا همون درمیاد. ویزای الکترونیکی
54 دلار پرداخت کردم. ورودی جاذبه های گردشگری هر شهر با تعدادش راحساب کردم البته در طول سفر قیمت با قبل از سفرمتفاوت شد. اکثر ورودی ها حدود 1500 شیلینگ بود . دوست عزیز بعضی ازجاذبه ها ممکنه بصورت فری باشه من که تو این سفر ندیدم .
هزینه غذا و کرایه اتوبوس و ماشین. کرایه ها ی که تو سفرنامه ها خوندم یک کمی بالا وپایین بود . از چند تا وسیله برای رفت وآمد استفاده کردم قیمت تاتاکوک از 50 بود تا 200ماتاتوک ها که همون ون بودند با این تفاوت که نقاشی های شاد ورنگی داشتند.قیمت بستگی به مسافت داشت. شروعش با 150 بود. بلیط قطار 1100 شیلینگ ماشین های اوبر وبولت(اسنپ) تقریبا کرایه هاشون یکی بود. ولی بولت مناسب تر بود. 850 تا 2000 شلینگ پرداخت کردم قیمت ها را ضرب 400 کنید هزینه تومن را خب دیگه خودتون زحمت بکشید .
سایر قیمت ها :
هزینه غذا با اونی چیزی که سرچ کردم تقریبا یکی بود ازحدود 500 شلینگ به بالا
آب kes100
چای300kes
شیر پاکتی 42kes
یک دونه موز بزرگ 20و
کوچیک 10Kes
یک عدد پرتقال معمولی 20kes
انبه40kes
یک عدد تخم مرغ 100kes
سیم کارت700kes
کرایه از فرودگاه تا شهر 860 البته با اوبر
ورودی محل نگهداری زرافه ها 1500
کرایه نایروبی به نایواشا 900kes
بلیط موزه ملی1500kes
یک وعده ناهار700kes
تو سفر نامه باکو دوستان گفته بودن کاش قیمت ها را هم می نوشتید منم ایندفعه قبل از خرید خودکار ودفتر آماده می کردم می نوشتم. سعی کردم از هرچیزی یک قیمت براتون بنویسم یک سری از هزینه ها به تومان که مثلا:
بلیط اتوبوس از اصفهان به تهران 155000 هزا ر تومن
قرص مالاریا 23300 تومن
واکسن تب زرد 58600
بیمه مسافرتی 26800 هزار تومن
صبحانه تو فرودگاه امام خمینی 66هزارتومن
کرایه اسنپ ها تو اصفهان و تهران
و یک سری هزینه های تو فرودگاه شارچه شاید اونا را هم دلتون بخواد بدونید . چند رقمش می نویسم
مک دونالد 26 درهم
چای 16 درهم
100USD=12000KES
100DUS=360AED
قسمتی ازهزینه ها را براتون نوشتم که حساب وکتاب بیاد دست تون
نوشتن برنامه
برای نوشتن برنامه نهایی با چند تا تورگاید محلی از خود کنیا مشورت گرفتم.قصد داشتم با یک تور محلی همراه بشم ولی ولی جور نشد. بعد باخبر شدم که یک گروه خانم دارند .میرن کنیا البته اونم یک تور چند نفر بوده اونم نشد. برنامه را اینطوری نوشتم اما کامل اجرا نشد ودر سفر مکان عوض کردم. دوروز اول نایروبی خونه ،میزبان بنام سیسیلیا سه روزحیات وحش ماسایی مارا برگشت دوروز نایروبی،مومباسا دوروز که سواحل زیبای دیانی یا همون ماسه های سفید را ببینم .
(دوست عزیز برای دیدن سواحل هتل های ساحلی رزرو کنید .مثلا اگر قصد ندارید مومباسا را ببیند برای ساحل دیانی (ساحل شن های سفید )هتل های خود ساحل بهتره چون همش توی راهید تا برسید به ساحل)
مجدد برگشت به نایروبی ودیدن ناکوروا ونایواشا روز آخرهم برگشت به فرودگاه شارجه با 18 ساعت تاخیرپرواز و برگشت به وطن
واکسن تب زرد وقرص مالاریا
طبق تحقیقات قبلی یکم خرداد خودم رسوندم تهران برای زدن واکسن تب زرد حدود 15 روز قبل این واکسن را باید زد.
وقرص مالاریا هم حدود یک هفته قبل ازسفر بخورید.
نکته: قرص مالاریا یک بار برای همه عمر کافیه ، تنها درمانگاهی که این واکسن را می زنه انستیتو پاستور تلفن جدیدشون 64112364
سعی کنید، که خودتون صبح اول وقت برسونید به این درمانگاه که جزء نفرات اول باشید مثل من حرص نخورید که به اتوبوس نمی رسید. البته برای دوستان پایتخت نشین نگفتما. در ضمن حتما پاسپورت را با خودتون ببرید وگرنه واکسن بی واکسن
31 اردیبهشت یک بلیط به مقصدتهران ساعت 4:30 گرفتم شب رسیدم پایتخت، رفتم خونه خواهر زاده ام وبا یک تیردونشون زدم ، واکسن زدن وگرفتن ویزا
- آدرس سایت ویزای الکترونیکی Accounts.ecitizen.go.ke
ویزا بر ای گرفتن ویزای الکترونیکی نیازداشتم که کسی برای پاسخ به سوالات داخل سایت کمکم کنه .
سوالاتش سخت وفلسفی نیست اما پاسخ ما مهمه که ساده وگویا باشه خواهر زاده ام وهمسرش هردو زبان انگلیسی شون خوبه سه نفری فرم ویزا الکترونیکی را پرکردیم . بعد از نوشتن برنامه سفرکه خیلی زمان برد . ویزای الکترونیکی هم برای من شده بود قوز بالاقوز خداراشکر حل شد. مدارک را ازقبل آماده کرده بودم وبا خودم برده بودم. تصویر مدارک را باید اول ری سایز کرد .وبعداسکن شده همون تصویررا در قسمت مربوطه بار گذاری می کنی .
مدارک شامل :
ووچر هتل
بلیط رفت وبرگشت
تصویر گذرنامه
پرینت رنگی از واکسن کرونا
بیمه مسافرتی
عکس پرسنلی که نگم براتون
ووچر هتل (فرم تأیید بوک اتاق در یک هتل ،هاستل)
گرفتن ووچرهتل یکی از همون قوزها بود.چون فرمش را ندیده بودم . ازهرآشنا روشنایی که میشناختم سوال کردم که چطور باید بگیرم ویکی هم پی دی اف صفحه رزروهتل از سایت بوکینگ با توجه به اینکه من دو روز از سفرم هتل نداشتم نمی دونستم چیکار کنم تا اینکه دوستی بهم گفت که یک ووچر صوری داشته باشم. 24 ساعت قبل رزرو می تونم کنسل کنم ومجدد بگیرم با نگرانی این کارکردم چون می ترسیدم که بعد از کنسلی نکنه نتونم جای را رزرو کنم درشهر غربت اونم یک خانم تنها چیکار کنم ؟
برای رزرور کردن با یکی دیگه از خواهرزاده هام وهمسرش انجام دادیم واین در حالی بود که تا این مرحله از کار غیراز یکی از خواهرهام ودوتا خواهر زاده هام هیچ کس نمی دونست که من میخام افریقا اونم تنهایی. بهر حال سه الی چهار هتل را با هم ازسایت بوکینگ رزرو کردیم یک مشکلی که داشتم با گوشی خودم نمی تونستم بوک کنم چون مرتب سوال های عجیب وغریب از من می پرسید. البته شاید هم از نظرمن عجیب وغریب بود .مثلا اینکه تکلیف رزرو قبلی را اول مشخص کن ویا این اتاقی که انتخاب کردی ال وبله برای همین دست به دامان خواهر زاده عزیز شدم .
