بر بال های افسانه پگاسوس، در مسیر سبز ترکیه

4
از 47 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
نگین نیلگون دریای مدیترانه و دردانه‌ی سنگفرش آسیا کجاست؟+‌تصاویر

پیش به سوی استانبول

ما ساعت 8:30 صبح به فرودگاه دالامان رسیدیم ولی هنوز گیت باز نشده بود. فرودگاه هم خلوت خلوت بود. پرواز ما ساعت 10:30 به وقت محلی و طول مدت پرواز هم طبق بلیط ما، یک ساعت ربع بود. همین جا چند نکته رو در مورد پرواز پگاسوس بگم. همونطور که اکثراً می دونید، پگاسوس یک ایرلاین ارزان قیمت هست و از این بابت برای کسانی که می خوان در هزینه هاشون صرفه جویی کنن مناسبه. چند نوع بلیط هست که شما می تونید تهیه کنید و بسته به خدماتی که بهتون میدن (مثل میزان بار مجاز و پذیرایی طول پرواز و ...) قیمت بلیط ها متفاوته. پرواز های ما ارزونترن نوع بلیط بود و پذیرایی نداشت. میزان بار مجاز 15 کیلو و تا 8 کیلو هم داخل کابین تعیین شده بود. ما در کل از پروازمون راضی بودیم. البته اگه یه لیوان چایی در طول پرواز به ما میدادن دیگه خیلی خوب بود!!

تصویر 115 و 116 و 117: فرودگاه خلوت دالامان

115.jpg116.jpg117.jpg

چالشی به نام تورلیدر !!!

پروازمون یک ساعت تاخیر داشت. ما هم پس از چک این رفتیم و یه گوشه ای نشستیم. فرودگاه دالامان به نسبت فرودگاه های استان های ایران، فرودگاه بزرگی بود ولی تو اون زمان به خاطر تعداد کم پرواز ها، تقریبا حالت نیمه تعطیل داشت. خلاصه پرواز ما با یک ساعت تاخیر انجام شد و حدود ساعت یک ربع به یک رسیدیم فرودگاه شلوغ سبیحا استانبول. بعد از خروج از گیت، ترانسفرمون که از آژانس تیسفون تراول بود رو پیدا کردیم. آقایی به نام مسعود بود. تا سلام کردیم، نذاشت به احوال پرسی برسیم و گفت دنبال من بیان و خودش در حالی که با موبایلش حرف میزد و سیگار می کشید، جلو جلو رفت. اونم خیلی تند. ماشین تو پارکینگ بود و بدون اینکه صبر کنه ما چمدون ها رو توی ماشین بزاریم خودش رفت جلو نشست و تا نشستیم توی ماشین هم به ما گفت شماره منو سیو کنید و شماره تون رو هم به من بدید و من شما رو فقط با همین شماره ای که بهم دادین میشناسم. بعد هم لیست تورهای آژانس تیسفون رو به ما داد که قیمت هاش واقعا نجومی بود. قیمت تورها به این شرح بود:

  • تور جزیره بیوک آدا نفری 55 دلار
  • تور کشتی سودا (گشت در تنگه بسفر به همراه مراسم حرکات موزون و موسیقی و شام) نفری 100 دلار
  • تور کشتی بسفر (به همراه مراسم و شام) نفری 40 دلار (فکر می کنم فرقش با تور قبلی، در نوع کشتی و خدمات بود)
  • تور موزه ها (نمی دونم چند موزه را شامل می شد. در برگه راهنما راجع به توپکاپی و ایاصوفیه نوشته بودند و در ادامه تور آکواریوم، در مورد مسجد سلیمانیه و موزه تاریخی پانوراما هم مطلبی بود که ظاهرا مربوط به این تور می شد) نفری 70 دلار
  • تور شیله و آوا (سواحلی که در 70 کیلومتری منطقه اوسکودار واقع شده به همراه نهار) نفری 70 دلار
  • تور شبهای استانبول (گشت در تپه عشاق یا تپه پیرلوتی، به همراه بازدید از قلب تاریخی استانبول و صرف شام در یکی از رستوران های پل گالاتا با موزیک زنده) نفری 40 دلار
  • تور آکواریوم نفری 55 دلار
  • تور اوراسیایی (شامل ساحل اورتاکوی، ساحل ببک، برج دختر و تپه های چاملیجا) نفری 30 دلار

ما داشتیم برگه رو میخوندیم که  آقای مسعود از ما پرسید تور شهری فرداست، شما میان؟ و اینکه چه تورهایی رو میخواین؟ منم با لحن کاملا دوستانه ای بهش گفتم ما دفعه اولمون نیست که اومدیم استانبول و بیشتر جاها رو دیدیم. تور شهری که نمیایم و برنامه بیوک آدا رو داریم ولی این قیمت برای ما خیلی بالاست. آقا مسعود هم گفت پس اگه اومدین و اطلاع دارین دیگه نیاز به توضیح ندارین. از این قیمت بهتر هم پیدا نمی کنید. اگه الان ثبت نام نکنید و بعدا  بیاین و بگین ما می خوایم با تور بیایم دیگه ظرفیت نداریم و تور رو از دست خواهید داد. یک برگه هم به ما داد و گفت بنویسید که خودتان از شرکت در تور شهری انصراف دادین که بعدا حرف و حدیثی نباشه !!! راستش انقدر برخوردش عجیب بود و نصفه نیمه و طلبکار جواب می داد که ما جا خوردیم. تازه قبلش هم کلی غر زد که جای هتلتون اصلاً خوب نیست و ما باید کلی راه رو دور بزنیم. درحالی که ما تنها مسافرهاش بودیم و نمی دونم برای چه منظوری باید دور می زدن. منظورش از حرف و حدیث چی بود؟ چرا ما باید برای انصراف از تور شهری بعداً مدعی بشیم؟ واقعا نمی فهمیدیم چرا اینطوری می کنه. ما تا به حال اکثر سفرهامون رو با تور رفتیم و اتفاقا بیشتر جاهایی که رفتیم هم با تورهای کارگزار آژانس خودمون بوده. مثلا کوش آداسی که رفته بودیم تقریبا تمام تورهای لیستی که بهمون دادن رو رفتیم و انقدر از تور لیدر و کارگزار تورمون راضی بودیم که حد نداشت. ولی این بار حسابی توی ذوقمون خورد. اونم بعد از اون همه رفتار های فوق العاده ای که از مسئولان هتل هیلتون دیده بودیم. به نظرم از آژانس تیسفون تراول بعید بود که چنین کارمندانی داشته باشه. همسر من هم که طرز برخورد تور لیدر محترم رو اصلا نپسندیده بود دیگه باهاش حرف نزد و به من گفت ولش کن هیچی ازش نپرس تا برسیم.

تصویر 118 و 119: مسیر فرودگاه سبیها به سمت هتل

118.jpg119.jpg

خلاصه از بخش آسیایی به بخش اروپایی رسیدیم و به سمت منطقه شلوغ شیشلی و بومونتی رفتیم. هتل ما در استانبول، هتل Fraser Place Anthill بود. یک هتل چهار ستاره تاپ در محله مسکونی بومونتی. هتل در واقع از طبقه 42 تا 46 مجتمع آنتهیل بود. یک مجتمع مسکونی در دو بلوک A و B . محله بومونتی هم در بخش شیشلی استانبول قرار داره. شیشلی هم یکی از بخش های اعیان نشین استانبوله که البته جای خوب و جای بد داشت و همه اش خوب نبود. مثلاً درست رو به روی هتل ما، که در خیابان هاریکا قرار داشت، یک بافت کاملا قدیمی و فرسوده بود که ظاهرا قرار بود تخریب بشه و ساختمان های جدیدی به جاش درست بشه ولی این سمت خیابون که هتل بود، بافت خانه ها و کوچه ها خوب بود.

تصویر 120 و 121 و 122: نمای بیرونی ساختمان های آنتهیل و هتل فراسر پلیس

120.jpg121.jpg122.jpg

 

و اما هتل فراسر پلیس

بالاخره به هتل رسیدیم و به سمت رسپشن که در بلوک A بود رفتیم. آقا مسعود هم به ما گفت اینجا رسپشنه و می تونید کارهای پذیرشون رو انجام بدین و رفت !!! یعنی خوب شد گفت، وگرنه ما نمی فهمیدیم که اونجا رسپشنه و کارهای پذیرش مون در اونجا باید انجام بدیم. ممکن بود بریم تو پارکینگ یا مثلا استخر و بخوایم که پذیرش مون کنن!! البته ما دیگه تا آخر سفر ایشون رو ندیدیم و به سبک جناب خان، تو دلمون بهش گفتیم خدافظ آقا مسعود... خدافظ !!!

