سین هفتم!

5
از 3 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سین هفتم!

روز هشتم میریسا به هیکادوا ، این داستان : نهنگ لعنتی!

امروز صبح خیلی زود از خواب بیدار شدیم تا به برنامه ی ویژه ای که برای امروز داشتیم برسیم ، دیدن نهنگ بزرگ ترین جاندار کره ی زمین ! برای دیدن نهنگ ها به سمت اسکله ای در نزدیکیه میریسا رفتیم ، کشتی های زیادی در اسکله حضور داشتند و همگی هم برای دیدن نهنگ ها بودند.

 

منظره ی اتاقمان صبح زود

منظره ی اتاقمان صبح زود

نام کشتی ما ناتالیا بود و وقتی ما به کشتی رسیدیم طبقه بالای کشتی تقریبا پر شده بود ، هزینه تور دیدن نهنگ به همراه صبحانه نفری ۶۰ دلار بود که با چک وچونه نفری ۵۵ دلار پرداخت کردیم.

برنامه ی کشتی بسته به شرایط دو تا پنج ساعت طول میکشد و خوش به حال شما که برنامه شما دو ساعت بیشتر طول نکشد! چون دیر تر از بقیه به کشتی رسیده بودیم مسئیولین کشتی فراموش کردند که به ما قرص دریازدگی بدهند و ما هم روحمان خبر نداشت که قرار است چه اتفاقی بیفتد! خوش و خرم در جلو ترین نقطه ی کشتی ایستاده بودیم و دریا را تماشا میکردیم ، در همان دقایق اولیه نفری یک ساندویچ به عنوان صبحانه بین مسافران پخش شد ، اصلا آن لحظه میل به غذا نداشتم و آن را نخوردم ، تقریبا یک ساعت زمان برد تا به قسمتی از دریا برسیم که نهنگ در آن جا حضور داشت ، اول دسته ای از دلفین ها را دیدیم که از آب بیرون میامدند و خود نمایی میکردند ، هر کشتی تلاش میکرد تا سریع تر به سوژه ها دست پیدا کند تا مسافرانش راضی باشند و به همین دلیل کشتی ها به یکدیگر رحم نمیکردند و جلوی حرکت همدیگر ظاهر میشدند! یک جورایی کل کل از نوع کشتی سواری بود!

ناتالیا کشتی ما برای گشت نهنگ

ناتالیا کشتی ما برای گشت نهنگ

 

دسته دلفین ها

دسته دلفین ها

و اما بگویم از نهنگ لعنتی! تقریبا سه ساعت دنبال نهنگ بودیم ، یک ساعت اول دنبال کردن نهنگ قابل تحمل بود ولی بعد از آن چهره های مسافران کشتی تغییر می کرد ، هر بار که نهنگ زیر آب میرفت کشتی از حرکت می ایستاد و اسیر امواج اقیانوس میشد! انقدر تکان ها شدید بود که دریا زدگی ناگزیر سراغ تک تک مسافران می آمد ، خدارو شکر میکردم که آن صبحانه کذایی را نخورده بودم وگرنه معلوم نبود چه فجایعی اتفاق می افتاد! دانه دانه از تعداد کسانی  که در طبقه بالای کشتی نشسته بودند کم میشد و به افراد طبقه پایین برای نزدیک بودن به سرویس بهداشتی اضافه میشد!! هر چه دنبال نهنگ میرفتیم به آن نمیرسیدیم و وقتی نزدیک میشدیم نهنگ زیر آب میرفت و تا یک ربع دیگر بالا نمیامد! دو ساعت بعدی واقعا طاقت فرسا بود در حدی که پشیمان شدم که تور دیدن نهنگ را انتخاب کردم ، ۵۰ دلار داده بودم ولی حاضر بودم تا ۵۰ دلار دیگر بدهم ولی بی خیال دنبال کردن نهنگ شوند و به ساحل برگردند!

ولی مسئولین کشتی حلال خور بودند و تا ندیدن نهنگ بی خیال نمی شدند! در ساعت آخر متوجه شدم آن هایی که هنوز سرپا هستند قرص دریازدگی خورده اند و فهمیدم که چه کلاهی سرمان رفته ، از گروه چهار نفره مان من سالم ترین بودم و می توانستم راه بروم ، همسرم و زینب چشم هایشان هم نمی توانستند باز کنند ولی اوضاع زهرا کمی بهتر بود و حداقل می توانست دریا را ببیند! بالاخره شانس به ما هم رو کرد و نهنگ لعنتی را در ساعت چهارم جستجو از نزدیک دیدیم. تقریبا آخرین کشتی ای بودیم که به اسکله برگشتیم و شانس دیگر کشتی ها از ما خیلی بیشتر بود. 

نهنگ لعنتی

نهنگ لعنتی! 

ساعت ۱۲ شده بود و با حالی پریشان ، خسته و دریا زده به هتل برگشتیم تا اتاق هایمان را تحویل دهیم و به شهر بعدی یعنی هیکادوا برویم ، امروز قرار بود با زینب و زهرا و همینطور دولان خداحافظی کنیم و چند روز آینده فقط من و همسرم در سریلانکا می ماندیم ، زهرا و زینب به همراه دولان به کلمبو میرفتند و ما قرار بود در شهر هیکادوا یک شب اقامت داشته باشیم و ادامه راه بدون راننده باشیم.

اتاق هایمان را تحویل دادیم و سمت هیکادوا راه افتادیم ، هنوز هیچ کدام حال خوبی نداشتیم و همه از رفتن به تور نهنگ پشیمان بودیم ، به نظرم تور دیدن نهنگ به آن دیدن چند ثانیه نهنگ و آن همه سختی و ۵۰ ۶۰ دلار پول بی زبان اصلا نمیرزید ، احتمال دریازدگی بسیار بالاست و هیچ کس تا قبل از سوار شدن به کشتی این را به شما نخواهد گفت! 

در میانه راه قرار بود از شهر معروف گاله بازدید کنیم ، قبل از آن برای خوردن ناهار در رستوران کی اف اس شعبه گاله توقف کردیم ، به جرات می توانم بگویم بدترین رستورانی که خارج از کشور رفته ام همین کی اف سی شعبه ی گاله بود ، من حتی باور نمی کنم که این رستوران واقعا کی اف سی بود!! مگر میشود داخل کی اف سی سیب زمینی سرخ کرده نداشته باشند!؟ رستوران کثیف به هم ریخته قدیمی و درب و داغان بود ، مطمئن بودم اگر بازرس های کی اف سی از این رستوران بازدید کنند امتیاز آن را از صاحب رستوران خواهند گرفت! روز خوبمان با غذای افتضاح کی اف سی کامل شده بود ، از طرف دیگر روز آخری بود که بچه ها و دولان را می دیدیم و از این بابت ناراحت بودیم ، همه چی دست به دست هم میداد تا حالمان را خراب تر کند. 

ولی باید یادمان باشد سفر سختی ها و آسانی های خودش را دارد یک روز انقدر خوش میگذرد که فکرش را نمی کردی و یک روز هم اتفاقات بر خلاف آنچه انتظارش را داری پیش می رود ، همه ی این ها در آخر تجربه و خاطره ای می شود و قسمتی از گوشه ذهنتان را می گیرد و گهگداری از گوشه ذهنتان تبدیل به لبخندی خاطره ای و یا سفرنامه ای میشود! 

گاله فورت یا قلعه گاله مقصد بعدی ما بود ، قلعه گاله در سال ۱۵۸۸ میلادی توسط پرتغالی ها ساخته شد ، این قلعه پس از گذشت تقریبا ۴۵۰ سال صحیح و سالم مانده و حتی از سونامی سال های اخیر جان سالم به در برده. میتوان گفت که قلعه گاله نماد زمان استعمارگری سریلانکا در سال های دور است ، قلعه گاله به دست پرتغالی ها ساخته شد پس از آن به دست هلندی ها توسعه پیدا کرد و در آخر به دست انگلیسی ها افتاد ، با دیدن قلعه هم به یک جای تاریخی سر زده اید که فراز و نشیب فراوان داشته است و هم منظره ای فوق العاده زیبا را به تماشا نشسته اید .

شهر گاله و فانوس دریایی معروفش

شهر گاله و فانوس دریایی معروفش

جالب است بدانید قبل از ساخته شدن قلعه مارکوپولوی معروف آفریقا یعنی ابن بطوطه هم در زمان جهانگردی اش از شهر گاله عبور کرده و در سفرنامه اش به اسم “قالی” از آن نام برده است. با قدم زدن در گاله حس و حال قدیمی و تاریخی بودن آن را به وضوح متوجه می شوید ، شهری که روزهای پر فراز و نشیبی را تجربه کرده ، یکی دیگر از المان های تاریخی گاله فانوس دریایی آن است. فانوس دریایی در ضلع جنوب غربی قلعه واقع شده و اولین بار توسط انگلیسی ها در سال ۱۸۴۸ ساخته شد اما بعدها در آتش سوزی از بین رفت و دوباره در سال ۱۹۳۹ دوباره آن را بلند تر از قبل به ارتفاع ۲۶.۵ متر ساختند. فانوس و قلعه گاله در میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده اند که این نشان دهنده ی اهمیت این شهر تاریخیست ، گاله آخرین جایی بود که با بچه ها دیدیم و کم کم دیگر وقت خداحافظی بود ، از گاله تا هیکادوا راه زیادی نبود و تقریبا نیم ساعت بعد به هتلمان در شهر هیکادوا رسیدیم.

 

شهر گاله
شهر گاله
فانوس دریایی گاله

فانوس دریایی گاله

این را می دانم که خداحافظی سخت ترین کار دنیاست! ولی چاره ای نبود ، با دولان و زهرا و زینب خداحافظی کردیم و از دولان خواستم که سر قولش بمونه و اگه یه روزی ایران اومد حتما چند روزی مهمان ما باشد.

بالاخره تنها شده بودیم و قرار بود قسمت جدیدی از سفرمان را شروع کنیم ، هتلی که برای هیکادوا رزرو کرده بودم ویبریشن (vibration) نام داشت هتلی که طراحی با مزه و خودمانی ای داشت ولی از لحاظ کیفیت و امکانات پایین ترین هتل این سفرمان بود ، چون هیکادوا شهری بود که فقط برایمان میانه راه بود و کار خاصی با آن نداشتیم.

هتل ویبریشن
هتل ویبریشن
لابی با مزه هتل ویبریشن

لابی با مزه هتل ویبریشن

اتاق ساده هتل ویبریشن

اتاق ساده هتل ویبریشن

هنوز حالمان از تور نهنگ ها خوب نبود و نیاز به استراحت اساسی داشتیم ، چند ساعتی استراحت کردیم و نزدیک به غروب افتاب از اتاق بیرون زدیم.  هیکادوا شباهت خیلی زیادی به بافت شهر میریسا داشت و همینطور پر بود از آفتاب و ساحل دوستان کشورهای اروپایی ، در حدی که بیشتر از مردم بومی توریست ها را در خیابان می دیدیم! هوا از میریسا گرم تر و شرجی تر بود و در این هوا فقط خوراکی ها و نوشیدنی های خنک میچسبد!

کمی جلوتر ساحلی پیدا کردیم که ورود به آن آزاد بود ، در آن ساحل هر کسی مشغول کاری بود عده ای در حال والیبال بازی کردن بودند ، عده ای آب تنی میکردند و عده ای کنار ساحل قدم میزدند ، کودکان در حال شن بازی بودند و سگ های ولگرد هم گوشه ای لم داده بودند ما هم روی تنه ی نخلی که روی ساحل افتاده بود نشستیم و از غروب افتاب و آرامش ساحل لذت بردیم. یادتان باشد سریلانکا کشوریست که هر ثانیه می توانید بنشینید و از طبیعت زیابیش لذت ببرید به شما پیشنهاد می کنم در دیدن جاذبه ها عجله به خرج ندهید ، تمام این کشور زیباست و بدون شک هر نقطه ی آن شمارا شگفت زده می کند.

غروب آفتاب در شهر هیکادوا

غروب آفتاب در شهر هیکادوا

هوا رو به تاریکی میرفت و رفته رفته از جمعیت حاضر در ساحل کم می شد ، ما هم به سمت هتل برگشتیم ، در لابی هتل نشستیم و قبل از اینکه برای استراحت به اتاق برویم دوتا آب آناناس خوش مزه سفارش دادیم! و آب اناناس حسن ختام روز طولانیمان در شهر هیکادوا بود.

 

آب آناناس خوشمزه در هتل ویبریشن حسن ختام امروز بود

آب آناناس خوشمزه در هتل ویبریشن حسن ختام امروز بود

هزینه های روز هشتم:

هزینه تور دیدن وال ها ۱۱۰ دلار برای دو نفر

ناهار در رستوران کی اف سی ۴۵۶۰ روپیه برای دو نفر

آب آناناس ۱۶۰۰ روپیه برای دو نفر

بستنی ۳۰۰ روپیه

روز نهم هیکادوا به آهونگالا (بنتوتا) ، این داستان : به آنتالیا خوش آمدید!

از امروز دیگر راننده نداشتیم و از اینجای سفر باید به فکر رفت و آمد می بودیم ، روز قبل با پدیده ای آشنا شدیم که برایمان ادامه سفر را بسیار آسان کرد!

اپلیکیشن پیک می (pick me ) ! پیک می مانند اوبر( uber ) گرب (grab) و دیگر اپلیکیشن های معروف کرایه ماشین است که فقط در سریلانکا کار میکند و واقعا کار راه بنداز است! 

در اپلیکیشن پیک می می توانید بسته به نیاز انواع مختلفی از ماشین ها را انتخاب کنید ، از توک توک گرفته تا ون های بزرگ ده نفره ، خیالتان هم بابت قیمت راحت ، قیمت های پیک می واقعا منصفانست. 

امروز قرار بود به آنتالیا برویم! بالاخره بعد از یک سفر طولانی و پر افت و خیز باید به خودمان چند روز آرام کادو بدهیم! برای همین قرار بود به آنتالیا سفر کنیم! البته نه خود آنتالیا بلکه هتلی مانند هتل های شهر آنتالیا! آن هایی که به آنتالیا سفر کرده باشند متوجه منظورم خواهند شد ، در اکثر هتل های آنتالیا یا حداقل آن هایی که در تورهای ایرانی میبینید هتل ها از خدمات all و uall بهره می برند و هتل ها مثل شهری هستند که لازم نیست از آنجا خارج شوید و فقط در آن استراحت و تفریح میکنید.

در هتل های آل و یو آل تمامی سه وعده غذایی میان وعده ها و نوشیدنی ها رایگان است و لازم نیست بابت چیزی پول پرداخت کنید. همان طور که می دانید زمان تحویل اتاق در اکثر هتل ها ساعت ۲ بعد از ظهر است برای همین تقریبا ساعت ۱۲ برای رفتن به هتلمان در شهر بعدی از اپلیکیشن پیک می ماشین گرفتم ، تا هتل بعدی تقریبا نیم ساعتی راه بود و بدون دردسر خاصی به هتلمان در شهر آهونگالا رسیدیم.

 

صبحانه هتل ویبریشن

صبحانه هتل ویبریشن

هتلی ریو Riu هتلی بود که برای دو روز آینده رزرو کرده بودم تا فقط استراحت کنیم! بعد از یک سال کار کردن مداوم و یک هفته گشت و گذار در یک سفر پر ماجرا یک پایان خوش برای سفرمان لازم بود! 

همیشه در سفرهایم سعی میکنم قاعده ی اوج پایان را رعایت کنم!

حالا شاید بپرسید این اوج پایان چی هست؟

مغز انسان نمی تواند همه چیز را با جزییات به خاطر بسپارد و تلاش می‌کند فقط خاطراتی را به یاد آورد که بیشتر به بقای ما کمک می‌کند ، یعنی ما با یادآوری دردناک‌ ترین لحظه‌ ها از آن ها دوری می‌کنیم و با یادآوری لذت‌ بخش ‌ترین لحظه‌ ها، از آن ها استقبال کنیم ، در واقع خاطراتمان را با اولویت ‌بندی لحظات اوج و پایانی، بهینه‌ سازی می‌کنیم تا مغز بار کمتری را متحمل بشود و برای یادآوری بخش‌ های کم ارزش انرژی زیادی صرف نکند.

حالا این قاعده به چه دردی میخوره!؟ همیشه سعی کنید لحظات آخر یا قسمت آخر هر کاری که میکنیند با حال ترین بهترین و فان ترین قسمت آن کار باشد اینجوری یک خاطره ی خوب برای خودتون ساختین و تلاش کنید لحظات اوج زیادی داشته باشین اینجوری خاطره های بیشتری برای تعریف کردن و سفرنامه نوشتن دارید! 

مثلا یکی از موثر ترین کارها در سفر برای حفظ قاعده اوج پایان پرداخت پول قبل از شروع سفره! فکر کنید بعد از یه سفر هیجان انگیز و عالی موقع پرداخت صورت حساب با یک مبلغ سنگین و اعصاب خورد کن رو برو بشید! کدوم بهتره!؟ این که از قبل همه چیز را پرداخت کرده باشید دیگر قرار نیست هیچ پولی پرداخت کنید یا اینکه آخر سفر با یک صورتحساب سنگین روبرو بشید!؟ بدون شک اولی بهتره! 

تا به هتل رسیدیم به همسرم گفتم به آنتالیا خوش آمدید! در همان بدو ورود به هتل حس کردم به شهری داخل ایران سفر کردم! تا اینجای کار ایرانی های  زیادی ندیده بودیم ولی هموطنان لوکس پسند و خوش گذران هتل ریو را تسخیر کرده بودند! هتل ریو ۵۰۰ اتاق دارد و اکثر اتاق های هتل پر از مسافر بودند و به جرات می توانم بگویم ۸۰ درصد کل مسافران هتل هموطنان عزیزم بودند! 

البته هم که منطقی بود ، با توجه به استقبال همیشگیه مردم از شهر ساحلی ترکیه مثل آنتالیا و کوش آداسی امسال سریلانکا و هتل ریو مقصد جدید ، جذاب و ارزان قیمت تری نسبت به شهرهای ساحلی ترکیه محسوب میشدند ، به همین دلیل عده ی بسیار زیادی از هموطنان عزیزم به سریلانکا و هتل ریو سفر کرده بودند. درست است که هتل ریو نمی تواند با غول هایی مثل هتل ریکسوس پرمیوم ، رگنوم ، مکس رویال ، کالیستا و … رقابت کند ولی در مقایسه قیمت می تواند رقیب بسیار جدی ای برای هتل های خوب آنتالیا باشد.

هتل بزرگ ریو

هتل بزرگ ریو (به آنتالیا خوش آمدید!)

 تا قبل از هتل ریو همه ی هتل ها کوچک خودمانی و با مسافران کم تعداد بودند ولی ریو کاملا فرق داشت هم از نظر ابعاد و هم از نظر تعداد مسافران ، انقدر هتل شلوغ و پر ازدحام بود که انگار روز سیزده به در به یکی از بوستان های معروف تهران سر زده اید !  برای گرفتن اتاق به رسپشن رفتم ولی چون هنوز تا ساعت دو مانده بود اتاقمان را تحویل ندادند ، ولی برای اینکه بتوانیم از امکانات هتل استفاده کنیم دستبندی دور دستمان بستند که از امکانات هتل استفاده کنیم ، قرار شد قبل از تحویل اتاق ناهار بخوریم تا اتاقمان حاضر شود.

قبل از اینکه  ناهار بخوریم قرار شد جاهای مختلف هتل را کشف کنیم. لابی هتل بزرگ و دلباز و مدرن بود ، در انتهای لابی باری قرار داشت که انواع نوشیدنی های سرد و گرم سرو میشد ، حیاط هتل سه استخر بسیار بزرگ با چشم انداز اقیانوس داشت که یکی از آن ها فقط مخصوص بزرگ سالان بود و ورود کودکان به آن ممنوع بود ، یک استخر برای بازی های آبی مثل والیبال و واتر پلو بود و استخر دیگر استخری خانوادگی برای استفاده ی کودکان و بزرگ سالان بود ، همین طور یک پارک آبی بسیار کوچک برای بچه ها در منتهی الیه استخر وجود داشت ، مثل اکثر هتل های آل هتل ریو هم چند رستوران la carte هم داشت ، این رستوران ها بسته به هتل رایگان یا غیر رایگان هستند ، هتل ریو دو رستوران la carte داشت که هر دو رایگان بودند ، یکی رستوران ایتالیایی و دیگری رستوران ژاپنی که حتما قبل از رفتن باید آن را رزرو کنید.

 

بعد از اکتشافات جزعی برای خوردن ناهار به رستوران اصلی هتل رفتیم ، رستوران هتل شامل دو بخش سر پوشیده و روباز بود و انقدری بزرگ بود که بتواند جمعیت پانصد نفری هتل را به راحتی پوشش دهد. در رستوران هتل برای خوردن غذا هیچ مشکلی پیدا نخواهید کرد تنوع غذا انقدری بالا بود که هر نوع سلیقه ای رو پوشش میداد ، انواع گوشت و مرغ ، انواع غذاهای دریایی ، غذاهای هندی و شرقی ، فست فود هایی مثل پیتزا پاستا و همبرگر ، انواع غذاهای مخصوص گیاه خواران ، انواع سالاد و دسر ها و خلاصه هر چه که فکرش را بکنید. انصافا که دست کمی از هتل های خیلی خوب آنتالیا نداشت و غذاها کیفیت بسیار خوبی داشتند. 

 

بعد از یک ناهار درست و حسابی و دلچسب به لابی برگشتیم تا اتاقمان را تحویل بگیریم ، مسئول رسپشن هتل گفت اتاقتون هنوز حاضر نشده و برای اینکه معطل شده بودیم به ما اتاق دیگه ای که رو به دریا بود داد در صورتی که اتاق رو به دریا رزرو نکرده بودم! آن هم در بهترین جای ممکن و در بالاترین طبقه هتل!‌ 

کلید اتاق را تحویل گرفتیم و وقتی درب اتاق را باز کردیم خستگی این چند روز از تنمان در آمد! اتاق بزرگ ، دلباز و مدرن و پر از امکانات یک هتل پنج ستاره ی با کیفیت بود ، تراس اتاق منظره فوق العاده ای از اقیانوس هند و طبیعت سرسبز کنار ساحل داشت ، تهویه اتاق به خوبی کار میکرد و در طول این مدت نه احساس سرمای زیاد داشتیم و نه هیچوقت اتاقمان گرم میشد ، پنکه سقفی اتاق هم باعث گردش جریان هوا و فضای مطلوب تر اتاق میشد ، یخچال اتاق با نوشابه و آبمیوه های متنوع پر شده بود که استفاده از آن ها رایگان بود و هر روز شارژ میشدند و همینطور تنوع زیادی از چای و قهوه به همراه یک کتری برقی روی یخچال قرار داشت. با اینکه هتل ریو به نسبت دیگر هتل های بنتوتا قیمت بالاتری داشت ولی به امکانات و سرویس هایش میرزد ، شما باید مبلغ زیادی بابت ناهار شام میان وعده بپردازید که در هتل ریو همه را با هم خواهید داشت. 

 

اتاق هتل ریو

اتاق هتل ریو

 

چشم انداز تراس اتاق

چشم انداز تراس اتاق

هتل ریو برای سرگرمی مسافرانش هم برنامه های متنوعی داشت ، در طول صبح مسابقات گوناگونی برگزار میشد و در آخر به فرد برنده جایزه ای تعلق میگرفت ، ورزش های دست جمعی والیبال ساحلی واترپلو و … از دیگر سرگرمی های هتل ریو بود ، هر شب هم برنامه های سرگرم کننده ای مثل موسیقی زنده ، رقص محلی و … برگزار میشد ، درست مثل هتل های آنتالیا همه چیز در هتل اتفاق می افتاد و لازم نبود تا هتل را ترک کنید! 

دیگر هیچ کاری جز استراحت آب تنی و تفریح نداشتیم! همیشه لازم نیست در حال ماجراجویی باشیم گاهی وقت ها بودن در استخر با منظره ی اقیانوس در لحظه غروب آفتاب هم واقعا لازمه! 

غروب در هتل ریو

غروب در هتل ریو

شاید از اینکه در این سفرنامه انقدری که نام استخر را شنیده اید خسته شدید! ولی حقیقت اینه که سریلانکا به خاطر نوع اب و هوا و موقعیتش در کره زمین بیشتر از آنکه مقصدی برای ماجراجویی باشد مقصدی برای استراحت و تعطیلات آرامش بخش محسوب میشود و هتل ها برای رقابت و جذب مسافر بیشتر تلاش میکنند محیط زیباتر و استخرهای جذاب تری در هتل خود داشته باشند برای همین است که در این سفرنامه در مورد استخرهای مختلف زیاد شنیده اید! (هنوز یکیش مونده!!) 

حتی میتوانستم اسم این سفرنامه را استخرنامه و یا بررسی استخرهای هتل های سریلانکا بگذارم! 

باور کنید اگر تمام این استخر استخرهای معمولی بودند آن ها را در سفرنامه نمی آوردم ولی هرکدام به نوبه خود منحصر به فرد و زیبا بودند که در سفرنامه ی من جایی داشتند.

قبل از شام امشب برای شام فردا رستوران la carte ایتالیایی را از اپلیکیشن موبایل هتل ریو رزرو کردم! اپلیکیشن هتل بسیار کاربردی و کار راه بنداز بود و میتوانستید درخواست های خود را داخل اپلیکیشن ثبت کنید و در اسرع وقت به آن ها رسیدگی میشد.

شام هتل هم مانند ناهار تنوع بسیاری داشت و جالب اینجا که هیچ کدام از وعده ها مشابه دیگری نبودند و این باعث میشد که غذاها تکراری نباشند و از خوردن آن ها زده نشوید ، بعد از شام تیم انیمشین هتل برنامه ی رقص محلی داشتند و همینطور بعد از آن گروهی برای نواختن موسیقی زنده به روی سن آمدند. برنامه سرگرم کننده و خوب بود و یک پایان یک روز خوب حسن ختام مناسبی بود.

برنامه های سرگرم کننده هتل ریو

برنامه های سرگرم کننده هتل ریو

هزینه های روز نهم:

تاکسی تا هتل ریو ۳۵۰۰ روپیه

انعام به کارکنان هتل ۴۰۰ روپیه

روز دهم آهونگالا ، این داستان : همسایه جهنمی ، همکار بهشتی!

ساعت ۳ صبح بود که از صدای خنده های بلندی از خواب بیدار شدم! اول فکر کردم برنامه های هتل هنوز ادامه دارد و صدا از حیاط هتل می آید  وقتی به تراس آمدم هیچکسی داخل حیاط نبود و صدا از بالکن بقلی می آمد ، به نظر می آمد که روسی صحبت میکردند و اتقدر صدای خنده ها و صحبت هایشان بلند بود که نمی توانستیم بخوابیم ، چند دقیقه ای این وضع را تحمل کردم ولی طاقتم تمام شد ، به تراس رفتم و به آن ها گفتم لطفا کمی یواش تر صحبت کنید ، صدای اکی رو شنیدم خیالم راحت شد که می توانم استراحت کنم ولی ذهی خیال باطل!

بعد از چند دقیقه صدا قطع شد و همسایه اتاق بقلی که انگار پنج شش نفر بودند داخل اتاق شدند ، دوباره خوابمان برد تا اینکه حوالی ساعت ۶ صبح دوباره از صدای خنده ها و بلند بلند حرف زدن از خواب بیدار شدیم!! از اینکه کسی می تواند تا این میزان بی شعور باشد در تعجب بودم! با خودم گفتم خیالاتی شدم ولی بعد از چند دقیقه صداها بیشتر و رو اعصاب تر شد! زنگ زدم به رسپشن و داستان را اطلاع دادم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد! دیگر اعصابی برایم نمانده بود ، داخل تراس شدم و شروع کردم به داد و بیداد کردن! البته که آن ها متوجه حرفهای من نشدند چون فارسی حرف میزدم ! ولی قطعا متوجه عصبانیت من شدند! حتی عصبانیت من هم فایده ای نداشت و همچنان به کارشان ادامه میدادند! واقعا که همسایه جهنمی بودند! باید یک فکری می کردم ، دوباره به رسپشن هتل زنگ زدم ، این بار خیلی جدی تر بودم ، به رسپشن گفتم چند دقیقه پیش زنگ زدم ولی مسافران اتاق بقلی هنوز می خندند و حرف میزنند و ما اصلا نمی توانیم بخوابیم ، خیالتان را راحت کنم اگر تا پنج دقیقه دیگر صدای آن ها بیاید ، به هتل شما امتیاز ۱ از ۵ در تمامی سایت های رزرو هتل خواهم داد و کامنتی بسیار بد برایتان خواهم نوشت!

هنوز پنج دقیقه نشد که صدایشان قطع شد و یکی از کارکنان هتل به اتاق ما آمد و کلی عذر خواهی کرد و گفت به آن ها تذکر دادم و چند نفری که در اتاق بودند به اتاق های خودشان برگشتند! از او تشکر کردم و گفتم خیالتان راحت امتیاز کم نخواهم داد!  این روش را چند باری امتحان کرده ام ، وقتی شرایط هتل آنجور که باید پیش نمی رود و مشکلی پیش می آید ، تهدید به امتیاز پایین همیشه جوابگو است! مثلا یک بار در هتلی در آفریقای جنوبی اتاق من از تمامی اتاق های افراد گروه بدتر بود ، از رسپشن خواستم اتاق من را عوض کند که درخواستم را رد کرد و گفت اتاق نداریم ، من حرفش را قبول کردم تا اینکه متوجه شدم یکی از بچه های گروه اتاقش را به خاطر مشکلی عوض کرده! اینجا بود که فهمیدم سرم کلاه رفته! رسپشن هتل فقط با شنیدن دریافت یک ستاره در سایت بوکینگ از من فورا اتاقم را تعویض کرد! شما هم اگر دیدید شرایط از آنچه که فکرش را میکردید متفاوت بود و آنجوری که باید سرویس نگرفتید این کار واقعا جوابه!

بالاخره سر و صدای همسایه جهنمی تموم شده بوده و می توانستیم راحت بخوابیم ، البته هر چه تلاش کردم نتوانستم بیشتر از یک ساعت بخوابم و دیگر خوابم نمیبرد ، ساعت هشت صبح بود و با خودم گفتم از خلوت بودن ساحل و هتل استفاده کنم و چنتایی عکس و فیلم با هلی شات بگیرم ، وسایلم را جمع کردم و به سمت ساحل رفتم ، دریای هتل ریو یکی از وحشی ترین دریاهایی بود که تا به حال دیده بودم! موج های دریا مثل تازیانه هایی بودند که به ناجوان مردانه ترین شکل ممکن به ساحل میخوردند! تقریبا کسی را ندیدم که توانسته باشد در این دریا شنا کند ، وحشی بودن موج ها باعث شد تا تصاویری که گرفتم فرا تر از حد انتظارم باشند و آنقدر از عکس ها و فیلم های آن روز صبح راضی بودم که به نظرم بهترین عکس های هواییست که تا به حال گرفته ام!

 

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

undefined

عکس های هلیشات در هتل ریو

 

اقیانوس زیبای هند از نمای آسمان فیلم برداری شده با هلیشات امیدوارم لذت ببرید

 

همه چیز از آن بالا جور دیگری دیده میشد ، خودم نقطه ای قرمز رنگ شده بودم و موج های دریا شبیه لباس عروسی شده بود که هر لحظه اندازه اش تغییر می کرد ، در بعضی از عکس ها موج ها و دریا شبیه کوه های عظیم پوشیده از برف بودند ، باور نمیکردم که از بالا همه چیز انقدر زیبا تر به نظر می رسید. حتی ساختمان هتل هم از آن بالا ابهت و زیبایی خاصی داشت که از پایین قابل مشاهده نبود.

خلاصه بعد از چندین دقیقه گرفتن عکس های مختلف به اتاق برگشتم تا برای خوردن صبحانه به رستوران هتل بریم.

صبحانه ی هتل در یک کلام بی نظیر بود به غیر از کله پاچه و حلیم تقریبا چیزی نبود که برای صبحانه وجود نداشته باشد! اگر بخواهم راجع به تک تک آیتم های صبحانه بنویسم شاید چندین صفحه نیاز باشد و از حوصله خارج است ولی اگر بخواهم اجمالی بگویم ، انواع شیرینی و دونات ، انواع غذاها و خوراک های گرم ، انواع مربا و پنیر ، میوه های متنوع ، سالادها و زیتون های ، چندین مدل غلات صبحانه ، انواع وافل و پنکیک ، شش هفت مدل آبمیوه ، چندین مدل دیتاکس ، انواع نان و… در صبحانه هتل ریو جا داشتند. 

 

صبحانه هتل ریو

صبحانه هتل ریو

در حال خوردن صبحانه بودم که چند میز آن طرف تر چهره آشنایی را دیدم ، به نظرم اشتباه می کردم مگر می شود در سریلانکا آشنا ببینم!؟ ولی درست می دیدم همکارمان آقای بهشتی هم روز قبل به هتل ریو آمده بود!  آقای بهشتی همراه همسرش و پسرش شاهان کوچولو به سریلانکا آمده بودند و روحمان خبر نداشت قراره این سر دنیا همدیگر را ببینیم! دیدن همکار بهشتی بعد از آن همسایه جهنمی روزمان را ساخت! دیگر قرار نبود تنها باشیم و از این بابت خوشحال بودیم.

برای آن روز می توانستیم به تور جزیره دارچین برویم که تور بسیار معروفی در شهر بنتوتا به حساب می آید ، همینطور به محل نگهداری از لاکپشت ها هم می توانستیم برویم که بسیار نزدیک به هتل ما بود ، اما تصمیم گرفتیم در هتل بمانیم و استراحت کنیم مخصوصا که دیگر تنها نبودیم.

هنرنمایی خدمتکاران اتاق!

هنرنمایی خدمتکاران اتاق!

روزمان به شنا ، آب تنی و استراحت و گپ و گفت با دوستان گذشت ، برای شام رستوران ایتالیایی را رزرو کرده بودم و راس ساعت برای خوردن شام به رستوران ایتالیایی رفتیم ، رستوران ایتالیایی هم مثل رستوران اصلی قسمت های سلف سرویس داشت با این تفاوت که غذای اصلی را باید سفارش می دادیم ، برای غذای اصلی استیک سفارش دادم و همسرم شنیتسل مرغ که هر دو بسیار خوش مزه بودند ، و اما قسمت سلف سرویس چندین مدل پاستا پیتزا و چندین مدل فینگر فود مثل بروشکتا و نان سیر ارائه میداد و بعد از غذا هم میز مخصوصی برای انواع دسر های اتالیایی مثل تیرامیسو داشت. در کل برای تنوع رستوران la carte انتخاب های هوشمندانه ای هستند.

هر چه به آخر سفر نزدیک می شوی بیشتر به خاطرات سفر و اتفاق هایی که افتاده فکر می کنی ، سفر ما هم رو به اتمام بود و خاطرات خوش سفر توی ذهنم مرور میشد. به قول ابن بطوطه ممکن در آغاز سفر حرفی برای گفتن نداشته باشید اما سفر در پایان از شما یک نویسنده می سازد!

 

موسیقی زنده حسن ختام امشب بود

موسیقی زنده حسن ختام امشب بود

هزینه های روز دهم:

هیچ هزینه ای نداشتیم!

روز یازدهم آهونگالا به کلمبو ، این داستان : شنا در آسمان! 

امروز قرار بود به آخرین شهر سفرمان یعنی پایتخت سریلانکا کلمبو بریم ، بعد از خوردن صبحانه و جمع و جور کردن وسیله ها ، اتاق را ساعت ۱۲ تحویل دادیم و یک ماشین با استفاده از اپلیکیشن پیک می به مقصد کلمبو گرفتم.

تا کلمبو ۲ ساعت در مسیر بودیم و تقریبا راه طولانی ای بود، بافت شهری کلمبو با آنچه تا کنون از شهر های سریلانکا دیده بودم تفاوت بسیار زیادی داشت ، حس و حال شهری مصنوعی را میداد که اصالتی از خود ندارد! دقیقا همان حسی که از دوبی گرفتم! آسمان خراش های مصنوعی و بلند که هیچ حسی نداشتند و فقط گویی در طی یک مسابقه سعی میکردند تا از هم سبقت بگیرند ، به نظرم کلمبو با آنچه که روح واقعی سریلانکا بود تمایز داشت ، آسمان خراش های بلند در کنار ساحل اقیانوس هند صحنه ای عجیب و غریب بود که هر جایی نمیشد آن را دید . در کنار این آسمان خراش ها اما میشد فقر شدید مردم را دید که با چهره ی لوکس شهر تضاد زیادی داشت ، گشت و گذار در این ساختمان ها و فروشگاه های بزرگ و مدرن شهر کلمبو برای جمعیت زیادی از مردمان پایتخت آرزویی بود که شاید هیچ وقت میسر نشود.

کلمبو در نگاه اول شهری بود که دوستش نداشتم ، کلمبو میخواست ذات واقعی اش را نشان ندهد و با چهره ی بزک کرده ، خود را جور دیگری نشان بدهد ، از آن صمیمیت ، سادگی و طبیعت بی نظیر بقیه شهر های سریلانکا دیگر خبری نبود. 

 

آسمان خراش های پرتعداد کلمبو

آسمان خراش های پرتعداد کلمبو

هتلمان در کلمبو یکی از همین آسمان خراش ها بود ، هتل موونپیک هتلی بود که برای یک روز آینده در شهر کلمبو رزرو کرده بودم ، اکثر هتل های پنج ستاره و مطرح کلمبو همگی برج های سر به فلک کشیده اند ، هتل موونپیک ۲۴ طبقه دارد که اتاق ما در طبقه هشتم بود ، بعد از کمی معطلی در لابی کوچک هتل ، اتاقمان را تحویل گرفتیم ، طراحی مدرن و چشم نواز و حمام با دیوار شیشه ای با چشم انداز شهر اولین چیزی بود که جلب توجه میکرد. اندازه اتاق مناسب و کافی بود و تمامی امکانات رفاهی مثل اتو سشوار پتوی اضافه و تمامی لوازم مورد نیاز بهداشتی در اتاق موجود بود. با اینکه در طبقه ی هشتم بودیم ولی از شیشه اتاق چشم انداز خوبی نداشتیم ، می توانستم از آن فرمول امتیاز پایین استفاده کنم و اتاقمان را عوض کنیم ولی برای یک روز ارزش زحمتش را نداشت! 

 

ساختمان هتل موونپیک

ساختمان هتل موونپیک

لابی هتل موونپیک

لابی هتل موونپیک

اتاق هتل موونپیک

اتاق هتل موونپیک

بعد از ظهر بود و برای خوردن ناهار به پاساژی به نام لیبرتی پلازا (liberty plaza) در کنار هتل رفتیم ، پاساژ بیشتر برای محلی ها بود و خبری از توریست های تور کلمبو نبود در طبقه دوم به رستوران برگر کینگ رفتیم و من بعد از این چند روز مطمئن شدم که رستوران های فرانچایز بین المللی در اکثر مواقع در سریلانکا افتضاح هستند! 

در پاساژ مغازه ای پیدا کردیم که تخصصش فروش چای ها مختلف بود ، با بررسی قیمت و رنگ لعاب بسته های چای به نظر جای مناسبی برای خرید چای بود و اینکه در یک پاساژ محلی بودیم باعث اطمینان بیشترم میشد ، چای های زیادی در بسته بندی های مختلف برای سوغاتی به عزیزانمان خریدیم ، چای در سریلانکا انقدری تنوع دارد که حتما هنگام خرید گیج خواهید شد ، با توجه به تجربه ای که از امتحان کردن چای های مختلف در این چند روز داشتیم اکثر چای هایی که خریدیم چای از نوع bop بودند.

 

undefined

فروشگاه چای
فروشگاه چای

 

چای هایی که برای سوغاتی خریدیم
چای هایی که برای سوغاتی خریدیم

بعد از خرید چای با توک توک به سمت یکی از شلوغ ترین محله های کلمبو رفتیم تا یکی از خاص ترین و زیباترین مسجدهای دنیا را ببینیم!

مسجد قرمز یا سامان کوتو پالی (samman kottu palli ) مسجدی منحصر به فرد به رنگ قرمز و سفید در خیابانی به نام پتاه (pettah) قرار داشت که برای رسیدن به آن از ترافیک زیادی عبور کردیم ، خیابان منتهی به مسجد شلوغ و پرهیاهو بود و با آنچه که تا امروز از سریلانکا دیده بودیم تفاوت زیادی داشت ، مسجد قرمز یکی از قدیمی ترین مسجدهای کلمبو بود که ساخت آن به سال ۱۹۰۳ بر میگردد. این مسجد معماری منحصر به فردی دارد که شبیهش را هیچ جایی نمی توانید پیدا کنید! سبک طراحی مسجد ترکیبی از دو سبک نئو کلاسیک و گوتیک است و اگر از قبل ندانید فکرش را هم نمی کنید که یک مسجد را دیدید! 

مسجد قرمز

مسجد قرمز

متاسفانه زمانی که رسیدیم ورودی مسجد بسته بود و ما هم بیخیال دیدن داخل مسجد شدیم ، تصمیم گرفتیم در کوچه پس کوچه های دور و اطراف مسجد قدم بزنیم تا با سریلانکایی که تا الان ندیده بودیم بیشتر آشنا شویم ، سریلانکایی که در آن دیگر خبری از طبیعت نبود و فقط خیابان و جمعیت بود ، بعد از کمی قدم زدن در کوچه های شلوغ کلمبو فهمیدم سریلانکای طبیعت دوست را خیلی بیشتر دوست دارم و برای فرار از جمعیت توک توک گرفتیم تا به مقصد بعدی بریم! 

محله ی کنار مسجد بسیار شلوغ بود

محله ی کنار مسجد بسیار شلوغ بود

مقصد بعدی نامش انقدر سخت است که انگلیسی مینویسم تا خودتان بخوانید!  Kailawasanathan swami devasthanam kovil معبدی هندو با طراحی عجیب و غریب که فقط از هندوها ساختن آن بر می آمد! ورودی معبد پر از مجسمه های گوناگون بود و به نظر تصویری از خدایان و افسانه های هندو بودند ، فقط این را می دانم که این معبد برای خدای شیوا و گانشا ساخته شده که از مهم ترین خدایان هندو هستند. 

نکته ی جذاب برای من آن بود که تمامی ادیان در صلح آمیز ترین حالت ممکن در نزدیکی یکدیگر پرستشگاه خود را داشتند و هیچ گونه مشکلی با وجود یکدیگر نداشتند! 

معبد هندو که نامش خیلی سخت بود!

معبد هندو که نامش خیلی سخت بود!

مغازه های اطراف معبد که ادوات مخصوص دین هندو را میفروختند

مغازه های اطراف معبد که ادوات مخصوص دین هندو را میفروختند

دوباره توک توک گرفتیم تا آخرین مقصد امروز را ببینیم و آن هم میدان استقلال کلمبو بود، همانطور که قبلا گفتم سریلانکا در گذشته مستعمره بریتانیا بود و در سال ۱۹۴۸ در یک حرکت صلح آمیز مردم سریلانکا اعلام استقلال کردند. به خاطر استقلال سریلانکا دولت وقت تصمیم گرفت نمادی با شکوه از استقلال سریلانکا بسازد و نتیجه کار میدان استقلال کلمبو شد! ساختمان میدان استقلال تعداد زیادی ستون دارد که نماد اقتدار است ، در قسمت جلوی ساختمان مجسمه ی نخست وزیر موسس سریلانکا دون استفان سنانایایک قرار دارد ، همینطور یک مرکز خرید روبروی میدان استقلال است که دیدن آن خالی از لطف نیست. اما در کل بگویم با ندیدن میدان استقلال چیز خاصی را از دست نمی دهید! 

 

undefined

میدان استقلال

میدان استقلال

اگر یادتان باشد گفتم هنوز یک استخر از مجموعه استخر های این سفر باقی مانده! برای آنکه نور روز را از دست ندهیم سریع به هتل برگشتیم تا به استخر هتل موونپیک در طبقه ۲۴ ام برویم! بله درست شنید استخر در طبقه ی ۲۴ام  استخری در آسمان!! خیلی تجربه ی عجیب و نفس گیری بود! استخر هتل مونپیک حسن ختام استخرهای این سفر بود! هر چه از حس و حال فوق العاده ی آن بگویم کم گفته ام ، غروب آفتاب هم زیبایی آن را چند برابر کرده بود . بهترین تجربه ی من از شهری که دوستش نداشتم همین لحظه ها در آسمان بود! اگر هتل موونپیک انتخاب شما نیست حداقل هتلی انتخاب کنید که مثل موونپیک استخری در بالاترین طبقه خود داشته باشند ، این را می دانم تعداد زیادی از هتل های کلمبو این امکان را دارند و یکی از بهترین آن ها با قیمت مناسب هتل گرنبل است. هتل مارینو بیچ , سینمون رد و ماندارینا هم استخرهایی در آسمان دارند! 

 

استخری در آسمان!

استخری در آسمان!

 

غروب آفتاب در استخر هتل موونپیک

غروب آفتاب در استخر هتل موونپیک

روز طولانی ای داشتیم و به جاهای زیادی سر زده بودیم و دیگر جانی در بدن نداشتیم تصمیم گرفتیم ساعات باقی مانده ی امروز را استراحت کنیم تا برای آخرین روز سفر که روز بسیار بلندی هم بود انرژی کافی داشته باشیم.

 

استخری در آسمان

هزینه های روز یازدهم:

تاکسی تا کلمبو ۹۰۰۰ روپیه

انعام به کارکنان هتل ۱۰۰۰ روپیه

خرید چای ۱۴۴۰۰ روپیه

ناهار در برگر کینگ ۴۹۵۰ روپیه

توک توک (سه بار) ۱۱۰۰ روپیه

روز دوازدهم  کلمبو به تهران ، این داستان : دست به دامن جیمز کامرون شدیم!

امروز روز آخر سفر طولانیمان به سریلانکای دوست داشتنی بود بعد از خوردن صبحانه ی هتل موونپیک که اصلا با ذائقه ما جور نبود و تنوع پایینی داشت چمدان های مان را بستیم و اتاق را ساعت ۱۲ تحویل دادیم ، قبل از اینکه اتاق را تحویل بدم از رسپشن هتل برای لیت چک اوت (Late check out) پرسیده بودم و رسپشن مبلغ بسیار بالایی برای ۶ ساعت اضافه ماندنمان در اتاق درخواست کرد که حتی از مبلغ کل روز با صبحانه که من برای یک شب پرداخت کرده بودم هم بیشتر بود ، پروازمان ۴ صبح روز بعد بود و زمان بسیار زیادی تا پرواز وقت داشتیم ، چاره ای نبود وسایلمان را در اتاق امانات هتل گذاشتیم و دلمان را به کلمبو زدیم!

مقصد اول امروز معروف ترین معبد کلمبو بود معبد گانگاراما (gangarama) معبد بودایی بود که یکی از مهم ترین معبدهای بودایی به شمار می رود. معبد داخل دریاچه کوچکی در میان شهر کلمبو ساخته شده بود. بعد از پرداخت ورودی و درآوردن کفش ها مثل همیشه وارد معبد شدیم ، معبد کوچک بود و دور تا دور آن مجسمه های طلایی بودا در حالات مختلف دیده میشد ، راه رفتن با پای برهنه روی سنگ های داغ معبد کار خیلی سختی بود و بعد از چند دقیقه مجبور شدیم معبد را ترک کنیم ، توجه کنید که معبد دیگری با نام گانگارامایا (gangaramaya) در نزدیکی همین معبد وجود داره که تشابه اسمی زیادی با هم دارند و می توانید آن ها را با هم اشتباه بگیرید.

 

undefinedundefined

معبد گانگارا

معبد گانگاراما

دقیقا روبروی معبد پاساژی به نام ستی سنتر کلمبو ( colombo city centre ) بود که تصمیم گرفتیم برای خوردن ناهار به اونجا برویم. ناهار را در فودکورت پاساژ از رستوران مک دونالد گرفتیم که می توانید مزه و کیفیت آن را حدس بزنید! 

بعد از ناهار تصمیم گرفتیم داخل پاساژ قدم بزنیم تا ببینیم چیزی برای خرید پیدا میشه یا نه! اما بر خلاف چیزی که از سریلانکا فکر میکردم به نظر من سریلانکا جای مناسبی برای خرید کردن نیست! البته نظر شما میتواند با من متفاوت باشد! لباس های های سریلانکایی هم از لحاظ قیمت و هم از لحاظ کیفیت حرفی برای گفتن نداشتند! حتی برندهای بین المللی زیادی را نمی توانید در سریلانکا پیدا کنید.

 

پاساژ سیتی سنتر

پاساژ سیتی سنتر

با خودمان فکر کردیم شاید پاساژ سیتی سنتر خوب نبود و چون زمان زیادی تا پرواز داشتیم و هیچ کاری برای انجام دادن نداشتیم تصمیم گرفتیم به بهترین مرکز خرید کلمبو یعنی وان گاله فیس (one Galle face) بریم.

با توک توک به سمت برج وان گاله فیس رفتیم که از لحاظ مکانی روبروی پارک معروف گاله فیس گرین ( galle face green ) بود مجمتع وان گاله فیس شامل مرکز خرید مرکز اقامت و هتل و قسمت های اداری میشد که ما فقط با مرکز خرید آن کار داشتیم ، مرکز خرید گاله بسیار بزرگ , زیبا و مدرن بود ولی باز هم به نظر من جای مناسبی برای خرید نبود! 

یکی از فروشگاه های وان گاله فیس

یکی از فروشگاه های وان گاله فیس

خرید ما از گاله فیس به چند سوغاتی کوچک برای عزیزنمان ختم شد و بیشتر دیدن مردم محلی و زیبایی بعضی از فروشگاه ها برایمان جذابیت داشت ، یکی از این فروشگاه های جذاب فروشگاه اسپا سیلون (spa Ceylon) بود که طراحی شاد و رنگارنگی داشت و محصولات پوست و زیبایی و بهداشتی با کیفیتی که همگی ساخت سریلانکا بودند میفروخت و به نظرم جای مناسبی برای خرید سوغات بود.

فروشگاه اسپا سیلون

فروشگاه اسپا سیلون

بعد از مرکز خرید گاله فیس به سمت پارک گله فیس گرین (galle face green ) رفتیم که دقیقا روبروی مرکز خرید بود و تصمیم گرفتیم تا هتل در مسیر کنار ساحل قدم بزنیم .

گاله فیس گرین ، پارک بزرگی در کنار خط ساحلی کلومبوست که حس و حال جالب و با صفایی دارد ، دیدن مردم محلی و دیدن تقابل مدرنیته و زندگی سنتی مردم سریلانکا برایم خیلی جالب بود. مردم در فضای سبز پارک زیر سایه آسمان خراش ها زیر انداز انداخته بودند و از کنار هم بودن لذت میبردند ، در کنار مسیر پیاده روی پارک پر از قرفه های فروش غذای محلی و خیابانی بود که راستش را بخواهید اصلا علاقه ای به امتحان کردن غذاهایشان نداشتم!

 

سربازان پارگ گاله فیس به همراه شیر و شمشیر نماد سریلانکا

سربازان پارگ گاله فیس به همراه شیر و شمشیر نماد سریلانکا

 

غذای خیابانی در کلمبو

غذای خیابانی در کلمبو 

راهبی سرگردان در پارک!
راهبی سرگردان در پارک!

به نظرم کلمبو یک جای کارش میلنگید! نه میشد گفت شهر مدرنی بود نه میشد گفت سنتی بود نه شلوغ بود و نه خلوت! نه زیبا بود و نه زشت! نه دوست داشتنی بود و نه میشد به راحتی از کنار آن گذشت! تکلیفش با خودش مشخص نبود! 

تا هتل نیم ساعتی راه بود و در میانه راه باران کمی خیسمان کرد. وقتی به هتل رسیدیم ساعت ۵ بعد از ظهر بود و تا پرواز زمان زیادی داشتیم ، ماندن در لابی کوچک هتل طاقت فرسا بود و باید برای زمان باقی مانده فکری میکردیم ، تصمیم گرفتیم به سمت برج لوتوس یا نیلوفر آبی بریم تا آن را از نزدیک ببینیم ، توک توک گرفتیم و به سمت برج لوتوس رفتیم. برج لوتوس در شب نورپردازی زیبایی داشت و رنگ نوک برج که شبیه گل نیلوفر بود هر چند ثانیه عوض میشد ، برای ورود به برج باید نفری ۲۰ دلار پرداخت میکردیم که به نظرم ارزشش را نداشت پس بیخیال دیدن برج شدیم و دیگر هیچ کاری برای انجام دادن نداشتیم!

 

برج لوتوس نماد شهر کلمبو

برج لوتوس نماد شهر کلمبو

وقتی در مرکز خرید گاله فیس بودم سینمای مجموعه توجهم را جلب کرده بود ، تجربه ی سینمای سه بعدی با فیلم های روز دنیا تجربه ایست که در مسافرت هایم به خارج از کشور از آن نمی گذرم! زمان زیادی برای تلف کردن داشتیم و یک فیلم خوب این زمان را پر میکرد پس دست به دامن جیمز کامرون کارگردان فیلم اواتار ۲ شدیم تا زمانمان تا پرواز را پر کنیم! پس دوباره به سمت گاله فیس رفتیم و دوتا بلیط فیلم برای اواتار ۲ خریدیم! 

بله ساعات پایانی سریلانکارا در سینما گذراندیم و راستش را بخواهید خیلی کیف کردیم!‌ جیمز کامرون تمامی تلاشش را کرده بود تا فیلمی با جلوه های ویژه زیبا و محسور کننده بسازد که مخاطب را شگفت زده کند. صندلی های راحت و تخت مانند سینما هم به لذت بردن بیشتر از فیلم کمک میکرد ، انقدر صندلی ها نرم و راحت بود که چند دقیقه ای از فیلم را خوابم برد!

 

دست به دامن جیمز کامرون شدیم!

دست به دامن جیمز کامرون شدیم!

بعد از فیلم سریع به سمت هتل رفتیم وسایلمان را جمع کردیم و با نرم افزار پیک می برای فرودگاه تاکسی گرفتم. توجه داشته باشید فاصله ی شهر کلمبو با فرودگاه زیاد است و برای رفتن به فرودگاه باید فاصله ی زیاد آن را در نظر بگیرید. 

دیگر زمان خداحافظی با سریلانکای دوست داشتنی بود ، با خودم فکر میکردم اگر کرونا نیامده بود و پروازمان کنسل نمی شد شاید هیچوقت این تجربه های متفاوتی که از سریلانکا داشتیم نصیبمان نمی شد! به نظرم حجت را بر سریلانکا تمام کرده بودیم و آن را متر به متر گشته بودیم ، سریلانکا مقصدی بود شگفت انگیز و زیبا که طبیعتش را در هیچ کجا نمی توانید پیدا کنید و رنگ آسمانش هرگز از یادتان نخواهد رفت. 

پروازمان سر ساعت انجام شد و بدون دردسر خاصی به وطن برگشتیم ، در آخر باید بگویم که به نظرم سریلانکا مقصد بسیار مناسبی برای سفر به خصوص برای ما ایرانی هاست ، طبیعت بی نظیر ، جاذبه های متنوع ، دسترسی آسان و در آخر قیمت مناسب برگ برنده کشور سریلانکاست ، امیدوارم از این سفرنامه لذت برده باشید و توانسته باشم گوشه ای از زیبایی های سین هفتم را به شما نشان داده باشم.

هزینه های روز دوازدهم:

ورودی معبد ۸۰۰ روپیه دو نفر

ناهار در مک دونالد ۵۰۰۰ روپیه

وافل و شیک ۲۰۰۰ روپیه

بلیط سینما برای دو نفر ۲۴۰۰ روپیه

تاکسی از سینما به هتل ۴۰۰ روپیه

تاکسی تا فرودگاه ۵۰۰۰ روپیه

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر