قسمت اول: همدان، لالجین، تویسرکان، ملایر، نهاوند
چند سالی بود که قصد رفتن به کردستان رو داشتیم ولی هر بار، بنا به دلایلی، مقصدمون عوض میشد. البته چند باری برای خرید، به سقز و بانه رفته بودیم اما این بار تصمیم داشتیم به قصد سیاحت، به سمت مریوان و منطقه اورامانات بریم. از طرفی، چون خودم سالیان دور، چند ماه توی غرب کشور خدمت کرده بودم، حس دلتنگیِ خاصی به اون منطقه داشتم. مخصوصاً روستاهایی مثل "دره ناخی" و "دزلی" که کنار اونها اردو زده بودیم. دلم می خواست هر چه زودتر اون روستاها رو ببینم و خاطره ها رو زنده بکنم. از اونجایی که اردیبهشتِ کردستان واقعاً زیبا هست، این ماه رو برای سفر و تور کردستان انتخاب کردیم. ابتدا هدفمون فقط سنندج، مریوان و اورامان تخت بود.
اما بعداً گفتیم حالا که داریم به غرب کشور و تور داخلی میریم، همدان که سر راهمونه و کرمانشاه هم به اورامان تخت نزدیکه. بهتره اول بریم همدان، بعد کردستان و نهایتاً موقع برگشتن از منطقه اورامانات، کرمانشاه رو هم ببینیم. این بود که مسافرت دو روزه ما به کردستان، به مسافرت شش روزه همدان، کردستان و کرمانشاه تبدیل شد. البته قبلاً چند بار به همدان و کرمانشاه رفته بودیم اما چون توی مسیر بودن، فرصتی شد تا مجدداً به این شهرها هم بریم. در کل، دو شب همدان بودیم، یه شب سنندج، یه شب مریوان و دو شب هم کرمانشاه.
روز اول:
ساعت 5.5 صبح روز دوم اردیبهشت 1402 با جمع خانوادگی سه نفری، از رستم آباد گیلان راه افتادیم به سمت همدان. حدود ساعت 8 صبح رسیدیم شهر نرجه که جزو استان قزوین هست. پارک پردیسان نرجه توی مسیر بود. آلاچیق، مسجد، سرویس بهداشتی و پارک کوچک بازی برای بچه ها داشت. چقدر خوبه که توی ورودی و خروجی همه شهرها، چنین امکانات حداقلی برای مسافرها فراهم بشه. توی یکی از آلاچیق ها صبحونه رو خوردیم و مجدداً سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.
بعد از حدود یک ساعت رانندگی، به آوج رسیدیم. هنوز آثاری از برف توی کوه های گردنه آوج دیده می شد.
ساعت 11 همدان بودیم. مستقیم رفتیم سمت سوییتی که قبلاَ هماهنگ شده بود. همانطور که ابتدای سفرنامه هم گفتم، قبلاً (حدود ده سال قبل) به همدان اومده بودیم و جاهای دیدنی شهر مثل آرامگاه ابوعلی سینا، آرامگاه باباطاهر، گنجنامه، غار علیصدر، لالجین (شهر سفال) و غیره رو دیده بودیم. به همین خاطر، این بار تصمیم داشتیم به جاهایی بریم که قبلاً نرفته بودیم. مثل تویسرکان و ملایر و یا برج قربان و گنبد علویان همدان و غیره. اما چون خسته بودیم، تویسرکان و ملایر رو برای فردا برنامه ریزی کردیم.
چونکه دیدن شهرهای تویسرکان و ملایر رو برای فردا گذاشته بودیم و امروز وقت اضافی داشتیم، قرار شد علاوه بر برج قربان و گنبد علویان، مجدداً بعضی از جاهای دیدنی معروف همدان رو هم ببینیم. بعد از نهار و استراحت، به دیدن برج قربان رفتیم.
طبق تابلوی محوطه، این برج در قرن های هفتم و هشتم هجری قمری ساخته شده و توی محله زندهای همدان و بین خیابان طالقانی و چهار باغ مدنی قرار داره. روایت می کنن که در زمان حمله مغول، شخصی به نام قربان، از این محل به عنوان سنگر استفاده کرده و به همین علت، به برج قربان مشهور شده. این برج، دوازده ضلعی هست و از سه طبقه شامل سرداب، گنبد و بدنه تشکیل شده. ارتفاع برج هم حدود 16 متر هست.
چند نفراز امرای سلجوقی و همینطور شیخ الاسلام حسن ابن عطار حافظ ابوالعلا، که از محدثین و حافظان قرآن بود، در این محل دفن هستن. بعد از دیدن برج قربان، به میدان ابوعلی سینا رفتیم. کنار آرامگاه ابوعلی سینا، بوستانی قرار داره که تندیس افراد مشهور توش نصب شدن. مبلغ ورودی آرامگاه 5000 تومن بود.
ابوعلی سینا یا شیخ الرئیس، اینقدر بزرگ و معروف هست که ضرورتی به معرفی ایشون نیست. ظاهراً علمی وجود نداشته که ابوعلی سینا در اون تبحر نداشته باشه. از پزشکی بگیرید تا منطق و فقه و ریاضی و الهیات و فلسفه و طبیعیات و غیره. جالبه که توی آرامگاه، تصویری از ابوعلی سینا بود که ایشون رو در حال نواختن موسیقی نشون می داد. یعنی اهل موسیقی هم بود!
به هر حال، دو تا از کتاب های ایشون به نام شفا و قانون، بسیار معروف هستن. کتاب قانون در مورد پزشکی نوشته شده و کتاب شفا هم در مورد منطق و ریاضی و الهیات و فنون طبیعیات. البته همیشه برام جای سوال هست که چرا اسم کتابی که در زمینه پزشکی نوشته شده رو شفا نذاشتن و گذاشتن قانون؟!
طراح آرامگاه، مهندس هوشنگ سیحون هست. این مهندس برجسته کشور، دکترای معماری رو از پاریس گرفته و از دیگر آثار ایشون میشه به آرامگاه خیام، کمال الملک، نادرشاه افشار، کلنل محمد تقی خان پسیان و غیره اشاره کرد.
بعد از آرامگاه ابوعلی سینا، رفتیم به سمت گنبد علویان که توی چهار باغ علویان و نزدیک میدان امامزاده عبدالله قرار داره. این گنبد از آثار دوره سلجوقیان هست و از ظواهر امر مشخصه که گچ بُری زیبایی داشته. تزئینات داخلی گنبد در دوره ایلخانیان انجام شده. همانطور که از اسمش مشخصه، محل دفن تعدادی از سران علویان همدان به ویژه علاءالدوله ها هست که از نیمه سده پنجم هجری تا زمان حمله مغول به همدان، مسئول تشریفات و امور مذهبی اون مناطق بودن. مبلغ ورودی گنبد علویان برای هر نفر 4000 تومن بود.
بعضی جاها رو حتی اگه قبلاً هم دیده باشی، نمیشه ازش رد بشی. مثل آرامگاه باباطاهر یا تپه هگمتانه. از گنبد علویان که بیرون اومدیم، عازم آرامگاه باباطاهر شدیم. فکر نکنم تمام ایرانی ها بابا طاهر رو می شناسن یا حداقل بعضی از اشعارش رو شنیدن. ایشون از شاعران و عرفای معروف اواسط قرن پنجم هجری بودند که دو بیتی هاش زبانزد خاص و عام هست. مخصوصاً اون دوبیتی که میگه:
"زدست دیده و دل هردو فریاد/ که هر چه دیده بیند، دل کُنَد یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد/ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد"
یا اینکه میگه:
"دلی دیرم که بهبودش نمی بو/ سخنها میکرم سودش نمی بو
به بادش میدهم نه ش میبرد باد/ در آتش می نهم، دودش نمی بو"
ظاهراً، لقب "بابا" به انسانهای وارسته داده میشد و "عریان" هم به خاطر بریدن از تعلقات دنیوی بوده.
آرامگاه، توی میدان باباطاهر و داخل باغی قرار داره. طراح این اثر ماندگار، مهندس محسن فروغی هست. ایشون استاد معماری و رئیس پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران بودند و فرزند محمد علی فروغیِ معروف، ادیب و سیاستمدار و نخست وزیر دوران پهلوی. دور تا دور دیوار داخل آرامگاه، با چندین دوبیتی از باباطاهر آراسته شده.
از آرامگاه که بیرون اومدیم، باد سرد و شدیدی شروع به وزیدن گرفت و گرد و خاکِ اطراف رو ریخت روی سر و کله ما. سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت هگمتانه که زمانی پایتحت مادها بود. البته طبق کاوش ها و تحقیقات، آثار هخامنشیان هم که ادامه حکومت مادهاست، در این منطقه دیده شده. هگمتانه به معنی "محل گرد آمدن" تعریف شده که البته به اون اکباتان، آمادانا و همدان هم گفته میشه. توی این محوطه بزرگ، علاوه بر ساختمان های مختلف، خیابون هایی به عرض 3.5 متر، شبکه بزرگ آبرسانی و دفع فاضلاب، دیوار و برج های دفاعی ساخته شده که واقعاً برای اون دوران، شاهکاری به حساب میومد. ضمناً موزه آثار تاریخی، موزه سنگ، کلیسای حضرت مریم و همینطور کلیسای گریگوری استفان و خانه کشیش گریگوری هم توی همین محوطه قرار دارن. این کلیساها در ضلع شرقی محوطه و کنار هم ساخته شدن.
داخل موزه، علاوه بر آثار تاریخی مانند جام ها و ظروف و سفال و سکه، طوماری چرمی از جنس پوست گوسفند که قسمتی از تورات روی اون نوشته شده، وجود داره که در مورد سفر یا خروج قوم یهود از سرزمین مصر به رهبری حضرت موسی (ع) به زبان عبری توضیح داده شده.
بعد از بازدید از تپه هگمتانه و موزه تاریخی و موزه سنگ، به دیدن کلیساها رفتیم که توی همین محوطه قرار دارن. برای من جای سوال بود که چرا دو تا کلیسا کنار هم ساخته شدن. بعد که سوال کردم، متوجه شدم کلیسای گریگوری استفان مربوط به مذهب ارتودکس هست و کلیسای حضرت مریم مربوط به مذهب پروتستان. کلیسای گریگوری زیباتر هست و از قدمت بیشتری هم برخورداره اما متاسفانه موقع بازدید ما، بسته بود و امکان دیدن از داخلش نبود.
وارد کلیسای حضرت مریم شدیم. داخل کلیسا به جز چند ردیف صندلی برای نشستن و محلی در جلوی صندلی ها برای موعظه، چیز خاصی دیده نمی شد. خانمی داشت برای مردم حاضر در کلیسا سخنرانی می کرد. کمی داخل کلیسا نشستیم و به صحبتها گوش دادیم.
طبق برنامه ریزی، فقط امروز رو به همدان اختصاص داده بودیم. اما نمی شد تا همدان بیاییم و لالجین، شهر جهانی سفال رو نبینیم. از هگمتانه یک راست به سمت لالجین رفتیم. حدود نیم ساعتی طول کشید تا به لالجین رسیدیم. انواع و اقسام ظروف سفالی و میناکاری و خاتم کاری با رنگهای مختلف رو می تونید توی لالجین ببینید.
باد سرد و نسبتاً شدیدی که از آرامگاه باباطاهر شروع شده بود، توی لالجین با باران همراه شد. توی این هوا، نوشیدنیِ گرم می چسبید. داخل کافه ای شدیم و سفارش نوشیدنی دادیم.
گرم که شدیم، مجدداً برگشتیم بازار و بعد از کلی خرید برای خودمون و همینطور سوغاتی برای اقوام، لالجین رو ترک کردیم و به همدان برگشتیم. برای خوردن شام رفتیم رستوران حمام قلعه که توی سایتها خیلی تبلیغش رو کرده بودن، اما بسته بود. دست از پا درازتر، رفتیم میدان باباطاهر که دور تا دورش رستوران بود. توی یکی از رستورانها، سه پرس کباب بناب با دو تا برنج سفارش دادیم که حدود 400 هزار تومن شد.
روز دوم:
امروز تصمیم گرفتیم که ابتدا بریم تویسرکان، بعد ملایر و نهاوند. از اونجا هم از مسیر فیروزان و اسدآباد برگردیم به همدان که کل مسیر حدود 320 کیلومتر میشد.
اولین مقصد بازدید امروز، آرامگاه منتسب به حیقوق نبی توی تویسرکان بود. گنجنامه و پیست اسکی تاریکدره هم توی همین مسیر قرار دارن. دهکده تفریحی گنجنامه، یکی از جاهای دیدنی همدان هست که علاوه بر سنگ نوشته های تاریخی و ارزشمند داریوش کبیر و خشایارشا و همینطور آبشاری به ارتفاع حدود 12 متر، امکانات تفریحی مثل تله کابین، غار آکواریوم و غیره هم داره. چون قبلاً از گنجنامه بازدید کرده بودیم و راه زیادی در پیش داشتیم، توقف کوتاهی توی گنجنامه کردیم و از کنارش رد شدیم. اما به اونهایی که برای اولین بار به همدان تشریف می برن، توصیه می کنم که حتماً بازدید از گنجنامه و غار علیصدر رو توی برنامه شون بذارن.
مسیر، کوهستانی بود و سربالایی با پیچ و خمهای زیاد. روی ارتفاعات، هنوز برف نشسته بود. هر چقدر که بالاتر می رفتیم، برف روی کوه ها بیشتر و بیشتر انباشته شده بود.
بالاترین نقطه، حدود 2800 متر نسبت به دریا ارتفاع داشت که تقریباً ساعت 9 صبح رسیدیم اونجا. از اونجا به بعد، همش سرپایینی بود و جاده هم پر پیچ و خم. پایین تر که رفتیم، کم کم درختهای گردو دیده شدن. درختها، جوانه های کوچکی زده بودن. انگار، تازه از خواب زمستانی بیدار شده بودن. اگر یه هفته دیرتر می اومدیم، حتما طبیعت سرسبزتری رو شاهد بودیم. البته هر چه پایین تر می رفتیم، برگ درختان به خاطر گرم تر شدن هوا، بزرگ تر بودن و زمین هم سرسبزتر.
بعد از روستای شهرستانه، به یه سه راهی رسیدیم که جاده گنجنامه به تویسرکان سمت چپ ما بود. اما ما به خاطر اینکه تصمیم داشتیم قلعه اردلان (اشتران) رو هم ببینیم، جاده مستقیم (یعنی جاده خرم رود) رو ادامه دادیم.
کمی بعد از روستای اشتران و در نزدیکی روستا، قلعه اردلان (اشتران) قرار داره. این قلعه به خاطر اینکه توسط خاندان اردلان از نسل احمدخان اردلان، حاکم منطقه ساخته شده، به قلعه اردلان شهرت داره. حدود یک هکتار زیربنا داره و توی چهار کنج بنا، چهار برج دیده بانی هست. ظاهراً داخل قلعه هم یه قنات بود که الان متروکه شده و چیز خاصی دیده نمیشه.
قسمت بیرونی قلعه، تا حدودی مرمت شده ولی قسمت داخلی، متاسفانه رو به تخریبه.
بعد از بازدید قلعه که وقت زیادی از ما نگرفت، به سمت تویسرکان و آرامگاه حیقوق نبی ادامه مسیر دادیم. البته نزدیک قلعه، دو تا مسیر هست که باید دقت بکنید مسیر رو اشتباهی نرید. یکی از مسیرها که دقیقاً به قلعه چسبیده رو نباید انتخاب بکنید. اگر از جاده اصلی به قلعه اومدید، باید همون مسیر رو حدود 100 متر به عقب برگردید و وارد جاده سمت چپ (خرمرود به تویسرکان) بشید. مثل تصویر پایین.
بعد از قلعه، مسیرِ سربالایی، مجددا شروع میشه. بعد از حدود 6، 7 کیلومتر، به ارتفاع 2100 متر رسیدیم و مجدداً سرپایینی بود. ساعت 10 رسیدیم تویسرکان. نام قدیم تویسرکان، "رودلاور" یا "رودآور" بود. گردو از معروفترین محصولات تویسرکان محسوب میشه. وسط بعضی از بلوارها، درخت گردو کاشته بودن. همانطور که وسط بلوار شهرهای سمت ما، درخت زیتون دیده میشه.
مستقیم رفتیم آرامگاه منتسب به حضرت حیقوق نبی که نزدیک بلوار اشرفی اصفهانی قرار داره. توی محوطه آرامگاه، فضای سبز، چند آلاچیق و سکو برای نشستن، سرویس بهداشتی و پارک کوچکی برای بازی بچه ها هم وجود داره.
طبق بعضی از روایات، ظاهراً نزدیک به 600 سال قبل از میلاد که البته خیلی هم دقیق نیست، حیقوق نبی در زمان حمله بخت النصر (پادشاه کلده یا کلدانیان) به اورشلیم، به همراه خیلی از یهودی های دیگه، به اسارت در میاد و به بابل که نزدیک بغداد فعلی بود، منتقل میشه. سالها بعد که نبوکدالنصر، فرزند بخت النصر، به پادشاهی رسید، کوروش کبیر بابل رو فتح میکنه و یهودیان رو از اسارت نجات میده و به سرزمین اورشلیم منتقل میکنه. طبق بعضی از روایات هم، حیقوق نبی به جای کوچ کردن به اورشلیم، تویسرکان رو برای زندگی انتخاب کرد. اگرچه بعضی منابع، معتقد هستن که آرامگاهی منتسب به حیقوق نبی، توی اسرائیل هم هست. ضمن اینکه دانیال نبی هم که در زمان نبوکدالنصر به اسارت در اومده بود، بعد از فتح بابل توسط کوروش کبیر، به شوش رفت و الان آرامگاهی به نام ایشون در شوش وجود داره.
به هرحال، بعد از دیدن آرامگاه حیقوق نبی و استراحتی مختصر در فضای سبز محوطه آرامگاه، به سمت موزه (خانه) مسعودی رفتیم که متأسفانه بسته بود. طبق تابلوی راهنمای خانه مسعودی، حدود 150 سال پیش، تعدادی از نوادگان عباس میرزا، نایب السلطنه ناکام فتحعلی شاه قاجار، توی منطقه ای به نام قلعه تویسرکان زندگی می کردن. بانی این قلعه، شیخعلی میرزا معروف به شیخ الملوک، فرزند فتحعلی شاه قاجار بوده. موزه (خانه) مسعودی، یکی از خونه های باقی مانده از محله شاهزادگان هست. این خونه در تاریخ 1292 و به مساحت 1330 مترمربع و در دو طبقه ساخته شده. توی هر طبقه، یه اتاق اصلی و چند اتاق فرعی وجود داره که مهم ترین بخش این خونه، اتاق شاه نشین هست. در حال حاضر هم به عنوان موزه تاریخ و فرهنگ تویسرکان مورد استفاده قرار گرفته.
چون درِ ورودی بسته بود، نتونستم بهتر از این از خانه یا عمارت مسعودی عکس بگیرم. این خونه در محله شاهزادگان و حد فاصل بین خیابان انقلاب و دستغیب قرار داره.
اما بخش خوشمزه تویسرکان، گردوهاش هست. اینکه توی تویسرکان باشی و گردوی تویسرکان رو نخری، یعنی هنوز به تویسرکان نیومدی. به همین خاطر، رفتیم سمت میدان امام که نزدیک خانه مسعودی قرار داره و اطرافش پر از مغازه های فروش گردو و خشکبار وجود دارن. البته بعداً متوجه شدیم که توی مسیر خروجی شهر به سمت ملایر هم مغازه های زیادی برای فروش گردو هستن.
توصیه میکنم که دیدن شهر سرکان رو که فاصله خیلی کمی از تویسرکان داره، فراموش نکنید. اونجا هم کم و بیش، مغازه های فروش گردو هستن و میتونید بخشی از خریدتون رو اونجا هم انجام بدید.
بعد از خرید گردو که البته قیمتش خیلی با مغازه های سمت ما فرقی نداشت و میشه گفت که فقط مقدار خیلی کمی ارزونتر بود، به سمت آرامگاه میر رضی الدین آرتیمانی، از شاعران و عارفان دوران صفویه رفتیم که خارج از شهر قرار داشت. ساقی نامه، از آثار مشهور ایشونه. میررضی در روستای آرتیمان تویسرکان به دنیا اومده و پس از تحصیل در همدان، به خاطر شایستگی، به دربار شاه عباس صفوی راه پیدا کرد و از منشیان دربار شد. ظاهراً داماد خاندان صفوی هم شد.
در قسمت ورودی محوطه آرامگاه، تندیس میر رضی الدین (در سمت چپ) و حیقوق نبی (در سمت راست) نصب شده. مبلغ ورودی برای هر نفر 4000 تومن بود.
در کنار آرامگاه (یعنی خارج از آرامگاه)، محوطه ای تفریحی ساخته شده که علاوه بر فضای سبز و سرویس بهداشتی و آلاچیق و سکوهایی برای نشستن، دو استخر هم وجود داره که توی یکی از اونها که کوچکتر هست، ماهی پرورش میدن. خانواده های زیادی برای تفریح و استراحت به این محوطه اومده بودن.
هوا کمی گرم بود. بعد از استراحتی کوتاه در کنار آرامگاه میررضی و صرف چای، سوار ماشین شدیم و به سمت ملایر رفتیم. توی مسیر، از ارگ باستانی نوشیجان هم بازدید کردیم که حدود 45 دقیقه فاصله داشت. این ارگ، توی مسیر بزرگراه همدان به ملایر و بعد از شهر جوکار واقع شده. بعد از حدود 6، 7 کیلومتر که از جوکار خارج شدیم، وارد جاده همدان به نهاوند که سمت راست ما بود، شدیم. و بعد از حدود 3 کیلومتر، تابلوی ارگ باستانی نوشیجان در سمت راست جاده دیده میشه. مبلغ ورودی برای هر نفر 4000 تومن بود.
بنای اولیه ارگ نوشیجان مربوط به دوره مادهاست. البته بقایایی از دوران اشکانی و هخامنشیان هم روی آثار مادها کشف شده. این ارگ روی تپه ای به ارتفاع 37 متر و به ابعاد 40 در 100 متر ساخته شده. توی این ارگ، علاوه بر اتاق ها و تالارها و سالنها و انبارها، برجهای نگهبانی و آتشکده هم وجود داره.
حدود ساعت 1 بعد از ظهر، از ارگ به سمت ملایر حرکت کردیم و ساعت 1.5 به ملایر رسیدیم. من همیشه ملایر رو به شیره های انگورش می شناختم. اما در بدو ورود به شهر، متوجه شدم که ملایر در تولید مبل و منبت هم دستی بر آتش داره. طوری که چهار راهی به نام "مبل و منبت" نامگذاری شده. اکثر فروشگاه های بلوار 32 متری مطهری هم مختص فروش مبل و منبت هستن.
ظهر بود و ما هم گرسنه. مستقیم رفتیم آشپزخونه ای که نزدیک پارک ملل بود. بعد از نهار، رفیتم پارک ملل (یا مینی ورلد) که بالاتر از پارک کوهسار قرار داشت. اگرچه پارک هنوز تکمیل نشده بود و کارگران در حال کار بودن، اما در همین حد هم ارزش دیدن داشت. انتظار نداشتم که توی شهری مثل ملایر که خیلی هم بزرگ نیست، چنین پارکی وجود داشته باشه. واقعاً باید از بانیان این کار قشنگ تشکر کرد. مطمئناً با تکمیل پارک، میتونه به عنوان یکی از مهمترین جاذبه های گردشگری ملایر، در جذب توریسم نقش داشته باشه. نمادی از آثار داخلی و خارجی مثل تخت جمشید، آرامگاه ابوعلی سینا، خیام، فردوسی، پل ورسک، اهرام ثلاثه مصر، برج ایفل، آکروپولیس یونان و غیره توی این پارک ساخته شدن و همچنان هم در حال ساخت و توسعه هستن.
ضمناً کنار پارک ملل (مینی ورلد)، فضای سبز و پارکی برای بازی بچه ها وجود داره که میشه از اون فضا هم استفاده کرد. در هر صورت، بعد از کلی لذت بردن از این پارک زیبا و جذاب، عازم خانه (موزه) لطفعلیان شدیم. این خونه قدیمی که توی خیابون اراک (یا مصطفی خمینی) و حد فاصل کوچه شهبازی و کوچه فرامرز نبی الهی قرار داره، بخشی از یک مجموعه به جا مانده از دوران قاجار هست. مالک اولیه این بنا، مرحوم محسن مصدقی، معروف به مصدق الممالک هست که در زمان فتحعلی شاه قاجار زندگی می کرد. این مجموعه، در ابتدا سه بخش داشت: اندرونی، حسینیه و اصطبل.
خونه فعلی، قبلاً حسینیه بود که بعداً توسط مرتضی خان لطفعلیان برای سکونت خریداری شد. الان هم به عنوان موزه تاریخ، فرهنگ و نمایشگاه دائمی صنایع دستی ملایر مورد استفاده قرار گرفته. مبلغ ورودی 4000 تومن به ازای هر نفر هست.
جریان آب قنات و دو حوض سنگی، هوای خنکی رو برای ساکنین در تابستون ایجاد می کرد. درهای شیشه ای رنگارنگ در طبقه اول، باعث زیبایی بیشتر مجموعه شده. البته من قبلاً شنیدم که طیف نوری که از این شیشه های رنگارنگ ایجاد میشه، مانع ورود حشرات به داخل اتاق ها میشه! اینکه این حرف چقدر صحت داره رو نمی دونم.
توی بخش دیگر موزه، اشیاء تاریخی و لوازم و ادوات کشاورزی و اسناد تاریخی و موزه سنگ به چشم می خوره.
نحوه تهیه شیره انگور هم در همین مجموعه، به تصویر کشیده شده. از شستشو و له کردن انگور تا پختن و اضافه کردن خاک.
بعد از بازدید از موزه لطفعلیان، رفتیم بازار تا کمی شیره انگور بخریم. از چند نفر سوال کردم که کجا می تونیم شیره خوب تهیه بکنیم. اما اکثراً توصیه می کردن که خرید شیره رو توی فصل پاییز انجام بدیم تا شیره با کیفیت تری گیرمون بیاد. ما هم بی خیال خرید شدیم و رفتیم سمت پارک سیفیه. نزدیک پارک، میدانی به نام میدان سیف الدوله نامگذاری شده و مجسمه ایشون هم توی همون میدون نصب هست.
سمت راست میدون، آرامگاه سیف الدوله قرار داره. عبدالمحمد میرزا، ملقب به سیف الدوله، از نوادگان فتحعلی شاه قاجار و حاکم ملایر بود که دستور ساخت پارک سیفیه رو داد. ایشون علاوه بر پارک، موارد دیگه ای از قبیل بیمارستان، مدرسه، کتابخانه و چندین مرکز عام المنفعه توی ملایر ساخته و از واقفین و خیرین بزرگ منطقه بوده.
راستش، من به شخصه انتظار نداشتم که توی ملایر چنین مکانهای جذاب و دیدنی رو ببینم. خیلی از شهرها هستن که چندین برابر ملایر وسعت و جمعیت دارن اما به اندازه ملایر امکانات تفریحی و گردشگری ندارن. به هر حال، امیدوارم هرچه زودتر پارک ملل یا مینی ورلد یا جهان کوچک هم تکمیل بشه تا ملایر و مردمان خوب و باصفایش شاهد گردشگران بیشتری باشن و کسب و کارشون رونق بیشتری بگیره.
ساعت، حدود 4.5 بعد از ظهر بود و باید معبد لائودیسه نهاوند و همینطور شهر فیروزان رو هم میدیدیم. به همین خاطر، راه افتادیم سمت معبد لائودیسه نهاوند. به نهاوند که رسیدیم، طبق آدرسی که توی اینترنت زده بود، رفتیم ولی موفق نشدیم معبد رو پیدا بکنیم. از چند نفر سوال کردیم و آدرس گرفتیم. تپه ای داخل شهر رو نشان دادن. بالای تپه که رفتیم، به جز یه مسجد، چیز دیگه ای ندیدیم. از یه نفر که با وانت به بالای تپه می اومد، سوال کردم. گفت قبلاً اینجا معبد بوده ولی در حال حاضر چیزی ازش باقی نمونده.
ناچار، از تپه پایین اومدیم و رفتیم به سمت فیروزان. طبق برخی روایات، فیروزان محل رویارویی سپاه ایران و اعراب بوده که به جنگ نهاوند شهرت داره. جنگی که تمام قوای سپاه ایران در مقابل سپاه اعراب صف آرایی کرد ولی نهایتاً منجر به شکست سپاه ایران شد. در برخی کتب تاریخی از جمله تاریخ طبری، به این جنگ "فتح الفتوح" لقب دادن. چرا که بعد از این جنگ، ایران هرگز نتونست به صورت منسجم، به رویارویی با اعراب بپردازه و همدان و سایر شهرهای ایران، یکی پس از دیگری و به راحتی توسط اعراب تسخیر شدن. اگرچه مقاومت هایی پراکنده در نقاط مختلف کشور صورت گرفت، اما توی نتیجه جنگ تأثیری نداشتند.
هنگام خروج از نهاوند، باران شروع شد و نزدیک فیروزان، شدت بیشتری گرفت و تا اسدآباد ادامه داشت. بعضی مواقع، شدت باران اینقدر زیاد بود که به سختی میشد تا چند متر جلوتر رو دید. انگار همه ابرهای آسمون یه جا جمع شده بودن و تمام زورشون رو برای باریدن توی اون نقطه متمرکز کردن بودن. چاره ای جز کم کردن سرعت ماشین نبود.
حوالی غروب به اسدآباد رسیدیم. تصمیم داشتیم به محل یادبود سید جمال الدین اسدآبادی بریم. اما هم باران می بارید و هم اینکه تقریباً شب شده بود و ما هم خسته بودیم. عکسی از مجسمه سید جمال اسدآبادی توی یکی از میدون های شهر گرفتیم. اما چون غروب بود، نتونستم عکس با کیفیتی بگیرم.
سید جمال الدین، اندیشمند سیاسی و جزو اولین نظریه پردازان بنیادگرایی اسلامی در مقابل غربگرایی بود. کشورهایی مثل ایران و افغانستان و مصر و هندوستان، بیشترین تأثیر رو از افکار سید جمال داشتند. میرزا رضای کرمانی که ناصرالدین شاه رو به قتل رسوند، از شاگردان سید جمال بود. برخی معتقدند که ایشون توی اسدآباد همدان به دنیا اومده و برخی هم مدعی هستن که محل تولد ایشون اسعدآباد افغانستان بوده. ظاهراً توی افغانستان، به مقام وزارت هم رسیده بود.
احتمالاً، به خاطر اینکه تمام هم و غم سیدجمال الدین اسدآبادی، ایجاد همگرایی در بین مسلمین بوده، به گونه ای رفتار می کرد که مذهب واقعی اش مشخص نباشه تا مبادا باعث دلخوری بقیه مذاهب اسلامی بشه. در واقع، خواسته که دل همه رو بدست بیاره. اما به نظر می رسه که از این پنهان کاری نه تنها به نتیجه مطلوبش نرسید، بلکه نتیجه عکس هم گرفت. چون توی نامه ای که نوشته، اعتراف می کنه که: "انگلیسی او را روسی، سنی او را رافضی، شیعه او را ناصبی و … میدانند. نه کافر به خود میخواند و نه مسلم از خود میداند. از مسجد مطرود و از دیر مردود. حیران شدهام که به کدام آویزم و با کدام به مجادله برخیزم ."
ظاهراً ایشون مصداق اون ضرب المثلی شد که میگه: "دوست همه کس، دوست هیچکس نیست".