جمعه 25/5/92 – 16 / Aug/2013
پرواز ما w051 ماهان ایر و ساعت پرواز 21:10 دقیقه وطول پرواز طبق ساعتی که ماهان اعلام کرده بود 7:40 دقیقه و مقصد ما شهر بانکوک بود . پرواز به موقع راٌس ساعت انجام شد و نکته جالب این بود که اکثر مسافرین رو آقایون و مردان مجردی تشکیل می دادند . در طول پرواز فرمهایی رو که از طرف اداره مهاجرت تایلند بود در اختیار ما قرار دادند که فرمها رو کامل کردم چند نفری از دور و بر التماس دعا داشتند که برای اونها هم تکمیل کردم ، کیفیت پرواز ماهان اصلاً در مقایسه با ایران ایر قابل قبول نبود، در سفر چند ماه پیش که به مالزی داشتم خیلی خدمات بهتر و برخورد محترمانه تری از میهمانداران ایران ایر دیده بودم .
شنبه 26/5/92 – 17/Aug/2013
ساعت 6:20 دقیقه شنبه به وقت محلی بود که به فرودگاه Suvarnabhumi بانکوک رسیدیم ، پس از ورود به سالن ترانزیت جهت کنترل ویزا درون صفهای شلوغی از ملیتهای مختلف قرار گرفتیم در همین حین یکی از مامورهای آنجا که چشمش به پسرم ارمیا افتاد سریع ما رو به یک گیت جداگانه برد و سریعاً کار ما انجام شد ، ( ظاهراً تایلندیها احترام ویژه ای برای بچه ها قائل هستند چون در طول سفر بارها ارمیا کارت سبز ما جهت عبور از گیتهای شلوغ بود) ، پس از خروج تور لیدر "هما" آقای لطفی بود و بهمراهش یک خانم مسن تایلندی که اسم نادیا رو برای خودش انتخاب کرده بود و فارسی رو هم بامزه صحبت می کرد، در اتوبوس سیم کارتها به ما داده شد و مقداری اطلاعات که همه اونها رو تو اینترنت خونده بودم و تا رسیدن به مقصد تبلیغ برای تورهای داخلی تایلند... به هر روی اتوبوس در جلو هتل آسیا توقف کرد و ما با یک ون و به همراه نادیا به سمت هتل مونتین ریور ساید در کنار ساحل رودخانه چائوپرایا ادامه مسیر دادیم ، ساعت ورود به اتاق ساعت 2 بعد از ظهر بود ولی با توجه به حضور ارمیا قرار شد همون موقع اتاق رو بهمون بدن درطبقه چهارم هتل ، حین چک کردن پاسپورتها خانمی که مسئول پذیرش هتل بود به من گفت 2 روز دیگه (19 آگوست) تولد شماست و شما تا اون روز در هتل ما هستید، من از بابت دقتش بهش تبریک گفتم و اون هم لبخندی زد و گفت چند لحظه صبر کنید و با تلفن صحبتی کرد که بعد متوجه شدم مدیر هتل اونور خط بوده و خلاصه گفت به عنوان کادو تولد با هماهنگی مدیر هتل کلاس اتاقمون رو به Deluxe و از طبقه 4 به طبقه 26
هتل زیبای مونتین ریور ساید با View فوق العاده چائوپرایا تغییرمیده که خیلی سوپرایز شدیم. ،،راستی یادم رفت در این سفر بانو ، مبینا دخترم 12 ساله و پسر شیطان و بازیگوشم ارمیا با 5 سال سن من رو همراهی می کردن، به هر صورت اتاقها رو تحویل گرفتیم و با نادیا برای ساعت 12:30 جهت تور شهری هماهنگ کردیم ، دید اتاقها و تردد قایقها فوق العاده بود و انگار تمام بانکوک زیر پای ما بود در چشم به هم زدنی ساعت مقرر رسید و ما در لابی حاضر شدیم که دیدم نادیا منتظر ماست در طول این سفر شاهد خوش قولی زایدالوصف تایلندیها بودم که در موقع حودش ذکر می کنم، خلاصه ما خسته و کوفته با ون به هتل آسیا رفتیم و پس از جمع شدن همه مسافرها سوار اتوبوس شدیم و پس از طی مسافتی زیاد به یک معبد رسیدیم بنام بودای طلایی که خیلی معمولی بود و خبری از بودای زمردین و بودای خوابیده که در سایتها دیده بودم مسافرها رو به اونجا میبرند نبود ، نیم ساعتی آنجا بودیم
و سپس سوار بر اتوبوس شدیم که نادیا گفت چون رستوران پردیس در دست تعمیر و بازسازی هست از نهار خبری نیست و بجای نهار ژتون جهت استفاده در پاتایا به ما داده میشه ، ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود و قیافه مسافرها بعد از شنیدن این خبر هم دیدنی شده بود در همین حین ما به MBK رسیدیم که گفتند چون خرید شما طول می کشه تور خرید بصورت free end هست ومعنی و مفهوم آن اینکه هر کی خودش برگرده هتل و خلاصه روز شنبه مارو یک جورایی منفجر کردند. با توجه به اینکه برنامه ریزی ما برای بانکوک طوری بود که روزهای شنبه و یکشنبه که تعطیل هست و ترافیک سبکتر به خرید و بازار اختصاص بدیم پس شروع کردیم به دیدن بازار MBK
، توکیو، سیام پاراگون و بازارهای اطراف تا ساعت 8 اونجا بودیم که دیدم پسرم ارمیا گفت بابا من دیگه حال ندارم دارم از خستگی میمیرم با یک حالتی گفت که خنده ام گرفت و یادم اومد از دیشب که تو هواپیما بودیم خوب نخوابیده از صبح تا حالا هم اینور اونوریم پس سریع تاکسی گرفتم بسمت مونتین ریورساید در راما 3، تاکسی ها در کمترین قیمت 300 بت رو پیشنهاد می دادند ولی من از تاکسیهایی استفاده میکردم که تاکسی متر رو روشن کنند که 130 بت تا هتل شد.راستی اگر خواستید به MBK و اون حوالی برید برای رفتن به این منطقه:
قطار هوائی به میدان سیام یا ایستگاه Chidlom واتوبوس مسیرهای شماره : 2, 15, 16, 21, 25, 29, 34, 40, 45, 47, 50, 54, 73, 79, 93, 141, 163, 204, 508, 511, 513 رو میتونید استفاده کنید.و برای استفاده از تاکسی هم تاکسی متر رو فراموش نکنید.
بگذریم در هتل شام جوجه کباب خوردیم که بصورت آماده از ایران آورده بودیم و بچه ها به اتاقشون رفتند و بیهوش شدند، من و بانو هم رفتیم کنار چائو پرایا در طبقه زیرین هتل بسیارمنظره زیبا یی بود.
یکشنبه 27/5/92—/Aug/182013
صبحانه رو در هتل خوردیم و میخواستیم به بازار آخر هفته چاتوچاک بریم از مسئول مربوطه در هتل سوال کردم که با مترو برم بهتره یا تاکسی که با توجه به اینکه روز تعطیل بود تاکسی رو پیشنهاد کرد حساب کردم با مترو 2تا خط باید عوض می کردم تازه با سرویس هتل هم می رفتم تا ایستگاه مترو و تقریباً 300 بت می شد که با 170 بت با تاکسی به چاتوچاک رفتیم.
راستش اصلاً از چاتوچاک خوشمون نیومد پر از جنسهای بنجل بود تنها جاذبه اش میوه های استوایی و آب میوه های تازه و خنک برای من و بانو و خوردن آب نارگیل تازه برای بچه ها بود خلاصه بچه ها غر زدند که اینجا هیچی نداره پس تاکسی گرفتیم و رفتیم پتونم و fashion mall و بازارهای اطرافش که بد نبود راستش قیمتها با ایران آنقدر اختلافی نداشت پس از نظر ما خرید کردن معقول نبود و فقط باعث میشد از دیدن جاذبه های دیدنی و تفریحی محروم بشیم.
در همین احوال به پویا تور لیدر هما هم زنگ زدم برای فردا هماهنگ کنم برای Safari world گیر داده بود همین الان باید پول رو به من برسونی من هم اعصابم خورد شده بود که آخه من وسط خیابون چطور پول بهت برسونم خلاصه بعد از کلی سرو کله زدن گفت حالا ببینم چی میشه . ساعت جهار شده بود و نهار رو در KFC نزدیک Fashion Mall خوردیم و 4:30 برگشتیم هتل دو ساعتی استراحت کردیم و با بچه ها رفتیم استخر یک ساعتی اونجا بودیم اومدیم بالا دیدم بانو در حال آماده کردن خورش فسنجون با پلو هست چون اکثر غذاهای اونجا حلال نیست بانو هرچه غذای آماده تو فروشگاه شهروند بود رو با خودش آورده بود تایلند.
بچه ها شام رو خوردند و رفتند اتاقشون خوابیدند ساعت 10 شب بود تازه یادم اومد از پویا تور لیدر خبری نیست زنگ زدم بهش، گفت : تور با مسافرهای ایرانی اگه بخواهید نفری 50 دولار هست و با غیر ایرانی 40 دولار گفتم خب از نظر زبان مشکلی ندارم و با تور خارجی میریم که گفت اصلاً فرقی نمی کنه اگر با خارجی هم برید 50 دولار خلاصه شاکی شدم اونهم گفت اصلاً شرمنده نمی تونم تور براتون جور کنم تازه این موقع شب تور برا فردا گیرت نمیاد ولی این تجربه ای میشه که همیشه تور رو همون اول سفر بگیری و پولش رو هم بدی !!!! از بابت اینکه به تجربیاتم اضافه کرده بود ازش تشکر و تماس را قطع کردم ، اعصابم بهم ریخته بود ، ساعت 10:30 شب بود و بچه ها هم به امید رفتن فردا به سافاری خوابیده بودند خلاصه در کمال نا امیدی از اینترنت شماره تلفن آژانسهای گردشگری بانکوک رو در آوردم و به یکیشون که قیمتش از همه مناسبتر بود زنگ زدم.
Mr. Eddy
بعد از چند بار زنگ خوردن گوشی رو برداشت سوال کردم که آقای اددی خودش هست ؟ که جواب مثبت داد و بهش گفتم که برای فردا تور Safari world رو میخوام از من پرسید شمارش رو از کجا گیر آوردم که گفتم، پس اجازه خواست چک کنه و 5 دقیقه بعد زنگ زد قیمت رو هماهنگ کردم نفری 900 بت و ارمیا 650 بت و تقریباً نصف قیمت تور هموطنمون پویا بود و گفت 7 صبح ماشین میاد دنبالتون بهش گفتم هزینه رو چطور بفرستم گفت ماشین که اومد بده به تور لیدر شرکت از Eddy تشکر کردم . من و بانو نگاه پیروز مندانه ای به هم انداختیم بانو گفت خوشم اومد روی این پویا رو کم کردی خلاصه گفتیم حالا که اینطوری شد خواب هم که از سرمون پریده بریم خیابان کاسانرود .
.خیابون کاسانرود از ساعت 9 شب برای ماشینها بسته میشه و پر از رستوران ها و مراکز ماساژ و آواز خوانهای دوره گرد هست وچیزی که خیلی زیاد هست دستفروش هایی هست که در حال طبخ غذا و سرخ کردن عقرب، ملخ و سوسک و غیره هستند و بوی خیلی بدی هم دارند. کمی در کاسانرود قدم زدیم و بعد رفتیم ماساژ نفری 120 بت برای نیم ساعت خیلی باحال بود برگشتیم هتل ساعت 1 بود ساعت رو برای 6 صبح تنظیم کردم و خوابیدیم.
دوشنبه28/5/92—19/Aug/2013 روز تولدم
صبح از خواب بیدارشدیم و به رستوران هتل جهت صرف صبحانه رفتیم ، دیدم مدیر رستوران هتل کنار کانتر ورودی ایستاده بود و به محض دیدن من دستهاش رو به هم چسباند و گفت Happy birthday sir (تولدتون مبارک آقا) به قول یکی از همکارا آدم در این موقعیت دوست داره یه لبخند به طرف مقابل بزنه و بره در افق محو بشه ، تشکر کردم و راستش خیلی شارژ شدم از اینکه اینقدر ارزش برای میهمانانشون قائل میشن تازه بچه ها و بانو خواب از سرشون پریده بود و اونها هم تولدم رو تبریک گفتن .
راس ساعت 7 در لابی بودیم که مسئول پذیرش هتل آقایی رو نشانم داد و گفت بدنبال شما می گرده جلو اومد سلام کرد و گفت از طرف Eddy اومده جهت Safari world هزینه رو حساب کردم و سوار شدیم ، دنبال 2 خانواده عمانی در منطقه نانا رفتیم و از آنجا به طرف سافاری حرکت کردیم ، سره صحبت رو با عمانی ها باز کردیم وقتی فهمیدند که ایرانی هستیم کلی تحویل گرفتند و می گفتند سالها پیش کشور شما پادشاهی عمان را نجات داده و از این حرفها بعد که بهشون گفتم بانو عرب زبان هست دیگه حسابی سرصحبت همسرانشون با بانو باز شد .
به سافاری رسیدیم
.ابتدا در باغ وحش اصلی که پر بود از گوره خر، زرافه، آهو، کرگدن وپرنده های زیبا و.... سپس از دو تا گیت مثل زندان آلکاتراس عبور کردیم که قسمت ببرها و شیرها و حیوانات درنده بود که از بقیه جدا بود
. پس از خروج از این منطقه راننده ماشین رو پارک کرد و رفت و در برگشت برچسبهایی شماره دار رو به سینه ما نصب کرد و ما وارد منطقه ای شدیم که نمایشها برگزار میشد . بوکس اورانگوتان ،
.نمایش شیرهای دریایی
، نمایش کابوی
و سپس نهار که به نسبت خوب بود و میشد حداقل مرغ و ماهی رو خورد بعد از اون به نمایش دلفینها رفتیم که واقعاً رویایی بود
و در آخر هم یک نمایش بیمزه بنام spy ware که فکر کنم خودشون هم نمی دونستن جریانش چیه ساعت 4:30 بود و ما واقعاً خسته در راه بازگشت با فهد ، خالد و هیثم خداحافظی کردیم و شماره هامون رو ردو بدل کردیم و به سمت هتل مونتین ریورساید راه افتادیم در مسیر هتل Eddy تماس گرفت و از اینکه آژانسشون رو انتخاب کرده بودیم تشکر کرد و از کیفیت تور و رفتار تور لیدر پرسید من هم بابت تور و خدماتشون ابراز رضایت کردم ، قیمت تور Dream World رو پرسیدم اول گفت 1500 بت و من هم خودم رو زیاد راغب نشون ندادم چون تو این چند روز تجربیات خوبی در چانه زنی با تایلندیها پیدا کرده بودم ، خلاصه بعد از چند بار تماس به توافق رسیدیم نفری 900 بت قرار ما ساعت 7:30 صبح و شرایط پرداخت مثل دیروز.
به هتل رسیدیم مبینا خیلی خسته بود و پیش بانو ماند اما ارمیا من رو راضی کرد بریم استخر کمی بازی کردیم و اومدیم بالا شام و خواب بچه ها و ما هم مثل شب قبل کاسانرود، ماساژ و خواب.
سه شنبه29/5/92--20/Aug/2013
7:30 صبح بعد از صبحانه تور لیدر دیگری از آژانس Eddy تماس گرفت و گفت جلوی درب هتل منتظر ماست رفتیم بیرون دیدیم منتظر ایستاده ازش پرسیدم چقدر به موقع اومده که گفت چون در اطراف بانکوک زندگی می کنه و میترسیده سروقت نرسه شب رو تو ماشین در پارکینگ هتل خوابیده، به هر روی به طرف دریم ورلد راه افتادیم در آنجا مثل دیروز برچسبهایی به سینه ما چسباندند که نشانه استفاده از کلیه بازیها به هر تعداد و نهار بصورت رایگان بود
، تله کابینش برای من جالب بود چون تونستم عکسهای جالبی از بالا بگیرم
. کلاً یک دیزنی لند در مقیاس کوچک هست مبینا و ارمیا که خیلی کیف کردن و کلی هم عکس با شخصیتهای کارتونی دیزنی گرفتند
برای نهار رفتیم رستوران اینترنشنال که غذاش افتضاح بود هممون فقط تونستیم سالاد بخوریم و با توجه به بوی بد غذاهاش سریع اومدیم بیرون تا بچه ها به بازیشون برسن، اونجا یک سینمای چهار بعدی هم داشت که رفتیم تو یکی از صحنه ها که موشها حمله می کنند از کنار پاهامون یه چیزی رد میشد مثل موش که بانو تا حد سکته پیش رفت و تا اتمام فیلم پاهاش رو از صندلی پایین نیاورد که باعث شده بود تا شب کلی سر به سرش بزاریم ، ساعت 3:30 بعد از ظهر تور به اتمام رسید و به هتل برگشتیم شب وسایل رو جمع کردیم قرارمون ساعت 9:30 برای حرکت به پاتایا هماهنگ شده بود
چهار شنبه30/5/92--21/Aug/2013
راس ساعت 9:30 دیدم اتوبوس هما در حیاط هتل مونتین ریور ساید توقف کرد و خانمی که خودش رو میگو معرفی کرد پیاده شد و اسم ماهارو چک کرد و سوار شدیم و به طرف پاتایا به راه افتادیم نزدیک به دو ساعت در راه بودیم که دیدم میگو گفت قبل از رفتن به هتل ، تور مزرعه کروکودیل و سنگهای چند ملیون ساله رو برگزار می کنیم .
چون بیشتر مدت تا رسیدن به پاتایا سوالهای خودم رو از میگو انگلیسی میپرسیدم دیدم به من اشاره کرد که لطفاً این مطلبی که میگم رو برای مسافر ها ترجمه کن که بعداً مشکلی پیش نیاد و اون مطلب این بود (( لطفاً بطری آب معدنی رو به سمت کروکودیلها نیندازید چون که صدهزار بت جریمه داره)) البته ظاهراً اینقدر هموطنانمون این کار رو قبلاً انجام داده بودند که تمام در و دیوار اونجا به فارسی این مطلب رو نوشته بودند.
در مزرعه کروکودیل خیلی بهمون خوش گذشت دیدن کروکودیلهای عظیم الجثه
.و مخصوصاً جایی که به قیمت 100 بت موز میفروختن و شما میتونستید به فیلها موز بدید، مبینا و ارمیا چند بار موز خریدن و به فیلها موز دادن من هم یکبار به اصرار بچه ها این کار رو کردم راستش خیلی بامزه بود که با خرطومشون از کف دستت موز رو بردارند
یک طرف هم یک بچه ببر بود که مبینا بهش شیر داد که برای باباش 200 بت آب خورد.
، شو کروکودیلها هم بود که زیاد خوشم نیومد مخصوصاً اونجایی که مربی کروکودیلها مدام آب سبز رنگ وکثیف کنار حوضچه رو می پاشید رو سرو کله خودش و کروکودیل ها
. بگذریم از اونجا رفتیم به کارخانه جواهرسازی که در بدو ورود مارو سوار وسیله ای ترن مانند کردند که طریقه بوجود اومدن و استخراج طلا رو در گذر زمان توضیح میداد، در موقع توضیح اونجا خیلی تاریک میشد و ارمیا وحشت کرده و ترسیده بود و کلی موبایل و اینجور چیزها روشن کردیم تا خیالش راحت شد و آرام گرفت ،
در نهایت به قسمت خوشمزه تور رسیدیم که رفتن به رستوران پردیس پاتایا که روبروی سنترال فستیوال هست رفتیم انصافاً غذاش خوب بود و ما در روزهای بعد دوبار دیگه امتحانش کردیم و در پایان مارو به هتل گاردن کلیف ریزورت راهنمایی کردند هتل گاردن کلیف یک هتل پنج ستاره بود ولی اصلاً قابل قیاس با مونتین ریور ساید نبود
.، هتل کمی از شهر دور بود که این با نظر من و بانو بود چون هتلهای داخل شهر اکثراً با ستاره های کمتر و فری شارژ هستند که ممکن بود بچه ها با صحنه های جالبی مواجه نشوند البته در انتخاب هتل سایت Trip Advisor خیلی به ما کمک کرد. به محض رسیدن به هتل و جاگیر شدن ارمیا گفت باید بریم استخر پذیرفتم بانو هم از پدر و پسر عکسهای جالبی گرفت، بعد از شام بچه ها به اتاقشون رفتند و خوابیدند، ساعت 10 بود با سرویس هتل رفتیم بیرون نزدیک خیابان واکینگ ما رو پیاده کرد راستش من و بانو خیلی دوست داشتیم خیابان واکینگ رواز نزدیک ببینیم ، بیشتر تردد از آن مردان و جوانهای ایرانی، عرب ، هندی – پاکستانی
و پیرمردان درب و داغون اروپایی بود. نکته جالب هم رعایت ساکنین واکینگ نسبت به آقایانی بود که در کنار همسر یا خانواده در تردد بودند.
با وانتهای مخصوص مسافر به هتل برگشتیم برنامه فردا صبح Under Water world .
پنج شنبه31/5/92--22/Aug/2013
از آژانسهای داخل شهر تور آکواریوم رو نفری 400 بت با ترانسفر گرفتیم و به Under Water world در پاتایا رفتیم اصلاً با اکواریومی که در مالزی رفته بودیم قابل مقایسه نبود هر چند که دیدن کوسه و ماهی های بزرگ و همچنین شیر دادن مبینا به ماهی ها با پستانک برای بچه ها جذابیت خاص خودش رو داشت
. ، مبینا اصرار داشت نهار رو در" pizza Hut " بخوریم تو نقشه دیدم نزدیک مرکز خرید Big C" "هست یک مدل پیتزا حلال داشت با گوشت مرغ بقیه گوشت خوک بود سفارش دادیم به جرات مزخرف ترین پیتزای تمام عمرم و نسبت به پیتزا هات های دیگر کشورهایی بود که خورده بودم، بعد از نهاربه "Big C "رفتیم و تا ساعت 9 آنجا بودیم وقتی برگشتیم به هتل یک خانواده اصفهانی که در پرواز باهاشون آشنا شده بودیم رو در لابی دیدیم پیشنهاد دادند برای ساعت 10 با سرویس هتل بریم بیرون قبول کردیم بچه ها شام خوردند و خوابیدند ساعت تقریباً 10 بود که رفتیم و سرویس هتل در"Beach Road" نزدیک سنترال فستیوال مارو پیاده کرد و تا واکینگ رو قدم زدیم و از کنار رستوران هایی عبور می کردیم که صدای گوش خراش و بلند آواز و سر و صدای جوانهای سرخوش از هر سو بگوش می رسید. مثل دیشب با وانت به هتل برگشتیم خیلی کیف میداد وانت سواری آدم رو به یاد روزهای کودکی می انداخت.
جمعه 01/6/92--23/Aug/2013
امروز کلاً اختصاص به بازار داشت که به نظر من خرید از پاتایا و مخصوصاً "Big C "بسیار مناسب تر از بانکوک بود، نهار رو در رستوران پردیس خوردیم و سری به سنترال فستیوال زدیم که روبروی پردیس بود و دوباره Big C"" بانو که دل نمی کند اما بچه ها خسته شده بودند و اونها رو به هتل بردیم و برای ساعت 7:30 عصر شو آلکازار رو رزرو کردیم بصورت خیلی زیبا و بدون اینکه تماشاچی خسته بشه تمام تاریخ کشورشون و کشورهای شرق آسیا رو نشون می دادندو درضمن از هر کشوری هم یک آهنگ می خوندند آهنگ فارسی هم بود که کلی هموطنان استقبال شورانگیزی در بلاد کفر از خودشون نشون دادند که باید می دیدید.
.از اونجا یکراست به Big C""رفتیم و بانو تا ساعت 11 شب که پایان کار اونجا بود به خرید مشغول شد ، واز اونجا به هتل برگشتیم
شنبه 02/6/92--24/Aug/2013
صبح بعد از صبحانه به اصرار ارمیا به استخر رفتیم و تا ساعت 11 در حال شنا وقتی به اتاق برگشتیم دیدم بانو به همراه مبین اتمام وسایل رو جمع کردند خلاصه ساعت 12 اتاق رو تحویل دادیم و چمدانها رو نزد هتل امانت گذاشتیم و نهار رفتیم پردیس ساعت 2 بود که به هتل برگشتیم و دیدم اتوبوس منتظر ماست سوار شدیم و کلی ناراحت بودیم که تا ساعت 9 شب کلی باید تو فرودگاه الکی بچرخیم ولی تور لیدر هما ما رو غافلگیر کرد و به یک تور دیگه برد بنام Honey Farm
یا مزرعه عسل که خیلی جالب بود و کلی محصولات تولیدی با عسل داشت خلاصه از اونجا راه افتادیم و دقیقاً ساعت 6:30عصر در حالی که گیت ماهان تازه باز شده بود به فرودگاه رسیدیم ، بارهایمان را تحویل دادیم وکمی در فرودگاه چرخیدیم و بچه ها بقیه بت های باقی مانده در جیب پدر رو تبدیل به شکلات و خوردنی های جور واجور کردند، ساعت حدود 8:30 بود و همسفرانمان در سوار بر پرنده آهنین بال عزم برگشت به وطن کردیم. تا پایانی باشد برای سفری 8 روزه با همه جاذبه ها و تجربیات جدیدی که برای من و خانواده به همراه داشت.
والسلام