مسافرت خارجی نوروزی از واجبات زندگی ما بود تا زمانی که بچه دار شدیم. اولین نوروز بعد از بچه دار شدن، پسرم 5 ماهه بود و ما به ناچار مسافرت نرفتیم. تابستان پسرم 8 ماهه بود که دیگه نتونستم طاقت بیارم و سفر نرم بنابراین
تو سالن فرودگاه قرار گذاشته بودیم. وقتی اومد، یک چمدون و یک کیف خلبانی نو دستش بود. به شوخی و خنده گفتم مبارکه، حالا دیگه کیف خلبانی دست میگیری... گفت دارندگی و برازندگی، ما اینیم دیگه! رفتیم بارها را تحویل بدیم. گفتم کیفت را نمیدی قسمت بار؟ گفت
اردیبهشتِ پارسال مسافر آنتالیا بودیم و طبقِ معمول دیر رسیدیم فرودگاه. پس از اونجايى كه به علت تاخیر، هميشه يه چيزيم رو جا ميزارم اين دفعه عينك آفتابيم رو در ماشين و پاركينگ فرودگاه جا گذاشتم و باز از اونجايى كه من چشمم رو عمل
پروازمان از حیدرآباد هند به تهران با خط هوایی الاتحاد و از طریق ابوظبی بود. چون پرواز از حیدرآباد به ابوظبی ساعت 4:30 بعد از ظهر انجام میشد، فکر کردم خوب است کنار پنجره باشیم تا بتوانیم بیرون را هم تماشا کنیم. پرواز ابوظبی به
اولین بار بود که تصمیم گرفتیم با ماشین خودمان یه سفر به ارمنستان برویم. یه ماشین رانای صفر خریده بودم، با دوستی در این مورد مشورت کردم که گفتند ماشینتون نو هست مشکلی پیش نمیاد . ماشین رو کاپوتاژ کردم و بار و بنه سفر
ما سفری۵ روزه زمینی از مشهد به استان مازندران داشتیم. جاهای مختلفی مثل ابگرم رامسر و جواهرده، چالوس، جنگل سی سنگان، کلاردشت، نمک ابرود و... رفتیم. هتل محل اقامتمان هتلی در چالوس بود یک روز تصمیم گرفتیم به استخر هتل بریم. ما دو خواهر و
شما به کارتهایی مثل ویزا کارت و مسترکارت دسترسی دارید؟ ما که از این کارتها نداریم. یکی از مشکلات اساسی تو سفرهای خارجی مسئلهی همراه داشتن پول نقد و امنیت اون. نمیدونم شما چطور این مشکل رو حل میکنید؟ ما که از همون روش سنتی
با همسرم سوار قطار شده بودیم تا از شهر گوانجو (چین) به شهر شنزن برویم. صندلیهای قطار بصورت چهار نفره دور یک میز کوچک در دو ردیف کنار واگن نصب شده بودند. من و همسرم بر روی دو صندلی کنار هم، سمت چپ و رو
تابستان ٩٦ براى عزیمت به ارمنستان راهى فرودگاه شديم، طبق معمول پاركينگ شمارهى ٣ فرودگاه امام نصيبمان شد. كفش كالجِ چرمى نسبتا تنگى بدون جوراب به پا داشتم و چون اتوبوسى براى رفتن به سالن نبود ناچار پياده رفتيم. مسير خيلى طولانى نيست اما كفشِ نامناسب
یکی از دوستام از ایران تماس گرفت و گفت برادر بزرگش سالن آمریکاست و قرار شده مادرشون را مدتی بفرستن آمریکا تا پیش اون یکی پسرش باشه. اون موقع برای مصاحبه و گرفتن ویزای آمریکا همه میاومدن دبی. خواهش کرد که در زمان حضور مادر
برای ماموریت کاری چند روزی در استانبول بودیم. جلسات از صبح تا غروب در هتل محل اقامتمان برگزار میشد و فرصت خارج شدن از هتل و بازدید شهر را نداشتیم. بالاخره شب آخر فرصت شد که به میدان تکسیم برویم و سوغاتی بخریم و شام
روز آخر سفر پس از گشت و گذار در منطقه سلطان احمد نگاهی به ساعت انداختیم و متوجه شدیم ۲۰ دقیقه وقت داریم خودمون رو به هتل برسونیم چرا که قرار بود ساعت ۶ ترانسفر تور دنبالمون بیاد. پس با مترو خودمون رو به ایستگاه
تابستان 93 یکی از تابستانهای خیلی گرم تهران بود و در شهریورماه با وجود اینکه هوا معمولا خنکتر میشود، اما هوای تهران همچنان گرم و غیرقابل تحمل بود. ما برای فرار از این گرمای کشنده تصمیم گرفتیم چند روزی به روستا سنگسرا نوشهر سفر کنیم.
برای یک سفر کوتاه تفریحی با چند نفر از دوستهای دانشگاهی قرار گذاشتیم تا به شهر دماوند بریم. در طول مسیر صحبت از خرید هندوانه شد. در کنار جاده تیکه به تیکه بساط فروش هندوانه بود. کنار یکیشون ایستادیم و همه از ماشین پیاده شدیم.
زمستان 1388 بود و فیلم آواتار جیمز کامرون در سینماهای دنیا اکران شده بود. یک فیلم سه بعدی پرهزینه که تکنولوژی فیلمبرداری و کیفیت تصویر را متحول کرده بود و برای اکرانش سینماهای ویژه ساخته بودند و دل و دین منتقدین و تماشاگران را برده
حدود 12 سال پیش بود. در یکی از سفرهای سیاحتی به دبی، بعد از چند روز گشت و تفریح، یک اتوموبیل سواری برای یک روز کرایه کردیم تا شهرهای اطراف را هم بگردیم. به شهر العین میرفتیم که نزدیک شهر در یک پارک با صفا
از سالها قبل علاقه زیادی به مسافرت خارجی داشتم. وقتی ازدواج کردم به شوهرم گفتم که در اولین موقعیت مناسب دوست دارم مسافرت خارجی بریم. تا چندسال بعد از ازدواج به خاطر شرایط مالی امکانش نبود تا اینکه خردادماه سال 91 بالاخره شرایط مهیا شد
عصر به آگرا رسیدیم و قرار بود فردا صبح برویم بازدید تاج محل. هتلمان برخلاف دو شهر دیگر لوکس نبود و در محله متوسطی قرار داشت. همراهانمان معترض شدند و فضای لابی را بهم ریختند. من و دوستم، خسته از مسیر طولانی گوشهای نشستیم و
من کلا آدم فراموش کارو حواس پرتی هستم و خیلی وقتا برای فراموش نکردن خیلی چیزا برای خودم یادداشتهای روزانه دارم. توی سفرم به استانبول کلا فراموشی و حواس پرتی زیاد داشتم، یکی از اتفاقاتی که برام افتاد این بود که توی فروشگاه ال سی
ما اسفند سال 1394 زمانی که 9 سالم بود تصمیم گرفتیم از اردبیل سفرمونو آغاز کنیم به مقصد قشم و درواقع یه تور ایران گردی کاملو تجربه کردیم. حالا خود سفر بماند...بریم سراغ یه خاطره ی لهجهای! در زبان فارسی گفتاری امروزی، به جای ((الف)) از