مورمانسک شهر ناگفته ها و شفق قطبی

4.4
از 23 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
مورمانسک شهر ناگفته ها
آموزش سفرنامه‌ نویسی
22 فروردین 1402 11:00
30
10.3K

اپیزود اول: تلاش برای عملی کردن آرزو

زمانی که در تابستان یک تصمیم برفی میگرفتم اصلا فکرش را نمیکردم که در حال برنامه ریزی برای یک سفر رویایی هستم.حالا آن پسر کوچک قد کشیده و در تلاش است تا رویای کودکی خود را زندگی کند.رویایی از جنس نورهای رنگی در تاریک ترین نقطه آسمان تیره. اولین قدم، گشت و گذار در گوگل بود، از کجا باید شروع کرد و به چه شهری باید رفت؟ اصلا میشود رفت؟ بعد از گذشت چند روز و گشت و گذار فراوان مسیر مورمانسک را انتخاب کردم و با شماره هایی که در اینترنت تور روسیه و این تور را برگزار میکردند تماس گرفتم.

 photo_2023-02-28_13-16-45.jpg

اپیزود دوم: پیدا کردن منصور و همسفران

از آنجایی که به شدت حس میکردم تنهایی به این سفر رفتن خطرناک است بعد از پیگیری های فراوان با منصور عبدلی آشنا شدم، یک مهندس شهرسازی که مانند خودم دیوانه وار به سفر علاقه داشت. از اولین صحبت هامان به منصور اعتماد کردم و وارد فاز اجرایی سفر شدم. حالا دیگر تنها نبودم و قطعا افرادی با من همسفر می شدند. بعد از چند ماه انتظار بالاخره پاسپورت خود را به منصور تحویل دادم و ویزای آرزوهایم را گرفتم.

اپیزود سوم: لوازم مورد نیاز سفر

سفر ما یک سفر ماجراجویانه بود پس باید خودمان را برای انواع و اقسام اتفاقات آماده میکردیم. از این رو من یک سری لباس و وسیله تهیه کردم که لیست آن به شرح زیر است:

  1. کاپشن پر
  2. لباس بیس
  3. کاپشن پلار
  4. جوراب و شلوار پشم شتر
  5. پوتین و گتر 
  6. کلاه طوفان
  7. کلاه پوستی روسی
  8. دستکش چرمی
  9. چشم بند 
  10. گوش بند

علاوه بر موارد بالا، با توجه به اینکه من کلا در غذا حساسیت خاصی دارم از این رو مقداری کنسرو خورشت های مختلف به همراه کمی آجیل و از این دست غذا ها را با خودم داشتم.

اپیزود چهارم: روز موعود، اینجا مسکو

نهایتا در روز 13 بهمن ماه با همسفرانم به سمت مسکو پرواز کردیم.همه هیجان زده بودیم خصوصا من که حالا دو دوست خوب هم پیدا کرده بودم به اسم علیرضا و نرگس که یک زوج دوست داشتنی بودن. وارد فرودگاه مسکو شدیم و بعد از سوال و جواب های مامورین بالاخره برگه و مهر ورود را دریافت کردیم. بعضی از دوستان در فرودگاه سیم کارت خریدن که حدودا قیمت آن 400 روبل بود. اما من به واسطه دوستم در مسکو یک سیمکارت را رایگان از اون قرض گرفتم. با مترو به نزدیک ترین ایستگاه مترو و سپس به داخل شهر رفتیم. در اینجا من برای ساعاتی از همسفران جدا شدم و برای یافتن هاستل خود به تنهایی راهی ایستگاه های پر زرق و برق مسکو شدم و نهایتا هاستل خود را که در کنار کتابخانه لنین و کاخ کرملین بود یافتم.
غروب آن روز با یکی از دوستانم که در کوچ سرفینگ با او آشنا شدم در میدان سرخ ملاقات کردم و سیمکارت را از او گرفتم. به محض در دسترس قرار گرفتنم دیدم تماس واتس اپی از علیرضا دارم که می خواستند بیایند و میدان سرخ را که از جاهای دیدنی مسکو هست، ببینند با آنها قرار گذاشتم و شب را در پاساژ GUM قدم زدیم و از بستنی های آن پاساژ لذت بردیم.خب طبیعتا انرژی ماها بیشتر از خستگی بود بنابراین تصمیم گرفتیم با تمام همسفران به خیابان آربات برویم و از شب های چراغانی مسکو لذت ببریم.

اپیزود پنجم: حرکت به سمت آرزو با هواپیمای سبز

صبح روز جمعه رفتم و چمدان خود را نزد دوست روسی خود به امانت گذاشتم و سپس به همسفران در هتلشان ملحق شدم. یک گروه از همسفران با یاندکس گو که مشابه اسنپ خودمان است رفته بودن. من ماندم و یک همسفری که خواب مانده بود و منصور که در حال جمع کردن وسایل همسفرمان بود.
که ناگهان به من گفت برای فرودگاه یک یاندکس بگیر و من برای اولین بار با یک اپلیکیشن خارجی تاکسی درخواست دادم.خوشبختانه به لطف داوای داوای گفتن های ما ( داوای در زبان روسی به معنی زود باش خودمان است) به هواپیمای مورمانسک رسیدیم و بعد از ده دقیقه تاخیر هواپیمای خوشرنگ S7 حرکت خود را آغاز کرد و در بالای نوار شمالگان و به زمین نشست.
به محض پیاده شدن تفاوت فاحش دما را با استخوان حس کردیم. حال نوبت سوار شدن در ماشین ترنسفر تا هاستل بود. یک ماشین با فرمان سمت راست که باعث شد ما تصور کنیم راننده هنوز سوار نشده و هر سه نفر عقب ماشین سوار شویم.از زیباترین صحنه های سفر نگاه راننده به ما سه نفری که منتظر راننده بودیم بود.
دسترسی بلوتوث را از راننده گرفتیم و تا خود مورمانسک شادی افشاندیم.

photo_2023-02-28_11-56-05.jpg

هواپیمایی که زحمت بردن ما به سمت مورمانسک را میکشید

اپیزود ششم: صدای مارا از مورمانسک میشنوید

باید اعتراف کنم مورمانسک خیلی زنده تر و پویاتر از تصورات من بود. حالا کم کم داشت جای خود را در دلم باز میکرد. ما رفتیم و هاستل را تحویل گرفتیم.حالا مگر میشود ایستاد؟ به همسفران که با من در هاستل بودن گفتم بزنیم به دل شب های مورمانسک، منصور با تور لیدرهای روسی در تماس بود و تقریبا شکار شفق قطبی برای شب اول منفی بود پس ما دل را به شب زدیم و رفتیم تا یک رستوران برای شام پیدا کنیم. اولین تجربه شهر یخی مورمانسک و اولین قدم زدن در رویاهای کودکی برای من کمی بغض آلود بود. مسیر سختی را طی کرده بود ولی اکنون بعد از تلاش های زیاد توانستم در این شهر قدم بزنم.بغض خود را پنهان کردم و بالاخره یک رستوران پیدا کردیم. سوپ گوجه و گوشت را میل کردیم.
برای سرسره بازی به میدان اصلی شهر رفتیم. با بومی ها که صحبت میکردیم میگفتند امشب شب خوبی برای مشاهده شفق قطبی ست. منصور که شوق ما را دید با لیدر های روسی تماس گرفت و بنا شد برگردیم و به شکار شفق قطبی برویم

