مقدمه
یک ملت باگذراندن ایام در بستر تاریخ، ریشه دوانده و با شاخسار تمدن رشد میکند و میوه فرهنگ را همانندِ هدیهای برای بشریت بهبار مینشاند. فرهنگ و تمدن ایرانی در فراز و نشیب هزاران سال توانسته است هویت مستقل و بینظیر خود را در ابعاد انسانی و معنوی شکل دهد و اکنون میتوان در خوزستان ریشههای این تمدن را یافت. تمدنها پوسته بیرونی فرهنگها هستند و گهواره تمدنِکهن بشری عنوانی است که با دارا بودن بیش از هفت هزار سال تاریخ مستند در آثارِ زایشِ فرهنگی و سخت کوشی مردمان این خطه، زیبنده خوزستان است.
خوزستان، سرزمین شور و زندگی است. استانی که به "سرزمین آب وآفتاب" معروف است. منطقهای که حرکت، تلاش و امید به آیندهای بهتر، همواره در دل مردم آن موج میزند. مردمیکه صبوری، خونگرمی، صداقت، شجاعت و میهماننوازی از ویژگیهای آنان است. ازسرزمینی سخن میرانم که بوی شرجی شهریورماهش، سایهسار نخلستانهایش ، هوایبهاریِ زمستانش، آفتابِسوزانِتابستانش، پهنهکارونِ خروشانش، درختان سدر و کُنارش، گاومیشهای پرشیربا چربی بالایش ، گرد و خاک هوایش، بادهای سوزانش وآثار باستانی جهانیاش، آنرا برای دیدن، جذابکرده است.
استانخوزستان در جنوبغربی کشورمان با مساحتی بالغ بر63هزار کیلومتر مربع و با داشتن 4درصد کل مساحت ایران، ششمین استان وسیعکشور محسوب می شود. این استان از شمال با لرستان، از شرق با استانهای چهارمحال و بختیاری و کهکیلویه و بویراحمد، از شمال غرب با استان ایلام، از غرب با کشور عراق و از جنوب باخلیج فارس و استان بوشهر همسایه است. این استان مرکز استخراج نفت ایران است. اما غیر از نفت از نظر تولید محصولات کشاورزی منجمله: نیشکر، خرما، گندم، برنج، مرکبات و همچنین وجود کارخانه ها و صنایع مهمی همچون پتروشیمی، فولاد و سیمان از قطبهای اقتصادی ایران عزیز است. خوزستان سه اثرمهم ثبت جهانی را هم در دل خود جای داده است که در ادامه به توضیح آنها خواهم پرداخت.
موقعیت مکانی استان خوزستان درجنوبغربی ایران با رنگ سبز
آغاز سفر
سفر5روزه مابه اتفاق تعدادی از دوستان عاشق سفر برای دیدنِ قسمتی از زیبائیهای این استان پهناور با سوار شدن به قطارِ تهران-اهواز ساعت 15:30دقیقه روز یکشنبه 20بهمن 98 از ایستگاه راه آهن تهران آغاز شد. برای آسایشِ بیشترِ خودم و خانم، کوپه 4 نفره گرفته بودیم. سفرراحت و خوبی داشتیم.
روز اول: دوشنبه/ 21 بهمن / 1398
عقربههای ساعت هنوز به هفت صبح نرسیده بود که ما به ایستگاه بزرگ و زیبای راه آهن اهواز رسیدیم.
صبحانه یکی از وعدههای مهم غذائی است و من عاشق صبحانه هستم.معمولا به شوقِ خوردن صبحانهِ کامل، شامِ مختصری صرف میکنم. با آنکه ناپرهیزی کرده و چندلقمهای شب گذشته در قطار خورده بودم اما املت با رّبِ رستوران سنتی خوشه -یکی از رستورانهای اطراف میدان راه آهن اهواز- خیلی چسبید.سفرو تغییر آب و هوا، اشتها برای غذا خوردن را بالا می برد.
صبحانه در رستورانِسنتیِ خوشه
ساعت 8:30 دقیقهِ صبح به هتل محل اقامت، رسیدیم. هرچند زمان چک اینِ اتاق در هتلها معمولا ساعت 14 می باشد، اما دوستانِ عزیز میزبان زحمت کشیده و از قبل هماهنگ کرده بودند که اتاقهای ما را زودتر تحویل دهند.
هتل تختی در نزدیکی پل هشتم(پل کابلی)، پشت سیلو و جنب ورزشگاه تختی اهواز است. هتلی سهستاره و نسبتا تازه ساز. لابی کوچکی دارد اما نکته مثبت آن سالن بزرگ صبحانه آن است. گرد شکل با سقف بلند و با دکورِ زیبا وشیک. 8اتاق بزرگ و جادار در طبقه همکف (101 تا 108) و7 سوئیت (109تا 115) در طبقه اول دارد. تمام امکانات، تجهیزات و وسایل بهداشتی یک هتل سه ستاره (بجز سیف باکس) داخل اتاقها موجود بود. فضای بزرگی در بیرون برای پارکینگ خودروها دارد. در زمان اقامت ما ، قیمت اتاق دو تخته برای هر شب 250هزار تومان بود.
ساعت 9 ، اتاقها آماده و تحویل داده شد.
فضای بیرونی، لابی ، رستوران وداخل اتاقِ هتل تختیِ اهواز
بعد از تعویضِلباس و کمی استراحت در اتاق، ساعت 10 صبح برای دیدن اولین جاذبه گردشگریِ سفر ، راهی آبادان شدیم.
نقشه شهرستانهای استان خوزستان
فاصله اهواز تا آبادان نزدیک 100 کیلومتراست. حدود 20 کیلومتر مانده به آبادان و از شهر دارخوین با چرخشی به شرق و بعد ازطی مسیری حدود 5 کیلومتر، به تالاب شادگان رسیدیم.
این تالاب با 400هزار هکتار مساحت، از رودخانه های جراحی، کارون و جزر و مد خلیج فارس تغذیه میکند. تالاب از شمال به شادگان و خوردورق، ازجنوب به رودخانه بهمنشیر، از غرب به دارخووین و از شرق به خورموسی محدود می شود.
نزدیکِ جاده اصلی و ابتدای تالاب، بومیان سیه چهره و محرومِ منطقه با قایقهای موتوری خود، آماده سوار کردن گردشگران و گشتی در اطراف تالاب بودند تا نان حلال امروز خانواده خود را تامین نمایند. تالاب شادگان چه کریمانه سفرهِ کرامت خود را در پهنهای گسترده برای زیستگاه پرندگان، آبزیان و بومیان منطقه پهن نموده بود. قایقهای موتوری گنجایش 6 نفر را داشتند و هزینه اخذ شده 90هزار تومان (هر نفر15000تومان) بود.در حوزه تالابِ شادگان حدود 130 روستای محروم وجود دارد. در ابتدای ورودی تالاب، شاهد خانههای روستائی با حداقل امکانات رفاهی شدیم. حدود 45 دقیقه روی تالاب بودیم. با گذر از آب باریکههای متعدد که با نیزارها محصور شده بوند، در محلی نسبتا عریض، ناخدا موتورِ قایقها را خاموش کرد تا از سکوت و آرامش محیط، از دیدن مرغان ماهیخوار، حواصیلها و مناظر زیبای طبیعتِ تالاب، لذت ببریم. نشستن روی قایقهای موتوری کوچک، عبور از رودخانه ها، تالابها، دریاچه ها و دیدن مناظر طبیعی، پرندگان بومی و مهاجر و در هوای عالی، همیشه برایم جذاب و خاطره انگیز است؛ بخصوص اگربا تعدادی از دوستان اهل سفر و صمیمی همراه باشد.
کلیپ شماره 1: تالاب شادگان
زمانِ صرف ناهار فرا رسیده بود. باید به "مُضیف حاج عبدالله" میرفتیم. این رستوران سنتیِ معروف که دارای چندین مُضیف-کلبه های سنتی ساخته شده با نی- در یک محیط باز و دلباز است ، در جزیرهِ مینوی آبادان قرار دارد. داخل مُضیف ها با انواع پو ششهای بومی از جمله بوریا، حصیر ، زیلو و موکت مفروش شده بودند. مُخدههائی برای راحتی و بعنوان پشتی قرارداده شده بود.هوای داخل مضیف ها در تابستان خنک و در زمستان مطبوع است. سفارش ما انواع غذاهای بومی با ماهی و مرغ بود. سمک نوی بی با حشو-ماهی سرخ شده قزل آلا بایک نوع سس محلی- ومُفطح - مخلوط برنج با مرغ به همراه ادویه های مخصوص- که در طبق های بزرگ سرو میشد. محلبیه و محشریه هم از انواع دسرهای سفارشی بودند. طعم و مزهِ غذاها و دسرها خوب و متفاوت بود. نشستن بر روی زمین و صرف غذای دورهمی در کنار سفره یک بار مصرف در داخل مضیف، تجربه جالب و خوشایندی برایم بود. بعد از ناهار با قهوه ترش و تلخ مزهِ عربی پذیرائی شدیم. نحوه سروِ قهوه عربی، اصول و قواعد خاصی داشت .
رستوران مُضیف حاج عبدالله در جزیره مینوی آبادان
بعد از صرف ناهار در مُضیفِحاج عبدالله، به خرمشهر رفتیم . فاصله آبادان تا خرمشهر بیشتر از چند کیلومتر نیست. شاید یکی از دلایل اصلی سفرم به خوزستان، دیدن این شهر زیبا بود. تا حالا خرمشهررا ندیده بودم. سبزترین فرش زمین، شهری به زیبائی عشق و به عطرآگینی بهار. این بندر، قبل از انقلاب، بسیار زیبا، دیدنی ، پر از شور، عشق و صفا بود. نام قدیم این شهر، مُحمره بود. احمر به زبان عربی یعنی قرمز. علت نامگذاری آن به خاطر سرخی رنگ کارون در آن ناحیه میباشد. در سال 1314 شمسی به خرمشهر تغییر نام یافت. باشروع جنگ تحمیلی (31 شهریور 1359 شمسی) بخاطر هم مرز بودن با کشور عراق درماههای اولیه جنگ(24 آبان همان سال) به دست دژخیمان بعثی اشغال شد. سپس نامش به خونین شهر تغییر کرد. رودکارون از وسط شهر عبور میکند و در جنوبِ خرمشهر، دوشاخه می شود: یک شاخه به رودخانه بهمنشیر می پیوندد و شاخه اصلی به اروندرود منتهی میشود. و هر دو رودخانه در نهایت به خلیج فارس می ریزد. کوچه ها و خیابانهای شهر همه نوساز و به لطف کارون، از زیبائی و طراوت خاصی برخوردار بود. پارکهای اطراف رودخانه و داخلِ شهر، به زیبائیهای آن افزوده بود.
خرمشهر زیبا
بعد از دیدنِ قسمتهای مختلف خرمشهر ، به سمت موزه دفاع مقدس حرکت کردیم. از خیابانها و کوچههایش میگذشتیم و من در ذهنم، غرق در افکار و تصورات از این شهر در زمان556 روز اِشغال آن توسط نیروهای رژیم بعثی عراق بودم:
«اوایل آبان 59 است. یکماه از آغاز تهاجم دژخیمان بعثی به خاکِ پاکِ دلیرمردان می گذرد. اشک از دیدهگان همهجاری بود. غم در چهرهها موج میزد. اکثر مردم مجبور بودند شهر را ترک کنند. کودکان بهانه پدر را میگرفتند و مادران، قرآن به دست به دنبال بدرقه فرزندانِ غیورشان شهر را ترک میکردند. ماندن جایز نبود. اولین باری بود که بخاطر ناموسشان باید عقبنشینی کرده و از خانه و کاشانه خود، هجرت کنند. اما بودند مردمانی که تا پای جان باید میایستادند و از شهر خود در برابر دشمن، جانانه و با غیرت مثال زدنی دفاع میکردند. سرانجام لحظه تلخ فرا میرسد. در 24 آبان 59 خونینشهر سقوط میکند. شهر غارت میشود. چاهها میخشکد. سبزه ها سوزانده شده و نخلها سربریده میشوند. خونینشهر، شهری که گیسوان دختران و زنان آن به دست ناپاکان بریده شده و به عنوان نماد به درو دیوارهای شهر نصب میگردد.این همان شهری است که برگردن پدر بزرگها و مادر بزرگها، گردنبند نارنجک آویختند.
از کنار دبستانی میگذشتیم. بیاد زمان اشغال شهر افتادم؛ سربازان رژیم سفاک بعثی، دختران یک مدرسه را به اسارت درآورده و آنها را کنار دیوارحیاطِ منازل به صف کردند و به گناه خرمشهری بودن به گلوله بستند. روزهای تلخی بود. اما مگر غیرت مردان پاکِ ایران زمین اجازه تداوم این جنایتها و اعمال ددمنشانهاشان را میدهد؟ از اواخر اسفند60 وبا تداوم عملیات غرورآفرین جنگی به قصد آزادسازی خونینشهر، بعد از چند ماه نبرد جانانه، در نهایت در سوم خرداد 61 خبر نوید بخش شادی از رادیو، بر فضای ایران طنین اندازمیشود: شنوندگان عزیز توجه فرمائید، شنوندگان عزیز توجه فرمائید: خونینشهر ،شهرِخون، آزاد شد. آری، خونین شهر بعد از 556 روز اسارت، بهدست فرزندان غیور این آب و خاک از چنگالِ سفاکانرژیم بعثی عراق، آزاد شد و دوباره همان خرمشهر زیبا شد.در آن روز خرمشهر تنها به ساکنان آن تعلق نداشت؛ بلکه متعلق به تمام 36 میلیون نفر ایرانی بود.آری، خرمشهر مانند کودک گمشدهای بودکه به دامان مادرش بازگشته بود».
به جلو موزه دفاع مقدس رسیده بودیم، همه دوستان از اتوبوس پیاده شده بودند و من در افکار خودم غرق شده بودم. با صدای راننده گویا از خواب پریدم:
« نمیخواهی موزه رو ببینی؟بیشتر از یکساعت وقت نداریم و کممونده درهای موزه را ببندند».
«چرا... حتما که دوست دارم این موزه را ببینم».سریع از اتوبوس پیاده شدم.
موزه در بلوارِ جنب رودخانه کارون و مشرف به پل معروف خرمشهر قرار دارد.
در ابتدای ورودیِ فضای بازِ موزه، تابلوئی که بارها در فیلمهای مستندِدفاع مقدس دیده بودم، خودنمائی می کرد.
تابلو ابتدای ورودی موزه دفاع مقدس خرمشهر
این تابلو توسط هنرمند شهید، بهروز مرادی در ظهر روز سومخرداد61 ترسیم و در ورودی خرمشهر نصب شده بود. بعد از اتمام جنگ تحمیلی ودر سال 75 که این مکان به موزه تبدیل شد، به این محل منتقل شده و در ابتدای ورودی موزه قرارگرفته است.
در سمت راست محوطه باز ، 8 دستگاه خودرو سوخته در زمان جنگ، خودنمائی میکرد که بطور عمودی کاشته شده بودند.در ادامه، شاهد کانالها ، کمین رزمندگان، پیشروی آنها، عکسهائی از آن دوران بودیم. خاکریزها، سنگرها، توپها، تانک ها و نخلهای سوختهِ بیسر، از دیگر دیدنیهای این قسمتِ موزه است.
در وسط محوطه ، ساختمانی وجوددارد که به ساختمان موزه مرکز فرهنگی دفاع مقدسِ خرمشهر معروف است. این ساختمان دو طبقه که هم اکنون بعد از بازسازی در قسمتهائی از آن، شاهد آثار گلولهها و ترکش خمپارهها هستیم، در سال 1309 ساخته شده است.تا پایان جنگ تحمیلی، بعنوان بخش اداری شرکت نفت کاربرد داشت. در دوران اشغالِخرمشهر بعنوان محل دیدهبانی نیروهای عراقی مورد استفاده بود. بعد ازجنگ(سال 1375) این مکان بازسازی شد و اکنون بعنوان مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر شامل 4 سالن : مقاومت، اشغال، آزاد سازی و بازسازی خرمشهر در خدمت بازدید علاقهمندان است.آثار بجا مانده از شهید جهان آرا و بدرالرضا موسوی از فرماندهان سپاه خرمشهر و دیگر شهدا و نیز ادوات نظامی آن دوران، از دیگر دیدنیهای این موزه می باشد.
موزه دفاع مقدس خرمشهر
با رو به تاریکی نهادن هوا، گویا ساعت کار موزه هم به اتمام رسیده بود. زمان بازگشتن به آبادان بود؛ دیدار ما از خرمشهر ناقص به اتمام رسید و خیلی از دیدنیهای آنرا ندیدیم. جزیره مینو، نخلستانهای اطراف شهر، قصرفیلیه، ساختمان هلال احمر، مسجدجامع، ساختمان بانک ملی و یادمان شلمچه از دیگر اماکن دیدنی خرمشهر است.
خرمشهرقهرمان و زیبا !!! درفرصتی دیگر، دوباره بازخواهمگشت. فعلا بدرود...
دوباره به آبادان بازگشتیم. هدفمان دیدن داخل شهر آبادان و زیبائیهای اطراف شهر بود. بهمنشیر با غروب دل انگیزش و اروندرود با موجهای خروشانش تو را به خلیج فارس میبرد که چه مادرانه برای پذیرائی از شاهکارهای طبیعتِ خوزستان، آغوش گشوده است.
آبادان از شمال باتالاب شادگان، از شرق و جنوب با خلیج فارس، از غرب با عراق و از شمالغرب با خرمشهر هم مرز است. حدود 240 هزار نفر جمعیت دارد. آب وهوای آن گرم و مرطوب و در تابستان برای ما آذربایجانیها واقعا غیرقابل تحمل است. برای دیدن این شهر و این ناحیه از کشورمان ، زمستان بهترین فصل است. ضمنا آبادان پرآبترین شهر خوزستان است. دو رود بهمنشیر و اروندرود از شاخه های کارون هستند که در آن جریان دارد. از جاذبه های گردشگری این شهر میتوان به موزه آبادان، بنای تاریخی مسجد رانگونی ها، ساحل اروندرود و موزه پمپ بنزین اشاره کرد. در مسیرمان بطرف بازار ته لنجیها ابتدا به موزه پمپ بنزین رفتیم. چون هوا تاریک شده بود و داخل موزه بسته بود با هماهنگی نگهبان موزه، تنها توانستیم قسمتی از فضای باز موزه را ببینیم.
دربدو ورود و در فضای باز موزه، گیاهان و درختان بومی را دیدیم . موزه بنزینخانهِ آبادان ، نخستین موزه صنعت نفت است که در 28 دی ماه سال 95 در محل پمپ بنزین قدیمی آبادان افتتاح شده است. ساختمان جایگاه در سال 1306 شمسی ساخته شده است. این مکان در ابتدا جهت توزیع و فروش نفت سفید، مورد استفاده قرار میگرفت. حلبهای 10 و 20 لیتری نفت در آن به فروش میرسید. با گذشت زمان و ورود اتوموبیل، این جایگاه به پمپ بنزین مبدل می شود. با موافقت وزیرنفت در سال 93 با گردآوری اشیا و اسناد قدیمی مرتبط از سراسر کشور، موزه بنزینخانهِ آبادان در دی ماه 94 وارد فاز اجرائی شده و در سال 95 افتتاح میشود. مساحت این موزه 1856 متر مربع بوده ودر جوار آن یک پمپبنزین جدید نیز دایر میباشد. یک دستگاه خوررو اوپلِ قدیمیِ قرمز رنگِساخت آلمان متعلق به سال 1953 ، ماکتی از یک دستگاه پمپ بنزین قدیمی دستی و کارمند جایگاه درحال بنزین زدن در این محوطه ، نحوه سوخت رسانی در ایام گذشته را به تصویر می کشد. در این فضا مجموعهای از دستگاههای پمپ بنزین به ترتیب سال ساخت، کنار هم چیده شده است. قدیمیترین دستگاه یک پمپ دستی شیشهای مدرج ساخت 1925 است که متعلقبهشرکت انگلیسی ساتم است. بیشتر دستگاههایِ در معرضِ نمایش به شرکتهای انگلیسی، آمریکائی و ژاپنی تعلق دارد. در ایام زمستان این موزه همه روزه بجز جمعه ها از ساعت 9 تا 17 دایر میباشد.
محوطه بیرونی موزه بنزینخانهِ آبادان
درفرصت اندکی که تا بازگشت به هتل تختی اهواز و استراحت بعد از یک روز پربار داشتیم، دیدن یکی از خیابانهای جذاب آبادان بود.