برای گرفتن ویزا حتما ووچرهتل نیاز بود.وازتو سایت بوکینگ خواستم که یک ووچر بفرستن. یک فرمی از طرف هتل که مشخصات من وتاریخ رزوردرش نوشته شده . بعضی از دوستان عزیزمن را ترسوندن که این ووچر نیست؟ قبول نمی کنند ؟ولی چاره ای نبود همون را بار گذاری کردم به اضافه پی دی اف رزرو هتل خداراشکر مشکلی پیش نیومد.خب کوجا بودیم تهران خونه خواهر زاده عزیزم
اول از همه مدارک اسکن گرفتم کلی سرعکس گرفتن از گذرنامه خندیدیم با اینکه من خودم عکاسم کار واقعا سختیه یک طوری باید از گذرنامه عکس بگیری که فلش نخوره چون کاغذش خشکه باید با لبه انگشت گرفت طوری که انگشتت توی عکس نیافته گیر داده بود به عکس من بخاطر اینکه با مقنعه بود وگوشم پیدا نبود قبول نمی کرد. حالا بیا بده دست مادرعروس فقط این سایت یک خوبی داشت. مراحلی که قبلا پر کرده بودی. می تونستی همون قسمت را تغییر بدی . هر مرحله saveمی شد.نیازی نبود بعد ازاینکه خطا می گرفت دوباره از نو بنویسی . اون شب کار گرفتن ویزا تمام نشد.
صبح با اسنپ رفتم انیستیو پاستور هرکسی می اومد اونجا انگارعجله داشت. چند تا دانشجو یک زن وشوهر همه می خواستند برن اون ور آب ولی واکسن اونا با من فرق می کرد .خداراشکربا همکاری کردن کار من را زود راه انداختن چون گفتم بلیط دارم وباید برگردم اصفهان ،معلمم فردا کلاس دارم. بعد از گرفتن کارت واکسن که زردرنگ هست.
قرص مالاریا برای گرفتن قرص مالاریاراهی درمانگاه بعدی شدم. یک خانم دکتر جوان وزیبا ومهربان ویزیت کرد .ویک سری سوال درمورد اینکه بیماری خاصی ندارم وقبلا قرص مالاریا نخورده باشم. دوست عزیز اگر قرص آرامش بخش می خوری قرص مالاریا نباید بخوری قبل از رفتن یک زنگ بزنید و یااگر قرص خاصی می خورید بی خودی این هم راه نرید . اسم چند تا قرص آرام بخش از من پرسیدن که متاسفانه یادم نیست .
چند نفری هم گفتن برای کنیا این خوردن این قرص نیازی نیست. چون مکان پر خطری نیست ولی من خودم گفتم کار ازمحکم کاری عیب نمی کنه . دوست عزیز7 قرص مثل آنتی بیوتیک باید هرهفته دوتاش بخوری. سر یک ساعت مشخص منم ساعت موبایلم تنظیم کردم. که پنج شنبه ها زنگ بخوره وهمون موقع تو واتساپ پیام دادم تو گروه خانواده که بقیه هم در طول سفربهم یاد آوری کنند.
برگشتم اصفهان چند روز بعد خواهر زادم زنگ زد خبر خوشحال کننده را دادو گفت خاله بالاخره ویزا تون صادر شده امیلم راچک کردم دیدم درسته باید مبلغش پرداخت می کردم با سایت تماس گرفتم اوپراتورش خیلی قشنگ واضح راهنمایی کرد که چیکار باید بکنم . خداراشکر اپراتورهابخاطرامتیازی که بعدازمکالمه می دیم همشون اخلاقشون خوب شده، سعی می کنند با آرامش ومحترمانه جواب بدند .قبلا اگه از یک شرکتی یک سوال می کردی اگر دوتا می شد جیغ جیغی می کردند وجواب درست حسابی نمی دادند .آدم فکر می کرد وای نکنه من خنگم . موافقی؟
اگر من کارت اعتباری داشتم ویزاهمون 51 دلار می شد. ولی شد54دلار ویزای من فقط برای کنیا بود وقتی که فرم داری پر می کنی یکی از سوال هاش همین اگر تیک شرق افریقا را بزنی هزینه اش تقریبا دوبرابر ولی سه تا کشوررا می تونی بری. خیلی ذوق زده بودم برای آپلود ویزا مجوز ورود به سرزمین رویا ها چشمم به ویزا که افتاد عکس صورتم انگار کشیده بودن مربعی شده بود شاید هم یکی از همونای که عکس های کارت ملی ایرانی ها را می گیره رفته اونجا مشغول بکار شده تقریبا همه اقدامات قبل ازسفرانجام داده بودم هرچقدربه تاریخ رفتنم نزدیک می شد. صدای قلبم را واضح تر می شنیدم .
از ویزا یک پرینت رنگی به قیمت 6000 هزار تومن گرفتم برای احتیاط ازبیمه مسافرتی و پی دی اف رزرو هتل وهمون مثلا ووچرهم پرینت سیاه وسفید دوست عزیز در سفر از همه مدارکت عکس بگیر وبفرست برای یکی از نزدیکانت.
یک خان مهم دیگه سفر تهیه ارز
اول از همه رفتم یک صرافی سرزدم قیمت دلار52800سرم سوت کشید ای بابا چه خبر ؟از دوستان اهل سفر سوال کردم که چقدر دلار ببرم اکثرا همون جواب کلیشه ای که بستگی به این داره که چقدر در سفر میخای خرج کنی .پیشنهاد من به شما دوست عزیز اینکه برای هر روز حداقل 100 دلار را در نظر بگیر . بخش زیاد پولی که باخودت می بری را باید بدی به هتل پول چون ما بخاطر تحریم بودن ونداشتن کارت اعتباری مثل عهد دقیانوس بایدپول نقد داشته باشیم. ووردی جاذبه گردشگری وپول غذا وخوراکی موراکی را هم حدودی حساب کن. ارزاضافه تری که میخای برداری حالا واقعا بستگی به جیب خودت داره چون اگه مثل من اهل بازار نیستید.
( تعجب نکن من از پاساژگردی خوشم نمیاد . ) برای محض احتیاط یک کمی ارزاضافه تر ببرید. اومدیم یک حادثه ای رخ داد.خدای ناکرده گوش شیطون کر،پا ،دستی آسیب دید باید درمملکت غریب پول بیمارستان داشته باشی . حالا اگر جزء دسته دومی یعنی سفر می کنی. فقط به عشق خرید حساب خریدت را بکن و هر چقدر دوست داری بردار ولی مراقب باش.
