18 روز در تایلند بدون بانکوک و پاتایا

4.6
از 63 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفر متفاوت مرد ایرانی به تایلند! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
19 بهمن 1398 09:00
64
30.3K

صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و بعد از خوردن صبحانه تصمیم گرفتم که به ساحل "آو نانگ" در 15 کیلومتری کرابی برم. من در ابتدا تصمیم داشتم که یکی دو روز هم در او نانگ اقامت داشته باشم ولی بهش که فکر کردم متوجه شدم چون فاصله زیادی با محل اقامت فعلیم نداره بهتره که یه موتور بگیرم و به اونجا برم و تو همین هاستل فعلی بمونم چون جای واقعا راحتی بود, آخه جاهایی که میخواستم ببینم همگی اطراف کرابی بودن و با موتور میتونستم ببینمشون.

از اون طرف خیابون یه موتور به قیمت 200 بت گرفتم و با کمک نقشه به ساحل  او نانگ رفتم, مناظر بین راه باز هم زیبا و باز هم متفاوت بودن و فکر کنم 5 بار توی این مسیر 15 کیلومتری توقف داشتم و این هم یکی از مزایای اجاره کردن موتورسیکلت بود, این توقف های اتفاقی من رو با یک مزرعه کائوچو روبرو کرد که یه تجربه عالی بود چون من وقتی بچه بودم یه فرهنگ لغت عمید داشتیم که تو یکی از صفحاتش عکس درخت کائوچو رو به همراه توضیحات  گذاشته بودن و همیشه دوست داشتم درخت کائوچو رو از نزدیک ببینم، این اتفاق 20 سال بعد در جنوب تایلند رخ داد.

عکس83     83.jpg                                                               

عکس84  84.jpg                                                                  

عکس85:مزارع کائوچو , درختان تیغ زده و ظرف های جمع اوری این ماده ارزشمند   85.jpg                  

تایلند بزرگترین تولید کننده کائوچو در جهان هست و این ماده با ارزش رو از تیغ زدن درختش و جمع آوری شیره اون در ظرفهای کاسه ای بدست میارن, این ماده کاربرد فراوانی در صنایع مختلف از جمله لاستیک سازی و صنایع فضایی و ساخت هواپیما داره. هیچکس در اون مزرعه نبود و من دقایقی  بین درختها به گشت و گذار پرداختم, بعضی از کاسه ها پر بودن و شیره لاستیک مانند کائوچو در اونها جمع آوری شده بود و فقط نمیدونم چرا اینقدر بدبو بودن،  اولش فکر کردم پرنده یا جانوری تو کاسه ها خرابی کرده ولی بعد متوجه شدم همه کائوچو ها بوی بد میدن, احتمال میدم که فاسد شده بودن چون معلوم بود که مزرعه چند وقتی هست به حال خودش رها شده.

عکس86     86.jpg                                                              

عکس87   87.jpg                                                                 

عکس88:مناطق روستایی در این مسیر    88.jpg

  حالت کشسانی کائوچو یک چیزی بین آدامس جویده شده  و مداد پاک کن بود که البته بیشتر به سمت آدامس متمایل بود. بعد  از اون به گشت با موتور توی کوچه پس کوچه های اون منطقه روستایی ادامه دادم و از نوع برخورد بچه های خردسال متوجه شدم که توریست ها زیاد به اون مناطق نمیرن چون همگی با خنده و شوق میومدن کنار اون راه باریک جنگلی و دست تکون میدادن, من هم با خنده و هورا کشیدن بهشون پاسخ میدادم. چون معمولا تو اکثر مناطق جنوبی تایلند اونقدر توریست زیاد هست که مثل بقیه مردم باهاشون رفتار میشه و چندان جلب توجه نمیکنن.

بعد از دیدن اون منطقه به سمت ساحل او نانگ ادامه مسیر دادم, این مسیر 15 کیلومتری رو حدود 2 ساعت طول کشید تا طی کردم و واقعا اینو فهمیدم که مسیری که ازش گذر می کنیم میتونه بعضی وقتها مهمتر از مقصد نهایی باشه.

ساحل او نانگ مناظر زیبایی برای عکاسی داشت و با شن های تقریبا قهوه ای رنگ و صخره هایی که روشون درخت سبز شده بود محلی برای استراحت و آفتاب گرفتن مسافرها بود, فضای این ساحل خانوادگی هست و اکثرا با بچه به اونجا اومده بودن, این ساحل یکی از سواحلی بود که در سونامی مرگبار سال 2004 آسیب زیادی دید و در جاهای مختلف این ساحل تابلوهای هشدار سونامی و اینکه در صورت زلزله به جاهای مرتفع برید رو میشد مشاهده کرد.

عکس89   89.jpg                                                           

عکس90       90.jpg                                                       

عکس91         91.jpg                                                     

عکس92:ساحل"آو نانگ" در منطقه کرابی   92.jpg                                      

گشتی در گوشه و کنار این ساحل زدم و با اینکه جای خوبی هم بود ولی چندان جذب این جا نشدم و بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی و گشت تصمیم گرفتم که برگردم, بعد از چند توقف بین راهی دوباره به هاستل برگشتم و شب رو با بقیه بچه های هاستل به گپ و گفتگو و بازی بیلیارد در مغازه کنار هاستل گذروندیم.

 

 فردا میخواستم به "معبد ببر" برم این معبد در فاصله 8 کیلومتری شهر کرابی قرار داره و یکی از جاذبه های اصلی این شهر هست و چون مجسمه بودای این معبد بالای یه تپه باریک و بلند واقع شده جذابیتش رو چند برابر کرده و هرروز تعداد زیادی گردشگر برای دیدن طلوع و غروب به این مکان دیدنی میرن, چون شب قبل تا دیر موقع بیدار بودم صبح دیر بیدار شدم و تصمیم گرفتم که قبل از غروب اونجا باشم. اجاره موتور رو تمدید کردم و ساعت 16:30 راه افتادم و بعد از نیم ساعت به کمک نقشه آنلاین گوگل به  اونجا  رسیدم, عجیب بود که تابلوی راهنما نداشت و دو سه بار راه رو اشتباهی رفتم تا پیداش کردم .

این معبد برخلاف ظاهرش  تقریبا نوساز و در سال 1975 بنا شده و داستان ساخت و نامگذاریش هم به این صورت بوده که یک راهب سرشناس در غاری که پایین تپه هست در حال مدیتیشن و عبادت بوده و چند ببر رو میبینه که در اون حوالی پرسه میزدن و به همین خاطر اون معبد رو اونجا بنا میکنن و اسمش رو هم معبد ببر میزارن.

موتور رو توی پارکینگی که کنار معبد و تپه بود پارک کردم و به سمت ورودی رفتم برخلاف انتظارم بلیت هم نمیخواستن و بازدید از اونجا رایگان بود چون معمولا توی تایلند برای اکثر جاهایی که بخواید ببینید باید پول بدید، ولی اینجا چون بیشتر مذهبی بود تا توریستی پول نمیگرفتن, این تپه اونقدر باریک بود که بعضی جاهاش عمودی بود و شبیه به صعود از یک برج بود و چون براش پله ساخته بودن کار کمی راحت تر میشد.

عکس93:معبد بالای تپه سمت راست قرار دارد که بخاطر انبوه درختان  با زوم کردن عکس بخشی از آن قابل مشاهده است. 93.jpg

عکس94:پله های معبد(عکس از اینترنت)   94.jpg                                        

1260 پله 30 سانتی متری تا بالای تپه وجود داشت و بالا رفتن از این تعداد پله کار طاقت فرسایی بود, من حدود یک ساعت طول کشید تا به بالا رسیدم و تو این فاصله حدود 10 بار استراحت کردم بعضی افراد که وزنشون زیاد بود وسط راه منصرف میشدن و برمیگشتن, بدون آمادگی نسبیِ جسمانی رسیدن به بالای این تپه بسیار سخت هست. درجه سختی این پله ها به نظر من چیزی حدود دو برابر سختی پله های قلعه رودخان فومن بود.

نفس نفس زنان به بالای این تپه رسیدم و با نسیم خنکی که به صورتم خورد خستگیم در عرض چند ثانیه در رفت, واقعا منظره فوق العاده ای داشت و عجیب بود که در ارتفاع 280 متری(600 متری از سطح دریا) اینقدر دما متفاوت بود.

ویدئوی 95: فضای بالای معبد

 

عکس96    96.jpg                                                   

عکس97  97.jpg                                                    

عکس98:مجسمه بودا به این دشت سرسبز خیره شده بود و منظره غروب پشت سرش قرار داشت   98.jpg      

مجسمه طلایی بودا که اونجا قرار داشت  حدودا 8 متر ارتفاع داشت , به موقع رسیده بودم و خورشید در حال غروب کردن بود و خیلی خوشحال بودم که این دفعه مثل بودای شهر" پای "تاخیر نداشتم. اولین چیزی که بعد از بالا اومدن به ذهن بازدید کننده میرسه اینه که چطوری مصالح ساختمانی رو به اونجا رسوندن و اونجا رو بنا کردن چون حتی حمل یک آب معدنی تا اون بالا هم بسیار دشوار بود.

چندتا عکس گرفتم و بعدش چند دقیقه ای به تماشای غروب سحرآمیز معبد ببر نشستم, ترکیب معبد بودایی و جنگل و کوههای مخروطی اطراف و نسیم خنکی که می وزید یه فضای منحصر به فرد ایجاد کرده بود که همین الان هم که بهش فکر میکنم حس خوبی بهم دست میده.

هوا بعد از غروب خورشید با سرعت کم تاریک شد و بازدید کننده ها شروع به برگشتن کردن و من آخرین نفری بودم که از اونجا پایین اومدم, اواسط مسیر بود که هوا کاملا تاریک شده بود و اگه نور موبایلم نبود پایین اومدنم خیلی بیشتر طول میکشید چون توی پله ها هیچ لامپ یا روشنایی نبود, پایین اومدنم 20 دقیقه طول کشید و سوار موتور شدم و اولین رانندگی در شب تایلند رو هم تجربه کردم که اون هم خوشبختانه بدون خطر بود و به کرابی برگشتم.

عکس99:پیتزای"پیتزا کمپانی"  99.jpg                                                     

عکس100     100.jpg                                                            

توی مسیر برگشت بخاطر انرژی زیادی که مصرف کرده بودم خیلی گرسنه بودم و اتفاقا هوس پیتزا کرده بودم. پیدا کردن پیتزا فروشی توی اون شهر که پر از غذاهای سنتی آسیایی بود خیلی آسون نبود و بعد از سرچ کردن تصمیم گرفتم که به "پیتزا کمپانی" که یه برند معروف در جنوب شرق آسیا هست برم, از روی نقشه پیداش کردم و چون گرسنه بودم یه پیتزای سایز بزرگ (که متوسط حساب میشه) و یه غذای شبیه به پاستای پخته شده سفارش دادم و دلی از عزا درآوردم, قیمت این غذا با نوشابه  360 بت بود و واقعا برای دو نفر مناسب بود اما من چون خیلی گرسنه بودم همشو خوردم, بهترین پیتزای خارج از ایرانی که خورده بودم این بود و اگه باز به تایلند سفر کنم حتما دوباره این غذا رو سفارش میدم.

کرابی مناطق ساحل زیادی داره و دیدن همه اونها حداقل یک ماه زمان میبره و من میخواستم تو دو روز باقی مونده دوتا دیگه از اونها رو ببینم, اون شب ساحل های مختلف رو سرچ کردم و نظرم به ساحل"خلونگ موانگ" و ساحل"رِیلی" جلب شد که دومی بسیار مشهورتر هست, نمیتونستم هر دو رو در یک روز برم و تصمیم گرفتم که طی دو روز پایانی اونها رو ببینم.

صبح روز بعد به ساحل "خلونگ موانگ" که در 20 کیلومتری کرابی بود رفتم و باز هم از کوچه ها و جاده های فرعی توی مسیر دیدن کردم و بصورت همزمان توجهم به طبیعت زیبا و آسفالت با کیفیت تایلند جلب شده بود.

عکس 101:آسفالت با کیفیت و مناظر چشم نواز جنوب تایلند    101.jpg                             

با خودم می گفتم چرا آسفالت یک کشور غیرنفتی و بارانی باید اینقدر صاف و استاندارد باشه اونوقت ما هر 100 متر تو یه چاله بفتیم؟ تازه این یه جاده روستایی و فرعی بود که هر 5 دقیقه یه ماشین ازش رد می شد.

توی این منطقه هم کائوچو و درخت پالم که روغنش مصرف خوراکی و اغلب صنعتی داره کشت می شد, بالاخره برگشتم و مسیرم رو به سمت ساحل مورد نظر ادامه دادم و بعد از 15 دقیقه به ساحل خلونگ موانگ رسیدم. بسیار آرام تر و خلوت تر از ساحل آو نانگ بود و شن های سفیدتری هم داشت. روبروی ساحل هتل ها و ریزورت هایی بودن که هیچ کدوم دیوار نداشتن ولی استفاده از امکانات اونجا(استخر و تخت ساحلی و سایبان و...) فقط برای مهمانان هتل ها امکان پذیر بود و کسانی مثل من که بصورت گذری اونجا اومده بودن فقط میتونستن از قسمت ساحلی استفاده کنن, زیر یه درخت بزرگ که سایه اش روی شن های ساحل افتاده بود دراز کشیدم و فکر کردم و استراحت کردم, هیچوقت فکر نمیکردم با یه شیک میوه 40 بتی و گوش دادن موزیک با هندزفری این قدر اعصابم راحت بشه, به اندازه یه ساعت مدیتیشن اثر گذار بود.

عکس102   102.jpg                                                            

عکس103     DvPo1tmkfU1tzQYdNTats509NVLqJzBr9yfm0VLD.jpeg                                                           

عکس104   104.jpg                                                           

عکس105 :ساحل "خلونگ موانگ" در نزدیکی کرابی    105.jpg      

ویدئو106:


یه چیزی که اونجا برام جالب بود این بود که تو این ساحل خلوت هیچکس به کسی کاری نداشت و توریست هایی که اونجا بودن به حریم خصوصی همدیگه احترام میزاشتن و چندباری که به اطراف نگاه کردم متوجه شدم هرکسی سرش تو کار خودش هست و ندیدم حتی کسی زیرچشمی هم به دیگری نگاه کنه, یکی داشت کتاب میخوند و چند نفر با اینترنت مشغول بودن و چند نفر هم به آرامی با هم گفتگو میکردن, در بین مردمی که در کشورهای دیگه دیدم مساله خیره شدن به دیگران یک مورد نادر و در بیشتر مواقع نایاب هست.

