سفر به شمال خوزستان در نوروز

3.8
از 9 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به شمال خوزستان در نوروز
آموزش سفرنامه‌ نویسی
12 شهریور 1403 12:00
7
691

برنامه روز اول : شروع سفر و گذر از بلداجی و گندمان

بعد از سفر زمستونی عسلویه و تیک خوردن این منطقه دیدنی ،  با توجه به سفر عید سال قبل به دزفول و دیدنی های زیبای اون منطقه این بار هم شمال خوزستان  و منطقه دهدز  و همچنین طبس جزو کاندیدای سفر بهاری و تور داخلی ما بود که با توجه به اینکه طبس را می تونستیم به یک زمان دیگه در فصل پاییز و زمستون هم موکول کنیم  ولی طبیعت خوزستان بهار دیدنی هستش، اسفر دهدز قطعی شد و ما (من و همسرم و دختر 16 ساله ام که عاشق سفر هستش ) آماده شروع سفر شدیم .

امسال قصد داشتیم سال تحویل و کنار خانواده باشیم و روز دوم فروردین سفرمون و شروع کنیم و با توجه به اینکه  که هفته آخر اسفند خیلی حجم کارها زیاد میشه سعی کردم وسایل و اسباب سفر و کم کم جمع کنم و به روزهای آخر موکول نکنم تو این سفر قصد داشتیم حتما کمپ زدن و خوابیدن در طبیعت و در اون استان تجربه کنیم پس وسایل کمپینگ هم به اسباب هامون اضافه میشد .

چون سال تحویل و خونه نبودیم و در واقع سفرمون از 29 اسفند شروع  شد و شب سال جدید و روز اول فروردین و به دید و بازدیدهای عید خونه پدری من گذروندیم و روز 2 فروردین 6 صبح راه افتادیم و مسیر روز اولمون  رودبار –قزوین –بویین زهرا –سلفچگان تا بروجن و گندمان بود .

ساعت 5 بعد از ظهر نزدیک بروجن بودیم و از قبل من بومگردی و در گندمان بروجن رزرو کرده بودم و چون زمان داشتیم و به بلداجی هم  خیلی نزدیک بودیم رفتیم تا از گزهای معروفش بخریم . بلداجی یک شهر کوچیک که دو طرف خیابونش فقط مغازه های گز فروشی بود اما خیلی خلوت و ساده .

به چند  تا از فروشگاه ها سرک کشیدیم و یک مقدار گز خریدیم البته به نظرم اصفهان تنوع و کیفیت بالاتری نسبت به اینجا داشت بعد هم با مپ به سمت بومگردی حرکت کردیم که بعد 15 دقیقه رسیدیم . بومگردی توسط یک خانواده اداره می شد که خودشون هم همونجا مستقر بودند و خیلی تمیز و ساده و قابل قبول بود و ما هم که از صبح تو ماشین بودیم حسابی خسته شده بودیم و بعد یک دوش و غذای سبک خوابیدیم .

 

undefined
 حیاط باصفای بومگردی گندمان 

undefined

 

برنامه روز دوم : بازدید از تنگه قاسمی و زراس

صبح تو آشپزخونه مشترکی که بود چای دم گذاشتیم و نیمرو آماده کردیم و صبحانه و خوردیم و راه افتادیم تو مسیر از لردگان رد شدیم و کل جاده دو طرف سبز و قشنگ بود و ما حدود 11 به دهدز رسیدیم و بدون معطلی به سمت اسکله رکعت رفتیم تا بتونیم تنگه قاسمی  ببینیم .

 

undefined

 

به سمت قایق ها رفتیم هیچ باجه ای برای هماهنگی اجاره قایق ها نبود و باید  همون کنار ساحل با قایقران ها هماهنگ می کردیم و یک دعوایی هم اتفاق افتاده بود که همه با هم درگیر بودند و من و دخترم از اون شلوغی دور شدیم و همسرم هم  که برای هماهنگی به سمت قایق ها رفته بود و ما نگرانش شده بودیم گرفتار اون شلوغی و درگیری نشه دیدیم که داره با 2 نفر دیگه  هماهنگ میکنه که ما 5 نفرو با هم ببره و سریع سوار قایق شده و حرکت کردیم .

جلیقه ها ی نجات و بهمون دادند و تاکید کردند بپوشیم چون عمق آب خیلی زیاد هستش و حدود 30 دقیقه ای رو آب بودیم که کم کم به ورودی تنگه رسیدیم با یک مسیر باریک میان صخره ها روبرو شدیم که دیواره دو طرف آن خیلی به هم نزدیک بودند و یک مسیر جذاب و پر هیجان،  هرچه به جلو می رفتیم  صدای آب را بیشتر می شندیم چون ترافیک قایق ها بالا بود باید منتظر می موندیم تا قایق ها از اون قسمت خارج بشن تا قایق دیگه ای بتونه ورود کنه وقتی ما وارد شدیم  کم کم به آبشار رسیدیم و حسابی شگفت زده شدیم از حجم آبشار پر آب و قدرمندش و در زمان حرکت با قایق ،  قایقران ها با چوب هایی که دستشون داشتند   از برخورد قایق با دیواره های تنگه جلوگیری می کردند ولی گاهی هم برخورد می کردیم .

 

undefined

 

undefined

 

undefined

undefined

 

undefined

 

حسابی داخل تنگه شلوغ بود و بازدیدکنندگان تور جنوب، شور و هیجاناتشون به حد اوج خودش رسیده بود و من نمی دونستم از کجا وازکدوم زیبایی فیلم بگیرم دیگه باید از اون قسمت خارج می شدیم و با این لوکیشن که یکی از اصلی ترین دلایل سفر بود خداحافظی می کردیم تو مسیر برگشت دو تا پل فلزی بود که با همسفرهامون  با قایقران هماهنگ کردیم که ما رو اون سمت هم ببره و هزینه اضافه و پرداخت کنیم از زیر پل ها هم رد شدیم و یک تنگه کوچیک هم پشت پل بود و دیدیم و با همسفرهامون تو مسیر برگشت گپ و گفت کردیم دو پسر جوان که از بهبهان خوزستان اومده بودند و برای بار چندم این تنگه و می دیدند و به ما می گفتند که شما تو لوکیشن سفرهای ما (شمال)  زندگی می کنید و چقدر بهمون غبطه می خوردندو از زیبائیهای شمال  و گشت  آبشار لاتون که داشتند کلی صحبت کردند و بعد پیاده شدن از قایق هزینه قایق که 2500 شده بود و به نسبت تعدامون پرداخت کردیم و خودمون و به ماشین رسوندیم و دیگه کم کم بارون هم  شروع به باریدن کرده بود .

undefined

undefined

undefined

undefined

undefined

undefined

 

به سمت لوکیشن خونه ای که از قبل رزرو کرده بودیم راه افتادیم که تو مسیر برگشتمون به دهدز بود و خیلی راحت پیدا کردیم و تحویل گرفتیم . یک خانه ویلایی بزرگ اما تمیز نبود ولی دیگه تو سفر چاره ای نیست . ناهارمون و خوردیم و یک کم استراحت کردیم و با اینکه بارون می بارید به سمت منطقه زراس رفتیم .

از داخل شهر دهدز مسیر به سمت زراس و حرکت کردیم  و جاده سرسبز و پرپیچ و خم و خطرناک بود و بارون هم این موضوع و تشدید کرده بود بالاخره به یک دوراهی رسیدیم که سمت راست تابلوی زراس و داشت و اون و داخل رفتیم کمی جلوتر ورودی دریافت می کردند و پنجاه هزار تومان ورودی دادیم و وارد شدیم ولی کمی جلوتر با توجه به بارندگی و گل بودن جاده ای که به سمت ساحل بود ماشین و پارک کردیم و پیاده شدیم و مسیر و کمی پیاده رفتیم اما از بالا زیباییهاش بیشتر بود چند تا کمپر که رو به دریاچه پارک کرده  و تو اون سرما در حال نوشیدن چای داغ بودند و ما که عاشق داشتن کمپر ....

 

undefined

undefined

undefined

undefined

undefined

 

مسیر و برگشتیم و سر دوراهی که رسیدیم این بار سمت چپ و ادامه دادیم و مسیر سادات حسینی  زیباتر و جالب تر شد و گروه های زیادی با اینکه بارون می بارید کمپ زده بودند .

بارون هم کمتر شده بود و ما دنبال پل سه بلوطک بودیم که وقتی تونل و رد کردیم رسیدیم بهش ، روی پل ماشین ها پارک کرده بودند و مشغول عکاسی و ما هم موندیم و از رو پل این همه زیبایی و تماشا کردیم و بعد هم دور زدیم و یک قسمتی کنار ساحل که ماشین های زیادی ایستاده بودند ما هم موندیم و میز و صندلی و چیدیم و یک چای خودمون و مهمون کردیم و تا تاریکی شب از زیبایی اون منطقه لذت بردیم  و یک سری اطلاعات برای رفتن با ماشین به روستای شیوند و آبشار شیوند که برنامه فردای ما بود بدست آوردیم  و به سمت دهدز و محل اقامتمون برگشتیم و تو مسیر برای ناهار فردا گوشت خریدیم تا بعد از برگشت از آبشار ناهار تو طبیعت باشیم .

 

undefined

undefined

undefined

برنامه روز سوم : آبشار شیوند و دشت سوسن

امروز با توجه به اینکه بارندگی نبود صبح خونه و تحویل دادیم و وسایلمون و تو ماشین گذشتیم و دوباره به سمت سادات حسینی و پل سه بلوطک راه افتادیم و پل و که رد کردیم تو فضای سبزی که ویوی قشنگی داشت واسه صبحانه موندیم و صبحانه و در روز آفتابی بعد بارون خوردیم که تازه و نو بودن طبیعت حس خوبی بهمون میداد .

undefined

undefined

 

بعد صبحانه به سمت روستای شیوند حرکت کردیم که بعد نیم ساعت به یک سربالایی شدید رسیدیم که اون قسمت جاده خاکی و گل رس بود و یک ماشین آفرود از کنار ما رد شد و به ما گفت اصلا تلاش نکنید چون ماشینتون (تیگو 7) بالا نمیره اما مثل همیشه همسر من کوتاه نیومد وما پیاده شدیم و اول باد لاستیک های جلو رو کم کرد و راه های مختلف و برای جلو رفتن در اون جاده کاملا گلی تست کرد و اولین سربالایی و موفق شد و ما هم پیاده پشت سر ماشین حرکت می کردیم اما سربالایی دوم از اولی بدتر بود یک آقایی بالا بودند که ایشون هم کلی کمک کرد و ما تونستیم این قسمت جاده رو هم بالا بریم اما چشمتون روز بد نبینه ماشین بالا رفت اما دخترم تو گل ها لیز  خورد و پخش زمین شد و کلا گل شده بود و ما وقتی به ماشین رسیدیم نیم ساعت طول کشید تا موفق شد لباس هاش و عوض کنه .

بالاخره به ابتدای  روستای شیوند رسیدیم و باید ماشین و همونجا می گذاشتیم و با وانت هایی که بودند بالا می رفتیم ما اول مقاومت کردیم که چرا با ماشین خودمون نمی تونیم بالا بریم اما وقتی مسیر و رفتیم متوجه شدیم که واقعا حق دارند چون جاده شدیدا باریک و انتهای مسیر فضایی برای پارک ماشین وجود نداشت .پس از پیاده شدن از وانت (هزینه وانت 250000 تومان)  حدود 10 دقیقه مسیر و پیاده رفتیم تا به پای آبشار رسیدیم رودخانه ای پر آب از آبشار به سمت روستا در حرکت بود اما به دلیل سرد بودن منطقه هنوز درختان برگی نداشتند و به نظرم زیبایی آبشار دو تا سه هفته آینده زیباتر می شد به همین دلیل ما مسیر به سمت آبشارهایی دیگه ای که در این منطقه هست ادامه ندادیم و دوباره با وانت دیگه ای به سمت ماشین برگشتیم .

undefined

undefined

undefined

undefined

 

دوباره مسیری و که اومده بودیم و برگشتیم و اون قسمت جاده که ما صبح با اون همه دردسر گذروندیم کاملا خشک شده بود و ماشین ها راحت عبور می کردند . برای ناهار دوباره پل سه بلوطک و رد کردیم و یک جا واسه ناهار و  کمپ پیدا کردیم و آقای همسر زغال و راه انداخت و گوشت ها رو سیخ زد  و ناهار و خوردیم قرار بود شب و همونجا بمونیم اما اونقدر اطرافمون زباله بود و اونقدر شلوغ و از هر کمپی صدای یک موزیکی می اومد که تصمیم گرفتیم به سمت ایذه و دشت سوسن حرکت کنیم .بعد از جمع کردن وسایل تا جائیکه تونستیم زباله های اطرافمون و جمع کردیم اما ریختن زباله برای افرادی که دور رو برمون بودند خیلی کار عادی بود حتی یک نفر زبالش و از بالا پرت کرد سمت کارون اگر به موندن  ادامه میدادیم فکر کنم باید باهاشون درگیر می شدیم و....

ساعت 4/5 از سادات حسینی به سمت ایذه و دشت سوسن حرکت کردیم می دونستیم شب می رسیم اما چون اونجا هم محل های کمپ زیادی داشت نگران نبودیم کل مسیر زیبا و دیدنی بود مزارع گلزا تقریبا از ایذه به سمت دشت سوسن خیلی زیاد بود اما ما چون زمان نداشتین برای عکاسی توقف نکردیم . وقتی از پل سوسن گذشتیم دیگه مطمئن شدیم به منطقه نزدیکیم البته هوا هم تاریک شده بود پانزده دقیقه بعد به یک محل کمپی رسیدیم که چادرهای زیادی برپا شده بود ما هم وارد شدیم و ورودی 250هزار تومانی و دادیم و بساط کمپ و به پا کردیم هوا خیلی گرمتر و مطبوع تر از دهدز و اون منطقه بود .

شام و خوردیم و آتیشی به پا کردیم و با یک چای زغالی از خودمون پذیرایی کردیم و از اینکه تو این سفر موفق به کمپ شده بودیم خوشحال بودیم  از طرفی چون خیلی هم خسته بودیم ساعت 11 خوابیدیم هر چند سرو صداهای اطراف زیاد بود اما ما خسته تر از این حرفها بودیم .

برنامه روز چهارم : دشت سوسن و شیرهای سنگی و دزفول

صبح تازه متوجه زیبایی های اطرافمون شدیم همه دشت سبز پراز گل های بابونه و شقایق ، بعد خوردن صبحانه بساط و جمع کردیم و به سمت دشت های پرگل رفتیم و تا می تونستیم عکس گرفتیم هر چند تو منطقه ای که ما زندگی می کنیم بهار همه اینها رو تو مناطق ییلاقی داریم اما باز هم برای ما جذاب و دوست داشتنی بود .

undefined

 

undefined

 

undefined

 

undefined

با توجه به اینکه دو روز بارندگی شدید در منطقه اعلام کرده بودند ما تصمیم گرفتیم دیدن زیبایی های دیگه این منطقه که کم هم نیست و بگذاریم برای یک سفر دوباره و تو مسیر برگشت از سمت دیگه ای برگردیم و شب و در دزفول بمونیم .

 

undefined
شیرهای سنگی معروف منطقه ایذه

 

undefined

 

در مسیر از مسجد سلیمان گذشتیم و کل  جاده سرسبز و زیبا بود که بارون هم زیباترش کرده بود .ساعت 3 به دزفول رسیدیم و چون سال قبل اونجا بودیم شهرو تقریبا می شناختیم به دنبال  فلافل فروشی هاش رفتیم اما به علت ماه رمضان بسته بودند تا اینکه تو بلوار ساحلی موفق شدیم 3 تا فلافل بخریم و تجدید قوا کنیم. 

حالا باید دنبال یک خونه واسه اقامت شب می گشتیم که از یک سایت رزرو اقامتگاه بیشتر از 20 نفر زنگ زدیم یا پر بودند یا قیمتهای غیر قابل توجیهی می گفتند بالاخره ما که از تلاس دست نمی کشیم باز زنگ زدیم  وبالاخره موفق شدیم یک  خونه و بریم و ببینیم با توجه به تجربه سال قبل انتظار زیادی نداشتیم اما بدتر از اون چیزی بود که فکرش و می کردیم اما دیگه چاره ای نبود و برای یک خونه افتضاح و کثیف یک میلیون و پانصد هزار تومان دادیم .

خونه و تحویل گرفته یک دوش  و دوباره به سمت شهر گردی و بازدید از جاهای دیدنی دزفول رفتیم ، همون بستی فروشی و کلوچه فروشی و حتی سمبوسه سال قبل و دوباره خریدیم و خوردیم با اینکه کاملا سیر بودیم و بستنی به زور می خوردیم اما چون خیلی خوشمزه و عالی بودند می خواستیم دوباره تجربشون کنیم وگفتیم حالا که تا اینجا اومدیم فردا رو به سمت دژ محمدعلی خان بختیاری بریم و خوشحال بودیم از اینکه هنوز سفر ادامه داره ....اما کیلومتر ماشین بیشتر از اون چیزی شده بود که فکرش و می کردیم و برای اینکه از گارانتی خارج نشه باید به نمایندگی مدیران خودرو می رفتیم و تعویض روغن انجام میدادیم .

برنامه روز پنجم : تعویض روغن و  و دژ محمدعلی خان بختیاری

صبح ساعت 6 بیدار شدیم و آماده حرکت به سمت نمایندگی مدیران خودرو بارون هم وحشتناک و سیل آسا می بارید ساعت 8 جلوی نمایندگی با درهای بسته بودیم اونقدر بارون شدید بود که یک لحظه نمی شد از ماشین پیاده بشیم داخل ماشین صبحونه و خوردیم و یک ماشین دیگه اومد و پشت سرمون قرار گرفت و ما امیدوار به باز شدن نمایندگی شدیم ساعت 9 تازه اومدند و تا 10.5 کار ما طول کشید و به سرعت به سمت برنامه ای که داشتیم راه افتادیم باید به سمت سردشت  می رفتیم اما مپ برای ما جاده شهیون و نشون داد و ما از جاده شهیون رفتیم وبه یک  دو راهی رسیدیم که  مسیر سمت راست و رفتیم تا به روستای “توت علیا” رسیدیم که سمت چپ جاده داخل همون روستا  وارد یک جاده فرعی به نام “احمد فداله” شدیم و  بعد از آن در این جاده فرعی اول از همه به روستای “لب سفید” بعد روستای “ابوالحسن” رسیدیم  که از اون هم عبور کردیم و هر کوه  بلندی که دو طرف جاده می دیدیم می گفتیم همینه  اما بالاخره ، به یک دژ باشکوه رسیدیم  که در سمت چپ قرار گرفته بود  و تو نگاه اول کاملا متحیر بودیم .

دژ با عظمت محمد علی خان بختیاری

دژ با عظمت محمد علی خان بختیاری

 

undefined

 

undefined

 

با توجه با بارندگی خوب  تمامی آبشارهای این دژ عظیم پرآب و خروشان بودند و زیبایی اون رو بیشتر کرده بودند واقعا ما سه نفر چند دقیقه اول کاملا متحیر بودیم همسرم به سمت پیاده روی و صعود به این دژ رفت اما من و دخترم همونجا موندیم و از زوایای مختلف از این دژ زیبا عکاسی کردیم تا اینکه همسرم برگشت و تصمیم گرفتیم شب رو در همین مکان کمپ کنیم به امید اینکه بارون تا غروب خواهد بود و از امشب هوا خوب خواهد شد . درست روبروی دژ مکانی و برای کمپ انتخاب کردیم و فقط سایه بون و به پا کردیم و صندلیهامون و در آوردیم و به تماشای اون منطقه نشستیم .

 

undefined

 

undefined

 

برای ناهار از غذاهای آماده ای که داشتیم استفاده کردیم تو اون هوای بارونی برنج تازه پختم و با خورشت فصنجون هانی حسابی چسبید بعدش هم یک چای داغ ، اما این بارون کوتاه نمی اومد و 5 دقیقه نمی بارید بعد 20 دقیقه سیل آسا می بارید دوباره تصمیم کبری گرفتیم که نمبشه شب اینجا موند و حرکت کنیم به سمت دزفول و ساعت 5/5 از اون منطقه به زور بارون خداحافظی کرده و راه افتادیم مستقیم به سمت رشت و ساعت 8 صبح رشت بودیم البته ما سعی می کنیم شب تو جاده نباشیم اما این بار به خاطر شرایط آب و هوا مجبور شدیم .

این سفرنامه سومی هستش که من برای سایت لست سکند آماده کردم و امیدوارم تونسته باشم اطلاعات مفید و ساده ای  رو برای افرادی که این سبک سفر رو دوست دارند بگذارم که راحت تر بتونند برنامه ریزی های سفرهاشون و داشته باشند خوشحال میشم نظرات و انتقادات شما رو  در مورد این سفرنامه  داشته باشم .

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر