پیش درآمد
بنام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش زمین آرام ازو یافت
کمتر از یک سال از آخرین سفر خارجی من وهمسرم می گذشت که تصمیم گرفتیم برای تجدید قوا وتمدد اعصاب برای سفر به یک کشور آسیایی که تا بحال نرفته بودیم برنامه ریزی کنیم. ابتدا به سریلانکا فکر کردیم ولی با توجه به اینکه پرواز مستقیم نداشت و هزینه دلاری هم باید پرداخت میکردیم منصرف شدیم وچون تابحال تایلند نرفته بودیم دوسه روزی در مورد آن بررسی کردیم و پس از تماس با آژانس های مختلف و گرفتن قیمت برای هتل های مختلف حدود یک ماه ونیم مانده به سفر تور تایلند بانکوک پاتایا 8 روزه را خریداری کردیم. هتلهای "4 ستاره پاتایا سی ویو 4 شب " و "تویین تاورز 3 شب" بهمراه ویزا بیمه مسافرتی و ترانسفرهای فرودگاهی و بین دوشهر این پکیج را تشکیل میدادند و پرواز هم با ایرلاین ماهان بود با قیمت کل 58/5 میلیون تومان برای هر نفر .
اسکن پاسها را برای عقد قرارداد ازطریق واتساپ ارسال کرده چند روز بعد 50 درصد هزینه را واریز کردم . سایر مدارک را نیز برای اخذ ویزافرستادم. در زمان درخواست ما تمکن مالی نیاز نبود ولی از یک هفته بعد ازاینکه ویزای ما صادر شد تمکن مالی هم به سایر مدارک اضافه شد ! البته ویزای تایلند 3 ماهه است و ما یکماه قبل از سفر آن را دریافت کردیم که خیالمان از این بابت راحت شد. تقریبا 10 روزقبل از مسافرت بیمه مسافرتی و واچر هتل هم صادر شد .دیگه انگار هم چی افتاده بود روی دور تند .فقط بلیط مانده بود .3روز قبل از سفر با کانتر تماس گرفتم بلیط رو برام فرستادن ولی گفتن بدلیل مشکلات حسابداری هنوز ازطرف ایر لاین PNR که شماره اختصاصی پرواز وبرای انتخاب صندلی ضروری است به آژانس داده نشده است .
یک روز قبل از پرواز دیگه واقعا نگران شده بودیم و ضمنا باید از شهرستان بسمت نهران حرکت می کردیم در نتیجه دوباره با آژانس تماس گرفتم و گفتن هنوز PNR نیومده! ولی خیالتون راحت باشه. مشکلی ندارین وچند ساعت بعد همزمان با حرکتمان بسمت تهران بلیط حاوی PNR صادر شد.
ساعت حرکت 9/5 شب پنجشنبه 22 خرداد 1404 برابر با 12 ژوئن بود. برای اطمینان خاطر که وقت کافی داریم 4 ساعت قبل بطرف فرودگاه راه افتادیم. ترجیح میدادیم اتومبیل را در پارکینگ سر پوشیده بگذاریم ولی بدلیل نبود جا در فضای آزاد آن را پارک کردیم. پذیرش بموقع انجام شد و کانتر همه مدارک را بررسی کرد .بایدذکر کنم 3 روز قبل از پرواز درخواست ارز وفرم ورود به تایلند (Arrival Card )را پر کرده بهمراه داشتیم.عوارض خروج هم یکهفته قبل پرداخت شده بود. فرم ورود به تایلند در سایت tdac.immigration قراردارد وموقع ورود به فرودگاه بانکوک باید همراه داشته باشید.
در هر حال پروازبا نیم ساعت تاخیر انجام شد و 6/5 ساعت بعد یعنی ساعت 8 صبح بوقت محلی در فرودگاه سوارنابومی بانکوک بودیم.


روز اول
بعد از انجام امور بازرسی طبق اطلاعاتی که آژانس داده بود خروجی مورد نظر را برای ملاقات با لیدر و بعداز چند دقیقه خانمی با تابلو SNAPP HOLIDAYS را پیدا کردیم ومنتظر بقیه مسافران تور پاتایا شدیم. البته تعداد مسافران کم بود وبا توجه به اینکه مقصد اول ما پاتایا بود بلافاصله بسمت این شهر راه افتادیم. دو ساعت بعد به شهر زیبای پاتایا رسیدیم و وارد هتل پاتایا سی ویو شدیم. لیدر ایرانی در آنجا حضور داشت و بعد از خوش وبش وخیر مقدم اولین وبدترین شوک را بما وارد کرد :<هواپیماهای اسراییلی امروز صبح به تهران حمله کرده تعدادی از سرداران سپاه را بشهادت رساندند . > چقدر سخت بود شنیدن این خبر اسف بار..
در حالی که خودمان رابرای استراحت وگردش یکهفته ای آماده کرده بودیم این خبرعلاوه بر اینکه برنامه های مارا مختل کرد نگرانی از وضعیت هموطنانمان که در رعب و وحشت بسر میبردند را به آن افزود.با توجه به اینکه هنوز اتاق را تحویل نگرفته بودیم واینترنت نداشتیم با موبایل تماس تلفنی گرفتم و رسیدنمان را به خواهرم اطلاع دادم تا حداقل از بابت سلامتی ما نگرانی نداشته باشند. نیم ساعتی در بهت بسر بردیم ولی به هر حال باید تحمل می کردیم ببینیم چه پیش میاید. در عین حال لیدر که برای فروش تور گشت اختیاری آمده بود شروع به توضیح در مورد گشتها کرد. ما هم دو گشت معبد حقیقت و باغ نانگ نوچ را جمعا بمبلغ 100 دلار برای هر نفر انتخاب کردیم. باتوجه به اینکه هنوز دو ساعتی تا تحویل اتاقها مانده بود از هتل خارج شدیم تا در خیابانهای اطراف گردشی بکنیم.

بعداز برگشت به هتل اتاقمان را تحویل گرفتیم .اتاق ما در طیقه ششم قرار داشت ودارای اندازه مناسبی بود. ویو رو به دریا داشت ودارای همه امکانات لازم بود.بعد از پخت غذا با وسایل وموادی که از ایران با خود برده بودیم استراحت کردیم تا خستگی سفر ازتنمان بیرون رود. یاد آور میشوم با توجه به اینکه بستگانمون که قبلا به تایلند سفر کرده بودند از کبفیت غذاهای تایلندی ناراضی بودند بمن توصیه کردند وسایل آشپزی با خودم ببرم که الحق این توصیه خیلی مفید بود.
عصر ازهتل بیرون رفتیم ودر طول خیابان ساحلی قدم زدیم وتعدادی عکس گرفتیم.در این خیابان همانند سایر مناطق تایلند غذاهای متنوع خیابانی بوفور وجود داشت و اکثرا موجودات دریایی وآبزیان بودند که ما تمایلی به خرید ومصرف هیچکدام نداشتیم . بعضیها که واقعا چندش آور بودند.بعد از این گشت شبانه به هتل برگشتیم و شام مختصری صرف کردیم.

با توجه به اتفاقاتی که در ایران افتاده بود سعی کردیم با بستگانمان در ایران تماس بگیریم واطلاعات جدیدی کسب کردیم منجمله اینکه اینترنت ضعیف . واتساپ قطع وکلیه پروازها کنسل شده است. با کانتر ایرانی چت کردم ودر مورد پروازبرگشت سوال کردم جواب دادند هنوز معلوم نیست پرواز شما کنسل شده باشد ! البته بنظرم همانموقع هم حرف بی پایه واساسی زد ولی در هر حال کاریش نمیشد کرد.باید صبر میکردیم ببینیم چه پیش میاید.لیدر توی واتساپ پست گذاشت که فردا بازدید از معبد حقیقت داریم.
روز دوم
امروز روز عید غدیر است ولی آنقدر حوادث غیر مترقبه پیش آمده است که تقریبا کسی حداقل در اطرافیانمان بفکر عید نیست. بعداز صرف صبحانه لیدر پیام داد برای گشت یک خانم بنام ساسی میاید دنبالمان و شماره ماشینش را فرستاد. بعداز سوار شدن به ون خانم ساسی متوجه شدیم که فقط ما دونفر در این گشت شرکت می کنیم. کلا چند روزی که تایلند بودیم تعدادی که با ما در گشتهای مختلف شرکت میکردند خیلی کم بودند نمیدانم دلیلش این بودکه ما در فصل کم سفر (Low season ) رفته بوذیم یا اینکه اکثریت ترجیح میدن شخصا از مکانهای مختلف بازدید کنند برخلاف ما که تقریبا در همه کشورها ازگشتهای آژانس استفاده می کنیم. از مطلب اصلی دور شدم ولی در همینجا اضافه کنم که از نظر آب وهوایی حتی در روزهای آینده باران نیامد وگرمای هوا قابل تحمل بود.

با لیدر تایلندی که فارسی دست وپا شکسته وبامزه ای صحبت میکرد بسمت معبد حقیقت راه افتادیم. در راه توضیخ داد بدلیل ازدواج یکی از دوستانش با یک آقای ایرانی فارسی یاد گرفته وبه ایران هم مسافرت کرده بود.

در جلوی ماشین لیدر یک باکس برای کمک به حیوانات بودوانواع آهنکهای ایرانی را هم برایمان می گذاشت.بعد از حدود یکساعت به محوطه معبد رسیدیم. لیدر رفت ماشین را پارک کند وبعد از چند دقیقه به ما ملحق شد. با ارایه بلیط ورودی دستبند وکلاه ایمنی گرفتیم .بازدید از معبد خقیقت (Sanctuary of truth ) حدود 2 ساعت طول کشید. با راهنمای لیدر محلی انگلیسی زبان از همه قسمتهای طبقه همکف و فوقانی آن که بسیار وسیع بود بازدید کردیم ساخت این بنا ازسال 1981 شروع شده وهمچنان ادامه دارد .
کلیه قسمتهای آن از چوب ساخته شده که کارگران متعدد وماهر با تغییراتی که روی چوبها ایجاد می کنند آنرا بشکلها وابعاد متنوع در میاورند همه این کارها با دست انجام می شود. داخل ساختمان از 5 تالار بنامهای مرکزی. شمالی . جنوبی . شرقی وغربی تشکیل شده که هر کدام یکی از عناصر هستی را با تعداد بیشماری مجسمه نمایش میدهند. برای اینکه حوصله خوانندگان عزیز سر نرود به همین توصیف بسنده می کنم وچند عکس از بخش های مختلف این بنای عظیم تقدیمتان می کنم.

بعد از پایان بازدید وموقع برگشت از ساسی خواستیم جلوی مرکز خرید حوالی هتل ما را پیاده کند .ایشانهم بعد از اینکه مسیر برگشت را کامل توضیح داد جلوی مرکز خرید مایک پیاده مان کرد .کمی در داخل این فروشگاه گشتیم ولی نتونسنیم خرید کنیم وبه هتل برگشتیم.
بعد ازپخت وصرف نهار استراخت کردیم .عصر آژانس تهران برام پست گذاشتن پرواز برگشت کنسل شده .فعلا هیچ پروازی انجام نمیشه بهترین راه این است که تایلند بمانید تا وضعیت پروازبرگشت مشخص شود. قطعا واژه ها نمیتونن نگرانی وسردر گمی ما را در آن لحظات بیان کنند بیخبری از ایران وبستگان هم مزید بر علت بود. از مسوول آژانس خواهش کردم به مقاصد نزدیک ایران برایمان بلیط تهیه کند پاسخ دادند آژانس کلا تعطیل شده و بصراحت گفتند هیچ کاری نمینونن انجام بدن. با خیالی آشفته ازهتل بیرون رفتیم تا حال وهوایمان عوض شود. وارد خیابان معروف واکینگ استریت شدیم .
اوایل شب بود وکم کم کافه ها باز میشدند تا انتهای خیابان قدم زنان رفتیم ووارد خیابان اصلی شدیم. حدود 2 ساعت پیاده روی کردیم . از جلوی فروشندگان غذاهای خانگی عبور کردیم وبه مرکز خرید معروف ترمینال 21 رسیدیم. وارد آن شدیم .این مرکز خرید دارای 6 طبقه است وهر طبقه آن دارای طراحی خاصی برای شهرهای مختلف دنیاست. مثلا پاریس لندن و.... ما ازدو طبقه آن بازدید کردیم ولی خرید خاصی نکردیم. بعد ازپایان این گردش من به هتل رفتم وهمسرم به یک مرکز ماساژ رفت . قیمت ماساژ در همه مراکز در پاتایا بسته به ماساژ یکی است ودرهر گذری چندین مرکز ماساژ هست.



روز سوم
امروز بعداز صرف صبحانه عازم دومین گشتی شدیم که ازلیدرخریده بودیم. کم کم نگرانی بابت نحوه برگشت به ایران بطور ملموسی خودرا نشان میداد. سوار ون که شدیم چند نفر از هتل های دیگر در این تور با ما همراه بودند که با آنها در مورد نحوه برگشت به ایران صخبت کردیم. هر کدام برنامه ای داشتند وراهی پیشنهاد میکردند. بعضی میخواستند از طریق ایروان به ایران برگردند و دوسه نفری قصد داشتند بعد از رفتن به بانکوک در آنجا منتظر روشن شدن وضعیت پرواز شوند.
با توجه به اینکه مقدار دلاری که ما با خودمون برده بودیم چندان زیاد نبود باید ارزانترین و در عین حال سریعترین راه را برای رسیدن به ایران پیدا می کردیم. چون وضعیت شغلیمان اجازه نمیداد چندان بیشتر از روزهای پیش بینی شده از محل کار غیبت کنیم. به هر حال هم صحبتی با مسافران دیگر با توجه به اینکه در هتل ما فرد ایرانی دیگری نبود کمی از دلهره ونگرانیمان کاست. اما در مورد تور امروز شامل بازدید از باغ نانگ نوچ . شوی تایلندی و صرف نهار در KFC بود . درابتدا به باغ زیبای نانک نوچ رفتیم.

باغ نانک نوچ یکی از جاهای دیدنی پاتایا و ازباغهای مشهور دنیاست. این باغ مساحتی برابر با 2000 کیلوتر متر مربع دارد ودارای قسمتهای متعدد و متنوع است. این باغ در ابتدا محلی برای کشت گیاهان بومی بود. سپس تبدیل به باغی برای حفظ گونه های خاص شد وبعدها برای بازدید عموم بازگشایی شد. طبق اطلاعاتی که از گوگل بدست آوردم درسال 1954 خانم نانگ نوچ تانساچا و آقای پیسیت این تپه ها ودشتها را خریداری کردند تا انبه ونارگیل وسایر درختان رادر آن بکارند. حانم نانگ نوچ در سفری که به خارج داشت با دیدن باغهای معروف تصمیم گرفت مزرعه میوه ها را به باغ گرمسیری تبدیل کند . در سال 1980 همانطور که ذکر شد باغ برای عموم بازگشایی شد .
باغ دارای بخشهای مختلفی مثل باغ ایتالیایی.باغ استون هنج که مجموعه ای ازسنگهای ایستاده است باغ ارکیده وباغهای متعدد دیگراست که البته ما برای بازدید از همه قسمتهای آن وقت نداشتیم..سپس به مهد کودک گربه ها رفتیم واز گربه های زیبا آرام وفربه ! دیدن کردیم. بعداز این بازدید به قسمت ماشینها وپمپ های بنزین قدیمی رفتیم و در آن قسمت ماشینهای کلاسیک متعدد ومتنوعی را مشاهده کردیم. سپس به باغ سفالگری رفتیم که هزاران قطعه سفال در آن وجود دارد . درکنار این مجموعه شوی فیلها وشوی عروسی تایلندی برگزار میشود که بعد از بازدید از این باغ بی نظیر برای تماشای این شو رفتیم.











شوی عروسی تایلندی جالب بود وشامل انواع حرکات ونمایش اژدها بود که در تصاویر دیده میشود. شوی فیلها هم برای افرادی که علاقه مندن بسیار دیدنی بود ودر آخرین مرحله توسط دو فیل روی تیشرت نقاشی های زیبایی کشیده شد. سپس ودر آخرین برنامه امروز برای دیدن بازار شناور روی آب رفتیم. دورتادور رودخانه مغازه هایی بود با محصولات مختلف . در حالی که سوار قایق بودیم در اطراف رودخانه گردش کردیم وبعد از پیاده شدن ازقایق میتوانستیم از فروشگاه ها خرید کنیم.
تفاوت بازار شناور پاتایا و بانکوک در این است که در بانکوک قایقها وفروشندگان هر دو روی آب هستند وبا نزدیک شدن به یکدیگر میتوانند خرید کنند ولی در پاتایا فروشگاه ها روی خشکی وثابت هستند وبرای خرید باید از قایق پیاده شد. البته ما فقط در پاتایا از این گشت استفاده کردیم. در پایان این برنامه برای صرف نهار که جزو برنامه این تور بود به رستوران رفتیم ونهار را صرف کردیم وبعد از آن به هتل برگشتیم.

بعد از برگشت به هتل و استراحت با توجه به اینکه دیر وقت بود در امتداد بلوار ساحلی کمی قدم زدیم وبه هتل برگشتیم. با توجه به اطلاعاتی که موقع ثبت نام تور تایلند از آژانس گرفته بودم تورهای تایلند بدلیل بالا بودن هزینه های تردد گشت شهری رایگان روی پکیج ندارند. ولی امروز لیدر پاتایا آقای علیرضا اطلاع داد فردا یک تور شهری رایگان بدون نهاربرایمان در نظر گرفته اند و ماشین ساعت 10 میاد دنبالمون.
روز چهارم
بعداز صرف صبحانه یک ون با رانندگی یک آقای تایلندی دنبالمان آمد. یک زوج ایرانی دیگر هم بودند که ازیک هفته قبل برای سفر ماه عسل به پوکت رفته بودند ودیروزآمده بودند بانکوک.آنها هم نگران وضعیت برگشتشان و تمام شدن دلارشان بودندونمیدانستند باید چکار کنند. به هر حال گشت امروز با بازدید ازمزرعه زنبورها شروع شد .بعدازورود به اینمزرعه یک آقای ایرانی که بعدا متوجه شدیم مشهدی است باستقبالمان آمد. ایشان در آنجا شاغل بودند ودر مورد زندگی زنبورها مراحل مختلف تهیه غسل ومواد جانبی آن توضیحات کاملی ارائه دادند. از محصولات مهم ژل رویال را نام بردند. البته متذکر شدند محل اصلی پرورش زنبور جایی در شمال تایلند است که مزرعه بسیاربزرگیست و محل مورد بازدید ما بیشترفروشگاه ونمایشگاه پرورش زنبور است.
.ازما با شربت عسل پذیرایی کردندو بعد وارد فروشگاهی شدیم که کلیه محصولات را برای فروش عرضه میگرد. ما یک ظرف عسل.یک بسته ژل رویال ماسک صورت و پماد مسکن با پایه عسل خریدیم .راهنمای ایرانی گفتند همه محصولات را به تمام دنیا با DHL صادر میکنند البته غیرازایران که این پست را ندارد! یادآور میشوم ژل رویال یک ماده مغذی وطبیعی است که توسط زنبورهای عسل برای تغذیه لاروها وملکه تولید می گرددوبدلیل تاثیرات مثبت وفراوانش بعنوان اکسیر جوانی شناخته شده وترجمه فارسی آن (شاه انگبین ) است.

گشت بعدی بازدید از نمایشگاه وفروشگاه جواهرات بود. درابتدا سوار قطاری شدیم و مسئول فروشگاه در مورد ملیتمان پرسید .با شروع حرکت قطار توضیحات در مورد فرآیند استخراج سنگهای قیمتی وتهیه جواهرات بزبان فارسی پخش شد .بلافاصله وارد تونلی شدیم ودرطرفین تونل مجسمه های متحرکی از کارگران بصورت نمادین مشغول انجام عملیات ساخت جواهر بودند.


پس از خروج ازتونل وارد فروشگاه وسیعی شدیم که انواع جواهرات زیبا وشیک والبته با قیمت بالا در معرض فروش قرار گرفته بودند. بعدازحدود نیم ساعت گردش در فروشگاه آنجا را ترک کرده به هتل برگشتیم. مجددا نهار را آماده وصرف کردیم و به استراخت پرداختیم. بعد ازآن شروع به جمع آوری وسایل وبستن چمدانها کردیم تا برای فردا صبح وعزیمت بسمت بانکوک آماده شویم.
روز پنجم
امروز بعداز صرف صبحانه و چک اوت حدود ساعت ده وربع ون دنبالمان آمد و بسمت بانکوک راه افتادیم. چند نفرایرانی دیگر هم با ما بودند وهمه نگران از چگونگی برگشت به ایران! حدود ساعت یک به هتل توئین تاورز رسیدیم ومنتظر ماندیم تا ساعت 2 شده اتاقمان را تحویل بگیریم. در همین زمان لیدر بانکوک هم به لابی هتل آمد . ازایشان در مورد نحوه برگشت به ایران راهنمایی خواستیم که بیفایده بود ونتوانست هیچ کمکی بکند جزاینکه پیشنهاد داد بعد از 3 روز اقامت در هتل فعلی به یک هتل ارزان برویم ودر تایلند بمانیم تا وضعیت پروازها مشخص شود . عملا این توصیه بدرد ما که میخواستیم هر چه زودتر به ایران برگردیم نمیخورد.
لیدر بعداز ارائه بروشور گشتهای تور بانکوک متوجه شد حال ما خرابتر از آن است که بخواهیم در بانکوک گردش وتفریح کنیم ضمن اینکه محدودیت دلاری هم داشتیم ! به هر حال ایشان بعداز دادن شماره واتساپشان و راهنمایی برای خرید سیمکارت تایلند مارا ترک کردند. ما هم پس از تحویل اتاق وفعال شدن وایفای سعی کردیم با ایران تماس بگیریم که بدلیل قطع اینترنت موفق نشدیم وبا بستگانمان در کشورهای دیگر صحبت کردیم. سپس نهارمان را آماده کردیم وبعد از صرف آن استراحت کردیم. عصر از هتل بیرون رفتیم ویکسیم کارت تایلندی خریداری کرده در خیابانهای شلوغ پر ترافیک و پراز موتور بانکوک کمی قدم زدیم .
علیرغم اینکه هتلمان 4 ستاره بود ولی بسیار بزرگ دارای 2 برج صبحانه مفصل وتقریبا کلیه امکانات بود که شرح کامل آن در نقد و بررسی هتلها درسایت لست سکند ذکرشده است.با اینحال از نظر موقعیت مکانی خیلی دلخواهمان نبود .چون ما دوست داریم موقعیت هتلمان جوری باشد که با حداگثر نیم ساعت پیاده روی به مراکز خرید برسیم بعد از گردش عصرگاهی به هتل برگشتیم وبا ایرانیانی در لابی هتل ملاقات کردیم که یکیشان گروه واتساپی برای مشورت وراهنمایی برای برگشت به ایران تشکیل داد وهمسرم را به این گروه اضافه کرد. الحق که راهنمایی بعضی اعضا برای انتخاب مسیر برگشت وتهیه بلیط هواپیما خیلی کمکمان کرد.


روز ششم
امروز صبخ بعداز صرف صبحانه در رستوران بزرگ با اقلام فراوان خوردنیهای متنوع تصمیم گرفتیم برای تهیه بلیط به مقصد استانبول به آدرسهایی که اعضا گروه واتساپی داده بودند مراجعه کنیم. متاسفانه با وجود اینکه برای این مسافرت خیلی برنامه ریزی کرده ونقشه کشیده بودیم ناچار شدیم یک روزقبل از زمان مقرر بدلیل ابطال پروازبرگشت تایلند را ترک کنیم. اتفاقا علیرغم نگرانی که قبل از سفر در مورد وضعیت هوا وگرمای تایلند داشتیم تا روزآخر اقامتمان بارندگی نشد ودمای هوا هم قابل تحمل بود. در هر حال بعدازمراجعه به چند آژانس واستعلام قیمت به مقاصد ایروان واستانبول تصمیم گرفتیم برای استانبول بلیط بگیریم.
البته بدلیل اینکه برادرزاده همسرم درسفارت ایروان شاغل است ترجیح میدادیم به ارمنستان برویم ولی آژانس هایی که با ایرلاینهای ارمنستان قرارداد داشتند خیلی کم بودند و قیمت بلیط هم بالاتر بود این بود که بناچار با راهنمایی همسفرانمان بلیط ایر عربیا با توقف 12 ساعته در شارجه وقیمت 11500 بات ( 38 میلیون تومان برای هر نفر ) به مقصد استانبول را برای روز بعد خریداری کردیم. بعداز تهیه بلیط برای صرف نهار به رستوران مک دونالد رفتیم و ساندویچ همبرگر ونوشابه را به قیمت 250 بات برای هر نفر صرف کردیم. بعد از آن یک توک توک گرفتیم و ازراننده خواستیم مارا به مرکز خرید پلاتینیوم ببرد.
متاسفانه راننده انگلیسی بلد نبود و بعد از مدت طولانی در مسیر پر ترافیک ما را جلوی مرکزخرید سنترال ورلد پیاده کرد!هر چه سعی کردیم حالیش کنیم اینجا پلاتینیوم نیست زورمان نرسید وبناچار وارد همین مرکزخرید شدیم ولی بدون اینکه بتونیم خرید کنیم فقط چند تا عکس گرفتیم وبه هتل برگشتیم. در لابی هتل چند نفر ایرانی نشسته و مشغول صحبت هستند .یکی از آقایون گفتن دفتر ماهان ازمون خواسته اسامی را که مایلن با پروازمستقیم برای دو روز بعد به ایران برگردند همراه با فرم درخواست ارسال کنید. توی دو راهی بدی گیر کردیم هرچند با توجه به غیر قابل کنسل بودن بلیطمان من معتقد بودم با پرواز عمان که قطعی است برگردیم ولی همسرم داشت در مورد برگشت با ماهان فکر وتصمیم گیری میکرد.


روز هفتم
امروزآخرین صبحانه رادرتایلند ودر رستوران تویین تاورز صرف کردیم وتصمیم گرفتیم با همان پرواز ایرعربیا به استانبول برویم و برای استفاده از پرواز ماهان ریسک نکنیم. با توجه به اینکه رزرواتاقمان تا فرداظهر بود آخرین نهارمان را درست کردیم .با لیدر تماس گرفتیم که برای ترانسفر هماهنگ کنیم و مشغول جمع کردن وسایلمان شدیم. پروازمان 6 عصر بود و وقت کافی برای آماده شدن داشتیم. بنابراین منتظر ماندیم لیدر تماس بگیرد وساعت آمدن ماشین را اطلاع دهد. ولی حدود ساعت 1 لیدر زنگ زد وگفت شرکت ترانسفر رو قبول نکرده وخودتان جلوی هتل برای فرودگاه تاکسی بگیرید ! بلافاصله اومدیم پایین من برای چک اوت به لابی رفتم وهمسرم با چمدانهایمان از هتل خارج شد تا تاکسی بگیرد.
کار تسویه با هتل کمی طول کشید و وقتی دم هتل رسیدم تاکسی آماده بود و وسایلمون را در صندوق قرار داده راه افتادیم. حدود نیم ساعتی گذشته بود اتفاقی از راننده پرسیدم فرودگاه سوارنابومی میرین گفت نه من فرودگاه پروازهای داخلی میرم. از همسرم پرسیدم شما مگر اسم فرودگاه رو نگفتی گفت نه من گفتم میخوایم بریم ابران ! واقعا توی اون شرایط بحرانی همین رو کم داشتیم. راننده گفت من سوارنابومی نمیرم وتوی بزرگراه ما رو پیاده کرد 400بات کرایه کامل رو از ما گرفت وتنها لطفی که کرد یک تاکسی برامون گرفت که اونم 450 بات کرایه گرفت وما رو بموقع به مقصد رساند.

علیرغم اینکه هنوز 3/5 ساعت به پروازمونده بود پذیرش در حال انجام بود وما وارد صف طولانی دریافت کارت پرواز شدیم. بعد از اینکه نوبت دریافت کارت رسید خانمی که پشت کانتر بود کلی مدارکمون رو بررسی کرد بعد ویزای شارجه رو خواست گفتم ما وارد شارجه نمیشیم و پروازمون ترانزیت است بعد از کمی معطلی ویزای ترکیه رو خواست گفتم ترکیه از ایرانیان ویزا نمیخواد ! مثل اینکه باز هم کاملا توجیه نشد رفت وبا یک آقایی برگشت وبعد از دقایق طولانی دوکارت پرواز برای هر نفر صادر کرد وتوضیح داد چمدانها را در استانبول تحویل میگیرید. بعد هم بسمت سالن ترانزیت راه افتادیم , در آنجا شاهد ریزش باران شدیدی بودیم .
اولین وآخرین باران سیل آسایی که در تایلند شاهدش بودیم. دراین موقع حسهای مختلفی سراغمان آمده بود : حس غربیت. نزدیک شدن بوطن . نگرانی برای هموطنانمان . نگرانی برای آنچه در پیش داشتیم. اندوه اینکه ازسفرمان آنچنان که انتظار داشتیم استفاده نکردیم. به هر حال چاره ای نبود وباید صبر می کردیم. همراه ما چندین خانواده ایرانی دیگر نیز بودند که بعضی مقصدشان ایروان بود وتعدادی هم استانبول. در بین گروه دوم یک خانواده بودند که بچه کوچک داشتند و از استانبول به وان بلیط هواپیما گرفته بودند. به هر رو بموقع سوار هواپیما شدیم و در ساعت 10 شب در فرودگاه شارجه بزمین نشستیم باید خود را برای توقفی 12 ساعته آماده می گردیم.
ایرلاین عربیا در زمان هر دو پرواز هیچ پذیرایی نداشت و برای استفاده از خوراکی باید هزینه میپرداختیم.در فرودگاه شارجه جای مناسبی برای استراحت نبود . تعدادی ازمسافران بخصوص عربها روی زمین دراز کشیده بودند. ما هم رفتیم نمازخانه تا کمی آنجا استراحت کنیم. بعد از مدت کوتاهی کارگران خدماتی آمدند و باسر وصدا بلندمان کردند .این وضعیت چند بار تکرار شد تا اینکه بیخیال استراحت درنمازخانه شدیم و شروع به گردش در فری شاپها وقسمتهای مختلف فرودگاه کردیم. در یک فروشگاه موبایلمان را شارژکردیم وبا چند تاجیک آشنا شدیم.
روز هشتم
بالاخره زمان پروازبه استانبول فرا رسید ودر ساعت 5/ 9 صبح روز جمعه 29 خرداد با ایر عربیا بسمت فرودگاه بین المللی استانبول پرواز کردیم. ساعت 1/5 بعد ازظهر به استانبول رسیدیم.

بعد از ورود به فرودگاه جدید استانبول و دریافت چمدانها طبق راهنمایی همسفرانمان به طبقه پایین وایستگاه تاکسی های فرودگاه رفتیم . ازفرودگاه استانبول باید به ترمینال اتوبوسهای بین شهری بنام اتوگار میرفتیم که در فاصله حدود 70کیلومتری فرودگاه بود. ابتدا ازیک تاکسی قیمت گرفتیم کرایه را 1200 لیر گفت ولی کمی رفتیم جلوتر اتوبوسهایی بودند که با بلیط نفری 200 لیر سوار شدیم ودر داخل اتوبوس با تعداد قابل توجهی ایرانیان مواجه شدیم که آنها هم قصد برگشت به ایران را داشتند.با وجود دلهره ای که از مسیر طولانی زمینی استانبول به وان داشتیم با گفتگو وصحبت با مسافران ایرانی احساس خوبی پیدا کردیم .
ساعت 4/5 عصر رسیدیم اتوگار و با کمک وراهنمایی یکی از همراهان که ترکی بلد بود برای ساعت 5 یک اتوبوس با کرایه 2300 لیربرای هر نفر گرفتیم و تازه بفکرافتادیم نهار نخورده ایم ! در فرصت کوتاهی که داشتیم دو ساندویچ کباب ترکی گرفتیم و با همسفران سوار ون شده در ساعت 5/5 عصر راه افتادیم. هرچند اتوبوسی که سوار شدیم VIP نبود ولی خوشبختانه وجود wifi ,پریز برای شارژ و سرو مرتب چای ازمزایای آن بود که تا حدودی سختی راه را قابل تحمل میکرد. در طول مسیر چندبار توقف داشتیم .اتوبوس در دوترمینال برای سوار کردن مسافران حدود نیم ساعتی توقف کرد . برای شام جلوی یک رستوران ومرکز خرید یک ساعتی توقف کردیم.وشب طولانی را با افکار مغشوش هر جور بود گذراندیم.



روز نهم
صبخ روز بعد که شنبه بود برای صرف صبحانه در یک مرکز خرید بزرگ و رستوران توقف کردیم وبه توصیه دوستان یک نان و پنیر مخصوص وخوشمزه سفارش دادیم. بعد از صرف آن در فروشگاه بزرگ گردشی کردیم وسپس سوار اتوبوس شدیم.




کمی از ظهر گذشته بود که برای نهار توقف کوتاهی داشتیم وپس ازصرف نهار به مسیرمان ادامه دادیم. حدود 3 ساعت مانده به وان : دریاچه زیبای آن نمایان شد .


و بالاخره در ساعت 6 عصر پس از حدود 25 ساعت سفر زمینی به شهر وان رسیدیم.


فصل دیگری ازسفر هر چند با خستگی و دلشوره ولی بحمدالله بسلامتی بپایان رسید و بخش جدیدی آغازشد. با راهنمایی و کمک همسفران که 12 نفر بودیم یک ون بمقصد مرز رازی کرایه کردیم وبرای هر نفر 200 لیر پرداختیم. با توجه به تعداد زیاد چمدانها تعدادی را هم داخل ون گذاشتیم وپس از تکمیل آن ساعت 6/5 راه افتادیم. ارتباطمان با ایران همچنان قطع بود و منتظربودیم با رسیدن به مرز بتونیم با تلفن تماس بگیریم. پس از یکساعت ودر ساعت 8/5 به مرزرازی رسیدیم . عملیات گمرکی بسرعت انجام شد و وارد گمرک شدیم. منتظر دوستانمان شدیم که کارگمرکیشون دچار مشکل شده بود وتاخیر داشتند.
توی این فاصله با بستگانمان نماس گرفته رسیدنمان به ایران را اطلاع دادیم و خسته ازاین سفر پر چالش وخسته کننده نفسی به آسودگی کشیدیم. پس از مدتی انتظار برای دوستانمان تصمیم گرفتیم از فرصت استفاده کنیم وبه رستوران طبقه بالا برای صرف شام برویم. کمی بعد همسفرانمان هم کارشان تمام شد و به رستوران آمدند. حین صرف شام برای نحوه ادامه مسیر مشورت کردیم. نهایتا با توجه به دیر وقت بودن وپیدا نکردن وسیله مناسب برای رفتن به تبریز یا تهران قرارشد به خوی رفته شب در آنجا بمانیم و روزبعد به تبریز برویم. بزحمت یک هتل مناسب پیداکرده شب در آنجا اقامت کردیم.

روز دهم
امروز اول تیر ماه 1404 است. پس ازصرف صبحانه یک تاکسی بمقصد ترمینال مسافری خوی گرفتیم وبا همسفرها به آنجا رفتیم .بلیط اتوبوس بمقصد تبریز گرفتیم وسوارشدیم.بمحض سوارشدن همسرم یادش آمد که هدفون قیمتی اش را که جدیدا خریده بود در هتل جا گذاشته است.ازراننده خواهش کرد چند دقیقه بایستد و سریعا تاکس گرفت و به هتل برگشت وخوشبختانه آن را پیدا کرد. با مدتی معطلی برای تکمیل شدن اتوبوس ساعت حدود 8/5 بسمت تبریز راه افتادیم.ساعت 11 رسیدیم ترمینال تبریز. من وهمسرم تصمیم گرفتیم آن روز تبریز بمانیم وبقیه ازهمانجا برای تهران بلیط گرفتند واز هم جدا شدیم.
برای روز بعد یعنی دوشنبه موفق شدم بلیط قطار برای 8 صبح رزرو کنیم و بصورت اینترنتی هم یک هتل نزدیک میدان ساعت برای یک شب رزرو کردم وبعداز گرفتن تاکسی درترمینال تبریز بسمت هتل راه افتادیم. وقتی به هتل رسیدیم ازما شناسنامه خواست که همراهمان نبود و هرچه اصرار کردیم پاسپورت یا تصویر شناسنامه را بپذیرد قبول نکرد ودر نتیجه رزرو را کنسل کردیم و آژانس گرفته ازراننده خواستیم ما را به هتل دیگری ببرد و ایشان هتل آپارتمان ارس را به ما معرفی کرد وما را به آنجا رساند. در همین حال یادم آمد عینکم را در اتوبوس جا کذاشته ام! واقعا این سفر فرسایشی باعث شده بود حواسمون کلا پرت شود وگیج بازی دربیاریم! خلاصه من وارد هتل جدید شدم وخوشبختانه رسپشن پاسپورتهامون رو قبول کرد وهمسرم با همان تاکسی رفت عینکم را از ترمینال آورد. سپس برای گشت وگذار و صرف نهار به بازار بزرگ تبریز رفتیم وساعاتی را در آنجا گذراندیم.


هوای تبریز بسیار خوب بود ولی بدلیل اثرات جنگ خیابانها چندان شلوغ نبود .به رستوران حاج علی برای صرف نهار رفتیم که انصافا غذایش خوب بود وبعد ازآن هم برای استراحت به هتل برگشتیم. هتل محل اقامتمان در مجموع خوب بود با هزینه اتاق دوتخته به ما یک سوئیت با دو اتاق و پنج تخت دادند ودر مجموع" اگه خیلی سختگیر نباشیم "جای مناسب وراحتی بود. عصر مجددا ازهتل بیرون رفتیم که با توجه به اینکه دیر وقت بود پس از گردش کوتاهی والبته با کلی معطلی تاکسی گرفته به هتل برگشتیم.

روز یازدهم
امروز صبح بعد ازصرف صبحانه و چک اوت تاکسی گرفته رفتیم راه آهن .ساعت 8 حرکت قطار بود. با ورود به ایستگاه به متصدی راه آهن مراجعه کردم ودر مورد وضعیت وساعت حرکت قطار سوال کردم. ایشان با تعجب گفت اصلا همچین ساعت حرکتی نداریم!با توجه به جریانات هفته اخیر از ناراحتی وترس در جایم خشک شدم. ( هیچی دیگه : سناریوی سفرمان کامل شد! ) بطوریکه کارمند ایستگاه متوجه ناراحتیم شد و ضمنا همزمان چند نفر دیگر آمدند که با همان شماره قطار بلیط داشتند و معلوم شد بلیطها از طریق سایت X اشتباهی فروخته شده است.
همسرم پیشنهاد داد به ترمینال رفته با اتوبوس عازم تهران شویم. اما من بعلت خستگی وطولانی بودن مسیر مخالفت کردم. در همین موقع کارمند راه آهن اعلام کرد یک قطاردر ساعت 12 عازم مشهد است و در ایستگاه تهران توقف دارد و قول داد مسافران ساعت 8 را با آن قطار بفرستد. کمی آرامش پیدا کردیم وبرای وقت گذرانی ازایستگاه خارج شدیم. بافاصله کمی از ایستگاه دو قهوه خانه بود که برای صرف صبحانه وارد یکی از آنها شده صبحانه خوشمزه ای میل کردیم.
سپس دوباره به ایستگاه برگشتیم . با توجه به اینکه هنوززمان زیادی تا حرکت قطار داشتیم به نمازخانه رفتیم وسعی کردیم کمی استراحت کنیم. چند دقیقه ای گذشته بود که صدای انفجار مهیبی "ناشی از حمله صهیونیستها" بلند شد وازمون خواستند همه از سالن خارج شویم. به محوطه رفتیم و سرگردان ونگران ساعات باقیمانده را از موزه کوچک تجهیزات قدیمی مخابراتی بازدید کرده و در پارک مجاور ایستگاه منتظر اعلام حرکت شدیم.


پرسنل ایستکاه نهایت همکاری را کردند و خانواده ها را در کوپه های مناسب در کوپه های 4 تخته جا دادند و قطار راس ساعت12 راه افتاد. دربین مسیر با بستگانمان در تهران تماس گرفته متوجه شدیم متاسفانه در بخش هایی از تهران صدای انفجارهایی شنیده شده و شهروندان با ترس ووحشت خانه ها را ترک کرده به اطراف تهران پناه برده اند. در هر صورت نهاررا صرف کرده چرت مفصلی زدیم ودر ساعت 1 صبح وارد ایستگاه راه آهن تهران شدیم و بعداز گرفتن تاکسی به منزلمان رفتیم وشب را در خانه استراحت کردیم.
روز دوازدهم
امروز صبح که از خواب بیدار شدیم از دوستان وبستگان پستهایی مبنی بر توقف جنگ دریافت کرده ازخوشحالی سر از پا نمی شناختیم. دوستانمان با شادی می گفتند منتظربازگشت شما بودند تا جنگ را متوقف کنند !واقعا که صلح نعمت بزرگیست. حالا که این خاطرات را مینویسم به عنوان روز دوازدهم که رسیدم دیدم چه تقارن جالبی است سفر پر مخاطره 12 روزه ما با جنگ 12 روزه!با توجه به اینکه اتومبیلمان در پارکینگ فرودگاه امام خمینی بود بعد از جمع آوری وسایل اسنپ گرفته به فرودگاه رفتیم و اتومبیل را از پارکینگی که بر خلاف روز ورودمان سوت وکوربود برداشته یه بطرف شهرمان سیرجان راه افتادیم.
درطول مسیر اتفاقاتی را که افتاده بود مرور و خدارا شکر کردیم که بسلامتی بوطن برگشتیم. با این یادآوری که دو هفته بعد پرواز ماهان مسافران را ازبانکوک برگرداند. با آرزوی صلح وسلامت برای همه هموطنانمان و تشکر از خوانندگان گرامی که وقت گذاشته سفرنامه ام را مطالعه کردند. اذعان میکنم با وجود انشا نامطلوبم نتوانستم آنچنان که باید اتفاقاتی که افتاد واحساسات ودلهره های را که داشتیم به شما عزیزان منتقل کنم. ضمن اینکه اگر در برخی موارد زیاد به ذکر جزییات پرداخته ام عذرخواهی میکنم. و فی الواقع
برگ سبزیست تحفه درویش
چه کند بینوا ندارد بیش