برگه وچر رو دادیم و کمی با رسپشن در مورد پروازمون حرف زدم و ازم پرسید که از کجا میاین. گفتم از مارماریس. اونم پرسید کدوم هتل بودین، منم گفتم هیلتون دالامان و خیلی راضی بودیم. اونم گفت واووو... هیلتون دالامان عالیه و بعد از کمی خوش و بش که با هم کردیم، به من گفت ما طبق وچر و رزرو اتاق، باید به شما سوئیت یک خوابه با یک تخت اضافه بدیم ولی چون دوست داریم که اقامت خوبی در هتل ما داشته باشید، بهتون سوئیت دو خوابه میدیم... و اینگونه بود که ما بسی شاد و شعف زده گشتیم. البته فکر کنم اینا خواستن یه کل کل هم با هیلتون بکنن و گفتن بزار یه اتاق خوب بهشون بدیم که نرن بگن هیلتون خوب بود و فراسر خوب نبود. بهرحال به هر نیتی این کار انجام شد، ما که راضی بودیم. خدا هم ازشون راضی باشه. بعد هم با کارمند خوش اخلاق هتل، رفتیم و اتاق رو تحویل گرفتیم و همه چیز رو برامون توضیح داد. ما هم بهش انعام دادیم و خداحافظ!!!

همونطور که قبلا براتون گفتم، این هتل بخشی از ساختمان های آنتهیل هست که در دو بلوک ساخته شده. این هتل چهار ستاره تاپ، 116 اتاق به صورت سوئیت های یک و دو خوابه داره و در سال 2011 ساخته شده. در حال حاضر هم رنکینگ 9.1 رو در سایت بوکینگ به خودش اختصاص داده. امکانات عمومی هتل شامل استخر سرپوشیده (خیلی کوچک)، زمین تنیس (که ما ندیدیم و اطلاعی ازش ندارم)، اسپا، سالن بدنسازی، یک رستوران اصلی به نام Antre برای صرف صبحانه به صورت بوفه و نهار و شام به صورت سفارشی (با پرداخت هزینه)، اینترنت با سرعت قابل قبول و پنج آسانسور که با سرعت زیادی بین طبقات حرکت می کردند، می شد. در محوطه ورودی ساختمان های آنتهیل هم یک رستوران ایتالیایی و یک رستوران لبنانی عربی بود که اینطور که من شنیدم هر دو غذای خوبی داشتند که ما استفاده نکردیم. درست در جلوی ورودی آنتهیل هم یک شعبه نسبتاً بزرگ فروشگاه کارفور بود که ما چند باری ازش خرید کردیم و خیلی کار راه بنداز بود.

تصویر 123 و 124 و 125 و 126: بخش های مختلف سوئیت ما در هتل

123.jpg124.jpg125.jpg126.jpg

سوئیت ما هم در طبقه 43، یک واحد 80 متری دو خوابه بود. با آشپزخانه کامل که تمام وسایل مورد نیاز برای آشپزی رو داشت. یخچال و فریزر، مایکروویو، فر برقی، گاز رومیزی، کتری برقی با سرویس چای و نسکافه، ماشین ظرفشویی، سرویس قابلمه و ظروف چینی و قاشق و چنگال، تستر و ... در سالن هم یک کاناپه راحت و میز جلو مبلی، میز نهارخوری چهارنفره، میز تحریر و صندلی، تلفن، تلویزیون و دستگاه DVD و آباژور قرار داشت. اتو و میز اتو و ماشین لباسشویی هم در یکی از کمد های جلوی در ورودی بود. در اتاق ها هم سیف باکس، کمد دیواری های بزرگ و جادار و سشوار بود که همه این موارد، یک اقامت راحت و بی دردسر رو برای مسافرها رقم میزد. ضمناً اینجا هم ویوی سوئیت ما بسیار زیبا بود. چون خود هتل ساختمان بلندی بود و در ارتفاع هم قرار گرفته بود و یک بخشی از شهر زیبای استانبول، از پنجره های قدی و بزرگ اتاق قابل روئیت بود که حس بسیار خوبی داشت.

تصویر 127 و 128 و 129: سایر بخش های سوئیت ما

127.jpg128.jpg129.jpg

در کل، همه چیز این هتل خیلی خوب بود. البته خیلی از نظر شکل ظاهری شبیه هتل نبود و حتی عملاً لابی هم نداشت، ولی برای اقامت، سوئیت ها کاملا راحت و حرفه ای بودن. فقط از نظر منطقه و دسترسی، خوب نبود. خصوصاً اگر می خواستیم پیاده رفت و آمد کنیم. چون برای رفتن به سمت مترو و منطقه نیشانتاشی، یک سربالایی به شدت نفس گیر رو باید می رفتیم که حالا به موقع اش براتون تعریف می کنم.

تصویر 130 و 131 و 132: نمای رو به روی پنجره ما. واقعا زیبا بود

130.jpg131.jpg132.jpg

بعد از مستقر شدن تو اتاق و کمی استراحت، برای گشت و گذار رفتیم بیرون. تصمیم داشتیم بریم استقلال و تکسیم. برای همین از نگهبان جلوی هتل پرسیدیم که چطور بریم که اونم با انگلیسی دست و پا شکسته گفت نزدیکه، برید انتهای خیابون و بعد بپرسید. حالا شما در نظر بگیرید یک خیابان طولانی که هیچ اتوبوس و دولموشی ازش رد نمیشه و زاویه شیب خیابون 85 درجه بود!!! (با اندکی اغراق) من دیگه آخرهای خیابون داشتم خودم رو با پنجول میکشیدم بالا. انتهای خیابون از یکی دیگه پرسیدیم و اونم گفت تکسیم نزدیکه این خیابون رو برید سمت راست و بعد دوباره راست !!!. یعنی من کلی سلام و درود به روح اجداد و درگذشتگان این افرادی که به ما آدرس می دادن فرستادم. هر چی می رفتیم نمی رسیدیم. البته این تجربه رو در سفر به شهر ترابزون هم داشتیم که هر جایی می خواستیم بریم بهمون می گفتن نزدیکه و پیاده میشه رفت و اونجا هم که کلا شهر روی کوهپایه قرار داره و کلا شهر تو شیب هست. البته من خیلی برام سخت بود و همسر و پسرم به اندازه من بهشون سخت نگذشت. ولی کلا توصیه می کنم تو ترکیه از کسی آدرس می پرسید خیلی به اینکه بهتون می گن نزدیکه و راحت میشه رفت، توجه نکنید. ظاهراً اینا به کوهنوردی عادت دارن!!!

خلاصه رسیدیم به میدان تکسیم و خیابان پرشور و دوست داشتنی استقلال که پر از هموطن های عزیزمون بود و همه در حال خرید و غذا خوردن و گشت و گذار. از دیدن شادی شور و هیجان و شادی هموطنانم واقعا شاد شدم و خستگی یادم رفت. ما هم کمی چرخ زدیم و خرید کردیم و بعد در یکی از رستوران های استقلال، به نام Saray سه تا ساندویچ دنر سفارش دادیم که با دو تا نوشابه شد 66 لیر. موقع برگشت با توجه به خستگی و اینکه خرید کرده بودیم و دستامون پر بود، از چند تا تاکسی پرسیدیم که تا هتل ما رو می برن یا نه که همه شون گفتن نمی دونن این هتل کجاست !!! واقعا تعجب کردیم ولی در روزهای بعد فهمیدیم که همه این هتل نه به اسم خودش، بلکه  به اسم برج های آنتهیل می شناسن و حتی وقتی میگیم بومونتی، نمی دونن این منطقه کجاست. بهرحال اون شب پیاده برگشتیم تا هتل (البته عملا می شد قل بخوریم و بریم چون مسیر بیشتر سرپایینی بود) در حالی که از خستگی داشتیم غش می کردیم.

تصویر 133 و 134: رستوران سرای در خیابان استقلال

133.jpg134.jpg

 

و این گونه ما برای لحظاتی سورپرایز شدیم !!!

رسیدیم هتل و در سوئیت رو که باز کردیم دیدیم که یک عالمه بسته و ساک و وسایل تزیینی و جعبه های کادو جلوی هال سوئیت مون هست... از تعجب خشک شدیم. پسرم می گفت آخ جون هتل برامون هدیه گذاشته !!! اصلا نمی تونستم بفهمم که اینا چیه و چرا این همه هدیه گذاشتن !!!  آخه اگر می خواستن هدیه بدن، معمولا یک بسته یا یک وسیله ای رو به عنوان هدیه با یک کارت در اتاق مسافر می گذارن نه اینکه کلی ساک و بسته و جعبه، اونم از سینی و فلاکس تا لباس و دمپایی و زیور آلات و ساعت و ...

کاملا معلوم بود که هدیه نیست و وسایل خریداری شده از فروشگاه هاست ولی چرا تو اتاق ما؟؟ همسرم می گفت دست نزنید، برای هر کس باشه خودش میاد سراغش و اصلا مگه کلید اتاق ما رو کسی داشته که در رو باز کنه. منم بر خلاف همسرم که مبتلا به کمبود حس کنجکاوی هست، عقیده داشتم باید این موضوع روشن بشه. برای همین زنگ زدم به رسپشن و بهشون موضوع رو گفتم. خیلی جالب بود که اول به من گفتن این ها برای خودتون هست و خودتون گفتید که بزاریم تو اتاقتون!!! بعد از اصرار من، گفتند ما پیگیری می کنیم و خبر می دیم. بعد از چند دقیقه هم تماس گرفتن و گفتن یکی از مسافران هتل خرید هاشون رو فرستاده بوده تا بزاریم توی اتاقشون و کارمند ما شماره اتاق رو اشتباه فهمیده و باید این وسایل رو توی اتاق دیگه ای میذاشتن و پس از دقایقی یک نفر رو فرستادن که وسایل رو برد. دیگه ما هم خیالمون راحت شد که هدیه ای تو کار نیست و گرفتیم خوابیدیم. البته موضوع خیلی جالب این بود که فردای اون روز یه خانم به ظاهر چینی، اومد در اتاق ما رو زد و گفت که وسایل من رو اشتباه گذاشتن اتاق شما و لطفا اون ها رو به من بدید !!! و من فهمیدم که هنوز وسایل تو اتاق این بنده خدا نرفته. من هم بهش گفتم که وسایل رو از رسپشن تحویل بگیره !!!

هزینه های روز اول (بدون خرید ها): شام 66 لیر

انعام: 20 لیر

 

حس خوب استانبول گردی

روز دوم برنامه داشتیم تا از منطقه سلطان احمد بازدید کنیم. برای همین صبح ساعت هفت و نیم برای صبحانه به رستوران هتل رفتیم. صبحانه هتل در حد کاملا متوسط بود. به نظرم با توجه به تجربیاتی که ما از هتل های ترکیه داشتیم و به نسبت اینکه هتل فراسر چهارستاره تاپ بود، این صبحانه نسبتاً ضعیف بود. البته از نظر کیفیت مواد خوب بود ولی انتخاب ها کاملا محدود بود. مثلا چند گزینه برای آبمیوه نبود و فقط آب پرتقال هر روز وجود داشت یا علی رغم پنیر های خوشمزه ای که ترکیه داره، بر روی میز فقط دو نوع پنیر بود و مواد دیگه هم به صورت تکی یا حداکثر دو نوع با مقدار محدود بود. البته در چند روزی که ما در هتل اقامت داشتیم، تعداد مسافرانی که در رستوران دیدیم کم بود و یا شاید ما زود می رفتیم که زیاد کسی رو نمی دیدیم.

تصویر 135 و 136 و 137 و 138: صبحانه معمولی هتل فراسر پلیس

135.jpg136.jpg137.jpg138.jpg

بعد از صبحانه، به لابی رفتیم تا از رسپشن بپرسم چطور می تونیم به منطقه سلطان احمد بریم. لابی خیلی شلوغ بود و یک اتوبوس از عرب ها که تازه رسیده بودن، داشتن کارهای پذیرششون رو انجام می دانند. کارمندی که روز قبل وسایل رو به اتاقمون آورده بود و باهامون دوست شده بود رو تو لابی دیدیم و ازش درباره مسیر پرسیدیم. بنده خدا یک ربع داشت برای ما توضیح می داد که پیاده تا فلان جا برید و بعد اتوبوس و بعد مترو و ... و وقتی که قیافه آویزون ما رو دید که اصلا سر در نیاوردیم که بالاخره چکار کنیم، گفت راستی میشه از شاتل هتل هم استفاده کنید !!! دیگه اون موقع واقعا قیافه های ما دیدنی بود. یکی نبود بگه آخه قشنگ، راهنما، آدرس بلد ... خوب از اول همین رو بگو. چرا انقدر سختش کردی؟

شاتل هتل و ساعت حرکت و مقاصد به این شرح هست:

ساعت 8 صبح: عثمان بی (ایستگاه مترو)

ساعت 10:30 صبح: تکسیم، کاباتاش، سلطان احمد (مسجد آبی، توپکاپی، گرند بازار)

ساعت 13: کاباتاش، دلما باغچه، مراکز خرید معروف (شامل Cevahir. Zorlu. Metro city. Ozdilek. Kanyon …)

ساعت 19: تکسیم، کاباتاش، منطقه سلطان احمد

ضمناً این شاتل ها فقط در مسیر رفت هستند و برگشت بر عهده خود مسافر ها هست. برای استفاده هم، نیم ساعت قبل باید از طریق رسپشن، رزرو انجام بشه و راس ساعت هم حرکت می کنن. مراکز خریدی هم که در برنامه شاتل ها بود، همون مراکز خرید نسبتاً نزدیک بودن و برای مسیر های دورتر مثل مرکز خرید فروم، نمی شد از شاتل استفاده کنیم.

بهرحال ما بعد از مدتی رفتیم جلوی پارکینگ هتل و با شاتل ساعت 10:30 به سمت منطقه سلطان احمد حرکت کردیم. راننده مون ما رو در نزدیکی گرند بازار پیاده کرد. قدم زدن در کوچه پس کوچه ها و بافت تاریخی منطقه سلطان احمد، در هوای دلنشین بهاری، همراه با بوی نان تازه و قهوه که از رستوران های بیشمار این منطقه به مشام می رسید، حس و حال فوق العاده ای داشت.

تصویر 139 و 140 و 141 و 142: قدم زنان در منطقه زیبای سلطان احمد

139.jpg140.jpg141.jpg142.jpg

با اینکه نزدیک گرند بازار بودیم، تصمیم گرفتیم که اول جاهای دیگه رو ببینیم و آخر سر به سمت بازار بریم که خرید هامون رو دنبال خودمون نکشیم. برای همین اول به سمت مسجد آبی یا مسجد سلطان احمد رفتیم. بازدید از این مسجد زیبا رایگانه. البته از نظر من این مسجد از بیرون زیبا تر هست و یا شاید تصور ما ایرانی ها از مسجد، مسجد شیخ لطف اله، مسجد نصیر الملک و سایر مسجد های زیبای کشورمون باشه که سرشار از هنر و ریزه کاری و تزیینات داخلی هست ولی بهرحال این مسجد، یکی از باشکوه ترین دستاوردهای معماری دوره عثمانی هست و به علت رنگ خاص سنگ هایی که در این بنا به کار رفته، به مسجد آبی معروف شده. از مسجد ایاصوفیه هم در سفر قبلی بازدید کرده بودیم و قصد بازدید مجدد از جاهایی که قبلا دیده بودیم رو نداشتیم و البته نظرم در مورد معماری و تزیینات داخلی ایاصوفیه، کاملا بر عکس مسجد سلطان احمد هست.

تصویر 143 و 144 و 145 و 146: مسجد سلطان احمد و آرامگاه تعدادی از بزرگان خاندان عثمانی

143.jpg144.jpg145.jpg146.jpg

بعد از بازدید از سلطان احمد و مقبره خاندان سلطنتی عثمانی و میدان هیپودروم، با خرید بستنی های خوشمزه از مک دونالد، به سمت گرند بازار حرکت کردیم. چون دوستان سفرنامه نویس به کرات در مورد اماکن دیدنی استانبول نوشتن و ویژگی های همه آثار تاریخی و دیدنی استانبول، در سایت لست سکند و سایر مراجع کاملا در دسترس هست، قصد ندارم که با توضیحات تکراری وقتتون رو بگیرم و بیشتر دوست دارم با ما همسفر بشید و در جریان حال و هوای سفر ما باشید.

اون روز منطقه سلطان احمد خیلی خیلی شلوغ بود و کلی نیروهای امنیتی با ماشین های مخصوص مستقر بودن. بعد از کمی کنجکاوی فهمیدیم که قراره آقای اردوغان، به همراه مهمانانی که از مقامات یک کشور دیگه بودن، از ایاصوفیه و توپکاپی دیدن کنند. صف ورودی ایاصوفیه و توپکاپی هم به علت مسائل امنیتی و بازرسی ها، خیلی شلوغ شده بود.

تصویر 147 و 148 و 149 و 150: ایاصوفیه و حمام خرم سلطان و حضور چشم گیر نیروهای امنیتی. (نکته جالب این بود که وقتی آقای اردوغان از ماشین پیاده شد، تعداد زیادی از مردم براش دست می زدن و براش ابراز احساسات می کردن)

147.jpg148.jpg149.jpg150.jpg

در ورودی گرند بازار یا کاپالی چارشی، از مسجد نور بازدید کردیم. البته داخل نرفتیم. بعد هم چرخی در بازار بزرگ و زیبای استانبول زدیم. شور و هیاهوی بازار، سر و صدای مغازه دارها برای جذب مشتری، بازی رنگ و نور و عطر قهوه و عود و ادویه های مختلف، دیدن چهره های رنگارنگ مردمانی از سراسر دنیا و ... همه و همه باعث شد که کلی به وجد بیایم. کلا دیدن بازار های سنتی و حتی بازارهای شهر های مختلف کشور خودمون رو خیلی دوست دارم و بهم حس خوبی میده.

تصویر 151: اتوبوس توریستی Big Bus استانبول

151.jpg

رسیدیم به یکی از مغازه هایی که با لباس های سلاطین عثمانی از مشتری ها عکس می گرفتن. کلی بالا و پایین پریدم که همسر خان رو راضی کنم که بریم عکس بگیریم. می گفت من از این اداها در نمیارم. بعد از اصرار های من خلاصه راضی شد و این عکس انداختن، تبدیل به یکی از شادترین لحظات سفرمون شد. من همش می خندیدم. آخه همسرم خیلی سلطان بودن بهش میومد. اصلاً جوری رفته بود تو نقش که باید بهش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول سلطان عثمانی رو می دادن. پسرم هم نقش یک شاهزاده اعصاب ندار که لباس سنتی دوست نداره رو به نحو مطلوب بازی می کرد. خانم عکاس هم کلاً با ما ترکی صحبت میکرد و همسر منم گفت حالا که ترکی حرف می زنی، منم فارسی جوابت رو می دم. این شد که نتیجه عکاسی به این صورته که سلطان عثمانی و شاهزاده، با قیافه کاملا جدی هستن و من که همسر سلطان یا مثلا والده سلطان بودم، با قیافه کاملا خندان و شعف زده در حالی که غش کردم از خنده، در کنار این بزرگوارانم. به قول همسرم می گفت هر کسی عکس ها رو ببینه، میگه این خانم چه خوشحاله که با خاندان سلطنتی وصلت کرده !!! تازه دائم همسرم به من می گفت یکم جدی باش، به جای اینکه انقدر بخندی، بشین نقشه قتل وزیر دربار و بقیه سوگلی های حرمسرا رو بکش. منم به نقشه که فکر می کردم بیشتر خنده ام می گرفت... جالبی قضیه این بود که تا پایان اون روز همسر من حاضر نبود از نقش سلطان بیرون بیاد. همش دستور می داد و مخالفت می کرد !!