بازار تهلنجیها، ته شور و نشاط مردم مهماننواز و باصفای آبادان است. خیابانی نسبتا بلند که در دو طرف آن انواع مغازه ها، فروشگاهها، بازارها، پاساژها، خیابانهای فرعی وجود دارد. مردمانی سبزگون و سیه چهره از انواع اقوام ایرانزمین اعم ازاعراب، بختیاری ها، لرها و قشقائی ها با لب خندان و دلی به بزرگی یک کشور درحال تردد هستند. تعداد زیادی خودرو خارجی شیک، مدرن و گرانقیمت با شماره منطقه آزاد اروند را میتوان در این محله و خیابان مشاهده کرد. از لهجه شیرین آنها هرچه بگویم باز هم کم است. عشق مردم این شهر به کشور برزیل و فوتبال آن، زبانزد عام و خاص است. از قدیم تاحال، این شهر کم بازیکنِ فوتبالی به تیم ملی و باشگاههای بزرگ و معروف، معرفی نکرده است. دختران و زنان دست در دست هم با چهرههای متفاوت و جذاب همراه باپوشش محلی بسیار زیبا، پسران و مردها با تبسم و نگاههای مهربانانه باگویش مخصوص و شیرین آبادانی که صفا و صمیمیت در چهره آنها موج می زند، درحال گشت و گذار در این خیابان هستند.
ابتدای این خیابان، رستوران پاکستانی قرار دارد و در ابتدا قرار بر این بود که شام را در آنجا میل کنیم؛ اماصرف ناهار دیر هنگام و خوردن بستنی با شیر گاومیش در خرمشهر بعد از خروج از موزه دفاع مقدس ، اشتهایمان را کور کرده بود. در حین عبور از خیابان تهلنجیها ، چشممان به یک مغازه عطاری افتاد که خاص و شلوغ بود. مغازه ادویهفروشی حاجمحمدجلالی یکی از معروفترین عطاریهای شهر بود. معروفیتش بخاطر قدمت، تازگی و اصالت ادویه هایش بود. تابلو قدیمی و ترکش خوردهِ بالایِ مغازه در زمان جنگ که جای ترکشها و گلوله ها هنوز هم یاد ایام دفاع مقدسِ مردم این شهر و بازاریان آن دوران را زنده میکرد، بعنوان یک اثر ماندگار و دیدنی در داخل مغازه جاخوش کرده بود. از آن مغازه، مقداری فلفل و سایر ادویهها خریدکردیم. اکنون بعد از چندماه، رایحه و طعم آن ادویه ها درتهیه انواع غذاها، عطر زیبای شهر آبادان را به مشاممان خوش می سازد.
شهر آبادان و محله تهلنجیها
روز دوم : سه شنبه /22 بهمن /98
در صبح دلانگیزِ روز جشن ملی و در یک هوای بهاری و کمی خُنک، چه چیزی بهتر از یک صبحانه کامل و خوشمزه روح و تن انسان را جلا میدهد؟!!! بعد از چندین ماه وظیفه تهیه و آماده سازی صبحانه در منزل، حالا به دور از تمام مسئولیتها و با فراغ بال، آماده حضور برای صرف اولین و مهمترین وعده غذائی روزانه شدیم. دکوراسیون، انتخاب رنگها، چینش میز و صندلیها ، لحظات شیرین همصحبتی با دوستان، نوید صرف صبحانه دلچسب و گوارائی را درسالن پذیرائی هتل تختی میداد. اقلام صبحانه فراتر از انتظارم برای یک هتل سه ستاره بود. صبحانه شامل اقلام زیر بود:
نان(دونوع)، پنیر، گوجه، خیار، خرما، حلواشکری، نان قندی خشک(شبیه بیسکویت)، تخم مرغ(آب پز و نیمرو)، املت ، شیر، زیتون ،عدسی ، حلوا ارده، شیره، عسل، ژله، مربا، خامه، فینگرفود ، آب میوه (دو نوع)، پرتقال، چائی و کیک .
صبحانه هتل تختی اهواز
بعد از صرف صبحانه و از ساعت 10صبح، گشت مختصری در داخل شهر اهواز داشتیم:
اهواز را شهرِ شور، زندگی، پایداری، ایثار و با مردمانی به غایت صبور، صادق، شجاع، خونگرم، مهربان و میهماننواز دیدم. به قدری این مردم -با لهجه خاص محلی- خوش صحبت و شیرینگفتار هستند که دوست داشتم ساعتها در لذت شنیدنِ کلامشان، غرق شوم. اهواز شهر رود(کارون) و آفتاب است. شهری که حرکت، تلاش و امید به آیندهای بهتر همواره در دل مردم آن موج می زند. من همیشه دوست داشتم تا بتوانم از استانی که به آن مهر ورزیده و صمیمانه دوستش داشتم، دیدن کنم و الان آن لحظه موعود فرارسیده بود. خیلی خوشحال بودم که به یکی از آرزوهایم جامهعمل پوشانده بودم. حالا این خطه از سرزمین پهناورم با هزاران جاذبه گردشگری در پیش رویم بود. تجربه حضور درسرزمین متفاوتی از زیبائیها، بسیار لذتبخش مینمود.
اگر حمدالله مستوفی (جغرافی دان قرن 8) هم در سفرنامهاش اشاره نکرده بود، همه میدانیم که این شهردر تابستان، بسیار گرم وسوزان و در زمستان، هوای به غایت لطیف و بهاری دارد. بطوریکه متوسط درجه حرارت دراز مدت آن درتابستان 48درجه سانتیگراد ودر زمستان 4 درجه است. میزان بارندگی اهواز هم سالانه بطور متوسط 213 میلیمتر است. خوشبختانه سفر ما هم در زمستان بود و از شانس ما تو این چند روز که در استان خوزستان بودیم با توجه به نفوذ توده هوای بسیار سرد به کشور، هوای این استان هم تحت تاثیر این توده، به غایت خنک و حتی در یکی دو روز ابتدائی حضور ما در اهواز، به زیر صفر هم رسید.
در گشت شهری مهمترین جاذبهای که برایم جالب بود، وجود چندین پل زیبا روی رودخانه کارون بود. پلگردی در اهواز یکی از تجربه های شیرین گردش در شهر است. بسیاری از هتلها به گونهای ساخته شدهاند تا چشماندازی به پلهای اهواز و رود کارون داشته باشند. رودخانه کارون از بزرگترین، پرآب ترین و طویلترین رودهای ایران به طول 850 کیلومتر است. سرچشمه آن از ارتفاعات زردکوه بختیاری در سلسله جبال زاگرس است. این رودخانه در مسیر خود به سمت غرب ضمن عبور از دره ها، تنگه ها و بسترهای پرپیچ و خم کوهستانی، از شهر شوشتر، بطرف جنوب تغییر مسیر داده و از میان شهر اهواز عبور نموده و در نهایت به خلیج فارس منتهی می شود. در این رهگذر، شهر اهواز را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میکند. برای عبور و مرور مردم، وسائل نقلیه و قطار، روی این رودخانه ده پل ساخته شده است (پل سفید، پل چهارم(سلمان فارسی)، پل سیاه، پل هشتم کابلی اهواز، پل طبیعت کیانپارس، پل هفتم، پل نادری، پل پنجم، پل ششم-پل صنایع فولاد-و پل نهم ) تعداد پلها در اهواز سبب شده تا رکورد بیشترین پلهای خاورمیانه به این شهر اختصاص یابد. پل سفید که بیش از هشتاد سال دارد ، نماد شهر اهواز بهشمار میآید .یکی از زیباترین این پلها، به پل کابلی یا پل هشتم معروف است.
هتل ما در نزدیکی پل هشتم، نمائی زیبا به این پل داشت . هر کدام از این پلها داستانهای جذاب و مخصوص به خود دارند. پل هشتم که به پلکابلی هم معروف است، معماری ویژهای دارد. ساخت این پل در سال 1385 آغاز شد و اسفندماه سال 1390 نیز به پایان رسید. وقتی از پائین به این پل نگاه می کردیم، متوجه تفاوت آن با دیگر پلهای کارون شدیم. چرا که پل هشتم بدون پایه ساخته شده است. طول این پل 1014 متر و عرض آن نیز بین 20/6 تا 20/7 متر است . آن را در چهار مسیر (دو مسیر رفت و دو مسیر برگشت) عبور خودرو ساختهاند. این پل که منطقه امانیه را به خیابان زند در مرکز شهر متصل میکند، دو پایه بزرگ دارد و عرشه پل توسط کابل به این پایهها متصل شدهاند. ستونهای نگهدارنده، به شکل حرف A انگلیسی ساخته شده و یادآور حرف آ درابتدای کلمه اهواز به انگلیسی است. پل هشتم بلندترین پل اهواز به شمار میآید و آن را با نام پل غدیر نیز میشناسند. 32 کابل در دو طرف پل وجود دارند که در مجموع به 170 کیلومتر میرسند. اکنون پل غدیر - پل کابلی یا همان پل هشتم اهواز- در کنار پل سفید به یکی از نمادهای اهواز تبدیل شده و در شبها میدرخشد. پیش از افتتاح پل معلق مشکینشهر، این پل، بزرگترین پل کابلی خاورمیانه به شمار میرفت و هزینه ساخت آن، 40 میلیارد تومان بود.
پل هشتم یا پل کابلی اهواز
پل دیگری که توجهم را بهخود جلب کرد و تاریخچه جالبی دارد ، پل سیاه یا پل راه آهن بود. پل راه آهن که قدمت 90 ساله (1308 شمسی) دارد ، اولین پل ساخته شده در اهواز است. این پل صرفا برای عبور قطار از روی رود کارون ساخته شده است. چون بدنه و پایههای آن سیاه رنگ است، به پل سیاه معروف است. طول آن 1050 متر و عرض آن 6 متر است. پل سیاه، خطآهن بندر امام(ره)در جنوب خوزستان را به راه آهن سراسری خرمشهر-تهران وصل می کند. در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان مسیر حمل آذوقه، نیرو و مهمات متفقین مورد استفاده قرار میگرفت و به دلیل تاثیری که در پیروزی متفقین داشت به آن لقب پل پیروزی داده شده بود.
پل سیاه یا پل راه آهن(اولین پل اهواز)
سومین پلی که در گشت شهری دیدیم، پل چهارم یا پل معروف به سلمان فارسی بود. این پل در سال 1354 شمسی به بهره برداری رسیده است. پل چهارم، خیابان سلمان فارسی را به کوی تختی متصل می کند. طول آن 576 متر، عرضش حدود 16 متر و هزینه احداث این پل در حدود 230 میلیون ریال بود.
پل چهارم اهواز(سلمان فارسی)
درخصوص وجه تسمیه شهر اهواز ، اقوال زیادی مطرح است. جیهانی در کتاب اشکال العالم (نیمه دوم قرن چهارم)میگوید: اهواز، هرمزشهر است، شهری بزرگ که جمله شهرها در آن ولایت را به آن نسبت می دهند. اهواز جمع عربی کلمه مفرد حوز یا خوز است. در زمان ایلامیان ایالتی به نام سوزیان که متعلق به قبیله ای جنگجو با این نام بود ، در این ناحیه وجود داشت. اهواز از زمان هخامنشیان وجود داشته و نام آن تاریانا بود. بعدها بعلت خرابی، در زمان ساسانیان، اردشیر اول این شهر را از نو بنیاد نهاد و نامش را هرمز اردشیر گذاشت. در زمان ساسانیان یکی از طوایف اصیل ایرانی که در این منطقه ساکن بودند، خوزیها یاخوجیها نام داشتند. احتمال میرود نام خوزستان از تکرار و تبدیل خوزیان یا خوجستان بوجود آمده باشد. چنانچه فردوسی نامدار در شرح رفتن بهرام چوبین به رزم اینگونه میسراید:
میرفت تا کشور خوزیان زلشکر کسی را نیامد زیان
این طایفه مهارت خاصی در کشت نیشکر و تولید شکر داشتند. با سقوط ساسانیان و تسلط اعراب بر این ناحیه، خوزی یا هوزی با جمع مکسر عربی به اهواز تبدیل شد.
نظامی گنجوی در مثنوی خسرو و شیرین چنین سروده است:
مگو شکر حکایت مختصرکن چوگفتی سوی خوزستان گذرگن
چو ما را قند و شکر در دهان هست به خوزستان چه بایددرزدن دست
زبس کز دامن لب شکرافشاند شکردامن به خوزستان برافشاند
لب لعلی چو لاله در بستان خنده اش خون بهای خوزستان
دراواخر قرن سوم هجری ، اهواز رو به انحطاط میگذارد و به شهر آسیب فراوانی وارد میگردد. یک قرن بعد توسط عضدالدوله دیلمی تجدید عمارت یافته ومجددا آباد میشود .مجددا در قرن ششم هجری احتمالا به دلیل شیوع بیماری وبا یا طاعون و یا شکسته شدن سد شادروان، ویران میگردد. اهواز دو قرن بدون سکنه و بحالت ویران باقی میماند.در قرن نهم هجری مرکز خوزستان، شوشتر بود و احتمالا اهواز قریه کوچکی بود. در زمان ناصرالدین شاه، اهواز جان تازهای گرفته و آنرا ناصری یا ناصریه مینامیدند. در سال 1302 هجری قمری، ناصریه قریه کوچکی بود. یکسال بعد با توسعه کشت نیشکر و کشتیرانی و رونق بازار در بندر ناصریه، مرکز ایالت خوزستان از شوشتر به ناصریه منتقل میگردد. در شهریور 1314 خورشیدی با تصویب هیئت وزیران رسما به اهواز تغیر نام مییابد.
اهواز در میانه دشت خوزستان واقع شده است. عمده پوشش گیاهی آن شامل بیشههای گز و بید حاشیه ای کارون و درخت سدر(کُنار)است. در مناطق روستائی اطراف شهر، انواع مختلفی از درخت نخل کاشته میشود. بعلت اینکه نخلستانهای اطراف روستاهای اهواز، یکی از جاذبههای دیدنی این شهربه شمار میرود، جهت مشاهده این نخلستانها و آشنائی با پرورش و نگهداری نخلستانها و انواع درخت نخل، رطب، خرما و پنیرآن، راهی یکی از روستاهای جنوبغربی اهواز شدیم. ازمحله گاومیش آباد گذر کردیم. گاومیشهای تیره رنگ با شاخهای مجعد و کلفتشان در داخل رود کارون در حال استراحت بودند.
گاومیشآباد در سال 1342 به طور رسمی تأسیس شدهاست. در گذشته ،گلشن مینامیدند و از سال 1384 "کوی شهید محسن" نامگذاری شدهاست. محلهای کم برخوردار در محاصره کوی درویشیه، کوی چمران و کوتعبدالله بوده و از طرفی نیز به ساحل کارون راه دارد. این محله با توجه به قرارگیری در کنار رودخانه کارون از گذشته تا به حال، محل مناسبی جهت پرورش گاومیش بودهاست. در حال حاضر با وجود آنکه گاومیشآباد جزو منطقه شهری و در شهر کوتعبدالله قرار دارد، اما گاومیشداری مشکلاتی برای کالبد شهری ایجاد مینماید .
نام کوتعبدلله را زیاد شنیده بودم اما حالا داشتیم ازداخل این شهرک کوچک در حومه جنوبی شهر بهطرف یکی از نخلستانها راهی میشدیم. کوتعبدالله که به عنوان یکی از شاهرگهای ورودی کلانشهر اهواز قلمداد میشود، نام منطقهای در جنوب بخش خاوری شهر است. این منطقه که جمعیت ۱۸۰هزار نفری را در دل خود جای داده است، شامل ۲۰ شهرک و روستای متصل و منفصل از هم است که در دو طرف مسیر جاده اهوازآبادان(اتوبان آیتالله بهبهانی) به صورت طولی امتداد یافته است. بعد از دقایقی به نزدیکی یکی از این 20 شهرک و روستا رسیدیم. نخلستانی نسبتا بزرگ و زیبا.
یکی از نخلستانهای اطراف اهواز
میزبان و خانواده محترم نخلدار به استقبالمان آمدند. امروز به مناسبت سالگرد تولد یکی از دوستانمان قرار بود مراسم جشن کوچکی هم در میان این نخلستان برپا کنیم. قبلا هماهنگیهای لازم انجام شده بود.
آمادگی برای برپائی مراسم سالگرد تولد
کلیپ شماره 2 : نخلستان اطراف شهر اهواز(مراسم جشن تولد یکی از دوستان)
در ادامه، صاحبِنخلستان ضمنگردش درمحوطه ، درموردنگهداری نخلها، انواع خرما و پنیر خرما اطلاعات خوب و مفیدی دادند:
«خرما در بیش از ۳۴ کشور دنیا مورد کشت و کار قرار میگیرد. از نظر سطح زیر کشت، عربستان، الجزایر و ایران بهترتیب بیشترین میزان سطح زیر کشت را در دنیا به خود اختصاص دادهاند. سطح زیر کشت خرما در ایران ۲۳۲ هزار هکتار بوده که حدود ۱۹۹ هزار هکتار آن بارور است. حدود ۸۵ درصد کل تولید انواع خرما در دنیا متعلق به کشورهای مصر، ایران، عراق، عربستان و پاکستان است. میزان تولید خرما در کشورما حدود یک میلیون و چهارده هزار تن است. و از این حیث ایران از بزرگترین تولیدکنندگان خرما در دنیا به حساب میآید. از نظر تولید و صادرات، ایران بعد از مصر در رتبه دوم جهانی قرار دارد. تنوع خرما در جهان بسیار زیاد بوده و بین ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ رقم را شامل می شود. درخت خرما در ۱۵ استان کشور مورد کشت قرار میگیرد. در این بین حدود400 رقم خرما در ایران تولید می شود. استانهای کرمان، هرمزگان، خوزستان، بوشهر، فارس و سیستان بلوچستان حدود ۹۸ درصد تولید خرمادر کشور را به خود اختصاص دادهاند و جزء مناطق اصلی تولید خرما در کشور محسوب میشوند. حدود ۹۰ درصد تولید خرمای کشور مازاد مصرف داخلی است که این موضوع اهمیت صادرات این محصول را نشان میدهد».
تعدادی ازانواع خرما در ایران(عکس از فضای مجازی)
دو نوع خرمای برهی و کبکاب از انواع خرماهائی بودند که در نخلستان ایشان تولید میشد.
خرمای برهی به رنگ زرد ، دارای شیره فراوان و با آنکه اندازه کوچکی داشت اما بسیار شیرین و خوش طعم بود .بعد از برداشت در اواخر تابستان، در سردخانه نگهداری شده بود و تنها جهت پذیرائی از ما از داخل سردخانه به بیرون و هوای آزاد آورده شده بود. و اگر تا چند ساعت مصرف نمیشد ترش مزه شده و غیر قابل مصرف میشد.
خرمای کبکاب دارای رنگ قهوهای تیره تا مشکی است . بیشترین سطح زیر کشت خرمای کبکاب در منطقه دشستان استان بوشهر میباشد.در شهرستان کازرون نیز مورد کشت قرار میگیرد. بیشتر به صورت رطب و خرما مصرف میشود.این میوه از اواسط شهریور ماه قابل برداشت است. خرمای کبکاب بهبهان بسیار شیرین و نسبت به کبکاب دشستان کوچکتر و پر شیره است. رنگ میوه در مرحله خارک و رطب، زرد است و در حالت رسیدن کامل به صورت قهوه ای تیره در می آید. مصرف آن بیشتر در حالت رطب و خرما میباشد. از نظر اهمیت اقتصادی در ایران بعد از سعمران، شاهانی و مضافتی قرار دارد. رسیدن خارک در اواخر مرداد ماه میباشد، ولی برداشت میوه کاملاً رسیده آن-خرما- در اواسط شهریور ماه است.
میزبان عزیزِ نخلدارما در ادامه توضیحات خود،گفتند:
«میوه درخت خرما در طول زمان رسیدن خود مراحلی را طی میکند که در این مراحل، تغییراتی در رنگ، بافت، مزه، اندازه و اجزاء تشکیلدهنده آن ایجاد میشود. این میوه در ابتدا سبز رنگ، سخت و حاوی مقدار زیادی آب و تانن بوده و مزه آن تلخ و گس میباشد. به تدریج از میزان آب و رطوبت میوه کم شده و قند آن افزایش مییابد. خارک از مراحل اولیه رسیدن خرماست که رنگ سبز و مزه اولیه تغییر کرده اما میوه همچنان سفت میباشد. رطب نیز مرحله قبل از رسیدن کامل خرما بوده که رطوبت بیشتر و قند کمتری نسبت به خرمای کاملا رسیده دارد. عمده تفاوت انواع خرما در نوع قند و نیز میزان آب یا رطوبت موجود در آن میباشد. میزان کلی قند موجود در ارقام مختلف خرما متفاوت بوده اما اختلاف آنها زیاد نبوده و در حد چند درصد است. قند موجود در انواع خرما بهصورت فروکتوز و گلوگز (قندهای احیا کننده) و نیز ساکارز است. خرماهای نرم در مقایسه با خرماهای خشک دارای ساکارز کمتری بوده اما قندهای احیا کننده و آب بیشتری دارند. بهطور کلی میزان انرژی خرماهای نرم کمتر از خرماهای خشک و نیمهخشک میباشد».
بعد به کنار یکی از درختان نخل رفتیم و صاحب نخلستان با کندن شاخ و برگ یکی از نخلها، پنیر نخل را بدست آورد و به ما نشان داد. به دهانمان گذاشتیم, طعم بدی نداشت. هرچند کمی مزهِ گس داشت اما خوشمزه و خوردنی بود.
پنیر نخل(غاپ)
ایشان در ادامه توضیح دادند:
«نخلداران آن دسته از نخلهایی را که زمان ثمردهی آنها تمام شده است، قطع میکنند و ماده ای را که در قسمت انتهایی تنه نخل است، بیرون آورده و استفاده میکنند.در میانه تنه نخل، مغز ترد و شیریرنگی وجود دارد که شیرین، کمی گس مزه، بسیار مقوی و گرانقیمت است که به آن "پنیر نخل" گفته میشود. برای دستیابی به پنیر نخل که در اصطلاح محلی به آن غاپ میگویند، معمولاً سر درخت را میاندازند و برگها و لیفهای دور برگها را تا رسیدن به میانه جدا میکنند. پنیر نخل در همه فصلهای سال به دست میآید و در فصلهای پربارش از طعم شیرینتری برخوردار است. هر نخل 3 تا 10 کیلوگرم پنیر دارد . پنیر نخل تمام خواص خرما را دارد یعنی سرشار از قند، مواد معدنی، ویتامین، کالری و آهن است.از جمله خواص آن می توان به درمان نازایی، درمان بیماریهای عصبی از جمله آلزایمر، پارکینسون و درمان کمخونی و ضعف قوای جسمی و جنسی اشاره کرد».
عقربه ها، ساعت 14 را نشان میداد و زمان صرف ناهار فرا رسیده بود. با صاحب بسیار مهماننواز و صمیمی نخلستان و خانواده محترماش خداحافظی کردیم .
اهواز با این مردمانش همتا ندارد هرکس که مهمانش شود دل میسپارد
خون در رگ این مردمان پیوسته گرم است یک مرد اهوازی نجیب و اهل شرم است
مسیر رفت را برگشتیم. از کوتعبدلله و گاومیش آبادش گذر کردیم و از کنار لب کارون به سمت مرکز شهراهواز حرکت کردیم.
رودخانه کارون
لب کارون بسان بارانی از گُل بود، چه منظره زیبائی داشت وقتی که دلداران در کنارش می نشستند!!!!!!
نوای نغمه خوش، دوراز غمها، ازدرون قایقها دردل کارون، به گوش میرسید....
کنارشط، پای نخلها، شبها چه آرامشی و روزها چه صفائی داشت!!!!!!
غرق در افکار خویش از دیدن شهر اهواز و رود کارون بودم. سوالات و ابهامات عجیب و غریبی در ذهنم مطرح میشد که جوابی برایشان پیدا نمیکردم.
«حدصبوری این مردم در هوای بالای 50درجه تابستان چقدر است؟
اقوام مختلف عرب، بختیاری، لر و قشقائی و همچنین جمعیت زیادی از دزفولیها، شوشتری ها، بهبهانیها و رامهرمزیها چطور با صمیمیت، صفاو بدون هیچ مشکلی در کنار هم زندگی میکنند؟ همچنین دو قوم صابئین مندایی و کولیها در داخل و اطراف شهر پراکنده اند.
فراز و نشیبهای سیاسی در طول 120 سال اخیر، از قدرت گرفتن شیخ خزعل در انقلاب مشروطه ، سقوط حکمرانی آن در زمان رضا خان، پیدایش نفت و نقش آن در تحول خوزستان، امتیازات رویترو دارسی که ناصرالدین شاه به بیگانگان میدهد، چگونه خوزستان بهعنوان حیاط خلوت بریتانیا در زمان رضاشاه در میآید؟
چگونگی ملی شدن صنعت نفت در 29اسفند سال 1329 و نقش ضد استعماری دکتر مصدق در این جریانات؟
نقش دانشگاه جندی شاپور (شهید چمران فعلی) درفاصله سالهای 42 تا 57 در مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی؟
پیروزی انقلاب و متعاقب آن شروع جنگ تحمیلی که از روزهای نخست جنگ، اهواز زیر آتش مستقیم توپخانه و بمباران ارتش عراق قرارگرفته بود. حتی روزی بود که در هر ساعتی صدها گلوله بر سر این خیابانها فرو میریخت و چه از جان گذشتگیها و حماسهها که مردم غیور این شهرنیافریدند!!!!!! ».
ناگهان صدای ترمز اتوبوس مرا بهخود آورد. راننده اتوبوس جلو پارکی که با چند قدم پیاده روی به رستورانی میرسید، نگه داشته بود. آری.. اینجا رستوران ریف بود؛جائی که از چند هفته قبل برای صرف ناهار گروه، رزرو شده بود.
رستوران درجنب پل هفتم و مشرف به رود کارون، دکور و نمای زیبائی داشت. ورودی رستوران در نوع خود جالب بود. مسیر مسقف چند ده متری پل مانند از کنار شط تا درب ورودی که بالای ابتدای رودخانه بود. محیط داخلی رستوران وسیع، دلباز با نمای زیبائی به کارون، گوئی داخل رودخانه قرارداشت. دیوارها با پنجرههای تمام قد شیشه ای، دورنمای کاملی از شهر و رودخانه را به ارمغان آورده بود. درابتدای سمت چپ درب ورودی، گلدان بزرگی با برگهای سبزرنگش حس خوبی می داد. سمت راست صندوق و روبرو در ابتدای ورودی سالن، میز اردور قرارداشت. روی میز، انواع پیش غذا ،سوپ، آش، سالاد و سس موجود بود. قیمت هر پیشخوری، ده هزار تومان بود. ما سوپ، سالاد و کشک بادمجان برداشتیم. غذای اصلی ما میگو پلو بود. هرچقدر که کشک بادمجانِ پیش غذا، خوشمزه بود به همان اندازه غذای اصلی بسیار بد مزه و بی کیفیت بود. گوئی این رستوران تنها به ظاهر خود رسیده بود نه به کیفیت غذا. حتی کادر رستوران و گارسونها هم فاصله ای بسیار با اخلاق حرفه ای داشتند.
رستوران ریف اهواز
امروز جزی معدود روزهائی بود که بعد از ترک رستوران، احساس گرسنگی میکردم. بجز یکی دو لقمه از کشک بادمجان که واقعا نوش جانم شده بود، میگوهای میکروسکوپیِ سوختهِ بد طعمِ میگو پلو ، رغبتی برای غذا خوردن برایم باقی نگذاشته بود. تنها چیزی که دلم را خوش میکرد، فلافلهای معروف اهوازی در محله لشکر آباد بود. قرار بود شب برای صرف شام به محله معروف لشکرآباد برویم. تا حالا فلافل نخورده بودم و نمیدانستم چه طعمی دارد. هیجان زائدالوصفی داشتم؛ مثل بچه های کوچک بودم که برای خوردن غذای مورد علاقه اشان سر از پا نمی شناسند. لحظه شماری میکردم تا هرچه زودتر پرده مخملی سیاه شب برروی شهر سایه افکند و من به آرزوی چندین ساله ام برسم.
هنوز چند ساعتی به تاریکی هوا مانده بود. با پای پیاده به طرف یکی دیگر از جاذبه های شهر حرکت کردیم. این بار یک پلِ پیاده گذر روبرویمان قرار داشت.آری، پل طبیعت.
پل طبیعت کیانپارس اهواز(عکس دوم از فضای مجازی)
این پل که در سال 1392به بهره برداری رسیده است، دو پارک ساحلی و لاله را در دو سوی رودخانه کارون به هم وصل می کند. طول آن 500 و عرض آن 5 متر است. نیمکتهائی جهت استراحت مردم در طول پل تعبیه شده بود. کودکانِ خوشحال به همراه پدر و مادرهایشان ، دست دردست هم، ضمن گذر از پل از تماشای رود کارون لذت می بردند. صدای موتورِ قایقهای تفریحی هنگام گذر از زیر پل، سکوت روی آن را می شکست. چند کودک با توپهای پلاستیکی و کوچک، شادمانه گرم بازی بودند. افراد کهنسال، نشسته روی نیمکتهای کنارِ روگذر، گرم صحبت بودند.
بعد از گرفتن چند عکس دسته جمعی، به آن سوی پل رسیدیم. اتوبوس منتظر ما بود. سوار شدیم و به طرف هتل حرکت کردیم.
هوا یواش یواش داشت تاریک میشد. بعد از کلی پیادهروی و خستگی با یک سورپرایز ویژه روبرو شدیم. اتوبوس جلو بستنی فروشی مجید نگهداشت. آیا در این لحظه چیزی جز یک کاسه کوچک بستنی که با شیر گاومیش تهیه شده بود می چسبید؟ گویا این برند بستنی فروشی در اهواز خیلی معروف بود. دو تا هم شعبه دارد. یکی در کیانپارس و دیگری در بلوارگلستان و روبروی دانشگاه شهید چمران در محله لشکرآباد و نزدیک هتل تختی. ما به شعبه دومی رفته بودیم. داخل مغازه شدم. زیاد شیک نبود. چند صندلی و میز داشت. در سمت راست درِ ورودی و در بالای یخچال ایستاده ، وجود مجسمه کوچک مومی یک گاومیش با شاخهای مجعد، شاید نشانه کیفیتِ خوب بستنی باشد. تنها یک نوع بستنی در انواع قیفی (کوچک، متوسط و بزرگ)، حصیری (کوچک، متوسط و بزرگ )،کاسه ای (،کوچک،متوسط و بزرگ )کیلوئی ونیمکیلوئی داشت؛ همچنین انواع فالوده، فالوده بستنی وآب هویج بستنی هم در منو اش دیده می شد. با اینکه هیچوقت در زمستان بستنی نخورده بودم، اما این بستنیِ خوشمزه، هوای تابستانی شهرمن تبریز را برایم تداعی میکرد.
بستنی مجید اهواز
هوا تاریک شده بود که به هتل رسیدیم. بعد از یکروز پرتلاطم، یک دوش آب گرم ،کمی استراحت و یک فنجان چائی، میتوانست انرژی مضاعف بدهد.
از همهمه در لابی هتل متوجه شدیم که زمان حرکت به محله لشکرآباد برای صرف شام فرارسیده است. سوار اتوبوس شدیم. فاصله هتل تا لشکرآباد زیاد نبود. کمی هم پیاده روی کردیم تا به ابتدای خیابان انوشه در محله عربنشین رسیدیم. آری اینجا یکی از بهترین محله های شکم گردی در جنوب کشور است. مرکز شور، نشاط، تحرک و انواع غذاهای خیابانی از جمله فلافل، کپه، سمبوسه، سوسیس آلمانی، خوراک سوسیس بندری ، همبرگر، پیراشکی، ماهی، باقلوا و انواع شیرینی های خوشمزه جنوب، عرقیات سنتی و...است. سراسر خیابان نسبتا طویل، پر از انواع رستوران، دکه و غذاخوری بود. حتی فضای بازِ کنارِ خیابان هم پر از دستفروش هاییبود که مشغول عرضه و فروش انواع غذاهای خیابانی، شیرینی جات و دمنوشهای گیاهی بودند. از جلوی هر مغازه که عبور میکردیم جوانانی از سوی رستوران و یا صاحب دکههای کوچک با انواع تبلیغات و سر و صدا ما را ترغیب به حضور در غذاخوری خود مینمودند.
بعد از یکی دو دورزدن در طول خیابان ، بالاخره یک رستوران نسبتا تمیز و خوبی را انتخاب کردیم. نامش: فلافل، فست فود و کبابی ابوعلا بود. بالاخره در آنجا چشمم به جمال فلافل روشن شد. نحوه سرویس دهی رستوران به شکل سلف سرویس هم برایم جالب بود. یک سینی با یک نان باگت برداشتیم. داخل نان باگت هرچند تا فلافل که دوست داشتیم، گذاشتیم؛ با انواع گوجه، خیارشور و کاهو پرکردیم و در کنارآن هرچقدر کپه و سایر غذاها را که میل داشتیم گذاشته و در آخر نوشابه درخواستی را تحویل گرفتیم و پشت یکی از میزها روی یک صندلی نشستیم. ترکیب اصلی فلافل پودر نخود است که با چند ماده غذائی دیگر مخلوط شده و آخر سر در روغن سرخ میشود. به نظرم طعم خوبی داشت و چون ناهار درست و حسابی نخورده بودم، واقعا بهم چسبید. البته من بدلیل مضر بودن، تمایل زیادی به خوردن غذاهای سرخ کردنی ندارم اما برای یکبار در سال و جهت تنوع، بد نبود. بعد از صرف غذا و هنگام ترک رستوران به صندوق مراجعه کردیم و بر اساس خود اظهاری ودر کمال صداقت، مبلغ غذا محاسبه شد و بعد از پرداخت هزینه ، رستوران را به قصد هتل و با پای پیاده ترک کردیم.
محله لشکر آباد اهواز ، مرکزانواع غذاهای خیابانی و فلافل
کلیپ شماره 3: خیابان لشکر آباد اهواز