س 28 اسفند 1372 امشب زودتر از شب های قبل پدرم به خونه برگشت تازه لادای زرشکی رنگش رو فروخته بود و یه پیکان صفر از اونها که سپر جوشن دار داشت خریده بود قرار بود فردا صبح زود به سمت مشهد بریم شوق عجیبی داشتیم
یکی از معدود جاهایی که میشه معجزه رو با چشم دید سفر هست. اینکه صحیح و سالم به مقصد برسی، اونجا با کلی چالش رو به رو بشی و در نهایت با کلی تجربه و یادگیری به مقصد برسی یعنی یک معجزه اتفاق افتاده. از
این سفر، هیچ قرار نبود سفر باشد: که ما، یعنی آصفه ی 32 ساله ی این روزها معلم زبان انگلیسی و همسرم مجید 36 ساله ی دانشجوی پی اچ دی و این روزها ساکن بروکسل، بعد از دو هفته ای گشت و گذار تو اطریش
باتومی از شهرهای توریستی در ساحل دریای سیاه و کشور گرجستان، که از طریق مسیر زمینی براحتی میتوانید به این شهر سفر کنید...جنگل و دریا و ساحل و غذاهای خوشمزه... سفرنامه ای که مطالعه میفرمایید حاصل تجربیات سه بار سفر من به شهر ساحلی باتومی و البته