سفری پرماجرا به ایروان با ماشین شخصی

3.6
از 21 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
سفری پرماجرا به ایروان با ماشین شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

کرونا همه چیز را تعطیل کرده بود تا چه رسد به سفر .دو سالی بود مسافرت نرفته بودیم و بسیار مشتاق سفر بودیم . با فروکش کردن پاندمی کرونا مرزها کم کم در حال بازگشایی بودند و ما هم در اندیشه سفر .البته نه داخلی بلکه خارجی. سفر  به ترابزون؛ در کشور ترکیه. کشورها در ابتدا شروع به بازگشایی مرزهای هوایی نمودند.ما شرایط مسافرت هوایی  و تور ترابزون را نداشتیم ولی برای سفر زمینی مشکلی نداشتیم.

از این رو هر روز رسانه ها را چک می کردم و منتظر گشایشی در مرز زمینی ترکیه بودم. یک دو ماهی بود مرز های زمینی نیز باز شده بود ولی صرفا می شد با ماشین شخصی تا مرز رفت و سپس ماشین را در پارکینگ گمرک گذاشت و پس از عبور از مرز، با استفاده از وسایل حمل و نقل کشور میزبان سفر کرد. اتفاقی که مد نظر ما نبود. ما سفر با ماشین شخصی خودمان را دوست داشتیم. یک روز به طور تصادفی شنیدم که کشور ارمنستان مرز را بروی ماشین های شخصی نیز گشوده است. گرچه در اندیشه ترابزون و ترکیه بودم ولی به ناگه جرقه ای به ذهنم خطور کرد، چرا ارمنستان نه!سفر به ایروان از لحاظ هزینه همانند  سفر به ترابزون است و هر دو کشور نیز ایرانی ها را از اخذ ویزا معاف نموده اند. شب هنگام با مشورت همسر و فرزندانم تصمیم به مسافرت به ارمنستان - ایروان گرفتیم.

ارمنستان

گر چه ارمنستان کشوری است مستقل.اما به اندازه یکی از استانها ی کوچکِ ما مثل آذربایجان غربی است . با جمعیتی حدود سه میلیون نفر . فرهنگ ،معماری و حال هوای خاص خود را دارد و ارزش حدا اقل یک بار سفر را نیز. مختصرا بگویم،گرچه در گذشته تا نیمی از ترکیه- نزدیکی های ارزروم- تحت حاکمیت ارمنستان قرار داشته و لی در سده های اخیر ،مثل "بچه صغیرها" بین پادشاهی ایران و عثمانی دست به دست شده است و در حدود 100 سال پیش با نام ارمنستان (هایاستان ) با کمک بریتانیای کبیر! از دولت عثمانی استقلال یافته و بعد از قرن ها "کشور مستقلی" شده  است. شاید جالب باشد که بدانیم ارمنستان "اولین کشوری" است که در 301 سال پس از میلاد آئین یا دین مسیحیت را پذیرفته است. از این رو این سرزمین پر از کلیساهای کوچک و بزرگ و جدید و قدیمی است. از همین رو باز دید از کلیسای بسیار قدمی تاتِوTATEV  در برنامه سفر ما قرار گرفت.                                                          در یک نگاه.png

مقدمات سفر

غافل گیر شده بودم. چون باوری به بازگشایی مرزها در این موقع نداشتم. هیچ کاری هم نکرده بودم. وقت تنگ بود. از یک سو  باید سرکار می رفتم و از سوی دیگر در این دو سه روز باقی مانده اسباب و مقدمات سفر را نیز آماده می کردم.مهرماه نزدیک بود .همسرم معلم و فرزندانم محصل. باید خود را برای یک مسافرت یک هفته ای و طی مسافتی حدود 2500 (1208 کیلومتر مسیر رفت)کیلومتری آماده می کردیم ازتهران تا تبریز ۶۰۰ کیلومتر ، ازتبریز تا جلفا ۱۳۰ کیلومتر ،از جلفا تا سیه رود ۵۸ کیلومتر ،از سیه رود تا مرز نوردوز ۲۰ کیلومتر و فاصله از مرز نوردوز تا ایروان حدود ۴۰۰ کیلومتر. همسرم تهیه و آماده سازی ملزومات سفر از قبیل جمع آوری وسایل مورد نیاز ،بستن چمدان ها و دیگر کار ها را به عهده گرفت.من نیز چک آپ اتومبیل و کارهای اداری را به عهده گرفتم.در ضمن من و فرزندانم باید برگه
 بین الملی تست "عدم ابتلا به کووید19 " را می گرفتیم.

گذرنامه ،گواهینامه ، کارت و پلاک بین المللی

خوشبختانه گذرنامه همه اعضای خانواده از اعتبار قانونی و حداقل  زمان 6 ماه مانده به انقضا برخوردار بودند و از این حیث مشکلی نداشتیم. اما برای گواهینامه  به کانون جهانگردی و اتومبیل رانی در خیابان آزادی رفتم بسیار شلوغ بود. اکثرا متقاض گواهینامه بین الملی بودند. چاره ای نبود. پس فردا مسافر بودیم .صبوری کردم هم برای خودم و هم برای همسرم گواهینامه گرفتم به قرار نفری163 هزار تومان  .در سفر قبلی نیز برای هر دو گواهینامه گرفته بودم که به کار آمد. چرا که دخترم در راه بازگشت از گرجستان بیمار شد و در بیمارستانی در ایروان بستری. من به عنوان همراه در بیمارستان بودم و همسرم مجبور به رانندگی شد. یک پایش هتل بود و مراقبت از پسرم ،یک پای دیگرش بیمارستان بود و سرکشی از من و دخترم.

کارت ماشین را هم به مبلغ 130 هزار تومان بین الملی کردم چرا که مثل گواهینامه اعتبارِ یک ساله دارد.ولی پلاک بین المللی نیازی به تعویض نداشت و مادر سال 95 پلاک بین الملی گرفته بودیم .ظاهرا پس از فروش ماشین باید آن را به صاحب جدید تحویل داد چرا که پلاک بین الملی بر خلافِ پلاک عادی است و متعلق به ماشین است نه فرد .

دلار در تهران

جمشید بسم ا.. سلطان دلار! دستگیر و آزاد شد. دلار نیمایی آمد و ... ولی ماجرای دلار در کشور ما سامان نگرفت!. دولت قیمت تعیین می کند بازار هم. به چهار راه استانبول جهت خرید دلار رفتم پشت شیشه اکثر مغازه ها اتیکت"خرید و فروش دلار نداریم" نصب شده بود. ظاهرا قیمت تعیین شده توسط دولت خیلی کمتر از قیمت بازار بود. باز با جسارت سوال می کردم و جواب منفی می شنیدم. یک دو نفر هم که حاضر به فروش بودند دلار را 35 هزار تومان می فروختند. در حالی که دلار دولتی 28 هزار تومان بود.برای خرید دلار دولتی باید حد اقل یک روز در صف دلار معطل می شدم. خلاصه بر اساس زمان بندی نمی توانستیم صبر کنیم. برای همین تهیه دلار را به تبریز و جلفا موکول کردیم.

کاپوتاژ و آقای آرمو

کلی تنبلی کرده بودیم. بعد از مسافرت 5 سال پیش هنوز کاپوتاژ قبلی را باطل نکرده بودیم. ظاهرا از یک سال که بگذرد روزی 45 هزار تومان جریمه دارد. با هدف اخذ کاپوتاژ جدید و ابطال کاپوتاژ قدیمی به گمرگ غرب در محدوده بزرگراه آزادگان رفتیم.با اضطراب و استرس ابتدا برای ابطال کاپوتاژ قدیمی اقدام کردیم. به قسمت مربوطه رفتیم و فرم را نشان دادیم.متصدی گیشه متعجب ماند که فرم از چه زمانی  است؟گفت :این فرم ها قدیمی شده و از سیستم پاک شده .ِبرید بی خیال!گفتیم می خواهیم خیالمان راحت شود .گفت می توانید پیگیری کنید و چند میلیون جریمه بپردازید!.ما هم دَمش را در نیاوردیم. نمی دانستیم خوشحال باشم یا ناراحت!

در حین انجام مراحل اداری اخذ کاپوتاژ جدید، با آقای "آرمو" آشنا شدم. ارمنی بود و ایرانی الاصل، ساکن  و متولد فریدن در استان اصفهان .ظاهرا سودای اقامت در ارمنستان به سر داشت. خانه ای در ایروان خریده بود و مهیای سفر.صبحت از هر دری شد تا این که به موضوع کووید رسیدیم. گفتم: برای رفت تست pcr  آماده کرده ام ولی واقعیت پرداخت نفری25 تا30 هزار درام یا حدود یک و نیم میلیون تومان در ارمنستان برای pcr برگشت، برایم زور دارد.گفت: نگران نباش پسر عمویم هفته پیش به ایران آمد گفت: یا جدی نمی گیرند یا اگر تست هم بخواهند در همان گوشه گمرک کانکسی گذاشته اند و تست می گیرند از قرارِ نفری 300 هزار تومان .خبرِ مسرت بخشی بود حد اقل سه تا چهار میلیون تومان صرفه جویی در هزینه های سفر. گمرک نیز خلوت بود البته قسمت مسافری .دو سه نفر برای کاپوتاژ ماشین آمده بودند. همه مسافر ارمنستان .چرا که همه مرزهای زمینی به جز ارمنستان بسته اند.

زبان ارمنی ، انگلیسی یا اشاره

همیشه برای سفرهای قبلی از یکی دو ماه قبل شروع به یاد گیری الفبا و جملات کوتاه و کاربردی مورد نیاز روزمره کشور مقصد می کردم و در عین حال تلاش می کردم زبان انگلیسی خود را تقویت کنم .برای این سفر هیچ کدام را انجام ندادم.چرا که اولا از انجام سفر اطمینان نداشتم. ثانیه قصد سفر به ارمنستان را نداشتم ثالثا در زمان تصمیم گیری وقتی برای این کار نداشتم. ولی آسوده خاطر بودم .نمی دانم تجربه سفرهای قبلی اعتماد به نفس ام را افزایش داده اند یا فراوانی نرم افزار های  ترجمه زبان.

تنها کلمه ارمنی که در ذهن داشتم "بارِو" به معنای "سلام" بود و در طول سفر همیشه در هنگام ورود و برخورد با دیگران از آن استفاده می کردم. واقعیت این است که در سفر های قبلی هم، بیش از زبان انگلیسی یا زبان کشور مبداء ،زبان اشاره به کار می آمد!اما در سفر ی که دخترم مریض و در بیمارستان بستری شد اهمیت  دانستن زبان در سفر برایم بسیار پر رنگ تر شد. نا گفته پیداست تسلط کامل به یک زبان (کشور مقصد ) یا زبان بین المللی مثل انگلیسی در مواجهه با افراد یا دنیای جدید ،باعث عمیق تر شدن شناخت از مردم ،فرهنگ و تاریخ از یک سو وکسب دانش جدید و ارتباط بهتر با افراد و وقایع از سوی دیگر  می شود.

سفرنامه

آغاز سفر روز چهار شنبه (24شهریور)

ساعت 7 صبح به راه افتادیم. مسیر سر راست بود اتوبان آزادگان- بزرگراه کرج – قزوین – زنجان - تبریز.هوا خنک و مساعد بود بعد از کرج در یکی ازمجتمع های خدمات رفاهی ،باک ماشین را پر کردم. صبحانه ای را که خانم حاضر کرده بود خوردیم و با اشتیاق تمام به جاده زدیم.

خرابی ماشین

با سرعت 120 کیلومتر بر ساعت در حال حرکت در اتوبان زنجان- تیریز بودیم کولر هم گرفته بودم. به ناگاه چشمم به آمپر آب ماشین افتاد . چسبیده بود به ته! در کنار اتوبان و محل مناسبی توقف کردم.دریغ از یک قطره آب در رادیاتور. از حدود سه ماه پیش ،ماشین هر از چند گاهی جوش می آورد. یک بار ترموستات عوض کردم. بار دیگر رادیاتور را. بار دیگر بررسی سیسستم برق و ... را انجام دادم .خیالم راحت شده بود چرا که دیگر جوش نمی آورد حتی یک مسافرت بین شهری هم رفته بودیم.

 خوشبختانه چندین بطری آب معدنی برای مصرف در طول سفر گرفته بودم که به کار آمد. تقریبا هر 20 کیلومتر رادیاتور خالی می شد. با هر بدبختی که  بود خود را به تبریز رساندیم. ماشین را در اولین گاراژ به یک مکانیک نشان دادم. حدسم درست بود آب و روغن قاطی کرده بود و واشر سرسیلندر سوزانده بود. مکانیک پرحرف و با حوصله ای  بود. معلوم نبود مشغول کار است یا  گعده با دوستان!آب در دلش تکان نمی خورد. برای همین خواهش کردم ماشین را ببندد. بعد پرسان پرسان به سراغ مکانیک دیگری گشتیم. خوشبختانه برادران جوان احمدی در بلوار بسیج را به ما معرفی نمودند قول دادند 2 روزه ماشین را جمع کنند.

ماشین را گذاشتیم و به سمت محل اقامتی که در تبریز رزرو کرده بودیم به راه افتادیم. خدا را بسیار شاکر بودم. اگر در کشور ارمنستان ، خصوصا در رشته کوهای جنوبی آن اتفاق می افتاد چه می کردم نه مکانیکی، نه امداد خودرویی، نه تعمیر گاهی (هر چند در ایراوان مرکز ارمنستان ایران خودرو شعبه دارد). بی شک هزینه ها حد اقل چندین برابر برایم در می آمد. تهدید را به فرصت تبدیل کردم و به بچه ها گفتم همیشه دوست داشتیم به تبریز بیاییم چه فرصتی بهتر از این!ماشین رو بی خیال شویم و یک برنامه دو سه روزه برای گشت و گذار در تبریز بریزیم.

 اقامت در تبریز

مجموعه است بزرگ با درختان قدیمی و فضایی سرسبز .جایی را که رزرو کرده ایم می گویم.ساختمان ویلایی سه خوابه ،مفروش و مبله .توسط یکی از دوستان این مکان برایِ مان رزرو شده است.ولی در عین حال غافلگیر شدیم. گوشه و کنار اتاق ها به ویژه در سقف ،گاها رتیل هایی مرده و زنده با پاهای بزرگ به قد 2 سانتیمتر! وجود داشت (اگر درست تشخیص داده باشم).سعی کردم آنها را بکشم و ساختمان را جارو بکشم قبل از اینکه بچه ها بفهمند! آقا زاده در نهایت یکی دو تا را دید! این دوشب را سَرکرد اما با غُر و لند.

گشت و گذار در شهر کهن تبریز (پنج شنبه 25 شهریور)

بازدید از جاهای دیدنی تبریز زمان بسیار می خواهد. هر دفعه که به این شهر مسافرت می کنیم سعی در دیدار مجدد از بعضی آثار و امکان و دیدار از آثار جدید داریم. منظور بازدید نشده . صبح تاکسی اینترنتی گرفتیم و به میدان ساعت رفتیم که خود قصه ای دارد. بازار بزرگ تبریز این شاهکارِ معماری ،وسیع ، مسقف و بهم پیوسته ،با تیمچه های زیبایش مقصد بعدی ما بود. سال هاست ثبت میراث فرهنگی یونسکو شده .یعنی میراثی است جهانی .شاه رگ اقتصادی شهر تبریز و شاید استان آذربایجان شرقی باشد.  امروزه محل امرار معاش کاسبان هست و میعاد توریست های شرقی و غربی و البته ایرانی. خرید کفش تبریز برای خانم و سوغاتی برای بچه ها دست آورد ما از این بازار زیبا بود.

1.jpg
نمایی از بازار تبریز(اینترنت)

سپس به مسجد جامع تبریز سر زدیم نکته جالب هم زمانی حضور ما در تبریز(بازار ومسجد جامع) و حضور پیر غلام مان و خادمان حسینی کل کشور در شهر تبریز بود. ظاهرا انجمنی دارند که هر ساله آنها را جهت تقدیر ، هماهنگی و احتمالا تفریح  به یکی از استانهای کشور می برند. البته پیر غلام حضرت هم که باشی به تفریح و سیاحت نیاز داری. مسجد کبود یا فیروزه  مقصد بعدی ما بود تا جلو درب مسجد رفتیم به در بسته خوردیم .متاسفانه به دلیل کرونا بسته بود و ماموفق به به بازدید نشدیم.

2.jpg
محراب مسجد جامع تبریز

در تمام مدت بصورت تلفنی کار ماشین را پیگیری می کردم .صبح حدود ساعت 10 با خیال راحت به استاد مکانیک زنگ زدم خدا قوت بگویم .خدای من!در رختخواب بود !خواهش و التماس کردم.ظاهرا در تبریز چرخ زندگی شتاب تهران را ندارد!.البته به من گفت سر سیلندر در تراشکاری است و قبل از ساعت 11 آماده نمی شود.کمی آرام شدم. ولی پیگیری را رها نکردم. بعد به خیابان دارایی رفتیم چهار راه استامبولِ تبریز. صدای دلار دلارِ معامله گران ارز در این راسته برقرار بود. مقداری دلار به قیمت 29 هزار تومان از یک صرافی معتبر تهیه کردیم. نهار خوردیم و برای استراحت به محل اقامت مان برگشتیم. حدود ساعت8  شب از تعمیرگاه زنگ زدند که ماشین حاضر است. با تاکسی اینترنتی برای تحویل ماشین به تعمیرگاه رفتیم. و پس از تسویه حساب و تحویل ماشین به پارک ایل گلی رفتیم. 

 ایل گلی یا استخر شاه

 شبها، ایل گلی دنیای خودش را دارد.چیزی غیر از روز. مملو از مسافر، توریست و افراد محلی بود .بارها به این پارک در مسافرت به شمال غرب کشور سر زده ایم.  من که از حضور در این پارک سیر نمی شوم .خداییش بهشتی است برای خودش .در پارک قدم زدیم ،بستنی خوردیم و در آن شب مهتابی در دریاچه پارک با قایق های پدالی دو نفره حظی بردیم و ... حدود ساعت 10 به مهمان سرا برگشتیم تا برای فردا آماده حرکت به سوی مرز شویم.

3.jpg
ایل گلی

 حرکت در کنار رود ارس(جمعه 26 شهریور)

صبح اول وقت به سمت شهرستان جلفا و مرز  نوردوز حرکت کردیم . پس از عبور از هادی شهر ،جاده و رود ارس "همسایه" می شوند. حرکت در کنار رود زیبا و خروشان ارس خاطره ای به یاد ماندنی در ذهن ایجاد می کند. هر چند دلتنگی خود را نیز دارد. آنگاه که بیاد آوریم روزگاری تا صدها یا شاید هزاران کیلومتر آن طرف تر هم (انتهای گرجستان)جزیی از خاک کشور عزیزمان بوده و حالا باید برای رفتن به آن طرف رود اجازه بگیریم.قصه جنگ ایرانیان است و روس. عهد نامه های گلستان ، ترکمنچای و ... امیدوارم این رود جاری و خروشان بماند اما احتمال این که جاری هم نماند زیاد است! سرچشمه رود ارس کشور ترکیه است و ترکیه همان کاری را که با رود های دجله و فرات در عراق و سوریه کرده قصد دارد با رود ارس در ایران، رود کواری در گرجستان و سایر رودهایی که از این کشور سر چشمه می گیرند انجام دهد. سد سازی گستره روی رود ارس(پروژه داپ و احداث90 سد روی سد ارس در خاک ترکیه ).

اگر این اتفاق بیفتاد میلیاردها دلار سرمایه گذاری، طبیعت و شهرها و آبادی های پیرامون رود نابود خواهد شد. خدا به خیر گرداند. امیدوارم مسولین از  همین الان به فکر باشند و قصه پر غصه رودخانه هیرمند ، هامون و افغانستان بار دیگر در شمال کشور تکرار نگردد. در آخرین پمپ بنزین در شهر "سیه رود" باک ماشین را پر کردیم و به سمت  مرز و گمرگ نوردوز راه افتادیم.

4.jpg
نمایی رود ارس(عکس از اینترنت)

ورود به گمرک نوردوز

به سالن انتظار و وردی گمرک رفتیم. سالن خالی بود . تب مسافرت به ارمنستان برای تزریق واکسن کووید 19 فروکش کرده بود. نه تنها دیگر خبری از آن تصاویر تاسف بارِ منتشر شده در رسانه ها برای خروج از ایران نبود بلکه صرفا دو خانواده 4 و 5 نفره در سالن در حال رتق و فتق امور برای عبور از مرز بودند. در سالن انتظار دیدم چند جوان در حال صحبت با دو مسافری که در حال ورود به کشور بودند راجع به گوشی موبایل رایزنی می کردند.کمی پرسو جو کردم .دریافتم با افرادی که موبایل وارد نکرده بودند کار داشتند و در پی خرید "امتیاز رجیستری" تلفن همراه توریست های تور ارمنستان بودند .

 ظاهرا" قانون "به هر مسافر اجازه می دهد که سالی یک بار گوشی تلفن همراه وارد نماید.حال اگر کسی گوشی وارد نکرد. عزیزان "چتر باز" از این وضعیت سوء استفاده کرده و گوشی های قاچاق وارد شده را با پاسپورت این افراد همسان سازی و در سیستم های اداری و مخابراتی ثبت می کنن!

در جلو سالن گمرک پلاک های بین المللی را با بست های پلاستکی - که در نوردوز به 3 برابر قیمت خریده بودم - روی پلاک ماشین محکم کردم و عوارض خروج را به ازای هر نفر 400هزار تومان با دستگاه پزِ ویژه پرداخت عوارض خروج ، در سالن گمرک پرداخت نمودم. همسرم نیز برای انجام تشریفات ماشین از مسیر دیگری اقدام کرده بود.خانم گفت :به جز بازرسی ماشین ، عوارض اختلاف قیمت یک باک بنزین هنگام خروج را به میزان یک میلیون و صد هزار تومان پرداخت کرده ام .موضوعی که در سفر قبلی در کار نبود. نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت! در کمتر از یک ساعت از گمرک ایران خارج شدیم هنگام عبور از روی پل مرزی -رود ارس- حظی بردیم. با وطن خداحافظی کردیم و به خاک کشور فعلا دوست و همسایه، ارمنستان وارد شدیم.

کووید 19 و عبور مرز" آگاراک" ارمنستان

امسال جهت گذر از مرز آگاراک – ورودی استان سیونیک ارمنستان - قصه کرونا هم اضافه شده. دنگ و فنگی دارد برای خودش .از آنجا که ما برگه های pcr بین الملی چاپی داشتیم با انجام سایر کارهای اداری به راحتی عبور کردیم ولی برای خانم پرینت کد QRواکسن را نگرفته بودیم و گمرک صرفا برگه کاغذی را می پذیرفت. این موضوع هم برای ما هزینه داشت هم معطلی . در داخل سالن گمرک ارمنستان "آرارات بانک" شعبه دارد. من نیز صد دلار را تبدیل کردم که شد حدود پنجاه سه هزار درام. تا بتوانم هزینه های پیش رو مثل بیمه و ... پرداخت کنم.در ضمن عوارض خروج ماشین نیز هشت هزار درام شد. پس از عبور از گمرک در سمت چپ جاده  "بیمه اتومبیل" یک ماهه را به قیمت هشت هزار درام و "سیم کارت" ارمنی را به قیمت پنج هزار درام تهیه نمودیم. چرا که بیمه برای تردد در کشور ارمنستان اجباری است.

پیش به سوی ایروان

پس از شهرهای مغری و لهواز ،به سمت اولین شهر مهم یعنی کاپان حرکت نمودیم .جاده کوهستانی است حال و هوای جاده چالوس خودمان را دارد با یک دهم امنیت .اگر چه طبیعت بکر و تنوع گیاهی در مسیر، مناظرِ روح انگیزی را هدیه می کند اما پر پیچ و خم ،باریک ،به شدت شیب دار و کمی دلهره آور است. به ویژه در هنگام گذر از پرتگاهای بی حفاظ و گارد ریلِ کوههای "چهل گردنه" و هنگام عبور از کنار یا روبروی کامیونهای سنگین. کامیونهایی که مرتبا محصولات کشورمان من جمله سوخت را به ارمنستان صادر و منتقل می نمایند. ما برای رسیدن به ایروان باید از شهرهای مغری- لهواز – لرنادزور- کاپان- اغوانی – آرپی عبور می کردیم. کلا 382 کیلومتر.تجربه قبلی می گوید این مسیر را باید در 10 ساعت طی کرد .می توان با همین دو عدد کیفیت مسیر را تجسم کرد!

جنگ آذربایجان و ارمنستان ،مسیر جدید و مناقشه دریافت عوارض

پس از طی مسیر حدود 80 کیلومتر به شهر کاپان رسیدیم .در شهر کاپان به ناگه جاده مسدود و ترافیک شد. پرس و جو کردیم. گفتند:آذربایجان راه را بسته است و در حال اصلاح مسیر جایگزین بودند .خانم تازه متوجه شده بود که جاده اصلی جنوب به شمال ارمنستان  در لبه مرزی ارمنستان با آذربایجان قرار دارد و درگیری در مرز کم و بیش وجود دارد. از دست من شاکی شد که چرا در این وضعیت ما را به این کشور آوردی، البته که جواب ساده بود"اگر می دانستید نمی آمدید!" 

ظاهرا از ابتدای شهریورماه، نیروهای مسلح آذربایجان در منطقه ای که در "جنگ ۴۴ روزه" اخیر با ارمنستان به تصرف خود درآورده اند مستقر شده اند و صرفا با  اخذ عوارض و تعرفه گمرکی اجازه تردد به اتومبیل های ایرانی می دهند .30 دلار برای ماشین های سواری و 150 دلار برای کامیونها ،صرفا برای عبور از 20 کیلومتر راه . در اخبار نیز خواندم که چند نفر از رانندگان کامیونهای ایرانی به همین دلیل با مرزبانان کشور آذربایجان درگیر شده اند و بعضی از آنها دستگیر و زندانی شده اند که ظاهرا دولت در پی آزاد سازی آنهاست.

خلاصه با راهنمایی گرفتن از چند محلی و مشورت با خانواده تصمیم به عبور از جاده جدید "کاپان- تاتِو"گرفتیم راهی که ارمنستان جایگزین جاده "کاپان – گوریس" کرده است. مسیر جایگزین در حال اصلاح بود بعضی جاها آسفالت شده بود بعضی جاها در حال زیر سازی و ... بود . اگر چه از دل طبیعتی بکر و جنگلی عبور می کرد ولی جاده به شدت خراب بود  با توجه به وجود پیچهای تند و شیب دار برای کامیونها اصلا مسیر مناسبی نبود بطوری که امکان گردش برای کامیون های 18 چرخ وجود نداشت. تازه فهمیدم چرا رانندگان با مرزبانان آذربایجان سرشاخ شده بودند چون چاره ای جز پرداخت عوارض و عبور از جاده قدیم نداشتند.

خلاصه پس از چند ساعت به روستای تاتو رسیدیم در کنار جاده کلیسای تتو دوهزار ساله و ورودی مرتفع ترین تله کابین دنیا که بر فراز کوههای منطقه ایجاد شده است خودنمایی می کردند .ولی از آنجا که قصد داشتیم قبل از تاریکی هوا به ایروان برسیم بازدید از کلیسا و استفاده از تله کابین تتو را به زمان برگشت وا نهادیم . در طول مسیر تله کابین و مسیر کابل ها در بالای سر ما بود واقعا ارتفاع وحشتناکی داشت.

بیلبورد با تصویری از پدر خوانده

نخست وزیر ارمنستان نیکول پاشینیان است روزنامه نگارِ غرب گرایِ سابق .جانشین دولت مورد حمایت روسیه شده. همین بس است تا پوتین در جنگ با آذربایجان پشتش را حسابی خالی کند و آذربایجان در فقدان همراهی و حمایت روسیه از ارمنستان ،اکثر مناطق از دست رفته در سال 1990 را پس بگیرد البته با کمک ترکیه و احتمالا چراغ سبز روسیه .

در طول جنگ، پوتین هرگز ندای "هل من ناصرِ" نیکول را نشنید تا نشان دهد پشت کردن به روسیه چه بهایی برای وی و ارمنی ها دارد و به آنها فهماند که باید قدر پدر خوانده!  را دانست.در ادامه مسیر  بیلبوردی بزرگ از "پوتین" با کت و کروانی سورمه ای و پیراهنی آبی در کناره جاده دیدیم و نوشته ای که چیزی از آن سر در نیاوردیم .این هم برای قدرشناسی از پوتین و کمک به انعقاد صلح بین دو کشور ارمنستان و آذربایجان پس از پرداخت خسارت بسیار.

رانندگی بدون محدودیت سرعت

بعد از کاپان برای رسیدن به ایروان باید از شهرهای اغوانی و آرپی که شهرهای نسبتا مهم بین راه هستند(حدود 300 کیلومتر) می گذشتیم . مضافا اینکه جاده در دست تعمیر بود.چه مصیبتی!بعضی جاها در حال زیر سازی و بعضی جاها در حال اصلاح جاده بودند و در بعضی جاها با آسفالت تمیز و نو جاده را روکش کرده بودند. ظاهرا از کاپان تا ایروان جاده را قطعه بندی و به شرکت های مختلف جهت تعمیر و اصلاح  واگذار کرده اند البته نه تعریض نه دوبانده شدن و نه اتوبان ،صرفا روکش آسفالت و بهبود همان جاده قدیم!

شاهراه اصلی شمال به جنوب ارمنستان جاده ای یک طرفه به عرض حد اکثر 5 تا 6 متر است با آسفالتی فرسوده ،مملو از چاله چوله و گاهی گودال در میان جاده.در اکثر جاها و پرتگاه ها به بویژه مسیرهای کوهستانی جنوب بدون گارد ریل و محافظ . فکر کنم اینجا هم مثل بعضی از اتوبان های آلمان محدودیت سرعتی در کار نباشد .فقط اگر جرائت داری پدال گاز را فشار بده و  به سرعت 100 برس !هر آن ممکن است چاله ای به چه بزرگی سر راهت سبز شود.

ارمنی ها صرفاحدود 28 کیلومتر قبل از شهر ایروان اتوبان دارند! به بچه ها گفتم واقعا اگر یک ارمنی به ایران بیاید و از جلفا تا مشهد یا بندر عباس به طول دو هزار کیلومتر در اتوبان های بزرگ امن و یا جاده های دو طرفه رانندگی کند مدهوش می شود  ایمانش در امپراتوری بودن ایران به یقیین تبدیل می شود .چرا که کشوری به نام ارمنستان 100 کیلومتر اتوبان در مجموع ندارد. دوستی در یکی از مراکز دیدنی ارمنستان تعریف می کرد که ارمنی ها فکر می کنند ما ایرانی ها هر کدام در خانه یک چاه نفت داریم.

واقعیت این است که ایران در حال حاضر نسبت به بسیاری از کشورهای منطقه حکم امپراتوری دارد .اما گله و حرف بیشتر ایرانیان این است که ظرفیت ،ثروت ،معادن انسانی و طبیعی ما ده برابر آنچه که در حال حاضر هست می باشد و شاید این مهم ترین عامل سرخوردگی بسیاری از جوانان ایرانی و یکی از عوامل عطش به مهاجرت ایشان از کشور است.

وضعیت شهرها

در ارمنستان  خبر ی از شهر با ذهنیت ما نیست.در اینجا به جز چند شهر مثل ایروان ،گیومری ،گوریس و دلیجان اکثر شهرها در حد بخش های ما هستند حتی گاهی کوچکتر. اکثر شهرها نیز از مجتمع های آپارتمانی باز مانده از دوره شوروی با معماری سوسیالیستی با نمای سیمانی و یا سنگهای تراش نخورده ترکیب یافته اند . هر بلوک مسکونی حدود بیست تا سی آپارتمان را در خود جای داده است حدودا مثل ساختمانهای سازمانی دهه 60 ما.  البته شاید قصه کشورهای قفقاز همین باشد.

شهرها در آذربایجان و گرجستان نیز به  همین وضع هستند کم و بیش. روستاها که بمانند.در سفر قبلی به جز شهر های جنوبی ارمنستان به شهر های شمالی از جمله دلیجان نیز سفر کرده بودیم.شهرها کوچک ،کم رونق و کساد به نظر می رسند و معمولا در کنار جاده اصلی قرار گرفته اند. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت یا همه گیری ویروس کوئید19 در  ارمنستان،همین کوچکی  و پراکندگی شهرها و روستاها ،به ویژه ساختمان ها و ارتباطات کمِ فیما بین شان باشد. قصه کووید بماند برای بعد.

در طول مسیر

 حدود ساعت هفت یا هشت  شب در  منطقه "سارالانچ" و قبل از شهر وایک  به دو راهی "جرموک" رسیدیم . (شهر جرموک در سمت راست جاده واقع شده است و تا آنجا حدود یک ساعت راه هست ) در سفر قبلی در این شهر توریستی یک شب اقامت داشتیم. شهر کوچک و زیبایی بود .شهر چشمه های آبگرم.پر از هتل های زیبا و کافی شاپ. همین عنوان کافی است تا مشتاقان زیادی داشته باشد.در ضمن تورهای فروانی از ایروان- میدان هراپاراک-  به مقصد این شهر انجام می گیرد.

به علت بارندگی و خرابی جاده ها به تاریکی خوردیم. پیشنهاد دادم امسال هم شب را در جرموک بگذرانیم و فردا با خیال راحت به سفر ادامه دهیم .مرغ پسرم یک پا داشت و نگذاشت که در جرموک یا شهر دیگری بمانیم. ظاهرا شوق دیدار مجدد ایروان را داشت . از قضا آقا خوابید! و به خواب عمیقی فرو رفت. من و همسرم با اضطراب فراوان در هوای بارانی ،جاده خراب ، تاریک و باریک ، کنار تردد کامیونهای زیاد به مسیر ادامه دادیم حدود ساعت 11 شب به خیر و سلامتی به ایروان رسیدیم. 

وِنزیا پلازو هتل

از قبل هتلی رزرو نکرده بودیم. صرفا یک بررسی اجمالی پیرامون قیمت و موقعیت هتل ها در قسمتهای مختلف ایروان داشتم .پس از ورد به شهر با استفاده از تجربه آشنایی قبلی با خیابان های اصلی و محل تقریبی  و کمک گرفتن از گوگل مپ به هتل چهار ستاره " ونزیا پلازو هتل "رفتیم. مسول پذیرش هتل هیچ انگلیسی نمی دانست(فردی که در آن موقع بود چرا که بعدا جایگزین شد). دید کار پیش نمی رود.رفت و مترجم آورد. ایشان آمدند مترجم زبان روسی! اندکی کلانجار رفتیم باز هم نشد .ظاهرا نمی خواستند به صاحب هتل زنگ بزنند که آن هم نشد . آخر زنگ زدن به صاحب هتل.از لحن و تُن صدایش خانم میانسالی به نظر م آمد. انگلسی را روان ،شمرده و مسلط صحبت می کرد.

یک سوئیت یک خوابه مجهز به جکوزی از قرارِ شبی یک میلیون و هشتصد هزار تومان با صبحانه و صرف صبحانه در اتاق. قیمت ایشان شبی دو ملیون پانصد هزار تومان بود که من با توجه به آخر شب بودن و تهدید به رفتن موفق به دریافت تخفیف شدم و اگرنه "مادام" از من سفت تر بود. ظاهر جذاب و قلعه مانند رومی هتل در سفر قبلی در گوشه ذهنم بود و دوست داشتم " ونزیا پلازو هتل" را تجربه کنم هتل نسبتا قدیمی بود ولی باز سازی شده و تمیز بود. جکوزی نو ، تمیز و بزرگ بود.جای پارک اتومبیل ،کارکنان و نظافت خوب و عالی بودند ولی "وای فای" افتضاح. صبحانه گر چه داخل اتاق سرو می شد ولی مناسب و از تنوع کافی برخوردار بود(رستوران خوبی داشتند ولی به دلیل کرونا تعطیل بود).

5.jpg
ونزیا پلازو هتل
6.jpg
صبحانه هتل