روز هفتم
صبح زود خانه محبوبم را به قصد چیانگ رای ترک کردیم. مسیر بین چیانگ مای تا چیانگ رای حدود سه ساعت طول میکشید. در راه، به چشمههای آب گرم جالبی برخوردیم که بعضیشان فقط چشمهای ساده نبودند؛ آب با فشار از دل زمین به هوا پرتاب میشد و فوارهای از بخار و گرما را در فضا پخش میکرد. ارتفاع این فوارهها گاهی به پنج متر هم میرسید و فواصل پاشش آنها بین دو تا پنج دقیقه متغیر بود.
کنار چشمهها بازارچههای سنتی بهپا شده بود. پیرزنی با سبدی در دست، تخممرغهایی را که در آب داغ چشمه آبپز شده بودند، میفروخت. عطر تخممرغهای تازه با بوی گوگرد ترکیب شده بود و تجربهای خاص را رقم میزد. در امتداد جاده، بساط فروش فلفل قرمز، میوههای گرمسیری و سوغاتیهای محلی به چشم میخورد. همه چیز حالوهوای یک توقف دلچسب بین راه را داشت.

بازارچههای کنار چشمه آب گرم
مقصد اصلی ما معبد مدرن و باشکوه Wat Rong Khun بود؛ معبدی کاملاً سفید که چشم هر بینندهای را خیره میکرد. ورودی معبد پلی بود که انگار از روی جهنم عبور میکرد. نمایشی از جهنم و مجسمههای ترسناک شیاطین، فضای خاص و متفاوتی به آن داده بود.
دیدن این معبد حدود یک ساعت زمان میبرد و در کنار آن دو موزه نقاشیهای معاصر نیز قرار داشت. محوطه بزرگ و زیبای معبد پر از گردشگرانی بود که از همه جای دنیا آمده بودند. برخلاف معبدهای رایج شهر چیانگ مای، این معبد ورودی داشت و قیمت بلیط نفری ۱۰۰ بت بود. به همین دلیل، خیلی شلوغ بود و باید برای بازدید کمی صبور بودیم.

معبد مدرن و باشکوه Wat Rong Khun
بعد از بازدید معبد، برای ناهار به رستورانی رفتیم که درست کنار مسجد اصلی شهر چیانگ رای قرار داشت. مسئول رستوران، خانمی مهربان بود که همراه پیرزنی مشغول آماده کردن افطار برای مسجد بودند.
وقتی ناهارمان را خوردیم و از جلوی مسجد رد میشدیم، فضای خاص آن توجه ما را جلب کرد. میزها را مرتب و آماده افطار چیده بودند، اما هنوز غذایی روی میز نبود.
پس از ناهار به هتل برگشتیم تا کمی استراحت کنیم. برنامه شب ما گشت در بازار شبانه چیانگ رای بود. بازار کوچک و خلوت بود و نیم ساعت بیشتر طول نکشید که آن را بگردیم.
چون برنامه خاصی نداشتیم، به درخواست همسرم به سمت همان مسجدی که برای ناهار رفته بودیم رفتیم. فاصله بازار تا مسجد حدود پنج دقیقه بود. ما تقریباً یک ساعت پس از آغاز افطار رسیدیم و تازه به یادمان آمد که آن شب، شب قدر بود. مسلمانان مشغول افطار بودند و وقتی وارد مسجد شدیم، با روی باز و مهربانی از ما استقبال کردند. کنار میزی نشستیم و برایمان چای ماسالا، میوه و شیرینی آوردند؛ لحظهای گرم و به یادماندنی در میانه سفر.

مراسم پذیرایی شب قدر در مسجد
از آنجایی که آن شب، شب قدر بود، پس از افطار، مراسم پذیرایی دیگری ساعت ۹ شب برگزار شد. از ما دعوت کردند که برای شام بمانیم. داوطلبانی از خانههای خود مواد غذایی مختلفی آورده بودند تا از روزهداران پذیرایی کنند. هر گروه، میز مخصوص به خود داشت و این میزهای پذیرایی در اطراف میزهای افطارکنندگان چیده شده بود. هر کس میتوانست هر غذایی که دوست داشت بردارد و بخورد.
فضا بسیار صمیمی و دلپذیر بود و ما از دیدن فرهنگ و تفاوت سنتهایشان لذت بردیم. شام پس از نماز عشاء سرو شد. نکته جالبی که فهمیدم این بود که اهل سنت در نمازشان قنوت نداشتند.
مراسم تا ساعت ۱۱ شب ادامه داشت و پس از آن، مسجد تقریباً خالی شد و دیگر مراسمی برگزار نشد؛ نه دعایی و نه نمازی. به طور استثنا، آن شب مسجد تا صبح باز بود.

تجربه حضور در آن مسجد آنقدر جذاب و دلنشین بود که تا روز عید فطر، هر روز در هر شهری که بودیم، رفتن به مسجد را از برنامههای روزانهمان حذف نکردیم.
گفتوگو با مردم یک کشور دیگر و تجربه فرهنگ و آداب و رسومشان از نزدیک، یکی از جذابترین و تکرار نشدنیترین بخشهای سفر است که هر بار حس تازهای به ما میبخشد.
روز هشتم
اولین برنامه امروز، بازدید از آبشار Khun Korn در منطقه جنگلی Khun Korn Forest Park بود. مسیر رسیدن به آبشار حدود نیم ساعت طول کشید و از میان جنگلهای انبوه موز و بامبو میگذشت. راه پرپیچوخم اما بسیار زیبا و چشمنواز بود؛ سایهروشن درختان، صدای پرندگان و خنکای هوای صبحگاهی، مسیر را لذتبخشتر میکرد.
وقتی به آبشار رسیدیم، صدای ریزش آب از دور شنیده میشد و لحظهبهلحظه به آن نزدیکتر میشدیم. آبشار با ارتفاعی حدود ۷۰ متر، نمایی باشکوه داشت. جریان آب قوی و زلال بود و منظره آن، میان دیوارههای سبزپوش کوهستان، بسیار تماشایی به نظر میرسید.

آبشار Khun Korn
بعد از دو ساعت گشتوگذار در آبشار، راهی مقصد بعدی شدیم: معبد Wat Huay Pla Kang و مجسمه باشکوه Guan Yin. این معبد با ساختاری کاملاً چینی و معماری چشمنواز، شامل ۱۲ طبقه است که در هر طبقه، مجسمههای چوبی مقدس با اندازهها و ابعاد مختلفی به نمایش گذاشته شدهاند.
پلههای معبد را یکییکی بالا رفتیم و هر طبقه چشماندازی متفاوت و آرامشبخش داشت. مجسمههای حکاکیشده با دقت و ظرافت خاص، حس احترام و معنویت را در فضا جاری میکردند.

ساختمان معبد چینی فاصله کمی با مجسمه عظیم الهه رحمت (Guan Yin) داشت. هر دو بنا روی تپههایی مشرف به شهر ساخته شده بودند و تنها چند دقیقه با یکدیگر فاصله داشتند. برای راحتی گردشگران، اتوبوسهای برقی رایگان بین این دو نقطه در رفتوآمد بودند و توریستها را از یک تپه به تپهی کناری منتقل میکردند.
مجسمه الهه رحمت با ارتفاعی حدود ۸۰ متر، یکی از بزرگترین مجسمههای این نوع در تایلند است. بخش پایینی مجسمه توخالی بود و بازدیدکنندگان میتوانستند با پرداخت مبلغی، با آسانسور به قسمت بالای آن بروند و از منظرهای بینظیر بهرهمند شوند.
در مقابل این مجسمه باشکوه، پلههایی قرار داشت که با دو اژدهای سفید عظیم در دو طرف تزیین شده بودند. این پلهها، علاوه بر کارکرد اصلیشان، خود بهتنهایی یکی از دیدنیترین بخشهای مجموعه بودند. از آنجا که معبد و مجسمه روی تپه قرار داشتند، منظرهی شهر چیانگرای در پایین دست، دیدنی و آرامشبخش بود.

مقصد بعدی ما، بازدید از روستای گردندرازها بود؛ جایی که زنان آن در گذشته با انداختن حلقههای فلزی به دور گردن خود، نهتنها از سنتهای قبیلهای پیروی میکردند، بلکه اعتقاد داشتند این حلقهها آنها را از حمله ببرها محافظت میکند. این رسم با گذر زمان باعث بلندتر دیده شدن گردن زنان میشد، چرا که حلقهها بهتدریج و در طول سالها اضافه میشدند.
امروزه گرچه دیگر خطری از جانب ببرها وجود ندارد، اما این سنت همچنان برای جذب گردشگر ادامه یافته است. با این حال، وقتی فهمیدیم ورودی بازدید برای هر نفر ۳۰۰ بت است و امتیاز بازدیدکنندگان تنها ۳.۵ از ۵ بود، تصمیم گرفتیم از دیدن این روستا صرفنظر کنیم.
باقی مانده روز را به گشتوگذار در یک بازارچه محلی گذراندیم و پس از آن، مثل شبهای گذشته، در برنامه افطار مسجد شرکت کردیم؛ تجربهای گرم و صمیمی که به بخشی جداییناپذیر از سفرمان تبدیل شده بود.
روز نهم
گشتوگذار ما در شمال تایلند به پایان رسید و وقت آن بود که به سمت جنوب، یعنی بانکوک، بازگردیم. با توجه به اینکه مسیر چیانگ رای تا بانکوک حدود ۱۲ ساعت طول میکشید، تصمیم گرفتیم این مسیر طولانی را به دو بخش ۶ ساعته تقسیم کنیم. راستش را بخواهید، بچهها بیش از ۶ ساعت نشستن در ماشین را تاب نمیآوردند.
مقصد میانی ما شهر Lampang بود. طبیعت چشمنواز تایلند در طول مسیر، سختی رانندگی طولانی را برایمان قابل تحملتر میکرد.
پس از رسیدن به هتل و استراحت کوتاه، به تنها جاذبه شاخص شهر که یک معبد نیمهکاره بود سر زدیم تا آن روز هم عکسی به یادگار داشته باشیم و سفری بهیادماندنی را با خاطرات تازه به پایان برسانیم.

روز دهم
مقصد بعدی ما شهر ساحلی پاتایا بود. مسیر از Phitsanulok تا پاتایا حدود ۷ ساعت طول میکشید. بخش ابتدایی مسیر، بهخاطر مناظر سبز و طبیعت آرامشبخش، دلچسب و دلپذیر بود، اما در دو ساعت پایانی که وارد بافت شهری شدیم و از مناطق شلوغ و بیروح عبور کردیم، رانندگی خستهکنندهتر شد.
از بانکوک تا پاتایا تنها حدود یک ساعت راه است، اما این مسیر از دل اتوبانهایی درهمتنیده و چندلایه عبور میکند. اگر کمک گوگلمپ نبود، احتمالاً در میان چندراههها و پیچهای گیجکننده مسیر، گم میشدیم.
یکی از جذابترین بخشهای هر سفر، تفاوتهای فرهنگی است. در تایلند، برخلاف ایران که رنگهای صورتی و بنفش را بیشتر مختص خانمها میدانند، این رنگها را میشود روی تاکسیها، کامیونها و حتی تریلیها دید! انگار این رنگها برای وسایل نقلیه عمومی محبوبتر از هر جای دیگری هستند.
وانتهای شاسیبلند برندهایی مثل فورد، تویوتا و میتسوبیشی در اینجا فقط برای بارکشی استفاده میشدند و حکم همان وانت آبی نیسان را داشتند. گاهی از دیدن رانندگان این ماشینهای بزرگ شگفتزده میشدم؛ مرد یا زنی ریزنقش با چهرهای مهربان و آفتابسوخته، با لباسی ساده از ماشین بیرون میآمد، انگار همین حالا از مزرعه برگشته باشد.
هرچقدر از خونسردی، آرامش، و سادهزیستی مردم تایلند بگویم، کم گفتهام.

ماشین های بنفش و صورتی و بارکشی با شاسی بلند های برند
بهدلیل خستگی مسیر طولانی، برای روز دهم سفر برنامه خاصی نداشتیم. تنها گشتی کوتاه در یک بازارچه صنایع دستی زدیم. برای رسیدن به آن، به انتخاب خودمان، از نوار ساحلی شلوغ و پرهیاهوی معروف پاتایا عبور کردیم که در واقع پاتوق اصلی توریستهای تور پاتایا بود. ترافیک سنگین و ازدحام جمعیت آنقدر زیاد بود که همان یکبار دیدن برایمان کافی بود.
از آنجایی که فردای آن روز عید فطر بود، با شوخی از همسرم پرسیدم: «فکر میکنی توی پاتایا مسجد پیدا میشه؟» با کنجکاوی گوگلمپ را باز کردیم و وقتی «mosque in Pattaya» را جستجو کردیم، نتیجه ما را شگفتزده کرد: حدود ۱۸ مسجد در شهری که بسیاری از ایرانیان آن را صرفاً مناسب سفرهای مجردی میدانند!
خیلی مشتاق بودیم مراسم عید فطر را در جمع مسلمانان اهل سنت تجربه کنیم و با آیین و رسومشان آشنا شویم. بنابراین، غروب به یکی از همین مساجد رفتیم تا در مراسم افطار شرکت کنیم. جالب آنکه این مسجد، اولین جایی بود که پس از ده روز سفر، چند ایرانی را دیدیم.
البته این ایرانیها توریست نبودند؛ ساکنان پاتایا بودند و شغلشان تورلیدری برای مسافران ایرانی بود. با خنده گفتند که فقط در ماه رمضان گذرشان به مسجد میافتد! پس از چند دقیقه گپوگفت، قرار گذاشتیم فردا صبح ساعت ۸ برای شرکت در مراسم عید فطر دوباره به مسجد برویم.
روز یازدهم
صبح ساعت ۸ به مسجد Darul Ibadah رسیدیم. فضای مسجد کاملاً پر شده بود و جمعیت زیادی برای نماز عید فطر آمده بودند. نکته جالب و دلگرمکننده این بود که معبدی که در کنار مسجد قرار داشت، فضای پارکینگ خودش را در اختیار نمازگزاران گذاشته بود تا ماشینها به راحتی پارک شوند؛ همزیستی مسالمتآمیز از نزدیک قابل لمس بود.
نماز را در کنار جمعیت بزرگ مسلمانان خواندیم. برخلاف آنچه در ایران رایج است، نماز عید بسیار کوتاه بود و خبری از قنوت هم نبود. پس از پایان نماز، نوبت به پذیرایی رسید که بهطور شگفتانگیزی مفصل و باشکوه بود. انواع غذا، میوه، دسر و حتی بستنی سرو میشد!
همه، چه خانمها و چه آقایان، با بهترین لباسهایشان آمده بودند. خانمها آرایش کرده بودند و کفشهای پاشنهبلند به پا داشتند؛ همهچیز حالوهوای عید داشت، با رنگ و لعاب محلی خودشان.
مراسم پس از پذیرایی به پایان رسید. پیرزنها به کودکان عیدی میدادند، اسکناسهایی که با لبخند و دعای خیر همراه بود. شرکت در این مراسم برای ما تجربهای بسیار دلنشین، گرم و بهیادماندنی بود؛ لحظهای خاص از سفری پر از کشف و ارتباط.

عید فطر در پاتایا
بعد از مسجد، راهی باغ گیاهشناسی Nong Nooch شدیم. پیشتر باغهای گیاهشناسی کشورهای دیگر را دیده بودیم و همیشه یکی از بخشهای دوستداشتنی سفرمان بودند، بنابراین انتظار داشتیم اینجا هم تجربهای مشابه و جذاب باشد. اما متأسفانه این بار کمی ناامید شدیم. شاید بهتر بود اسم این مجموعه را «پارک ژوراسیک» بگذارند!
تنوع گیاهی در این باغ خیلی کم بود و بیشتر فضای پارک پر شده بود از مجسمههای کوچک و بزرگ حیوانات، مخصوصاً دایناسورها. پارک نسبتاً کوچک بود و میشد به راحتی با پای پیاده همه جای آن را گشت، اما ما مجبور شدیم هزینه اضافی برای گشت با اتوبوس پرداخت کنیم چون فکر میکردیم پارک بزرگتر است. ورودی هم نفری ۳۰۰ بت بود، حتی برای کودکان، که نسبتاً گران محسوب میشد.
پارک به چند بخش تقسیم شده بود: گلهای ارکیده، کاکتوسها، گلهای آپارتمانی و بنسایها که فقط با اتوبوس میشد به آنها دسترسی داشت. همه گیاهان در گلدان قرار داشتند! در کنار آن، مجسمههای متنوعی به چشم میخورد؛ از دایناسورهای در اندازههای مختلف تا مجسمههای نمادین دین محلی. همانطور که قبلاً گفتم، تایلندیها استاد ساخت مجسمههای بزرگ و باشکوه هستند. نمایش فیلها هم بود که با پرداخت هزینه بیشتر میشد از آن دیدن کرد. علاوه بر این، دریاچه و بخشهای مختلف دیگری هم وجود داشت.
اگر امکان گشتوگذار با ماشین را در تایلند ندارید، شاید این باغ بتواند جذاب باشد، در غیر این صورت توصیه نمیکنم وقت و هزینهتان را صرف این پارک کنید. تایلند پر از مکانهای طبیعی زیبا و کمنظیر است که بسیار ارزشمندتر از این تجربهی نسبتاً گران و نهچندان چشمگیر است.

باغ گیاهشناسی Nong Nooch
بعد از گشت و گذار در پارک و صرف غذا، از روی نقشه یک ساحل نسبتاً خلوت و دور از هیاهوی توریستی انتخاب کردیم. در مقایسه با سواحل زیبای دیگر تایلند که در روزهای بعدی تجربه کردیم، سواحل پاتایا چندان دلچسب نبودند. آب ساحل کدر و بوی نامطبوعی داشت؛ احتمالاً ساختمانها فاضلاب خود را به این ساحل تخلیه میکردند.
با این حال، بچهها از شنبازی و شنا کردن در آب لذت بردند و ما پس از چند ساعتی سرگرمی، به هتل بازگشتیم.

روز دوازدهم
این روز بهترین روز ما در پاتایا بود. پاتایا یک باغوحش بزرگ و کامل دارد که تنوع حیواناتش بسیار چشمگیر است. ما پیشتر کیفیت و قیمت باغوحش بانکوک را با Khao Kheow Open Zoo در پاتایا مقایسه کرده بودیم و در نهایت، باغوحش پاتایا را که از جاهای دیدنی پاتایا هست انتخاب کردیم. هزینه ورودی برای هر بزرگسال ۳۵۰ بت و برای کودکان بالای ۹۰ سانتیمتر، ۱۲۰ بت بود. هزینه ورودی خودرو نیز جداگانه دریافت میشد.
گشتوگذار در این باغوحش تمام روز شما را میگیرد. باغوحش به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول را میتوان پیاده یا با ماشینهای برقی کرایهای (هر دستگاه ۵۰۰ بت) گشت. اگر ماشین دارید، پیشنهاد من این است که این بخش را پیاده بپیمایید چون قفسها نزدیک به هم هستند و سوار و پیاده شدن ماشین چندان صرفه ندارد.
اما بخش دوم به دلیل وسعت زیاد و فاصله قفسها، حتماً باید با ماشین طی شود؛ این قسمت محل نگهداری حیوانات وحشی است.
در کل، پرندگان، میمونها و پروانههای آبی آزادانه در باغ پرسه میزدند. هر حیوانی که در مستندهای حیاتوحش دیدهاید، از کرگدن و اسبآبی گرفته تا پنگوئن، در این پارک حضور داشتند. حتی برای بزرگسالان هم گشتوگذار در این باغوحش فوقالعاده جذاب و هیجانانگیز بود.
در نهایت باید بگویم که تنها بخش واقعا جذاب پاتایا برای ما همین باغوحش بود. البته پارک آبی و آکواریوم هم گزینههایی بودند که میتوانستیم به برنامهمان اضافه کنیم، اما به دلیل کمبود وقت، و با توجه به امتیاز کاربران اولویت را به باغ گیاهشناسی دادیم. ضمن اینکه پارک آبی با کودکی دو ساله هم چندان مناسب نبود.

برنامهی شبمان به گشتوگذار در بازار شبانه Thepprasit Night Market گذشت. در مقایسه با بازار شبانهی چیانگمای، این بازار حرف زیادی برای گفتن نداشت. اجناس تکراری، فضای نهچندان خاص، و شلوغیِ بدون جذابیت آن باعث شد خیلی زود خسته شویم.
بهدلیل همراهی بچهها، و البته علاقه نداشتن خودمان، از رفتن به خیابان معروف Walking Street و مناطق اطراف آن صرفنظر کردیم. واقعیت این است که حتی اگر شرایطش را داشتیم، باز هم دلیلی برای بازدید از آن خیابان نمیدیدیم.

بازار شبانه Thepprasit Night Market
مکان دیدنی که به دلیل دیدن مشابه آن در سفرمان و محدودیت وقت و قیمت ورودی گرانش از برنامه حذف کردیم، Sanctuary of Truth در پاتایا بود.
روز سیزدهم
صبح زود راهی پوکت شدیم. مسیر پاتایا تا پوکت حدود ۱۴ ساعت بود، بنابراین تصمیم گرفتیم این مسیر طولانی را در دو روز طی کنیم و مقصد میانی انتخاب کنیم. برنامهی آن روز شامل بازدید از غار Phraya Nakhon بود، اما متأسفانه به دلیل بارش باران، غار بسته شده بود و اجازهی ورود به ما داده نشد. البته این بازدید را در مسیر برگشت از پوکت به بانکوک انجام دادیم که از زیباییهای خیرهکنندهی آن خواهم گفت.
مقصد میانی ما شهری به نام Thap Sakae بود که بهخاطر برنامهی بازدید از غار، نزدیکتر به بانکوک انتخاب شده بود. مسیر پاتایا تا Thap Sakae حدود ۶ ساعت طول کشید. هتلمان به ساحل بسیار نزدیک بود و تا غروب آفتاب توانستیم از شنا در اقیانوس تمیز و خلوت آنجا لذت ببریم.

روز چهاردهم
از Thap Sakae تا پوکت حدود ۸ ساعت راه بود. در مسیر از میان جنگلهای انبوه پالم عبور کردیم؛ همه جا سرسبز و زیبا بود و این مناظر به قدری دلنشین بودند که خدا را بابت این ترتیب سفرمان شکر میکردیم. خوشحال بودیم که ابتدا شمال تایلند را گشتیم و سپس به سمت جنوب رفتیم؛ چرا که جنگلهای جنوب بسیار سرسبز و زیباتر از شمال بودند. اگر اول جنوب را میدیدیم و بعد به شمال میرفتیم، خشکی جنگلهای شمال ممکن بود کمی دلزدهمان کند.
نزدیک غروب به پوکت رسیدیم و هر چه درباره زیبایی این مسیر بگویم، کم گفتهام.

از آنجایی که هوا تاریک شده بود، برنامهای برای آن روز نداشتیم. تنها کاری که کردیم این بود که از طریق سایت www.phuketislandtours.com — که صاحب خانهمان معرفی کرده بود — برای صبح روز بعد تور جزیره فی فی را رزرو کنیم. پرداخت تور فقط با کردیت کارت امکانپذیر بود و گزینه پرداخت نقدی وجود نداشت. چون خودمان ماشین داشتیم، فروشنده تور پوکت آدرس را از طریق واتساپ برایمان فرستاد و خواست صبح ساعت ۹ آنجا حاضر باشیم.
هزینه تور برای هر بزرگسال ۱۱۰۰ بت و برای دخترم ۱۰۰۰ بت بود. علاوه بر این، ورودی پارک بینالمللی ۴۰۰ بت برای هر بزرگسال و ۲۰۰ بت برای دخترم حساب شد. در نهایت، مجموعاً ۴۲۰۰ بت بابت تور پرداختیم.
تور شامل صبحانه، ناهار، عصرانه مختصر، اسنورکلینگ، گشت جزیره فی فی، بازدید از خلیج مایا (Maya Bay) و جزایر خایی (Khai Islands) با قایق پرسرعت بود و تا ساعت ۵ عصر ادامه داشت.
روز پانزدهم
طبق قرار، ساعت ۹ صبح در محل تور جزیره فی فی حاضر بودیم. علاوه بر ما، حدود ۱۵ نفر دیگر هم در قایق بودند که از کشورهای هندوستان، ژاپن و انگلستان آمده بودند. پس از جمع شدن همه و صرف صبحانهای سبک که شامل شیرینی، بیسکویت، نان و مربا، چای، آبمیوه و میوه تازه بود، ساعت ۱۰ حرکت کردیم. یک ساعت طول کشید تا به جزیره فی فی رسیدیم.
در فی فی، حدود دو ساعت فرصت داشتیم تا به انتخاب خودمان یا در جزیره گشت بزنیم یا اسنورکلینگ کنیم. جزیره بسیار زیبا بود و ما از شن بازی و شنا در ساحل و ناهار مفصل سلفسرویسی که توسط مسلمانان جزیره تهیه شده بود، لذت بردیم.
در مسیر بازگشت، از غار وایکینگها و ساحل میمونها عبور کردیم. مقصد بعدی منطقهای محصور شده با صخرههای بلند و پوشیده از درخت بود. در اینجا جلیقههای شنا پوشیدیم و نیم ساعتی در آبهای اقیانوس شنا کردیم.
سپس به ساحل حفاظتشده و زیبای مایابی رسیدیم؛ جزیرهای کوچک با شنهای سفید که تنها از طریق شکافی باریک میتوان وارد آن شد. درختان کهنسالی نیز این ساحل را احاطه کرده بودند. شنا در این ساحل ممنوع بود و ما حدود یک ساعت آنجا ماندیم.
مقصد نهایی، اسنورکلینگ در ساحل جزیره خایی بود. این منطقه بسیار شلوغ بود اما ماهیهای رنگارنگ و زیبایی داشت که باعث شد زمان خوبی را آنجا سپری کنیم.

تور فی فی
بعد از یک روز پرکار و شلوغ، برنامهمان به پایان رسید و بچهها حسابی خسته بودند. قبلاً فکر میکردیم دو روز پشت سر هم میتوانیم هم به تور جزیره فی فی برویم و هم به تور جزیره جیمز باند، اما حساب خستگی و مسیر طولانی را نکرده بودیم. چون با ماشین قصد بازگشت داشتیم، دلمان نمیخواست لب مرز زمانی به بانکوک برسیم. به همین دلیل توافق کردیم حداقل یک روز زودتر بانکوک باشیم و تور جیمز باند را کنسل کردیم.
برای روز بعد برنامهمان را به پوکتگردی اختصاص دادیم.
یکی از چالشهای سفر طولانی، بهخصوص با بچه، نگهداری لباسهای تمیز است. از ابتدای سفر تقریباً یک شب در میان لباس بچهها را با دست میشستیم، بهخصوص جاهایی که بیشتر از یک روز اقامت داشتیم، چون لباسها سریع خشک نمیشدند. اما حالا دیگر لباسهای خودمان هم کثیف شده بود.
من و همسرم متوجه شدیم که در کنار خیابان یا مغازههای خشکشویی، لباسشوییهایی وجود دارد. از یک فروشگاه 7-Eleven پودر لباسشویی به قیمت ۳۰ بت خریدیم. ماشینهای لباسشویی در سایزهای مختلف وجود داشتند و ما یک لباسشویی سطلی با ظرفیت ۱۰ کیلو انتخاب کردیم. برندهای ماشینها سامسونگ یا الجی بودند و همه اتوماتیک.
ماشین لباسشویی نزدیک خانهمان بود. لباسها را داخل ماشین ریختیم و به خانه برگشتیم. بعد از حدود یک ساعت، برگشتیم و لباسهای شسته شده را از ماشین خارج کردیم.
اقامتگاه ما فضای بسیار خوبی برای پهن کردن لباس داشت. ۴ سوییت وجود داشت که حیاطی مشترک داشتند و جلوی هر سوییت یک بند رخت آهنی قرار داشت. برخلاف هتلهای دیگر که معمولاً امکانات شستشو و خشک کردن لباس به این صورت نبود، اینجا همه چیز فراهم بود.
خانه کناری خالی بود و با دو بند رخت و کلی چوبرختی، تمام لباسهایمان کاملاً تمیز و خشک شدند. ناگفته نماند که هوا هم خیلی کمک کرد و فردای آن روز کاملاً آفتابی بود.

لباس شویی کنار بعضی مغازه ها
روز هفدهم
بعد از چند روز متوالی شنا و گشت و گذار در طبیعت، تصمیم گرفتیم امروز را با بازدید از یکی از جاذبههای فرهنگی پوکت آغاز کنیم. مقصد اولمان معبد زیبای Wat Chalong بود. این معبد شامل چندین بنای دیدنی است که بنای اصلی آن، ساختمانی سهطبقه با معماری چشمنواز بود. طبقه سوم چشماندازی فوقالعاده از جزیره پوکت را به نمایش میگذاشت.
در یکی از بخشهای معبد، با بنایی خمرهمانند و تقریباً سهمتری مواجه شدیم که در معابد دیگر مشابهش را ندیده بودیم. بازدیدکنندگان برای دعا و طلب مغفرت، مقداری ترقه از معبد خریداری میکردند. مسئول معبد ترقهها را روشن میکرد و داخل این خمره میانداخت. چند ثانیه بعد، صدای بلندی که یادآور چندین هفت ترقه همزمان بود، در فضا میپیچید و حجم زیادی دود از دهانه کوره خارج میشد — چیزی شبیه به ۷ ترقه اما با قدرت ۵۰ تای آن!
رسم جالب دیگری هم دیدیم که شبیه فال گرفتن بود. لیوانی بزرگ حاوی چندین چوب پلاستیکی باریک — چیزی شبیه چوب بستنی اما کمی بزرگتر و با نوشتههایی روی آنها — در اختیار افراد قرار میگرفت. لیوان را به آرامی تکان میدادند تا یکی از چوبها روی زمین بیفتد. به نظر میرسید این چوب نمایانگر «فالی» برای آن روز شخص بود.

معبد زیبای Wat Chalong
بعد از معبد Wat Chalong، مسیرمان را به سمت بازار سبزیجات پوکت ادامه دادیم. یکی از لذتهای ما در سفر دیدن بازارهای محلی و تجربه خوراکیهای جدید و سبک زندگی مردم عادی هر منطقه است. در این بازار، آبزیان عجیب و غریب، میوهها و سبزیجات خاصی دیدیم که بسیاری از آنها برایمان تازگی داشتند و بعضیها حتی اسمشان را هم نمیدانستیم! این بخش واقعاً برایمان جالب بود و پر از حس کشف و تجربه.
بعد از بازار، برای اولین بار در طول سفر تصمیم گرفتیم سری به یک مرکز خرید بزنیم — مرکز خرید Jungceylon که در نزدیکی همان بازار قرار داشت. راستش را بخواهید، اصلاً اهل خرید از مال و فروشگاههای لوکس نیستیم، اما حس کردیم برای تنوع و اینکه کاملتر پوکت را ببینیم، بد نیست چند ساعتی آنجا هم گشت بزنیم.
مرکز خرید بسیار بزرگ و شلوغ بود. فروشگاههای متنوع با اجناس برند و گرانقیمت، مخصوص افرادی بود که اهل خرید و گشتوگذار در مراکز تجاری هستند. اما برای ما که خرید، بخش مهمی از سفر نیست، این بازدید بیشتر از روی انجام وظیفه بود تا لذت.
بعد از حدود دو ساعت گشتن در مال، خسته به سمت اقامتگاه برگشتیم. این قسمت، چیز خاصی برایمان نداشت — اما خب، حالا دیگر میتوانستیم با خیال راحت بگوییم که آن قسمت از سفر را هم تجربه کردهایم.


برنامه آن روز تمام شده بود و وقتی به هتل رسیدیم، هنوز حدود دو ساعت تا غروب آفتاب وقت داشتیم. از آنجایی که هتلمان نزدیک آبشار Kathu Waterfall بود، تصمیم گرفتیم قدمزنان به سمت آن برویم. مسیر حدود نیم ساعت طول کشید و در میان راه از مناظر زیبا لذت بردیم.
اما وقتی به آبشار رسیدیم، خبری از آب نبود! معلوم شد که این آبشار فصلی است و در این زمان سال خشک شده بود. کمی ناامید و دستخالی، راه برگشت را پیش گرفتیم، ولی حداقل از طبیعت و مسیر زیبای رفت و برگشت کیف کردیم.

روز هجدهم
روز هجدهم صبح زود بیدار شدیم و قصد داشتیم پوکت را ترک کنیم. اما با صحنه جالبی روبرو شدیم. آن روز آخر هفته و تعطیلات بود. جلوی بیشتر خانهها میزهایی چیده شده بود که رویشان خوراکیها و وسایل مختلفی گذاشته بودند. صاحبخانهها با نگاه به خیابان انگار منتظر کسی بودند.
وقتی جلوتر رفتیم، تعدادی موبد جوان از معبد را دیدیم که به صف از مقابل خانهها عبور میکردند. آنها نذریها را جمع میکردند و پس از دریافت، برای صاحبان خانه دعا میخواندند.

با پوکت خداحافظی کردیم و راهی شهر Chumphon شدیم که حدود ۷ ساعت با پوکت فاصله داشت. مسیرمان از میان جنگلهای پالم و کوههای سرسبز و زیبا میگذشت. هتل ما تا ساحل حدود نیم ساعت فاصله داشت و تا غروب آفتاب دو ساعت وقت داشتیم که در آبهای زلال و زیبای اقیانوس شنا کنیم. ساحل واقعاً متفاوت و چشمنواز بود.
اما یک مشکل پیش آمد: طوطیماهیهایی که کنار ساحل صخرهای بودند! چون از سمت ساحل شنی شنا کرده بودم و حواسم نبود عمق آب کنار صخرهها چقدر کم است، وقتی به آنجا رسیدم، زانوهایم محکم به صخرهها و طوطیماهیها برخورد کرد. کف دست و زانوهایم خراش برداشت و دردش واقعاً زیاد بود. این هم از آخرین تجربهام در شنا در اقیانوس بکر!

روز نوزدهم
در مسیر رفت، برنامه بازدید از غار Phraya Nakhon به خاطر بارش باران انجام نشد و به همین دلیل این گشت را به روز نوزدهم و هنگام بازگشت موکول کردیم. از هتل تا غار حدود دو ساعت راه بود. وقتی رسیدیم به ابتدای مسیر، گفتند راه راحت نیست و حدود ۲ کیلومتر پیادهروی دارد. چون برنامه دیگهای نداشتیم تصمیم گرفتیم حتماً غار را ببینیم.
هوا گرم بود و خورشید مستقیم روی سرمان میتابید. تنها مشکلمون پسر کوچکم بود که راه نمیرفت و از گرما کلافه شده بود. مسیر بسیار زیبا بود؛ اول از صخرههایی عبور کردیم که کنار اقیانوس بودند، بعد به ساحل شنی با درختان کاج رسیدیم. بعد از ساحل، یک مسیر سربالایی و صخرهای بود که باید ازش بالا میرفتیم تا به غار برسیم. در مجموع حدود دو ساعت پیادهروی داشتیم.
وقتی به غار رسیدیم، زیبایی آن خیرهکننده بود. دو غار که سقف هرکدام سوراخهایی داشت و نور آفتاب از آنها به داخل میتابید. زیر هر سوراخ، جنگل کوچکی سبز شده بود ولی اطراف غار را استالاگمیتها پوشانده بودند. در وسط غار بزرگتر، معبد کوچکی بود که نور مستقیم از بالا روی آن میتابید. اگر بخواهم مکانهای دیدنی تایلند را امتیاز بدهم، به اینجا ۵ از ۵ میدهم! زیبایی آن واقعاً مسحورکننده بود و ارزش تمام سختی مسیر را داشت.
برای برگشت، از قایقهایی استفاده کردیم که از ساحل کاج شنی تا ورودی غار میانبر میزدند و باعث شدند مسیر برگشت خیلی راحتتر شود. موقع رفت هم میتوانستیم از قایقها استفاده کنیم اما دوست داشتیم مسیر زیبای پیادهروی را تجربه کنیم. هزینه هر قایق هم ۱۰۰ بت بود.

غار Phraya Nakhon
بعد از بازدید از غار و صرف ناهار، راهی بانکوک شدیم. بعد از حدود ۴ ساعت به شهر رسیدیم. هتل را در مرکز شهر رزرو کرده بودیم تا دسترسیمان به جاذبهها راحت باشد. از داخل شهر که عبور میکردیم، شلوغی و ترافیک شدید همراه با برجهای بلند، من را یاد فیلمهای شهر توکیو میانداخت!
روز بیستم
برنامه امروز شامل بازدید از دو معبد و کاخ پادشاهی بود. اما با دیدن عکسهای کاخ در اینترنت و تجربه گشتهای قبلی در تایلند، تصمیم گرفتیم کاخ را حذف کنیم چون برایمان تازگی نداشت.
ابتدا به معبد هندو Sri Maha Mariamman Temple رفتیم. داخل معبد اجازه عکاسی نداشتیم. معبدی کوچک اما پر از مجسمههای رنگارنگ و تزئینات زیبا بود. جلوی درب ورودی مجبورمان کردند قبل از ورود ماسک بزنیم؛ وقتی دلیلش را پرسیدیم گفتند به خاطر کوچک بودن فضا و حفظ سلامت مردم، این کار اجباری است.
اما وقتی برگشتیم، ماشینمان جریمه شده بود! قانونی که در کشور خودمان اجرا نمیشود! کنار ورودی پارکینگها و کوچهها تا دو متر علامت گذاری شده بود( جدولهای کنار پیاده رو قرمز رنگ شده بود ) که پارک کردن آنجا ممنوع بود. چرخ جلو ماشینمان را با زنجیری مثل قفل دوچرخه بسته بودند.
همسرم با پرسوجو از مردم فهمید که باید حضوری به اداره پلیس برود. سوار موتور شد و راهی اداره پلیس شد. اما در ابتدا اشتباه راهنمایی شده بود و به اداره پلیس غیر مرتبط با جرایم رانندگی رفت! نهایتاً با کلی دوندگی به اداره پلیس درست رسید و بعد از چانهزنی جریمه ۱۰۰۰ بت را به ۷۰۰ بت کاهش داد و پرداخت کرد. ۵ دقیقه مانده به بازگشت همسرم، یک سرباز موتوری آمد و قفل را باز کرد. در کل حدود یک ساعت معطل شدیم!
مقصد بعدی معبد Wat Arun Ratchawararam Ratchawaramahawihan بود که کنار یک رودخانه پرآب و زیبا و روبروی کاخ بزرگ بانکوک قرار دارد. معبد اسکله دارد و برخی توریستها با قایق به آنجا میآیند، اما ما با ماشین رفتیم. بنای مرکزی معبد بلند و چهار بنای کوچکتر مشابه در اطراف آن قرار دارند که همه با کاشیها و سرامیکهای شکسته تزیین شدهاند. مکان بسیار زیبایی بود که دیدنش ارزش داشت. در اینجا به توریستها آب متبرک داده میشد.

معبد Wat Arun Ratchawararam Ratchawaramahawihan
شب برنامهای نداشتیم. به هتل برگشتیم، وسایلمان را جمع کردیم و باقی وقت آزاد را به قدم زدن در بازارچهها و خیابانهای شلوغ و پرهیاهوی اطراف هتل گذراندیم.
روز بیست و یکم (روز آخر)
پرواز ما ساعت ۱۰ شب بود. متأسفانه به توصیه دوستانی که گفته بودند همه چیز در بانکوک ارزانتر است، بخشی از خرید سوغاتی را به روز آخر موکول کرده بودیم. اما بازار اصلی که معرفی شده بود، یعنی Chatuchak Weekend Market، فقط آخر هفتهها باز بود و روز بازگشت ما چند روزی با آخر هفته فاصله داشت. بنابراین مجبور شدیم به پاساژهای اطراف بازار مراجعه کنیم. پس از ساعتها گشتوگذار، سوغاتیها را با تنوع کمتر و قیمتی حدود دو برابر نسبت به شهرهای دیگر خریدیم.
وقتی به پارکینگ برگشتیم، متوجه شدیم ماشینی به صورت افقی پشت ماشین ما پارک کرده است. با وجود استرس و نگرانی بابت ساعت پرواز، خوشبختانه مسئول پارکینگ را پیدا کردیم و او با کمک، ماشین جلویی را به جلو هل داد تا مشکل حل شود. متوجه شدیم ماشین ما تنها خودرویی نبود که قفل شده بود؛ تقریباً کل پارکینگ همین روند را داشت. قانون خاصی اینجا حاکم بود. هر کس که ماشینش را جلوی باقی ماشین ها می گذاشت باید فرمان را صاف می گذاشت و ترمز دستی را نمی کشید تا در صورت لزوم بتوانند ماشین مربوطه را با حل دادن جابه جا کنند. این گونه بیشتر از ظرفیت پارکینگ ماشین پارک شده بود. در نهایت با کمک مسئول پارکینگ، این موضوع به خیر گذشت.
برای خرید میوههای استوایی جهت سوغات به بازار Or Tor Kor Market سر زدیم. قیمت میوهها در این بازار هم کمی گرانتر بود، اما برای خرید میوه چارهای نبود جز اینکه از بانکوک تهیه کنیم. میوههایی مثل آناناس، پشن فروت، تمر هندی، منگوستین و لیچی خریدیم.
ساعت ۶ عصر ماشین را بدون هیچ مشکلی تحویل دادیم و از آنجا تاکسی به قیمت ۷۰۰ بت به سمت فرودگاه گرفتیم. متأسفانه چکاین برگشت به صورت آنلاین ممکن نبود و باید حضوری انجام میدادیم. صف طولانیای از ایرانیها جلوی گیت ماهان ایجاد شده بود و انجام چکاین بیش از یک ساعت طول کشید. در نهایت، با کلی خاطره شیرین از تایلند عزیزمان خداحافظی کردیم.
هزینه سفر:
هزینه کلی سفر شامل پرواز، اجاره ماشین، اقامت، سوغاتی، گشتها و سایر هزینهها حدود ۴۰۰۰ دلار شد (با دلار ۸۰ هزار تومان). هزینه اصلی سفر خارجی همیشه پرواز است!
نکته آخر:
تایلند کشوری آرام، زیبا و امن با مردمی مهربان است که یکی از بهترین کشورهای آسیا برای سفر طولانی با خانواده محسوب میشود. به کسانی که به خط استوا و طبیعت شگفتانگیز آن علاقهمندند، حتماً پیشنهاد میکنم سفری به این کشور دوستداشتنی داشته باشند.