photo_2023-02-28_11-58-57.jpg

بیرون فرودگاه مورمانسک

photo_2023-02-28_11-59-50.jpg

خرس ریسه ای میدان اصلی مورمانسک

اپیزود هفتم: در جست و جوی زیبای خفته

اولین شب سفر ما در مورمانسک بود و با دو خودرو به همراه همسفران و واخدانگ و البته نیکولا به سمت اطراف این شهر دوست داشتنی رفتیم.به واسطه مقالاتی که خوانده بودم میدانستم که حداقل 4 ساعت باید دنبال این عروس شهر مورمانسک بگردیم تا شاید رخ خود را نمایان کند.همینطور هم شد بارها از ماشین پیاده شدیم و منتظر زیبا جان بودیم، اما دریغ از نیم نگاهی. با ناامیدی فراوان به سمت مورمانسک برگشتیم که واخدانگ همان تورلیدر مهربان گفت برای دقایقی در اولین مکانی که در سرشب برای شکار شفق ایستاده بودیم توقف کنیم.
ناگهان صدای جیغ یکی از همسفران از ذوق دیدن شفق مارا سراسیمه به بیرون از ماشین کشاند. حال همه همسفران ناامید به دنبال شفق بودند و شفق قطبی هم آن شب تمام تلاشش را کرد تا به همه ما بگوید در نا امیدی بسی امید است.به نظرم هیچ متنی و هیچ عکس و مدیوم شاتی نمیتواند دقایقی که به چشم خود دیدم را توصیف کند. خدا تمام هنرش را به رخ انسان کشیده بود، رقص نورهای حریری و سبز رنگ در دامن شب.
دقایقی با این خلقت زیبا خلوت کردیم و عکس های خود را گرفتیم.دیگر خیالمان از سفر راحت شده بود و همه به هدف اصلی سفر رسیده بودند.
دیگر نوبت کشف ناگفته های مورمانسک بود.

photo_2023-02-28_11-59-01.jpg

شکار زیبای ما در شب پر شفق

اپیزود هشتم: من،تنهایی،مورمانسک

روز بعد همسفران برای دهکده سامی ها آماده شدند و رفتند.اما من علاقه ای به این مکان نداشتم زیرا با توجه به شنیده ها آنجا خیلی مصنوعی است و ظاهرا مردم بومی ای در آنجا نیست و به خاطر همین تصمیم گرفتم دل را به شهر بزنم و کمی با مورمانسک آشنا شوم. اول با اتوبوس به سمت دریاچه یخ زده رفتم و بعد از دیدن مجسمه گربه معروف، پیاده سمت آلیوشا حرکت کردم.روسیه مهد مجسمه های بزرگ است و آلیوشا بزرگترین مجسمه ای بود که به چشم خود دیدم. در کنار رودی بزرگ و مناظر یخی زیبا از شهر. میتوانم به جرات بگوییم آرامش خاصی در مورمانسک حاکم است، این را از قدم زدن در پس کوچه های شهر متوجه شدم. خستگی راه رفتن بود اما این شهر پر از ناگفته بود.احساس من این است که این شهر همیشه نامش زیر سایه شفق قطبی پنهان شده و از آن حرف زیادی گفته نشده.
مورمانسک برای من یعنی آرامش برفی، گرمای یک کافه در سرمای قطبی، سکوت مطلق کوچه های خلوت، نماد ایستادگی مردم، هاسکی های بازیگوش، آخر دنیا و یک دوست خوب برای رسیدن به آرزوی کودکی. من به حدی مجذوب این شهر شدم که موقع ترک آن بغض زیادی در گلویم بود و مدام از خود میپرسیدم که آیا باز اینجا خواهم بود؟ پیشنهاد میکنم اگر به این شهر سفر کردین از قدم زدن در آن غافل نشوید وگرنه کلاه گشادی سرتان رفته.

photo_2023-02-28_11-59-12.jpg

photo_2023-02-28_11-59-04.jpg

جناب آلیوشا

photo_2023-02-28_11-59-15.jpg

درخت عشق برفی مورمانسک

اپیزود نهم: اینجا آخرین خشکی زمین است

روز دوم مورمانسک من و همسفران به سمت ساحل تریبرکا حرکت کردیم و بعد از چند ساعت به این ساحل یخی رسیدیم، البته در راه یک سر به قبرستان کشتی ها رفتیم و فاتحه خواندیم. تصور آخرین خشکی دنیا کمی برای من عجیب بود، اینکه ته این دنیا اینجاست و تمام مدام در ذهنم عبور میکرد.مدام مرور میکردم که اینجا چه میکنم؟ واقعا اینجا آخر دنیاست؟ واقعا دیگر خشکی نیست؟
آری، تا چشم کار میکرد آب بود و آب، انگار قطب شمال ذهن من را هدف گرفته بود و می خواست بفهماند که ته همه تلاش ها باید به آرامش ختم شود وگرنه بازی را بد می بازیم.بگذارید کمی هم از لذت لیز خوردن روی یخ های ساحلی بگوییم.لذتی که البته یکی از همسفرانمان را کمی مجروح کرد. راستی در راه پدیده سه خورشید را دیدیم و این سفر قطبی از نظر طبیعی تکمیل شد. از این ساحل مرموز برگشتیم. اما مگر شب های مورمانسک اجازه میداد که ما بخوابیم؟ بنابراین باز دل به شب زدیم و در مورمانسک قدم زدیم.

