روز پنجم پاتایا
روز پنجم قرار بود بریم جزیره اما تا 12 ظهر خوابیدیم و صبحونه هتل رو نتونستیم تست کنیم. ظهر بیدار شدیم و پیشنهاد دادم بریم پارک کروکدیل ها و سنگهای میلیون ساله رو ببینیم تا شاید کمی سافاری ورلد بانکوک جبران شه. از مغازه 7-11 کنار هتل دو تا قهوه دستگاهی و دو تا کیک کره ای و یک تست ژامبون که همونجا با ساندویچ میکر داغش کرد خریدیم جمعا 170 بت و همسفرها هم گفتن چیزی نمیخورن.تو لابی صبحانه رو خوردیم و یک بولت به مبلغ 120 بت درخواست دادم و حرکت کردیم.
راننده تو مسیر گفت که وقتی از اونجا برمیگردین هیچ تاکسی نیست و بولت هم اونجا کسی قبول نمیکنه و اگه خواستین من صبر میکنم و برگشت هم میارمتون و جمعا رفت و برگشت 400 بت بهم بدین. من هم با وجود مخالفت همسفرها قبول کردم و ریسک نکردم چون این بلا قبلا تو پارک آبی سرم اومده بود و آواره شده بودم.پارک کروکدیل نفری 400 بت ورودی داره و شامل یک باغ بسیار زیبا از پوشش های گیاهی قشنگ،سنگهای دیدنی چندین ساله و دریاچه ها و آبشارهای مصنوعی دیدنی هست و یک باغ وحش خیلی کوچک و محدود و یک سالن مخصوص نمایش کروکدیل ها.حتما قبل از اومدن به اینجا خرید هاتون رو بکنید که قیمتها داخل پارک بیشتر از 2 برابر بیرون هست.
آب 10 بتی 20 بت ، بستنی 20 بتی 50 بت توی پارک فروخته میشد.ما چون هنوز روبراه نبودیم و آفتاب هم کمی اذیت میکرد خیلی نتونستیم توی محوطه باغ وقت بگذرونیم و عکاسی کنیم و به سمت باغ وحش حرکت کردیم. نمایش کروکدیل ها ساعت 3 بود و ما یک ساعت وقت داشتیم.پشت سالن نمایش قسمت فیل ها بود و میتونستید با خرید موزهای کوچک سبز رنگ به فیل ها غذا بدید و لذت ببرید (هر لگن شامل 20 تا موز 100 بت) که من هم یک لگن خریدم و به سوگل دادم تا لذت غذا دادن رو به فیلها ببره و همسفرها هم که طبق معمول هزینه نمیکردن از موز های ما برمیداشتن و به فیلها میدادن. دو مدل عکس هم میتونستید با فیلها بگیرید.
عکس ایستاده کنار یک فیل و لمس خرطومش 200 بت بود و عکسی که دو فیل شما رو با خرطومشون بالا ببرن 300 بت که آخر موقع خروج میتونید عکسها چاپ شدتون رو تحویل بگیرید. روبروی قسمت فیلها هم زرافه ها بودن که میتونستید روی سکو برید و به زرافه هایی که سرهاشون رو روی سکو میاوردن غذا بدید که سوگل موزهای باقی مانده رو به زرافه ها داد و کلی لذت برد و خوشش اومد(سوگل کلا با حیوانات میونه خوبی نداره و میترسه اما این پارک نظرش رو عوض کرد و حتی عکس روی خرطوم فیل هم گرفت،تازه سافاری ورلد رو ندیده هنوز). کمی جلوتر هم یه دریاچه پر از کروکدیل هست که از روی یه سکو روی آب میتونید به کروکدیل ها غذا بدید به این صورت که با 100 بت یه چوب بلند بامبو بهتون میدن که یه مرغ با یه طناب به سرش وصله و مرغ رو میفرستید پایین تا کروکدیل ها بخورن.
نکته جالب اینکه ما خریدیم ولی همه کروکدیل ها خواب خواب بودن و 20 دقیقه طول کشید تا با کوبیدن مرغ تو صورت کروکدیل های خوابیده و سر وصدا راه انداختن یکی رو راضی کنیم این مرغ رو بلاخره بخوره. ساعت 3 به سالن رفتیم و نمایش جالب و کمی دلهره آور کروکدیل ها رو تماشا کردیم. آخرش میتونید روی کروکدیل بشینید و عکس به مبلغ 300 بت ازتون میگیرن که من قبلا داشتم و سوگل هم میترسید و فقط همسفرمون عکس گرفت.باقی پارک وحش هم شامل انواع پرنده و چند مدل خرس و شیر و ببر و ... میشد که همه خواب بودن و خیلی فضای جذابی نبود. سر راه خروج چند تا عکس زیبا هم تو محوطه باغ گرفتیم و تمام.
برعکس گفته راننده جلو در چند تاکسی وجود داشت اما ما که دیگه قول داده بودیم راننده رو پیدا کردیم و سوار شدیم.همسفرها که از خرید سیر نمیشدن به راننده گفتن جلو ترمینال 21 نگه داره و مجدد اونجا رفتیم و ناهار رو تو فودکورت اونجا صرف کردیم.همسفرها مجدد پیتزا هات رفتن و ما هم رفتیم یه رستوران ژاپنی که سر هر میز یه گاز داشت که هرچی سفارش میدادید همونجا خودتون میپختید و میخوردید،ولی ما که گیج شده بودیم با منو ،ترجیح دادیم دو تا سوپ نودل سفارش بدیم که آماده بیارن.ولی بعدش فهمیدیم یه سالاد بار آزاد داشته که چون ما غذا سفارش ندادیم اجازه استفاده نداشتیم.
بعد از 20 دقیقه که ما داشتیم از گشنگی میمردیم دو تا ظرف چوبی کوچیک آوردن که 3 مدل سبزی ترشی مانند روش بود و ما با تعجب همدیگه رو نگاه کردیم و با نگرانی اینکه نکنه اشتباه سفارش دادیم و این غذای اصلیه اینور اونور رو نگاه میکردیم.ترشی ها بدمزه بود و قابل خوردن نبود و بعد از یک ربع استیصال بلاخره دو تا کاسه بزرگ نودل و دو تا پیشدستی کوچک برنج برامون آوردن و خیالمون راحت شد و کلی خندیدیم که فکر میکردیم غذامون همون ترشیه و شروع کردیم به خوردن که تازه فهمیدیم نه مثل اینکه اینجا لذت غذا خوردن نداریم.
نودل بیش از باور تند بود و با اینکه ما اسپایسی خور هستیم هر یک قاشق با آه و ناله پایین میرفت. بلاخره با قاطی کردن نودل با برنج خودمون رو سیر کردیم و زدیم بیرون.بعد از 2 ساعت خرید همسفران سوار وانت 10 بتی شدیم و به سمت واکینگ استریت رهسپار شدیم تا شب رو خوش بگذرونیم.جالب اینکه پشت وانتها یه عکس و مشخصات راننده هست که همسفرمون فکر کرده بود آگهی ترحیمه و گفت "آخی بنده خدا چه جوون بوده" و بعد اینکه توضیح دادم این آگهی نیست کلی سر این موضوع خندیدیم.
حال و هوای واکینگ استریت حسابی کریسمسی و شاد بود و طبق شبهای قبل همسفرها گفتن همراهیمون نمیکنن و برای خرید از دستفروش ها خداحافظی کردن و جدا شدیم. وسط راه یک بستنی فروشی جالب هست که با روش خاص خودشون بستنی درست میکنن و شما میتونید طعم بستنی و تاپینگ و سس رو انتخاب کنید.باشگاه ریپابلیک برنامه خیلی شادی داشت برای شب و یک شب خاطره انگیز رو اون شب داشتیم و تا انتهای ساعت کاری که دیگه کرکره هارو پایین میدادن موندیم.
چون فرداش میخواستیم بریم جزیره مرجان تا اسکله پیاده رفتیم و از روی تابلو اسکله شماره A ساعت حرکتهارو چک کردیم.
روز ششم پاتایا
برای روز ششم تور پاتایا، بعد از صرف صبحانه با یک بولت به مبلغ 140 بت به اسکله پاتایا به اسم بالی های بی رفتیم و ساعت 9:30 رسیدیم که بلیط بخریم و با لنج ساعت 10 که شب قبل چک کرده بودیم به جزیره مرجان بریم. بلیط ورودی نفری 20 بت هست که همونجا موقع سوار شدن نقدا خریداری میکنید.لنج راس ساعت 10 کامل پر شد و حرکت کرد و ما هم طبق پیشنهاد من به جای صندلی های اتوبوسی وسط لنج، حاشیه طبقه بالا رو گرفتیم که بعد حرکت برعکس بشینیم و پاهامون رو از لبه دیوار آویزون کنیم و مناظر رو تماشا کنیم.ابتدا پیشنهاد خیلی خوبی به نظر میومد ولی امان از آفتاب تند اون روز و پشیمون شدنمون بعد 10 دقیقه. حدود 35 دقیقه بعد به اسکله رسیدیم و نکته جالب این بود که گویا مقصد لنج ها تغییر کرده بود.
سالهای قبل که من با لنج اومدم مقصد ساحل تایوین بود که یه ساحل زیبا اما شلوغ بود،اما امسال لنج تو یه اسکله بدون ساحل پهلو گرفت که پر بود از مغازه های فروش لوازم دریا در کوچه های باریک و نه چندان تمیزی که کمی تو ذوق میزد. تو اسکله امکان کرایه موتور سیکلت بود ولی چون بلد نبودیم از این آپشن گذر کردیم ولی برای کسانی که موتور سواری بلد هستن با کرایه موتور میتونن کل جزیره مرجان از جمله معابد و کوههای جنگلیش رو بگردن و لذت ببرن.خیلی سریع از کوچه های شلوغ عبور کردیم و پرسون پرسون رسیدیم به ایستگاه وانت های عمومی که هر ساحل یه خط تاکسی جدا داشت و با نفری 40 بت شمارو به ساحل مد نظر میبردن. قبل از سوار شدن یه مغازه دیدیم که اسموتی میفروخت به این صورت که تو لیوان های بزرگ میوه های تازه رو با ترکیب های مختلف گذاشتن که میتونید یا یکی از اون ترکیبها یا ترکیب مد نظر خودتون رو انتخاب کنید و 2 دقیقه ای با یخ براتون اسموتیشو میگیرن و میل میکنید.
قیمت 40 بت بود و حتما در تمام سفر اسموتی خوردن رو فراموش نکنید.من میکس انبه و پشن فروت رو انتخاب کردم که مزه بهشت میداد و سوگل هندونه و انبه رو انتخاب کرد که اونم بسیار خوشمزه بود و توی اون آفتاب سوزان و گرما بسیار بهمون چسبید.سوار وانت شدیم و با چند توریست دیگه حرکت کردیم و با گذشت 10 دقیقه عبور از کوههای جنگلی زیبا رسیدیم ساحل سامایی. این ساحل دومین ساحل جزیره از نظر بزرگی هست و مثل باقی ساحل ها پر از رستوران هایی هست که کلی صندلی و چتر کنار ساحل چیدن و دو طرف ساحل هم امکان اجاره جت اسکی یا تفریحات آبی دیگه مثل بنانا یا سوفا وجود داره. قدم زدیم و بلاخره یه رستوران انتخاب کردیم و با نفری 100 بت 4 صندلی کنار آب کرایه کردیم.
صاحب رستوران یک پسر بدعنق بود که هر سوالی ازش کردیم با بداخلاقی و بی حوصلگی جواب میداد و نهایتا دیگه کشیدمش کنار و بهش گفتم آبروی مردمت رو نبر و با لبخند جواب مشتری رو بده و این نصیحتم گویا بسیار تاثیرگذار بود و از اون به بعد دیگه با روی خوش و لبخند باهامون برخورد کرد. من کلا اهل شنا تو دریا نیستم و سواحل پاتایا هم عمدتا کفش پر از سنگ هست و پا گذاشتن روی سنگها برای من خوشایند نیست به همین دلیل پیشنهاد دادم که برای استفاده از دریا تیوپ کرایه کنیم که همه موافقت کردن. حسابی بدنهامون رو کرم ضد آفتاب زدیم و با نفری 100 بت 4 تا تیوپ کرایه کردیم که دوتاش شبیه فلامینگو بود و یک اردک و به من هم یک تیوپ به شکل پرنده اسکول افتاد که کلی همسفرها میخندیدن به این قضیه و 1 ساعتی رو با تیوپ هامون تو دریا ریلکس کردیم و تا جایی که دیگه طناب کشیده بودن رفتیم جلو.
بعد از حدود 40 دقیقه برگشتیم و از پسر بدعنق خوش اخلاق شده خرید کردیم و بعدش هم به انتهای ساحل رفتیم و تفریح بنانا رو با 500 بت برای 4 نفریمون ثبت نام کردیم. سوار شدیم و متصدی با جت اسکی، بنانا مارو کشید و کلی چرخوند و من که قبلا تجربش رو داشتم هی منتظر بودم مارو بندازه توی آب اما همش آروم چپ و راست میپیچید و نهایتا تو یه جای کم عمق نزدیک ساحل بلاخره یه چپ و راست کرد و همه پرت شدیم تو آب، بعد از رسیدن به ساحل فهمیدم احسان با طرف هماهنگ کرده که مارو وسط آب نندازه که به نظر من با توجه به اینکه همه جلیقه تنمون بود احتیاط بیش از حد بود ولی در کل حال داد.
دوباره برگشتیم به تختهامون و با اینکه گرسنه بودیم تصمیم گرفتیم ناهار رو یه رستوران بهتر بخوریم. تمام رستوران ها منو غذا دارن ولی به قیافه هیچکدام نمیخورد غذای خوبی داشته باشه.حتی دستشویی هم اونجا پولی بود و خداروشکر چون ما کار سنگینی نداشتیم رفع و رجوع شد. با همون وانتهای 40 بتی برگشتیم اسکله و بعد کمی خرید و صرف دو تا بستنی از 7-11 ساعت 3 با کشتی 20 بتی حرکت کردیم به سمت پاتایا.موقع انتخاب صندلی من از روشهای نجوم جهت حرکتمون و جهت خورشید رو بررسی کردم و پیشنهاد دادم سمت چپ بشینیم اما همسفرها گفتن ما وسط میشینیم که از بابت آفتاب مطمئن باشیم و بعد از حرکت فهمیدم کاش من هم کار اونا رو میکردم،هر دو طرف آفتاب سوزان میتابید و دیگه جای خالی وسط نبود و با کلاه و شال تا اسکله سر کردیم.
از اسکله انقدر گرسنه بودیم که دیگه همه عصبی شده بودیم و بعد از کلی بحث راجع به اینکه کجا غذا بخوریم من پیشنهاد نزدیک ترین رستوران رو دادم که توی خود واکینگ استریت بود و غذاهای دریایی عالی اما نسبتا گرونی داشت و شکم خالی قیمت سرش نمیشه بنابراین رستوران کینگ رو انتخاب کردیم و یه میز کنار آب با ویو عالی گرفتیم و غذاهای دریایی مختلف با تاخیر برامون اومد و البته حدودا ما دو نفر 1500 بت و همسفرها 900 بت پول غذاشون شد که میشه گفت زیاد بود ولی بسیار خوشمزه.
بعد از استراحت تو هتل بیرون رفتیم و چرخی تو شهر زدیم. به خاطر کریسمس عمده رستوران ها و پاساژها سن های موقت درست کرده بودند و هر شب گروه های مختلف موسیقی زنده اجرا میکردن و نمایش های و رقصهای جالبی برگزار میشد و همین چرخیدن توی شهر سراسر شاد و دیدنی بود.ما هم از موسیقی زنده جلو پاساژ مارینا که صندلی چیده بودن و کلی غرفه پذیرایی تعبیه کرده بودند استفاده کردیم و تا پاسی از شب نشستیم.
ساعت 12 شام رو به اصرار دوستان برای چندمین بار ساندویچ شاورما 80 بتی خوردیم و طبق روال همسفرها گفتن دیگه میخوان برن بخوابن و همراهیمون نمیکنن. من و سوگل هم باز به خیابان واکینگ رفتیم و شب شاد و هیجان انگیز دیگه ای رقم زدیم و جالب اینجاست در راه برگشت در خیابان سکند رود آقای یوسف تیموری رو دیدیم که با پدر،مادر و خاله عزیزش مشغول صرف ساندویچ بودن و وقتی ما برای عرض سلام جلو رفتیم بلند شدن و حسابی خاکی و باحال با ما خوش و بش کردن و خانوادشون رو معرفی کردن و حتی پدر مادر گلشون هم دعوت کردن بشینیم و شام مهمونشون باشیم که ما هم تشکر کردیم و با آرزوی سفر خوب براشون،خداحافظی کردیم و برگشتیم هتل.
روز هفتم پاتایا
برای روز هفتم علی رغم اینکه خودمون میتونستیم بریم ولی لیدر همسفرها یه قیمت خیلی خوب بابت پارک آبی رامایانا داد که باعث شد تصمیم بگیریم با تور بریم.قیمت بلیط طبق تحقیق من نفری 1200 بت بود و لیدر اونها با ترانسفر نفری 1400 بت میبرد که به نظرم معقول بود. با 7،8 تا توریست دیگه که همه خارجی بودن سوار یه ون شدیم و وقتی رسیدیم به پارک و پیاده شدیم راننده تایلندی گازش رو گرفت و رفت که واسه من عجیب بود چون معمولا راننده میاد بلیط هارو میگیره. لیدر برامون بارکد بلیط هارو فرستاد ولی وقتی رسیدیم به باجه متصدی گفت بلیطها توی سیستم نیست و خلاصه بعد از کلی تماس و دعوا بلاخره اوکی شد و دستبندهامون رو گرفتیم و بعد از بازرسی وارد شدیم.
نکته جالب اینجا بود وقتی دم باجه بودیم متوجه شدیم بلیط ها آف خورده و شده نفری 1000 بت و همسفرها انگار که من با تورلیدر دست به یکی کردم به جون من هزارتا غر زدن که کاش خودمون میومدیم و این حرفها.پارک آبی رامایانا پارک کوچک اما به نظر من کاملی هست و از تفریحات پاتایا محسوب میشه و کاملا ارزش رفتن داره.جلو در یه فروشگاه هست به قیمت خیلی بالا و سمت راستش رختکن خیلی بزرگ و تمیز پارک قرار داره. زوجی 2000 بت رو دستبند آقایون شارژ کردیم و من که فکر میکردم حوله رایگان هست و فقط دپوزیت میگیرن ولی متوجه شدم گویا انجوری نیست و باید علاوه بر 100 بت دپوزیت 100 بت هم هزینه بدی و کلا بیخیال شدم.
همسفرها هم حوله هتل رو آورده بودن و سوگل هم یه حوله کوچک داشت.برای اجاره کمد کوچک نفری 150 بت و کمد بزرگ 300 بت باید بدید و ما که میدونستیم، یه کوله و لوازم کم آوردیم و 4 نفری یه کمد کوچک اجاره کردیم که البته برای بستن درش از لگد استفاده شد.برای پارک آبی حتما دمپایی بیارید و همه سرسره ها یه جاکفشی دارن که چه دمپایی،چه عینک یا موبایل رو میتونید بذارید و بعد استفاده برگردید و بردارید. برای اکثر سرسره ها فقط در صورت داشتن کاور ضد آب که به بازو وصل شه اجازه بردن گوشی میدن ولی من جلو ورودی گوشی و کاور ضد آب رو توی جیب مایو میذاشتم و با خودم میبردم برای فیلمبرداری.رستوران اصلی و بزرگ پارک تعطیل شده بود به خاطر کم شدن توریست و فقط چند رستوران کوچک کار میکردن.
توی هر سرسره یه عکاس دستبندتون رو اسکن میکنه و یه عکس ازتون میگیره که میتونید موقع خروج ببینید و هرکدوم خوب شده بود بدید با 300 بت براتون قاب کنن.اکثر سرسره ها هم وسطش دوربین هایی داره که ازتون عکس میگیره و با یه دستگاه های اتومات میتونید با اسکن دستبند عکسهارو برای خودتون ایمیل کنید(که البته خیلی با کیفیت نیست). بعد از کلی سرسره سواری و سقوط آزاد یه ناهار خوب به مبلغ نفری 200 بت خوردیم و ساعت 5 برای برگشت اومدیم بیرون و با یه ون که مارو آخرین نفر رسوند و حدود 2 ساعت تو راه بودیم خسته رسیدیم هتل.
بعد از کمی استراحت و حمام و تفریح دورهمی در اتاق برای آخرین شب همسفرها پیشنهاد دادم بریم خیابان واکینگ یا کوچه ششم که در عین حیرت پیشنهاد خرید رو مجدد مطرح کردن و ما هم چون شب آخرشون بود قبول کردیم باهاشون بریم و با یک توک توک رفتیم پاتایا نایت بازار واقع در سکند رود.اونجا سوگل که خریدهاش از چمدونش کمی بزرگتر شده بود یک چمدان بزرگ به قیمت 2200 بت خرید، که کیفیت خیلی خوبی هم داشت و راضی بودیم.نایت بازار شامل چندین لاین فروشگاه میشه و انواع لباس و اکسسوری و دکوری رو داره که قیمتهای فوق العاده خوبی دارن نسبت به بانکوک و کلا باعث شد نظر من راجع به اینکه پاتایا به درد خرید نمیخوره عوض شه.
پاساژهای سنترال فستیوال،ترمینال 21 و ... از نظر کیفیت و برند به نظر من برای ما کافی هستند و امثال این نایت بازار پاتایا یا تپرازیت مارکت هم قیمتهای دستفروش هاش از بانکوک کمتر و اجناس به همون انداره موجود هست بنابراین دفعه بعدی بانکوک رو به هدف خرید انتخاب نخواهم کرد. کمی چرخ زدیم و من سوغاتی های عالی با قیمت های خوب خریدم از جمله فندک های دکوری و جالب و خنده دار، عود 500 عددی 250 بت ، صنایع دستی چوبی بسیار زیبا برای دکور منزل و کلی مگنت طرح های بودا و معابد.
بعد از اونجا مقصد بعدی خرید سنترال فستیوال بود و نهایتا بعدش یک ماساژ پا لذت بخش یک ساعته به قیمت 250 بت گرفتیم و با کلی چونه با همسفرها یک دوری در خیابان سویی 6 زدیم و همسفرها طبق معمول ازمون جدا شدن که برن بخوابن و ما هم اینبار سویی بواخاوو رو انتخاب کردیم برای تفریح که فوق العاده شلوغ و پر صروصدا و زنده و پرجنب و جوش بود و شب لذت بخشی شد.
روز هفتم
روز آخر همسفرها بود و روز آخر هتل کریستال پالاس ما پس چمدون هارو بستیم و گذاشتیم تو لابی و بعد از صرف صبحانه چک اوت کردیم و من پیشنهاد دادم حتما از معبد حقیقت دیدن کنیم و همسفرها هم که گویا تصور میکردن معبد رایگان هست قبول کردن و با یه بولت به مبلغ 120 بت راهی شدیم. سالها قبل من این معبد زیبا رو دیده بودم و اون سال پکیج دیدن از معبد به همراه فیل سواری و ماساژ 500 بت بود که قیمت خیلی منطقی بود اما امسال وقتی به گیشه بلیط فروشی رسیدیم قیمت بازدید تنها از معبد 500 بت شده بود کمی به نظرم گرون بود اما معبد انقدر زیباست که به نظرم حتما باید دیدن کرد.
اما همسفرها اصلا هم عقیده نبودن و به محض اینکه گفتم ورودی 500 بت هست رنگشون پرید و با حالت عصبی گفتن ما نمیایم و برمیگردیم و نمیخوایم دیگه پول خرج کنیم و این حرفها و منم صبورانه باهاشون صحبت کردم که حیفه تا اینجا اومدین این اثر هنری رو نبینین و بعد از کلی اصرار راضی شدن بیان ولی در تمام مسیر به سمت معبد تو قیافه بودن برای من و جوری رفتار کردن انگار من پورسانت میگیرم از معبد.از یه باغ وحش کوچیک عبور کردیم (گوسفند رو هم برای نمایش گذاشته بودن چون انقدر گوسفند کم هست اونجا که مردم میان باغ وحش گوسفند ببینن) و بلاخره معبد تمام چوبی و زیبا از دور نمایان شد و سوگل چشمهاش برقی زد و سریع دوربین رو داد به من و عکاسی شروع شد.
چند تور گروهی هم اومده بودن و کمی محل عکاسی شلوغ بود و سخت تونستیم عکسهای بدون مزاحم بگیریم (پیشنهاد میکنم صبح قبل 9 از معبد دیدن کنید).پوشیدن لباس کوتاه ممنوع بود و به خانمها شالهایی برای بستن به کمر کرایه میدادن و 100 بت امانت میگرفتن که موقع تحویل پس میدن. یه لیدر بود که داشت توضیح میداد برای سوار شدن به قایق و دور زدن دور معبد پشت من حرکت کنید، ازش پرسیدم ما هم میتونیم سوار شیم که گفت شما فقط ورودی خرید کردین و نفری 400 بت جدا باید بابت قایق سواری بدید که منصرفمون کرد. از پله هایی پایین رفتیم و نفری یک کلاه ایمنی بهمون دادن چون هنوز معبد در حال ساخت هست.از کارگاه تراش و مجسمه سازی عبور کردیم که داشتن همه مجسمه های چوبی معبد رو همونجا با ابزارهای ظریف و دستی روی چوب درست میکردن و هنرمندیشون مثال زدنی بود.
به محوطه معبد رسیدیم و زیبایی معبد کمی از اخم همسفرها کم کرد و کلی عکس جلو معبد گرفتیم. سمت چپ معبد چند فیل وجود داشت که میتونستید کرایه کنید و دور معبد رو سوار فیل بچرخید اما نفری 400 بت بود و اصلا به صرفه نبود.چند تا موز آورده بودیم که به فیل ها دادیم و کمی کنارشون لذت بردیم. داخل معبد بسیار زیبا بود و ایوان هایی در کناره ها بود که نیمکت داشت و از ویو دریا هم میشد استفاده کرد.یک عبادتگاه مرکز معبد بود که بعضی افراد مشغول عبادت بودن.بعد از کلی عکس و فیلم های زیبایی که گرفتیم حرکت کردیم سمت خروجی و با یک بولت به همون قیمت رفتیم بیچ رود و به پیشنهاد همسفرها قرار شد ناهار برای صدمین بار شاورما بخوریم ولی هرچی گشتیم پیدا نکردیم و نهایتا یک رستوران کنار خیابون رو نشستیم که موسیقی شاد داشت و وقتی قیمت غذاها و نوشیدنی رو دیدیم از اینهمه ارزونی متعجب شدیم.
همبرگر 120 بت برای همسفرها، پدتای 80 بت 2 پرس برای من و سوگل.بسیار از غذا لذت بردیم و با توک توک به سمت هتل برگشتیم تا همسفرها رو بدرقه کنیم و خودمون هم بریم هتل جدید رو چک این کنیم.ساعت 2 ون اومد و باز سر 4 تا چمدون بزرگ همسفرها کلی بحث و جنگ و جدل راه افتاد و با بدبختی راننده قبول کرد سوارشون کنه،ما هم یه بولت گرفتیم 80 بت به مقصد هتل میت بیچ 5 ستاره.نکته جالب اینجا بود برعکس پیشبینی من رفتن همسفرها انگار جون تازه ای به ما داده بود و با کلی شوق داشتیم برنامه های این دو روز رو میریختیم و متوجه شدیم هنوز 1000 تا کار مونده که به خاطر ملاحظه همسفرها انجام ندادیم و 1000 جور غذا که هنوز نخوردیم.
هتل میت بیچ در کوچه سوم(Soi3) قرار داره و و نسبتا لوکیشن قابل قبولی داره.از هر دو سمت به خیابان اصلی و توک توک ها راه داره و سر کوچه در بیچ رود هم فروشگاه 7-11 هست هم صرافی تی تی .لابی بسیار تمیز و مدرن و شیک که در این زمان با یک درخت کریسمس زیبا تزیین شده بود.کار چک این به خاطر صف چند توریست که به مشکل خورده بودن کمی طولانی انجام شد و من هم به دروغ گفتم ماه عسلمون هست و لطفا یه سوپرایز در نظر بگیرید و متصدی انگلیسی زبان هم قبول کرد و کارتهارو بهمون داد.
اتاق ما در طبقه هفتم بود و از پنجره های قدی ویو زیبایی از شهر داشتیم و در مقابل اتاق نمناک و تاریک کریستال پالاس تغییر فوق العاده ای بود.امکانات هتل بسیار خوب و کامل بود و همه وسایل نو و مدرن بودن.طبقه 14 هتل یه استخر با ویو دریا هست که بسیار زیبا طراحی شده بود اما مطمئن نیستم به خاطر اون فصل بود یا به علت نقشه اشتباه تو نقطه ای بود که باد به شدت میپیچید و هم فضای استخر هم خود آب فوق العاده سرد بود و نتونستیم استفاده کنیم.طبقه 15 رستوران پیپا قرار داره که از رستوران های معروف پاتایا با ویو 360 درجه از کل پاتایا هست و وقتی رفتیم بالا با اینکه خالی بود گفتن باید رزرو کنید و ما هم برای فردای اون روز ناهار رزرو ساعت 2 ظهر رو انجام دادیم.
وسایل رو چیدیم و به لیدر زنگ زدم تا قیمت تیفانی شو رو بپرسم. تیفانی شو یک نمایش زیبا و رنگارنگ موزیکال هست با اجراهای موزون بسیار زیبا و دیدنی که من تا به حال نرفته بودم و گفتم امسال که سوگل هم هست بهترین زمان دیدن نمایش هست. قیمت بلیط VIP gold تیفانی 2000 بت هست که انصافا خیلی بالاست و لیدر ما همین بلیط رو بدون ترانسفر 2000 بت میگفت که موافقت کردم و گفتم برای امشب برامون بگیره و بعد 1 ساعت اومد و بلیط هارو تحویل داد.
با سوگل قدم زنان جاده بیچ رود رو تا سنترال فستیوال رفتیم و توی فودپارک اونجا ،که به نسبت قبل کرونا نصف شده بود اندازش و بسیاری از ایستگاه های غذا جمع شده بود، چرخیدیم و از دیدن غذاهای مختلف و رنگارنگ لذت بردیم. انواع غذاهای متعدد تایلندی،چینی،ژاپنی،دریایی،اروپایی،عربی... . چند بشقاب غذا و نودل خریدیم و ناهارمون حدود 500 بت شد.بعد از غذا هم یک بستنی که در نونهای شبیه نون لواش خودمون سرو میشد به قیمت 120 بت خریدیم که مزه متوسطی داشت.بعد از اون نوبت به گشت و گذار تو هایپر مارکت پاساژ بود که نودلهای تایلندی با ادویه و گوشت های مختلف اونجا آف خورده بود و هر بسته 30 بت فروخته میشد که نزدیک 50 بسته خریدم هم برای سوغاتی هم برای خودم.
یک بسته جالب هم بود که پدتای تایلندی رو همه مواد اولیه غیر فاسد شدنی جداجدا توش قرار داشت به قیمت 120 بت که یک بسته خریدم(تهران مادرم درست کرد 4 نفر سیر خوردیم و انقدر پدرم دوست داشت که میگفت دفعه بعدی رفتی 10 بسته واسه من فقط بیار). بعد از اون چرخی تو پاساژ زدیم و از نمایندگی YS دو تا پکیج هدیه بهداشتی فوق العاده با کیفیت سوغاتی خریدیم برای مادرانمون به قیمت 1500 بت که بسیار راضی بودن.بعد از اون حرکت کردیم به سمت واکینگ استریت و توی رستوران بییر گاردن سر واکینگ یه نوشیدنی با ویو زیبای دریای پاتایا خوردیم و آخر سر یک تای ماساژ 1 ساعته روزمون رو به پایان رسوند.
ساعت 6 رسیدیم هتل و از سوپرایز ماه عسل خبری نبود.حسابی تیپ زدیم برای نمایش ساعت 7 تیفانی و پیاده حرکت کردیم به سمت سالن نمایش (5 دقیقه پیاده راه بود). سالن تیفانی یک کاخ زیبا هست و جلو ورودی یک حوض و فواره باشکوه قرار داشت و پر بود از بازیگران نمایش با لباس ها و گریم های چشم نواز که دعوت میکردن از همه که برن و باهاشون عکس بگیرن. دو تا از بازیگرها به سوگل اشاره کردن و گفتن چقدر زیبا و خوشتیپی و اومدن دستش رو گرفتن و سوگل هم مست تعریف و تمجید گول حرفهاشون رو خورد و رفت باهاشون عکس گرفت و بابت عکسها نفری 100 بت به زور ازمون گرفتن (درس عبرت).
رفتیم باجه و وچر رو دادیم و دو تا بلیط بهمون دادن و وارد سالن نمایش شدیم.صندلی ما ردیف سوم بود و دید بسیار عالی به سن داشتیم اما 2 نفر سر جامون نشسته بودن و وقتی به مسئول اونجا گفتیم بلیط هامون رو نگاه کرد و گفت این بلیط ها برای فرداست نه امشب.ما هم با تیپ مجلسی سرافکنده اومدیم بیرون و به لیدر که زنگ زدم کلی عذرخواهی کرد و گفت توروخدا چجوری جبران کنم و اشتباه شده و این حرفها.منم بهش گفتم داستان ماه عسل مارو به هتل بگو جبران این اشتباهت.بعد هم با سوگل راه افتادیم سمت واکینگ و سر راه سوگل کفشش رو عوض کرد و کفش راحت پوشید.اون شب هم مثل همیشه یه شب خاطره انگیز رو گذروندیم و تا 4 صبح موندیم.
روز هشتم پاتایا
روز هشتم بعد صرف صبحانه فوق العاده متنوع و خوب میت بیچ با یک بولت به مبلغ 80 بت رفتیم سمت بیگ بودا پاتایا.سالهای قبل یه معبد کمی پایینتر از بیگ بودا بود که فوق العاده زیبا بود با یک دریاچه بزرگ و یک مجسمه الهه تایلندی زیبا و راه رو های پر از مجسمه و نقاشی های دیدنی و در آخر یک ویو فوق العاده از شهر پاتایا و امسال هم زودتر پیاده شدیم که اونجا رو ببینیم اما در عین ناباوری دیدم بلوکهای بزرگ گذاشتن و راه معبد رو بستن.برام عجیب بود چون اون معبد ورودی رایگان بود و اصلا درآمدی نداشت که وابسته به توریست باشه و بعد کرونا بسته بشه.ما که پررو تر از این حرفها بودیم از روی موانع پریدیم و وارد معبد شدیم.
همه چیز مثل قبل سر جاش بود با این تفاوت که کل معبد رو برگ پوشونده بود و همه چیز خاک گرفته بود.ناقوس قدیمی سر جاش بود و با چوب مخصوصش حسابی واسه خودمون کوبیدیم و صدای زنگش رو در آوردیم.توی معابد همیشه جلو مجسمه ها عود رایگان میذارن که میتونید روشن کنید و تو کاسه مخصوص پر از خاکستر به نشانه عبادت قرار بدید و این معبد با اینکه تعطیل شده بود هنوز جاعودیش پر بود و دوتا عود برای آخرتمون روشن کردیم.راهرو نقاشی ها تقریبا به خاطر برگ و شاخه درختان صعب العبور شده بود و ما هم که از متروکه بودن اونجا کمی ترسیده بودیم بیخیال شدیم و اومدیم بیرون.تا بیگ بودا پیاده 10 دقیقه راه بود اما به خاطر آفتاب تند و گرمای اون روز مسیر خیلی سختی رو راه رفتیم و به محض رسیدن اول از فروشگاه دوتا بستنی و دو تا آب خنک خریدیم جمعا 74 بت و همونجا همرو خوردیم.
بیگ بودا شلوغ بود و کمی برای عکاسی تو پله های معروف اژدها معطل شدیم.بالای پله ها یک مجسمه طلایی بودا خیلی بزرگ هست با کلی مجسمه خدایان دیگه که هرکدوم برای برآورده کردن یک سری آرزوها هستن. یک سکو بود که 12 تا تیر چوبی داشت و روی هر چوب تصویر یک حیوان بود که نماد سالهای چینی هست و هر سال روی تیر مخصوص اون سال پول میچسبوندن جهت نذر و نذورات و انقدر اعتقاداتشون قوی هست که هیچ کسی به پول ها دست نمیزنه و تا شب همونجا بدون نگهبان میمونه.
کنار معبد فروشگاه هایی بود که مجسمه های بودا، و شمع و عود میفروختن. البته عود رایگان هم بود و 20 بت خریدن عود جهت نذر و خیرات بود.شمع هایی شبیه گل هم دونه ای 20 بت میفروختن که میتونستید روشن کنید و توی یه حوض کوچیک جلو بودا بزرگ بندازید و روی آب پر بود از شمع های شناور زیبا.انتهای محوطه ویو دریا و معروف پاتایا قرار داره که میتونید عکسهای دیدنی بگیرید ولی ما به خاطر آفتاب تند بیخیال شدیم و برگشتیم سمت شهر.
برای ناهار سری به ساندویچ های ساب وی زدیم که به صورت انتخابی مدل ساندویچ و سایز کامل یا نصفه ،نوع نان(6 مدل نان)، مخلفات (10 مدل مخلفات) و سس (6 مدل سس) رو میتونید سفارش بدید و از نظر من بسیار خوشمزه هست ولی از نظر قیمت نسبتا غذای قیمت بالایی هست در پاتایا.350 بت برای یک ساندویچ کامل و نوشابه.سوگل هم مثل من خیلی خوشش اومد و بعد از ناهار یک ماساژ روغن حالمون رو جا آورد(300 بت ماساژ 20 بت انعام).به کل فراموش کرده بودیم که رستوران هتل رو رزرو کرده بودیم و اونها هم زنگی نزدن.دوباره برگشتیم و تیپهای مخصوص تیفانی شو رو زدیم و ساعت 7 دم کاخ بودیم.
دیگه اشتباه شب قبل رو نکردیم و هرچی بازیگرها اصرار ما انکار.نمایش حدود 2 ساعت هست و باید بگم ارزش یکبار (فقط یکبار به خاطر قیمت) دیدن رو داره و به همه کسانی که میرن پیشنهاد میکنم برن و به چشمهاشون این جایزه زیبا رو تقدیم کنن. طراحی دکورها،لباس ها و نورپردازی ها انقدر چشم نواز هست که روح آدم تازه میشه و به نظرم دیدن این نمایش تغذیه روح انسان هست مخصوصا برای ما که بیشتر سیاهی و افسردگی و بی روحی رو تجربه کردیم. بعد از نمایش شام رو توی برگر کینگ به قیمت 320 بت (ووپر مخصوص دو نفره) خوردیم و از یکی از ماشین های سیار کوکتل مخصوص میوه ای پارچی خریدیم و کنار ساحل نشستیم و با موسیقی ماشین آبمیوه فروش به تماشای دنیای رنگهای کریسمسی بیچ رود نشستیم.
لیدرمون هم زنگ زد و گفت انتهای خیابان واکینگ یک کنسرت موسیقی خیلی بزرگ هست که میتونید استفاده کنید و ما هم رفتیم و دیدیم صدها دکه فروش غذای خیابانی اونجا دایر شده و کلی خوراکی های جدید و جالب رو تست کردیم و جلوتر هم ورودی کنسرت بود که بلیطش نفری 2000 بت بود اما تو محوطه چندین مانیتور بزرگ بود و میشد رایگان بشینید و از کنسرنت استفاده کنید و ما هم کنار جمعیت زیادی که نشسته بودن کمی نشستیم و لذت بردیم.اون شب وقتی به هتل برگشتیم بلاخره روی تخت رو با گلبرگ و دو تا قو حوله ای رومانتیک تزیین کرده بودن و تورلیدر ما هم به عهدش وفا کرد.
روز آخر
روز تلخ خداحافظی فرا رسیده بود و سفر ما به پایان می رسید ولی هنوز به تهران برنگشته سوگل از من قول گرفت سال دیگه باز باید بیایم و کلی کار هست که نرسیدیم انجام بدیم. چمدونهارو بستیم و بعد صبحانه چک اوت کردیم.آخرین تای ماساژ تایلند رو گرفتیم و آخرین ناهار رو هم باز توی فودپارک سنترال فستیوال با غذاهای جدید تایلندی که تست نکرده بودیم صرف کردیم. متاسفانه اون موقع روز خبری از دستفروش هایی که میوه هارو به صورت اسموتی ترکیبی میفروختن نبود و به یک آبمیوه از 7-11 رضایت دادیم.
ساعت 2 ون اومد دنبالمون و مسیر طولانی بانکوک و صف طولانی تر هموطنهای جلو کانتر ماهان و لحظات تلخ دوباره شلوار پوشیدن و کاپشن آماده کردن.من با توجه به تجربه قبلی از تهران یک رول سلیفون آورده بودم و همونجا با سوگل مشغول شرینک کردن چمدونهامون شدیم.جالب اینجاست چند تا توریست چینی فکر کردن ما شغلمون این هست و منتظر ایستاده بودن نوبتشون شه.از فروشگاه 7-11 دو تا نودل لیوانی رو آب جوش کردم و توی صف چک این نوش جان کردیم و خیلی چسبید.
بعد از تحویل چمدون ها چرخی تو فیری شاپ ها زدیم که از بعد کرونا به طور قابل توجهی کمتر و کوچکتر شده بودند و دیگه مثل سابق تو هر قسمت همه چیز نبود و هر مدل کالا فروشگاه خودش رو داشت. جالب اینجاست تو راه برگشت تو هواپیما ماهان نه خبری از هندزفری بود نه مانیتورها روشن میشد و وقتی پرس و جو کردیم گفتن مشکل فنی هست و خلاصه قرص خواب ها رو خوردیم و خواب تا تهران پر حادثه و پر از خبرهای بد اون موقع.
نتیجه گیری
همسفر پارامتر بسیار مهمی هست توی سفر و اگر ساده بگیرید اختلاف سلیقه زیاد وقت و انرژی رو هدر میده.لوکیشن هتل رو حتما در مرکز شهر و با دسترسی خوب انتخاب کنید تا همش درگیر وسایل نقلیه نباشید.همیشه اینکه تورهارو خودتون تهیه کنید ارزانتر هست ولی بعضی اوقات اختلاف قیمتهای کم رو نادیده بگیرید و از تورلیدرهای ایرانی که تنها درآمدشون توریست هست حمایت کنید. مردم تایلند مردم منعطفی هستند و با هر مدل رفتاری شاید کنار بیان ولی رفتارهای ما نشانه فرهنگ کشورمون محسوب میشه و سعی کنیم با سخاوت و منش خوب و رفتار محترمانه پرچم کشورمون رو بالا ببریم.
پاتایا کاملا مناسب زوج ها هم هست و این باور غلط که فقط پسر مجرد پاتایا بهش خوش میگذره رو دور بریزید؛ حتی تجربه جدید من از این سفر این بود که اگر زوج تشریف بیارید به خانم خیلی بیشتر از آقا خوش خواهد گذشت و ما هم سال بعد رو مجددا به اصرار سوگل تایلند رو به عنوان مقصد سفر خارجیمون انتخاب خواهیم کرد.نه تنها در تایلند بلکه هر کشور خارجی امتحان کردن غذاهای جدید و تفریحات جدید ماجراجویی سفر هست و با ترس از تجربه جدید این لذت رو از خودتون نگیرید.ماساژ در تایلند به نسبت جاهای دیگه هم باکیفیت تر هست هم ارزانتر پس روزی یکبار از ماساژ استفاده کنید. امیدوارم شما هم سفر خوبی رو در تایلند زیبا تجربه کنید.