تصویر 152 و 153 و 154 و 155: کاپالی چارشی و کلی وسایل زیبا و رنگی که هر خریداری رو راضی نگه می داره

152.jpg153.jpg154.jpg155.jpg

بازار برای خرید وسایل دکوری و سنتی مثل ظروف ترکیه و جا شمعی و چراغ، نماد های ترکیه، زیورآلات، چای های طعم دار و باقلوا، استکان های کمر باریک ترکیه و روتختی و کوسن های سنتی خیلی خوبه. البته قیمت ها نسبتاً بالاست ولی می شه تخفیف هم گرفت. ما هم مقداری از بازار خرید کردیم که راضی بودیم.

ساعت کار بازار، از 10 صبح تا 10 شب و یکشنبه ها تعطیل هست و خطوط اتوبوسی که از تکسیم به سمت بازار میره: 97-90B- 618 هستن. بعد از کاپالی چارشی، برای نهار به یکی از رستوران های منطقه سلطان احمد، رفتیم. برای نهار سه تا دنر با نان سنتی خودشون که بهش دوروم میگن همراه با سیب زمینی و نوشابه سفارش دادیم که شد 60 لیر.

تصویر 156 و 157 و 158: رستوران زیبایی در منطقه سلطان احمد و نهاری که ما رو سیر نکرد !!!

156.jpg157.jpg158.jpg

بعد هم با خرید استانبول کارت و با اتوبوس رفتیم به سمت منطقه آکسارای و مرکز خرید هیستوریا. با اینکه خیلی مرکز خرید شیکی نبود، ولی بعضی مغازه هاش اجناس خیلی خوبی داشت و ما خرید خوبی کردیم. شنیده بودیم که این مرکز کانتر Tax Free داره و گفتیم بپرسیم ببینیم اگه مالیات خریدمون رو پس می دن، همین جا کارهاش رو انجام بدیم. کانتر رو پیدا کردیم ولی خانمی که تو کانتر نشسته بود در یک جمله گفت: تکس فری فقط فرودگاه. ما هم گفتیم خیلی ممنون از پاسخ گویی کاملتون.

تصویر 159: مرکز خرید هیستوریا

159.jpg

با اتوبوس برگشتیم تکسیم و از تکسیم به هتل رو هم با پرداخت 20 لیر، با تاکسی رفتیم. البته اولش گفت 15 لیر ولی وقتی رسیدیم گفت پول خرد ندارم و شد 20 لیر. ما هم دیگه یاد گرفته بودیم که به تاکسی باید بگیم میخوایم بریم برج های آنتهیل، چون اسم هتل رو نمی شناختن. وقتی رسیدیم، از کارفور که درست در ورودی هتل بود برای شام خرید کردیم و بعد هم استراحت و خواب دلنشین.

هزینه های روز دوم:

نهار و بستنی و آب: 90 لیر

خرید استانبول کارت و شارژ کارت: 30 لیر

هزینه چاپ 3 عکس در بازار: 50 لیر

هزینه خرید از بازار و فروشگاه هیستوریا: یه عالمه !!

 

روز سوم رو اختصاص داده بودیم به بازدید از بویوک آدا. البته روز قبلش با خانواده برادرم که در اون تاریخ استانبول بودن هماهنگ کرده بودیم که با هم به جزیره بریم. در دو روز قبل، چون برنامه های ما و خانواده برادرم متفاوت بود، نشد که با هم باشیم ولی برای جزیره با هم قرار گذاشتیم تا دسته جمعی بریم. قرارمون هم ایستگاه کاباتاش بود. هتل محل اقامت برادرم هیلتون بومونتی بود. از پنجره سوئیت ما، هتلشون دیده می شد ولی خیلی هم نزدیک نبود. ما با شاتل هتل، به اسکله کاباتاش رفتیم و خیلی زود خانواده برادرم رو پیدا کردیم. جزایر پرنس، شامل 9 جزیره است که بزرگترین و معروف ترین این جزایر، بویوک آداست و برای رسیدن به کشتی هایی که به سمت جزایر حرکت می کنند، بهترین کار این هست که خودتون رو به اسکله کاباتاش برسونید. در اسکله کاباتاش، دکه هایی برای فروش بلیط با تابلوهایی از زمان حرکت کشتی ها وجود داره. ما شش نفر بودیم و بلیط رفت رو برای هر نفر به قیمت 7 لیر خریدیم. صف خیلی شلوغ بود و ما ساعت 11 سوار کشتی شدیم. برای نشستن، فضای بیرونی رو انتخاب کردیم تا از زیبایی دریا بیشتر لذت ببریم. البته هوا کمی سرد بود ولی نه سرمای غیر قابل تحمل.

تصویر 160، 161، 162: در مسیر بویوک آدا

160.jpg161.jpg162.jpg

کشتی دو توقف در دو جزیره قبل از بویوک آدا داشت و حدود 40 دقیقه مسیر کاباتاش تا بویوک آدا زمان برد. ما هم تو مسیر کلی گفتیم و خندیدیم و خیلی متوجه گذر زمان نشدیم. بعد از رسیدن به بویوک آدا، در هوای دلپذیر بهاری شروع به قدم زدن در حاشیه دریا کردیم. واقعا دیدن مرغ های دریایی که انقدر به آدم ها نزدیک می شدن و آسمان و دریای آبی و طبیعت زیبای جزیره، حالمون رو خوب کرده بود. یک آقای خیلی مسن خوش اخلاق، برای مرغ های دریایی نون خریده بود و به بچه ها هم نون می داد که برای پرنده ها بریزن. برادر زاده شیطون من انقدر رفت از پدر جان نون گرفت که آخر سر اون بنده خدا نون ها رو با کیسه اش داد بهش که دیگه دست از سرش برداره !!! دیدن لبخند پیروزمندانه برادرزاده جان، قند های زیادی در دل عمه اش آب کرد.

تصویر 163 و 164: مرغان ماهی خوار که برای به دست آوردن تکه های نان با هم مسابقه می دادن

163.jpg164.jpg

بعد از کمی گشت و گذار، به سمت صف هایی که برای سوار شدن به کالسکه بود رفتیم. هر کالسکه، حداکثر 4 نفر رو سوار می کرد و برای 40 دقیقه گشت در جزیره، 75 لیر می گرفتن. در خیابان های زیبای بویوک آدا چرخیدیم و چشم هامون پر از تصاویر زیبا و آرام بخش شد. البته با همه خوبی هایی که این گشت داشت، من خیلی دلم برای اسب های این درشکه ها سوخت. بعضی خیابون ها خیلی شیب داشتن و درشکه چی ها هم تا یک سری  مسافر رو پیاده می کردن، سری بعد رو سوار می کردند و اسب ها اصلا فرصت استراحت نداشتند.

تصویر 165 و 166 و 167: سوار بر کالسکه، در خیابان های بویوک آدا

165.jpg166.jpg167.jpg

خلاصه بعد از کالسکه سواری، چرخی بین رستوران های جزیره زدیم ولی از اونجایی که هوا داشت به سمت ابری شدن می رفت و ما هم خیلی گرسنه نبودیم، تصمیم گرفتیم که نهار رو در جزیره نخوریم و زودتر برگزردیم و چه کار خوبی هم کردیم. بلیط برگشت رو به قیمت نفری 8 لیر خریدیم. نمی دونم چرا اختلاف قیمت با مسیر رفت داشت. در مسیر برگشت، هوا تا حدودی باد و طوفانی شد و دریا هم حسابی مواج بود و کشتی خیلی تکون داشت. خدا رو شکر ما قرص ضد تهوع همراهمون داشتیم ولی با این حال همسر من حالش بد شده بود. یک اتفاق بامزه هم این بود که در مسیر برگشت، آقایی سوار کشتی شد و به سبک مترو های تهران، شروع کرد به تبلیغ برای دو نوع پوست کن میوه و سبزیجات و هر بار که پوست چیزی رو می کند، با یه لحن خیلی بامزه می گفت ماشااله... دیگه مردم هم یاد گرفته بودن و تا یه چیزی رو پوست می کند، همه با هم می گفتن ماشااله... من و خانم برادرم هم از اون پوست کن ها که اتفاقا کیفیت خیلی خوبی هم داره خریدیم و هر دومون هم تو خونه، این وسیله رو ماشااله صدا می کنیم !!

تصویر 168 و 169: در نزدیکی میدان اصلی جزیره

168.jpg169.jpg

بعد از حدود یکساعت به کاباتاش رسیدیم. بچه ها خیلی گرسنه بودن برای همین سریع خودمون رو به یک رستوران تو خیابان تکسیم رسوندیم و نهار خوردیم. کیفیت غذای رستوران Sutis نسبتاً خوب بود ولی برخورد گارسون که اتفاقاً فارسی هم حرف می زد، موقع سفارش گرفتن خیلی تند بود. البته برادرم صداش کرد و بهش تذکر داد و بعدش دیگه ملایم شد ولی من گفتم باید اینو تو سفرنامه ام بنویسم که فرق رستوران خوب با بد مشخص بشه. ضمناً برای اولین بار بود که من دیدم در فاکتور، هزینه نان همراه غذا، جدا حساب شده. چیزی که لااقل ما در طول سفرمون برای اولین و آخرین بار باهاش برخورد داشتیم. ضمناً هزینه هم به نسبت مقدار غذا، بالا بود و با توجه به همه این موارد، اصلا این رستوران رو به دوستان توصیه نمی کنم. نهار ما سه نفر شد 95 لیر.

تصویر 170 و 171 و 172: غذای ما در رستوران sutis

170.jpg171.jpg172.jpg

بعد از نهار از خانواده برادرم جدا شدیم. اونا برنامه دیگه ای داشتن و ما تصمیم گرفتیم که به بخش آسیایی استانبول، و دیدن منطقه کادیکوی و بغداد بریم. البته اگه از قبل برنامه مون رو می دونستیم، از همون بیوک آدا می رفتیم راحت تر بود ولی بهرحال از تکسیم هم می تونید برید. یک نقشه خیلی خوب و کاربردی، خانم برادرم به من داد که از رسپشن هتلشون گرفته بود که حمل و نقل استانبول رو به خوبی نشون میده و خیلی به درد ما خورد. با این حال، بدونید که استفاده از مترو در استانبول هم خیلی به صرفه است و هم در وقت شما به علت ترافیک زیاد خیابون ها صرفه جویی می کنید. البته ما خودمون بعضی جاها رو مخصوصا با اتوبوس می رفتیم که از روی زمین حرکت کنیم و بتونیم خیابون ها رو هم ببینیم. از روی نقشه و تابلوهایی که در ایستگاه های مترو هست، خیلی راحت می تونید مسیر تون رو پیدا کنید و خود ماموران خط هم خیلی خوب مسافرها رو راهنمایی می کنن.. فقط یک نکته رو فراموش نکنید که مترو استانبول مثل مترو کشور ما  نیست که در فقط در مبدا کارت می زنیم، و در طول مسیر بدون استفاده مجدد از کارتمون، می تونیم خط عوض کنیم. اینجا هر بار که خط عوض می کنید باید کارت بزنید و هزینه اش کم میشه ولی نگران موجودی کارتتون نباشید. داخل ایستگاه ها هم امکان شارژ کارت هست.

 

کمی درباره سیستم حمل و نقل استانبول

خوب الان که صحبت مترو شد، یکم در مورد مترو استانبول توضیح بدم. از بین خطوط مترو، چند تا خط و ایستگاه مهم و کاربردی برای توریست ها وجود داره که اگر اینا رو خوب بلد بشید، خیلی راحت رفت و آمد می کنید.

تصویر 173 و 174: نقشه خطوط حمل و نقل استانبول

173.jpg174.jpg

  • خط M1 که تو نقشه با رنگ قرمز مشخص شده و از ایستگاه ینی کاپی (Yenicapi) شروع میشه و بعد از ایستگاه اتوگار (Otogar)، دو شاخه میشه. یک شاخه به سمت فرودگاه آتاتورک (Ataturk Airport) و یک شاخه دیگه به سمت میدان باجیلار (Bagcilar Meydan) میره. برای رفتن به مراکز خرید آکسارای و مرتر، توپکاپی، زیتون بورنو و مرکز خرید فروم و ... از این خط استفاده میشه. (ایستگاه Kocatepe برای رفتن به فروم مناسبه)
  • خط M2 که تو نقشه با رنگ سبز مشخص شده، باز هم از ینی کاپی شروع میشه و در ایستگاه حاجی عثمان (Haciosman) تموم میشه (یا برعکس از جاجی عثمان شروع میشه و ینی کاپی تموم میشه). این خط از ایستگاه مهم تکسیم هم عبور میکنه و خیلی ها به این خط، مترو تکسیم میگن. کسانی که می خوان به مرکز خرید جواهیر و پاساژ های اطرافش، منطقه شیشلی، عثمان بی و نیشانتاشی، تکسیم،  مراکز خرید لاله لی، اسکله امین اونو و ... برن، می تونن از این خط استفاده کنن. ضمناً برای رفتن به اسکله کاباتاش هم میشه از تکسیم با فونیکولار معروف استانبول رفت که فقط یک ایستگاهه.
  • خط متروی مارمارای که تو نقشه با رنگ خاکستری مشخص شده و از ایستگاه کازلی چشمه (Kazlicesme) در قسمت اروپایی استانبول شروع میشه و در ایستگاه آیریلیک چشمه سی (Airilik Cesmesi) در بخش آسیایی تموم میشه. این مترو خیلی مهمه چون بخش آسیایی و اروپایی رو بهم وصل میکنه. ضمنا این مترو از ایستگاه ینی کاپی که یکی از ایستگاه های خیلی مهم و پر رفت و آمد هست، عبور می کنه. برای رفتن به بخش آسیایی، اسکله امین اونو (ایستگاه سیرکه چی)، ایستگاه اوسکودار و برج دختر و ... می تونید از این خط استفاده کنید.
  • خطی که در نقشه با رنگ بنفش (بین بنفش و سورمه ای هست) مشخص شده، خط تراموای کاباتاش- باجیلار هست که این خط تراموا هم خیلی مهم هست. برای رفتن به اسکله امین اونو، گلهانه، منطقه سلطان احمد، گرند بازار ، آکسارای، منطقه فیندیک زاده، منطقه زیتون بورنو و مرتر، مرکز خرید اوت لت و کاله هم میشه از این خط تراموا استفاده کرد. (برای رفتن به مرکز خرید کاله ایستگاه Gungoren پیاده بشید)
  • خط تراموای مودا که در نقشه به رنگ قهوه ای مشخص شده هم برای محدوده آسیایی استانبول هست که از نام ایستگاه هاش مشخصه که مربوط به کجاست.

سایر مسیرها هم از روی نقشه های استانبول به راحتی قابل پیدا کردن هست و کلا سیستم حمل و نقل این کلان شهر خیلی خوب و منظم و قابل استفاده برای توریست هاست.

 

بغداد، نه چندان جذاب... اسکله اورتاکوی، کاملاً جذاب...

تعریف خیابان بغداد یا به قول خود ترک ها، باگدات جاده سی (امیدوارم تلفظم درست باشه) رو خیلی شنیده بودیم. بعد از خروج از ایستگاه متروی کادیکوی، با تاکسی هایی که در پایانه همون نزدیکی بودن به خیابون بغداد رفتیم (خط کادیکوی- بستانچی). به نظرم این خیابان هیچ چیز خاصی نبود. البته کلا محله شیک و باکلاسی بود و پر بود از کافه ها و مغازه های شیک و رستوران های قشنگ ولی به نظر من ارزش وقت گذاشتن و چند تا خط عوض کردن برای رسیدن به اونجا رو نداشت. این کاملاً سلیقه ای هست و من نظر شخصی خودم رو گفتم، شاید هم عده ای خیلی خوششون بیاد. بهرحال ما هم بعد از قدم زدن و دیدن بعضی کوچه پس کوچه هایی که جالب تر بودن، سوار اتوبوسی شدیم که به سمت اورتاکوی می رفت. تو ایستگاه های اتوبوس، شماره خط ها و مقاصد روی تابلوهای مخصوص نوشته شده و پیدا کردن شماره خط مسیر مورد نظر راحته. با این حال ما همیشه از راننده هم می پرسیدیم و به مشکلی برخورد نکردیم. اتوبوس در خیابان منتهی به اسکله که ترافیک شدیدی داشت مونده بود و راننده ما، با زبان ترکی و کمی هم دست و پا شکسته انگلیسی، گفت که اسکله نزدیکه و پیاده بشید زودتر می رسید. ما هم گفتیم چشم !!

تصویر 175 و 176: خیابان بغداد

175.jpg176.jpg

پیاده شدیم و قدم زنان خودمون رو به سمت مسجد و محله اورتاکوی و پل بغاز رسوندیم. این منطقه خیلی جذاب و زیبا و دلنشین بود. خیابان های سنگفرش... کافه هایی با فضای صمیمی و دوست داشتنی... کلی رستوران رنگارنگ... صدای موسیقی و رنگ و نور و بوی قهوه و انواع خوراکی... منظره زیبای پل بغاز و مسجد اورتاکوی ... همه باعث زیبایی این منطقه شده بود و چون شب تعطیلی شون هم بود، علاوه بر توریست ها خیلی از  مردم استانبول هم به اورتاکوی اومده بودند.

تصویر 177 و 178 و 179: منطقه زیبای اورتاکوی و مسجد اورتاکوی

177.jpg178.jpg179.jpg

یک قسمتی از خیابان های نزدیک اسکله، مخصوص فروشندگان کمپیر هست. کمپیر یک غذای معروف ترکیه است که در واقع سیب زمینی تنوری و پخته ای هست که داخلش رو با انواع خوشمزه هایی که خودمون انتخاب می کنیم پر می کنن. مثل سوسیس، خیارشور، زیتون، ذرت و ... ما هم بعد از چرخی که در اون منطقه زدیم، در یکی از کافه های زیبا نشستیم و سفارش یک کمپیر و یک بستنی دادیم که جمعا شد 27 لیر. رفتن به اورتاکوی و دیدن این منطقه زیبا، تجربه خیلی خوبی بود. دلمون می خواست به خیابان مودا هم سر بزنیم که دیگه خیلی خسته بودیم و دیر وقت هم بود. برای همین با اتوبوس به ایستگاه مترو رفتیم و با متروی مارمارای به ایستگاه ینی کاپی و از اونجا با تغییر خط به ایستگاه شیشلی خودمون رو رسوندیم. بعد هم با یک تاکسی و پرداخت 20 لیر به هتل برگشتیم. این روز هم یکی از روزهای خیلی خوب ما در استانبول بود. هم از برنامه صبح خیلی لذت بردیم و هم برنامه شب حس و حال خوب و دلنشینی داشت. یادتون باشه در سفر به استانبول، اورتاکوی رو از دست ندید.

تصویر 180 و 181 و 182: مغازه های فروش کمپیر و سیب زمینی سفارشی و خوشمزه ما

180.jpg181.jpg182.jpg

جمع هزینه های روز سوم استانبول، به علاوه شارژ استانبول کارت: 284 لیر

 

برنامه ریزی هایی که درست از آب در نیامد !!

برای روز چهارمی که در استانبول بودیم، دو تا برنامه داشتیم. برنامه اول این بود که یا به شهربازی ویالند که اخیرا اسمش به تم پارک اسفانبول تغییر کرده بریم و یا برنامه دوم رو اجرایی کنیم که رفتن به مرکز خرید فروم به همراه بازدید از مجموعه موزه یخی استانبول بود. شب قبلش با یکی از دوستانمون که در استانبول زندگی می کرد تلفنی صحبت کردیم و ایشون ویالند رو به ما توصیه نکرد و گفتن که بخشی از وسایل بازی جوریه که با آب دریاچه هاش خیس می شید و کلا هم بازی هاش پر هیجان نیست و با توجه به سردی نسبی هوا به نظرم نرید. ما هم که حرف گوش کن !!! گفتیم چشم. البته صرفاً به خاطر حرف گوش کنی نبود که نرفتیم، بلکه صبح که بیدار شدیم دیدیم هوا ابریه و برای همین احتمال بارندگی و سردی هوا رو دادیم ولی جای دوستان هواشناسی خالی، کاملا پیش بینی ما اشتباه از آب در اومد و در ادامه روز هوا لحظه به لحظه گرمتر و آفتابی تر شد !!!

تصویر 183: ویالند یا اسفانبول تم پارک (عکس از اینترنت)

183.jpg

 

مرکز خرید فروم، یکی از گزینه های خوب استانبول

بهرحال ما تصمیم گرفتیم که به مرکز خرید فروم بریم. برای همین زود صبحانه خوردیم و با اولین شاتل هتل، به میدون تکسیم رفتیم. از مترو تکسیم با خط M2 مترو، به ایستگاه ینی کاپی و بعد با تغییر خط به M1، به سمت ایستگاه kocatepe حرکت کردیم و بعد از خروج از مترو، مرکز خرید فروم و ایکیا که در کنارش بود رو دیدیم. اول وارد فروم شدیم. فروم استانبول، مرکز خرید خیلی بزرگ و مجهزی هست و به نظر من برای هر سبک سلیقه ای، راضی کننده است. در ورودی این مرکز هم خانم خوش برخوردی از ما پرسید کجایی هستیم و بهمون یک راهنمای کامل طبقات رو داد که به زبان فارسی و انگلیسی بود. این راهنما خیلی خوب و منظم و بر اساس سرفصل های مشخص تهیه شده بود. مثلا نوشته بود کیف و کفش و بعد شماره طبقه و نام فروشگاه رو نوشته بود. در هر طبقه هم دستگاه راهنما برای سرچ وجود داشت که مثلا اسم فروشگاه رو می زدیم و بهمون نشون می داد که از کدوم طرف باید بریم. در کل ما از مرکز خرید فروم خیلی خوشمون اومد. هم شیک بود و هم نسبتا خلوت و بسیار مرتب و ما هم خرید خوبی از این مرکز داشتیم.

تصویر 184 و 185 و 186 و 187: مرکز خرید فروم استانبول و کارفور بزرگش در یکی از طبقات

184.jpg185.jpg186.jpg187.jpg

طبق تحقیقات من، موزه یخی در سال 2010 در مرکز خرید فروم ساخته شده ولی ما هر چی برگه راهنمای طبقات رو نگاه کردیم، اثری از موزه یخی ندیدیم. برای همین رفتیم پیش خانمی که در بخش اطلاعات فروشگاه نشسته بود و ازش در مورد موزه یخی پرسیدم که به من گفت این موزه دیگه بسته شده چون هزینه های نگهداری خیلی بالایی داشته. جالبه که خیلی از سایت های ایرانی، پست هایی در مورد این موزه دارن ولی ظاهرا هیچ کدوم نمی دونستن که تعطیل شده.

خلاصه ما بعد از کمی گشتن در این مرکز خرید، به فروشگاه ایکیا که درست در کنار فروم و در واقع بخشی از مجموعه فروم هست رفتیم. دیگه دوستانی که تجربه خرید از فروشگاه های ایکیا رو دارن، می دونن که این خرید و گشتن در بین انبوهی از وسایل کاربردی و زیبا، چه حس و حال خوبی داره. البته خیلی چیزها بود که من دلم می خواست بخرم ولی با تذکر همسر جان که می گفت چه جوری می خوای اینا رو ببری... پشیمون می شدم. خصوصا که خرید لباس و وسایل دیگه هم زیاد داشتیم و من نگران اضافه بار هم بودم. وسایلی که ما از ایکیا خریدیم، اکثرا شکستنی بودن. در موقع حساب کردن خرید ها، صندوقدار بهمون یه جعبه برای لیوان هایی که برداشته بودیم داد و گفت خودتون بسته بندی کنید. در کنار خروجی در، چسب و کاغذ های رولی، برای بسته بندی هست و ما هم حسابی وسایل رو بسته بندی کردیم ولی متاسفانه وقتی برگشتیم خونه و چمدون رو باز کردیم، دیدم بعضی از وسایلمون شکسته که حالا بعدا براتون دلیلش رو توضیح میدم.

تصویر 188 و 189 و 190: فروشگاه ایکیا استانبول

188.jpg189.jpg190.jpg

بازدید ما از فروم استانبول و ایکیا، با خوردن بستنی در کافه ایکیا پایان یافت. یک توضیح کوتاه در مورد مرکز خرید فروم: لگو لند استانبول و آکواریوم سی لایف، به همراه 286 مغازه در این مرکز قرار داره. شعبه هایی هم از رستوران ها و کافه های معروف، در کنار رستوران های ترکیه ای در طبقات مختلف این فروشگاه هست. مثل کی اف سی، مک دونالد، برگر کینگ، اچ دی دونر و اچ دی اسکندر، کافه مادو، هاریبو و ... ساعت کار فروشگاه هم هر روز ساعت 10 الی 22 هست. اگر با اتوبوس بخواین به این فروشگاه برید باید با یکی از این خطوط، خودتون رو به ایستگاه کارتالتپه (kartaltepe) برسونید: خط شماره 32 (جواد پاشا- امین اونو)، خط شماره 32A (جواد پاشا- بایزید)، خط شماره 32T (جواد پاشا-مجیدیه کوی)

 

آشنایی با فردین !!!

بعد از خروج از فروم، ما از همون مسیر رفت، به سمت تکسیم برگشتیم و از تکسیم هم با تاکسی به سمت هتل رفتیم. برای اون روز تصمیم داشتیم که نهار رو در رستوران امره، که درست رو به روی هتلمون قرار داشت بخوریم. امره یک رستوران خانوادگی بود. خیلی جو و محیط ساده و صمیمی و خوبی داشت. تمیز هم بود و کاملا آشپزخانه و کارهای آشپز ها رو می شد دید. در لحظه ورود، آقایی که مدیر رستوران بود و ما اسمش رو فردین گذاشتیم به استقبالمون اومد و به ما به زبان ترکی خوشامد گفت و ازمون پرسید که از کدوم کشور اومدیم. وقتی ما گفتیم ایران خیلی بیشتر تحویل گرفت.

ما اونروز اسکندر کباب، آدانا کباب و بیتی کباب سفارش دادیم و پیش غذا هم سوپ مرغ که طعم همه اش عالی بود. موقع سفارش گرفتن، ازمون پرسید که سالاد هم می خواین و ما هم گفتیم که نه نیازی نیست ولی خود آقای مدیر رفت تو قسمت آشپزخانه و برامون یک ظرف سالاد آورد و گفت اکرام !!!. بعد از نهار هم ما کنوفه سفارش دادیم و خودش برامون چای آورد و دوباره گفت اکرام !! برای همین ما بهش لقب فردین دادیم چون خیلی با معرفت بود. البته ما نظیر این برخورد ها رو در سفری که چند سال پیش و به صورت زمینی داشتیم، در شهرهای دیگه ترکیه و خصوصا ترابزون، زیاد دیده بودیم. ولی در استانبول، چنین رفتارهایی رو فقط از فردین دیدیم که خیلی هوای مشتری هاش رو داشت و دائم بهشون سر می زد. ضمناً هزینه پرداختی ما هم برای سه پرس غذای مفصل و خوشمزه به همراه 2 تا سوپ و3 لیوان آیران و کنوفه، شد 88 لیر که به نظرمون خیلی خوب بود. چون روزهای گذشته حجم غذاهایی که خوردیم خیلی کمتر بود ولی تفاوت چندانی در قیمت با این رستوران نداشت. این رستوران رو به همه کسانی که در اون حوالی و خصوصا فراسر پلیس اقامت دارند پیشنهاد می کنم.

تصویر 191 و 192 و 193: آدانا کباب، بیتی کباب و کنوفه، به همراه چای ترکی خوشمزه

191.jpg192.jpg193.jpg

بعد از ظهر هم همسر و پسرم یکی دوساعتی رفتند استخر هتل که می گفتند خیلی کوچیک بوده و به قول خودشون، از حوض یکم بزرگتر بوده و ضمناً فضای استخر هم سرد بوده برای همین زود برگشتند و بعد هم بنا به خواسته من، با یه تاکسی به خیابون استقلال رفتیم. من خیلی استقلال رو دوست دارم. خصوصاً در شب. البته می شد که جاهای دیگه ای هم بریم مثلا امین اونو، ولی نرفتیم. بعد هم برگشت به هتل و خرید شام از کارفور و خوابی عمیق تا فردا.

هزینه های روز چهارم، همه اش شامل خرید بود و جمعاً 490 لیر !!

 

کاخی با منظره بهشتی

روز پنجم، آخرین روز کامل ما در استانبول بود. برای صبح برنامه بازدید از کاخ دولما باغچه رو داشتیم. البته همونطور که قبلا گفتم، این اولین سفر ما به استانبول نبود و خیلی جاها از جمله دولما باغچه رو قبلاً هم دیده بودیم ولی به علت زیبایی این کاخ، دوست داشتیم دوباره همراه با پسرمون بازدید کنیم. با شاتل هتل به سمت کاباتاش رفتیم و راننده در نزدیکی کاخ ما رو پیاده کرد. صف ورودی خیلی طولانی بود و به کندی پیش می رفت. بلیط ورودی به هر دو بخش کاخ، شامل سلاملیک و حرمسرا، مجموعا 60 لیر بود و ضمناً برای دانش آموزانی که کارت دانش آموزی بین المللی به همراه داشته باشن (که بعید می دونم تو ایران داشته باشیم) بلیط با 50درصد تخفیف ارائه می شد. در ورودی مجموعه (همون جا که بلیط ها رو چک می کنن)، دستگاه های راهنما، برای معرفی کاخ رو اجاره میدن. البته به صورت رایگان و در ازای گرو گذاشتن یک پاسپورت.

تصویر 194 و 195 و 196: ورودی کاخ دولما باغچه

194.jpg195.jpg196.jpg

یک نکته رو در مورد بازدید از موزه ها و کاخ های استانبول یادآوری می کنم که کسانی که موزه کارت رو تهیه کنند، می تونن بدون معطلی و ایستادن در صف، از یکسری اماکن بازدید داشته باشند. بازدید از این کاخ، مشمول موزه کارت نمی شد ولی برای استفاده در جاهای دیگه، توجه داشته باشید که هر کارت، فقط یکبار قابل استفاده در هر موزه هست و بنابراین باید به تعداد نفرات، تهیه بشه.

این هم لینک مربوط به موزه کارت استانبول، جهت کسب اطلاعات بیشتر: www.muze.gov.tr/tr

وارد کاخ شدیم. کاخ دلما باغچه، قطعا یکی از بی نظیرترین و زیباترین های معماری ترکیه هست و خصوصا حیاط این مجموعه و چشم اندازی که به دریا داره، واقعا محسور کننده است. عکاسی داخل مجموعه ممنوع بود البته یکی دوبار پسر من از ماموران هر قسمت اجازه گرفت و بدون فلاش چند تا عکس گرفت که البته زیاد با کیفیت نشده. بخش سلاملیک، قسمت های عمومی کاخ شامل سالن های پذیرایی از مهمانان و اتاق های جلسات و کار پادشاه و موارد مشابه رو شامل می شه و بخش حرمسرا، محل اقامت همسران پادشاه و فرزندان و مادر سلطان و بانوان خدمه حرمسرا هست که هر کدوم زیبایی خاص خودش رو داشت. خصوصا لوستر ها و وسایل تزیینی چینی و کریستال که واقعا قشنگ بودند.

تصویر 197 و 198 و 199 و 200: داخل مجموعه کاخ دولما باغچه

197.jpg198.jpg199.jpg200.jpg

بعد از کمی عکاسی در حیاط مجموعه و بازدید از موزه ساعت و بخش نگهداری حیواناتی در حیاط پشتی، از کاخ بیرون اومدیم و پیاده به سمت هتل برگشتیم.

تصویر 201 و 202 و 203: بخش های مختلف دولما باغچه

201.jpg202.jpg203.jpg

 برای نهار هم به همون رستوران امره که رو به روی هتل بود رفتیم و باز آقای مهربان که بهش فردین می گفتیم، به استقبالمون اومد. اونروز هم برامون سالاد و چای و سه تا باقلوا به عنوان اکرام آورد که خیلی چسبید و به ما گفت که شما دوستان ما هستید. هزینه نهار هم شد 80 لیر. بعد از نهار به اتاق برگشتیم و تا عصری استراحت کردیم. عصر هم پیاده به سمت عثمان بی رفتیم و کمی چرخیدیم که چون دنبال لباس مجلسی نبودیم، زیاد نگشتیم و برگشتیم هتل تا وسایلمون رو جمع و جور کنیم. اونشب ما با حساسیت خیلی زیاد وسایلی که از ایکیا خریده بودیم رو در چمدون جا دادیم. بعد هم چمدون ها رو وزن کردیم و خیالمون تا حدودی راحت شد که تا الان اضافه بار نداریم.

 

روز آخر در استانبول

بالاخره به روز آخر سفرمون رسیدیم. تور لیدرمون همون روز اول که رسیدیم، به ما گفت روز آخر ساعت 11 صبح، ساعت بلیط برگشت رو توی تلگرام بهش خبر بدیم. چنان هم تاکید کرد که حتما 11 صبح خبر بدین که انگار درست تو همون زمان قراره غنی سازی اورانیوم رو شروع کنه یا مثلا موشک بفرسته تو فضا. حالا بهرحال من موبایلم رو برای ساعت 11 تنظیم کردم که به موقع خبر بدیم و بهونه دستش ندیم. ساعت 11 بعد از جمع کردن وسایل و تحویل اتاق و وسایلمون به رسپشن هتل، تو تلگرام بهش پیام دادیم که ساعت پرواز ما، 22:50 دقیقه هست و لطفا بگید کی میاید دنبال ما. ایشون هم لطف کردن در یک جمله کوتاه گفتن 16:45 دقیقه تو لابی باشید. بهش گفتیم خیلی زود نیست؟ گفت خیر !! یعنی کلی برنامه ریزی روز آخر سفر ما بهم خورد. ما فکر می کردیم تا حدود ساعت 6 یا 7 بعد از ظهر رو وقت داریم ولی دیدیم اینطور نیست. زود راه افتادیم و با تاکسی به میدون تکسیم رفتیم. برای اون روز بازدید از برج گالاتا،پل گالاتا، چیچک پاساژ و کلیسای سنت آنتونی رو در برنامه مون داشتیم. هوا هم حسابی آفتابی و خوب بود. با خرید دو تا نان سیمیت پنیری و شکلاتی، شروع به قدم زدن در خیابان استقلال محبوب مون کردیم.

تصویر 204 و 205 و 206 و 207: پرسه در خیابان استقلال

204.jpg205.jpg206.jpg207.jpg

 

تاریخچه چیچک پاساژ استانبول

من تقریبا تو اکثر سفرنامه هایی که خوندم، در مورد این پاساژ اطلاعات خاصی ندیدم. برای همین قبل از سفر یکم در موردش سرچ کرد. مطابق اطلاعاتی که من سایت ها به دست آورده بودم، معماری این بنا برای قرن 19 هست و در ابتدا این محل، ساختمان یک تئاتر بزرگ به نام Naum بوده که سلطان عبدالعزیز و عبدالحمید دوم برای دیدن نمایش به این محل می رفتند. بعد از چند سال بر اثر آتش سوزی بزرگی که در منطقه پرا (Pera) اتفاق میوفته، این محل آسیب می بینه و سال ها بعد بانکداری اهل کشور یونان، اینجا رو می خره و با کمک یک معمار ترک، بازسازی می کنه که به شکل فعلی در سه طبقه ساخته میشه. بعد از چند سال هم یکی دیگه از ثروتمندان ترکیه اینجا رو خریداری می کنه ولی کم کم رها میشه تا اینکه بعد از انقلاب روسیه، مهاجرینی که به ترکیه پناه آورده بودن، در اینجا مشغول فروش گل می شن و به قول معروف مرکز فروش گل میشه. برای همین به چیچک پاساژ یعنی پاساژ گل معروفه و در نهایت هم به شکل امروزی، یعنی محلی زیبا و نوستالژیک برای رستوران ها و کافه ها در میاد.

تصویر 208 و 209 و 210: چیچک پاساژ در خیابان استقلال

208.jpg209.jpg210.jpg

در ادامه گشت های روز آخر

از کلیسای سنت آنتونی در خیابان استقلال هم دیدن کردیم. معماری این کلیسا که به سبک نئو گوتیک هست رو خیلی دوست داشتیم و برای دقایقی در محیط معنوی و زیبای کلیسا نشستیم و لذت بردیم. ساعت بازدید از این کلیسای زیبا از 9 صبح تا حدود 7 بعد از ظهر هست. بعد هم به سمت برج گالاتا حرکت کردیم. وقتی به برج رسیدیم دیدیم یک صف خیلی طولانی برای ورود هست. صف حدودا 2 دور، گرد محوطه برج چرخیده بود.  ساعت هم حدودا 2 بعد از ظهر بود و ما فرصت زیادی نداشتیم. برای همین علی رغم میل باطنی مون مجبور شدیم از بازدید برج صرف نظر کنیم. دفعه قبل هم که به استانبول رفته بودیم دیر رسیده بودیم و نتونستیم بلیط تهیه کنیم. بهرحال شاید برج دوست نداشته ما رو ببینه وگرنه ما که تلاشمون رو برای دیدنش انجام دادیم !!!

تصویر 211 و 212 و 213: کلیسای سنت آنتونی

211.jpg212.jpg213.jpg

بعد از کمی گشتن در کوچه پس کوچه های اطراف گالاتا و دیدن پل گالاتا، پیاده به سمت تکسیم برگشتیم و بعد هم با تاکسی به سمت هتل رفتیم.

تصویر 214 و 215 و 216: برج گالاتا و بچه هایی که مشغول طراحی از برج بودند و خیابان های اطراف

214.jpg215.jpg216.jpg

دیگه ساعت نزدیک سه و ربع بود و ما هم برای نهار دوباره رفتیم پیش فردین. آخرین اسکندرکباب و بیتی کباب لذیذمون رو خوردیم و بعد هم فردین برامون چای و شیرینی آورد. ازش خداحافظی کردیم و به هتل برگشتیم.

تصویر 217 و 218: آخرین نهار در رستوران امره (رستوران فردین)

217.jpg218.jpg

وسایلمون رو از محل نگهداری وسایل پس گرفتیم. ساعت یه ربع به پنج شده بود ولی از تور لیدر محترم خبری نشد. حدوداً یکساعت بعد، با کلی پیگیری و تماس ما با تور لیدر، اعلام کرد که میان دنبالتون و بعد از مدتی یک دختر خیلی جوان اومد جلوی رسپشن و ما رو صدا کرد. بعد سوار اتوبوسی که تعدادی مسافر از هتل های دیگه داشت شدیم و به سمت منطقه شلوغ شیشلی و هتل جواهیر رفتیم و اونجا هم چند نفر سوار شدن و همونجا خانم لیدر به همه گفت من کار دارم و میرم، سفر خوبی داشته باشید و رفت.

تصویر 219 و 220: لابی کوچک فراسر پلیس و هفت سین تهیه شده توسط آژانس تیسفون تراول

219.jpg220.jpg

دیگه نگم براتون از ترافیک وحشتناک شیشلی. حدودا یکساعت، فقط پشت یک چراغ قرمز مونده بودیم و تقریبا تا اتوبان اصلی که به سمت بخش آسیایی می رفت، ترافیک شدید بود. البته دیدن مناظر زیبای استانبول، اونهم همزمان با غروب آفتاب، بسیار دلنشین و لذت بخش بود و انگار اصلا دلم نمی خواست این مسیر و دیدن قاب زیبای استانبول تموم بشه.

حدود ساعت هشت شب رسیدیم فرودگاه سبیها و در همون گیت ابتدایی، چمدون ما که از دستگاه رد شد، بهمون اعلام کردن که یک موردی هست که باید چمدون باز بشه. من همون موقع بهشون گفتم که تو خرید های من کارد آشپزخونه هست ولی گفتن باید ببینیم. مجبور شدیم چمدون رو باز کنیم و بهشون نشون بدیم و البته اونها هم یک برچسب با علامت خطر، روی اون چمدون ما چسبوندن و گفتن که نمیشه اینو ببرید داخل کابین !!! حالا یکی نبود بهشون بگه چمدون با این ابعاد رو معلومه که نمی تونیم ببریم داخل کابین. بهرحال همین باز و بسته کردن چمدون و بازرسی داخلش، باعث شد تا وسایلی شکستنی مون که من با دقت و وسواس تو چمدون چیده بودم، جا به جا بشه و وقتی رسیدیم خونه، دیدیم که متاسفانه تعدادی از وسایلمون شکسته... کلی غصه خوردم...

تصویر 221 و 222 و 223: در مسیر حرکت به سمت فرودگاه

221.jpg222.jpg223.jpg

بعد از خوردن بستنی خوشمزه در شعبه مک دونالد فرودگاه، بالاخره ما سوار هواپیما شدیم و بر بالهای اسب افسانه ای پگاسوس، به کشور عزیزمون برگشتیم. پرواز برگشت هم بدون پذیرایی و البته با فرودی آرامتر نسبت به پرواز رفت بود. از فرودگاه به خونه هم با اسنپ رفتیم که هزینه اش 42 هزار تومن شد. پرونده یک سفر خوب و دلنشین دیگه بسته شد و ما موندیم و کلی خاطره شیرین و خوب که برای همیشه تو ذهنمون حک شده.

و اما چند نکته پایانی:

  • هزینه بلیط و تور، در زمان های مختلف متفاوته. خصوصا اینکه درست از فروردین به بعد، با تغییر نرخ دلار و گرونی ارز، قیمت پروازها به شدت تغییر کرد. پس بهتره برای هر زمانی که می خواین به سفر برید، از آژانس مورد نظرتون قیمت بگیرید. من قیمت ورودیه و غذا و ... رو که نوشتم، برای این بود که هزینه های حدودی سفر دستتون بیاد که اون هم با توجه به سبک سفر کردن افراد، متفاوت هست.
  • مارماریس مثل سایر شهرهای ساحلی ترکیه، تفریحات زیادی داره و اگر از اواخر اردبیهشت تا پایان تابستون به این شهر سفر کنید، قطعا می تونید از تفریحات آبی و تورهای جالب و هیجان انگیزش استفاده کنید. ما به دلایلی که در طول سفرنامه براتون توضیح دادم، نتونستیم از این تورها استفاده کنیم که البته اولویت ما هم استراحت در هتل بود.
  • هتل هیلتون دالامان مارماریس، از هر نظر خیلی خوبه و همه جوره این هتل رو توصیه می کنم. خصوصا برای کسانی که مثل ما، زیاد اهل بیرون رفتن از هتل نیستن و به دنبال استراحت و ریلکس کردن هستن.
  • هتل فراسر پلیس هم از نظر امکانات یک سوئیت برای اقامت، عالی بود ولی ایراداتی هم داشت که در سفرنامه براتون توضیح دادم. به نظرم اگر همراه سالمند یا کودک دارید، هتل های نزدیکتر به منطقه تکسیم، پرا و سلطان احمد رو انتخاب کنید. ولی اگر در فراسر پلیس اقامت داشتید، حتما شاتل هتل برای مسیر رفت و رستوران امره که روبه روی هتل هست رو از دست ندید.
  • استانبول هم جاهای دیدنی و زیبای خیلی زیادی داره. ما در سفر قبلی بخشی از این جاذبه ها رو دیده بودیم و برای همین دوباره به اون مکان ها سر نزدیم. البته سبک سفر و سلیقه ها متفاوته ولی به نظرم استانبول همیشه برای هر نوع سلیقه ای راضی کننده است.
  • در مورد مراکز خرید استانبول، حرکت بسیار ارزشمندی توسط جناب آقای عباسی، در سایت لست سکند انجام شده که ایشون طی سلسله گزارش هایی، اکثر مراکز خرید استانبول رو به همراه نحوه رفت و آمد، نوع مراکز خرید و فروشگاه های موجود در هر مرکز توضیح دادند که بسیار کاربردی و مفید هست و توصیه می کنم حتما ازش استفاده کنید.
  • پیشنهاد می کنم حتما سفرنامه های خوب دوستان که در سایت لست سکند هست رو بخونید و خصوصا در مورد جاذبه هایی که می خواین ازش بازدید داشته باشید، تحقیق کنید. شاید جایی برای من جذاب باشه و برای شما نباشه. پس حتما چند سفرنامه رو بخونید و بعد تصمیم بگیرید.

نهایتاً برای همه دوستان و همراهان لست سکند و خواننده های محترم، آرزوی سلامتی و سفرهای خوب و دلنشین دارم و امیدوارم دوباره شرایط اقتصادی به گونه ای باشه که بشه راحت تر سفر کرد. از اینکه نوشته ام کمی طولانی شد عذرخواهی می کنم و امیدوارم ایرادات این نوشته رو بر من ببخشید. دوست داشتم همراه و همسفر ما باشید و خاطراتمون رو با شما شریک بشم و از بابت وقتی که برای مطالعه نوشته من گذاشتید از شما سپاسگزارم.

اراداتمند

 

نویسنده :نیلوفر ورزش نژاد

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.