به نام آفریننده زیبایی ها
یک گردشگر حرفه ایی هیچگاه در سفرهای خود کشورش را کم قلمداد نمی کند. (پاملا گولدونی)
برنامه ریزی برای عید ۱۴۰۰ از اسفند ماه شروع شده بود برنامه هر سال عید ما رفتن به ویلای پدری در نزدیکی نوشهر بوده ولی امسال سعی داشتم برنامه دیگری رو جایگزین کنم که تکراری نباشه برای همین با دوستانمان مطرح کردیم و با سفر کوتاه به تهران به تفاهم رسیدیم. ابتدا سه شب اقامت رو درنظر داشتیم اما با توجه به اینکه یه منزل سه خواب با موقعیت خوب میخواستیم و هر چه گشتیم همگی پُر بودن و یا قیمت بالایی داشتند و هر سه خانواده قبلا تو سفرهایمان بعضی از جاهای دیدنی تهران رو رفته بودیم اقامتمان رو به دو شب کاهش دادیم.
ما بعد از اینکه دیدیم سفرمون خیلی کوتاه و از طرفی مادرم اصرار داشت که به دیدنشون بریم تصمیم گرفتیم ۲۸ اسفند تا ۳ فروردین رو با خانواده باشیم و تهران به دوستانمان ملحق شویم. این چند روزی که شمال بودیم هوا به شدت سرد و باد و بارون بود و مجبور بودیم تو خونه باشیم البته که ما تمام جاذبه های اون منطقه رو به کرات رفتیم و جدیداً فقط دریا و جنگل منطقه خودمان رو میریم این چند روز هم تا کمی هوا خوب میشد سری به دریا و جنگل کنار ویلا میزدیم و بقیه اش در خانه و پای گوشی مشغول برنامه ریزی برای دو شب تهران بودیم. پس از شمال گذر میکنیم و میریم سراغ قسمت اصلی سفر که از سوم فروردین آغاز شد.
روز اول
صبح طبق زمانبندی که با دوستانمون انجام داده بودیم از سمت جاده هراز به سمت تهران حرکت کردیم و مسیری که گهگاه به ترافیک روان ختم میشد رو تا ساعت ۱۳ طی کردیم تا به تهران و خیابان ولیعصر رسیدیم و منزلی که رزرو کرده بودیم رو تحویل گرفتیم. محل اقامتمون یه واحد آپارتمان سه خوابه بود که اینترنتی به مدت دو شب با هزینه شبی ۱۵۰۰ تومن رزرو کرده بودیم که موقعیت بسیار خوبش به همه چیز می ارزید.
خیلی زود دوستانمون به ما ملحق شدند من و همسرم یک پسر سه ساله داریم یکی از دوستانمان نیز مانند ما بچه سه ساله دارند و دوست دیگرمون یک زوج هستند. پس از جایگیری و کمی استراحت برای صرف ناهار بیرون زدیم. از آنجایی که گرسنه بودیم اولین رستورانی که دیدیم توقف کردیم رستورانی به نام گِرپ. فضای رستوران زیبا بود و فضای باز و بسته داشت. چلو کباب سفارش دادیم کیفیت غذا متوسط رو به خوب بود. در طول صرف غذا در مورد برنامه های امروز گپ زدیم و تصمیم بر این شد برای اولین جا از موزه زمان بازدید کنیم ولی وقتمون خیلی کم بود و ساعت ۶ موزه تعطیل میشد پس با عجله به راه افتادیم. هنگام خروج باران شدت گرفته بود. خیابان زعفرانیه هم ترافیک بود ولی از آنجایی که فاصله خیلی کم بود زود رسیدیم و خدا رو شکر جای پارک خوبی هم پیدا کردیم. وارد باغ شدیم و آقایون برای خرید بلیط رفتند و آنقدر باران شدید بود که تا ساختمان موزه دویدیم.
موزه زمان
این موزه داخل یکی از خانه های قدیمی تهران واقع شده است. باغی که قدمت آن به دوره قاجار بر میگردد و ساختمان موزه حدود ۸۰ سال قدمت دارد و توسط حسین خداداد بازسازی و تبدیل به ساختمان دو طبقه با گچبری های بسیار زیبا می شود. در این موزه انواع ساعت های مچی، دیواری، شنی، جیبی و.. از ایران و کشورهای فرانسه، سوئیس، آلمان و انگلستان وجود دارد. همچنین ساعت های اهدایی افراد مشهور مانند پروفسور حسابی و غیره در این موزه قرار دارد. فضای بیرونی موزه باغ مصفا به همراه یک حوض بزرگ و گلدان های گل بسیار دیدنی و جذاب بود و برای عکس گرفتن هم عالی بود. همچنین یک کافه هم داخل باغ وجود داشت که ما فرصت نکردیم استفاده کنیم.
با آمدن به اینجا گویا به زمان های دور سفر کردیم همچنین کلی حس خوب از فضای بیرونی گرفتیم مخصوصاً تو هوای بارونی که دیگه عالی بود... پس از بازدید از موزه باران قطع شده بود، تصمیم گرفتیم از برج میلاد دیدن کنیم باز هم فاصله کم بود و زود رسیدیم و ماشین ها رو در پارکینگ برج پارک کردیم و به سمت برج رفتیم.
برج میلاد
برج میلاد سومین برج بلند خاورمیانه و ششمین برج بلند مخابراتی جهان است که ۴۳۵ متر ارتفاع و مساحتی در حدود ۷۵ هکتار دارد. تاسیسات مخابراتی، مراکز همایش، مراکز خرید، رستوران، خدمات گردشگری و تفریحی را شامل می شود. بازدید از چند طبقه پایین برج که شامل مراکز خرید و فود کورت می باشد رایگان بوده ولی برای بازدید از طبقات بالا باید بلیط تهیه کنید.
متاسفانه باجه فروش بلیط بسته بود و علت رو شرایط جوی نامناسب قید کرده بود. هر چند باران بند آمده بود ولی باد میوزید و قطعاً تو ارتفاع هوا بدتر هم بوده... کمی تو ذوقمون خورد ولی اجازه نمیدیم چیزی باعث خراب شدن سفرمون بشه پس وارد برج شدیم و تصمیم گرفتیم از طبقات همکف تا چهار دیدن کنیم. از یکی از دوستانمون جدا شدیم و مشغول گشت و گذار بودیم که دوستمان زنگ زد و گفت باجه بلیط فروشی باز شده و ازش خواستیم برای همه بلیط سکوی آزاد رو بخره تا ما خودمان رو برسونیم. وقتی به طبقه همکف رسیدیم با صف بسیار طولانی خرید و سوار شدن به آسانسور مواجه شدیم و خوشبختانه مرحله خرید بلیط رو دوستمان به راحتی طی کرده بود ولی برای سوار آسانسور شدن حدود نیم ساعت معطل شدیم.
آسانسورهای برج به علت سرعت بالایی که دارن برای خانمهای باردار مناسب نیستند و کمی ممکنه دچار گرفتگی گوش ها شوید.وبه طبقه هفتم رسیدیم و از آسانسور خارج شدیم و به سمت سکو باز رفتیم ولی متاسفانه وزش باد خیلی شدید بود و باران مجدد شروع به باریدن کرده بود به هر زحمتی بود تهران رو از بالا تماشا کردیم و چند تا عکس داغون گرفتیم. چیزی نگذشته بود که اعلام کردند که سکو رو خالی کنید و دیگه امکان بازدید وجود ندارد اینم از بدشانس بعدی امروزمون...
البته همینکه چند دقیقه ای تونستیم دیدن کنیم هم جای شُکرش باقی بود ، عده ای همینقدر هم موفق نشده بودند و داشتن اعتراض میکردند. به گشتن در همون طبقه پرداختیم در قسمتی ماکت هایی از برج های مخابراتی کشورهای دیگر به نمایش در آمده بود که برج مخابراتی مالزی هم جزو آنها بود و خاطره سفرمون به مالزی و دید پنجره اتاقمون که این برج بود رو برامون زنده کرد. کمی نگذشته بود که هوا کمی (فقط کمی) بهتر شد و دوباره درها رو باز کردند و مردم خوشحال به سمت سکوها رفتند ولی خب به قولی برای اینکه دست خالی برنگشته باشند فقط میشد یه نگاه کوتاهی کرد و از اون عکس های بی کیفیت گرفت...
بازدیمون که تموم شد برای صرف شام به فود کورت برج میلاد که در طبقه چهار واقع شده رفتیم و سفارش غذا دادیم. پس از صرف شام دیگه نوبتی هم باشه نوبت بچه ها بود برای همین به خانه بازی که در کنار فود کورت قرار داشت رفتیم و نیم ساعتی به تماشای دنیای این فرشته های کوچک گذشت. دیگه همه حسابی خسته بودند از برج خارج شدیم و با گرفتن یک سلفی دسته جمعی با لبخند رضایتی که بر لبانمان نقش بسته بود از برج میلاد خداحافظی کردیم. رضایت از اینکه ممکن بود با دیدن باجه بسته برمیگشتیم و برنامه هامون بهم میریخت ولی کم نیاوردیم و خدا هم هوامون رو داشت. اولین تجربه ایی که در شب اول این سفر کسب کردیم همین بود در همه حال و همه شرایط از سفر و زندگیت لذت ببر و مطمئن باش خدا هواتو داره و کائنات دست به دست هم میده تا واقعا بهت خوش بگذره...
هوس نوشیدنی خنک کرده بودیم و قرار بود تو راه هر جا دیدیم بگیریم ولی چون دیر وقت بود پیدا نکردیم تا رسیدیم به نزدیک خونمون یه سینما بود و کافی شاپ مقابلش باز بود همگی شیک سفارش دادیم و تو ماشین ها خوردیم و به خانه برگشتیم. شب اول با کمی کپ و گفتگو، صرف چای دورهمی و برنامه ریزی برای فردا به پایان رسید.
روز دوم
برنامه روز دوم با رفتن به درکه و صرف صبحانه همونجا شروع میشد. از اونجایی که برای رفتن به درکه باید سحرخیز باشی و ما نبودیم وقتی رسیدیم با مشکل نبود جای پارک مواجه شدیم پس از خرید نان و پنیر و خامه برای صبحانه در جستجوی جای پارک به خیابانی همان اطراف رفتیم خیلی دور شده بودیم که آقایی اشاره کرد و سطل آشغال بزرگی که آنجا بود رو جابجا کرد تا پارک کنیم برای دوستانمون هم در کوچه ها جای پارک داشت و مبلغ قابل توجهی هم دریافت کرد...
بردن وسیله های سنگین صبحانه به اون بالا از توانمون خارج بود پس تصمیم گرفتیم نزدیک ماشین صبحانه رو میل کنیم و دست خالی بریم بالا که تصمیمی بس عاقلانه بود... پس از صرف صبحانه برای بازدید از درکه حرکت کردیم مسیر زیبا با هوای مطبوعی داشت. در بین راه هم سوپر مارکت و کافه و رستوران وجود داشت و میشد استراحت کرد و با تجدید قوا به راه ادامه داد. پس از حدودا یک ساعت گشت و گذار به طرف ماشین ها حرکت کردیم و برای صرف ناهار قرار شد بریم تجریش.
این بار هم یه بدشانسی منتظرمون بود... ترافیک سنگین میدان تجریش، نبود جای پارک باعث شد مجبور شویم اواسط خیابان بعدی پارک کنیم و با بچه کوچیک به سختی از بین این همه جمعیت خودمون رو به میدون برسونیم ولی ای دل غافل که شانس با ما یار نبود و بعد از این همه سختی با در بسته رستوران مواجه شدیم یعنی اگه یک رستوران تو ایام عید تو تهران بسته باشه اون باید این رستوران باشه؟ بگذریم از سختیه برگشتن تا ماشین و اینکه پسرم از سختی شکم گشنه تو بغل باباش خوابش برد...
خسته و گرسنه به سمت خونه حرکت کردیم ساعت ۴ بود و باز نزدیک های محل اقامتمون یه رستوران رو انتخاب کردیم و دیگه این بار ایمان آوردیم که بهترین گزینه نزدیکترین گزینه اس مصداق ضرب المثل معروف که میگه آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم. ناهار رو خوردیم و نیاز داشتیم سری به خونه بزنیم و برای نیم ساعتم شده تجدید قوا کنیم. هر چند یکی از دوستانمون مخالف خونه رفتن بود و معتقد بود وقتمون هدر میره و حقم داشت سه تا خانواده جمع شدنشون زمان بره ولی وقتی توافق کنیم که سر یه ساعت همه آماده دم در باشن میشه مدیریت کرد. ساعت ۶ به سمت ایران مال حرکت کردیم. به کمک گوگل مپ این بار مسیر طولانی رو طی کردیم تا به ایران مال رسیدیم.
ایران مال
ایران مال یا بازار بزرگ ایران با مساحت یک میلیون و ششصد و شست و نه هزار و پانصد و چهار متر مربع در شمال غربی تهران و نزدیک دریاچه چیتگر واقع شده است. ایران مال یکی از پنج مال برتر جهان بوده و شامل مراکز خرید، شهربازی، پردیس سینمایی، مجموعه ورزشی و هتل است. این بازار دارای جاذبه ها و بخش های دیدنی همچون مسجد ایران مال، باغ ماهان، باغ دیدار، بازار سنتی، تالار آیینه، شربت خانه، ایوان اشراق، کتابخانه جندی شاپور، باغ رستوران ملل و... می باشد که ما در زمان بازدید سعی کردیم تا حد امکان از همگی بازدید کنیم.
وارد پارکینگ شدیم واز طبقه چهار ایران مال سر در آوردیم. مستقیم حرکت کردیم تا به کتابخانه جندی شاپور رسیدیم. روبروی کتابخانه یه غرفه بود که بستنی رولی داشت سفارش دادیم و از اونجایی که خیلی طول میکشید تا آماده بشه به گشت و گذار پرداختیم. کنار کتابخانه باغ رستوران ملل قرار داشت که همگی شیفته این قسمت شدیم با قدم در این بخش ایران مال حس سفر به کشور های مختلف بهمون دست داد و کلی عکسهای زیبا گرفتیم. انتهای این بخش فضایی برای تماشای فواره های موزیکال وجود داشت که تماشای رقص آب هماهنگ با آهنگ از این زاویه فوق العاده بود. آخرین بار در مالزی این فواره ها رو دیده بودیم ولی انصافاً این یکی خیلی زیباتر بود و احساس غرور بهم دست داد. خوشبختانه کشورمان از پتانسیل های بسیار خوبی برخوردار است که امیدوارم زیرساخت ها برای جذب بیشتر توریست فراهم گردد.
پس از صرف بستنی رولی بازدیدمون از کتابخانه آغاز شد که آن هم به نوبه خود بی نظیر بود خصوصاً پله های چوبی و لوسترهای مجلل بسیار زیبا بودند.تو این فاصله همسر رفت و برای پسرمون یه ماشین اجاره کرد تا ادامه بازدید برامون راحتر پیش بره. ورودی تیمچه از داخل کتابخانه بود پس بازدید بعدی ما تیمچه بود. تیمچه ی علی اکبر بازار سنتی است که در ساخت آن از بازارهای سنتی ایران مانند تبریز، اصفهان و شیراز الهام گرفته شده و شامل تالار آیینه، شربت خانه، راسته بازار، حجره ها و چهارسوها است. معماری این قسمت هم فوق العاده بود و بسیار لذت بردیم.
بعد از آن به سمت باغ ماهان که الهام گرفته از باغ شازده ماهان کرمان است و محوطه شمالی ایران مال را به دریاچه و آبنمای موزیکال در ضلع جنوب متصل میکند. پس از آن از پیست یخ دیدن کردیم که عده های مشغوله تمرین اسکی بودند و بسیار جالب بود. ماشین کرایه ای رو تحویل دادیم. به ساعات پایانی بازدید نزدیک میشدیم و کم کم مغازه ها داشتند تعطیل میکردند. بهترین جا بعد از یه پاساژ گردی طولانی فود کورت مجموعه است پس پیش به سوی یک غذای خوشمزه...
برای شام پیتزا و همبرگر سفارش دادیم کیفیت متوسطی داشت و هنوز نمیتونم بگم تو این سفر غذای مورد قبولی خوردم. حالا دیگه واقعا مجموعه تعطیل و خلوت بود به کمک یکی از پرسنل راه پارکینگ را پیدا کردیم و به خانه برگشتیم. و روز دوم سفر هم با یک چای دورهمی و کمی گپ و گفت به پایان رسید. امروز روز آخر سفرمان بود یکی از آقایون زحمت خرید صبحانه را کشید و پس از صرف صبحانه وسایل را جمع کردیم و حدودای ساعت ۱۱ خانه رو تحویل دادیم و به سمت دریاچه چیتگر به راه افتادیم. داخل پارکینگ ماشین ها رو پارک کردیم و به سمت دریاچه رفتیم.
دریاچه چیتگر
دریاچه چیتگر که اسم دیگر آن دریاچه شهدای خلیج فارس است بزرگترین دریاچه مصنوعی ایران است که مساحت آن به صد و سی هکتار میرسد. در این جاذبه مهم تهران تفریحات بسیار متنوعی قرار گرفته که تلاش بر این بوده هر فردی رو راضی نگهدارد. تفریحاتی همچون ساحل شنی و سنگی، قایق سواری، دوچرخه سواری، شهربازی، کارتینگ، اسکیت هوایی، پیست پرش در آسمان، زیپ لاین و برخی از تفریحات رایگان تهران.
کمی کنار دریاچه قدم زدیم و تو ساحل سنگی نشستیم تا پسرم کمی بازی کند. بلند شدیم به قدم زدن ادامه دادیم تا اینکه کانکس بستنی ایتالیایی از دور چشمک زد با اینکه وقت ناهار بود ولی مقاومت نکردیم و یه ظرف بستنی گرفتیم که واقعا میچسبید. تصمیم گرفتیم ناهار رو هم همونجا بخوریم چند تا رستوران کنار هم بودند که همگی فست فود داشتند و از بهترین رستوران های تهران بودن. ولی با دیدن شعبه عطاویچ انتخابمون رو کردیم. کنتاکی و مینی پیتزا سفارش دادیم و بالاخره میتونم بگم بهترین غذای این سفر رو قسمت شد اینجا بخوریم واقعا خوشمزه و تازه بود. پس از صرف ناهار کمی صبر کردیم تا بچه ها داخل اسباب بازی ها که روبروی رستوران بود بازی کنند. عصر بود که پایتخت را با خاطرات خوبش ترک کردیم و شب هنگام به اصفهان رسیدیم و سفر خوبمون به پایان رسید. از شما خواننده محترم بابت مطالعه سفرنامه سپاسگذارم امیدوارم لذت و بهره برده باشید.
ایام به کامتان