تو صرافی موندم تا ساعت 11 که نرخ دلار معلوم بشه آخه این روزها دلار ساعتی بالا میره . دوست عزیزبرای ارز دولتی کارت ملی و بلیط رفت وبرگشت داشته باشید. و برنامه بله را هم نصب کنید. این یکی تو کتم نمی رفت که خب برا چی آخرش هم ربطش را نفهمیدم . ساعت 11نوبتم که شد. متوجه شدم الان 2000 ارز آزاد به هر کسی با کارت ملی می دن تصمیم گرفتم که 800 دلار آزاد بگیرم که اونم موکل شد به روزبعد بخاطر مشکلات دستگاه پوز و شرلیط پرداخت صرافی ارز دولتی 500 دلار تو خود فرودگاه می دهند. خلاصه یک روز دیگه صرف گرفتن دلار شد.
دوست عزیز برای گرفتن ارز دولتی یک پیام براتون از بله میاد قبل از پروازتون توی خود فرودگاه ارز دولتی را می تونید بگیرید. یکی دوروز به رفتنم بودم که به فکر خرید کیف کمری ویک چمدون جمع وجورتر افتادم برای کیف کمری پرس وجوکردم از آقای فکری که به نظرمن یکی از قطب های گردشگری هستند .ایشون لطف کردند ویک کیف کمری بخاطر این حرکت جسورانه به من هدیه دادند.البته بعد از سفر به دستم رسید . بازاریک سری زدم یک چمدون کیف کمری خریدم یک روز مانده بود به سفرکه چمدون را مجبور شدم برم تو اون هیر ووری عوض کنم ویک سایزکوچیک تربخرم .
عوارض خروج از کشور
عوارض خروج را میشه توی فرودگاه پرداخت کرد ولی به نظرمن این چکاریه والا آدم زودتر پرداخت کنه خیلی بهتر مبلغش 400 هزار تومن هر روز که به تاریخ پروازم نزدیک میشدم دلشوره امانم نمی داد جون به کسی هم نگفته بودم خودم بخودم دلداری می دادم ومرتب کلیپ های آرام بخش وانگیزشی گوش می کردم مادرم بنده خدا می گفتند من نمی دونم این چه درسی که هر شب تو داری می خونی ازبس برگه دور وبرم بود تاشب قبل از رفتنم سوالات من ادامه داشت.
چندتااز دوستان عزیزی که سفرنامه آفریقاشون خونده بودم خیلی بهم کمک و راهنمایی کردند وبا صبر وحوصله پاسخ من رادادندجا داره از شون تشکر کنم
جمله های تاکیدی
چند تا ازجمله های تاکیدی که من را آرومم کرد
من ایمن هستم وبه فرآیند زندگی اعتماد دارم
من خودم را دوست دارم وتایید می کنم
من در طول زمان ومکان همواره آسان حرکت می کنم همیشه بر اندیشه هایم تسلط دارم
زمزمه ها
استرس من به حل این مسیله کمک نمی کنه
آیا برای خودت یک هدف داغ وسوزان داری برو بجنگ
استرس در این موقعیت طبیعی دختر نگران نباش وآرام باش.
خانواده را در جریان سفرگذاشتم ولی باز نگفتم بدون تور
یکی ازکارهای مهم قبل از سفر
تهیه یک دفترچه یادداشت کوچیک تو سفر خیلی بدرد می خوره .
یک سری اطلاعات راقبل از سفر یادداشت کردم .شماره تلفن سفارت وشماره تلفن خانواده خودم ویک سری شماره تلفن های که اگر اتفاقی افتاد حداقل این شماره هابه کمکم بیان امیل ها ، امیل خواهر زاده ام تلفن میزبانم وآدرسش ، شماره پاسپورت همه کارهای مربوط به سفر انجام داده بودم ،فقط مشکل نبود بلیط اتوبوس اصفهان به تهران بخاطر مصادف شدن با 15 خرداد به هر ترمینالی زنگ می زدم. بلیط نبود که نبود خدای چیکار کنم بلیط هوایی چک کردم قیمت یک میلیون و120هزارتومن یا خدا ؟ جالبتر اینکه تاکسی تلفنی قیمتش 300تومن بیشترازهوایی بود. یکدفعه یک روز قبل از ترمینال زنگ زدند بلیط برای ساعت 9 شب به مقصد تهران خریداری کردم. خیلی معطل می شدم توی فرودگاه ولی خب دراین شرایط بهترین گزینه بود.
ساک بستن و یا چمدون را در سفرنامه باکو گفتم براتون تکراری میشه از چند روز قبل در ساک باز می گذارم وهرچی به ذهنم میرسه میگذارم داخلش علاوه بر اون یک قلم وکاغذ هم روی میز هرچیزی که لازمه را می نویسم. تا روز آخرهم توی مدرسه مراقب آزمون شاگردا بودم .البته فقط جسمم توی مدرسه مراقب بچه ها بود که یهو تقلب نکن ولی روحم کنیا بود واز دلشوره حالت تهوع داشتم بعد مدرسه آخرش رفتم یک قرص آرام بخش خریدم . شب قبل سفراز دلشوره تا خود صبح بیدار بودم با خودم می گفتم دختر اصلا این سفر بی خیال شو. اعظم نگران نباش ، خداهست
مرتب هر ذکری که بلد بودم را تکرار می کردم . چمدان بسته شد وقت سفر شد. بامادر خداحافظی کردم. گفتم یک هفته ای میخام برم سفر، با بقیه هم از طریق فضای مجازی خدا حافظی کردم . ترجیح دادم که بقیه ازریز جزییات سفربا خبرنباشن چون خودم دلشوره داشتم اونا را هم دچارمی کردم. البته که بعد یکی از خواهرم که می دونست من تنها دارم میرم بنده خدا یک هفته معده درد وسردرد شدید گرفته بود خدای من را ببخش.
قبل از رفتن چند بار لیستم را چک کردم ومدارک مهم مثل بلیط هواپیما وگذرنامه ویزا ودلار یک کولی هم برداشتم برای دوربین من همیشه سعی می کنم دوربین حرفه ای را استتار کنم (مراقب وسایلت باشه همسایه ات را دزد نکن )کلا خوبه هم تو اتوبوس تو چشم نیست وهم اینکه خود کولی هم میشه یک سری وسیله داخلش گذاشت .
(آغازسفر از قلب اصفهان به اعماق کنیا)
سه شنبه 16/3/1402
از ترمینال کاوه اصفهان اتوبوس VIP همسفر به مقصد تهران ساعت 9:20 راه افتاد.جا نمونی خداراشکر کردم که دارم یکی از آروزی چندین ساله خودم را برآورد می کنم صندلی پیدا کردم و چمدون نقلی وکوچیک دادم شاگرد راننده گذاشت تو قسمت بار ویک اتیکت داد دستم . خدای اتوبوس خیلی تر وتمیز وشیک به راننده سپردم که فرودگاه میرم . یک دختر جوان وزیبا با چشم های خیس وگریان اومد صندلی سمت راست اتوبوس نشست ومادرش هم تا بالایی اتوبوس اومد بدرقه با گریه گفت : خیلی مراقب خودت باش به خدا می سپارمت . دعا کردم که سفرش به خیر باشه ودلم به حال جوان های کشورم سوخت وگفتم آیا این دخترالان میخاد دربدر کدوم کشوری بشه وترک وطن کنه .
