روز دوم (30 شهریور) – ماجرا جویی بین صخره ها و حکایت های کهن
سفر به غار علیصدر یکی از اون ماجراجویی های منحصر به فرد و خاطره انگیزی بود که از قبل برنامه ریزی کرده بودیم. بلیط ها رو چند روز زودتر به صورت آنلاین از سایت شرکت سیاحتی علیصدر تهیه کردم. علتش این بود که اگر قصد رفتن به غار تا ساعت ۱۱:۳۰ صبح دارین میتونین بلیط رو اینترنتی بگیرین. در غیر اینصورت باید حضوری رفته و تقریبا صف طولانی رو تحمل کنید.

ساعت 8 صبح رفتیم برای خوردن صبحانه. در مورد صبحانه هتل که از قبل توضیحات تکمیلی رو دادم. یه نکته ای که گفتنش شاید خالی از لطف نباشه اینه که غار علیصدر از همدان حدود ۱ ساعتی فاصله داره (۷۵ کیلومتر) و خیلیا میگن ما در مسیر رفت به همدان، ابتدا مستقیم به سمت غار میریم تا فرداش مجدد این مسیر رو طی نکنیم. خب در مدیریت زمان شاید یکم کمک کنه ولی کلا رفتن به غار ۷ خان داره که واقعا ممکنه خستگی روی تنتون بمونه. جلوتر توضیح میدم. همون طور که عرض کردم بلیط غار رو اینترنتی و نفری ۱۸۵ هزار تومان خریداری کردیم. جوری برنامه چیدیم که بعد از صبحانه راه بیفتیم به سمت غار. همین طور هم شد.
اوایل جاده معمولی و طبیعی بود ولی کم کم فرعی های بیشتر پیش روی ما ظاهر شد و حدود ۴۰ دقیقه ای جاده خالی از هرگونه امکاناتی و برهوت بود و هیچ ماشینی هم نمیدیدیم. یک جاده صاف با آسفالتی بسیار خوب ولی پر فراز و نشیب که دو طرفش دشت بود. ولی یجورایی باحال بود. اواسط مسیر وانت هایی بودن که گردوهای کاغذی میفروختن و اواخر مسیر هم نم نم باغ های آفتابگردان خودنمایی میکرد که این دفعه عکس گرفتم. در نهایت هر چه بیشتر به غار نزدیک میشدیم کم کم ترافیک جاده بیشتر میشد و بالاخره به نزدیکی ورودی مجموعه رسیدیم.


یه نکته ای هست که باید خدمت شما عرض کنم. مدیریت زمان کنید و برای رسیدن به غار، حدود ۱ ساعتی رو بیشتر در نظر بگیرین. چون هم ترافیک شدیدی در ورودی به مجموعه هست، هم پیدا کردن جای پارک ممکنه وقت زیادی از شما بگیره و هم پس از پارک خودرو تا ورودی غار، مسیر طولانی رو با گذر از بازارچه در پیش دارین. البته شلوغ بودن غار در روز جمعه هم طبیعی هست. شاید روزهای دیگه هفته مثل جمعه شلوغ نباشه.

بالاخره ماشینو پارک کردیم (خان اول) و قدم زنان رفتیم سمت غار که دیدیم صف بلیط فروشی چقدر طولانیه (خان دوم) و خوشحال از اینکه ما صف نمیمونیم ولی گویا اشتباه میکردیم. در طول مسیر بارها و بارها این صدا به گوش میرسید. "عزیزان ۳ ساعت در غار هستین، آب و شیرینی جات یادتون نره بخرید چون غار ۳۰۰ تا پله داره تا بی حال نشین. چیپسو پفک ممنوعه". شاید هزار بار این جملات شنیده شد. البته بیشتر هدف فروش اجناس خودشونه و واقعا در این حد غار رفتن سخت نبود. اینو همه آخر سر میگفتن. حدود یک کیلومتری از بازارچه گذشتیم. توی این بازارچه یا رستوران بود، یا فروشگاه هایی که سوغاتی های محلی همدان میفروختن که خود اینها هم به چند گروه تقسیم میشد.
تزئینات سفالی، شیرینی جات، لباس و ... ما هم دو بطری فقط آب معدنی گرفتیم تا بدون وسایل وارد غار شیم و اگر هم چیزی خواستیم موقع برگشت بگیریم. تابلوهای ورودی غار رو دنبال کردیم و بعد از کلی پیاده روی (خان ۳) به یک ساختمونی که ورودی و در واقع محیط انتظار بود رسیدیم. اوه اوه. چه ازدحامی. از متصدی پرسیدم که من بلیط رو اینترنتی گرفتم. چیکار کنم؟ گفت برو داخل بشین. ساعت سانس رو صدا میزنیم تا بیاین صف بمونین. این ساختمون چیزی شبیه سالن انتظار ترمینال اتوبوسرانی بود. ما هم نشستیم و گفتن اونایی که صف وایسادن از سانس قبلی هستن. یجورایی با تاخیر داخل میرین. نیم ساعتی نشستیم. اونجا سرویس بهداشتی هم هست که حتما قبل رفتن به داخل غار ازش استفاده کنید. بالاخره سانس ما رو صدا زدن و گفتن از هر خانواده یک نفر بره داخل صف.
حالا این صف چیه؟ صف تحویل جلیقه (برای سوار شدن توی قایق). حدود ۴۵ دقیقه ای هم صف موندم (خان ۴) تا بالاخره جلیقه به ما هم رسید. گفتن باز هم بشینید تا صداتون کنیم برای کنترل بلیط (تابلوی کنترل ۱). مجدد ۲۰ دقیقه ای نشستیم تا صدامون کردن بریم سمت مسئول کنترل بلیط. حالا اینجا مگه کسی نوبت رعایت میکنه؟ همه خسته شدن از صف های پی در پی و میخوان زودتر برن داخل. که مسئولش مثل ناظم مدرسه تذکر میداد جلو نیاین. بشینین. تا نظم نداشته باشین کنترل نمیکنم و ... (خان ۵). سرانجام بلیط ها رو چک کرد و دید که وسیله ای جز آب همراهمون نیست. شاید داشت به این فکر میکرد که الان یه چیز هیجان انگیز مثل اسنک یا خوراکی غیر مجاز توی دستمون ببینه، ولی نه. تنها سلاح ما دو بطری آب ساده بود. شایدم هم توی دلش میگفت: " اینا با این آب چه نقشه ای توی سر دارن؟!"