photo_2023-02-28_11-59-22.jpg

قبرستان کشتی ها در مسیر تریبرکا

photo_2023-02-28_11-59-19.jpg

آخرین ساحل خشکی زمین

photo_2023-02-28_11-59-28.jpg

پدیده سه خورشید

اپیزود دهم: ما خوش شانس ها

بعد از رسیدن به دامنه کوه در نزدیکی کیروفسک و سوارشدن تله کابین و رفتن به ارتفاع 500 متری با صحنه عجیبی روبرو شدیم.جنگل ابر خودمان منتها اینبار در دل برف و یخ و با حضور آفتاب ملایم. اینجا بود که تور لیدر روسی تور مورمانسک ما به من گفت شما خیلی خوش شانس هستین که تمامی این اتفاقات را باهم دارید میبینید. من به این خوش شانسی باور کردم و دقیقا مانند همان مکان روی ابرها بودم.حالا نوبت رفتن به رستوران 360 درجه در دل این زیبایی بود.
رفتیم و از منظره و غذا و البته قهوه گرم لذت تمام بردیم. بعد به سمت فستیوال مجسمه های یخی حرکت کردیم و البته از زیبایی هنر انسان های یخ دوست لذت بردیم. در راه برگشت واخدانگ دوست داشتنی که دیگر با هم شوخی هم داشتیم پیشنهاد جنگل برفی را داد و ما که نمیخواستیم لحظه ای را عادی بگذرانیم راهی این پارک جنگلی برفی شدیم. سرسره یخی و عکس های نورپردازی های این جنگل برای مدت های والپیپر دسکتاپ من خواهد بود.

photo_2023-02-28_11-59-32.jpg

رستوران 360 درجه 

photo_2023-02-28_11-59-35.jpg

منظره زیبای جنگل ابر در ارتفاع 500 متری از زمین

photo_2023-02-28_11-59-44.jpg

جنگل برفی و نورهای زیبا

photo_2023-02-28_12-00-01.jpg

ایشونم یوری گاگارین هستن که مجسمه یخی زیبایی ازشون ساختن

اپیزود یازدهم: خدانگهدار مورمانسک، مراقب خوبی هایت باش

صبح قبل از پرواز من و علیرضا و نرگس که حالا شناخت خوبی از هم داشتیم دل به کلیسا و فانوس دریای مورمانسک دادیم و ساعات زیادی در شهر شهر گذراندیم. ناگفته نماند شب گذشته که در حال گشت گذار و جست و جوی غذا بودیم یک فروشنده آذربایجانی از ما پذیرایی کرد و بعد از دوست شدن با اون مقداری از شکایت هایش را از ایران شنیدیم که خود را به راه دیگر زدیم و بحث را عوض کردیم.
حال روز آخر بود
ما راهی شهر شدیم و تصمیم به بنانا سواری روی دریاچه یخی کردیم، البته واقعا حرفه ای نبودیم و تیوپ ما که توسط یک سورتمه کشیده میشد و واژگون شد و ما باز هم در این شهر یک خاطره زیبا ساختیم. خاطره ای پر از خنده و شادیو. با یک پرواز راهی مسکو شدیم، و من گوشه ای از دلم را در مورمانسک گذاشتم و برگشتم.حال هر وقت کسی از شفق قطبی میگوید یا اسم مورمانسک می آید دیگر با غرور و البته دلتنگی خاطرات خود را بازگو خواهم کرد.

photo_2023-02-28_11-59-58.jpg

آخرین فریم از مورمانسک زیبا

اگر براتون جذاب بود ادامه این سفر شهرهای دیگر کشور روسیه است که میتوانید از پروفایل من دنبال کنید.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر