" آیا شما تا به حال در سفرهای خود با مکان هایی روبرو شدین که حس کنین قبلاً اونجا بودین؟ تجربه گشت و گذار در این نقاط مثل این بود که در یک بازی ویدیویی گیر کردی فقط بدون قدرت پرش! مثل موشی که در هزارتوی یک پنیر بزرگ هر چقدر پیش میرفتیم، بیشتر گم میشدیم... " (بخشی از سفرنامه)
عرض ادب و احترام خدمت مخاطبان عزیز و دوستان خوب لست سکند. دنیای پر مشغله و شلوغ این روزها، ما رو به دنبال کوچک ترین فرصتی برای تغییر، نفسی تازه کردن یا آب و هوایی نو سوق میده. حتی اگر این تغییر و تجدید قوا کوتاه و محدود باشه، باز هم میخواهیم فرصتی برای گریز از روزمرگی پیدا کنیم.
سال ۱۴۰۳ با تعطیلات متعدد و متوالی در نیمه نخست خود، نوید بخش لحظات فراغت بود. اما همچون برق و باد از کنارمان گذشتند و از هیچ یک نتونستیم بهره ای ببریم. من و همسرم، به واسطه شغلمون، آزادی چندانی برای گرفتن مرخصی در هر زمان دلخواسته نداریم و این محدودیت، سبب شد که تا آخرین لحظات شهریور ماه، یعنی در تعطیلات روزهای ۳۰ و ۳۱، تصمیم بگیریم به سفری کوتاه بریم. اما سوال این بود: کجا؟ با توجه به محدودیت زمان، سفر به مناطق دور دست از گزینه ها خارج شد و از طرفی، شمال کشور هم اخیراً با ترافیک سنگینی که حتی از تعطیلات نوروزی شلوغ تر بود، غیر قابل تحمل به نظر می رسید.
بنابراین خیلی سخت نگرفتیم و به خودمون گفتیم: «هرجا شد، فقط بریم.» قرعه به نام همدان افتاد. شاید به این دلیل که همیشه دوست داشتیم بزرگترین غار آبی جهان، یعنی غار علیصدر را ببینیم. اما من همیشه توی ذهنم میخواستم که وقتی قصد دیدن شهرهای غربی ایران و تور ایرانگردی رو دارم، همگی رو با هم برم. یعنی همدان، کرمانشاه و سنندج. خب البته همیشه اونجوری که تو فکر میکنی پیش نمیاد. شاید هنوز قسمت ما نشده. یا شاید قسمت همون مسیریه که تنها با گام برداشتن، پیش روی ما نمایان میشه !
از یک هفته قبل موفق شدیم هتلی در همدان رزرو کنیم. هتلی که ظاهراً از همه هتل ها سریع تر پر میشه. هتلی که جای پارک خوبی داره و با اینکه چهار ستاره هستش، امتیازش به نسبت سایر هتل ها بالاتره. اسم این هتل، "هتل کتیبه همدان" هست. ما به مدت دو شب اقامت این هتل رو در تعطیلات پایانی شهریور ماه 1403 به مبلغ پنج میلیون و دویست خریداری کردیم. در مورد هتل و امکاناتش در ادامه سفرنامه بیشتر خواهم گفت. پیش از سفر، خیلی سریع و خلاصه وار، لیست جاهای دیدنی همدان به همراه ساعات بازدید و همچنین بهترین رستوران ها و غذاهای محلی و غیره رو آماده کردیم تا به محض رسیدن، خیلی هم چشم و گوش بسته نباشیم. بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم. سفرنامه های زیادی توی سایت خوب لست سکند وجود داره. اما مثل همیشه هدف، ذکر نکات مهم در سفر و اطلاعات مفید برای دوستانی هست که قصد رفتن به این شهر توریستی و تور ایران نوروز رو دارن.
روز اول (29 شهریور) ساعت 7 صبح - از جاده های بی انتها تا گذرهای پر از تاریخ
از تهران با ماشین شخصی به سمت همدان حرکت کردیم. طبیعتاً نزدیک ترین مسیر، اتوبان تهران – ساوه بود. پس از حدود 4 ساعت و بدون مشکل خاصی به نزدیکای همدان رسیدیم. از قبل برنامه ریزی کرده بودیم تا زمان تحویل تقریبی هتل (ساعت 2) همین ابتدا بریم سمت پایتخت سفال ایران، شهر لالجین (لاله جین) و اگه قصد خرید شخصی یا سوغاتی (ظروف سفالی) داریم همین اول انجامش بدیم. فاصله شهر لالجین تا همدان حدود 20 کیلومتر هست. به محض ورود به شهر از ابتدا تا انتهاش و در هر دو سمت خیابان پر از مغازه های سفال فروشی هست. البته ذهنیت من چیز دیگری بود. اون چیزی که بیش از همه توجه ما رو به خودش جلب کرد، تنوع و زیبایی ظروف سفالی بود.
در واقع از بس این ظروف، خوشگل و رنگارنگ هستن که اصلا بهشون نمیخوره سفالی باشن. انواع ماگ، لیوان، بشقاب، وسایل تزئینی، قندون، گلدان و ... دریایی از جنس در رنگ ها و طرح های متنوع چنان هنرمندانه طراحی شدند که با هر سلیقه ای جور در میاد. قیمت این اجناس هم تقریبا در حد معقول بود. یعنی چیزی در حدود 120 الی 200 هزار تومان به طور متوسط برای هر تکه از هر کدام. در آخر جنسی که خریدین رو با نهایت دقت و مثل یک اثر هنری حسابی با کاغذ باطله میپیچه و بعد با یک حرکت استادانه میزاره توی جعبه و روی اون جعبه رو اون قدر چسب میزنه که تقریبا باز کردنش غیر ممکنه. مطمئن باشید تا وقت برگشت به منزل جوری نشکن باقی میمونن که انگار این سفال ها با خود جعبه ازدواج کردن !



یک ساعتی رو در این شهر کوچک گذروندیم و کمی خرید کردیم. ساعت 12 شده بود و هنوز تا زمان تحویل هتل، وقت داشتیم. تصمیم بر این شد بریم همدان و تا قبل از تحویل هتل، از برخی مکان های دیدنی بازدید کنیم. در طول مسیر به همدان از کنار مزارع و باغ های آفتابگردان رد میشدیم و کشاورزان داخل محوطه آن مشغول به کار بودن. به واسطه دو طرفه بودن جاده و عدم امکان توقف، نتونستم از این مناظر عکس بگیرم!
اولین مقصدی که برای دیدن انتخاب کردیم، آرامگاه بابا طاهر عریان بود. ماشینو روبروی هتل بین المللی باباطاهر و مجاور فضای سبز پارک کردیم و از درون پارک گذشتیم. متاسفانه جو جالبی در پارک نبود. بگذریم. قبل از ورود به مجموعه و در مجاورت خیابان اصلی، اسب ها و کالسکه هایی برای سوار شدن هستن که محیطی شبیه میدان نقش جهان اصفهان رو براتون تداعی میکنه. هزینه ورودی این مجموعه نفری 20 هزار تومان بود.

بنای فعلی آرامگاه در باغ بزرگ سر سبزی با گنبد فیروزه ای شکل و توسط هشت ستون مثل تمامی بناهای به یاد ماندنی و فاخر ایرانی در دهه 40 شمسی (1344) اجرا شد. داخل این بنا هم اشعار این شاعر بزرگ روی سنگ مرمر دیوارها نوشته شده. البته انگار این سنگ مرمرها فقط برای دیزاین نیستن، چون خیلیا معتقدن که این جور مکان ها با وجود سنگ های مرمر پر از انرژی مثبتن و به قول معروف یک جورایی شارژ رایگان روحی محسوب میشه. سقف این مجموعه هم از لحاظ معماری بسیار منحصر به فرد و زیباست که توجه بازدیدکنندگان را به خود جلب میکنه.
خیلی ها روی مزار مرکز این گنبد، گوشی خودشون رو قرار میدادن تا بشه به صورت سلفی با سقف این بنا عکس یادگاری بگیرن. خب چند قدمی از آرامگاه فاصله گرفتیم و چند دقیقه ای هم در فضای سبز این باغ دور زدیم. به نظرم حدود نیم ساعت برای بازدید از اینجا کافیه مگر اینکه بخوای همزمان هم با سقف سلفی بگیری و هم دنبال انرژی های مثبت بگردی !





در ادامه گفتیم حالا که نزدیک موزه هستیم، بریم مقصد بعدی. پس پیش به سوی آغوش تاریخ هزاران ساله این سرزمین. موزه تپه هگمتانه. تقریبا ساعت 1 ظهر بود و گرمای هوا کم کم داشت خودشو نشون میداد. مردد بودیم که آیا همین حالا به موزه بریم یا بازدید را به بعد از ظهر موکول کنیم تا شاید هوا کمی خنک تر شود. اما انگار آسمون برنامه دیگه ای داشت. به ناگاه خورشید پنهان و هوا به طور غیر منتظره ای ابری و دلپذیر شد. تغییری عجیب و سریع که باعث شد تصمیم بگیریم همین الان بریم داخل. هزینه بلیط برای هر نفر نیز 30 هزار تومان بود.
به واسطه محوطه بسیار بزرگ موزه هگمتانه (40 هکتار) و پیاده روی زیاد تا رسیدن به مکان اصلی، در روزهای گرم سال و خصوصا سر ظهر، ممکنه برای خیلی از افراد آزار دهنده باشه. ناگفته نماند هنگام برگشت فهمیدیم که ماشین های برقی (مشابه ماشین های گلف) هم هستن که با پرداخت هزینه ای میشه این مسیر رو خیلی راحت طی کرد. ما از این موضوع بی اطلاع بودیم. ولی بعدش متصدی که اونجا بود توضیح داد که مسیر رفت رو بهتره پیاده و قدم زنان به سمت موزه پیش برید. چون در اوایل مسیر، بقایا و تکه های پایه ستون های مکشوفه در حفاری ها، متعلق به کاخ های هخامنشیان در محفظه های شیشه ای نگهداری میشن و میتونید از اون نیز بازدید انجام بدید.


در طول مسیر چیزی که توجه من رو به خودش جلب کرد نزدیکی محیط شهری و محوطه تاریخی بود. انگار شهر میخواست خودشو به درون این منطقه باستانی بکشونه و اگر راه داشت، شاید به قلب اون هم نفوذ میکرد! تا رسیدن به محیط سرپوشیده ای که زیر سقف فلزی قرار داشت، چندین گودال بزرگ حفر شده بود که نشون از شواهد و وجود آثاری کشف شده در این نقطه داشت. حتی در یکی از این گودال ها، آثار دیوارچینی هزار ساله دیده میشد ولی به حال خودش رها شده بود. البته دورش محصور بود. در نقطه ای دیگه مشابه همین گودال بود که چیز خاصی برای دیدن وجود نداشت. ولی اسم این گودال، به واسطه حفاری باستان شناسان فرانسوی در حدود سال 1910 میلادی، گودال فرانسوی ها بود. نتایج این کاوش هیچ وقت منتشر نشد. ولی به نظر شما نمیشه حدس زد که خروجی ها چی بود و الان کجاست؟ نمونش ریتون های طلا !

سرانجام رسیدیم به محیط مسقف. از درب ورودی گذشتیم و ناگهان خیره و بهت زده از چیزی که جلوی روی ما قرار گرفته شدیم. لحظه ای خشکمون زد. انگار به یکباره از دنیای روزمره پرتاب شدیم توی آغوش تاریخ و این شهر با زیبایی خودش به استقبالمون اومد. خیلی صحنه عجیبی بود. با دیدن عکس ها، این حس اصلا بهتون منتقل نمیشه. تصور اینکه یک روزی این مکان یعنی پایتخت مادها، محل زندگی مردمانی بوده با این خانه ها و راه های باریک و ... حس نابی رو به ما که اتفاقا تاریخ دوست هم هستیم منتقل کرد. این تجربه چیزی کمتر از یک "سفر به گذشته" نبود. به طور کامل در اطراف آثار قدم زدیم و گوشه گوشه اون رو دیدیم. با دقت بیشتری به ساختار بناها و جزئیات معماری اون، متوجه وجود طرح ها و زیبایی های معماری با ظرافت خاصی شدیم. نحوه چیدمان، قوس ها، قاب بندی روی دیوارها و ... همه و همه نشان از هنر بی بدیل نیاکان ما میده. خدا میدونه چقدر از این شگفتی ها هنوز در جای جای این سرزمین زیر لایه های خاک مدفون هست و تاکنون کشف نشدن !



بعد از عبور از این قسمت به ما گفتن باز هم باید حدود 200 متری قدم بزنین و خودتون رو به دکل (آنتن) برسونید. این کلمه کلیدی بود. زیر این آنتن، ساختمان اصلی موزه هگمتانه قرار داشت. جایی که محل نگهداری کشفیاتی شامل تابوت های دوره اشکانی، اسکلت ها، ظروف سفالی، ریتون های نقره و غیره است. انگار هر کدوم از این اشیای خاک خورده، ماجرایی جالب در دل خودشون نهفته دارن. داستان هایی که هزاران سال در انتظار شنیده شدن بودن و امروزه در این موزه ها به من و شما بازگو میشوند. آن هم با زبان بی زبانی خودشان ! " آره. ما یه زمانی خیلی مهم بودیم " !





پس از بازدید از موزه، رفتیم به سمت قسمت آخر مجموعه که باز هم با پیاده روی حدود 700 متری، به کلیسای گریگوری استپانوس در قسمت شرقی تپه هگمتانه رسیدیم. این کلیسا با اینکه عظمت و ابهت بسیاری از کلیساهای دیگر را نداشت، اما چیزی در سادگی اون نهفته بود. دیوارهای آجری با بافتی طبیعی و ستون های کوتاهش حس آرومی در ذهن به جای گذاشت. فضایی که هر چند از زرق و برق در اون خبری نبود، اما سکوتش صدای تمام سالهای دور را در گوش همه زمزمه می کرد.


متاسفانه یک موردی که وجود داشت عدم حضور لیدر و یا شخصی جهت راهنمایی و توضیح در مورد این بنا یا تمامی مکان های این موزه بود. یجورایی میبایست خودت به سرچ داخل اینترنت بسنده می کردی. این اتفاق باعث میشه بسیاری از داستان ها ناگفته بمانند. ماهم چند دقیقه ای روی نیمکت های چوبی کلیسا نشستیم تا بهتر بتونیم حس و حال معنوی اینجا را درک کنیم و همزمان توی اینترنت در مورد تاریخچه این کلیسا که به حدود سال 1700 میلادی بر میگشت میخوندیم. در حیاط پشتی این کلیسا هم یک گورستان کوچکی با سنگ قبرهای ساده مرمر و بدون ذکر نام و نشان قرار داشت. سنگ قبرهایی که گویا خودشون هم راضی به همین سادگی هستند. انگار مرگ و زندگی هم در اینجا با آرامش و بی هیچ هیاهویی کنار هم زیسته اند!

دیگه گرسنگی و خستگی خودی نشون داده و راضی به رفتن به سمت هتل شدیم. در اینجا مختصری در مورد هتل کتیبه توضیحاتی ارائه میدم که خالی از لطف نیست.
پارکینگ هتل
هتل کتیبه همدان در یکی از خوش آب و هوا ترین مناطق همدان واقع شده. این هتل 5 طبقه دارای 31 واحد اقامتی هست. بر خلاف خیلی از هتل ها که پارکینگشون بیرون از هتل و حتی در خیابان مقابل هتل هست، اینجا پارکینگ های مختلفی برای میهمانان، تالارها، واحدهای اقامتی و ... داره. توجه داشته باشید که برای مسافران، پارکینگ دقیقا زیر ساختمان اصلی و در زیر زمین هاست (مسقف) و بالای سر هر جای پارک خودرو، شماره اون واحد اقامتی درج شده که از نظم خوبی هم برخورداره. ولی خیلی از افراد به اشتباه و با توجه به تابلوهای راهنمای گمراه کننده که اشاره به پارکینگ هتل دارد به سمت دیگری می روند. در واقع این پارکینگ ها که خارج از فضای اصلی هتل قرار داره، برای میهمانان تالار عروسی هتل هست. یک کیوسک نگهبانی به همراه گیت ورودی هم در ورودی پارکینگ وجود داره که نشون از امنیت بالای این مکان میده. در کل اگر ماشین شخصی داشته باشین این هتل بسیار عالیه ولی اگر بدون ماشین هستین ممکنه یکم به واسطه دوری از مراکز دیدنی براتون سخت باشه.


اتاق هتل
به محض ورود به اتاق، کاملا حس لوکس و آرامش یک هتل 5 ستاره به شما دست میده. همه چی تمیز. ملحفه ها، حوله ها و ... در واقع این هتل هیچ تفاوتی با هتل پنچ ستاره نداره. کف اتاق با لمینیت شیک پوشیده شده و یک آشپزخانه کوچک با تمامی امکانات در اون تعبیه شده بود. سرویس بهداشتی از نوع فرنگی هست ولی در هر طبقه، سرویس های بهداشتی عمومی نیز وجود داشت. کمد های بسیار جادار هم در ورودی اتاق و هم مجاور تخت تعبیه شده که میشد به راحتی همه لباس ها رو آویزون کرد. سیف باکس، سشوار، دمپایی، مبل، میز اتو (هرچند اتو نداشت!)، صندلی در مجاورت اپن آشپزخانه، چای ساز، تی بگ به اندازه، و ... کامل بود و چیزی کم و کسر نداشت.
داخل سرویس بهداشتی نیز انواع حوله، مسواک، شامپو، خمیر دندان، صابون و ... در دسترس هست. تخت خواب ها راحت بودن و مشکلی از لحاظ جیر جیر و سر و صدا وجود نداشت. فقط فن کوئل هتل (سرمایش) در حالت نرمال اصلا جوابگوی روزهای گرم نیست. باید دمای اون رو پایین تر میاوردیم تا قطع و وصل نکنه. در مجموع همه چی برای ما راضی کننده بود.



صبحانه هتل
در شهریور ماه به واسطه هوای مطبوع همدان، صبحانه هتل در طبقه پنجم (بام) و در فضایی آزاد سرو میشد و دید بسیار خوبی به کوه های اطراف داشت. صبحانه هم تقریبا بسیار متنوع و با کیفیت بود. سیب زمینی سرخ شده، سوسیس، کالباس، سیب زمینی تنوری، املت، نیمرو، تخم مرغ آب پز، سوپ، لوبیا، عدسی، انواع نان و شیرینی، انواع مربا، پنیر، آبمیوه (غیر طبیعی)، شیر، شیر کاکائو، چای، قهوه (پودری)، کشمش، خرما، هندوانه، خربزه، و ... که راضی کننده هست. البته روز بعد هم همین آیتم ها تکرار میشدن که از نظر ما مشکلی نبود. برای ناهار و شام هم میتونین از منوی بسیار متنوع این هتل استفاده کنین.

شاید تنها نکته منفی هتل
وجود تالار در تمامی هتل های همدان گویا عرفه. دو مشکلی که ما با این قضیه داشتیم این بود که عصرها و موقعی که میخواستیم حدود ساعت 5 عصر بریم بیرون، به مشکل آسانسور بر میخوردیم. چون مراسم ختم، یا سوم یا بزرگداشت کسانی بود که در این هتل برگزار می شد و بشدت هم شلوغ بود. از طرف دیگر گویا با توجه به آکوستیک نبودن تالارها و عدم کنترل لازم روی ورود و خروجی درب ها مثل سایر هتل های دنیا که در طبقات خودشون مرکز تفریحی شبانه دارن، تا ساعت 12 شب صدای دیجی و پایکوبی عروسی هایی بود که در تالار این هتل برگزار میشد و عملا نمیتونستی قبل از 12 شب بخوابی. خلاصه اینم تجربه ای شد. تضاد عجیبی بین شادی و غم. امیدوارم در آینده، مدیریت هتل بتونه تجربه بهتری برای میهمانان خود در این زمینه فراهم کنه.
بعد از کمی استراحت و عوض کردن لباس، رفتیم به سمت یک رستورانی که تعریفش رو از قبل شنیده بودیم. شهر همدان و حتی لالجین دیزی سراهای معروفی داره. ماهم تصمیم گرفتیم امروز رو به خوردن یک دیزی دلچسب اختصاص بدیم. کجا؟ رستوران آریاییان. با کمک گوگل مپ رسیدیم به نزدیکی یک خیابون سنگ فرش شده که تقریبا جمعیت زیادی داخلش در حال قدم زدن بودن. ناگهان چشممون خورد به میدون بوعلی که آرامگاه ابوعلی سینا با شکوه تمام در وسط این میدون جلوه گری میکرد. در واقع یک سر این خیابون اگر اشتباه نکنم میخورد به میدون امام و سر دیگرش به همین میدون بو علی میرسید.

از ماشین پیاده شدیم و قدم زنان در این مسیر سنگفرش، رسیدیم به یک درب کوچک که در گوشه ای از خیابان توجه ما را به خودش جلب کرد. رستوران سنتی آریاییان. با ورود به رستوران به محیط سنتی و دلنشین خوشگلی برخوردیم که البته کمی تاریک و شلوغ بود. گوشه ای رو انتخاب کردیم و منتظر منو بودیم که مسئول اومد جلو و گفت: " از خودتون پذیرایی کنید ". دستش هم سمتی رو نشونه گرفت که میز بوفه قرار داشت. روی میز انواع ترشی، ماست و بادمجان، ماست و خیار، سالاد شیرازی، انواع فلفل و پیاز قرار داشت. ما گفتیم: منو ندارین؟ با لبخندی گفت اینجا فقط یک نوع دیزی ارائه میشه. همین و بس !
جالب بود. پس بدون دغدغه انتخاب غذا، نشستیم تا ظروف داغ دیزی به همراه نان تافتون تازه روی میز اومد. جاتون خالی. غذا بسیار خوشمزه بود و الحق لایق امتیاز بالایی هست که توی سایت ها بهش دادن. بعد از غذا یه غافلگیری عجیب و بامزه داشتن برامون. مربای هلو ! خب راستش ما انتظار هرچیزی رو داشتیم جز مربا. کنجکاو شدیم و پرسیدیم که ماجرای این مربا چیه؟ با یه لبخند خاص جواب دادن: " ما همدانی ها بعد از غذا یه چیز شیرین میخوریم تا هضم غذا رو راحت تر کنیم ". ما هم با یه ذوق خاص یک قاشق تست کردیم. نتیجه؟ این قدر خوشمزه و شیرین بود که حس کردیم دیگه به جای غذای اصلی، خود مربا رو سفارش بدیم بهتره !


کم کم میخواستیم بلند شیم که بریم و گفتن صبر کنید. روی سرویس غذاتون، چای هم هست. پس از چند دقیقه یک قوری بزرگ چایی هم برای ما آوردن. خلاصه دمشون گرم. با این حرکت ساده حسابی خستگی از تنمون رفت. در آخر هزینه هر پرس دیزی به همراه یک قوری چای هم شد 300 هزار تومان. خب طبیعتاً مشخصه مکان دیدنی بعدی کجا رفتیم. در چند قدمی آرامگاه ابوعلی سینا هستیم. پس وقت اون بود که بریم سمتش.
آهسته و با آرامش قدم زدیم و به بلواری رسیدیم که پر از دستفروش های کتاب بود. چند قدمی جلوتر جوانی مشغول نواختن نغمه های گیتار و خوش صدایی بود. چه جالب. ترکیب بوی کتاب و نغمه های گیتار. خاطرات گذشتم زنده شد. در تمام مدتی که ما قصد ورود و خروج از این مکان رو داشتیم، این پسر، آهنگ های محبوب ترین خواننده من رو میخوند. " درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن ! " بعد از چند دقیقه بالاخره رفتیم داخل. هزینه بلیط برای هر نفر 25 هزار تومان شد و راستش برای اون حس نوستالژی با موسیقی رایگان به نظرم معامله منصفانه ای بود! ابتدا وارد حیاط این مجموعه شدیم. حیاط آرامگاه پر بود از درختان پر (دودی) که با زیبایی دلنشین خود فضایی جذاب و پر از حس و حال و آرامش ایجاد کرده بود.
این درخت ها خود به تنهایی جاذبه ای مستقل برای عکاسی محسوب می شدند. از داخل حیاط، بخش هایی از سازه آرامگاه به چشم می خورد، اما برای دیدن تمام عظمت و شکوه آن، باید از پله ها بالا میرفتیم تا به محوطه وسیع تری برسیم، جایی که هنر ذهن هوشنگ سیحون، معمار برجسته، در نمای کامل سازه، خودشو نشون می داد. میگن تعداد ستون های این بنا، به اندازه تعداد رشته های علمی هست که ابوعلی سینا بر اونها مسلط بوده.




در گوشه ای از حیاط، قبر عارف قزوینی قرار داشت که با سادگی خود در کنار این بنای عظیم تاریخی قرار گرفته بود. شاعر متن زیبای " از خون جوانان وطن، لاله، وطن، لاله، وطن لاله دمیده " اثر معروف ایشون هستش. این مجموعه که شامل بخش های مختلفی چون حیاط، موزه، کتابخانه و بام بود، فضایی متفاوت برای گشت فراهم کرده بود. مثل بسته ای چند کاره که توش هم تاریخ، هم علم و هم محل استراحت در بام پیدا میشد. داخل موزه، علاوه بر سنگ قبر اولیه ابوعلی سینا، اشیای ارزشمندی همچون کتاب های پزشکی قدیمی، دست نوشته ها، داروهای گیاهی (دفع سنگ کلیه) و ابزارهای قدیمی مربوط به علم پزشکی نیز قرار داشت که حس عمیقی از تاریخ و علم پزشکی به بازدید کنندگان منتقل می کرد.
در بام آرامگاه، سکوهایی شبیه صندلی برای استراحت گذاشته بودن که ما هم فرصتو غنیمت شمردیم و از منظره خیابان و آرامگاه لذت بردیم. حس کردیم توی مرکز شهر نشستن هم میتونه یک نوع سفر باشه ! از اونجایی که این مکان در قلب شهر و میدان اصلی واقع شده، شلوغ تر از سایر جاهای دیدنی بود. اما با همه این شلوغی، بازدید از اون حس خوبی داشت. به نظرم برای دیدن این مجموعه، حدود یک ساعت زمان کافیست.





چون فردا قرار بود به دو جای مهم دیگه بریم و میدونستیم وقت زیادی برای دیدن جاذبه های درون شهر نداریم، تصمیم گرفتیم مستقیماً بعد از آرامگاه ابوعلی سینا به سمت گنبد علویان حرکت کنیم. وقتی به اونجا رسیدیم، این بنا از همون بیرون کاملاً مشخص بود. بنایی تاریخی و با شکوه که حتی نیازی به وارد شدن نداشت تا بشه عظمتش را درک کرد. اما بلیط گرفتیم و نفری ۱۵ هزار تومان پرداختیم. گنبد علویان، یکی از شاهکارهای معماری دوره سلجوقیان، از تاریخ دوران اسلام می گفت. کاربرد اولیه این بنا، برگزاری مراسم مذهبی و به احتمال زیاد مسجد بوده. داخل بنا، گچ بری های بسیار زیبا با الگویی پیچیده و با قدمتی حدود 900 سال و ارتفاع زیاد (حدود ۱۱ متر) دیده می شد که امروزه به رنگ مشکی در اومدن که نشون از حس غنای فرهنگی این مکان میده.
با این وجود همچنان زیبایی و اصالت خودشونو حفظ کردن. سقف چوبی این بنا در دوران پهلوی برای محافظت از ساختار قدیمی اون اضافه شده بود. علاوه بر این، مقبره چند تن از خاندان علویان نیز در زیر زمین این مکان قرار داشت که بر اهمیت مذهبی دوران خود می افزود. در داخل بنا، محرابی دیده می شد که نشون از روح مذهبی و عبادی این مکان میداد. گفته میشه این بنا در گذشته گنبد داشته و به همین دلیل به "گنبد علویان" معروف بوده، اما به مرور زمان، این گنبد تخریب شده و سقف بنا به شکل مسطح امروزی رسیده. زمان زیادی هم برای بازدید از اینجا لازم نبود، شاید حدود پانزده دقیقه کافیست تا همه چیز را ببینیم.


غروب نزدیک بود و با خودمون فکر کردیم ممکنه فردا، بازار بزرگ همدان به دلیل تعطیلی روز جمعه بسته باشه. پس تصمیم گرفتیم از گنبد علویان مستقیماً به سمت بازار بزرگ سنتی همدان در میدان امام بریم تا از آخرین لحظات روز هم نهایت استفاده را ببریم. در مسیر حرکت به سوی میدان امام، گذر ما به مجسمه شیر سنگی افتاد که در قلب میدانی مربعی شکل قرار داشت. برای لحظه ای ایستادیم تا این اثر باستانی را از نزدیک ببینیم. شاید در نگاه اول چیزی جادویی حس نمی کردیم، اما وقتی که می فهمی این مکان چقدر کهن و پر اهمیت است، موضوع متفاوت میشه. چرا که تابوت های سفالی متعلق به دوره اشکانیان دقیقا از همین مکان یافته شده که در موزه تپه هگمتانه نگهداری میشه و عکسش رو بالاتر برای شما گذاشتم.
در واقع همین مجسمه، بخشی از تاریخ باستانی همدان را بازگو می کنه. گفته میشه زمانی دو مجسمه شیر سنگی در ورودی شهر همدان قرار داشتند، و اعراب به هنگام فتح همدان این نقطه را "بابالاسد" یا همان "دروازه شیر" نامیدند. حدود هزار سال پیش، دیلمیان همدان را به تصرف در آوردند و دروازه ورودی شهر را به طور کامل تخریب کردند. در این بین، اونها تلاش کردند تا به واسطه زیبایی، یکی از مجسمه های شیر را به جایی دیگر منتقل کنند اما به دلیل سنگینی آن موفق نشدند و در نهایت، پنجه های یکی از شیرها را از روی حرص شکستند و دیگری را به طور کامل ویران کردند. مجسمه شیر آسیب دیده تا ۸۰ سال پیش روی زمین به حال خودش رها شده بود، تا اینکه مهندس هوشنگ سیحون، به عنوان نمادی از بازسازی و حفاظت از تاریخ، مجسمه را در جایگاه فعلی اش قرار داد.
این مجسمه ها در دوران خود نه تنها محافظی برای شهر، بلکه به عنوان طلسمی برای دفع بیماری نیز شناخته می شدند. شیر سنگی در نگاه اول شاید کمی عجیب و حتی بامزه به نظر برسد، چهرهای که انگار پیر است، بدون دندان، و لبهایی که به شکلی نا متعارف به سمت دهان برگشته اند. اما وقتی به عمق تاریخ و داستانی که پشت این اثر پنهان است فکر میکنی، ماجرا کاملاً متفاوت می شود. این مجسمه ها روایتگر هزاران سال ایستادگی، تغییر و بقا در برابر تهاجم ها و گذر زمان هستند.

مجسمه شیر سنگی
پس از بازدید از شیر سنگی و روایت داستان تاریخی اش، مسیر خودمونو به سمت میدان امام ادامه دادیم. جایی که یکی از معروف ترین و پرترددترین نقاط شهر همدان محسوب میشه. جای پارک کمیاب بود، و نهایتاً تونستیم در خیابان شریعتی، ده دقیقه دورتر از میدان، ماشینو پارک کنیم. حتماً اگر به این نقطه از شهر سفر کردین، محل پارک ماشینو در نقشه گوشیتون علامت گذاری کنین. چون خیابان های اطراف میدان امام با نظمی عجیب همگی شبیه هم هستن و پیدا کردن ماشین ممکنه تبدیل به حل معما و چالشی بزرگ شه!
در طول مسیر از بقعه مذهبی یهودیان (استر و مردخای) هم گذر کردیم و از بیرون دیدیمش. در اون ساعت امکان بازدید وجود نداشت و درش هم بسته بود. البته فکر میکنم قرار هم نبود از دیدنش شگفت زده بشیم. پس توضیحات اضافی در این مورد نمیدم و آماده شدیم برای کشف های هیجان انگیز تر !

وقتی به میدان امام رسیدیم، ساختمان های قدیمی دور میدان در نگاه اول من رو یاد ابتدای خیابان لاله زار قدیم تهران و میدان حسن آباد انداخت. البته ظاهر میدان اون شب چندان جذاب نبود. از یک طرف، به دلیل حفاری زمین در ورودی یکی از راسته های بازار، بخشی از میدان به هم ریخته و پر از خاک و سنگ شده بود. از طرف دیگر، مراسم ولادت بود و به همین دلیل دور تا دور میدان، موکب ها و جمعیت انبوهی از مردم دیده می شد که در صف های طولانی برای چای و شربت ایستاده بودند. انگار همه اومده بودن جشن مذهبی بگیرن و هم یکم توی خاک و سنگ ماجراجویی کنن ! البته هرچند ظاهر میدان در آن شب کمی بهم ریخته بود، ولی با شلوغی بازار و قدم زدن مردم در اطراف اون، حس زندگی و تکاپو به فضا بخشیده شده بود.


دوباره به سمت پیاده روی سنگفرش شده میدان رفتیم، همان مسیری که عصر از آن عبور کرده بودیم. اما این بار ازدحام جمعیت بیشتر بود و راه رفتن تقریباً دشوار شده بود. کنار خیابون های منتهی به میدان، پر از دستفروشانی بود که میوه ها و گردوهای تازه رو با قیمت های بسیار ارزون تر از تهران میفروختن. با اینکه شلوغی محیط کمی اذیت کننده بود، اما جذابیت و فضای محلی این بازار همچنان حس خوبی داشت. تا یادم نرفته مغازه های شیرینی فروشی هم بودن که انواع کماج (کلوچه)، انگشت پیچ (شبیه گز مایع)، حلوا زرده و ... که جزئی از شیرینی های محلی همدان محسوب میشن رو میفروختن که ما از هر سه نوع گرفتیم تا تست کنیم.
تا حدود ساعت ۸ شب در میدان امام و اطرافش چرخیدیم و کمکم خستگی روز خودشو نشان داد. با توجه به اینکه ناهار دیر خورده بودیم، تصمیم گرفتیم از شام صرف نظر کنیم و به هتل برگردیم تا استراحت کنیم. اما با وجود تالار عروسی در هتل، تا ساعت ۱۲ شب خبری از خواب نبود و صداهای شادی و موسیقی همچنان ادامه داشت.



به هر حال، اولین روز سفر ما به همدان که بیشتر به شهرگردی و بازدید از آثار تاریخی گذشت، به پایان رسید. فردا نوبت بازدید از غار علیصدر بود، یکی از مهمترین دلایل سفرمون به همدان. همچنین قرار بود به گنجنامه بریم. پس بهتر بود هرچه زودتر بخوابیم تا روز دوم رو با انرژی آغاز کنیم. منتظر روز دیگری در همدان باشید. شبتون بخیر.
هزینه های روز اول:
- هزینه اقامت دو شب در هتل 5 میلیون و 200 هزار تومان
- آرامگاه بابا طاهر نفری 20 هزار تومان
- موزه تپه هگمتانه نفری ۳۰ هزار تومان
- دیزی نفری ۳۰۰ هزار تومان
- آرامگاه ابوعلی سینا نفری ۲۵ هزار تومان
- گنبد علویان نفری ۱۵ هزار تومان