بالاخره وارد محیط غار شدیم. از قبل میگفتن داخل غار دمای هوا حدود 15 درجست و با خودتون سوییشرت داشته باشین. اکثرا هم اینکارو کرده بودن. البته خود جلیقه، بدن رو گرم میکنه ولی اگر سرمایی هستین چیزی با خودتون داخل ببرین. نم نم فضای خوشگل و تاریک غار خودشو نشون داد. یواش یواش قدم زدیم و یکم با تعجب به دورو بر نگاه کردیم که چه چیز جالب و خفنیه. غافل از اینکه حالا کجاشو دیدی. این که چیزی نیست. چند متری راه رفتیم که رسیدیم به خان ۶. صف طولانی مجدد برای رفتن به نقاط جلوتر غار.
البته اینجا به صورت ردیفی صندلی چیده بودن و ما هم مثل بقیه مردم نشستیم. شاید نیم ساعتی مجدد صف موندیم. این وسط بعضیا بودن که شروع به آواز خودن کردن و چند نفری سه تار داشتن و موسیقی مینواختن تا زمان انتظار به نحو خوبی بگذره. مجدد راه افتادیم تا به یک گیت ورودی رسیدیم که باز هم بلیط رو چک میکردن. دیگه اینجا صخره های داخلی غار و بدنه دیواره ها و سقف های اون داشت خوشگل تر و جذاب تر میشد. از این گیت هم گذشتیم تا رسیدیم به خان ۷ و صف مجدد برای سوار شدن به قایق!


دو نکته ای که متصدی ورود به غار گفت، این بود که علت این صف زیاد چیه. گفت تا چند سال پیش به همین منوال بود. اومدیم برای اینکه اینقدر مردم توی صف زیاد نمونن، طول، مدت زمان و مسیر بازدید رو کاهش دادیم. تاثیراتش برعکس شد. از روزی ۱۵ هزار فروش بلیط، رسیدیم به ۵ هزار. برای جلوگیری از ضرر، مجدد مسیر رو به حالت اولیه و چه بسا بیشتر برگردوندیم. طوری که امروزه به طور متوسط روزانه ۲۰ هزار بلیط میفروشیم. نکته دیگه هم این بود که در سال 1342 گروهی از کوهنوردان ماجراجو با استفاده از وسایل ابتدایی تونستن کمی داخل غار وارد شده و مورد کاوش قرارش بدن. البته عرض ورودی غار 50 سانت بوده که بعدا به حال امروزی در اومده (5 متر). در هر صورت مدت زمان بازدید از غار تقریبا الان ۲ ساعت شده. استقبال هم خداروشکر بشدت زیاده.
خب مجدد بریم داخل غار شگفت انگیز و جادویی! قایق ها ۴ نفره بودن و با طنابی به هم چسبیدن و قایق جلویی که دو نفرست و یک نفر مسئول داخلش میشینه و حتما باید یک نفر جلو و بغل متصدی بشینه و پدال بزنه. در واقع اون دو نفر مسئول کشاندن بقیه قایق ها پشت سر خودشونن. البته اونایی که دو نفره میان، ازشون خواسته نمیشه که جلو بشینن و پدال بزنن. اینم بگم که نمیتونین قایق رو دو نفره بشینین. باید 4 نفر پر شه. سوار قایق شدیم و نم نم راه افتادیم تا چیزهایی ببینیم که هنوزم بهش فکر میکنم انگار خواب بود و واقعی نبود. فقط اینو بگم که عبور از این هفت خان کاملا ارزشش رو داشت.
ما در دل بزرگترین غار آبی جهان بودیم. غاری که قدمتش به حدود ۱۵۰ میلیون سال قبل میرسه ! فکرشو بکنید. غاری که تنها ۳ کیلومترش قابل بازدیده و حدود ۸ کیلومتر دیگش هنوز قابل بازدید نیست. با اینکه تعداد زیادی قایق چه به صورت رفت و چه به صورت برگشت در حال رفت و آمد بودن، باورتون نمیشه سکوت عجیبی همه جا رو فرا گرفته بود. مثل سکوتی که بعد از پخش یه جوک بی مزه به وجود میاد ! چون همه محو تماشای این عظمت بودن و واقعا مغز گنجایش این همه زیبایی و عظمت رو نداشت. یکم باهم عکس ببینیم تا کمی از زیبایی این محیط برای شما هم نمایش داده شه.




میگن اوایل سطح آب اینقدر بالا بوده که اصلا امکان ورود به غار میسر نبوده ولی بعد از یه زلزله ای، سطح آب به ارتفاع امروزی (در برخی نقاط ۱۴ متر) رسیده. قایق آرام از لابلای صخره ها و دالان ها گذشت و برخی نقاط متصدی نگه میداشت و توضیحاتی راجع به شگفتی های اسرار آمیز این غار میداد. جنس صخره و ساختار لایه های تشکیل شده در عرض چند میلیون سال، اشکال عجیب و حیرت آور (مثل کبوتر، تمساح، پنجه عقاب و ...)، صدای قطره های آب از سقف، جریان آرام آب در اثر پدال زنی قایق و... ما هم خیره و محو زیبایی اطراف و سقف غار بودیم. یه جاهایی مسیر باریک میشد و به دیواره های غار میتونستی دست بزنی.
آب هم بشدت زلال و آینه ای بود. البته میگن آب اون قابل شرب نیست با اینکه بی بو و بی طعم هست. جالب اینجاست که هیچ موجود زنده ای هم داخل آب زندگی نمیکنه. انگار خود آب هم ترجیح داده توی غار تنها بمونه. جاهایی هم میدیدیم سنگ هایی در ابعاد وحشتناک بزرگ به علت زلزله از سقف روی زمین افتادن که امکان عبور قایق از اون نقاط به همین دلیل نبود. ما که داشتیم این منظره رو تماشا میکردیم یه لحظه به شوخی به هم گفتیم: " فقط خدا کنه الان زلزله نیاد و همین سنگا مستقیما روی سرمون فرود نیان چون واقعا هیچ کدوممون برای قایم شدن زیر یه سنگ چند ده تنی آمادگی نداشتیم " !

بعد از حدود بیست دقیقه عبور از دل آب و صخره های غار به جایی رسیدیم که باید پیاده می شدیم و به مسیری رسیدیم که دو راه پیش روی ما بود. یا میشد پیاده راه مستقیمی رو بری، یا ۱۵۰ پله رو انتخاب کنی و رو به بالا بری. که ما پله رو انتخاب کردیم. چون خیلی جای باحالی بود. از ارتفاع به سقف عظیم غار نزدیک شده بودیم و نمایی شگفت انگیز از زیر پای خودمونو دیدیم. بشدت زیبا بود. قندیل های یخی که به شکلی غیر قابل باور از سقف آویزون بودن، جنس دیواره های عجیب و شبیه کل کلم که در واقع آهک بودن. انگار اینجا دنیایی دیگست.
جایی که طبیعت طی میلیون ها سال این هنرهای بی نظیر رو خلق کرده و ما امروز در حال تماشای این نقاشی زنده هستیم. در ادامه مجدد از پله ها پایین اومدیم و در حدود ده دقیقه ای باید مسیری رو پیاده طی میکردیم که قدم به قدمش پر از موقعیت های ناب برای عکس گرفتن بود. گویا غرق در لذت کشف این جهان پنهان بودیم. باز مجدد سوار قایق شدیم و همین مسیر سحر آمیز رو از دالان های تنگ برگشتیم. تجربه غار علیصدر با تمام عظمتش یکی از قشنگ ترین تجربه های سفرم بود و هر لحظه اش به قدر هزاران تصویر و خاطره برامون ارزشمند شد.






از غار بیرون زدیم و از مغازه های سفال فروشی و شیرینی فروشی ها کمی خرید کردیم. در کنار مغازه ها، برخی از فروشنده ها سعی میکردند ما رو به زور به سمت رستوران های مختلف هدایت کنند. عطر غذا هم همه جا پیچیده بود. ولی فعلا اثری از گرسنگی در ما نبود. البته خوردن کماج زرده هم اینجا بی تاثیر نبود. کماج زرده در واقع ترکیب کماج با حلوا زرده هست که یکی از شیرینی های خوشمزه محلی همدان محسوب میشه. خب ما که از ۹ صبح بیرون بودیم و الان ساعت ۴ عصر بود. در واقع با احتساب مسیر رفت و برگشت، شما راحت حدود ۶ الی ۷ ساعت از کل روز رو باید به غار اختصاص بدین. ما هم دیگه برگشتیم سمت همدان.
هزینه پارکینگ شد ۵۰ هزار تومان. به هتل رفتیم تا کمی استراحت کنیم. بعد حدود دو ساعتی استراحت و دوش ساده به واسطه جذب رطوبت غار، رفتیم سمت دهکده توریستی گنجنامه. خیابون منتهی به دهکده گنجنامه در مجاورت هتل کتیبه هستش. ما هم حدود ساعت ۶ عصر رفتیم سمت این دهکده جذاب توریستی. هرچی بالاتر میرفتیم جاده شلوغ تر میشد تا جایی که در حوالی دهکده و ۱۵ دقیقه ای اون (پیاده) دیگه جاده بند اومده بود و قفل شد. چاره چی بود؟ همین اطراف ماشین رو پارک کنیم و بقیه مسیر رو پیاده بریم. که البته همینکارو کردیم. بعد از عبور از این ترافیک وحشتناک و بوی شدید لنت خودروها، رسیدیم به ورودی که سه قسمت میشد. یک قسمت میرفت سمت کتیبه های خشایار شاه و داریوش و قسمت دیگه سمت دهکده (تله کابین، سورتمه و غار آکواریوم) و سمت دیگه آبشار گنجنامه.

ابتدا تصمیم گرفتیم از کتیبه های باستانی دیدن کنیم تا پیش از غروب، آن ها را ببینیم. فضای این پارک و مجموعه به شدت شلوغ بود و مردم گوشه گوشه زیلو پهن کرده بودن و زیر درخت یا مجاور آب و رودخانه نشسته بودن. این اطراف به واسطه وجود رودخانه، یجورایی فضایی شبیه دربند تهران داشت. کلا مردم همدان بسیار اهل پیک نیک هستن چون این چند روزی که همدان بودم، حتی داخل فضای سبز وسط میادین هم مینشستن و جای سوزن انداختن نبود. البته قطعا این اتفاق به دلیل آب و هوای مطبوع شهریور ماه و همچنین آخر هفته بودن بیشتر هم شده بود. خب بعد از چند قدمی پیاده روی، از دور به به سنگ نوشته ها نزدیک میشدیم.
دو تا سنگ نوشته بزرگ با خط میخی در مجاورت هم که در دل کوه جای گرفته بودن. سوال اینجاست که این سنگ نوشته ها اینجا چیکار میکنن؟ این جاده مسیر باستانی راه شاهی بود که در زمان هخامنشیان از همدان میگذشت و تا بابل (بین النهرین) ادامه داشت. شهر همدان نیز تابستان نشین شاهی حساب میشد که دارای مسیری امن بود و با توجه به رسیدن به بابل، در زمان خودش به راه مقدسی هم معروف شده بود. در واقع در اون زمان با نوشتن این کتیبه ها عظمت و قدرت شاهان رو به رهگذران گوشزد میکردن. متن ترجمه شده هم یه گوشه ای قرار داشت. ترجمه دو متن بسیار شبیه هم بود جز چند کلمه که تفاوت بین نام دو پادشاه و نام پدر بود. " خدای بزرگ است اهورا مزدا. که بزرگترین خدایان است. که این زمین را آفرید. که آسمان را آفرید. که انسان را آفرید. که شادی را برای انسان آفرید. که خشایارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری. یک فرمانروا از بسیاری. من خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین های دارنده همه گونه مردم. شاه در این سرزمین بزرگ و دور و دراز. پسر داریوش هخامنشی". با خوندن این متن حس عجیبی از قدمت، قدرت و تاریخ همراه ما بود. انگار که میتونستیم در سکوت کوه، صدای گذر کاروان ها در مسیر باستانی این راه شاهی را بشنویم!


چند تایی عکس گرفتیم و به سمت آبشار رفتیم. برای رفتن به زیر آبشار بهتره کفش مناسب داشته باشین. چون مسیر پر از سنگ های لغزنده بود و امکان لیز خوردن زیاد. با توجه به جمعیت انبوه شاید امکان راه رفتن میون این سنگ ها اصلا راحت نباشه. خلاصه مراقب سلامتی خودتون باشین. خیلیا ناخواسته با کفش داخل آب رفتن و با پای خیس باید بقیه مسیر رو ادامه میدادن. اینجا منظور از خیلیا، خانم خودمم هست.
خب دو قسمت از سه قسمت رو دیدیم. دیگه شب شده بود و وقت این بود بریم داخل دهکده. قبل از ورودی، یک دکه بلیط فروشی قرار داشت که سه بلیط سورتمه، غار آکواریومی و تلکابین رو میفروخت. در اون زمانی که ما همدان بودیم تلکابین به دلیل تعمیرات فعال نبود. بنابراین ما هم دو بلیط سورتمه و غار آکواریومی رو خریداری کردیم تا این بخش از شبمان را به گشت و تفریح بگذرانیم. هزینه سورتمه نفری ۲۰۰ و هزینه غار آکواریوم نفری ۱۵۰ هزار تومان شد. با این قیمت ها احساس کردیم باید توی مسابقه گرون قیمتا، بهترین تفریح رو انتخاب کنیم !

نکته ای که در ابتدا همه مردم رو سردرگم کرده بود این بود که بلیط سورتمه ای که دستمون بود، بدون ثبت در یک مرکز خریدی واقع در دهکده گنجنامه، کارایی نداشت. باید ابتدا به طبقه اول این مرکز خرید می رفتیم تا بلیط را ثبت کنیم و بعد با آسانسور به طبقه پنجم می رفتیم تا خودمونو به ورودی گیشه سورتمه برسونیم. جالب اینجا بود که ۸۰ درصد مردم از این ماجرا بی خبر بودن و بعد از ایستادن در صف طولانی، تازه متوجه ماجرا می شدن. واقعاً نمیدونم چرا باید این چنین سیستم گیجکننده ای اجرا بشه که به مراتب سخت تر از خرید بلیط پرواز بود! با این وجود، صف طولانی برای سورتمه بود. توی ذهن از قبل با خودم میگفتم: " سورتمه یک مسیری رو آروم میره و تو از طبیعت اطرافت لذت میبری ". نوبتمون شد و هر سورتمه تک نفرست مگر اینکه بچه کوچیک داشته باشی که روی پاهات میشینه و کمربند مخصوص به کودک هم داره.
دو تا دسته هم داشت که اگر جلو میبردیش حرکت میکرد و عقب میبردیش ترمز میگرفت. کاملا شب شده بود و چراغ های محوطه روشن بود. سوار شدم و قبلش متصدی توضیحات رو کامل داد و گفت اول راه عکاس ازتون عکس میگیره و اگر خواستین میتونیم ظاهرش کنیم. خب سورتمه راه افتاد و نم نم از سربالایی و خیلی یواش بالا رفت و از دل کوه و مسیر طولانی گذشتم و سکوت مطلقی همه جا بود و نسیم خنکی هم به صورت میخورد که بسیار دلنشین بود. انگار طبیعت به من میگفت: " نگران نباش، هیچ اتفاقی نمیفته ". اما این حس فقط تا وقتی ادامه داشت که سربالایی تموم شد. ناگهان چنان سرعتی سورتمه به خودش گرفت که به جرات میتونم بگم هیچ فرقی با ترن هوایی نداشت.
هر لحظه فکر میکردی الان از مسیر خارج میشی و چه خوب که اون دسته ها بودن که بتونی سرعت خودت رو کنترل کنی. خیلی باید مراقب باشین که نفر جلویی وسط راه ایست نکنه. چون اگر با تموم سرعت بهش بکوبین، قطعا گردن طرف از جا در میاد ! در مجموع مسیر رو در حدود ده دقیقه عین دیوونه ها و با سرعت تمام رفتیم و رسیدیم به آخر خط. طولانی ترین سورتمه ایران تجربه فوق العاده ای بود که قطعا به همه توصیه میکنم تا کلی هیجان خالص بهتون هدیه بده. شاید اولش این تجربه خیلی آروم و بی هیجان به نظر بیاد، ولی با شنیده شدن صدای چرخ دنده ها زیر پاهات و رسیدن به بالاترین نقطه، همونجاست که ماجرا شروع میشه و بدون هشداری مثل تیری که از کمان پرتاب شده بسمت پایین میری و تنها چیزی که اون لحظه توی ذهنته اینه که " یک بار دیگه باید برم". در نهایت هزینه عکاسی هم ۱۵۰ هزار تومان بود که در عرض کمتر از ده دقیقه براتون عکس یادگاری رو چاپ میکردن.

در محوطه گنجنامه هم اتفاقات جالب دیگه ای در جریان بود. از جمله بانجی جامپینگ که به نظر خیلی ها هیجان انگیز میومد، ولی یکی از افرادی که فریاد زنان در بین آسمون و زمین بود، ناگهان غش کرد! خخخ. یجا دیگه هم سطح عمودی برای صخره نوردی داشت که مردم در حال بازی بودن. البته حرفه ای ها. به نظرم خیلی ورزش سخت و چالش بر انگیزیه. ما بعد از چند دقیقه ای دیدن هیجان و آدرنالین مردم، قدم زنان از این منطقه گذشتیم تا بریم سمت غار آکواریوم.

وارد غار آکواریوم شدیم. در بدو ورود، از ما خواستند تا جلوی پرده ای سفید بایستیم و عکس بگیریم. بعداً این عکس ها با تصویری از غار در پس زمینه ویرایش می شدن. داخل غار فضایی جذاب و زیبا داشت. آکواریوم های ماهی آب شور و شیرین، صدف، موجودات دریایی، خزنده و پرنده، المان های معماری، اکوسیستم های گیاهی، دیزاین های خوش ساخت و نورپردازی های خاص و ...که تجربه خوبی بود و ارزش دیدن داشت.





خب دیگه کار ما با دهکده گنجنامه با همه زیبایی ها و تفریحاتش تموم شد و قدم زنان رفتیم سمت ماشین. برخلاف مسیر رفت، حالا دیگه همه جای پارکا حسابی خلوت شده بود و نسیم خنک کوهستان حس خوبی داشت. سوار ماشین شدیم تا به شهر برگردیم. اما ترافیک سنگینی در راه بود و مسیری که معمولاً یک ربع زمان می برد، نزدیک به یک ساعت طول کشید تا به نزدیکی هتل برسیم. گفتیم بریم برای شام و چون ناهار نخورده بودیم حسابی گرسنه بودیم. رفتیم سمت دومین رستورانی که باز هم امتیاز بالایی داشت و معروف بود. به سختی با گوگل مپ پیداش کردیم. چون جای خیلی عجیبی واقع شده بود. داخل کوچه پس کوچه ها و مکانی خلوت به دور از خیابان اصلی و شلوغی. جلوی درب هم جای پارک نبود ولی داخل کوچه تا دلت بخواد جا واسه پارک ماشین داشت. اسم این غذاخوری سنتی، رستوران حاجی شاندیز بود.

وقتی رسیدیم، با فضای بشدت شلوغ و پرجنب و جوش مواجه شدیم. اینجا خیلی شبیه کاروانسرا بود که انگار بازسازیش کرده بودن. موسیقی زنده سنتی هم توسط دو نفر در جریان بود که حال و هوای خاصی به فضا می داد. اسممون رو گفتیم و کمی منتظر شدیم تا نوبتمون بشه. از شانس زود میزی دو نفره خالی شد و سفارش غذا دادیم. بالاخره شام ما اومد. غذایی فوق العاده خوشمزه و لذیذ که واقعا تجربه دلچسبی بود. اگر باز هم در همدان بودم، قطعاً این رستوران اولین انتخابم میشد. ساعت ۱۰ شب شده بود و خستگی تمام روز خودشو به وضوح نشون داد. رفتیم سمت هتل تا بعد از جمعو جور کردن وسایل استراحت کنیم. امشب با وجود عروسی در تالار، از خستگی زیاد شب آرومی رو پشت سر گذاشتیم. در واقع بی هوش شدیم.




هزینه های روز دوم:
- غار علیصدر نفری ۱۸۵ هزار تومان
- هزینه پارکینگ غار ۵۰ هزار تومان
- سورتمه سواری دهکده گنجنامه نفری ۲۰۰ هزار تومان
- غار اکواریوم دهکده گنجنامه نفری ۱۵۰ هزار تومان
- متوسط هزینه شام نفری 500 هزار تومان
روز سوم (31 شهریور) – روز برگشت اسرار آمیز
مراقب باشید در هزارتوی تاریخ گم نشید...
صبح بعد از سرو صبحانه و جمعو جور کردن وسایل، آماده شدیم تا اتاقو تحویل بدیم. از قبل دو مکان رو توی ذهن داشتم که اگر فرصت شد و توانش رو داشتیم بریم برای بازدیدش. ولی با توجه به اینکه دقیقا در مسیر مستقیم راه ما نبود، یکم مردد بودیم. تا اینکه تصمیم گرفتیم بریم. گفتیم نهایت راهمون دو ساعت بیشتر میشه. مهم نیست. یعنی بجای همدان - ساوه - تهران، از مسیر ملایر - اراک - قم - تهران میریم. علت هم دیدن دو مکانی بود که شاید کمتر در موردش صحبتی شده باشه. ساعت ۱۰ صبح هتل و همدان رو ترک کردیم و پس از حدود یک ساعتی رانندگی، به نزدیکای شهر ملایر رسیدیم. از گوگل مپ کمک خواستیم تا ما رو به تپه نوشیجان برسونه. وقتی به ورودی رسیدیم، متصدی و یا نگهبان ورودی جلو آمد و با نگاهی مشکوک مشابه نگاه کاراگاه به مظنون به داخل ماشین خیره شد.
با لحنی عجیب تر پرسید: «چه کاری دارید؟»
برخوردش آنقدر غیر معمول بود که لحظهای گیج شدیم!
گفتم: برای بازدید از این مکان اومدیم.
اما طوری نگاه می کرد که گویا منتظر توضیح دیگری بود. همسرم گفت انگار به مرکز جاسوسی میریم و نه مکان تاریخی !
نگهبان با لحن جدی تر گفت: «کارت لطفا.»
من در ابتدا فکر کردم منظورش کارت شناسایی است. گفتم: " کارت چی؟ شناسایی؟ یا کارت بانکی؟"
نگاهی به صورت همسرم انداختم که اون هم یک ترس همراه با تعجب توی نگاهش بود. ولی آخرش معلوم شد که فقط کارت بانکی میخواست! نفری ۱۵ هزار تومان هزینه بلیط شد و بعد از پرداخت، نگهبان با همان لهن هالیوودی گفت که میتونیم با ماشین تا نزدیکی تپه بریم، اما جاده خاکی بود. تا یجایی راحت رفتیم و بعد از اون دیگه ماشین راحت بالا نرفت و همونجا پارک کردیم و پیاده به سمت این بنا رفتیم. ظهر بود و خلوت. هیچ کسی نبود. فضای آروم و خلوتی که حس می کردی در وسط بیابانی متروک قدم می زنی. البته واقعا وسط بیایون بودیم. رفتیم از پله ها بالا تا به ورودی بنا رسیدیم. بنا طبق معمول زیر فضایی مسقف بود تا از آسیب های احتمالیش جلوگیری شه.

تپه نوشیجان درواقع آتشکده و محلی مذهبی بوده که به دوره امپراطوری مادها برمیگرده و همیشه اینجور مکان ها رو در ارتفاع و یا تپه ای میساختن تا به خدای خود (خدای خورشید) نزدیکتر باشن. این بنا از معبد اصلی و چندین اتاق و انبار تشکیل شده. به محض ورود به این آتشکده حس و حال عجیبی سراغم اومد. دیوارهای آجری از جنس خشت و گل با طاق های کوچیک و باریک. کنگره ها و محل نگهبانی سربازان، فضاهایی با دیوارهای طراحی شده از لحاظ معماری و ... همه و همه رنگ و بوی سحر آمیزی از تاریخ هزاران سال قبل میداد. سکوت همه جارو گرفته بود و فقط صدای پای خودمونو در حین قدم زدن روی قلوه سنگ های ریز کف زمین میشنیدیم.
بعد از عبور از اتاقک هایی که میگفتن انبار هستش، وارد اتاقی شدیم که انگار مارو با قدرت و انرژی به سمت خودش کشیده بود. انگار قبلا اینجا بودم. آیا شما هم تا به حال در سفرهای خود با مکان هایی روبرو شدین که حس کنید قبلا اینجا بودین؟؟؟ بعد از کلی نشستن و چند تایی عکس گرفتن، نمیشد دل کند و رفت. مجدد نشستم روی سکویی و خیره به دیوارهاش شدم. همسرم گفت حس میکنم انرژی اینجا خیلی بالاست و بیا زود بریم. جالبه. حال جفتمون منقلب شده بود ! بازهم قدم زدم و به نقطه نقطه دیوارهاش دست کشیدم. خیلی فضای اسرار آمیزی بود که حسش هنوز درونم باقی مونده. ۴۰ دقیقه اینجا موندیم و با غرق شدن در حس و حال تاریخی اینجا، متوجه گذر زمان نشدیم.







از شدت گرما، داخل ماشین جهنم شده بود. با این وجود رفتیم سمت مقصد بعدی که عجیب تر از اینجا بود. انگارسورپرایزهای امروز برامون تمومی نداشت. در حدود کمتر از نیم ساعت راه بود تا شهر سامن. در طول مسیر و کنار جاده پر بود از هکتارها انگور پهن شده روی زمین که در حال آفتاب خشک شدن بودن. بیخود نیس که ملایر شهر جهانی انگور نام گرفته. وارد شهر سامن شدیم و با استفاده از یاور همیشگی، گوگل مپ رفتیم سراغ آخرین جاذبه دیدنی سفرمون یعنی شهر زیر زمینی سامن.


بلیط رو به قیمت نفری ۱۰ هزار تومان گرفتیم. مسئولش آدم خیلی شوخ طبع و باحالی بود. صبر کردیم تا چند نفر جمع بشن. بلافاصله خانواده ای ۷ نفره اومدن و آماده شدیم برای رفتن به داخل این شهر مرموز. البته قبل از اینکه بلیط بگیریم دیدیم کسی نیست. بعد متوجه شدیم همون کسی که بلیط میفروشه، همون شخص شمارو میبره پایین و همون شخص هم توضیحات رو بهتون میده و در واقع نقش لیدر رو بازی میکنه. پس اگر دیدین کسی نیست صبر کنید بازدید گروه قبلی تموم شه تا شخص مسئول برای بلیط فروشی بیاد بالا. برای بچه ها هم کلاه های محافظی مثل کلاه مهندسی به رنگ های مختلف داشت که بهتر بود ازش استفاده میکردن.
در مورد شهر زیر زمینی سامن خدمت شما عرض کنم که دوره اون بر میگرده به دوران قبل از اشکانیان. ولی شواهد نشون داده که حتی تا دوره قاجاریه هم ازش استفاده میکردن. این مکان در ابتدا برای عبادت و راز و نیاز به صورت مخفیانه بوده و به نوعی مکانی مذهبی تلقی میشده ولی گویا بعدها ازش به عنوان مکانی امنیتی و حتی محل تدفین هم استفاده میکردن. وسعت این شهر، آن چنان زیاده که بخش های زیادی از زیر شهر سامن رو در بر میگیره (بیش از سه هکتار) ولی قسمت های کمی از اون تا الان باز شده. لیدر میگفت این شهر سال ها قبل کشف شده بود ولی هیچ شخصی راه ورود بهش رو بلد نبوده تا اینکه اداره مخابرات موقع کشیدن فیبر نوری اون شهر و در حین حفاری راه دسترسی بهش رو شانسی پیدا میکنه.
این شهر به صورت هزار تو هستش که دالان دالان و با پیچ و خم های متعدد بهم راه داره و به طرز شگفت انگیزی عجیب هستش. اگر لیدر همراهتون نباشه قطعا گم خواهید شد. برخی از نقاط رو باید خم شده راه بری و از سوراخ های کوچکی عبور کنی. یک قنات هم داخلش هست که قدیم آب روانی داخلش بوده که البته امروزه فقط بوی رطوبت و نامطبوعش به مشام میرسه. بعضیا نمیتونستن داخل بمونن و میگفتن حس خفگی و تنگنا بهمون دست داده ولی از نظر من فوق العاده زیبا و جذاب بوده این مکان.
لیدر میگفت شما جز اولین گروه هایی هستین که از این مکان دیدن میکنین. یکی از بازدید کنندگان پرسید چرا ثبت جهانی نمیشه؟ لیدر گفت برای اینکه یه مکانی ثبت جهانی شه خیلی ازنکات باید برآورده شه. امنیت مردم، آسیب احتمالی، کشفیات بیشتر در جهت افزایش اطلاعات و … در ادامه توضیح داد از این شهر کلی اسکلت، ظروف و وسایل پیدا شده که همگی کاملاً مهر و موم شده و رفته جایی در همدان و به کسی اجازه بازدید نمیدن. تا روزی که شهر زیرزمینی سامن بتونه ثبت جهانی شه و تمامی این اشیا و اسکلت ها مجدد برگرده و به عموم مردم نمایش داده شه.
در حال حاضر اثری از چیزی اینجا نبوده. امیدوارم که هرچی رفته، برگرده ! یکی از این اسکلت هایی که اینجا کشف شده معروف به اسکلت های عاشق بوده که گویی زن و مردی بودن که در آغوش هم مرده بودن. بگذریم. تجربه گشت و گذار در این شهر زیر زمینی مثل این بود که در یک بازی ویدیویی گیر کردی فقط بدون قدرت پرش. مثل موشی که در هزارتوی یک پنیر بزرگ هر چقدر پیش میرفتیم، بیشتر گم میشدیم.


خب بعد از گشت در زیر زمین اسرار آمیز تاریخی رسیدیم به پله هایی که وقتی ازش بالا رفتیم از پیاده روی خیابان سر در آوردیم که بسیار باحال و خنده دار بود. انگار این دفعه برعکس هگمتانه، از وسط دل تاریخ پریدیم به زمان حال و سفر در زمان رو تجربه کردیم. اینجا بهتره این سوال رو بپرسم که آیا شما هم تجربه مشابهی از این مکان ها دارید؟ ساعت 1 ظهر شده بود. دیگه وقت دل سپردن به جاده بود و مسیری که شاید بیشتر از 5 ساعت طول بکشه.

هزینه های روز سوم:
- تپه نوشیجان نفری ۱۵ هزار تومان
- شهر زیرزمینی سامن نفری ۱۰ هزار تومان
سخن پایانی
استان همدان شهریست که با تاریخ غنی و طبیعت زیبا، پتانسیل بالایی برای جذب گردشگر داره. از آثار باستانی چون تپه هگمتانه و کتیبه های گنجنامه تا مکان های بکر و شگفت انگیز مانند شهرهای زیرزمینی، هر گوشه اون پر از دیدنی های جذاب هست. با این حال، تبلیغات ضعیف و نبود اطلاع رسانی کافی درباره این جاذبه ها، باعث شده که بسیاری از گردشگران از این زیبایی ها بی خبر بمونن. کمبود امکانات و گاهأ ناهماهنگی های توریستی هم تجربه سفر رو ممکنه تحت الشعاع قرار بده. در واقع همدان با توجه بیشتر به این جزئیات، میتونه به یکی از مقاصد مهم گردشگری کشور، بیش از چیزی که هست تبدیل بشه.
این بود از سفر کوتاه ما به همدان که نه تنها سفری به تاریخ و فرهنگ غنی اون، بلکه سفری به دنیای طعم ها و احساسات بود که به ما یادآوری کرد هر گوشه از این سرزمین، داستانی برای روایت داره. دوستان در آخر لیست مکان ها و ساعات بازدید و قیمت ها رو براتون گذاشتم. دمای هوا هم در روزهایی که ما همدان بودیم روزها به 26 و شب ها به 17 درجه می رسید که عالی بود. کل هزینه ای که ما در این سفر کردیم (به غیر از خریدهای شخصی و بنزین) و با در نظر گیری غذا چیزی در حدود 8 میلیون تومان شد. یه نکته ای که یادم رفت بگم این بود که ما نتونستیم بسیاری از مکان های دیدنی همدان رو با توجه به کمبود وقت ببینیم. مکان هایی نظیر حمام قلعه، روستای سنگی ورکانه، سد اکباتان، برج قربان و ... ولی امیدوارم تونسته باشم کمک کوچیکی به دوستانی کنم که در آینده قصد سفر به همدان دارن و اگر فرصت داشتین حتما از این مکان ها هم دیدن فرمایید. سوالی بود در خدمتم.

لیست اطلاعات سفر به همدان
آرزو میکنم که لحظه هایتان به شیرینی حلوا زرده و روزگارتان به گردی و گرمای کماج، پیوسته لبریز از خوشی و آرامش باشد. به امید سفرنامه دیگه. چون هر بازگشت، آغازی است برای سفری نو در دل خاطرات. ارادتمند شما.