مسافر ها یکی یکی سوار شدن همه باهمه به سوی یک مقصد معلوم حرکت کردیم در تمام مسیر تلاش کردم که برای لحظه ای خوابم ببره ولی مگه فکر وخیال می گذاشت ساعت 2:15 راننده محترم گفت فرودگاه، خوبی این اتوبوس های فرودگاه اینه که تو پاشنه در میاسته ونیازی به اینکه ماشین بگیری و... نیست .
مراحل فرودگاه
اگر هزار بار هم برم فرودگاه انگار که دفعه اول دارم میرم برام جدید ویک دلهره کمی دارم تا برم گیت پیداکنم و... کلا بعضی آدم فوبیا یی هواپیما وپرواز دارند یک خانمی به من یکدفعه تو فرودگاه گفت :چقدر خوبه شما تنها اومدید .من همیشه می ترسم تو فرودگاه گم بشم. قسمت بازرسی را باید رد کنی خانم ها جدا وآقایان جدا وارد اتاق که میشی یک یکی باید همه وسایلت را جدا کنی مثل کولی ، کیف کمری ، وسیله فلزی مثل گل سر گیر سرو... هر وسیله ای که داری را می گذاری داخل باکس های پلاستیکی مکعبی نمی دونم چرا همیشه این قسمت که میرسم نگرانم چون یک پرده داره تا از زیر دستگاه وسایلت رد بشه فکر می کنم ممکنه اونطرف یکی وسیله من با خودش ببره
قسمت بازرسی بدنی رد می کنی ازمن پرسیدن کنیا برای چی میخای تنها بری ؟من سریع گفتم عکاسم ودوست دارم برم از حیاط وحش عکاسی کنم .
departur
اول از همه دوست عزیزم باید برد یا صفحه مانیتور خیلی بزرگی که به اندازه 2در2پیدا کنی جدوله ستون بندی شده که شماره پرواز،مقصد،مبدا، ساعت همه پروازهارا نوشته. پرواز به مقصد شارجه ساعت 11:35 صبح بود چون من خیلی زود رسیده بودم .رفتم تو نماز خونه یک کمی دراز کشیدم دیدن آدم های مختلف ورنگ وارنگ همیشه برام جالبه ودلم میخاد بدونم هر کدوشون داستان زندگی شون چیه ؟یک سری از خانم ها کنار چمدونشون خوابیده بودن بعضی ها با بچه هاشون بازی می کردن یکی دوتا به نظر دانشجو می اومدند پاشدم رفتم دستشویی از حق نگذریم دستشویی های فرودگاه همیشه تمیز حداقل اینجا جلوی توریست های خارجی آبرو داری میشه چندین باررفتم به مانیتور نگاه کردم اسامی پروازهای کشورهای دیگه بود ولی هنوز پرواز من نبود.
رفتم سیم کارتم ایرانی درآوردم که بعد مشکلی نداشته باشم گرسنه ام شده بود رفتم یک چای ویک صبحانه مختصر سفارش دادم که شد 66 هزار تومن. به خیال اینکه توهواپیما صبحانه می دن زهی خیال باطل چون ایرعربیا قوانین مسخره ای داره وگدا بازی محض بی خود نیست که ارزون تره
Check in
اصطلاح اینکه چک این باز شده؟ یعنی اینکه شماره پروازت روی بورداضافه شده. که روبروش عدد گیتی که باید بری چمدونت را برای قسمت بارومدارک چک می کنند مثل گذرنامه وبلیط معمولا یک دو رقمی هست مثلا 42-46 میری توی صف مربوطه و گذرنامه وبلیط به دست میری سمت کانتر اون پرواز که یک مانیتور کوچک با تصویرهواپیما واسم مقصد وزمان پرواز نوشته شده وبالای سرهراوپراتوری هست .
یک خانم جوان افغانستانی با دوتا چمدون خیلی بزرگ روبروی من بود با خودم گفتم آیا این خانم مقصد بعد کنیاست ؟ازش که پرسیدم دیدم ای وای این صف برای آلمان بوده ومن اشتباه ایستادم از خودم خندم گرفت .رفتم تو صف کناری خداراشکر چند نفر بیشتر نبودند. مدارک بلیط وگذرنامه وویزا کنیا وووچرهتل همه چک شد. چمدون گذاشتم که اتیکتش بزنن وبره برای با رکه چالش جدید شروع شداپراتوراین قسمت گفت : شما نمی تونید چمدون تون برای قسمت بار بفرستی وباید با خودت ببری توهواپیما بلیطت بدون بار فقط مشکلی که هست الان مجموع بارشما بیشترازهشت کیلو مجاز تجربه شد برام که دفعه بعدی توی خرید بلیط دقت کنم این موضوع رسما برام یک دردسر شد .
کارمند مربوطه مرد خوبی بود با خوشرویی گفت حالا من نادیده گرفتم اما دوربین شما خودش چهار کیلو وزن داره امیدوارم که تو کنیا بهت گیر ندن. راهنمایی هم کرد که برم برای دوربینم تا فرصت هست، یک برگه مجوز بگیرم . اینم شد یک تجربه ، دوربین ولنز نشون دادم ومجوز دوربین گرفتم وراهی صندلی های خواب شدم. خیلی خوبه خدا پدر ومادر ایده پرداز این صندلی ها را بیامرز به فکر آدم های خسته بوده خیلی وقت داشتم تا موقع پرواز فقط چشم ها رابستم، ولی اصلا خوابم نبرد. تمام صداهای دوربرم را می شنیدم چندتا مسافر خارجی که هر چه تلاش کردم استراق سمع کنم معلوم نبود با چه زبان وگویشی حرف می زدند .
چهار شنبه فرودگاه شارجه1402/3/17
بالاخره شماره پرواز شارجه اعلام شد. چمدان بدست وکولی به پشت رفتم سوارهواپیما شدم مهماندارهای هواپیما ایرعربیا درب ورودی بالای پله ها با لباس های قرمز خوش رنگ با یک آرایش مو گوجه ای داخل یک تورمشکی بسته بودند. با یک لبخندزیبا به همه مسافران خوشامد می گفتن. یکی از لحظه های قشنگ سفرهمین لحظه هست که پات را می گذاری پیش به سوی سرزمین ناشناخته ها توی هواپیماساعت پرواز 11:45 دقیقه بود. با یک ربع تاخیرهواپیما بلند شد.
