مدتی پیش کتابی می خواندم به نام " چادر کردیم رفتیم تماشا " . سفرنامه ای قاجاری مربوط به حاجیه خانم شیرازی.کتابی که خود می تواند مرجعی تاریخی باشد.خیلی عجیب است کسی در آن دوران که خواندن و نوشتن خود غریب بوده ، حاج خانمی به این شکل سفرش را روایت کرده.به این فکر می کردم که چقدر جالب است شاید 100 سال دیگر کسی جایی به طریقی گذرش به سفرنامه من برسد و با خود همین را بگوید که خیلی عجیب است کسی در آن دوره ( مقصود همین الان است ! ) نشسته است و نوشته است و...به عشق همین موضوع و امید به اینکه روزی در آینده نوشته های من شود جزو بسیار کوچکی از تاریخ ، قلم را سُر می دهم روی کاغذ:
من بهداد ، 36 ساله و هسرم کیانا 34 ساله ، ساکن تهران ، موزیسین ، تا کنون تجربه سفر به 15 کشور مختلف و 23 شهر را داشته ایم و اکنون می خواهم قصه یکی از سفر ها که شامل 4 کشور می شود را برایتان باز گو کنم.بدیهی ست که هر کدام از شهر ها برای خودشان کتابی می شود ! ولی چکیده ای از سفر را که خارج از حوصله تان نباشد روایت می کنم ...خودتان را آماده کنید...
آغاز سفر: خرداد ماه 1397
البته نه ! اصلِ ماجرا از حدود یک سال قبل شروع شده است ! وقتی تصمیم می گیریم سفری به فرانسه داشته
باشیم.پس...
مرداد ماه 1396
پس ازیک سفر هیجان انگیز به آفریقا (سفرنامه رویای آفریقا) تصمیم می گیریم سفری دیگر داشته باشیم این بار به اروپا.بعد ازتجربه سفربه شهرهای دیگراروپایی مانند یونان ، ایتالیا ، اسپانیا ، این باربرنامه را برای فرانسه چیده ایم.با بررسی های زیاد قرار بر شهریور همان سال شد.من هم مثل همیشه شروع کردم به جمع آوری مدارک وگرفتن وقت برای سفارت.متوجه شدم فرانسه به شرکت VFS سپرده شده و از این به بعد همه کارهای ویزا فقط در این شرکت انجام می شود و دیگر از صف و شلوغی درخیابان نوفل لوشاتو خبری نیست. مراجعه کردم به سایت VFS که لینکی گذاشته بود و ارجاع داده می شد به سایت خودِ سفارت فرانسه. درکمال تعجب دیدم مثلا به ترجمه شناسنامه نیازی نیست ویک کپی از شناسنامه کافیست! تا حالا ندیده بودم سفارتی ترجمه نیاز نداشته باشد! همه مدارک جمع آوری شد و وقت سفارت به راحتی رزرو شد برای اواخرخرداد. حالابشنوید از روز مراجعه ما به VFS . ساعت هشت و سی دقیقه صبح وقت سفارت رزرو شده. 6 صبح از خانه راهی شدیم تا به ترافیک صبحگاهی برخورد نکنیم. خیلی زود رسیدیم به ساختمان پالادیوم در زعفرانیه که محل شرکت است. ساعت مقرر فرا رسید و خیلی منظم و مرتب راهنمایی شدیم داخل. سالنی بزرگ پر از باجه. افرادی که پشت این باجه ها نشسته اند نه مامورِ سفارتند و نه کاره ای دیگر ازسفارت. فقط صرفا در نقش منشی مدارک را تحویل می گیرند و اگر کم و کسری باشد تذکر می دهند.
شماره ما را صدا می زنند و می رویم پشت باجه. خانم پشت باجه تا مدارک را می بیند می گوید عکس شما 3در 4 است در حالی که باید 5*3 در 5*4 باشد ! با تعجب می پرسم: در سایت سفارت زده 3 در 4 !! می گوید: به روز نیست ! می تونید برید و انجام بدید و برگردید. ما هم دوان دوان می رویم سمت مرکز شهر و عکاسی ای دوباره می کنیم و منتظر چاپ می شویم و حدود10.30 بر می گردیم. خانم پشت باجه تحویل می گیرد و می گوید: پس ترجمه شناسنامه کو ؟! من که استاد جمع آوری مدارک برای سفارت ها هستم (لااقل اینطور فکر می کردم) پرسیدم : لابد این هم به روز نیست ! با علامت سرِ تایید خانم پشت باجه سریع می رویم طبقه دوم همان ساختمان و دارالترجمه ای که قطعا منتظر شکاراست! ازمحلِ دفترشان پیداست. قیمت ها بالاست و من هرگز دم به تله نمی دهم و باز می رویم مرکز شهر و به قیمت مناسب انجامش می دهیم و حدود 1 عصر بر می گردیم. از آنجایی که من و همسرم بارها ویزای شنگن گرفته ایم من شکی نداشتم این بار مولتی یا همان چند بار ورود خواهد بود. به خاطرکارهای عکاسی و شناسنامه و دویدن های زیاد حسابی به نفس نفس زدن افتاده ایم وخیره به خانم پشت باجه نگاه می کنم و مشت هایم را گره کرده ام که یک بار دیگر بگوید فلان است و بیسار است و به روزش فلان است تا مشت ها را بالا بیاورم و بکوبم روی شیشه باجه و هواری بکشم و ...صبر کنید...! در همین افکار بودم که خانم پشت باجه به من خیره شد!
مشت هایم را گره کرده ام و آماده ام. ولی این نگاه از آن نگاه ها نیست ! جورِ دیگریست.سرد است. یخ کرده. غصه ای دارد ! می گوید : پاسپورت شما فقط دو ماه دیگر اعتبار داره ! دیگر چیزی نفهمیدم. باجه سیاه شد. آسمان سیاه شد.
آدم ها محو شدن. مشت هایم وا رفت. یعنی من ! بهداد ! مثلا استاد جمع آوری مدارک ! این همه نشسته ام و با دقت و وسواس مدارک جمع کرده ام و مدام بازبینی کرده ام آنوقت حواسم به پاسپورت ها نبوده! کیانا هاج و واج مرا نگاه می کند. نمی دانم مقصرم می داند یا نه . فقط می دانم احتمالا با دیدن چهره رنگ پریده من در آن لحظه، دلش برایم سوخته. بدون حرفی دستم را از سوراخیِ باجه می برم داخل و در میانِ نگاه یخ زده آن خانم مدارک را بر می دارم و در حالی که احساس می کنم همه آن فضا سکوت است و سرد، آن جا را ترک می کنم و کیانا در سکوت مرا همراهی می کند.تاکسی ای خبر می کنیم و دست از پا دراز تر بر می گردیم .
گرچه در نهایت در همان تاریخ سفری داشتیم به قبرس اروپایی، ولی تجربه ای بود تا همیشه یادم باشد که حتی چیزهای ساده و پیشِ پا افتاده را هم نباید هیچ وقت از قلم انداخت...!
چهار ماه بعدتر، وقتی من تسلیم نخواهم شد...
حالا از واقعه تاریخ گذرنامه ها چهار ماهی گذشته و من دوباره به سرم می زند تا وقت سفارت فرانسه را رزرو کنم. هدف را می گذاریم برای خرداد 1397 و من همین را در سایت اعلام میکنم. چند روز بعد در قالبِ ایمیلی وقت تحویل مدارک را اسفند ماه مشخص می کنند.
حتما تا حالا بارها در مورد مدارک مورد نیاز خوانده اید و شنیده اید. من به صورت خلاصه بار دیگر تکرار می کنم :
1-فرم درخواست شنگن که در سایت در دسترس است.
2-برگه رسیدِ وقتی که به شما داده شده است.
3-دو قطعه عکس رنگی 5*3 در 5*4
4-کپی ویزاهای شنگن
5-ترجمه شناسنامه به فرانسه یا انگلیسی
6-مدارک کاری و نامه اشتغال به کار یا مدارک ثبت شرکت و ...ترجمه شده
7- گردش 3 ماهه آخر حساب و نامه تمکن مالی به لاتین
8-کپی رزروِ محل اقامت و یا دعوت نامه اگر دارید...
9-بیمه مسافرتی
10-کپی بلیط رفت و برگشت.که البته رزرو کافیست.
تعداد درخواست روزهای سفر را بالا می برم. حدود 40 روز. تا به این شکل امکان گرفتن ویزای مولتی را افزایش بدهم. روز تحویل مدارک فرا می رسد. در همان ساختمان و همان فضایی که دفعه آخر با سردی مرا بدرقه کرد. ولی حالا فرق دارد و گرم است و به ما لبخند می زند. بر خلاف دفعه قبل همه چیز با آرامش پیش می رود و در آخر با پرداخت 85 یورو (60 یورو شنگن و 25 یورو VFS ) به نیم ساعت نکشیده آن جا ترک می کنیم. راس 14 روز بعد ایمیل و پیامکی برای من و همسر می آید و خبر آماده شدن جواب ویزا بار دیگر ما را به پالادیوم می کشاند و ویزای مولتی ست که لبخند را به لبانمان هدیه می دهد و شاد و سرخوش می رویم که رویا پردازی های سفرمان را آغاز کنیم.
نوروزِ 97 ، سر در گوشی !
تعطیلات نوروز است و من مدام هر جا که می نشینم و بلند می شوم و راه می روم سرم در گوشی است و تاریخ ها و پروازهای مناسب راچک می کنم. آغاز سال 97 است و خبرپشت خبرکه دلارو یورو می خواهد حماسه ساز شود! استرس گرفته ایم که مبادا نتوانیم طبق برنامه پیش برویم. بعد از کلی جست و جو و بالا و پایین برای 1 خرداد ماه بلیطی پیدا کرده ایم که به نسبت قیمتش بهتر است. حدود 850 هزار تومان .البته این بلیط فقط مسیر رفت است به پاریس با پرواز پگاسوس. حالا می ماند مسیر بازگشت.
برای تصمیم گیری در مورد مسیر های سفر ، من و کیانا همیشه حرکتی جذاب می کنیم و آن هم اینکه نقشه را باز می کنیم و می نشینیم بالای سرش و به کشور ها نگاه می کنیم و بررسی می کنیم که شهر ها و کشورها را چطور می توان طی کرد و کجا به کجا نزدیک تر است و شهرها را به هم ربط می دهیم.
تصمیم بر مونیخ می شود. باز هم با کلی جست و جو بلیط برگشت را با پرواز پگاسوس از مونیخ به تهران با قیمت 750هزار تومان راخریداری می کنیم.تا اینجا خیالمان ازبابت خرید بلیط راحت است ومی رویم برای انتخاب مسیرجا و مکان.
دل به دریا در انتخاب مسیرها. هرچه باداباد...
پاریس به نظر شهر جذابیست. خیلی از دوستانی که قبلا به پاریس سفر داشته اند، نظرشان بر این است که شهریست پر از آشغال و کثیفی و پر از مهاجر و دزد و... و جذابیتی ندارد. من هیچ وقت در این موارد اهمیتی به نظرات بقیه نمی دهم. چون خیلی وقت ها نظرات و دیدگاه ها بر اساس نظرات شخصی ست. من و همسرم هر دو دانش آموخته دانشگاه هنر هستیم و اتفاقات و بناهایی که درپاریس وجود دارد جزوِ کنجکاوی های همیشگی ما بوده و قطعا برایمان جذاب است.
تصمیم می گیریم 6 روز در پاریس باشیم. خانه ای پیدا می کنیم در پاریس به قیمت شبی 23 یورو برای دو نفرمان. البته اتاق یک خانه هست با تمام امکانات. من همیشه خانه ها را از سایت ایربی ان بی انتخاب می کنم .(Airbnb) که البته در ایران فیلتر است ! باید با شماره ای غیر از ایران ثبت نام کنید و شماه یک ویزا کارت را در آن ثبت کنید. من این کار را از طریق یکی از دوستان خوبم در خارج از ایران انجام داده ام. این تجربه فوق العاده است. شما تصور کن . می روی داخل خانه آدمی از یک فرهنگِ دیگر و خانه و دکوری به سبک و سیاق زندگی خودش و شام و صبحانه ای با او میل می کنی و مدام با هم گپ و گفت های هیجان انگیز دارید.البته به ازای مبلغی که پرداخت کرده ای خیالت هم از بابت تمیزی و مرتب بودن و امکانات راحت است . فقط یادتان باشد : در این سایت بعضی از صاحب خانه ها لقبِ superhost دارند. یعنی همه نظرها در موردآن ها مثبت است. بنابراین قطعا تجربه بهتر و جذاب تری خواهید داشت.این از پاریس.
یادم است چند وقت پیش فیلمی دیدیم به نام In Bruges. بروژ نام شهری است در بلژیک. آنقدر فضای این شهر زیبا و قرون وسطایی و جذاب بود که همان جا من و کیانا نگاهی معنادار به هم کردیم و تصمیم گرفتیم روزی به آن جا سفر کنیم و حالا وقتش است. مسیرش از پاریس با اتوبوس فقط 4 ساعت است. پس شهر بعدی هم مشخص شد. رویاییکه حالا به حقیقت پیوست.
در نقشه که بررسی میکنیم می بینیم بهتر است خانه را در شهری حد فاصل بروژ و بروکسل اجاره کنیم تا به هر دو مقصد مسلط باشیم. در همان حدِ وسط به شهری نقلی و کوچک برخورد می کنیم که نامش دندرمونده هست. (Dendermonde) اتاقی پیدا می کنیم در خانه ای لوکس و زیبا با قیمت شبی 21 یورو برای دو نفرمان. این هم از مقصد دوم...
شهر Dendermonde
مقصد سوم در دست بررسی است. مقصدی که هم جذاب باشد و هم به مونیخ نزدیک باشد تا مسیر بازگشت آسان تر شود . نتیجه مان به شهر پراگ ختم می شود. شهری که همیشه عکس هایش را دیده ایم و زیاد در موردش شنیده ایم. فاصله اش تا مونیخ حدود 4 ساعت با اتوبوس است و چه گزینه ای بهتر از این. اتاق خانه ای در نزدیکی مرکز شهر را اجاره می کنیم به قیمت حدود 18 یورو شبی برای دونفرمان. قیمتی عالی !
وقتی در انتها به دنبال خانه ای در مونیخ هستیم به روستایی کوچک و سر سبز در دامنه های آلپ بر میخوریم که فاصله اش حدود 1 ساعت تا مونیخ است. ولی آنقدر دلربایی می کند عکس هایش که تصمیم را می گیریم. چند روز آخر را در این روستا به استراحت و آرامش سپری می کنیم. اتاقی در خانه ای کلبه ای و زیبا به قیمت شبی 21 یورو می شود آخرین مقصدمان.
روستای Fischbachau
شکار اتوبوس و قطار
یکی از بهترین شرکت های اتوبوس رانی در همه اروپا شرکتِ Flexibus است.مرتب و منظم و امن و راحت و سرِوقت.پاریس تا بروکسلِ بلژیک را می خرم نفری 18 یورو. پراگ تا مونیخ را می خواهم قطار بخرم ولی بلیط تمام شده. می گذارم هر وقت به پراگ رسیدیم انجامش دهیم. از بروکسل به پراگ هم چون مسافت زیاد است پرواز داخلی رایان ایر را خریده ام نفری 45 یورو. البته با بارِ 20 کیلو چون شک دارم کوله هایمان را بتوانیم وارد پرواز کنیم.
به قول شاعر : میخواهم روی ابرها همدم ستاره ها شوم !
روز ها گذشت و ما به روز پرواز رسیده ایم. ساعت چهار و سی دقیقه صبح با پرواز اطلس جت تهران را به مقصد استانبول ترک می کنیم. بعد از توقفی 3 ساعته در فرودگاه آتاتورک، راهیِ پاریس می شویم.
ساعت حدود 1 عصر است و ما در فرودگاه شارل دو گل ِ پاریس فرود آمده ایم. مثل همیشه از گوگل مپ کمک می گیرم تا آدرسی را که صاحب خانه برای ما فرستاده را به ما نشان دهد. برای سوار شدن به متروی پاریس و البته همه وسایل نقلیه در شهر، بهتر است از کارت های مدت دار استفاده کنید.کارت ها به این شکل است که شما هر روزی آن را خریداری کنید تا یکشنبه اعتبار دارد. ما وقتی می رسیم دوشنبه است و مسلما برای ما خرید این کارت بسیار مفید است. چرا که حدود یک هفته از اعتبارش مانده. 27 یورو برای هر نفر پرداخت می کنیم ودوعدد کارت میخریم که باید عکس های 3 در 4 خودمان را هم ضمیمه کارت کنیم.
خانه پلاک 14
وقتی سوار مترو می شویم اولین چیزی که توجهمان را جلب می کند حجم بالای مهاجران و غریبه ها در شهر است . آنقدر زیاد هستند که حتی ممکن است در ابتدا کمی ناراحتتان کند و کیفتان را محکم تر بچسبید و مراقب باشید. گرچه همیشه و همه جا باید مراقب بود، ولی هر چه می گذرد آسوده تر می شویم و عادت می کنیم و با فضا انس می گیریم.
مسیر حدود 45 دقیقه طول می کشد و جایی که حدس می زنم خانه مان است پیاده می شویم. ولی ظاهرا حدود یک ربعی اشتباه کرده ام. در سفر همیشه همین اشتباه کردن هاست که جذاب است. چون در اشتباه شما مسیرهایی را می بینی که توریست ها ی عادی نمی بینند. حالا در خیابانی هستیم بسیار سرسبز و عریض و زیبا. لذت می بریم تا به خانه مان می رسیم.
خانه ای زیبا در انتهای کوچه. در را می زنیم و خانمی میانسال و خوشرو به استقبالمان می آید. نامش سیلواناست. با همسرش در این جا زندگی می کند و البته وقتی ما رسیده ایم او در منزل نیست. خانه ای که همه دکورش از چوب است و پله ای باریک و چوبی چشم را سمت طبقه بالا راهنمایی میکند که ظاهرا اتاق ما همان جاست.پله ها را رو به بالا طی می کنیم. یک سرویس بهداشتی بزرگ و 2 اتاق. یکی از اتاق ها ظاهرا پر است و اتاق دیگر تمیز و مرتب انتطار مارا می کشد. می رویم داخل برای استراحتی کوتاه و جابه جا کردن وسایل و آماده شدن برای اولین پاریس گردی مان.
خانه سیلوانا و پنجره اتاق ما که زیرِ شیروانی مشخص است
اتاق طبقه بالا...
حیاط پشتی از نگاهِ ما ....
برج آزادیِ آن ها !
کسی که می آید تهران ابتدا شاید برود برج آزادی و عکسی بیندازد! کسی که می آید پاریس می رود کجا ؟دقیقا . برج ایفل. پاریس در همین نگاه اول برای ما شهر جذابی ست. پر است از بناهای جذاب و ساختمان های زیبا و کافه های شلوغ و خیابان های سنگفرش شده ای که همیشه و هر ساعت انتظار قدوم مبارک توریست ها را می کشند . ولی تناقض هم زیاد دارد. مانند همین مهاجران و غریبه های بسیار زیادی که همه جای پاریس هستند. اصلا مانند همین برج ایفل...!
برای من برج ایفل یک تناقض است. سازه ای فلزی و بزرگ که فقط بزرگ است! به نظرم زیبایی ای به شهر اضافه نکرده که هیچ، تناقض زیادی با همه بناهای دیگر دارد. این تناقض دقیقا برای من هنگامی اتفاق افتاد که به زیر این سازه فلزیِ عظیم و عجیب رفتم !
این برج پربازدید ترین بنای جهان است ! در سال 1887 میلادی توسط گوستاو ایفل ساخته شده به مناسبت یک نمایشگاه برای صدمین سال سالگرد انقلاب فرانسه. در همان زمان هم فرهیختگان دوران به ساخت آن اعتراض کردند. ارتفاعش 324 متر است و 10 هزار تن وزنش.
خدا بیامرز.....
سازه فلزی عجیب !
ژیگولیِ ژولیده !
خیابان های پاریس گرم است.جذاب است.انرژی دارد.می توانی ساعت ها در یک کافه بنشینی و رفت آمد های توریست ها را دید بزنی و وقت بگذرانی. می توانی ساعت ها فقط به هوای یک فنجان قهوه بنشینی و نگاهت را بیندازی به خیابان و نظاره کنی و در افکارت غرق شوی.
پاریس یک آرتیست است. یک هنرمند. البته از آن ژولیده ها و شلخته هایش! ازآن شلخته های هنری که گرچه شلخته است ولی خوش رنگ و لعاب است. خوب می پوشد. همه هارمونی ها را در پوشیدنش رعایت می کند. به تو لبخند می زند. می دانید؟ از آن هنری هایی که موهای فرِ شلخته و به هم ریخته ای دارد ولی وقتی خوب براندازش می کنی انگار که باید همین باشد. و تو دوستش داری ! پاریس ما را در آغوش گرفته است و ما در خیابان هایش غرق شده ایم !
کمی با ما قدم بزنید...
در مسیرِخانه گوژپشت...
در یکی از روزها و در مسیر پیاده روی های طولانی مان، به سمت کلیسای نتردام، برخورد می کنیم به بنای (Arc de Triomphe) همان طاق پیروزی و یا حتی نصرت خودمان! طاقی به افتخار سربازانی که درطول تاریخ فرانسه به ویژه زمان حکومت بناپارت جان خود را فدا کرده اند. در دیواره های این بنا نام فرماندهان و سربازان نقش بسته و مقبره یک سرباز گمنام هم در زیر آن بنا شده. آتشی هم به یاد سربازان گمنام همواره روشن است.
راه را ادامه می دهیم. به نظرم پیاده روی بهترین روشِ جهانگردیست. همه شهر را می توانید سِیر کنید و همه اش را حس کنید.
رسیده ایم به معروف ترین کلیسای جهان. نتردام. عظمتش در همان نگاه اول جذبمان می کند. بنایی برای قرن 11. این کلیسا زیباترین اثر عصر گوتیک است.کامل شدن این بنا حدود 200 سال طول می کشد و البته در طی این همه سال بارها مرمت و بازسازی شده. بسیار شلوغ است و صفی طولانی دارد.برای دیدن آن نیازی به تهیه بلیط نداریم وکافیست کمی صبر داشته باشیم تا صف پیش برود. بعد از یک بازرسی مختصر وارد می شویم.
ما در شهرهای اروپایی کلیسا زیاد دیده ایم. کوچک و بزرگ. ولی تاکنون به این زیبایی و عظمت ندیده ایم. فضایی فوق العاده معنوی و جذاب و بنایی با معماری دیدنی و مثال زدنی. دقایقی را در آن سپری می کنیم و تصمیم می گیریم از سقف آن هم دیدن کنیم .بلیطش 4 یورو است. ولی حتما باید آنلاین خریداری کنیم که همین موضوع پشیمانمان می کند به علت نداشتن کردیت کارت !
فلافلِ پاریسی !
به دنبال خیابانی هستیم که پراست از غذاهای خوشمزه. راه را از پشت کلیسای نتردام ادامه می دهیم. روبرویمان پلی است که به نظر کمی مشکوک می آید ! هیچ وسیله نقلیه ای ظاهرا از روی آن عبور و مرور نمی کند و پر است از جمعیتی که دارند اتفاقی را نظاره می کنند . کمی پیش می رویم. پل را بسته اند. پیانویی بزرگ وسط پل قرار داده اند و نوازنده ای حرفه ای پشت آن مشغول نواختن است.در ذهنم به این فکر می کنم که مسلما هر روز این پیانو را نمی برند و بیاورند ! قطعا همیشه همین جاست ! من و همسرم از ایران می آییم...هر دو موزیسین هستیم و کار حرفه ای مان موسیقی ست. در کشوری که زندگی می کنیم کنسرت های حرفه ای همیشه در خطر کنسل شدن هستند و هنرمندان ممنوع الکار می شوند ! آن وقت در این سرِ دنیا در این شهر ، روی پلی ، پیانویی گذاشته اند و پل را بسته اند و هر روز کسی می آید و اجرا می کند و می رود ! ما چه می بینیم ؟ پلی قدیمی و زیبا ، رودِ سن که از زیر پل می گذرد ، بناهای قدیمی با معماری بی نظیر در اطرافمان و نوای موسیقی ای که ترکیب شده با صداهای موتور و ماشین هایی که در خیابان های اطراف در گذرند و دوچرخه هایی که از میان پل و کنار پیانو عبور می کنند و موتوری که وقتی وارد پل می شود برای ادای احترام خاموش میکند و آن طرف دوباره روشن میکند و همه این ترکیب می شود همان موفرفریِ زیبا و ژولیده...!
نمی توانیم از روی پل به سادگی عبور کنیم . پاهایمان شل شده .توقف می کنیم و ساعاتی را به نوازنده و رود سن و مردمی که مثل ما برایشان سخت بوده عبور از روی پل خیره می شویم و لذت می بریم.
پلیس های گشت با اسب !
کمی زنده بشنوید...
مسیر را ادامه می دهیم به سمت شکم گردی مان ! خیابان Le Marais. آن طرف پل است .پاتوقی برای شکم گردها . همیشه شلوغ است و شنیده ایم فلافل های خوبی می شود در آنجا پیدا کرد . البته که فلافل های خودمان هیچ کم ندارد.ولی آنقدر از آن تعریف می کنند که به امتحانش می ارزد.
سرِ هر فلافلی که می رسیم جمعیت بیداد میکند. فلافل دانه ای هفت و نیم یورو ! البته از مواد و مصالح چیزی کم ندارد. ولی به هر حال هفت و نیم یورو است ! مغازه دار چه می داند هفت و نیم یورو برای ما می شود چقدر ! ولی به هر حال تا اینجا آمده ایم به عشق فلافل. می خریم و می رویم در گوشه ای از رود سن در آرامش می نشینیم و بدون اینکه مبلغش را ضرب و تقسیمی کنیم می خوریم و چشمانمان را می سپاریم به جریان آب. خوشمزه است . بزرگ و لذیذ ...
هیایوی رود سن...
لووِر؟! لووور؟! لوورو؟!...
درشهرموزه ای ست که بیایی پاریس و یک بار تجربه اش نکنی خودت راپاریس نیامده حساب کن !موزه ای با 38000 اثر ! بزرگ ترین موزه هنر. فقط 8 میلیون بازدید کننده در سال دارد و دیدنش کار یک روز و سه روز و یک هفته نیست.لوور همان است که همه با هرم شیشه ای وسط بنا آن را می شناسند.
وقتی وارد سالن بزرگ ورودی می شویم بلیط را باید از فروشگاهی در انتهای آن خریداری کنیم. نفری 15 یورو. آنقدر دیدن این موزه زمان بر است که می توانید بلیط های دو روزه و سه روزه و حتی یک هفته ای خریداری کنید که البته کمی قیمتش به صرفه ترهم هست.
ما 3 تمدن را انتخاب می کنیم. مصرو ایران و بین النهرین.از روی لیست و نقشه ای که درب ورودی به ما داده شده انتخاب مسیر می کنیم . چون مسیرها بسیار متفاوت است و بازدید از هر بخشِ موزه زمان بر.از تمدن مصر آغاز می کنیم که البته بسیار شلوغ است.اگر بخواهید از هر اثر هم عکاسی کنید باید زمان زیادی را معطل بمانید تا نوبتتان بشود.
بعد از دیدن تمدن مصرتصمیم می گیریم قبل از رفتن به بخش ایران و بین النهرین، ازتابلوی مونالیزای داوینچی هم دیدن کنیم.تابلویی که آنقدر معروف است و پر سروصدا که در مسیر خیلِ عظیم جمعیت به سمت آن روانه است ! ما هم با این جمعیت به اتاقی وارد میشویم درحالی که نمی دانیم ما داریم می رویم یا جمعیت ما را می کشاند ! باجمعیت، روبروی دیواری بزرگ متوقف می شویم. ظاهرا انتهای مسیر است.از بین سرها به سختی راهی برای دیدن پیدا می کنم و به دنبال این اثر فاخر هستم. دیوار که ظاهرا خالیست . باز هم خوب نگاه می کنم و از صدای شاتر دوربین ها معلوم است چیزی این جاست !
ناگهان تابلویی را میبینم در وسط دیوار که آنقدر کوچک است که به زور می توان تشخیص داد ایشان همان سرکار بانو مونالیزاست ! تابلویی شاید 60 سانتی و بسیار کوچک برخلاف بزرگیِ شهرتش! در پشت یک محفظه شیشه ای است و برایش سر و کله می شکنند این جمعیت مشتاق و در چشمان همه یک " این چرا اینقدر کوچک است ؟! " مشخص است و واضح ! تازه می گویند این اصل آن هم نیست ! اصلش به شدت مراقبت می شود.
بدون تلاش بیشتری بر می گردیم. به محض آن که سر را بر میگردانیم یک اثر زیبای نقاشی و حیرت انگیز به اندازه تمام ابعاد دیوارِ پشت خودنمایی می کند ! اثری از رامبراند. شما بگو به تعداد انگشتان دو دست تماشاچی داشته باشد ! همه سرشان به لبخند زدن خانم مونالیزا گرم است ولی این سمت شاهکاری بر روی دیوار است که از بدِ شانسِ نقاشش در همان اتاقیست که بانو حضور دارند ! شاید اگر اتاقش را عوض کنند بخت با او هم یار باشد و کمی طرفدار پیدا کند !
انبوه جمعیت پشت در اتاق خانم مونالیزا !
عکسی به دشواری...
نقاش بد اقبال...!
می رویم به سمت تمدن ایران و بین النهرین . در بدو ورود عظمت این تمدن و شاید نزدیکی ای که ما با این تمدن احساس می کنیم خیره مان می کند و حظش را می بریم.
آثار ارزشمند تمدن ایران را در لوور می شود به دو دسته تقسیم کرد :
الف) آثار ایران باستان در موزه لوور که مربوط به سه دوره تاریخی هخامنشیان، عیلامیان و قبل از عیلامیان است.
ب) آثار ایران در دوره اسلامی که مربوط به شاهکارهای هنری ایران بعد از دوران ساسانی است.
علاوه بر این ها، آثار ارزشمند بابلی و اکدی دیگری نیز در اکتشافات ایران بدست آمده است که اکنون در بخش بین النهرین موزه لوور به نمایش گذاشته شده است. این آثار که منشا ایرانی ندارند، در دوران باستان توسط پادشاهان ایرانی به عنوان غنیمت به ایران آورده شده بودند.
درحال لذت بردن از این تمدن عظیم و آثار به جامانده از آن هستیم که ناگهان با تعدادی هنرجوی طراحی روبرو می شویم . در بین تمدن ما نشسته اند و طراحی می کنند و استاد آن ها مشغول توضیح در مورد تاریخ ایران و بین النهرین است و چقدر ما کیف می کنیم . لحظه ای با خود فکر می کنم چقدر خوب است. هر چقدر کم ولی چند اثر از ایران در این جا حضور دارد تا بلکه در یکی از معروف ترین موزه های دنیا روزانه صدها بیننده با لذت می بینند و بیشتر و بیشتر با تمدن ما آشنا می شوند . تمدنی که خیلی از اثرش و فرهنگش در کشور خودمان خبری نیست و فراموشش کرده ایم.
این قاب تزئینی که احتمالا سربازان گارد جاویدان پارسی را نشان می دهد، قسمتی از تزئینات داخلی کاخ آپادانای شوش بوده است.
هنر هخامنشی، مملو از نقش های حیوانات اساطیری است. هر جانوری دارای نیروی سحرآمیز و فرمانروای قلمرو خویشتن است. انسان از ابتدا به این نیروها غبطه خورده و برای دستیابی به آنها کوشیده است.
این قاب تزئینی به ارتفاع ۱۲۰ و عرض ۱۱۷ سانتی متر از آجرهای لعاب دار چند رنگ با زمینه آبی و سبز ساخته شده است. در این قاب دو خدای محافظ هخامنشی پشت به هم نشسته اند. این گونه جانوران را لاماسو یا گوپِت می نامند. گوپِت یا لاماسو یکی از جانوران اساطیری بالدار است که با سر انسان، تن گاو یا شیر و بال عقاب یا شاهین نمایش داده می شود.
این اثر یکی از بقایای ۳۶ سرستون کاخ آپادانای داریوش اول در شوش است که در پی کاوش های اولین گروه باستان شناسان فرانسوی در سال ۱۸۹۰ میلادی کشف و به موزه لوور منتقل شد.جالب است بدانید برای انتقال این سرستون بزرگ که مغایر با توافق نامه حفریات باستان شناسی در ایران بود، هر قطعه را به قطعاتی کوچکتر خرد می کردند و سپس در صندوق های بزرگ چوبی قرار می دادند و به پاریس می فرستاند. در موزه لوور قطعات شکسته را به هم وصل می کردند و بعد از بازسازی به نمایش می گذاشتند.
اِستل قانون حمورابی که آن را قدیمی ترین قانون نامه بشری می دانند.لوح حمورابی که خود غنیمت ایرانیان (عیلامیان) بود، این بار به عنوان غنیمت باستان شناسان فرانسوی به پاریس و موزه لوور منتقل گردید. هرچند که بعدها یک نمونه بدلی از آن ساختند و به دولت ایران اهدا نمودند. نمونه بدلی قانون حمورابی هم اکنون در موزه شوش نگهداری می شود.
متاسفانه بیشتر آثاری که در موزه حضور دارند زبانشان فرانسوی است. همه تابلوهای راهنما و حتی آدم هایی که برای راهنمایی توریست ها حضور دارند همه و همه فرانسوی حرف می زنند . شما انگلیسی حرف بزن آن ها فرانسوی جواب می دهند . شما فارسی حرف بزن آن ها بی توجه فرانسوی چیزی می گویند ! مصداق ضرب المثل لنگه کفش در بیابان نعمتیست تا می شنویم کسی نیمچه انگلیسی ای می داند می خواهیم در آغوشش بگیریم !
یکی از راه هایی که من در سفرهام همیشه از آن استفاده می کنم ، امکان اسکنِ گوگل ترنسلیت است. اپِ گوگل ترنسلیت را نصب کنید. گزینه اسکن را بزنید و دوربین گوشی تان را روی متن بگیرید. بعد زبان را انتخاب می کنید و در آخر ترجمه را بزنید. گرچه گوگل ترجمه اش همچین آش دهن سوزی هم نیست، ولی به هر حال با کمی تلاش و جابه جا کردن فعل و فاعل درست می شود و قطعا در چنین مواردی که خیلی در زبان احساس غربت می کنید کمکِ بزرگیست!
لوور را ترک می کنیم.صبح ساعت هشت و سی دقیقه وارد شده ایم و اکنون 6 عصر است و دیگر توانی نداریم ادامه دهیم.باقی تمدن ها را می گذاریم برای سفر های آینده.
محوطه بیرونی لوور...
رقیبی سرسخت برای نتردام...!
یکی دیگر از جاهای بسیار دیدنی در پاریس قطعا کلیسای سکرِکور است.(Sacre Coeur) .این کلیسا در یک بلندی است که دید بسیار جذابی از شهر هم به شما می دهد و در محله ای بسیار زیبا قرار دارد . برای رسیدن به آن باید خط متروی M2 را سوار و در ایستگاه Anvers پیاده شوید . هم می توانید پیاده تا پایین کلیسا بروید و هم با فانیکولار. ترن هایی که تک واگنه هستند و به وسیله ریلی شیب دار و تسمه ای که آن را می کشد با سرعت کم ولی راحت شما را به ارتفاع می رساند. البته ما هم فانیکولار را انتخاب کردیم.
به نظرم این کلیسا جزو زیباترین بناهای پاریس است. در بالای تپه ای در محله زیبای مونت مانتره و پربازدید ترین بعد از کلیسای نتردام است و در رقابتی شدید هستند در جذب توریست و دلربایی.البته این بنا بسیار جدیدتر از نتردام است و تاریخ ساخت آن مربوط می شود به قرن 19. ورودی ندارد و می توانید به راحتی وارد شوید.
البته پیشنهاد من این است که حتما در فضای بیرون کلیسا هم که پارک کوچک سرسبزی دارد کمی بنشینید و استراحت کنید و ساختمان زیبای کلیسا را هم از بیرون با دقت بیشتری بررسی کنید و از نمای پاریس هم در ارتفاع حسابی لذت ببرید. به همه این ها نوای موسیقیِ نوازندگانی که در همین اطراف مشغول نواختن هستند هم اضافه کنید.
وقتی کارتان با کلیسا به اتمام رسید در گوگل مپ تایپ کنید Montmantre و ادامه دهید.به طرف یکی از زیباترین محله های دنیا.کوچه پس کوچه های جذاب پر از فروشگاه های سوغاتی و هنری. ما هم راه را با لذت ادامه می دهیم.
این جا محله ایست پر از هنرمندان نقاش و موزیسین و پر از کافه های شلوغ و پرهیاهو. اصلا در بعضی از شهر ها هر چه کافه می بینی شلوغ است. همه مردم شهر در کافه ها هستند ! من تا کنون در شهر های معروف اروپا کافه ای ندیدم که خالی باشد ! این فرهنگ کافه نشینی قطعا به رونق کسب و کار در شهر ها بسیار کمک می کند. نه تنها در شهر های توریستی که حتی در شهرهای معمولی تر در اروپا هم این چنین است .
در پاریس که غوغاست! در این محله که اصلا جای سوزن انداختن نیست. وسط خیابان را هم که هنرمندان نقاش بسته اند.آثارشان را به نمایش گذاشته اند و اگر بخواهیم، از ما هم طرحی می زنند . قیمت ها از حدود 20 یورو به بالاست.و البته کسب وکارشان هم بد نیست و سرشان شلوغ است.
وقتی می خواهید از این محله خارج شوید راه رو به پایین و رو به شهر است. لذت می بریم هم چنان از زیبایی کوچه ها و خیابان های اطرافمان و در گوگل مپ تایپ می کنم (Jean Rictus) و راه را مستقیم به سمت آن ادامه می دهیم.
از کوچه خیابان های سنگفرش عبور می کنیم و به میدانی میرسیم که در حقیقت باغی کوچک است و دیوارنگاره ای جذاب دارد. دیواری به مساحت 40 متر با مضمون عشق. این دیوار توسط فردریک بارون در سال 2000 شکل گرفته. حرکتی جدید وخلاقانه که کلی سر وصدا به پا کرد. 612 قطعه کاشی بر روی دیوار نصب شده که روی آن 311 بار جمله دوستت دارم به 250 زبان مختلف دنیا نقاشی شده است. این دیوار به نوعی نماد صلح و عشق به شمار می رود . در روی دیوار و بین نوشته ها نقاط قرمز رنگی می بینیم که نشان یک قلب شکسته است و بارون می خواسته نشان دهد که همیشه می توان با صلح و دوستی و عشق قلب های همه مردم دنیا را به هم پیوند داد.
بارون در سفر هایش توانست 3 دفتر را با 1000 بار کلمه دوستت دارم توسط مردم مختلف با زبان های مختلف از همه جای دنیا پر کند و در قالب کتابی هم به چاپ برساند. والبته که ما هم دوستت دارم به زبان مادری خودمان را پیدا می کنیم و عکسی به یادگار می اندازیم.
خوب دقت کنید زبان مادری را روی دیوار می خوانید...
به یاد آقا شکرالله قناد سر محله مان !
حتما شنیده اید که پاریس یک شیرینی معروفی دارد به نام ماکارون . یکی از روزهایی که مشغول کشفِ شهر هستیم و بعد ازیک پیاده روی طولانی ، تصمیم می گیریم که این شیرینی را امتحان کنیم و نخورده شهر را ترک نکنیم !
کافه ای جذاب پیدا می کنیم که از قضا جای خالی هم دارد . به صاحب کافه می گوییم یک ماکارونِ تازه اش را همراه با چای برایمان بیاورد. می آورد . دانه ای دو و نیم یورو.
نمی دانم بعضی از دوستان که می آیند پاریس و این همه تعریف از این شیرینی می کنند آیا شیرینی خوب در همین ایران خودمان نخورده اند و یا قنادی سر محله شان دست پخت بدی دارد و یا صرفا چیزی شنیده اند و در حس آن فرو رفته اند که حتما باید خوشمزه باشد. بالاخره پاریس است و ماکارون هایش ! آنقدر هم کوچک است که با یک لقمه می شود ناپدیدش کرد .2 عدد ماکارون و دو فنجان چای می شود 15 یورو !
بماند که چایش هم کیسه ای بود !
سمفونی مردگان !
یکی از مکان هایی که در پاریس باید دید قبرستان معروف پرلاشز است(Pere-lachaise). با متروی M2 در ایستگاهی به همین نام پیاده میشویم.نامش قبرستان است. ولی به نظرم یکی از ناب ترین آثار هنری را در همین جا خواهید دید !
متحیر هستیم . این جا پربازدید ترین قبرستان دنیاست. بیش از 4 میلیون بازدید کننده در سال ! هر قبر یک اثر هنریست. گویی لج و لج بازی بوده بین همسایگان در قبرها . یک نفر می میرد ، آن وقت صاحب عزا ها گفته اند مردم چه بگویند ؟! همین طور که زشت است ! آن وقت در رقابت با همسایه بغلی اش اثری فاخر خلق کرده و به عنوان یاد بود به جای سنگ قبر استفاده کرده !
بعضی از قبرها خانوادگی اند و خانه ای که نه ، قصری بنا کرده اند با شکوه و چند طبقه و اعضای این خاندان تا کنون همچنان در طبقات جای می گیرند. خلاصه که قصرهای آن دنیاشان را نیز پیشاپیش بنا کرده اند! گرچه این قبرستان مشخصا برای افراد خاص از جامعه است ولی با خودم فکر می کنم می میری هم این طور بمیری !
کلی ذوق و شوق داریم تا مستقیم برویم آن جایی که برای ما ایرانی ها بسیار ارزشمند است. بر سر مزارِ صادق هدایت. در محلی دربالای محوطه قبرستان و در میان انبوهی از شمشادها، هدایت را می بینیم. حالمان دگرگون می شود. تنها نبود. دور تا دورش پر است از گل و گلدان ! و این نشان از آن دارد که تنهایش نمی گذارند.کمی با او خلوت می کنیم...
از پشت سر کسی سلام می کند . آن هم ایرانی ! خانمی که از ما می پرسد خاکِ غلامحسین ساعدی کجاست ؟ و ما متوجه می شویم که او هم همین نزدیکی هاست . به سختی و از روی عکسی نا واضح در اینترنت پیدایش می کنم.
البته در این قبرستان انسان های بزرگ دیگری هم حضور دارند که هر کدام سنگ قبرشان حکایتیست .بزرگانی چون : اسکار وایلد ، فردریک شوپن ، ادیت پیاف ، ژرژ بیزه ، انتونیو روسینی و...
راستی برای دیدن این موزه زیبا نیازی به تهیه بلیط نیست و ورودی رایگان است.
اسکار وایلد
فردریک شوپن
می دانم که بعضی از خیابان های پاریس را نباید از دست داد.مانند خیابانی که مولن روژ آنجاست(Moulin rouge) کلوپ شبانه ای که در سال 1889 آغاز به کار کرد.معنی اسمش می شود آسیاب بادی سرخ ...
و یا خیابان معروف سن ژرمن.جایی که در قرن 17 دهکده ای بوده و کافه ای معروف در آن است که پاتوق بزرگانی چون همینگوی و پیکاسو و سارتر بوده.کافه فلوره. ( De Flore )
و یا در نزدیکی متروی Odeon و در نزدیکی کلیسای نتردام یکی از قدیمی ترین کافه رستوران ها ی جهان قرار دارد.جایی که معروف است به کافه دایره المعارف. کافه پروکوپ. (Procope) این کافه تاسیس سال 1686 است و همیشه میزبان فیلسوفان و بزرگان ادبی بوده است.
همچنین با متروی M4 می توان به پارک لوکزامبورگ رفت.جایی که ما برای استراحت انتخابش می کنیم واین پارک که متعلق به کاخ لوکزامبورگ است ، هدیه ای ایست از بناپارت به فرانسه.صندلی هایی هم دور تا دور چمن های پارک است که طراحی آن ها متعلق است به سال 1923 میلادی !