پردیس زمین چابهار (سفرنامه چابهار)

4.6
از 68 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
پردیس زمین چابهار + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
11 بهمن 1399 09:00
87
28.3K

 

در قاعده دوازدهم از قواعد چهل گانه جناب شمس تبریزی سخنی زیبا در وصف و حال این روزهای مسافران آمده که چنان هم بی ربط به داستان ما نیست که می فرمایند: عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد و چه نخواهد، از سرتاپا عوض میشود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.
هرگز چنین روزی در تصوراتم نبود که بعد از تمام هیجانات سفر، ۱۴ روز را در حبس و قرنطینه باشم و خیلی زود به فکر نوشتن سفرنامه در آن روزها باشم. بعد از سفرنامه استانبول این دومین سفرنامه بنده میباشد. این روزها سبک زندگی و حتی سبک سفر در تمام دنیا عوض شده هرگز در مخیله ام نمیگنجید که دقیقا یک سال نتوانم سفر بروم. درست در ایام کریسمس سال ۲۰۲۰ وقتی که با همسفر لست سکندی از ترکیه برمیگشتم، برنامه ریزی کردیم که چند سفر را در سال جدید با هم برویم. ولی زهی خیال باطل، همین که به ایران رسیدیم زمزمه های ویروس کوید ۱۹ پیچید و آنچنان دنیا را دگرگون کرد که سفر را به کلی از یادمان برد. همه میدانیم که این ویروس چنان لطمه ای به صنعت گردشگری زد که بسیاری از کسب و کارها در این راه و حتی افراد اهل سفر نیز لطمه دیدند.
امکان سفر خارجه وجود نداشت، به همین خاطر هر روز مقاصد مختلف داخلی را در سایت های مختلف جستجو میکردم .اما از ترس این ویروس نمیتوانستم تصمیم بگیرم. با توجه به عکس و فیلم های که مدام از زیبایهای چابهار میدیدم، ندیده و نرفته مجذوبش شده بودم اما هرازگاهی هم عکس هایی از کودکان معصوم و زیبایش و کلاس های کپر مانندش میدیدم که در فقر و محرومیت زندگی می کنند، آنچنان قلبم را به درد می آورد که تاب دیدنش را نداشتم.
اما این شهر جذابیت هایش، وسوسه کننده بود. برعکس سفرهای پیش که میرفتم همسفرانی بسیاری داشتم، اما در این سفر خبری از همسفری نبود. به کسی هم نمیتوانستم اصرار کنم که همسفرم باشد. در گیر و دار برنامه ریزی بودم که برادر جان هم اعلام آمادگی کرد. هر دو خوشحال از اینکه برای اولین بار با هم سفر میرویم. از طرفی هم بسیار نگران از روز برگشت و اینکه نکند با خودمان ویروس را آورده باشیم. به هر حال عزممان جزم برای سفری که مملو از هیجان و استرس بود.
چابهار یکی از شهرستانهای استان سیستان و بلوچستان است که در جنوب شرقی ایران و در کنار آب های اقیانوس هند و دریای عمان قرار دارد. چابهار همانطور که از نامش پیداست به چهاربهار معروف است. یعنی در تمام فصول سال آب و هوای خنک و معتدل دارد. بهترین فصل برای دیدن زیبایهای چابهار فصل پاییز و زمستان است. 

 

1.jpeg
نقشه ایران و موقعیت چابهار در نقشه (از اینترنت)

راههای دسترسی به چابهار

چهار گزینه در پیش رو داریم. 
گزینه اول که راحت و کوتاه ترین راه میباشد، هواپیماست و با استفاده از سایت های معتبر به راحتی بلیط های هواپیما را میتوان تهیه کرد. همچنین فرودگاه کنارک در فاصله پنجاه کیلومتری از چابهار میباشد که با ماشین مسیری یک ساعته است.
گزینه دوم قطار، اما شهر چابهار ایستگاه ریلی ندارد و برای رسیدن به چابهار باید از قطارهای مسیر زاهدن یا بندرعباس استفاده کرد و از آنجا به وسیله اتوبوس به چابهار رفت. 
گزینه سوم پایانه و ترمینال مسافربری جنوب در تهران و ترمینال مسافربری مکران در فاصله پنج کیلومتری از چابهار و از طریق سایت اینترنتی و دفاتر تعاونی قابل رزرو است.
گزینه چهارم هم ماشین شخصی که میتوان از جاده های زیبا و شهرهایی که در طول مسیر است، نیز بازدید کرد.


حال خوب قبل از سفر 

حال خوب قبل سفر یعنی مدام سفرنامه خواندن، برنامه ریزی کردن، لباس انتخاب کردن، چمدان بستن، استرس های رسیدن به فرودگاه و..... 
همیشه قبل سفر به فکر لباس و وسایل ضروری و تنقلات بین راهی بودم. اما اینبار اولویتهایم انجام تست کرونا برای پیشگری، الکل و ماسک، قرص ویتامین و دیگر الزامات مهم بود. 
از ملزومات سفر به چابهار میتوان عینک آفتابی، کلاه لبه دار، ضدآفتاب، کفش مخصوص پیاده روی و کفش مناسب کنار ساحل و همچنین اسپری دفع حشرات برای فصول گرم تابستان نام برد.
مدام در حال خواندن سفرنامه های لست سکند مربوط به چابهار بودم که راه و چاه کار دستم بیاد. بهترین راه برای آشنایی با دیاری جدید و تجربه مسافرانی که همه چیز را شفاف سازی کرده اند، خواندن سفرنامه اونم از سایت وزین لست سکنده.
به خاطر گرانی بلیط های هواپیما مدام در جستجوی تاریخی معقول و قیمتی منصفانه بودم. هر روز قیمت ها را از سایت های مختلف چک میکردم. هرچه بیشتر منتظر میماندم قیمتها بالاتر میرفت. وقتی تاریخ های اوایل دی را دیدم قیمت ها دوبرابر شده بود، بی درنگ تصمیم نهایی را گرفتم و بلیط رفت را از سایت سپهر برای اواخر آذر یعنی ۲۶ دی ماه با قیمت ۴۷۶ هزار تومان به ازای هر نفر و بلیط برگشت را هم به تاریخ ۲۹ دی ماه با قیمت ۵۴۱ هزار تومان رزرو کردم. 
با خواندن سفرنامه اطلاعاتی در مورد لیدرهای محلی آن منطقه و جستجوی در اینستاگرام و صحبت با لیدرهای مختلف در مورد گشت های چابهار بالاخره یکی از آنها که لیدر محلی بود و قیمت منصفانه ای میگفت، انتخاب شد. 


هتل یا اقامتگاه بومگردی

اول برای اینکه میدانستیم که چند روز زمان لازم است تا به همه گشت ها برسیم، باید جاذبه های چابهار را یکی یکی با آدرس و محل دقیق پیدا میکردیم و اینکه باید در نظر میگرفتیم که به هر کدام چقدر زمان اختصاص دهیم تا بتوانیم تمام این زیبایها را کامل ببینیم.
زیباییهای چابهار آنچنان دلفریب است که روزها و حتی ماهها را در کنار سواحل بی کرانش طی کنید، باز هم کم است. ولی با توجه به شیوع ویروس ترجیحمان بر این بود که مکانهای شلوغ از جمله بازارهای پرتردد را از گشت هایمان حذف کنیم. بدین ترتیب سه روز کامل برای گشت های که انتخاب کرده بودیم کافی بود. با این وجود باید هتل یا اقامتگاهی خوب را برای این سه روز پیدا میکردیم، برای پیدا کردن هتل یا اقامتگاه بومگردی یا خانه های اجاره ای یا مهمانسراها باید چند نکته را در نظر گرفت

نکته اول  
لوکیشن مناسب: امن بودن منطقه 
چابهار به دو قسمت منطقه آزاد و منطقه ای که بومیان و ساکنان قدیم این شهر تعلق دارد تقسیم شده است و ناگفته نماند هر دو مناطقی بسیار امن و مطمئن و مردمانی بسیار مهربان و مهمان نواز دارد.
نکته دوم
قرار گیری هتل یا اقامتگاه فاصله با ساحل، مراکز تفریحی و مراکز تجاری مانند منطقه آزاد چابهار که برای خرید، صرف غذا و پیداکردن رستوران امری مهم است. 
نکته سوم
تمیز و ضدعفونی بودن که این روزها فاکتور بسیار مهمی است و باید در اولولیتها  قرار گیرد. 
نکته چهارم
بودجه بستگی به مسافر دارد که چه مقدار پول را برای اقامتگاه یا هتل در نظر میگیرد. با توجه به این چند نکته که در بالا ذکر شد و با پرس جوی بسیار و ارزش یابی مسافران در مورد اقامتگاه ها و هتل ها بالاخره از سایت (تریپ Trip.ir) اقامت در هتل چهار ستاره لاله، اتاق تویین به مبلغ ۳۹۰ هزار تومان، به ازای هرشب برای دو نفر، با صبحانه به مدت سه شب رزرو کردم.  

 

هتل لاله
ورودی هتل لاله

آدرس هتل لاله انتهای بلوار امام خمینی .مقابل پارک الغدیر و در فاصله چند قدمی با دریا کوچک. 
قبل از اینکه سفرنامه چابهار رو شروع کنم میخوام پیش زمینه ای از زیبایهای چابهار رو با هم ببینیم.

 

شروع سفر

راه مرا میخواند و من پر از شور و اشتیاق سفر، اما با چاشنی ترس از ویروسی که ممکن بود هر لحظه همراهمان شود. اما تمام موارد بهداشتی را رعایت کرده بودیم. به جای زدن یک ماسک از دو ماسک استفاده میکردیم که تنفسی بسیار سخت هم داشتیم و از مواد ضدعفونی به وفور استفاده میکردیم. با وجود محدودیتهای کرونایی و منع تردد بین شهری که شامل ماشین های شخصی میشد، مجبور بودیم که از اتوبوس استفاده کنیم و قبل از شروع سفر باید ۸ ساعت خسته کننده را از سنندج تا تهران داشته باشیم.
هزینه بلیط اتوبوس از سنندج به مقصد تهران به ازای هر نفر ۱۰۰ هزار تومان. 
بلیط پروازمان روز بیست و ششم دی ماه ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح بود و از آنجا که باید دو ساعت قبل از پرواز، در فرودگاه می بودیم به همین خاطر ساعت ۹ شب قبل از پرواز، به وسیله اتوبوس به طرف تهران حرکت کردیم و ساعت ۴ صبح به تهران رسیدیم. با استفاده از تاکسی های ترمینال مستقیم به طرف فرودگاه مهرآباد، ترمینال ۱ حرکت کردیم.
(هزینه تاکسی ترمینال تا فرودگاه مهرآباد ۳۵ هزار تومان) 
دقیقا دو ساعت قبل از پرواز به فرودگاه رسیدیم. همین که به فرودگاه رسیدیم، از تونل ضدعفونی فرودگاه رد شدیم و به جای استفاده از رستوران فرودگاه برای صرف صبحانه، به ساندویج خانگی که با خودمان آورده بودیم بسنده کردیم. نکته بسیار جالب این بود که اینبار گیت پرواز خیلی به موقع باز شد و پروازمان بدون هیچ تاخیری دقیقا رأس ساعت ۷:۳۰ پرواز کرد. تدابیری که برای پیشگیری از ویروس در پرواز اتخاذ شده بود شامل فاصله گذاری اجتماعی صندلی ها یک در میان و در بدو ورود به هواپیما با یک پک که شامل ماسک، دستکش یک بار مصرف، پدالکلی بود. خوشامد گویی شدیم. همچنین به جز یک بطری آب معدنی هیچ نوع صبحانه ای برای مسافران سرو نشد.

 

پک بهداشتی
پک بهداشتی

دقیقا راس ساعت ۹:۳۰ به فرودگاه کوچک کنارک در فاصله پنجاه کیلومتری از چابهار که فقط فاصله پنج کیلومتر تا کنارک داشت رسیدیم. همین که از هواپیما به طرف اتوبوس فرودگاه رفتیم تفاوت دمای بسیار زیادی را احساس کردیم. سنندج بسیار سرد و برفی کجا، هوای مطبوع و بهاری چابهار کجا. دمای هوا در چابهار ۲۱ درجه بالای صفر بود.
راننده که لیدر بومی چابهار هم بود با روی گشاده در فرودگاه منتظرمان بود، با برنامه ریزی هایی که از قبل با راننده داشتیم، قرار بود که روز اول را به گشت کنارک اختصاص دهیم. 

 

روز اول سفر: ۹۹/۹/۲۶

 گشت ها شامل: گشت داخل شهر کنارک، بندر کنارک، اسکله صیادی، تاناکورا، بندر پزم تیاب و منطقه تجاری چابهار.

مستقیم از فرودگاه به طرف شهر کنارک رفتیم، شهری آرام و کوچک با مردمانی مهربان اما بسیار محروم، از این همه محرومیت قلبم به درد آمد از اینکه با این همه ثروت‌ ملی چرا مردمان این سرزمین باید در فقر و تنگدستی زندگی کنند.
گشت اولمان بندر کنارک بود که یکی از زیباترین جاذبه های کنارک و همچنین از طولانی ترین بنادر ایران میباشد. بندر مملو از لنج های باری و قایق های صیادی بود و صیادانی که بعد از ماهها از دریا آمده بودند. زیبایی آبی دریا، قایق های کوچک و بزرگ، طرح و نقش کشتی های صیادی که بعضی دو طبقه آبی روشن و تیره بود، صدای مرغابی ها، آنچنان مرا به وجد آورده بود که تند تند فیلم و عکس میگرفتم اما آن زیبایها را تا از نزدیک نبینی هیچوقت در دریچه دوربین نمیتوان گنجاند. هرچه برایتان از زیبایهایش بگویم کم گفتم اما مانند ضرب المثلی که میگوید شنیدن کی بود مانند دیدن باید این زیبایها را از نزدیک دید و لمس کرد.

 

اسکله صیادی کنارک
اسکله صیادی کنارک

راننده ما را با ماشین به جایی تقریبا وسط دریا که لنج های بزرگتر باری در آنجا پهلو گرفته بودند، برد و گویا یک سری از آنها بعد از دو ماه و نیم تازه از صید ماهی در دریاهایی از قبیل دریای سومالی و اقیانوس هند برگشته بودند. همه جا بوی شوری آب، بوی ماهی، خنکی و رنگ آبی دریا، آفتاب سوزان آن هم در دی، آخرین ماه پاییز، چهره مردان خسته تازه از دریا برگشته، تکاپو و جریان زندگی، همه و همه آنچه بود که در سفر همیشه به دنبالش میگشتم.

کنارک
بندر طویل کنارک

 از آنجایی که در سنندج تاناکورای بزرگی اجناس دست دوم خارجی هست. از سفرنامه ها خوانده بودم که کنارک هم تاناکورا دارد. بدین ترتیب به طرف شهر که در فاصله حدودا ده دقیقه ای با ماشین از اسکله صیادی بود حرکت کردیم. از راننده خواستم تا ما را نزدیک تاناکورا پیاده کند. می خواستم بافت شهری خانه ها و مردمان شهر را از نزدیک ببینم. بدین ترتیب نیم ساعتی را از کنار بعضی از خانه هایی که از حیاطشان درختان نخل و گل های صورتی رنگ کاغذی سر بر آورده بودند گذشتیم، مردم بسیار کمی داخل شهر بودند. هرآنچه که می دیدم آرامش و امنیت و مردمانی بدون ماسک بودند، اینجا انگار سیاره ای دیگر باشد، شهرش چه از نظر امنیت و مهربانی، چه از نظر کرونا سفید سفید بود.

 

6.jpeg

7.jpeg

خانه های های کنارک 

 وقتی به تاناکورا  رسیدیم، پاساژی بسیار کوچک و چند مغازه کوچک بر‌ خیابان بود که با تاناکورای سنندج قابل قیاس نبود. چرخی کوتاه زدیم و از لیدرمان خواستیم تا مارا به بندر پزم ببرد. 

 

بندر پزم
بندر پزم


با پیش زمینه ای از بندر پزم که در صفحات مجازی تصاویری دیده بودم. شوق و اشتیاقی وافر به دیدنش داشتم. این بندر زیبا در در امتداد ساحلی دریای عمان و فاصله ۶۰ کیلومتری از چابهار قرار دارد. این بندر در بین بومیان به تیاب ساحلی معروف است. برای رسیدن به این منطقه از کنار روستای پزم به طرف ساحل صخره ای که سربالای خاکی دارد میرویم و باریکه راهی را ادامه دادیم تا به ساحل بسیار زیبا و نیلگونی رسیدیم که هر چه چشم نگاه میکرد از زیباییش سیر نمیشد.

از کنار ساحل صخره ای بلند رد شدیم که سفید و پرابهت شبیه وال بود. بعد از کمی پیاده روی در کنار ساحل به طرف صخره، حفره ای که به مثابه گودال بود و در فصل تابستان به دلیل بادهای موسمی آبفشان ایجاد میکند و ارتفاعش به ده متر میرسد رفتیم. بسیار آرام و زیبا بود میخواستم ساعتها در آنجا بنشینم و به صدای آبی که به صخره ها برخورد می کرد گوش دهم. وقتی آبی دریا از وسط حفره در حال جوشش و خروش بود تصور چشمی آبی را برایم تداعی میکرد از همین رو آن نقطه از ساحل را چشم دریا نامیدم. خنکی آب، آفتاب سوزان کنار ساحل را برایم بسیار دل انگیز کرده بود.

چشم آبی دریا

چشم آبی دریا
چشم آبی دریا

دل کندن از این تکه از ساحل برایم بسیار سخت بود. اما جاهای بکری که پیش رو بود، مرا به طرف خود می کشاند تا بیشتر ببینم و گوش فرا دهم و لذت ببرم. ساحل را که جلوتر رفتیم به صخره های دالان مانندی رسیدیم، آنچنان اغوا گر بود، انگار که قاب عکس است برای دوستداران عکاسی. این گوشه از ساحل برایم بسیار زیبا بود مشغول به ثبت لحظات بودم. از دالانی به دالانی دیگر میرفتم. ناگهان دسته ای از خرچنگ های خجالتی پا به فرار گذاشتند. هیجان و ترس با هم یکی شد من ترس از خرچنگ ها و آنها هم حس متقابل به من. 
ساعاتی را در آنجا سپری کردیم و وقت نهار رسیده بود با پرس و جو و برنامه ریزی که قبلا کرده بودم و تایید نهایی لیدرمان رستوران خلیج در محله شیلات چابهار را انتخاب کردیم و حدودا بعد از یک ساعت از کنارک به رستوران خلیج در چابهار رسیدیم. 
رستوران خلیج که هم اقامتگاه و هم رستوران نیز بود مکانی بسیار زیبا پر از دار و درخت و ساختمانی چوبی دو طبقه دقیقا مشرف بر روی دریا بود. سالن طبقه یک که محیط داخلی رستوران بود به خاطر شرایط کرونایی بسته اما سالن روباز که طبقه دوم بود و منظره بسیار زیبایی داشت باز و قابل استفاده بود. غذاهای که سفارش دادیم شامل کرایی مرغ و ماهی شوریده و ترشی انبه بود. همیشه اولویتهایم در سفر غذای سنتی آن منطقه میباشد. کرایی مرغ غذای معروف چابهار که خوراک مرغ بسیار تند به همراه پلو و دورچین که واقعا هم خوشمزه بود، ماهی شوریده هم شامل دو عدد ماهی نمکی و سبزی پلو بود که واقعا مزه خوبی داشت و مقدارش واقعا برای یک نفر زیاد بود. غذاها دو پرس کرایی مرغ و یک پرس شوریده ماهی به همراه ترشی انبه و دو عدد نوشیدنی که جمعا ۱۷۴ هزار تومان شد. در گشت های چابهار غذای راننده بر عهده مسافر است. 

چابهار

چابهار
فضای رستوران خلیج 

چابهار

رستوران خلیج

غذاهای رستوران خلیج

ساعت ۴ عصر بود و بنا بر این شد که برای استراحتی کوتاه و گذاشتن چمدانها به هتل برویم و بعد به طرف منطقه آزاد چابهار تجاری برویم.
فاصله بین رستوران خلیج و هتل لاله با ماشین فقط ده دقیقه بود بدین ترتیب بسیار زود به هتل رسیدیم. 
هتل لاله در کنار ساحل دریا کوچک که ساختمانی دو طبقه سفید و حیاطی بزرگ که شامل ۳۸ اتاق که ۸ اتاق سویت مانند و ۳۰ اتاق یک تا سه تخته میباشد، همچنین از امکانات هتل می توان رستوران، کافی شاپ، سالن بیلیارد، سالن ورزشی، استخر، نمازخانه، سرویس بهداشتی بانوان و آقایان جداگانه در طبقه همکف، پارکینگ، روم سرویس، غرفه صنایع دستی، سالن کنفرانس، سالن همایش و آسانسور نام برد.

 

هتل لاله چابهارهتل لاله چابهارهتل لاله چابهارهتل لاله چابهار19.jpeg

هتل لاله
هتل لاله

برخورد رسپشن بسیار گرم و صمیمانه بود خیلی زود پذیرش انجام شد و برای استراحتی کوتاه به اتاقمان که در طبقه دوم بود رفتیم. برعکس محوطه و لابی مجلل هتل اتاق دو تخته تویین بسیار کوچک و قدیمی با کمدهای کهنه، دوعدد صندلی و میز چوبی، یخچال با دو عدد آب معدنی، تلویزیون و اما سرویس بهداشتی و حمام بسیار کوچک که فقط با یک پرده جنس مشبک مانند از هم جدا شده بود. حوله ها بسیار کهنه بودند. شامپو و صابون اصلا قابل استفاده نبودن. 
در این روزهای کرونایی باید الکل در اتاق می بود ولی هیچ اثری از الکل یا مواد ضدعفونی کننده نبود. پنجره ها به خاطر حشرات باز نمیشد و در کل از اتاق اصلا راضی نبودیم. 

هتل لاله چابهارهتل لاله چابهارهتل لاله چابهار24.jpeg

25.jpeg
اتاق هتل لاله

بعد از استراحتی کوتاه ساعت ۶ بعد از ظهر، با استفاده از شماره ۱۸۱۱، ماشینی به مقصد منطقه آزاد چابهار با هزینه ۱۰ هزار تومان گرفتیم که واقعا مبلغ قابل قبولی بود. در چابهار تاکسی خطی وجود ندارد و با استفاده از شماره های ۱۸۱۱ و ۱۸۳۲ میتوان به هر نقطه از چابهار دسترسی پیدا کرد.
منطقه تجاری آزاد چابهار شامل مراکز خرید از جمله بازار صالحیار، بازار زرگرها، بازارتیس، مجتمع تجاری صدف، بازار فردوس و بازار پردیس است. این مراکز از ساعت ۱۷ تا ساعت ۲۳ شب باز است و اجناسی مانند کیف و کفش، پوشاک و پارچه، لوازم خانگی برقی و ایستگاه شکم و خوراکی را در خود جای داده است. مغازه های از لباسهای سنتی بلوچ که سوزن دوزی و آیینه کاری شده بود، مرا مجذوب خود کرده بود. اما قیمتهای بسیار گرانی داشت. گویا هر ساله جشنواره های سنتی بلوچی در این منطقه تجاری برپا میشده که شامل غرفه صنایع دستی زنان بلوچی و موسیقی زیبای سیستان و بلوچستان است. اما امسال به خاطر کرونا خبری از این جشنواره نبود. در همان حوالی در حال ساخت و ساز مجتمع های دیگری هم بودند. منطقه ای بزرگی بود و اگر اهل خرید باشی این مراکز برایت بسی مفرح است.

 مراکز تجاری چابهار مراکز تجاری چابهار

 مراکز تجاری چابهار
 مراکز تجاری منطقه آزاد

ساعاتی را در مراکز تجاری تفریحی گذراندیم و دنبال فست فودی میگشتیم که شام را در آنجا صرف کنیم. مغازه  و دکه های بسیاری در آنجا بود. اما از پسرکی نوجوان که در یک مغازه ایستگاه شکم شاگرد بود در مورد فست فودی سوال کردم که با دست صدمتر جلوتر را نشانمان داد گفت که تازه تاسیس است و غذاهای خوبی دارد. دنباله رو اشاره او شدیم تا به فست فود ویکو لند رسیدیم. ویکولند ساختمانی تازه تاسیس و جذاب در دوطبقه با دکوراسیونی مدرن و ما طبقه دوم را برای سرو انتخاب کردیم چون که خلوت بود و به جز ما کسی نبود. پیتزا مومبای کرایی مرغ و سیب زمینی سرخ شده و دلستر سفارش دادیم که واقعا پرحجم و خوشمزه بود و جمعا ۷۰ هزار تومان شد. در ضمن برخورد پرسنل هم عالی بود. و سر هر یک از میزها مواد ضدعفونی بود و همه از ماسک و دستکش استفاده کرده بودند. 



 چابهار ویکولندرستوران چابهار

31.jpeg

غذا و محوطه ویکولند 

از ویکولند با ۱۸۱۱ تماس گرفتیم و ماشینی به هتل لاله خواستیم با همان هزینه ۱۰ هزار تومان به هتل برگشتیم کرایه روز اول گشت کنارک ۲۰۰ هزار تومان.

 

 

روز دوم:۹۹/۹/۲۷

گشت های روز دوم شامل گشت های غرب چابهار اعم از باغ میوه های استوایی، کوه گل افشان، بندر تنگ، تلاقی کویر و دریا، ساحل کشتی سنگی، دره تندیسها و ساحل درک.

شب قبل راننده که روز اول لیدرمان بود، با ما تماس گرفت و از ما خواست که صبح زود ساعت ۸ آماده باشیم و اینکه معذرت خواهی کرد که نمیتواند دو روز بعد را همراهمان باشد به همین دلیل راننده و لیدر محلی دیگری را به ما معرفی کرد. که خیلی بهتر شد برای ما و شانس آوردیم. حتما در انتخاب لیدر دقت کنید. 
ساعت سرو صبحانه در هتل ۷:۳۰ تا ۱۰ بود ما راس ساعت ۷:۳۰ در سالن سرو صبحانه حاضر شدیم سالن بزرگ و صبحانه سلف سرویس بود. سه میز بزرگ به صبحانه اختصاص داده شده بود. صبحانه شامل دو نوع آش گرم مخصوص منطقه سیستان و بلوچستان و در طی سه روزی که صبحانه را در هتل سرو کردیم متنوع بود، تخم مرغ آبپز، سوسیس و نیمرو،  یک‌ روز هم به همراه سبزیجاتی از قبیل کلم و کرفس که باب میل من نبود. کره، پنیر، دونوع مربا، عسل، نوشیدنی سرد و گرم شامل چای و آبمیوه، نان لواش و بربری و نوعی دسر که شبیه محلبی بود و من در دوران کودکی خورده بودم و برایم بسیار خوشمزه و یادآور خاطرات دوران کودکی بود. در کل صبحانه برایمان قابل قبول بود. برخورد کارمندان هتل بسیار محترمانه و همه از ماسک استفاده کرده بودند در ضمن بر روی تک تک میزها الکل گذاشته بودند.

 

32.jpeg33.jpeg34.jpeg

35.jpeg
صبحانه هتل لاله

راس ساعت ۸ صبح راننده جدید آقای جان محمد اسرار، در لابی منتظرمان بود. مردی قدبلند و بسیار خوشرو با لباس محلی بلوچی خودش را معرفی کرد و خیلی زود راهی شدیم چونکه باید ۱۵۰ کیلومتر میرفتیم تا به آخرین مسیرمان یعنی درک میرسیدیم. 
مسیر اولمان جاده کهیر، زرآباد بود حدودا بعد از نیم ساعت به روستای چهاربیتی رسیدیم. روستایی با مزارع میوه های استوایی از قبیل موز، گواوا، انبه ، چیچک، لیمو و کنار را داشت. بعد از حدود ده دقیقه پیاده روی به یکی از باغهای که این میوه ها را داشت رفتیم. صاحب باغ بی هیچ چون و چرای اجازه داد که به داخل باغش برویم و از میوه هایش عکس و فیلم بگیریم. این نکته برایم بسیار جالب بود که باغ ها نه حصاری محکم نه درو پیکری خاص داشتند و صاحبان باغ ها با گشاده روی بسیار میزبان مهمانان میشدند. مهربانی و لطفی که در مناطق دیگر اصلا وجود ندارد. در دل آن رمل و کویرها باغ های اینچنین سرسبز و زیبا بسیار شگفت انگیز بود. آن منطقه را بسیار دوس داشتم چونکه کمی شبیه باغ روستاهای اطراف سنندج بود.
درختان موز بسیار بلند و فاخر بودند برایم جالب بود چونکه تا به حال درخت موز را از نزدیک ندیده بودم. موزها به شکل خوشه ای بود که گلی بنفش در زیر خوشه داشت. اما موزها هنوز سبز و نرسیده بودند. لیدرمان توضیح داد که موزها را سبز و کال برداشت میکنند تا به شهرهای دیگر بفرستند و در طی مسیر موزها رسیده و قابل خوردن میشوند. میوه دیگری که تا به حال ندیده بودم گواوا بود. بومیان منطقه این میوه را زیتون می نامیدند که بسیار با زیتون مناطق شمال فرق داشت. بوی بسیار خوبی داشت کمی هم شبیه گلابی بود اما این میوه هم فصل برداشتش نبود و هنوز کال بود.


چابهارچابهارچابهارچابهار

باغ میوه های استوایی
 باغ میوه های استوایی

به طرف مسیر کوههای گل افشان رفتیم. 
در دشت های وسیع شمال غرب چابهار منطقه کهیر پدیده ای بسیار نادر و اعجاب انگیز به نام کوههای گل افشان قرار دارد. در این دشت وسیع تا چشم کار میکرد بیابان بود و هیچ نوع دار و درختی در نواحی اطراف این تپه های مخروطی شکل وجود نداشت. این پدیده یک اثر نادر زمین شناختی است، که باعث میشود هیچ گیاه و گل و درختی رشد و نمو نداشته باشند و با پرتاپ گل از زمین و متصاعد شدن گازی از اعماق زمین تپه مخروطی شکل به وجود می آید. همچنین به گفته بعضی، این گل خاصیت بسیار زیادی برای پوست دارد اما از نظر علمی ثابت شده نیست.برای بالا رفتن از این تپه مخروطی شکل باید کفش مناسب داشته باشید زیرا راه ناهموار و سربالایی دارد. وقتی به بالای تپه رسیدیم چند نفر با دوربین منتظر قلوپ قلوپ کردن گل افشان بودن تا این لحظه را ثبت کنند.

ناگفته نماند که چند کودک و یک مرد بلوچی در کنار تپه ایستاده و مجسمه های از همین گل خاکستری رنگ میسازند و میفروشند. در ضمن بالای تپه نباید زیاد به دهانه گل افشان نزدیک شد زیرا ممکن است هر لحظه در آن گل فرو رفت. بعد از دیدن این پدیده نادر میخواستیم به طرف پایین تپه برویم که چند مسافر دیگر از راه رسیدند. پسری جوان با اشتیاقی فراوان، خیلی زود جدا از همسفرانش خودش را به بالای تپه رساند. علی رغم اینکه به او گفتند که نزدیک دهانه گل افشان نشود اما خیلی نزدیک شده بود و ناگهان تا کمر در گل فرو رفت با صدای جیغ من که خیلی بهش نزدیک بودم دو مرد زود او را بیرون کشیدند. خیلی وحشتناک بود چون که فقط در چند ثانیه اتفاق افتاد. خداروشکر که زود بیرونش کشیدند اما تمام بدن و لباسهایش گلی شد. بلافاصله برای اینکه به گشت های دیگر برسیم به پایین تپه رفتیم و به مسیرمان ادامه دادیم. 
 

41.jpeg

42.jpeg
گل افشان

راه را به سوی بندر تنگ، تلاقی کویر و دریا ادامه دادیم. جاده های مسیر غرب چابهار آسفالت، اما بسیار ناهموار و خطرناک بودند. سرازیری و سربالایی های زیادی داشت که به علت نشست زمین ناشی از آب باران و سیلابها به وجود آمده بود. اما جدا از خطرناک بودنش این جاده ها را خیلی دوست داشتم. به نظرم در نوع خودش جاذبه محسوب میشد. کم کم به روستای تنگ نزدیک شدیم. جاده را تا انتها رفتیم تا اینکه به کنار اسکله صیادی رسیدیم لنج و قایق های موتوری کوچک و بزرگ زیادی پهلو گرفته بودند و یک عده هم ماهی های تازه صید شده میفروختند .ماشین های یخچال دار هم منتظر صید تازه بودند تا به شهرهای اطراف ببرند. ما هم به جزر و مد دریا نگاه میکردیم و سخنان لیدرمان که با انگشت لبه آب را نشان میداد و آب تا آخرین پله و لبه آسفالت جاده آمده بود.

منتظر قایق موتوری که گردشگران را به محل تلاقی کویر و دریا میبرد، بودیم. تا اینکه پیرمردی مسن با پارچه سفیدی که بر روی سر و شانه اش پیچیده بود و مردمان بلوچ آن را لنگی مینامند به طرف ساحل آمد با قایق موتوری اش به لبه ساحل نزدیک شد و برای لیدرمان که از قبل با او هماهنگی کرده بود دست تکان داد. سوار قایق شدیم و یک ربع بیشتر بر روی دریا قایق سواری کردیم. باز هم حسی خوشایند از رنگ ها، بوها، صداها، خنکی هوا که با سرعت قایق بیشتر و بیشتر هم میشد و مرغابی هایی که بالای سرمان در پرواز بودند همه اینها دست به دست هم داده بودند تا هیجان سفر را برایم بیشتر کنند. وقتی که قایق سرعتش را کم کرد هیچ وقت انتظار آن همه زیبایی را نداشتم!


مگر میشود یک طرف دریا به رنگی بسیار آبی و زیبا و یک طرف کویر و رمل های شنی، واقعا شگفت انگیز بود آنچه که در فیلم و عکس دیده بودم اصلا با این همه زیبای قابل مقایسه نبود. قایق لبه رمل ها ایستاد و ما پیاده شدیم چند گردشگر که قبل از ما به آنجا رفته بودند با قایق به روستا برگشتن. به جز ما هیچکس در آنجا نبود. بلافاصله کفش هایم را در آوردم. خیال اینکه در آن آب زلال و آن رمل های شنی بخواهم با کفش راه بروم بسیار مسخره بود. احساس می کردم در جزیره ای بسیار کوچک در وسط دریا هستم. همیشه آرزوی دیدن مالدیو را داشتم ولی انگار اینجا از مالدیو هم زیباتر باشد!! ورای تصوراتم بود که از یک سو در رمل های شنی قدم بزنم و به راحتی بتوانم در چند قدمی در دریا هم قدم بزنم.

برادرم مدام از من میخواست که از او فیلم و عکس بگیرم. اما مگر می شد که در آن سکوت و آرامش در آن هوای خنک به دنبال عکس گرفتن بود. کاش میشد ساعتها در آنجا بنشینم و فقط و فقط از آن همه زیبایی لذت ببرم. اما راننده گفت که اگر می خواهید به غروب درک برسید باید کم کم راهی روستا شویم. اما دل کندن برایم بسیار سخت بود. واقعا نمیتوانستم آن همه زیبایی را جا بگذارم و بروم از راننده خواستم تا کمی دیگر هم بمانیم اما پیرمرد با قایقیش منتظرمان بود.

با ناراحتی و فراق سوار بر قایق شدیم و بعد از یک ربع به روستا رسیدیم. در هنگام برگشت نکته جالبی که دیدم جزر و مدآب بود. آبی که تا لبه آسفالت جاده آمده بود حالا پنج پله پایین تر رفته بود و جزر و مدی بسیار زیبا را در آن چند ساعت دیدیم.تازه آنجا یادم افتاد ای دل غافل در همان بدو ورودمان به آن مکان حیرت انگیز، عینک آفتابیم را در کنار شن ها رها کرده بودم. انگار عینکم هم توان دل کندن نداشت.لیدرمان گفت نگران نباشید به پیرمرد زنگ زد و از او خواست که بگردد و عینکم را بیاورد. اما یکی از گردشگرانی که بعد از ما به آن نقطه رفته بود عینکم را پیدا کرد و پس آورد. هزینه قایق تا مسیر تلاقی کویر و دریا ۱۰۰ هزار تومان شد.

 جزر و مد

 جزر و مد
 جزر و مد

 

تلاقی کویر و دریا
تلاقی کویر و دریا 

با هماهنگی های لیدر بزرگوار، در همان روستای تنگ نهارمان در اقامتگاه احمد سزاواری سرو شد. دم در اقامتگاه دختر بچه های زیبا با لباس های محلی رنگارنگ در حال بازی بودند. تا من را دیدن برایم دست تکان دادند. چقدر ایام کودکی بی ریاست، چقدر آدم های این مرز و بوم صاف و ساده و دل پاکند. زمانی که منتظر بودیم غذا را بیاورند، دختر بچه ای زیبارو که دختر صاحبخانه بود کنارمان نشست. صورتی ریز و رنگ پوستش گندمی، با چشمان درشت عسلی و لبخندی ملیح که بر لب داشت با ما صحبت میکرد. اسمش را پرسیدم آسیه بود. آسیه زیبا خواست که برایمان شعر بلوچی بخواند ما هم با کمال میل پذیرفتیم. شعری کوتاه با لهجه قشنگ بلوچی بسیار لذت بردی .و بسیار تشکر کردیم. از او خواستم که برود و دوستانش را هم بیاورد.

اولش گیج بود که چرا میخواهم دوستانش را ببینم. همیشه ترجیح میدهم در هر کجا که باشم اگر کودکان کار یا هر کودکی دیگر را که دیدم به جای پول که اصلا برای بچه ها ایده جالبی نیست یا خوراکی یا چیزی که خوششان بیاید به آنها بدهم. قبل از سفر وقتی که سفرنامه ها را میخواندم فهمیدم که دختران این سرزمین از همان کودکی سوزن دوزی و دستبند صنایع دستی میسازند، چه بسا خواستم اندکی خوشحالشان کنم از این رو برایشان دستبند و گردنی های مرواریدی آورده بودم. آسیه با دوستانش برگشت ۸ نفری می شدند. به هر کدام یکی یک دستبند و گردنبند مرواریدی دادم.

چقدر که خوشحال شدند همین که دستبندها را دیدند. بلافاصله به همدیگر نشان دادند و رفتند. غذای ما هم دیگر حاضر بود، بریانی مرغ غذای معروف بلوچی، ماهی سوخاری، سالاد و ترشی انبه بود .بریانی مرغ غذای بسیار خوشمزه که با ادویه های مختلف و تند پخته میشود .غذا واقعا عالی بود. بعد از غذا برایمان شیر چایی آوردند. به نظرم خوشمزه ترین نوشیدنی گرمی بود که تا به حال خوردم. شیر چایی کمی شبیه چای ماسالای هندی و مخصوص سیستان و بلوچستان است. ترکیبی از شیر، چای، دارچین، شکر و زنجبیل است. به شخصه بسیار لذت بردم. 
هزینه غذا دو نفر به همراه راننده جمعا ۱۷۴ هزار تومان شد. 

 

46.jpeg47.jpeg

48.jpeg
غذای اقامتگاه آقای سزاواری در بندر تنگ

بدین ترتیب با تشکر فراوان راهی جاده شدیم. راننده ما را به طرف جای جدید در نزدیک روستای تنگ میبرد، ساحل کشتی سنگی! تا قبل از آن روز همچین اسمی و تصویری از آن مکان نداشتم. اینها همه از فواید لیدرهای محلی بود. بعد از نیم ساعت رانندگی به ساحل کشتی سنگی رسیدیم. ساحلی صخره ای بسیار بلند شبیه به ارتفاع کمب ولی ساحل کمب نبود. سنگی بزرگ وسط دریا درست شبیه به کشتی. برایم بسیار جالب بود این همه ظرافت درست شبیه کشتی بدون دخالت و دست کاری هیچ انسانی، همه حاصل دریا و موج بود.

هر لحظه بیشتر مبهوت این تکه از ایران میشدم. مگر می شد این همه زیبایی و بکر بودن و اما هنوز ناشناخته ماندن برایم قابل هضم نبود. دره تندیسها هم نزدیک ساحل کشتی سنگی بود حدودا مسیری ده دقیقه ای داشت. باز هم دره تندیسها عجایبی دیگر شبیه به دره ستارگان قشم بود. اما کمی کوچکتر از دره ستارگان بود. اینجا به خاطر بکر بودن آنچنان تمیز بود، انگار ما اولین نفرهایی هستیم که پا به این سیاره عجیب میگذاریم. بعد از وقفه ای بسیار کوتاه در دره تندیسها به سرعت به طرف ساحل درک رفتیم تا بتوانیم غروب را در درک باشیم.

 

ساحل کشتی سنگی

ساحل کشتی سنگی
ساحل کشتی سنگی

 

دره تندیسها

دره تندیسها
دره تندیسها

بالاخره، مسیر ۱۵۰ کیلومتری را به اتمام رساندیم. راه زیادی را طی کردیم تا به درک رسیدیم. روستای درک از توابع شهرستان کنارک، بخش زرآباد است و انگار که درک در نقشه، امتداد دریای عمان و انتهای سیستان و بلوچستان است. ساحل درک ساحلی است که اقیانوس هند و دریای عمان را به هم میرساند. درک در زبان بلوچی به معنای سکونت در دره میباشد که بعدها به درک تغییر یافته است. ساحل درک به پاک ترین ساحل ایران معروف است، زیرا که هیچ نوع زباله ای ندارد. کاش همه جا همین طور پاک و زلال بود تا لطمه ای به طبیعت وارد نشود. ساعت ۱۵:۳۰ دقیقه بود که نزدیک رمل های ساحل درک شدیم. اما دیگر ماشین از آن فراتر نمیرفت. پیاده از داخل رمل ها به طرف ساحل رفتیم.

در نزدیکی ساحل پشت رمل ها چند نخل زیبا که تا تنه در آب بودند و انگار وسط آن رمل های شنی گیر افتاده باشند! اما هر چه بود برایم بسیار جالب بود. از لیدرمان در این مورد سوال کردم و لیدرمان توضیح داد که آب باران است و در آن منطقه بسیار کم اتفاق میافتد که باران ببارد. به نظرم مربوط به باران دو سال قبل بود که در این منطقه منجر به سیل شد. ولی تصویری بسیار زیبا را به وجود آورده بود. پیاده راهمان را تا نزدیک تک درخت ادامه دادیم. باز هم پدیده ای نادر و شگفت انگیز در روبرویم بود. وقتی که در کنار سکوت کویر صدای امواج دریا شنیده میشود، به نظرتان آرامش بخش تر از این تصویر و این لحظه داریم؟ کم کم به غروب نزدیک میشدیم. هر چه بیشتر رنگ طلایی و نارنجی غروب بر پهنای دریا میتابید فضا بسیار زیبا و دل انگیزتر میشد. برایتان آرزوی میکنم که صاف و زلال همانند آب دریای درک باشید امیدوارم بروید به درک. 
غروب که جایش را به شب داد تصمیم به برگشتن گرفتیم. باید آن ۱۵۰ کیلومتر رفته را بر میگشتیم. راننده که از صبح رانندگی کرده بود، دیگر خسته شده بود. داشتم عکسهایی که گرفته بودم را نگاه میکردم ناگهان با صدای ضربه ای که در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد از جایم پرت شدم به طرف جلو. بله تصادف کردیم آن هم در جاده ای تاریک و  نزدیک چابهار. کمی گردنم درد گرفت اما خداروشکر که تصادفی خطرناک نبود. با ترمز ناگهانی ماشین جلو و تاریک بودن جاده راننده ما با ماشین جلویی برخورد کرد. سرم هنوز گیج میرفت که راننده و برادرم پیاده شدند. چیزی جدی ای نبود فقط پلاک ماشین صدمه جزئی دیده بود. آنجا بسیار تعجب کردم. هر دو راننده که اهل چابهار بودند به پاس صلح و صفا با هم دست دادن و با شوخی و خنده به راهشان ادامه دادند!! چقدر مردمان خوبی بودند. یاد تصادف هایی که در جاده و خیابان های خودمان رخ میدهد، افتادم. بعضی وقتها فقط به خاطر یک بوق طوری به جان هم می افتند که انگار چند صد سال است با هم پدرکشتگی دارند. اینجا باز پی بردم، چابهاری ها چقدر مردمانی خوب و مهربانی اند.
ساعت ۹ شب به هتل رسیدیم ولی دیگر نای راه رفتن نداشتیم و بقیه شب را ترجیح دادیم فقط استراحت کنیم. 
کرایه گشت غرب ۴۵۰ هزار تومان

چابهارساحل درکساحل چابهارساحل درک چابهار

ساحل درک
ساحل درک