صندلیم را زود پیدا کردم ونشستم صندلی های هواپیما آبی خوشرنگ وتروتمیزبود. اماخبری از مانیتور و..نبود.کناردستم یک خانم تهرانی اومدوبعدهم یک خارجی تنهاامتیازهواپیمای ایرعربیا این بود که پشت هر صندلی usbداشت که می تونستی تلفنت را شارژ کنی . خانم تهرانی شروع کرد به صحبت وبعد هم رگبارسوالاتش شروع شد. چند تاش جواب دادم وبعد دیدم خیراگرهمینطوری بخاد ادامه بده حتما من تا خود شارجه باید سوال جواب بدم. درهمچین موقعیت هایی خواب گزینه خوبیه .گرچه من گرسنه ام بود وخوابم نمی برد با چشمان بسته رصد می کردم ببینم کی غذا را میارن چون تایم ناهار بود .از سرو صدامتوجه شدم که یک خبرای هست یواش چشمام باز کردم دیدم بله خانم مهماندار زیبا دارن پذیرایی می کنند. مهماندارها یا چینی بودن ویا هندی و... هیچ شباهتی به عرب ها نداشتن در کمال تعجب دیدم ااا واه یعنی چه ؟
فقط یک سری از مسافرها بعد ازخوندن اسمشون غذا می گرفتن . خیلی ازایرعربیا بدم اومد آخه فکر من گرسنه را نکرده بودن، بعضی مسافرها با پول نقدی (درهم ) غذا یا هرخوارکی دیگه می خریدن تعدادی هم کارت می کشیدند.خدارا شکر من همیشه خوراکی همراهم دارم ظرف آجیل در آوردم ویک ته بندی کردم . خانم تهرانی گفت سفری که ترکیه داشت هم همینطور بوده به من هم غذاش تعارف کرد .دوست عزیز برای پرواز ایرعربیا برای خوراکی تو فکر باش دست خالی نرو.
دوباره چشمام بستم سرو صدای مسافرها را گوش می کردم چون هیچ کار مفیدی نمیشه کرد نه مانیتوری نه مجله ای بالاخره اعلام شد. تا دقایقی دیگه پرواز به زمین میشه وکمربندهای خودتون را ببندید. ومهماندارهای نازنین کمر بندهارا چک می کردند. ساعت داخل هواپیما اینطور نشون می داد2:54 ویک ساعت دیگه 3:23 خودم را بایدآماده می کردم برای 18 ساعت توقف در فرودگاه شارجه. جالبه که آدمای عجول حتی توهواپیما هم با اینکه می دونند که اینجا داخل هواپیما فقط یک نفری بایدرفت جلو وصف دوتایی وسه تایی نداریم ،ولی یک جوری قیافه می گیرند. که انگار اونا زودترازما می رسند. یکی نیست بهشون بگه به کجا چنین شتابان از هواپیما که پیاده میشی تازه باید سوار اتوبوس بشی تا بری به سالن.
دوست عزیز مهماندارها چمدون ویا ساک را قبول نمی کنند که ازاون بالا بدند به مسافر یعنی باید عشق شون بکشه که این کاررا برای مسافربکنن (البته وظیفه اشون هم نیست ) وقتی دیدم مهمان دار چمدنم را ندادمنم سریع به یکی ازهم وطنان عزیزگفتم با چنان علاقه سرسه سوت چمدونم داد به دستم وحتی میخاست برام بیا تا خود سالن .رسیدیم به سالن راهرو من از بقیه جدا شدم .چون اونا باید می رفتن چمدون هاشون تحویل بگیرن ولی من چمدونم دنبالم بود. اول از همه باید فکر چاره ای می کردم برای شکم گرسنه یک تاپی تو سالن زدم .اول صرافی ویک صد دلاری چنچ کردم به 360 درهم رستوران خیلی بزرگی داشت که دورتا دورش غذاهای متنوع فست فودهندی ،عربی ساندویج های مختلف انواع نوشیدنی سرد وگرم بهترین گزینه اول سفر،مک دونالد بود. به قیمت 26 درهم خریدم ویک میز وسط اتنخاب کردم نشستم به خوردن یک خانواده اروپایی چهار نفره بودن که تا کلی وقت سراینکه چی سفارش بدن با هم جر وبحث می کردن بعد غذا رفتم ادامه گشت زنی ،فرودگاهش کوچیک بود زود دوباره می رسیدم سر خط تمام مغازه ها را یک چرخی زدم بیشترمسافرها به نظر هندی می اومدند یا پاکستانی از نو پوشش شون میگم.تقریبا همه مسافرها سیاه پوست بودن.
دستشویی ونمازخونه کنارهم بود.گفتم هم نمازم بخونم وهم استراحت بکنم. چمدون گذاشتم دم نمازخونه واز تو آینه مراقب وسایلم بودم البته در سفر وسایل مهم ازجمله پول وپاسپورت توی کیف کمریم بود. ولی بازاحتیاط ،شرط عقله ،توی نماز خونه اش یک دستگاه بخور داِیمی کارمی کرد که بعضی از مسافرها یهومی اومدند با یک شتابی اون ازبرق می کشیدن بیرون وموبایل خودشون شارژ می کردند.یکی دوتا دراز کشیده بودن چند نفری هم در حال نمازخواندن بودند منم عمدی رفتم بالا سر نمازخونه دراز کشیدم که وسایلم توی دید باشه که اگه خوابم برد بقیه مراقب وسایل من باشند .
یکی ، دوساعتی این مدلی سپری کردم .هردفعه لای چشمم باز می کردم می دیدم که بعضی نماز گزاران با یک خشمی به من نگاه می کنند. ولی احترام رنگ پوستم را داشتن وچیزی نمی گفتن کلا نمازخونه خلوت نمی شد. چون اهل تسنن دایم در حال خوندن نمازهای یومیه هستند. چقدر دلم می خواست که یک دوش می گرفتم یک جا خونده بودم که بعضی فرودگاه حمام دارن رفتم سوال کردم .اگر میخای برو یک شب هتل فرودگاه رزرو کن. حتما قیمت خون باباشون
مجله جدول در آوردم به حل جدول بایکی دوتا مسافراهم یک صحبت کوتاهی کردم که از چه کشوری اومدن وکجا میخان برند واونا تعجب کرده بودند که چرا من یک خانم دارم تنها میرم کنیا برای شارژ موبایل رفتم تو سالن قبلش از سوپرمارکت فرودگاه یک شیر پاکتی برای وعده شام ویک شامپوبرای روزهای آتی به قیمت 29 درهم خریدم ویک چای به قیمت 16 درهم خریدم البته بعدا متوجه شدم چای را ازدستگاه می خریدم خیلی ارزون تربود .
توی سالن جمعیت زیادی قل می زد. با ملیت های گوناگون انتظار داشتم که پریز روی دیوار باشه پیدا نکردم ولی خب چند نفر گفته بودند همین جاست تا اینکه یک پسر ایرانی اشاره کرد اومد به زبان فارسی گفت ،خانم اینجا می تونی شارژ کنی تازه متوجه شدم که قضیه از چه خبر فاصله بین صندلی های فلزی توی میز پریز تعبیه شده بود که شبیه یک رابط چند شاخه علاوه بر اون جای یو اس بی هم بود.البته بعضی هاش هم خراب بود یک پسرهندی بهم گفت که برو به اون یکی میز بزنه .همونجا نشستم اکثر مسافرها ردیف های آخررا به عنوان تخت خواب انتخاب کرده بودند تا ساعت پروازشون مشخص بشه باچند نفر ایرانی آشنا شدم .
خیلی از این حرکت جسورانه من خوش شون اومده بود. خیلی بهم دلداری دادن وگفتن نگران نباشید. شما خودتون انرژیتون مثبته وجای نگرانی نیست. بعد ازاونا یک پسر ایرانی اومد وسر حرف باز کرد تجربه اش از سفرش تلخ بود . ازمغولستان می اومد در راه برمی گشت به ایران یکی دو روزمونده به آخر سفرش میره یک مکان دیدنی را ببینه چون روزهای آخر بوده از خستگی کیفی که همه مدارک از جمله پاسپورت و پول و.. داخلش بوده روی نیمکت پارک جا می گذاره وقتی برمی گرده هتل تازه یادش میاد که وسایلش کو؟
تنها شانس بزرگش این بوده که گوشیش دستش بوده که بوسیله همون با ایران تماس برقرا رمی کنه منم گفتم خدا خیرش بده مخترع واتساپ وگرنه الان معلوم نبود. شما باید چیکار می کردی.به من گفت خیلی مراقب باشید واگر وسیله ای را از تون دزدیدن نمیخاد اطلاع بدید کلی هزینه داره وهم تا پلیس بخاد پیگیری کنه خیلی وقت گیر یهویی خیلی تو دلم خالی شد. استرس سفرم صد برابر شد با خود م گفتم خوبه یک تصمیم احمقانه بگیرم ازهمین جا یک بلیط برگشت به تهران رزرور کنم .
ولی بعد خودم به خودم دلداری می دادم. اولین کار این بود که گفتم موبایلم دربیارم هرچقدرکه شارژ شده بسشه، بهترین کار ترک این محل هست ازاون دوست ایرانی خداحافظی کردم و ابراز تاسف کردم ودعا کردم. چند ساعت باقی مانده سفرش به خیر بگذره وبه سلامت به ایران برسه .اتاقم شده بود نمازخونه وتا صبح سروصدای مردم وسروصداهای نابهنجار یاد آدم های بدبخت بیچاره افتادم که جا برای خواب ندارند.یاد فیلم برادران لیلا افتادم بخصوص صحنه دستشویی که جلسه خانوادگیشون را اون جا گرفته بودند .وسط صحبت های مهم یهو یک صدای بدی اومد این صدا هم خنده دار بود هم یک نوع هشیار برای بقیه بود .
منم وسط افکارمهم وبرنامه ریزهای روزهای آتی در کنیا ناگهان همون صدای نابهنجار بهم یاد آوری می کرد که اعظم فعلا تو اینجایی خنده ام می گرفت و تا صبح کلا نمی دونم چند ساعت ویا چند دقیقه خوابم برد . یک دخترعرب بخاطر از تو گوشیش یک فیلم با صدای بلند می دید. اول تحمل کردم به امید اینکه پاشه بره ،دیدم خیر قصد رفتن نداره ، بهش تذکر دادم سریع هنس فری گذاشت .توگوشش اینجا بود که دلم می خواست فارسی بلد بود و بهش می گفتم دختر پس مرض داشتی خب از اول اینکارمی کردی.
بالاخره صدای اذان برای نماز صبح بلند شد البته باز اهل تسنن شب را هم مثل روز چند بار نماز می خونن نماز نیمه شب ونماز شب که مثل ما تقریبا یک ساعت قبل از نماز صبح ادا میشه کلا به نظرمن جای خوبیه، برای یک نویسنده داستان ویا فیلم کلی سوژه های عجیب وغریب پیدا میشه، من خودم یکی از سوژه ها بودم خیلی شیک ومجلسی انگارکه میخام تو هتل بخوابم ملافه قشنگم درآوردم برای زیرانداز با سویی شرت یک بالش درست کردم و جلو صف نماز گزاران خوابیدم هر دفعه تمیزکارهامی اومدن وتذکر می دادن که بلند شید ،موقع نماز بسم الله گفتم بلندشدم. وسایلم را جمع کردم خمیر دندون ومسواک برداشتم همزمان با وضو که یک خانم جوان شیک افریقایی که اصلا بهش نمی اومد خمیر دندون من را با پرویی گرفت وزد رو مسواکش وبعد گفت مال شهر نایروبی هست .همون مقصد اولیه من ،تعجب کردم وگفتم شروع شد. قبلش هم یک جهانگرد گفته بودکه مردم آفریقا رو دار هستند وقابل اعتماد نیستند .
صبحانه فقط رفتم یک چای خریدم وبا خوارکی های که خودم داشتم خوردم
روز اول نایروبی پنجشنبه 1402/3/18
تقریبا حدود ساعت 7 بود که دیدم روی تابلو شماره پرواز به نایروبی را زدند. شماره گیت را پیدا کردم توی سالن یک میز صفحه مانیتوردار که بصورت تاچی بود.شماره پرواز را پیدا کردم زدم روش یک آدم انیمیشنی بهت نشون می ده که گیت خروجی از کدوم طرفه هنوز خیلی وقت داشتم .دوباره سرتاسرسالن یک چرخی زدم . با یک مادر وپسر نوجوان کرمانی آشنا شدم که بهم یاد دادکه چطورازاین دستگاه ها آب معدنی وچای ویا هر خوراکی دیگه که میخام بگیرم. منم از قسمت پول خردش خوراکی خریدم که پول خرد همراهم نباشه دوباره برگشتم به نمازخونه یا همون هتل وسایلم را تقسیم کردم بین کیف کمری وکولی وچمدون که بخاطر وزن گیر بهم ندن.
ساعت 8 رفتم روبروی گیت تقریبا همه ردیف ها پر بود یکدفعه دیدم خدای من از توی این جمعیت تنها سفید پوست منم تازه متوجه شدم چرا وقتی دارم از کنار ردیف ها برای پیداکردن یک جا رد میشم یک جوری نگاه می کردند .یهو دوباره ترس برم داشت که اعظم کجا داری میری ؟شاید من وحشت زده به اونا نگاه می کردم. چون خب تا حالا این هم سیاه پوست یک جا ندیده بودم یک صندلی خالی تقریبا نزدیک خود تابلو گیت پیدا کردم. نشستم وبا خانم کنار دستم شروع کردم به حرف زدن اونم شروع کرد به نصحیت که شب ها، تنها اصلا بیرون نرو،با اشاره دست به من حالی کرد که سرت را بیخ تا بیخ می برن چشمام از ترس داشت می زد. بیرون اونم هی پیازداغش زیادتر می کرد. یک نگاهی به آدم های دور برم کردم با خودم گفتم یعنی کدومیک از اینا میخاد سرمن ببره وبرای چی ؟
خانم سیاه پوست جوان درمورد حیات وحش ماسای مارا حرف زد ودراختتامیه صحبت های گرانبها ذکر کرد که تور ماسای مارا را با این شماره وکارتی که بهت دادم بگیر آژانس آشنا وهمین الان سرچ کن دو ریالیم افتاد که شاید هم یکی از دلایلی که می گفت با کسی حرف نزن همینه که یک نفر دیگه مسافر قاپ نزنه راستش ترسیدم از حرفش برای اروم کردن خودم مشغول عکاسی شدم یک عکس از خودم هم فرستادم برای خانواده . پرواز به نایروبی ساعت 11:30 بود از ساعت 10 شروع کردن به فرستادن مسافرها داخل هواپیما اول مسافرهای فرست کلاس را فرستادن داخل وبعد هم نوبت ما اکونومی
معلوم نبود چیکار می کردن که توی همین تونل مخصوص هواپیما که باید سوار می شدی کلی معطل شدیم. ایندفعه با علم به اینکه خبری ازخوراکی نیست یک ساندویج به قیمت 16 درهم خریدم .صندلی های کنار دست من یک زوج هندی خیلی ناز و با نمک بودند.از اینجا به بعد خبری ازهم وطنان ایرانی نبود . یک گپ وگفتگوی کوتاهی داشتم یک سری عکس بر فرازآسمان واز پنجره هواپیما گرفتم ابرها از اون بالا برای من همیشه این صحنه جذابه وعاشق عکاسی از این لحظه ها هستم، عروس خانم خیلی داشت بی تابی می کردکه یک عکس از بیرون پنجره بگیره بهش گفتم من عکاسم وچند تا عکس حرفه ای با گوشی خودش براش گرفتم خیلی خوشحال شد.
توی مسیر به دوست افریقایی خانم سیسیلیا (یک دوست ایرانی چند ماه پیش تو کنیامهمان سیسیلیابود به من معرفیش کرد ) پیام دادم که عزیزم من تقریبا یکی دوساعت دیگه می رسم. در جوابم نوشت که خودش نمی تونه بیاد دنبالم چون باید مادرش را ببره بیمار ستان وبرادرش میاد.شماره اون را داد. شوک خیلی بدی بود من که تو دلم داشتند رخت می شستن اینم اینطوری میگه دوباره گفتم خدا بامن هست وشروع کردم به خوندن جمله های آرام بخش ،به محض اینکه فرود اومدیم من با یک سرعتی تابلوهای اگزیت فروگاه دنبال می کردم ،انگار یک نفر دنبالم می کرد.
فرود در سرزمین ناشناخته ها
فرودگاهشون بیشتر شبیه ترمینال های اتوبوسرانی ما بود. خیلی ساده ومعمولی بود. اولین کار قبل از خروج یک صد دلاری چنچ کردم به1200 شلینگ واحد پول کنیا وچشمم به جمال پول افریقایی روشن شد . سیم کارت هم گرفتم 700 شیلینگ واز قبل خونده بودم که امبسا کارت بگیرم خانم خیلی خوش اخلاق بود فقط می خندید. بهش گفتم من تا حالا با برنامه اوبر کار نکردم خودش بنده خدا نصب کرد رو گوشی همین شماره جدید وارد کرد تا نصب کامل شد.بعدهم گفت کجا میخای بری وآدرس نشونش دادم واردکرد وگفت این درب خروج چند دقیقه بعد رسیدم سر خیابون چند تا پلیس با هم ایستاده بودند به یکی شون گوشی را نشون دادم وگفتم ماشین میاد همین جا بنده خدا زنگ زد به راننده وبه منم خوش آمد گفت وبرام دعا کرد که بهم خیلی خوش بگذره یک ماشین شاسی بلند شیک وپیک اومد.
متاسفانه اسم ماشین ها را بلد نیستم نمی دونم چی بود؟ فقط برای اولین بار بود که سوار ماشینی می شدم که دربش اتوماتیک واربازمی شد .توی مسیرراننده شروع کرد به پرسیدن همون سوال های تکراری چرا تنها ؟ چند روز می مونی ؟ تلفن میزبان گرفتم ودادم به راننده برای پیدا کردن آدرس تقریبا کمتر از نیم ساعت راه بود، تاخونه میزبان عزیز اولین عکسی که از خونه های افریقایی گرفتم آپار تمان های بسیار شلوغ وهر خونه اینقدر لباس آویزون کرده بودند که تقریبا نمای ساختمان ها پنهان شده بود .
یک حس عجیبی داشتم همراه با اون استرس که نمی دونستم چی در انتظارم از طرفی توی دلم قند آب می شد وبه خودم می بالیدم ،که بالا خره پا درسرزمین افریقا گذاشتم . اولین عکس را از داخل ماشین با گوشی ثبت کردم. راننده ها شون رسم نداشتند. که از جی پی اس استفاده کنند ومثلا می خواستن از روی آدر س برن ،بلد نبودن. ازتوی اتوبان بزرگی وارد یک کوچه یا خیابون مانند شدیم ، دو طرف کوچه مغازه های کوچیک وکنارهم پیاده روها خاکی بود .آدم ها بعضی هاشون خیلی لباس های شیکی پوشیده بودن با دوباره همون نگاه ها ی پرسش گرحتی از تو ی ماشین هم مشخص بود.
شهرکی که واردشدم محله محله ای بود ولی هرمحله شماره واسمی داشت ورودی یک درب فلزی بزرگ اول فکر کردم درب یک مجتمع بزرگ وقتی با ماشین رفتیم داخل چشم افتاد به یک مغازه کوچیک که بیشتر شبیه بقالی بود. داخل مجتمع که بقالی نیست از داخل ماشین همینطور که داشتم با برادر سیلسیلیا آقای وکتا چت می کردم یهو دیدم رسیدم به خونه
همون طور که انتظار داشتم روبروی یک درب خونه یک آقای سیه چهره وقدبلند وچهار شونه فکر کنم من به کمرشم هم نمی رسیدم با روی خوش وخنده ای به پهنای صورتش از من استقبال کرد دوباره تو دلم یهو گفتم خدای من الان من با این میزبان باید برم تو این خونه ؟ فاتحه مع صلوات ، سلام وعلیکی کردیم ودرب ماشین را خیلی مودبانه برام باز کرد .
خودش معرفی کرد و در خونه را باز کرد .خونه ها آپارتمانی بود ولی همه خونه ها سه طبقه بیشتر نبود ویک حیاط کوچیک هم داشت رنگ در خونه ها هم رنگ های شاد صورتی ،زرد و..خوشم اومد چند تاهمسایه هاشون توکوچه، داشتند به ما نگاه می کردند. کرایه ماشین راننده ازم می خواست که اینترنتی پرداخت کنم که نمی شد وکتا به دادم رسید 860 شلینگ شد اینترنتی واریز کرد.
نداشتن کارت اعتباری یکی از مشکلات بزرگ ما ایرانی ها که هنوزمجبوریم مثل عهد دقیانوس پول نقد با خودمون ببریم .این کارهم خطر ناکه ویک مشکل دیگه ، نبودن پول خرد بخصوص این چند روز راننده ها خیلی بدشون می اومد تعجب می کردند. کارت های داخلی ما براشون قابل درک نبود. باید براشون توضیح می دادم که کارت پولی ما فقط در کشور،خودمون قابل استفاده است. جالب بود وکتا درب را با کلید باز نکرد مثل بعضی از خونه های روستایی که با یک طنابی و.. که از در بیرون می کشی در باز میشه مستر وکتا دستش را کرد .داخل یک دریچه کوچیک توی در وبعد در باز شد .
یک دختر خیلی جوان وخندان با پاهای برهنه اومد به استقبال من خواهر زاده سیسیلیا بود وکتا بنده خدا، اصلا نیومد توی خونه ، وارد خونه که شدم حس خوبی داشتم خیلی ساده پذیرای یک دست مبل وفرش معمولی ویکی دوتا مجسمه افریقایی کناراتاق بود .کلا خونه به نظرم 80 متر بود. احساس کردم که اومدم تو خونه های جنوب کشور برای دوش گرفتن اجازه گرفتم با خو شرویی بهم گفت ،اگر خواستی لباس بشوری این تشت با اینکه خیلی خسته بودم تقریبا دو روز،تمام فقط توی راه بودم ولی دیدم فکر خوبیه وتا فردا لباس هام خشک میشه
برای خودم خیلی جالب بود. که یکدفعه فضای اون خونه طوری بود که احساس امنیت کردم وبدون تعارف سریع رفتم حمام برای پهن کردن لباس ها باید از وسط آشپز خونه می رفتم تو حیاط پشتی خونه یک فضای دالان مانند ی بود که با بقیه همسایه ها مشترک بود. چون هر خونه یک بند رخت جداگونه ای داشت ویک شیر آب روبری هرخونه جالب ترطبقه بالا با آویزون کردن لباس هاش یک سایه بون درست کرده بود.برای طبق زیری، کلی خرت وپرت ازجمله لونه سگ شون هم اونجا بود . یک هاپی سفید، کوچیک وخیلی ناز از باکسش پرید بیرون خیلی زود با من دوست شد .دور من تاب می خورد پای من لیس می زد من مثلا می خواستم نماز بخونم دیگه گفتم اینجا نجس وپاکی برنمی داره.
منتظر بودم یک چیزی تعارف کنند ولی خبری نبود شدیدا دلم چای می خواست سخت پشیمون شدم. که چرا با خودم یک فلاسک نیاوردم ،گرسنه بودم رفتم تو اتاق خواب سیسیلیا استراحت کنم ولی از خستگی زیاد خوابم نمی برد .چیدمان اتاق برام جالب بود یک گوشه اتاق یک سری چمدون روی هم چیده شده بود و یک قفسه چوبی مانند تقریبا 50 جفت کفش بود وبه دیوار کلی کیف در سایزو رنگ های مختلف وشاد اویزون بود .
نیم ساعتی استراحت کردم وعکس ازخونه دوست را فرستادم برای خانواده ام که از نگرا نی درشون بیارم ،با میزبان کوچولودانشجوی عزیز یعنی همون نوه خانواده رفتم یک چیزی بخرم بخورم ، جالب بودکه با همون لباس خونه ودمپایی پلاستیکی وبه من می گفت لباس هات خوبه ونمی خواد عوض کنی تو ایران عمرا تا در خونه با شلوار تو خونه ای برم ولی اینجا گفتم بذار کمتر تو چشم باشم همرنگ جماعت شدم وبا هم رفتیم یک فروشگاه زنجیره ای خیلی بزرگ بنام نایواسا در کنیا معروف هستند یک چیزی شبیه رفاه ویا کوثر ما البته بزرگ تر ومجهز تر وشیک تر باورم نمی شد تو این شهرک وبا این کوچه های خاکی همچین فروشگاهی باشه
اول از همه رفتم یک شیر پاکتی ویک آب معدنی کوچیک به قیمت 70 شیلینگ خریدم بخاطرمشکلات گوارشی هرشب باید شیر بخورم وگرنه خر بیار وباقالی (باقالا) بار کن.
خیلی جالب بود شیردبه ای هم فروخته می شد .دستگاه بشکه مانند بزرگ بود مشتری ها ظرف ها شون را می دادند به اندازه که میخاستن پرش می کرد وبعد می کشید که ببرن پای صندوق حساب کنند. یک دوری زدیم تو فروشگاه قسمت میوه ها را خیلی قشنگ ومرتب چیده بودند ویک میوه عجیب هم دیدم البته شاید ایران هم هست من بی اطلاع هستم چون اهل بازار رفتن وخرید نیستم تو باکس های مستطیل شکلی طلقی ماهی های خیلی کوچولو بصورت خشک شده فروخته می شد .خانم آفریقایی جوان ما گفت خیلی خوشمزه است . با دیدن ماهی های یاد دوران بچگیم افتادم که هرکس آبله مرغون می گرفت می رفتن براش از زاینده رود ماهی کوچولو می گرفتند وبیمار باید اونا را خام می خورد که خیلی چندش بود .
برگشتم دم غروب بود بازهمون نگاه ها یک لحظه خوف کردم وگفتم وای من عمرا اینجا تنها از خونه بیرون بیام .رسیدیم خونه میزبان اصلی خانم سیسیلیا با مادرش ،ازبیمارستان برگشته بودند. شبیه عکسهاش بود قد بلند وچهار شونه خوش لباس ،مادرش لباس بلند آفریقایی با رنگ های شاد. لباسشون خنک بود دامن پوشیده بودند.من کاپشن پوشیده بودم. میزبان ومادرش هردو به من خوش آمد گفتن ولی بازم خبری از پذیرایی نبود.یک کمی صحبت کردیم بعد میزبان رفت تو آشپز خونه به پخت غذا خیلی دلم می خواست برم کمک وهم که ببینم روش پخت غذاشون با ما فرق می کنه اما از اونجایی که خیلی بدغذا هستم وبقول ما اصفهانای ها بد منشت ترجیح دادم تو پذیرای کنارمادرشون باشم وبه تماشای فیلم بشینم برنامه های تلویزیون به زبان انگلیسی بود.مستعمره بودن بعضی از کشورها به دردشون خورده حداقل زبان انگلیسی شون خوب شده
خانم جوان خونه با یک صدای ظریف وقشنگی اومد وگفت dinner is ready(شام آماده است ) سیسیلیا تو این یکی دو ساعت به همه امور خونه سروسامون داده بود.روتختی را عوض کرده بود،یک روتختی شیک کشیده بود و تمام کف آشپز خونه را تمیز کرده بود وشام را البته فکر کنم خواهر زاده پخته بود چون بارشته دانشگاهیش مرتبط بود.
پاشدم لحظه های آخر کمکی کرده باشم دونفری داشتند برای مادر خونه غذا می پختن با یک روش جالب که من تا حال ندیده بودم ولی دوستی به من گفت قدیما در ایران هم همین مدلی می پختن توی قابلمه که روی شعله بود یک نفرآرد می ریخت ونفر بعدی با ملاقه تند تند هم می زد وهر زگاهی هم آب اضافه می کردن وهمین طوری یک گلوله اندازه یک چونه نانوایی درست می شد. به رنگ برف این گلوله خمیر مانند غذای مادر شون، دوروزی که من بودم . شام که روی میز چیده شد .خداراشکر تو ظرف های چینی سفید جدید طرح مربعی شکل، پلو سفید که بصورت قالبی برگردونده بودن برای هر نفر یکی ویک کاسه هم که عدسی پخته بودن با اینکه خیلی گرسنه بودم دوتا قاشق بیشتر نتونستم بخورم.
به رسم ادب، عذرخواهی کردم وگفتم من معمولا شام سبک می خورم . بعد از شام درشستن ظرف ها همکاری کردم. سیسیلیا آماده شد وگفت که این هفته شیفت شب کار می کنه ورفت موقع خواب خواهر زاده اومد وگفت که فردا صبح زود میره دانشگاه کلا خیلی راحت بودند . معلوم شد خبری از صبحانه نیست.البته فقط دلم چای می خواست رفتم روی تخت خوابیدم گفتم بی خودی به دلم صابون نزنم چراغ ها خاموش شد .