هزار پله تا آسمان (قلعه رودخان)
تصميم ما براي سفر به استان گيلان، در عصر پاييزي چهاردهم آبان 98، بدون برنامه ريزي قبلي و كاملاً يهويي اتفاق افتاد. ده سال قبل، درست زماني كه پسرم دوساله بود، در سفري كه به گيلان داشتم بدون تحقيق و بررسي و فقط از روي گفته هاي دوستان به شهرستان فومن و قلعه رودخان رفته بودم. ولي خب چون پسرم خيلي كوچيك بود و روزي كه به قلعه رودخان رفتيم هوا باروني و سرد بود، سفر ما شد، حد فاصل پاركينگ تا اولين پله، كه تنها خروجي سفر يه عكس يادگاري سه نفره بود و بس.
خاطره ي اين سفر به اتمام نرسيده هميشه پس ذهن من و همسرم بود و با حسرت ازش ياد مي كرديم. تا اينكه امسال بعد از چند هفته مشغله كاري فشرده و مهمان هاي شهرستاني، رسيديم به سه شنبه اي كه فرداش تعطيل بود و با تعطيلات آخر هفته، سه روز ميشد از تهران خارج بشي. ساعت 7 عصر همسرم از محل كار برگشت وچهره ي خسته و بي حوصله ي منو ديد. خيلي بي مقدمه بهش گفتم:"من حوصله ام سر رفته بريم يه جايي" همسرم چون آدم پايه ايه و از گردش و تفريح به هر نوعش استقبال ميكنه با خوش رويي گفت:"كجا دوس داري بريم" منم بدون اينكه از قبل بهش فكر كرده باشم اومد سر زبونم و گفتم:"قلعه رودخان."
اين شد كه بعد از هماهنگي با يكي از دوستانم كه اتفاقاً اون ها هم مثل ما خانواده سه نفره هستن و پسرشون همسن پسر من هست براي چهارشنبه ساعت 11 صبح قرار سفرگذاشتيم.
همون شب سايت هواشناسيو براي سه روز پيش رو چك كردم تا خيالم از بابت بارندگي و دماي هوا راحت باشه. خوشبختانه دماي هوا در گرمترين حالت بين 19-21 درجه و آفتابي بود.
چهارشنبه 14 آبان 98 روز اول سفر:
صبح زودتر از خواب بيدار شدم تا اسباب و لوازم مورد نياز سفر محيا كنم و براي ساعت 11 كه قرار بود حركت كنيم آماده باشم.
طبق قرار با دوستانمون ساعت 11 حركت كرديم. هنوز دقايقي نگذشته بود كه متوجه شدم بالابر شيشه ي ماشين خراب شده و نميتونم شيشه رو ببندم. به ناچار مجبور شديم بريم تعميرگاه، چون تحمل صدا و سرماي باد در مسير جاده كار آسوني نبود و براي پارك ماشين هم به مشكل بر مي خورديم.
از اونجايي كه خيلي مشتاق سفر بوديم اين مسئله با اينكه وقت زيادي از ما گرفت، نتونست ما رو منصرف كنه و بالاخره ساعت 2 بعد از ظهر شيشه ماشين درست شد و راه افتاديم.
پمپ بنزين ورداورد براي پر كردن باك ماشين ها توقف كرديم و چون براي اقامت از قبل جا رزرو نكرده بوديم، بي وقفه به سمت گيلان حركت كرديم تا زمانو از دست نديم و قبل از خسته شدن به مقصد برسيم.
خوشبختانه مسير خوب بود و مشكلي نداشتيم، رودبار كمي استراحت كرديم و زيتون خريديم و تصميم گرفتيم براي شب در فومن اقامت كنيم.
عكس 1- ( كدو هاي فروشي رودبار )
به فومن كه رسيديم، در بازار براي شام خريد كرديم و درميدان ولايت فقيه به همراه اولين شخصي كه تابلو ويلا-سوئيت بهمون نشون داد به سمت خونه رفتيم. خوشبختانه خونه اي كه معرفي كرده بود درمسير جاده فومن به قلعه رودخان بود و صبح ميتونستيم به راحتي به قلعه رودخان برسيم. چون خيلي خسته بوديم و خونه هم براي اقامت به قدر كافي مناسب بود به توافق رسيديم و براي يك شب 250 هزارتومن كرايه كرديم و تمام مبلغو همون شب پرداخت كرديم و صاحبخونه يك كارت ملي به امانت از ما گرفت. از اونجايي كه دوستان من يك پاپي كوچولو همراهشون بود از صاحبخونه كسب اجازه كرديم و البته پاپي رو تمام مدت در پاركش كه همراهمون بود نگه داشتيم. خونه اي كه شب اقامت كرديم، منزل شخصي يكي از روستايي ها بود، نوساز، دوخوابه و بسيار تميز بود. صاحبخونه خونگرم، مهمانواز و باسليقه بود ما رو به آش مهمان كرد وخودش شب رو در خانه ي قديمي كه در همون حياط بود و به نظر مي رسيد منزل پدري باشه خوابيد.
ما هم بعد از كمي استراحت و خوردن شام خوابيديم كه براي صبح سرحال باشيم.
حياط خونه ي فومن و پاپي كوچولو
پنجشنبه 15 آبان 98 روز دوم سفر:
صبح بعد از خوردن صبحانه خونه رو مرتب كرديم و به صاحبخونه تحويل داديم و كارت ملي پس گرفتيم و عازم رفتن بوديم كه متاسفانه مادر دوستم كه همراهمون بودن تماس گرفتن و كمي ناخوش بودن و دوستم و همسرشون ترجيح دادن به جاي اومدن به قلعه رودخان به ديدن مادر برن چون مادرشون در لاهيجان ساكن بودن و به فومن نزديك بود. اين شد كه ما سه نفري عازم قلعه رودخان شديم.
قلعه رودخان:
قلعه رودخان يا قلعه ي حسامي، اسم قلعه اي متعلق به دوره سلجوقيانه كه در ارتفاعات جنگلي فومن و در روستاي رودخان قرار داره. بعضي از كارشناسان معتقدند كه قلعه در دوره ساسانيان و همزمان با حمله ي اعراب به ايران ساخته شده و در دوره سلجوقيان تجديد بنا شده.
این قلعه ۲٫6 هکتار مساحت داره و طول دیوار قلعه 1500متره و در آن ۶۵ برج و بارو قرار گرفته.
قلعه رودخان از دو بخش ارگ ( محل زندگي حاكم و حرمسرا ) و قورخانه ( محل فعاليت هاي نظامي و زندگي سربازان ) تشكيل شده. ارگ در قسمت غربي قرار داره دو طبقه است و از آجر ساخته شده. قورخانه دو طبقه و در قسمت شرقي قرار داره.
بخش شرقي قلعه از دوازده ورودي، حمام و زندان تشكيل شده و بخش غربي از دوازده ورودي، چشمه، حوض، آب انبار، سردخانه، شاه نشين و چندين واحد مسكوني تشكيل شده. همچنين چهل برج ديده باني دور تا دور قلعه رو احاطه كردن. دور تا دور ديوارها و برج ها روزنه هايي براي ريختن مواد مذاب و تير اندازي تعبيه شده. و گفته شده در طول تاريخ هيچ دشمني نتونسته به قلعه نفوذ و اونو فتح كنه.
و چون قلعه در كنار رودخانه قرار داره مردم اون منطقه به لهجه ي تالشي به اون " قله روخون " ميگفتن. قله به معناي قلعه و روخون به معناي رودخانه يعني قلعه اي كه كنار رودخانه قرار داره. در طول تاريخ به اسم قلعه ي حسامي و قلعه ي هزار پله هم معروف بوده.
پاركينگ قلعه رودخان
كمتر از يكساعت طول كشيد تا به قلعه رودخان رسيديم. جاده منتهي به قلعه رودخان بسيار زيبا و جنگلي بود و متاسفانه به طرز عجيبي در حال ويلاسازي بود طوري كه من احساس كردم ده سال آينده جاده جنگلي به جاده شهري تبديل ميشه.
براي ورود به محوطه بايد از نگهباني رد ميشديم ولي خب ورودي براي بازديد و پاركينگ نمي گرفتن و بعد از ورود هر جايي كه دوس داشتي ميتونستي پارك كني كه البته انقدر شلوغ بود و تعداد ماشين ها زياد بود كه ما همون ابتداي ورودي محوطه پارك كرديم.
از محل پارك ماشين ها تا ابتداي پله ها مثل يك بازارچه كوچيك از رستوران هاي محلي و مغازه هاي صنايع دستي تشگيل شده بود و مردم در حال خريد و استراحت بودن. محلي ها چوب هايي ازجنس ني بريده بودن و به عنوان چوبدستي براي بالارفتن از پله ها به قيمت 1000-3000 تومن ميفروختن و ما هم خريديم و به نظرم كمك خوبي براي پله نوردي بود.
عكس رستوران ها و مغازه هاي ابتداي قلعه رودخان
از ده سال پيش كه من به اينجا سفر كرده بودم تغييرات زيادي كرده بود. قبلاً اين رستوران ها و مغازه ها نبودن و حالا با وجود اون ها جلوه ي ديگه اي پيدا كرده بود. به اول پله ها كه رسيديم به ياد ده سال پيش يه عكس يادگاري گرفتيم با اين تفاوت كه اين بار قرار بود تا قلعه بريم.
عكس ابتداي مسير پله ها
از ابتداي مسير تا قلعه هفت ايستگاه وجود داره كه تقريباً تا ايستگاه چهارم روستايي ها دكه هايي ايجاد كردن و محصولاتي مثل چاي و عسل، صنايع دستي از بافتني گرفته تا سفال و شيريني ها، نان ها وغذاهاي محلي مي فروشن. اين دكه ها خيلي متنوع و هيجان انگيزن و به نظر من حضور اين روستاييها و تلاششون براي امرارمعاش و جذب توريست يكي از جاذبه هاي قلعه رودخان به حساب مياد.
غذاهايي مثل ميرزاقاسمي، شامي كباب و سيب زميني، آش دوغ، آش رشته و كتلت اونجا طبخ ميشد و اكثراً آلاچيق، تخت يا ميز و صندلي گذاشته بودن و از مهمان ها پذيرايي ميكردن. حتي اون هايي كه كنار رودخونه بودن ميز و صندلي هاشونو داخل آب گذاشته بودن كه خب تنوع جالبي بود.
رشته خُشكار( يك نوع دسر كه خميرش از آرد برنج درست ميشه و داخلش با مغز گردو، شكر و دارچين پر ميشه )، نان شيرمال محلي و پيراشكي گردويي از خوشمزه جاتي بود گه خانم هاي روستايي باسليقه درست مي كردن و بسيار خوشمزه و دلچسب بود.
عكس دكه هاي فروش محصولات روستايي، غذاهاي محلي، خوشمزه جات و صنايع دستي
از پله نوردي بگم براتون كه چوبدستي نازنينم بالا رفتنو برام آسونتر كرده بود. من اهل كوهنوردي نيستم. شايد دليلش اين باشه كه ترس از ارتفاع دارم، اما پله نوردي اون ترسو برام ايجاد نكرده بود و مهمتر اينكه پله ها ارتفاع زيادي نداشتن و به راحتي ميتونستي ازشون بالا بري. ناگفته نمونه مسيري كه از پله ها بالا ميريد، مسير جنگلي و بسيار زيباست مخصوصاً تو اين فصل كه برگ درخت ها زرد و نارنجي شده بودن و با هر وزش باد بارون برگ مي ديدي و فضا خيلي رويايي و زيبا بود. تا ايستگاه چهارم كه دكه هاي روستايي ها وجود داره انقدر سرگرم ميشيد كه بالا رفتن از پله ها خيلي به چشم نمياد. بعد از ايستگاه چهارم من غرق زيبايي هاي خدا شدم و از درخت ها، گل هاي وحشي، رقص برگ ها در باد و صداي رودخونه و پرنده ها لذت بردم.
عكس چوبدستي ساخته شده از ني، مسير پله نوردي و زيبايي هاي مسير
از ابتداي مسير تا ايستگاه چهارم كلبه هاي روستايي وجود داشت كه بسيار زيبا تزئين شده بود. اين كلبه ها عكاسخونه بودن و از مهمانان با لباس هاي محلي زيبا عكاسي مي كردن.
عكس كلبه هاي عكاسي با لباس محلي
در تمام ايستگاه ها بساط چاي ذغالي بر پا بود و هر زمان كه اراده مي كردي مي تونستي بنشيني و نفسي تازه كني و چاي ذغالي بنوشي.
عكس چاي ذغالي
در ايستگاه ششم و هفتم روستايي ها در يخچال هاي چوب پنبه اي ايسكمو با طعم پرتقال و ذغال اخته ميفروختن كه واسه من خوردن ايسكمو نوستالژي بود و منو ياد دوران بچگي مي انداخت.
عكس ايسكمو
كل مسير از اولين تا آخرين پله كه به قلعه رسيديم به اضافه زماني كه براي ديدن جاذبه هاي مسيرو استراحت گذاشتيم دو ساعت طول كشيد.
به قلعه كه رسيديم جلوي درب ورودي گيشه بليط فروشي وجود داشت ولي كسي داخل گيشه نبود و بليطي فروخته نميشد.
داخل قلعه كه رفتيم دقايقي استراحت كرديم و چند تا عكس يادگاري گرفتيم و از پله هاي سمت شرقي قلعه بالا رفتيم و از برج وبارو و روزنه ها ديدن كرديم.
عكس قلعه و سبزينه هايي كه از دل سنگ رشد كرده بودن
مسيربازگشت به دليل شيب رو به پايين سريعتر طي ميشد. ولي خب ما براي استراحت و نوشيدن چاي ذغالي و ناهار وقت گذاشتيم و تقريباً دو ساعت هم طول كشيد تا پايين پله ها رسيديم.
عكس زيبايي هاي مسير، چاي ذغالي و ناهارمحلي
در مسير برگشت يك روستايي ميوه هاي جنگلي به اسم وَليك ( ميوه اي شبيه به بلوبري ) و شاه بلوط مي فروخت.
عكس وَليك و شاه بلوط
به پايين پله ها كه رسيديم مستقيم به سمت ماشين رفتيم. با وجود اينكه خيلي بهمون خوش گذشت و لذت برده بوديم ولي آثار خستگي در ظاهرمون مشخص بود. با دوستم هماهنگ شده بوديم كه براي ديدنشون به لاهيجان بريم كه هم از مادرشون ديدن كنيم و هم شب در منزل مادرشون اقامت داشته باشيم.
از قلعه رودخان تا لاهيجان 88 كيلومتربود و تقريباً دو ساعت طول كشيد تا رسيديم. خيلي خسته بوديم و نتونستيم از لاهيجان ديدن كنيم با اين حال براي خوردن شام بيرون رفتيم.
گيلاني ها علاوه بر غذاهاي محلي لذيذ و خوشمزه اي كه دارن به كباب هم علاقه زيادي دارن، به همين دليل هر جاي شهر كه ميريد با رستوران هاي محلي كته كبابي و منقل هاي سر راهي مواجه ميشيد، و معمولاً شب ها به گفته خودشون ميرن گوشت خوري و از دورهمي هاي اينگونه لذت ميبرن.
ما هم بعد از خوردن شام به خونه برگشتيم و انقدر خسته بوديم كه خوابو به هر چيزي ترجيح داديم.
جمعه 16 آبان 98 روز سوم سفر:
صبح روز بعد با وجود اينكه هوا بسيار عالي بود و وسوسه ميشديم كه لاهيجانو بگرديم، از ترس ترافيك جاده اي و حجم مسافرايي كه به شمال سفر كرده بودن، به قصد تهران زديم به جاده ولي خب قبلش سري به شهر آستانه اشرفيه زديم و در بازار محلي كمي خريد كرديم.
من عاشق بازار محلي ام و از ديدن قهوه خونه هاي قديمي و دست فروش ها لذت ميبرم.
در بازار آستانه سري به صنايع دستي زدم و گَمَج ( نوعي قابلمه سفالي كه خورشت هايي مثل باقالي قاتق و فسنجون در اين قابلمه ها خيلي جا افتاده و خوشمزه ميشه ) خريدم.
عكس مغازه صنايع دستي و فروش گَمَج
در بازار آقايي نشسته بود كه نان محلي خُلفِه ( يك نوع نان كه با آرد برنج و كدو تنبل پخته ميشه ) مي فروخت. ما از اين نون خريديم و طعم خوبي داشت.
عكس نان خُلفِه
از هر چه بگذريم از سوغات آستانه يعني بادام زميني آستانه نميشه گذشت، ما هم از اين قضيه مثتثني نبوديم و براي سوغاتي بادام زميني خريديم.
عكس بادام زميني آستانه اشرفيه
خب پر واضحه كه يكي از جذابيت هاي سفر مخصوصاً براي خانم ها خريده، منم وقتي به شهرهاي مختلف سفر ميكنم دوس دارم از محصولات اونجا خريداري كنم. بنابراين در بازارگردي پاچ باقالا ( باقالي مخصوص باقالي قاتق ) و خوج ( يك نوع گلابي محلي كه بسيار آبداره ) و كُنُس ( اَزگيل ) خريدم.
عكس پاچ باقالا، خوج، كُنُس، بِه، قهوه خونه ي بازار و چاي قهوه خونه اي
و بالاخره نزديكي هاي ظهر بود كه از شهرهاي قشنگ شمال خداحافظي كرديم و وارد جاده شديم تا به تهران برگرديم.
عكس تكه ابر قشنگي كه حوالي غروب در جاده خودنمايي مي كرد و مهمان آخرين عكس سفر شد
در پايان بايد بگم من عاشق طبيعت هستم. مخصوصاً طبيعت شمال غرب و استان گيلان. فصل پاييز، فصل مورد علاقه ي منه و خوشحالم كه سفرم به قلعه رودخان در اين فصل اتفاق افتاد. فصلي كه همه جا رنگي و زيبا و عاشقانه است. مردم گيلان بسيار مهربان و مهمان نواز هستن و از معاشرت با اونها لذت بردم. خوردن غذاهاي محلي و خريد صنايع دستي گيلان برام خيلي هيجان انگيز بود. از سفر كوتاهم به قلعه رودخان راضي ام و بازديد از هزار پله رو پيشنهاد ميكنم. تنها مسئله اي كه منو ناراحت مي كرد اين بود كه ظاهراً به اين بناي تاريخي اهميت داده نميشه و به درستي از اون نگهداري نميشه. ايكاش افراد مسئولي اونجا بودن و براي ورود ميهمانان به اين مجموعه مبلغي به عنوان ورودي دريافت مي كردن و از اين طريق ميتونستن براي مرمت، نگهداري، نظافت و زيباسازي اين مكان تاريخي درآمدي داشته باشن.
نكاتي كه در سفر به قلعه رودخان ميتونه مهم باشه:
- قبل از سفر به قلعه رودخان سايت هاي هوا شناسي چك كنيد، چون اگه هوا باروني باشه پله نورديو سخت ميكنه و پله ها ليز ميشه .
- تعداد پله ها زيادن اما كوتاه هستن و براي بالا و پايين رفتن دچار مشكل نميشيد.
- اگر ورزشكار نيستيد و درد زانو داريد بعد از سفر بايد درد ماهيچه و زانو تحمل كنيد.
- پله نوردي براي افراد مسن و كودكان زير7 سال ميتونه سخت باشه ولي خب من ديدم كه افراد مسن و حتي كودكان زير سه سال هم اومده بودن.
- از چوبدستي هايي كه محلي ها ميفروشن براي پله نوردي خريداري كنيد بهتون كمك ميكنه.
- كفش و لباس مناسب همراهتون باشه چون محيط كوهستاني هست.
- بهتره 10 صبح اونجا باشيد كه براي مسير رفت و برگشت چهارساعته به مشكل بر نخوريد و قبل از تاريك شدن هوا به پاركينگ رسيده باشيد.
- در ابتدا و انتهاي پله ها سرويس بهداشتي وجود داره.