چند ساعتی اونجا بودم و ساعت 3 بعد از ظهر بود که سوار موتور شدم و به کرابی  برگشتم. اطراف هاستل"پک آپ" سالن های ماساژ زیادی بودن و از تلاشی که برای کشوندن مشتری ها به مغازشون داشتن فهمیدم که رونق بازارشون خیلی هم خوب نیست تصمیم گرفتم که بعد از استراحت و نزدیک غروب به یکی از اون سالن ها برم یه دوش گرفتم و استراحت کردم و یه ماساژ 300 بتی به مدت یک ساعت گرفتم, خیلی ریلکس کننده بود و  بخشی از این ریلکس شدن مربوط به هوای خنک داخل سالن و میوه و چای دارچینی بود که به شما تعارف میکردن, پرسنل بسیار مودب و با اخلاقی داشت و همین کارشون باعث شد که دو تا مشتری دیگه هم به اونجا برن, چون وقتی به هاستل برگشتم  به بقیه بچه ها گفتم که یه سالن ماساژ خیلی خوب اون طرف هست و آدرسش رو بهشون دادم و دو نفر دیگه هم به اونجا مراجعه کردن.

عکس107: استفان سمت چپ میز در حال بازی بیلیارد        107.jpg                        

اون شب نزدیک بود یه اتفاق برام بیفته که خوشبختانه به خیر گذشت. تو مغازه ای که نزدیک هاستل بود با یه پسر آلمانی آشنا شده بودم که از یه هتل دیگه میومد و هر شب اونجا بیلیارد بازی می کردیم, اسمش استفان بود و بعد از چندبار مقابل هم بازی کردن با هم یه تیم شدیم و اون شب با دوتا جوان تایلندی مسابقه دادیم و بازی رو بردیم. قرار بود برای ما نوشیدنی بگیرن ولی از خریدن نوشیدنی طفره رفتن, ما هم که نمیتونستیم چیزی بگیم. ساعت حدود 1 شب بود و اونجا خلوت تر شده بود که یهو گفتن این دفعه سر 1000 بت شرط می بندیم. من بهشون گفتم شما که یه نوشیدنی ساده رو نخریدید این دفعه هم زیر قولتون میزنید. اون ساعت از شب فقط اونها و سه چهار نفر دیگه که ظاهرا با صاحب اونجا دوست بودن فقط توی مغازه بودن و بعد متوجه شدم که در ورودی رو به حالت نیمه بسته تغییر دادن و به آخر مغازه (مغازه یه سالن تقریبا طولانی بود) رفتن و با هم یه چیزایی میگفتن و چون ظاهرا حالت عادی نداشتن یه کم احساس خطر کردم.

اون لحظه استفان سر میز نشسته بود و داشت با موبایلش کار میکرد و حواسش نبود, رفتم کنارش نشستم و راجع به این موضوع باهاش صحبت کردم ببینم نظرش چیه؟ که یهو وسط حرفام گفت: اتفاقا منم زیر چشمی داشتم بهشون دقت می کردم فکر کنم میخوان دردسر درست کنن یا پولامونو ازمون بگیرن. به نظرت چیکار کنیم؟  

گفتم: تا شماره سه که شمردم با هم بدون اینکه جلب توجه کنیم با سرعت ولی بدون اینکه بدویم از در خارج میشیم. گفت: آره فکر کنم بهترین کار همین باشه.

خلاصه چند ثانیه بعد که یک دو سه گفتم و با هم بلند شدیم که از در خارج بشیم و تا خواستم به سمت در برم دیدم استفان با چنان سرعتی دوید که خودم هم جا خوردم چطور با اون هیکل درشتش اونقدر سریع دوید. هر چی میدویدم بهش نمی رسیدم. موقعی که از در خارج شدم یه لحظه برگشتم ببینم تایلندی ها دارن چیکار میکنن که دیدیم همشون ته مغازه هاج و واج و بدون حرکت دارن به ما نگاه میکنن و شوکه شدن, در رو بستم و رفتیم. حقیقتش هنوز هم نمیدونم قصدی داشتن یا نه ولی برای جلوگیری از خطر بهترین کار بود, چون اواخر سفر بود و اگه اتفاقی میفتاد دیگه قابل جبران نبود و اینکه هر دو ما هم نظر بودیم که احتمال خطر وجود داره, به هرحال به خیر گذشت.

 

فردا نوبت ساحل ریلی بیچ بود, این ساحل معروف تو یه شبه جزیره نزدیکی کرابی قرار داره ولی چون مسیر جاده ایش بخاطر وجود خلیج های کوچک و عوارض طبیعی سخت هست همه با قایق و از راه دریا به اونجا میرم, پس موتورسیکلت رو پس دادم چون دیگه لازمش نداشتم. از قسمت پذیرش هاستل بلیت رفت و برگشتش رو به قیمت 300 بت خریدم و این قیمت شامل تاکسی که ما رو به اسکله می برد و  برمی گردوند هم می شد. قایق ما ساعت 10 صبح با 15 مسافر حرکت کرد و بعد از حدودا 30  دقیقه به "ریلی بیچ" رسیدیم و قرار بود که ساعت 2 بعد از ظهر دوباره به همون نقطه بیایم که به کرابی برگردیم, این ساحل جاذبه های زیادی داره و مطمئنا نمی شد همه رو توی وقت محدود ما دید.

 

عکس108: قایقی که با اون به ساحل ریلی رفتیم  108.jpg                                       

عکس109:نقشه راهنما که در ورودی ساحل نصب شده    109.jpg                               

من خودم فقط میخواستم توی ساحل گشت بزنم و استراحت کنم ولی وقتی به نقشه راهنما که در ابتدای اسکله نصب شده بود نگاه کردم چشمم به گزینه شماره هفت افتاد و میخواستم بعد از ساحل اونجا رو ببینم, معنی "ویوو پوینت" در قسمت شماره هفت این نقشه یه چیزی مثل چشم انداز بود و چون از دیگران شنیدم که اون نقطه در ارتفاعات ساحل  قرار داره تصمیم گرفتم که حتما بعد از ساحل ببینمش. ما توی قسمت شرقی ساحل پیاده شده بودیم و با دنبال کردن نقشه و 5 دقیقه پیاده روی به قسمت غربی ساحل که زیباتر بود رفتیم.

این ساحل خیلی سرزنده تر از دو ساحل قبلی بود و البته شلوغ تر به نحوی که پیدا کردن جا برای استراحت توی سایه و همینطور گرفتن عکس با نمای باز و قابل انتشار خیلی سخت بود, آفتاب خیلی شدید بود ولی مناظر رویایی ساحل و صخره های پوشیده از درخت باعث می شد به این مشکل فکر نکنم. اونجا آب خیلی شفافی داشت و تعداد شناگرها هم بیشتر از ساحل قبلی بود و من هم حدود نیم ساعت اونجا شنا کردم, کنار ساحل هم طبق معمول کلا هتل و ریزورت بود و بازهم با اینکه دیوار نداشتن کسی وارد محوطه اونها نمی شد.

عکس 110 BI4pxVuHAkv12Q0vDn3mjlcqRyhyiteNmRfSQ89m.jpeg

عکس1114ecZLPXzPDLR3xJfY0lGzjRr9RT2kpr1B3LYw9jQ.jpeg

عکس112s8acvDzQ09t8vlvI7xSk4TFDi3ioarX0o92LSHxc.jpeg                                                             

عکس113    113.jpg

 آسمون خیلی آبی و ساحل هم خیلی سفید بود و ای کاش فرصت بیشتری داشتم تا بیشتر اونجا میموندم, بعد از کمی استراخت و گشت و گذار در اون ساحل تصمیم گرفتم به اون نقطه مرتفع برم و همه جا رو از بالا هم ببینم. تقریبا 20 دقیقه بین هتل ها و کوچه ها راه رفتم تا به پایین نقطه مورد نظر رسیدم, اما بر خلاف تصورم متوجه شدم که اونجا اصلا پله نداره و اگر کسی بخواد اونجا رو ببینه باید از صخره ها بالا بره.
صخره ها شیب تقریبا تندی داشتن و از پایین خیلی ترسناک بودن, خودم هم مثل افراد زیادی که به اونجا اومده بودن و منصرف شده بودن میخواستم برگردم، ولی همونطور که داشتم به اون چند نفری که بالا میرفتن نگاه میکردم متوجه شدم که کار خیلی سختی نیست و تصمیم گرفتم که بالا برم.

از یکی که داشت پایین میومد پرسیدم چقدر باید بالا برم؟ گفت 10 دقیقه از صخره ها میری بالا و بقیه اش راه خاکی و سربالایی هست که راحت تر میشه, وسط راه هم طناب هست و میتونی از طناب کمک بگیری و بالا بری.
بالاخره دمپایی و وسایلم که دست و پا گیر بودن رو همون پایین گذاشتم و رفتم بالا, چون درختها روی صخره ها سایه انداخته بودن آفتاب بهم نمیخورد و همین کار رو راحت تر می کرد وقتی به بالای صخره و ابتدای راه خاکی رسیدم متوجه شدم که قدیمی ها راست گفتن که سخت ترین مرحله از هر کاری همون قدم اول هست.

عکس114           114.jpg  عکس115: مسیر بالا رفتن از صخره ساحل "ریلی بیچ"   و راه جنگلی  115.jpg

اون طناب خیلی کمک میکرد و سختی کار رو واقعا نصف کرده بود, بعد از صخره حدودا 10 دقیقه توی یه راه باریک جنگلی که تو ارتفاع بود پیاده روی کردم و از بین انبوه درختان و ریشه های اونها که از خاک بیرون زده بودن گذشتم  تا به اون نقطه رسیدم و یه منظره بی نظیر رو دیدم, هرکسی به اون جا می رسید از دیدن منظره غافلگیر می شد. دقیقا عین یه کارت پستال بود.

عکس116   116.jpg                                                               

عکس117     117.jpg

ویدئو 118:بالا رفتن ما از صخره برای دیدن این صحنه بود

 

 اون بالا ساکت تر از ساحل شلوغ ریلی بیچ بود و همین مساله هم ارتباط برقرار کردن با اون منظره زیبا رو راحت تر کرده بود, طبیعت زیبای اون منطقه من رو یاد لوکیشن فیلمهای سینمایی دزدان دریایی می انداخت. حدود 20 دقیقه اون بالا بودم و چون ساعت داشت 2 می شد  باید به اسکله برمی گشتم تا قایق رو از دست ندم , نکته جالبی که توی مسیر پایین اومدن بهش دقت کردم این بود که توی بیشتر مناطق تایلند اصلا چیزی به اسم خار وجود نداره و واقعا میشه کیلومترها با پای برهنه راه رفت, با اینکه مسیر پر از خاک و سنگ بود ولی پاهام اصلا اذیت نمی شد.

عکس 119: میمون"داسکی لیف" گونه کمیاب و زیبا     119.jpgویدئو 120 پایین آمدن از صخره: 

 

اواسط مسیر پایین اومدن بودم که یه حیوان بسیار کمیاب روی درخت دیدم و قبل از اینکه اونجا رو ترک کنه به سرعت یه عکس کم کیفیت ازش گرفتم ,اسم این میمون میمون"داسکی لیف" هست و فقط در قسمتهایی از شمال مالزی و جنوب تایلند زندگی میکنن, این گونه طبق آمار اتحادیه بین المللی حفاظت از محیط زیست در وضعیت"در نزدیکی تهدید" قرار گرفته.
دیدن این میمون کمیاب روز من که علاقه مند به حیات وحش هستم رو ساخت و با خوشحالی به اسکله برگشتم, قایق سر ساعت 2 حرکت کرد و این دفعه فقط 3 نفر بودیم, فکر کنم بقیه قصد داشتن اونجا بمونن چون خیلی ها یکی دو شب رو تو این ساحل میگذرونن و من هم اگر از وضعیت اونجا اطلاع داشتم همین کار رو میکردم, ولی دیگه دیر شده بود و فردا باید به ایران برمی گشتم.

قیمت هتل با صبحانه در ریلی بیچ  از 40 دلار برای اتاق 2 تخته  شروع میشه و  قیمت تخت هاستل هم از 5 دلار هست که بنظر من هر دو قیمت منصفانه بودن.

 بعد از 30 دقیقه به کرابی رسیدیم و با یه ماشین مارو به هاستل رسوندن, عصر و شب رو استراحت کردم و اتفاقا برای شام ماکارونی درست کردم و با 3-4 نفر از بچه های هاستل خوردیم. ماکارونی رو از ایران با خودم آورده بودم و فرصتی برای درست کردنش پیدا نکرده بودم, اونها اولین بار بود که ماکارونی دم کردنی میخوردن و از طعمش خوششون اومده بود, یه پسر انگلیسی هم اونجا بود که دیر رسید و فقط ته دیگ بهش رسید, شیفته ته دیگ شده بود و مدام تکرار میکرد که خوشمزه ترین چیزی که  تاحالا خوردم اینه. میگفت شغلش سرمایه گذار بانکی هست, اون صحنه ای که یه سرمایه گذار بانکی  داشت ته دیگ ماکارونی رو با سر و صدای زیاد جدا میکرد و تو یه هاستل 8 دلاری اقامت کرده بود خیلی جالب بود و وقتی بهش گفتیم کلی با هم خندیدیم, آدم اجتماعی و خندانی بود و برای همین هم اقامت در هاستل رو انتخاب کرده بود. اتفاقا  چند روز بعد تو اینستاگرامش دیدم که به سنگاپور رفته  از اتاق و استخر هتل معروف مارینا بی سندز پست و استوری گذاشته بود, هتلی که شبی حداقل 300 دلار هزینه داره.

یه نکته در مورد هاستل ها بگم که فضای هاستل برای افراد جوان خیلی پر جاذبه هست و معمولا از هر شغل و درآمدی و هر کشوری  اونجا مسافر می بینید, من خلبان و پزشک و گارسون رستوران و دستفروش و معلم های زیادی رو توی هاستل ها دیدم. فضای صمیمانه هاستل ها باعث میشه که خیلی ها اقامت در اونجا رو به هتل ترجیح بدن چون توی هتل ها معمولا چیزی به جز لبخند وسلام رد و بدل نمیشه ولی توی هاستل مکالمات و گفتگوهای خوبی بین افراد انجام میگیره.

مثلا من شب آخر با یه جوان پرتغالی صحبت می کردم که فرداش داشت به جنگلهای بورنئو مالزی میرفت تا اورانگوتان ها رو ببینه و اطلاعات بسیار دقیق و بالایی از حیات وحش دنیا داشت و خیلی از صحبت باهاش لذت بردم. من این رو مدیون هاستل هستم که شرایط آشنا شدن افراد با هم رو  فراهم میکنه.
اون شب یه بلیت از کرابی به بانکوک به قیمت 558 تومن برای فردا گرفتم, بلیت برگشت من از بانکوک به تهران ساعت 22:30 بود و بلیت کرابی به بانکوک ساعت 18 بود, توی بانکوک باید فرودگاه عوض می کردم و چون حدود 1 ساعت طول می کشید تا به فرودگاه بعدی برم این یه کم کار رو ریسکی می کرد.

عکس121      121.jpg  عکس122:هاستل"پک آپ"       122.jpg                                    

به انتهای سفر رسیده بودم و باید بعد از 6 شب اقامت ساعت 12  از هاستل خاطره انگیز  "پک آپ"چک اوت می کردم و چون میخواستم ساعت 15 به فرودگاه برم اون چند ساعت رو توی لابی گذروندم  و خدا رو شکر که قوانینشون مثل اون هاستل بانکوکی نبود که نمیزاشتن حتی توی لابی بمونی.

ساعت 15:30 ازشون تشکر و خداحافظی کردم و با همون اتوبوس 90 بتی که ایستگاهش 300 متری اونجا بود به فرودگاه کرابی رفتم, پرواز ما "نوک ایر" بود و متاسفانه بیش از  یک ساعت تاخیر داشت و موقعی که به بانکوک رسیدم با سرعت به درب خروجی رفتم تا به همون  اتوبوس که مخصوص بین این دو فرودگاه هست به فرودگاه سووارنابومی برم و در اخرین لحظات به پرواز رسیدم. پرسنل تایلندی هواپیمایی ماهان جملات فارسی رو حفظ کرده بودن و توی سالن فرودگاه فریاد میزدن تا آخرین مسافرین که یکیشون من بودم رو به سمت گیت هدایت کنن. این دفعه صندلی وسط بودم و چون کسی کنارم نبود 4تا صندلی در اختیارم بود و با یه پرواز فوق العاده و پذیرایی خوب به تهران برگشتم چون هم شام میدادن و هم صبحانه.

ساعت حدودا 3 بامداد بود و دمای تهران 5 درجه بود و من که اول سفرم با خودم فکر میکردم 3اردیبهشت(تاریخ برگشت به تهران) هوا دیگه گرم میشه و کاپشن نیاورده بودم خیلی سردم بود و فورا خودم رو به یه تاکسی رسوندم تا منو به مهرآباد ببره که به پرواز ساعت 6 صبح تهران-شیراز برسم. ساعت 7:30 به شیراز رسیدم و اینجا خط پایان بود.

 

نکته هایی که اگر قصد سفر به تایلند داشته باشید شاید به دردتون بخوره:

1-برای کرایه موتور باید پاسپورت رو در اختیار اون بنگاه کرایه دهنده بزارید و چیزی که من مشاهده کردم این بود که امن هستن و یه جورایی کارشون بر پایه اعتماد هم هست چون خیلی از اونها  وقتی میخواستی موتور رو بهشون پس بدی حتی ظاهر وسیله و بنزین رو چک نمیکردن و پاسپورت رو بهتون پس میدادن, به نظر بنده موتور رو حتما حتی برای یک روز هم که شده اجاره کنید, چون تو جاده های سرسبز تایلند کلی چیز برای اکتشاف هست و در کل یه تجربه فوق العاده خاص هست.

2-پروازها و هزینه اقامت توی آغاز سال نوی تایلندی کمی بالا میره و در کل بنظر من بهترین فصل برای سفر به تایلند همون آبان تا اسفند هست چون هم رودخانه و آبشارها پر اب هستن و هم دمای هوا کمی معتدل تر هست. گرمترین موقع سال زمانی هست که من انتخاب کرده بودم ولی خوب اگر هدف شما شرکت در جشن آب باشه نمی تونید زمان دیگه ای رو انتخاب کنید, چون حتی پیدا کردن اتوبوس و هتل خالی هم کمی سخت و گرون میشه.

3-نوشیدن آب و خوردن میوه رو فراموش نکنید, چون اکثر بیماری ها در طول سفر بخاطر کمبود ویتامین و متعاقبا ضعف سیستم ایمنی هست و ما اونقدر گرم سفر میشیم که فراموش میکنیم میوه بخوریم و فکر میکنیم غذا تمام نیاز بدن رو برطرف میکنه.

4- در کشور تایلند یه "فستیوال نور" هم دارن که در ماه نوامبر برگزار میشه و اتفاقا بهترین جا برای برگزاری اون باز هم شهر چیانگ مای هست, عکسهایی که از این مراسم دیدم خیلی جالب بودن اگه تو نوامبر به تایلند سفر کردید از دستش ندید.

5-در مورد پادشاه صحبت نکنید, چون هم کسی دوست نداره در موردش حرف بزنه و هم صحبت کردن یک خارجی در مورد ایشون شاید به مذاق عده ای خوش نیاد, حتی یکبار یک روزنامه نگار استرالیایی بخاطر انتقاد از پادشاه در تایلند شش ماه زندانی شده بود.

6-توی بعضی نقاط تایلند صرافی خیلی کم پیدا میشه و بنظر من اصلا اجازه ندید که پولتون تموم بشه تا بعد چنج کنید, مثلا خود من فکر میکردم توی ترمینال چیانگ مای حتما صرافی وجود داره ولی نبود و سر همین قضیه حدودا 1 ساعت و نیم اون اطراف رو گشتم تا بالاخره تو یه پاساژ یه بانک پیدا کردم که پولم رو چنج کرد, یک بار دیگه هم توی کرابی این اتفاق برام افتاد.

7-من معمولا بعد از هر سفر احساس تغییر میکنم ولی این این سفر تاثیر زیادی روی ذهن من داشت, نمیدونم شاید چون اولین سفر تنهایی من بود یا بخاطر مسیر یا هم بخاطر مدت روزهای اقامتم و افرادی که توی سفر ملاقات کردم بود اما به شما هم توصیه میکنم این مسیر رو برید و حتی جزیره پوکت رو هم بهش اضافه کنید چون از کرابی با پرداخت حدود 20 دلار  میشه دو ساعته  با قایق به پوکت رفت.

8-منطقه کرابی ساحل های بسیاری داره ولی اگر دنبال ساحل آرام با شن های سفید می گردید به ساحل خلونگ موانگ برید, اگر دنبال ساحل شلوغ و شن های قهوه ای و ماساژ هستید به ساحل آو نانگ برید و اگه به دنبال ساحل با مناظر سرسبزتر و رویایی تر هستید به ساحل ریلی بیچ برید, البته شلوغ هم هست.

9-کرم ضدآفتاب رو هر روز استفاده کنید, چون نور آفتاب به خصوص در مناطق ساحلی پوست رو شدیدا می سوزونه ,من دو روز آخر ضد آفتابم رو گم کرده بودم, بعد  هر قسمت از پوستم که زیر لباس نبود از شدت آفتاب سوختگی  تا 2 ماه بعد سیاه بود.

10-کلیشه های منفی که در مورد تایلند در بین ایرانیان رایج هست حقیقت ندارن و بنظر من اتفاقا مردم تایلند بسیار نجیب و زحمتکش هستند, اون مسائل مربوط به بعضی مناطق ساحلی و تفریحی تایلند هست و در شهرهای شمالی اصلا موارد منفی مشاهده نمی کنید.

11- اگر وقت کافی داشته باشید و محل اقامت ارزون بگیرید افزایش دادن تعداد روزهای سفر هزینه ها رو چندان زیاد نمیکنه ولی کیفیت سفر بسیار بالاتر میره ,چون هزینه اصلی سفر همون بلیت هواپیما هست که برای سفر دو روزه و 2 ماهه تقریبا یکی هست.

12-داروهای معمولی مثل سرماخوردگی و ضد تهوع و ضد آبریزش بینی و پماد ضد حشره رو به همراه داشته باشید چون  گرونتر از ایران هست ,من یه پماد چشمی برای یکی از آشنایان گرفتم که قیمتش 120 هزارتومان بود ولی توی ایران 5 هزار تومن بود, درسته که کیفیت ها فرق میکنه ولی بخاطر بی ارزشی ریال در برابر دلار معلوم بود که همه داروها گرون تر از ایران هستن.

13- سفر انفرادی  مزایا و معایب خودش رو داره و من به کسانی که سفر سوم به بعدشون هست این نوع سفر رو پیشنهاد می کنم, چون بعضی جاها نیاز به تجربه داره و اگه آمادگیش رو نداشته باشید حسابی کلافه میشید.

 

خلاصه اینکه در سفر تنهایی آزادی عمل بیشتری دارید و ارتباط گیری شما با بقیه افراد قوی تر میشه ولی بعضی وقت ها هم ممکنه حوصلتون سر بره و خسته بشید, در مجموع این سبک سفر رو بسیار می پسندم.

 

در رابطه با هزینه سفر که اصلی ترین سوال دوستان و اطرافیان موقع برگشت از مسافرت هست هم باید عرض کنم که این عدد برای هر کسی میتونه متفاوت باشه و بستگی به تطبیق پذیری ما با شرایط داره, یعنی هر چقدر دنبال راحتی بیشتر باشید هزینه ها هم بالاتر میره.

هزینه دلاری من تو این سفر 650 دلار شد که این مبلغ شامل همه هزینه های درون تایلند از جمله اقامت و غذا و تفریح و حمل و نقل زمینی و ..  شد و اضافه بر اینها بعضی از بلیت ها رو هم با کارت بانکی ایرانیم خریدم که 2.178.000 تومن میشدن. تو این مبلغ ریالی حتی بلیت پرواز  شیراز-تهران با قیمت افسانه ای 650 هزار تومن (چون اون موقع ماکسیمم قیمت ها معمولا 300 تومن بود ولی چون 16 فروردین تقاضای مسافرین نوروزی برای برگشت به تهران زیاد بود قیمتها بالا رفته بودن) و تهران-شیراز 300 هزار تومن رو هم در نظر گرفتم.
اگر به این هزینه ها ویزا و بیمه مسافرتی 77 تومن و بلیت رفت و برگشت به بانکوک رو هم اضافه کنم و مبلغ دلاری (هز دلار در اون تاریخ 13 هزار تومن) رو به ریالی تبدیل کنم:


کل هزینه سفر بنده معادل "15 میلیون ودویست و شصت و پنج هزار تومن" شد.

 

 البته اگر کسی از مبدا تهران سفر رو شروع کنه و تو تایلند هم با اتوبوس تردد کنه هزینه سفرش خیلی کمتر میشه, من از این هزینه سفرم راضی بودم و فکر می کنم در برابر چیزهایی که دریافت کردم این هزینه خیلی عالی بود.
 

امیدوارم که از خوندن این نوشتار لذت برده باشید

شاد و پیروز باشید

 

 

نویسنده: امین زارعی

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر