رازهای ناگفته ی دردانه ژئوپارک هزار رنگ ایران !

4.6
از 13 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
رازهای ناگفته ی دردانه ژئوپارک هزار رنگ ایران !
آموزش سفرنامه‌ نویسی
29 فروردین 1404 12:00
2
1.4K

چطور از همون اول با راننده توافق کنیم؟

 قبل از اینکه هزینه‌ تور رو ببندین، از راننده بپرسین که دقیقاً کجاها شما رو می‌ بره. اگر می‌ خواین جاهای خاص‌ تری رو هم ببینین (مثل دره زعفرانی)، همون اول هماهنگ کنین که چقدر هزینه اضافه‌ تر می‌ گیره. اگه توی مسیر یه جای جدید دیدین و خواستین برید، بدونید که شاید هزینه‌ اضافه بخواد. بهترین کار اینه که لیست جاهای مورد نظرتون رو از قبل آماده کنین و با راننده چک کنین که شامل تورش هست یا نه.

در ادامه‌ مسیر، رسیدیم به اقامتگاه ماجرا. یه هتل عجیب و غریب رنگی رنگی که لب دریا ساخته شده و الان هم به بهره برداری رسیده و حسابی هم گرون‌ قیمته. راننده که داشت برامون توضیح می‌ داد، گفت که اسم "ماجرا" یه دلیل جالب داره! این اقامتگاه از وقتی که شروع به ساخت شد، کلی دردسر کشید تا بالاخره بتونه افتتاح بشه. عملیات عمرانی اون به دلایل مختلف متوقف میشد. مشکلاتی درباره این ساخت و ساز مطرح بود، نظیر آسیب به اکوسیستم منطقه، دردسرهای ساخت‌ و ساز لب دریا، بحث‌ های فاضلاب هتل و کلی گیر و گرفتاری اداری. اما از اونجایی که صاحب این هتل، آدم کله‌ گنده‌ ای بود و در تهران هم آشنا داشت، بالاخره تونست کارش رو پیش ببره! همین ماجراهای پشت پرده باعث شد که اسم اینجا رو بذارن اقامتگاه ماجرا. حالا این تصمیم حق بود یا نا حق، رانت بوده یا هرچی، مشخصه که اسمش رو درست انتخاب کردن ! ماجرا !

 

undefined
نمایی دور از اقامتگاه ماجرا

از غار نمک تا دره رنگین‌ کمان

مجدد بعد از پخش آهنگ‌ های شاد با صدای بلند و رد شدن از چندتا موتور دیگه و حتی چند هایلوکس که توی جزیره همراه توریستا بودن، رسیدیم به یه سربالایی که موتور سه‌ چرخ ازش بالا رفت و یهو دریا کنار جاده دیده شد که منظره‌ اش فوق‌ العاده بود! درخشش دریا، عبور توک توک ها، هوای خوب، چی بهتر از این؟

 

undefined
جاده های جزیره هرمز
undefined
مسیر دایره ای جزیره هرمز

باز هم موتور ایستاد. کلی موتورهای دیگه هم اونجا پارک شده بود. پیاده شدیم و رسیدیم به غار نمک، دنیای بلورهای درخشان هرمز. ورودیش سخت نبود، فقط یه مقدار نیم‌ خیز باید واردش می‌ شدیم. داخل که رفتیم، اولین چیزی که چشممون رو گرفت، دیوارهای پوشیده از بلور نمک بود. البته نمک اینجا خوراکی نیست ولی تماشای این همه سنگ و بلورهای نمکی توی فضای بسته و تقریباً تاریک، جذاب بود. لیدر میگفت نمک، انرژی های منفی رو از آدم دور میکنه. یه جاهایی هم غار خیلی تنگ می‌ شد که ما دیگه ترجیح دادیم بیشتر جلو نریم. مجاور ورودی غار هم طبق معمول، یه بازارچه محلی بود که خانم‌ های بومی نشسته بودن، قلیون سنتی (نه میوه ای) می‌ کشیدن و اجناسشون رو با صبر و حوصله می‌ فروختن.

 

undefined
محل تجمع موتورها جهت بازدید از مکان های دیدنی

 

undefined
ورودی غار نمک جزیره هرمز

 

undefined

undefined
غار نمک جزیره هرمز

 

undefined

undefined
بازارچه ورودی غار نمک جزیره هرمز

از غار نمک که اومدیم بیرون، راننده گفت: بریم سمت دره رنگین‌ کمان. ولی خودش در طول مسیر یه جمله جالب گفت. " اگه بارندگی بشه، دره رنگین‌ کمان خیلی قشنگ‌ تره، ولی الان چیز خاصی نداره!" چند لحظه ای جلوی کوه ها توقف کرد و ما به واسطه پیاده روی طولانی، اصلاً طرفش نرفتیم. بعدش لیدر پیشنهاد داد که به‌ جاش بعداً بریم غار رنگین‌ کمان که می‌ گفت خیلی جذاب‌ تره. ما هم قبول کردیم و حرکت کردیم به سمت مقصد بعدی.

 

undefined
دره رنگین کمان (کوه های رنگین)

از کوه‌ های سفید برفی تا دره مجسمه‌ ها

مسیرو ادامه دادیم، جاده پیچ خورد و ناگهان کوه‌ ها رنگ سفید به خود گرفتن! انگار یه عالمه برف روی کوه‌ ها نشسته باشه ولی در واقع این کوه‌ های نمکی جزیره هرمز بودن که بهشون کوه‌ های سفید برفی هم میگن. الحق که سرزمین هزار رنگ اسم برازنده ای برای این مکان جادوییه. یه توقف کوتاه کردیم. موتورهای زیادی اونجا بودن و کلی مسافر برای عکس گرفتن جمع شده بود. یه عروس و داماد هم بودن و داشتن عکس‌ های فرمالیته می‌ گرفتن! ما هم یه کم روی کوه‌ های نمکی نشستیم، چند تا عکس انداختیم و بعد دوباره سوار شدیم و به مسیر ادامه دادیم.

 

undefined

undefined
کوه های سفید برفی

در طول مسیر یکهو راننده یه پیشنهاد جذاب داد. "بیا یه کم خودت پشت فرمون بشین و رانندگی کن!" فرصت رو از دست ندادم و سریع پریدم پشت فرمون. یه ۲۰۰ متری رانندگی کردم تا هم حال و هوای موتور سواری در جزیره رو تجربه کنم، هم یه کم هیجان اضافه کنیم به ماجرا! راننده هم تو این مدت از ما عکس و فیلم گرفت که کلی خاطره‌ خوش برامون موندگار بشه. با یه انرژی دو برابر، دوباره فرمونو تحویل دادم و حرکت کردیم به سمت دره مجسمه‌ ها.

چالش‌ های مسیر دره مجسمه‌ ها!

وقتی به ورودی دره مجسمه‌ ها رسیدیم یک محوطه‌ نسبتاً مرتب دیدیم که هم سرویس بهداشتی داشت و هم چند تا فروشگاه کوچیک برای خریدن خوراکی و نوشیدنی. در طول مسیر هم صدای کاسه تبتی (کاسه مرتعش) و هنگ درام نوازی زیبای دختران با هم قاطی شده بود و فروشنده هایی که وسایل خوشگلی میفروختن، حال و هوای خاصی به فضا داده بودن. راننده با اطمینان گفت: ۲۰ دقیقه بیشتر طول نمیکشه، برید و برگردید! ولی امان از محاسبات اشتباه!

اول مسیر کاملا صاف و راحت بود، پر از دستفروش‌ هایی که لباس‌ های محلی و تزئینات می‌ فروختن. اما بعدش یکهو مسیر تغییر کرد و تبدیل شد به یک چالش واقعی!

 

undefined
در مسیر دره مجسمه ها (بازارچه کوچک بومی)

 

undefined
در مسیر دره مجسمه ها (نواختن کاسه مرتعش)

 

undefined
در مسیر دره مجسمه ها (فروش تزئینات توسط دختران جنوبی)

مسیری سنگلاخی و صخره‌ ای، به‌ شدت تنگ و باریک طوری که باید صبر می‌ کردی تا نفرات قبلی رد بشن و همین کلی زمان از ما گرفت و تقریباً یه مسیر کوهنوردی بود، نه پیاده‌ روی ساده! و ما چی؟! با کفش‌ های نامناسب اومده بودیم و وسط راه فهمیدیم که اینجا واقعا کفش مناسب می‌ خواد! هیچ کسی هم از قبل بهمون نگفته بود. حالا که توی دردسر افتاده بودیم، باید می‌ رفتیم جلو ببینیم اصلا ارزشش رو داره یا نه؟

 

undefined
مسیر رسیدن به انتهای دره مجسمه ها

undefined

undefined
مسیر رسیدن به انتهای دره مجسمه ها

به سختی خودمونو به جایی که باید میرسوندیم، رسوندیم. صخره های عجیب و غریب که نشون دهنده تندیسی از هر چیزی بود که توی ذهن میشد تجسم کرد. واااو. چقدر زیبا. صخره‌ ها در دل این دره، طی میلیون‌ ها سال، در اثر فرسایش‌ های محیطی به‌ شکل‌ های عجیبی در اومده بودن. انتهای دره مجسمه‌ ها پرتگاه بی حفاظی بود که تا بی کران، دید فوق العاده ای به خلیج فارس زیبا داشت. ولی نمیشد راحت عکس گرفت چون ازدحام بیش از حد بود و کسایی که اونجا بودن اصلاً نمیرفتن و اجازه نمیدادن که بقیه عکس بگیرن و انگار آتلیه مجانی پیدا کردن که از شب تا صبح مال خودشونه و اگر از زاویه خاصی عکس نگیرن، زندگیشون ناقص میمونه.

واقعا این حجم از خودخواهی خیلی بده ! در این بین مشاهدات میدانی نشون میداد افرادی مثل ... (بوق) با این همه استعداد در بی توجهی به خطر، از صخره ها بالا میرفتن و پرتگاه رو نادیده میگیرن و در حال هنرنمایی برای مردم بودن و هر لحظه بوی الرحمانشون ممکن بود حس بشه. واقعا چرا این جور رفتارا همه جا دیده میشه؟؟؟ بعد اگر هم اتفاقی بیفته تقصیر زمین و زمانه ! اما جدای از این بحث ها، اون منظره رو به دریا توصیف نشدنی بود. میگن یکی از سه مکان زیبا برای گذروندن تایم غروب آفتاب، همین دره مجسمه هاست (داخل پرانتز میگم یکی دیگه غروب بندر لافت و سومی غروب جنگل حراست).

 

undefined
هنر عکاسی بنده (دره مجسمه ها) - خروج بخار از دهان اژدها (خخخ)

 

undefined
دره مجسمه ها و نمایی به خلیج فارس زیبا

 

undefined

مسیر رسیدن به انتهای دره مجسمه ها

بعد از حدود ۱۵ دقیقه اینجا موندن تصمیم گرفتیم سریع از اینجا بریم چون دیگه غیر قابل موندن شده بود و برای برگشت هم کلی باید صف میموندیم تا مسیر باز شه. در هر صورت خودمونو به موتور رسوندیم و پس از کمی آب نوشیدن و استراحت، رفتیم به سمت اصلی ترین مکان جزیره جادویی. موتور‌ راه افتاد و یواش دیدیم که کف زمین داره تغییر رنگ میده و داره زمینو زمان به رنگ قرمز در میاد.

ساحل سرخ و ساحل نقره‌ ای، شگفتی‌ هایی که کمرنگ شدند!

با توک‌ توک به سمت ساحل سرخ رفتیم. از یک جاده‌ خاکی که هر لحظه قرمز و قرمزتر می‌ شد گذشتیم. از دور دریا دیده می‌ شد، ولی چیزی که بیشتر از همه به چشم می‌ اومد، رنگ غیرعادی خاک جزیره بود.

راننده در طول مسیر و تا رسیدن به محل مورد نظر توضیح داد: سطح جزیره هرمز از سطوح آتشفشانی و نمکی پوشیده شده. دلیل این همه برق زدن خاک جزیره هرمز، حاصل همین فعالیت‌ های آتش‌ فشانی هست که مثل اکلیل زیر نور آفتاب می‌ درخشن. ساحل نقره‌ ای هم پر از تکه‌ های ریز و درشت درخشانیه که با تابش آفتاب، منظره بسیار چشم‌ نوازی ایجاد می‌ کنه. در ادامه توضیح داد که جزیره هرمز بزرگ‌ ترین معدن خاک سرخ جهان محسوب میشه. در گذشته‌ ای نه‌ چندان دور، برداشت بی‌ رویه از خاک سرخ جزیره انجام می‌ شد ولی امروزه تنها بخش خیلی کمی از اون برداشته میشه تا در صنعت رنگ‌ سازی، لوازم آرایشی و ... استفاده بشه.

در واقع خاک هرمز، معدن ارزشمندی برای اقتصاد کشوره و برای ساکنان جزیره هم برکات زیادی داشته و سبب رونق برخی کسب و کارهای محلی شده. همونطور که قبلاً گفتم، خاصیت خوراکی بودن خاک هرمز هم زبان زده. مردم بومی جزیره هرمز از این خاک به‌ عنوان سس (سوراغ) و ادویه در تهیه انواع غذا، نان، ترشی و مربا استفاده کرده و طعم خاصی به غذا می‌ بخشن. من نمیدونم چطور اولین نفر به ذهنش رسید که خاکو بریزه توی غذا. خیلی عجیبه. خخخ. لیدر در ادامه گفت این خاک سرخ فقط در جزیره هرمز پیدا می‌ شه و در هیچ کجای جهان نمونش وجود نداره.

در مواقع بارندگی هم سرخرود تشکیل میشه. خاک جزیره هرمز مثل خون روان در رگ های جزیره جاری میشه و صحنه ای خلق میکنه که هیچ کجای کره خاکی نمیشه مشابهش رو دید. ما هم به محض پیاده شدن از موتور، دست خودمون رو به کف زمین و روی خاک سرخ‌ زده و روی گونه هایمان کشیدیم، گویی که جزئی از جزیره شده باشیم.

 

undefined
محل پارک موتورها در جزیره سرخ

قدم زنان جلو رفتیم تا به پرتگاهی رسیدیم که از بالا و در افقش، منظره دریا قشنگ مشخص بود. راننده گوشیو دست گرفت و یه سری عکس‌ های خوب به یادگار از ما ثبت کرد. اینجا از اون مکان هایی بود که اصلاً نمیشد با دوربین، حس و حال واقعیش رو منتقل کرد. باید در این طبیعت بکر به صورت حضوری غرق شد. ما که قدم‌ زنان تو این ساحل عجیب، محو زیبایی رنگ‌ ها شدیم. نظرتون هست چند تا عکس با هم ببینیم؟

 

undefined
در مسیر جزیره سرخ

 

undefined
پخت نان تموشی با سوراغ (سس تهیه شده از خاک سرخ جزیره)

 

undefined

undefined

undefined

undefined
نمایی از ساحل سرخ جزیره

 

undefined
نمایی از ساحل سرخ و تلاقی با دریا

 

undefined
خاک ساحل سرخ جزیره

 

undefined
نقش حنا در ساحل سرخ

بعد از اینکه کمی در همین حوالی گشت زدیم، از شیبی پایین رفتیم و از دل یه بازارچه گذشتیم تا برسیم به ساحل نقره‌ ای. انواع و اقسام لباس های بومی رنگارنگ، برقع های محلی، صدف، مروارید و موجودات بامزه دریایی خشک شده مثل خنگول ماهی (در حین خطر خودشو باد و متورم میکنه) و انواع وسایل تزئینی نظیر خاکهای رنگی و نقره ای در شیشه های کوچک و بزرگ و غیره در این گذر به فروش میرسه. چند خانم محلی هم بساط نقش حنا پهن کرده بودن و برای مسافران، طرح های سنتی میزدن. 

بعد از چند دقیقه رسیدیم به امتداد ساحل که متوجه شدیم آب دریا تا نزدیکی ساحل به رنگ قرمز دیده میشد که صحنه عجیبی بود. اما درست وقتی که محو این منظره بودیم، یه شوک بد خوردیم! چند متر اون طرف تر از دریا، خاک نقره ای قابل تشخیص بود. اما چیزی که توی عکس‌ های قدیمی دیده بودیم و انتظارشو داشتیم، اصلاً قابل مقایسه با چیزی که الان پیش روی ما وجود داشت، نبود!

 

undefined
خنگول ماهی

پیش از این، تلالو ذرات نقره‌ ای زیر نور خورشید، ساحلو شبیه به دنیایی جادویی می‌ کرد، اما حالا این درخشش کمتر شده بود. عقب‌ تر از دریا، هنوز می‌ شد خاک‌ های نقره‌ ای رو دید، ولی نه به شکوه و جادویی که انتظارشو داشتیم. در واقعیت فقط یک بخش کوچک از خاک نقره‌ ای باقی مونده بود. درسته که کل خاک سرخ جزیره زیر نور آفتاب مثل اکلیل می‌ درخشه، اما خود خاک نقره‌ ای که لطیف‌ تر و نرم‌ تر از بقیه‌ خاک‌ های جزیره بود، حالا تقریباً ناپدید شده!

برخی از افراد می‌ گفتند که قبلاً میزان این خاک خیلی بیشتر بوده و حالا کمتر شده، بعضی‌ های دیگر دلیلشو گردشگرانی میدونستن که در طول سال‌ ها، مقدار زیادی از این خاکو با خودشون بردن. البته محلی‌ ها می‌ گفتند که سخت‌ گیری شدیدی روی این موضوع دارن و حتی موتورهای سه چرخ و لیدرها اجازه‌ حمل خاکو به توریست های خود نمیدن. از طرف دیگه، نظریه‌ ای هم وجود داشت که می‌ گفت: دریا باید خاک نقره‌ ای رو از مناطق عمیق‌ تر به سمت و سوی ساحل بیاره، اما این اتفاق دیگه نمی‌ افته! حالا کدوم نظریه درست تره، انتخابش با شما. به هر حال، هر دلیلی که وجود داشته باشه، این شگفتی طبیعی روز به‌ روز در حال از بین رفتنه و این واقعاً جای تأسف داره.

اخیراً نیز پویشی با عنوان آشتی با طبیعت راه ‌اندازی شده که هدف آن بازگرداندن خاک ‌های رنگی جزیره هرمزه که در گذشته توسط گردشگران از این منطقه برداشته شده ‌بود. در این پویش، افراد به‌ صورت شخصی یا از طریق گروه ‌های واسطه، این بخش از طبیعتو به محیط اصلیش برمیگردونن. این اقدام، که نوعی فرهنگ ‌سازی در حفظ محیط زیست محسوب میشه، مورد تشویق و تحسین بسیاری از دوستداران طبیعت قرار گرفته.

همون‌ طور که محو تماشای این زیبایی بودیم، متوجه شدیم که یک عروس و داماد با گروهی از فیلم‌ برداران حرفه‌ ای در ساحل مشغول ثبت لحظاتشان هستند. واقعاً هم اینجا برای چنین عکس‌ هایی ایده‌ آل بود. پس‌ زمینه‌ درخشان، موج‌ های آروم و رنگ‌ هایی که در هیچ کجای دیگه دنیا پیدا نخواهد شد.

 

undefined
خاک نقره ای ساحل سرخ
undefined
خاک نقره ای ساحل سرخ
undefined
رد لاستیک‌ های قرمز روی جاده، نقش امضای جزیره سرخ!

خورشید نم‌ نم سوزان‌ تر می‌ شد و حس کردیم وقتشه یه استراحت کوتاه داشته باشیم. همون نزدیکی یه محل استراحتی بود که می‌ شد در اون نوشیدنی‌ های خنک و غذاهای دریایی مثل سمبوسه و میگو پیدا کرد. طبق عادت، یه لیوان آب گواوای قرمز و خوشمزه گرفتیم و نشستیم به تماشای جمعیت رنگارنگ. پسرها و دخترها با لباس‌ های رنگی و گاهی عجیب مشغول عکاسی و تولید محتوا برای اینستاگرام بودن.

بعد از حدود 10 دقیقه که تو سایه نشستیم، مردم رو تماشا کردیم، کمی خرید کردیم، نوشیدنی خوردیم و از جو لذت بردیم و دوباره سوار موتور شدیم و به سمت مقصد بعدی رفتیم. کلا مدت زمانی که در ساحل سرخ بودیم حدود 1 ساعت شد. در ساحل سرخ، لاستیک موتور ها از خاک قرمز جزیره پوشیده شده بود و وقتی از اونجا بیرون می‌ اومدیم، رد لاستیک‌ ها روی جاده یه سمتش رو قرمز کرده بود و یه سمت دیگه سفید مونده بود! یه تضاد جالب که یه جورایی نقش امضای جزیره رو روی مسیر خروجی به جا گذاشته بود!

 

undefined
مسیر برگشت از ساحل سرخ

غار، چراغ‌ قوه، عرق و خاک!

همونطور که لیدر قول داده بود، مقصد بعدی غار رنگین کمان بود. قبل از ورود به غار، خیلی‌ ها بهمون گفتن اصلاً چرا میخواین برین اینجا؟ سخته و از این حرفا. ولی لیدر چراغ قوه ای بهمون داد و گفت بدون این نور، گوشی‌ ها کارایی ندارن. برید تا زیبایی بکر رو تجربه کنین. خیلیا همین چراغ قوه رو ۱۰۰ تومن اجاره میدن. بنده خدا ذهنش همش دنبال مادیات بود. 

غار رنگین کمان که بیشتر با دره رنگین کمان اشتباهش می‌ گیرند، بر اثر جریان آب به سمت دریا و گذر اون از زیر کوه نمکی ایجاد شده. در برخی از قسمت‌ های غار، دالان‌ های متعدد دیده میشه که به گفته زمین‌ شناسان، تنها آب باعث ایجاد این مسیرها شده. از موتور پیاده شدیم و رفتیم سمت مسیر غار. با یک مسیر دشوار و سنگی، عین کوهنوردای حرفه ای، آروم‌ آروم سمت دهانه غار رفتیم. مسیر مشخص بود، اما هر لحظه امکان داشت پا بپیچه یا سر بخوریم. خیلی طول کشید تا با مشقت به دهانه غار برسیم.

 

undefined
دهانه غار رنگین کمان از راه دور

رفتیم داخل. نفس‌ گیر! اکسیژن کم بود، گرما بیداد می‌ کرد، همه آشفته بودن. ما داشتیم به کشمش تبدیل میشدیم ! نفس‌ های خیلی از آدما به شماره افتاده بود! اگر مشکل تنفسی دارین، اصلاً سمتش نرید. نیم‌ خیز نشستن و خزیدن تو تاریکی، تنها راه عبور بود. بعد از طی مسیر بسیار دشوار تونستیم به قسمت انتهایی غار برسیم و سرپا بمونیم. ولی وقتی چراغ قوه رو روی دیواره‌ ها انداختیم، یه دنیا شکوه، عظمت و زیبایی نمایان شد. رنگ ها به اوج خود رسیدن. طیف لایه‌ های رنگی رنگی، خطوط مواج و فرم‌ های عجیب در دل کوه. فوق‌ العاده بود! غیرقابل توصیف! در واقع میگن این طیف رنگ، نشان دهنده تنوع رنگ موجود در لایه های زیرین جزیره جادویی هرمزه.

برای همینم هست که بهش میگن سرزمین هزار رنگ ! با این حال، گرما و خفگی برنده شد! در نقاطی که خوشگلتر بودن چندتایی عکس گرفتیم. ولی یک ربع بیشتر دوام نیاوردیم و دوباره با سختی برگشتیم بیرون. خارج غار، همه خسته و بی‌ حال نشسته بودن و سعی داشتن انرژیشون رو جمع کنن. ولی یه نفر که خیلی خوب می‌ دونست هرکی وارد غار بشه، داغون بیرون میاد، یخچال کوچیکی آورده بود و آب و نوشیدنی می‌ فروخت! یه توصیه میکنم. بهتره همه جا پول نقد داشته باشین، چون خیلی از مکان ها به راحتی آنتن گوشیتون جواب نمیده و برای کارت کشیدن ممکنه فروشنده تا 5 بار و یا حتی بیشتر تست کنه تا شاید یکیش پول رو کم کنه. یکم معطلی داره. در هر صورت ما هم یه بطری آب گرفتیم و راه افتادیم سمت توک‌ توک. اما این بار، دستها کثیف و لباس‌ ها غیرقابل استفاده شده بود، غرق خاک و عرق! انگار توی مخلوط کن جزیره، چرخ خورده بودیم!

 

undefined

undefined

undefined
طیف رنگ های غار رنگین کمان

آخرین ایستگاه، صخره لاکپشت‌ ها

دیگه داشتیم به آخر سفرمون در جزیره هرمز نزدیک می‌ شدیم. لیدر کلی تاکید داشت که من شما رو بیشتر از عرف گردوندم! ولی ما هر جا می‌ رفتیم، دقیقاً همون موتور سه‌ چرخ‌ های دیگه رو هم می‌ دیدیم! میگفت صد درصد مسافران باهاش به توافق رسیدن که این نقاط رو برن! خلاصه، نمی‌ دونستیم راست می‌ گه یا فقط می‌ خواد دستمزدشو توجیه کنه. راستش یکم دیگه داشت بهمون بر میخورد و حرفاش بو دار شده بود. ساعت یک ظهر بود و تا ساعت دو الی دو و نیم بیشتر تو جزیره وقت نداشتیم، چون باید به شناورهای برگشت به قشم می‌ رسیدیم.

دو جای دیگه مونده بود، صخره لاکپشت‌ ها (محل تخم ریزی این موجودات دوست داشتنی در فصل بهار) و دره زعفرانی‌ ها. اما لیدر گفت وقت برای بازدید از دره زعفرانی نداریم، فقط صخره لاکپشت‌ ها مونده و یه نگاه اجمالی به قلعه پرتغالی‌ ها تو مسیر (از راه دور). ما هم قبول کردیم و راه افتادیم.

میگن لاکپشت ها هر سال برمیگردن همینجا و درست کنار ساحل، کلی تخم میگذارن. یعنی تعهدشون به جزیره هرمز چقدره زیاده که هر سال یجا، اونم به صورت دست جمعی پیداشون میشه! مثل همه جاهای دیگه، اینجا هم یه بازارچه کوچیک داشت. خانم های بومی در حال درست کردن سمبوسه و مغازه‌ های کوچیک پر از لباس‌ های محلی و تزئینات خوشگل و فروشنده‌ هایی که با لهجه قشنگشون مشتری جذب می‌ کردن. راننده گفت که مشابه اینجا توی اسپانیا و ایتالیا هم وجود داره.

نزدیک صخره شدیم که به دیوار خلیج فارس هم معروفه. از ارتفاع بالا، تلاقی صخره و دریا جلوه زیبایی داشت. رنگ آب هم سبزتر از همیشه بود. از هر سمتی که نگاه میکردی، زیبایی محض میدیدی. سنگهای مجاور ساحل پوشیده شده از خزه بودن که نمایی راز آلود به ساحل داده بود. اصلاً انگار طبیعت تصمیم گرفته بود همینجا تمام هنرشو یکجا به رخ بکشه. به طور کلی در جای جای این جزیره میشه آرامش رو حس کرد. اینجا از اون مکان هایی بود که میشد ساعت ها نشست و به افق خیره شد. اما حیف که زمان ما محدود بود. در حدود ۲۰ دقیقه اینجا موندیم، عکس گرفتیم و کم‌ کم ساعت یک ربع به دو شد و آماده رفتن شدیم.

 

undefined

undefined
نمایی از دریا (صخره لاک پشت ها)

این دیگه آخرین مکان دیدنی سفرمون به هرمز بود. سوار توک‌ توک شدیم که برگردیم اسکله. در طول مسیر از سواحل بکری گذشتیم که پر از اکیپ های کمپ بودن. در واقع جایی چادرهای مخصوص برپا کرده بودن که هیچ توریستی اونجا نمیرفت. راننده گفت اینا به نوعی سواحل خصوصی هستن و بهترین مکان برای کمپ.

به مسیرمون ادامه دادیم که راننده یه مقدمه‌ چینی کرد: جسارت نباشه، ولی خیلی از مسافرها آخرای تور، سر قضیه هزینه و حسابو کتاب دبه می‌ کنن و می‌ خوان تخفیف بگیرن. البته هدف پول نیست، مهم اینه که به شما خوش گذشته باشه.

ما هم گفتیم: ممنون از شما. همه چی عالی بود و بهمون خوش گذشت. لطفاً شماره کارتتون رو بدید همین الان اون هزینه ای که با هم توافق کرده بودیمو واریز می‌ کنیم.

گفت حالا عجله نیست، خودم می‌ گم! و حرکت کردیم سمت اسکله جزیره هرمز...

لحظه حساب‌ کتاب، وسط ناکجا! لحظه‌ ای که همه‌ چی عوض شد!

تو راه برگشت بین صخره لاکپشت‌ ها و اسکله یه جایی که نه مکان دیدنی بود، نه کسی اون اطراف بود، راننده یهو زد کنار. شروع کرد صحبت کردن در مورد هزینه ها! یادتونه قبلش هم گفته بود که فقط سه ساعت شمارو می‌ تونم بگردونم و اتحادیه این نرخ رو گذاشته، اما اگه بخواین بیشتر بگردین باید هزینه ی بیشتری کنین.

کل داستان از این قراره. ما از ساعت ۸ صبح هرمز گردی رو شروع کردیم پس طبق قانون لیدر، باید ۱۱ صبح گردش تموم می‌ شد. صبحانه خوردنمون یک ساعت طول کشید (که خودش گفت اینجا جای شلوغی بود). دیدنیامون تا ساعت ۲ طول کشید! با این حال، راننده مدام می‌ گفت: من شما رو جاهایی بردم که هیچ‌ کس نمی‌ بره. بقیه لیدرها فقط جاهای عادی رو می‌ برن. ولی خب، همونطور که عرض کردم ما هر جا که می‌ رفتیم، جز جاهای اصلی بود، چون بقیه توک‌ توک‌ ها هم بودن! که البته به گفته لیدر قطعاً با مسافران توافق شده که اینجا اومدن. حس خوبی اصلاً به حرفاش نداشتم. چون در همه تبلیغات تورها و سایت های گردشگری، همین مکان های اصلی رو به عنوان جاذبه های دیدنی هرمز یاد میکردن و نفری ۹۰۰ هزار تومان هم می‌ گرفتن، تازه با ترانسفر از هتل به اسکله و برعکس.

راننده گفت: می‌ خواستم شما رو ببرم دره زعفرونی‌ ها که فقط خارجی‌ ها رو میبرن و ایرانی‌ ها اونجا نمیرن! (یعنی واقعاً فکر کرده گوشای ما مخملیه؟!) ولی چون وقت نداشتیم، بی‌ خیال شدیم. حتی وقتی مارو غار رنگین کمان برد گفتیم چقدر اضافه باید پرداخت کنیم؟ اگه ببینیم می‌ ارزه، میایم، اگه نه، نمیایم. اونم قاطع گفت با همون ۲ تومنه. بیشتر نیست. دیگه فکر خوش گذروندن باشید. به پول فکر نکنید. ما هم گفتیم: باشه، دمت گرم. هیچ ایرادی نداره، دو تومن قبول! و قیمت نهایی رو باهاش بستیم.

بهش گفتم: چرا این قدر راجع به این قضیه صحبت میکنی؟ بخدا ما متوجه شدیم. بس کن دیگه. خسته نشدی؟ میدونم که نرخ معمول 1.300 تومان هست برای ۳ ساعت. شما که گفتی 1.700 (مطمئن شدم که بیشتر گفته). ولی بازم باشه. مشکلی نیست. قبول. الان ما ۶ ساعت گشتیم پس منطقاً هزینه دو برابر میشه یعنی 2.600 تومان. اما شما به من گفتی 2 تومن. ولی من به شما 2.600 میدم. راضی هستی دیگه؟ تموم میکنی؟

ولی راننده برگشت و یهو گفت: خیر. هزینتون میشه 5 میلیون تومن!!!

اون لحظه یه خنده ناخودآگاه زدم. یه خنده از سر تعجب، از سر ناباوری! گفتم شوخی میکنی دیگه؟ چون حس کردم یه توهین مستقیمه. یعنی ما حسابی گشتیم، کلی خوش گذشت، همه‌ چی اوکی بود، اما لحظه آخر، این‌ جوری شد؟! دقیقا همون لحظه بود که فهمیدم چرا این‌ همه از "دبه کردن مسافرها" حرف می‌ زد! انگار یه سناریو از قبل آماده کرده بود که لحظه آخر، یه عدد پرت کنه و انتظار داشته باشه که مسافر بدون بحث، پرداختش کنه. گفتم: مرد حسابی! مگه ما با هم حرف نزدیم؟ مگه نبستیم؟ 

یهو گفت: شما لابد اشتباه برداشت کردید!!!

گفتم: سه نفر آدم اینجا نشستیم. همه یک چیز از شما شنیدیم. پس حق دارن مردم لحظه آخر دبه کنن! خودت مقصری که مسافرها رو گیر میاری و این بساطو راه میندازی! حس می‌ کردم تمام اون حرف‌ های قبلیش، نقشه‌ ای بود برای همین لحظه. یعنی از اول داشت زمینه‌ سازی می‌ کرد که مثلا "مردم پول کم میدن"، "مهم خوش گذشتن شماست" و " هزینه اجاره چراغ قوه 100 تومنه " و از این حرفا، که آخرش عدد پرت کنه و انتظار داشته باشه ما چیزی نگیم. دقیقا همون لحظه بود که دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم. گفتم:

این همه میگن مردم جنوب خونگرم و مهمون‌ نوازن، این همه تعریف شنیدیم، ولی تو با این کارت دقیقاً داری اون تصویر قشنگ رو خراب می‌ کنی! ما از اول حرف زدیم که همه‌ چیز شفاف باشه، توافق کردیم، حتی خودم مستقیم ازت پرسیدم که ما به‌ التفاوت چقدره، گفتی هیچی! گفتی مهم اینه که بهتون خوش بگذره! حالا یهو چی شد؟ من اشتباه کردم؟ من بچه‌ ام؟ ما همه توی همین جامعه زندگی می‌ کنیم، از بیابون که نیومدیم! بعد با حرص ادامه دادم:

اصلا بحث پول نیست! بحث اینه که تو حرفتو عوض کردی، بحث اینه که یه حس خیلی بد منتقل کردی! تو داری کاری می‌ کنی که آخر سفر، با حس منفی، با حس دروغ و ریا از اینجا بریم! این درسته؟

انگار خودش هم فهمید که خراب کرده، ولی بازم سعی کرد یه جوری توجیه کنه و بی خیال نشد.

با تموم این ماجراها، برای اینکه بیشتر از این اعصاب خودم و همسفرام خورد نشه، تصمیم گرفتم برخلاف میل باطنیم سه میلیون براش کارت به کارت کنم. راستش ته دلم ترس داشتم که نکنه یه کاری کنه، یه جایی ما رو پیاده کنه، یا خدای نکرده یه اتفاقی بیفته. آدم توی یه جای غریب، بالاخره یه درصدی نگرانی داره، برای همین ترجیح دادم که شر رو بخوابونم و همین سه تومن رو براش واریز کردم. تازه ناراضی بود و میگفت کمه !

جالب اینجا بود که خودش هم لابلای حرفاش می‌گفت: حالا من گفتم پنج تومن، شما که لازم نیست اینقدر بریزین، چهار هم بریزین اوکیه! اصلاً آدم عجیبی بود. یعنی کلاً داشت همین‌ جوری از خودش نرخ در می‌ آورد! انگار نه انگار که قبلش یه قیمتی بسته بودیم و توافق شده بود. منم تو لحظه عصبانیت گفتم: باشه، میرم اتحادیه ازت شکایت می‌ کنم. البته هم خودش می‌ دونست و هم من، که این فقط یه حرف الکیه. چون ما مسافریم و دستمون به جایی بند نیست. اونجا کسی به حرف ما گوش نمی‌ ده، فقط یه سری کشمکش و اعصاب‌ خردی اضافه می‌ شد که ارزشش رو نداشت.

در نهایت، پول رو که واریز کردیم، راه افتادیم سمت اسکله. توی مسیر، از کنار قلعه پرتغالی‌ ها رد شدیم و اون دوباره شروع کرد به توضیح دادن درباره قلعه، چقدر وظیفه شناس بود! ولی دیگه نه فکرمون کار می‌ کرد، نه چشممون چیزی می‌ دید، نه اصلاً برامون مهم بود. دیر شده بود و فقط می‌ خواستیم زودتر برسیم به اسکله و سوار شناور بشیم.

نمی‌ خواستم آخر سفرمون توی هرمز با این حس بد تموم بشه. یکم سر شوخیو باز کردم با خانمم و خواهرزادم تا کمی بخندن. اصلاً نمی‌ ارزید که بخوایم با این حالت جزیره رو ترک کنیم. بالاخره خاک هرمز گیراست. میگن هر کی بره، باز برمی‌ گرده... امیدوارم برای ما هم همین‌ جوری باشه. ولی دفعه‌ بعد، شاید یه جور دیگه، یه مسیر دیگه، یه تجربه‌ بهتر.

توی همون خیابونی که از موتور سه چرخ پیاده شدیم، سالن کوچک بلیط فروشی خارج از محوطه اسکله بود. ۴۰ دقیقه طول‌ کشید تا بشه بلیط خرید. نفری 150 هزار تومان. برای همین گفتم از همون اول بلیط برگشت رو بخرین. تقریبا ساعت ۳ عصر شده بود. همین که بلیط گرفتیم، راه افتادیم سمت اسکله. اما اینجا هم یه صف طولانی منتظرمون بود. درسته. باز هم طبقه‌ پایین نصیبمون شد! البته این بار فضا بهتر و بزرگتر بود، ولی خب، فاصله‌ برگشت خیلی بیشتر از زمان رفت طول کشید. حدود 20 دقیقه بیشتر.

 

undefined
محوطه شناور اسکله هرمز (طبقه پایین)

تقریباً همه‌ مسافرا خواب بودن، خستگی کاملاً توی چهره‌ ها مشخص بود. من داشتم به کل ماجرای امروز فکر می کردم. به اینکه هرمز جزیره خوشگلیه که با همه بالا و پایین هاش هنوز هم ارزش دیدن داره. شاید بعضی از تجربه ها تلخ باشن، ولی چیزی که توی ذهن میمونه، همون لحظه های خوشیه که کنار عزیزانمون تجربه میکنیم. این جزیره هزار رنگ هنوز توی ذهنم زندست و شاید یک روزی مجدد بهش برگردم. وسط این فکرا بودم که بیدارم کردن. خوابم برده بود! رسیدیم. شناور‌ به اسکله ذاکری قشم پهلو زده بود... 

از اسکله زدیم بیرون و سریع با اسنپ به قیمت 36 هزار تومان رفتیم سمت هتل. ساعت 4:20 دقیقه عصر بود. بعد از رسیدن به هتل و یه استراحت درست‌ و حسابی، ساعت ۷ شب زدیم بیرون برای یه دور شهرگردی. پیاده تا سیتی سنتر 20 دقیقه راه بود و با ماشین 5 دقیقه. یک اسنپ با 50 هزار تومان گرفتیم. راننده میگفت من و همسرم چند سال پیش اومدیم مسافرت قشم. اینقدر خوشمون اومد که همینجا موندگار شدیم. خونه و کار و زندگیمون تهران بود. ول کردیمو الان اینجا راحتیم. خیلی هم پیشنهاد میداد شما هم همینکارو کنین. البته مشخص بود کار اصلیش اسنپ نبود. ماشینش هیوندای پلاک ایران و خودش پیمانکار ساختمونی بود. بگذریم.

اول رفتیم سیتی‌ سنتر ۱ و ۲ جایی که جنساش یه کم بهتر بودن ولی خب، قیمت‌ ها هم به مراتب بالاتر. فروشگاه‌ های سبلان کیش و سبلان قشم همه‌ جا بودن و مخصوص شکلات و سوغاتی‌ های خوردنی. در ضمن از ترشی های انبه اصلاً غافل نشید. ما چند مدل ترشی انبه (محلی) خریدیم که عکس خوشمزه ترینش رو براتون میزارم. قیمتش هم 340 هزار تومان بود. راستی راه ارتباطی بین این دو مجتمع وجود داره. کافیه خودتون رو به دالان هنر (تونلی که داخلش پر از نورهای رنگین کمانی هست برسونید).

 

undefined
فروشگاه های سبلان قشم و کیش

 

undefined
ترشی انبه خوشمزه محلی (برند ایمانی)

 

undefined
دالان هنر مجتمع سیتی سنتر

بعد از اینجا پیاده راهی پارک زیتون شدیم. یه پارک زنده و پرانرژی، صدای موسیقی، درست لب دریا. کلی کافه و ‌رستوران خوشگل هم اونجا بود که چسبیده بودن به ساحل، مثل شب‌ های طلایی. نیمکت هایی لب ساحل داشت که میشد روی اون ها نشست و از دیدن دریا حسابی کیف برد. بسیاری از مردم هم روی زمین زیر انداز پهن کرده بودن و بساط شام، قلیون و ... چیده بودن که این حجم از جمعیت در نوع خودش بی نظیر بود و انگار شهر تا نیمه های شب خواب نداشت.

 

undefined
محوطه اطراف سیتی سنتر قشم

 

undefined
سیتی سنتر قشم

یک سری هم به کلوپ‌ های تفریحی زدیم، مثل کلوپ تفریحی عجایب قشم (که میگن دارای کیفیت بهتری به نسبت سایر کلوپ هاست اما قیمت های همگی یکسانه) که اطلاعاتی درباره‌ غواصی می‌ دادن. هزینه ۱۵ دقیقه غواصی در سایت تخت جمشید که جز سایتهای خوشگل محسوب میشه ۹۰۰ هزار تومان بود. شاتل 250، بنانا سواری 350، پدل برد روی دریا 450، فلای فیش 450 و پاراسل 400 هزار تومان. البته سایت های زیادی هم برای رزرو تفریحات دریایی هستن. سایتهای مختلف که با سرچ ساده در گوگل پیدا میشن.

 

undefined
پارک زیتون

 

undefined
کافه رستوران های ساحلی پارک زیتون

تصمیم داشتیم از قبل، شب رو سوار کشتی تفریحی بشیم. کشتی های تفریحی زیادی در جزیره قشم هستن نظیر آبتین، یوتاب، وفا و تارا که ما کشتی تفریحی تارا رو (سانس 10 تا 12 شب)  انتخاب کردیم. این کشتی گویا بزرگترین کشتی تفریحیه و هزینش به ازای هر نفر 450 هزار تومان بود. ولی از شانس بد (به دلیل مناسبت تقویم) یا از شانس خوب (خستگی زیاد) کنسل شد و هزینه به حساب عودت داده شد. پس گفتیم شام رو توی رستوران سنتی شب‌ های دفاری بخوریم، ولی خب، واقعاً دیگه جونی برامون نمونده بود!

رستوران شب های دفاری خارج از قشمه (بین درگهان و قشم) برای همین یه شاورمای خیلی معمولی (شاورما مغربی) به قیمت 197 هزار تومان همون اطراف زدیم و تا ۱۱:۳۰ شب بیرون موندیم. اینقدر خسته بودیم که حتی فرصت نداشتیم شاورما رو نقد کنیم. البته شاورما لبنانی همون اطراف خیلی معروفه ولی اون شب هم شاورمای گوشت رو تموم کرده بود و هم گفت برای شاورمای مرغ باید یک ساعت منتظر بمونید که ما هم عطایش را به لقایش بخشیدیم. بعدش، با خستگی اما کلی خاطره رنگارنگ توی عکسا، مجدد با اسنپ (50 هزار تومان) برگشتیم سمت هتل. امروزمون هم تموم شد. شب بخیر قشم.

 

undefined
محوطه اطراف سیتی سنتر قشم

 

undefined
شاورما مغربی

هزینه های روز دوم

اسنپ از هتل تا اسکله شهید ذاکری 43 هزار تومان

هزینه شناور از قشم تا هرمز نفری 150 هزار تومان

صبحانه در هرمز ۴۴۰ هزار تومان (برای سه نفر)

نوشیدنی گواوا 30 هزار تومان (هر لیوان)

هزینه موتور سه چرخ (توک توک) 3 میلیون تومان! (شامل بازدید از الهه نمک، اقامتگاه ماجرا، غار نمک، دره رنگین کمان، کوه های سفید برفی، دره مجسمه، ساحل سرخ و ساحل نقره ای، غار رنگین کمان، صخره لاک پشت ها)

هزینه شناور از هرمز تا قشم نفری 150 هزار تومان

هزینه اسنپ از اسکله ذاکری تا هتل ۳۶ هزار تومان

هزینه اسنپ از هتل تا سیتی سنتر ۵۰ هزار تومان

شام شاورما مغربی نفری 197 هزار تومان 

اسنپ از سیتی سنتر تا هتل ۵۰ هزار تومان

دمای هوا : روز 24 و شب 18 درجه - آفتابی

خلاصه نکات روز دوم:

- بلیط شناور رفت به هرمز را اگر شد از قبل به صورت آنلاین تهیه کنید (از سایت قشم‌ پی) تا در صف طولانی اسکله معطل نشوید.

- برخلاف باور عمومی، در فصل مسافر، شناورها در طول روز چندین مرتبه بین قشم و هرمز رفت‌ و آمد دارند، پس نگرانی بابت بلیط نداشته باشید.

- بلیط برگشت از هرمز را زودتر (هنگام ورود به جزیره) بگیرید، اما روی سانس آخر (ساعت ۳) حساب نکنید. بهتر است تا ۲:۳۰ در اسکله باشید.

- در صورت جا ماندن از آخرین شناور، می‌ توانید با قایق موتوری (قایق شوتی) و پرداخت ۲۰۰ هزار تومان نفری، به قشم برگردید، ولی انتظار کوبش شدید به دریا، کمر درد و خیس شدن را داشته باشید.

- داروی ضد تهوع جهت جلوگیری از دریا زدگی (خصوصاً برای کسایی که این مشکل رو دارن) فراموش نشود.

- موتورهای اجاره‌ ای هرمز ممکن است مشکل فنی داشته باشند و در صورت خرابی، جریمه پرداخت خواهید کرد، پس این گزینه را با احتیاط انتخاب کنید.

- قیمت توک‌ توک‌ ها (موتورهای سه چرخ) متغیر و سلیقه ای است، پس حتماً قبل از سوار شدن، چند راننده مختلف را مقایسه کنید و چانه بزنید. همچنین برخی جاهای دیدنی خارج از مسیر اصلی رینگ جزیره هرمز قرار دارن، پس از قبل مشخص کنید که راننده شما رو کجاها می‌ بره و چقدر هزینش تفاوت میکنه تا مثل ما غافلگیر نشوید.

- در جزیره هرمز و بخصوص برای بازدید از الهه‌ نمک، دره مجسمه ها و غار رنگین کمان حتماً کفش مناسب بپوشید، چون مسیر در بخش‌ هایی کاملاً صعب‌ العبور می‌ شود.

- آب گواوا (زیتون محلی) رو حتماً امتحان کنید، نوشیدنی خوش‌ طعم و خاصی هست که توی کل جزیره پیدا می‌ شه.

- برای ورود به غار رنگین‌ کمان حتماً چراغ قوه قوی ببرید، نور گوشی کافی نیست.

- بازدید از غار رنگین کمان بسیار سخته. اگر مشکل تنفسی دارین و یا کمردرد، قید این مکان رو بزنید.

- زمان بازدید از دره مجسمه‌ ها را بیشتر از ۲۰ دقیقه در نظر بگیرید. مسیر رفت‌ و برگشت طولانی‌ تر از انتظار است.

- در انتهای دره مجسمه‌ ها، پرتگاه بدون حفاظ وجود دارد. مراقب باشید و از بالا رفتن از صخره‌ها پرهیز کنید.

-  در جزیره هرمز، هیچ یک از مکان های دیدنی، هزینه ورودی ندارد (از قلعه پرتغالی ها بی اطلاع هستم).

- خاک نقره‌ ای جزیره هرمز در حال کاهش است. لطفا از آن یادگاری برندارید.

- حتماً روز جزیره هرمز لباس اضافی همراه داشته باشید.

- برای خرید بلیط شناور سانس آخر به هرمز، حتماً زمان انتظار را در نظر بگیرید. ممکن است ۴۰ دقیقه یا بیشتر طول بکشد.

- برای رفتن از سیتی سنتر ۱ به سیتی سنتر ۲، دالان هنر را پیدا کنید. این تونل با نورهای رنگی مسیر دسترسی را راحت‌ تر می‌ کند. 

- کشتی‌ های تفریحی قشم (مانند تارا، آبتین، یوتاب، وفا) معمولاً سانس‌ های شبانه دارند. هزینه حدود ۴۵۰ هزار تومان است، اما باید از قبل حتماً رزرو کنید.

- رستوران شب‌ های دفاری بین درگهان و قشم قرار دارد. اگر خسته هستید یا زمان زیادی ندارید، شاید گزینه مناسبی نباشد.

- شاورما لبنانی در قشم معروف است، اما ممکن است برخی مدل‌ های آن زود تمام شوند یا زمان انتظار طولانی داشته باشند.

- برای شهرگردی در قشم، اسنپ گزینه مناسبی است. مسیرهای داخل شهر معمولاً هزینه‌ های معقولی دارند.

- اگر قصد خرید سوغاتی دارید، فروشگاه‌ های سبلان کیش و سبلان قشم تنوع خوبی از شکلات دارند. ترشی انبه محلی قشم هم یکی از سوغاتی‌ های خوشمزه این جزیره است.

روز سوم (قشم گردی، جزیره ای میان زمین و خیال)

قشم جاییه که طبیعتش هر چیزی برای غافلگیر کردنت داره. از دره‌ های عجیب‌ و غریب گرفته تا ساحل ‌هایی که موج‌ هاشون انگار قصه می ‌گن. یه جزیره با کوه ‌های سنگی، آب‌ های بیکران و آسمونی که شبهاش پر از ستاره هست. وقتشه که بریم ببینیم این جزیره‌ پر رمز و راز چی برامون کنار گذاشته.

ما از قبل تور قشم‌ گردی رو رزرو کرده بودیم. سایت‌ های زیادی برای این کار وجود دارن … البته، غیر از سایت‌ ها، یه سری راننده هم هستن که همون ورودی اسکله ذاکری میان سراغت (اگر با قطار یا با هواپیما ابتدا به بندرعباس بیاین) یا در سطح شهر توسط دکه هایی تبلیغ گردشگری می‌ کنن. نمونش ورودی محوطه سیتی سنتر. اینا معمولاً هایلوکس یا ماشین شخصی دارن و در ازای هزینه‌ ای توافق شده، شما رو می‌ گردونن.

ما هم از شانس خوبمون (یا شاید هم انتخاب هوشمندانه!) یکی از دوستان قبلاً با یک تورلیدر معروف قشم، قشم گردی رو صفر تا صد انجام داده بود و بشدت راضی بود. ما هم قبلش بهش زنگ زدیم، قیمت و برنامه‌ تور رو پرسیدیم و در نهایت باهاش هماهنگ کردیم. تور خصوصی بود و اگر از سایت‌ ها، مشابه این تور رو می‌ گرفتیم، نفری ‌دو ملیون و پانصد هزار تومان درمی‌ اومد، ولی اینجوری برای سه نفرمون روی هم همون ۲.۵ میلیون تومان شد!

البته اینم بگم که خود لیدر پیشنهاد تور دو روزه رو میده. که قیمتا با توجه به دو روز بودن کمی تغییر میکنه. ولی ما فقط میخواستیم یک روزه قشم رو بگردیم و بیشتر از این فرصت نبود. لذا خیلی از مکان ها رو قاعدتاً از دست میدادیم. در هر صورت برای یک روز از هشت‌ و نیم صبح تا حدود پنج‌ و نیم یا شش عصر شمارو میگردونه و تقریباً همه‌ جاهای دیدنی قشم رو میبره. البته این‌ که دقیقاً به کجاها برسی یا نه، یه‌ کم به سرعت گشت و شانس هم بستگی داره! این نکته رو هم یادم نره بگم که باید از حدود دو هفته قبل یا زودتر رزرو رو انجام بدین. در غیر این صورت احتمال اینکه وقتشون پر باشه بسیار زیاده.

ما اگه تور عمومی رو از سایت‌ های مختلف می‌ گرفتیم، معمولاً یا ون می‌ فرستن یا هایلوکس که هزینش نفری ۹۰۰ هزار تومن درمیاد. یعنی اگه دو نفر باشین، ۱.۸ میلیون می‌ شه و اگه سه نفر باشین، ۲.۷ میلیون ولی ما با تور خصوصی لیدر و با تویوتا رفتیم که کلاً ۲.۵ میلیون برای سه نفرمون شد پس هم به‌ صرفه‌ تر بود، هم راحت‌ تر! و هم کمتر از هرمز گردی با موتور سه چرخ!

تفاوت اصلی تور خصوصی با عمومی اینه که ما خودمون تعیین می‌ کردیم کجا بریم و کجا نریم. ولی در تورهای عمومی باید طبق برنامه‌ از پیش تعیین‌ شده، همه‌ جاهای لیست رو ببینی، حتی جاهایی که شاید خیلی دوست نداشته باشی. تور عمومی بیشتر حالت "تیک زدن" داره، یعنی فقط می‌ برنت که بگن اون‌ جا رو دیدی! البته برای کسانی که اطلاعات کافی از قشم ندارن، شاید خودشون رو دست لیدر بدن و اون تصمیم بگیره کجا شمارو ببره بهتر باشه. در هر صورت دلیل این کارمون رو بعداً عرض خواهم کرد.

مشکل دیگه‌ تورهای عمومی اینه که باید منتظر بقیه‌ ی مسافرا بمونی. تور معمولاً از چند نقطه‌ شهر، مسافرا رو سوار می‌ کنه که باعث می‌ شه به‌ جای اینکه ۹ صبح به اولین مقصد برسی، شاید تازه ساعت ۱۰ اونجا باشی. ولی وقتی گروه کوچیک‌ تر باشه، مثل ما که سه نفر بودیم، هماهنگی‌ ها خیلی راحت‌ تره و زمان بیشتری برای گشت‌ و گذار داری. خب به نظرم توضیحات کافیه. پس بریم برای قشم گردی.

بعد از صرف صبحانه در هتل، راننده ساعت ۸:۳۰ صبح اومد دنبالمون. یکم توی ترافیک گیر کرده بود، ولی بالاخره رسید و سوار شدیم. از همون اول خیلی آدم خونگرم و باحالی بود، سر صحبت رو باز کرد و باهامون کلی گپ زد. یه شعار جالب هم داشت:

"با ما شما متوجه گذشت زمان نمی‌ شید!"

کم‌کم یخمون باز شد و کلی برامون حرف زد. درباره‌ شرایط قشم، آب‌ و هوا، تعداد مسافرای امسال که کمتر از پارسال بود، گرونی‌ ها (که گفت امروز حرف های منفی نزنیم) و کلی چیز دیگه. مسیرمون رو پیش گرفتیم به سمت اولین جاذبه‌ دیدنی قشم، یعنی غار خربس.

در طول مسیر لیدر گفت که این کوه از دو بخش تشکیل شده. سمت راست که مربوط به دوران خیلی قدیم (مادها) که حاصل پدیده حفر دالان های متعددی توسط انسان هاست و اون یکی یعنی دست چپی، بعدها (در چند صد سال اخیر) دستکاری شده و به نوعی مصنوعی قلمداد میشه. می‌ گفت که یه پیرمرد بومی از قدیم براش تعریف کرده که این غار در گذشته معبد بوده و بعدش محل دفن زرتشتیان شد که استخوان‌ های مردگان را درون آن نگه میداشتند. (چرا استخوان؟ چون گوشت متوفی ابتدا در بلندی قرار میگرفت تا خوراک پرنده های وحشی بشه و بعد استخوان درون این غار نگهداری میشده).

در گوردخمه های زرتشتیان یزد هم این قضیه به صورت نمایان مشاهده میشه. البته نظریه‌ دیگه ای هم وجود داره که بر مبنای اون غار خربس، پناهگاه مردم بی‌ دفاعی بوده که در گذشته مورد حمله‌ دزدان دریایی قرار می‌ گرفتند. البته معلوم نیست چقدر واقعیه، ولی به هر حال دیدنش خالی از لطف نبود. یه نکته‌ جالب دیگه هم این بود که قدیما از این کوه یه مسیر پیاده‌ روی ۱۵ کیلومتری تا قشم وجود داشته ولی الان اون مسیر رو مسدود کردن. در هر صورت ورودی این فضا نفری 10 هزار تومان بود که پرداخت کردیم و وارد محوطه اصلی شدیم (از لیدر هزینه ای دریافت نشد). نمای کلی خارجی این کوه بر اثر گردابهای دریا و خالی شدن مداوم ماسه ها از حفره سنگ ها به وجود اومده. میدونید چرا؟ چون زمانی کل قشم زیر آب بوده !

 

undefined
فضای خارجی غار خربس

undefined

undefined

undefined
فضای خارجی غار خربس

ما از سمت راست کوه شروع به گشتن کردیم، توی دالون‌ های باریک جلو رفتیم و روی دیواره‌ ها، سنگ‌ نگاره‌ های قدیمی دیدیم. چیزی شبیه چهره انسان. مشابه دالان های این غار در شهر زیر زمینی سامن (اطراف ملایر همدان) دیده بودم. انگار رفتی به هزار سال پیش و روح آدما هنوز داخل این دیواره ها سرگردونن. قشنگ بود و یه حس تاریخی جالبی داشت.

 

undefined
دیواره های غار خربس

 

undefined
دالان های درونی غار خربس

حدود ۲۰ دقیقه توی این مسیر قدم زدیم و بعدش از غار بیرون اومدیم. اینجا بود که لیدر یه حرکت خاص زد! کلی فیلم و عکس حرفه‌ ای و حتی اسلوموشن و نماهای سینمایی از ما گرفت که حسابی سورپرایزمون کرد! بعد دوباره سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت مقصد بعدی یعنی دره ستارگان.

توی مسیر، لیدر همچنان اطلاعات جالبی درباره‌ جاهای مختلف (از جمله مقبره شاه شهید) می‌ داد. هر مسجدی که از کنارش رد می‌ شدیم، اشاره می‌ کرد که این مسجد برای اهل سنت هست و بعد توضیح داد که چرا بالای مسجد سنی‌ ها هلال ماه میگذارن. گفت به این دلیله که تقویم قمری براشون خیلی مهمه و زندگیشون بر اساس ماه‌ های قمری تنظیم شده.

در مسیر، از روستای برکه خلف گذشتیم. این روستا تمیزترین روستای ایران شناخته و در فهرست یونسکو هم ثبت شده. لیدر توضیح داد که مردم این روستا دامدار هستن (عمدتاً بز دارن) ولی با این حال، خیابون‌ هاشون فوق‌ العاده تمیزه. چیزی که جالب بود، هیچ‌ جا حتی ذره ای مدفوع دام یا کثیفی نمی‌ دیدیم. مردم خودجوش مدام جلوی خونه‌ هاشون رو جارو و پهن دام‌ ها رو جمع‌ آوری می‌ کردن و واقعاً هم این نظم و تمیزی توی کل روستا مشهود بود. هر خیابونی که از کنارش رد می‌ شدیم، معلوم بود همین چند دقیقه پیش جارو خورده و عاری از هر گونه آلودگیه.

قبل از اینکه وارد محیط اصلی دره‌ ستارگان بشیم، کنار یه تندیس خیلی بزرگ ایستادیم که علامت یونسکو روش حک شده بود. سه تا سنگ بزرگ روی هم قرار داشتن و روی تابلوی مجاورش نوشته شده بود، ژئوپارک قشم. اینجا، لیدر یه توضیح جالب داد: "هر جا این نماد رو دیدین، بدونین که خبری از دریا و جنگل نیست! این علامت یعنی شما مستقیماً با طبیعت و زمین‌ شناسی سروکار دارین. اینجا سه عامل اصلی یعنی آب، باد و خاک با هم ترکیب شدن و نتیجه‌ اش شده چیزی که بهش می‌ گیم فرسایش!"

 

undefined
نشان یونسکو (ژئوپارک قشم)

حالا دیگه رسیده بودیم به دره‌ ستارگان. جایی که قرار بود حسابی شگفت‌ زده بشیم. ورودی داشت. ولی لیدر چون آشنا بود، بدون پرداخت ورودی وارد محیط اصلی شدیم و جمعیت زیادی اونجا بود. از اتوبوس، ون و ماشین که همگی توریست بودن.

آیا به دنیای ارواح اعتقاد دارید؟

شب که بشه اینجا صداهایی از دل سنگ ها بلند میشه. محلی ها میگن اینجا اجنه رفت و آمد دارن... طبق افسانه‌ های مردم محلی قشم، دره ستارگان با قدمتی دو میلیون ساله، محل زندگی اجنه و ارواح است که شب‌ ها و پس از غروب آفتاب در آن رفت‌ و آمد می‌ کنند. بسیاری از مردم بر این باورند که صداهای عجیب‌ و غریبی که شب‌ ها از این دره به گوش می‌ رسه، به‌ دلیل حضور این موجودات است و از همین رو، ورود گردشگران به دره ستارگان در شب را توصیه نمی‌ کنند.

این باور قدیمی تا حدی برای خود مردم این منطقه جدی بوده که تحت هیچ شرایطی بعد از غروب آفتاب وارد این دره نخواهند شد. اما محققان چیز دیگه ای میگن. دانشمندان زمین‌ شناسی علت این صداها را ناشی از پیچیدن باد در روزنه‌ ها و حفره‌ های پر تعداد صخره‌ ها میدونن که هنگام عبور از این دالان‌ ها و ستون‌ ها، صدای خاصی تولید می‌ کنند.

 

undefined

undefined
دره ستارگان

لیدر میگفت محلی‌ ها به دره‌ ستارگان "استاله کفته" می‌ گن و دلیل این اسم‌ گذاری هم برمیگرده به یه باور قدیمی بین مردم منطقه. اون‌ ها معتقد بودن که در زمان‌ های خیلی دور، شهاب‌ سنگی به این منطقه برخورد کرده و باعث شده که این شکل عجیب و خاص به وجود بیاد. استاله کفته به زبان محلی یعنی ستاره ای که افتاده شده. کفته به زبان بومی یعنی افتادن. ولی خب، از نظر علمی ماجرا یه چیز دیگست. این منطقه نتیجه‌ میلیون‌ ها سال فرسایش طبیعی توسط همون سه عامل معروف یعنی آب، باد و خاک هست.

در واقع کل جزیره‌ قشم یه زمانی زیر آب بوده و در اثر حرکت گسل‌ ها، زلزله‌ ها و تغییرات زمین‌ شناسی از آب بیرون اومده. همون‌ طور که می‌ دونین، فرسایش میلیون ساله باعث شده که این اشکال هندسی عجیب و غریب از جنس ماسه، سنگ و سیمان آهکی توی دره‌ ستارگان شکل بگیرن. حتی در زلزله‌ چند سال پیش قشم، قسمت‌ های بزرگی از این دره تغییر کرد و همین موضوع باعث شده که مسئولین برای جلوگیری از خطرات احتمالی، مسیرهایی رو سنگ‌ چین و ورود به بعضی قسمت‌ های خطرناک رو ممنوع کنن. اما خب، همیشه یه عده پیدا می‌ شن که توجهی به هشدارها ندارن و برای گرفتن عکس‌ های خوشگل، روی لبه‌ صخره‌ های آهکی حساس و شکننده نشسته و یا تکیه میدن. کاری که واقعا خطرناکه چون هر لحظه ممکنه در اثر وزن انسان، بخش هایی از این دیواره ها سقوط یا قسمتی از صخره‌ها ریزش کنن.

 

undefined
دره ستارگان

خب ما وارد این سیاره عجیب و زیبا شده بودیم. قدم به قدم که جلو میرفتیم، انگار باغ وحش سنگی اطرافمون شکل میگرفت. از کنار اشکال غول پیکر مختلفی که طی سال‌ ها فرسایش پیدا کرده بودن، عبور کردیم. اشکالی مثل خرطوم فیل بزرگی که از زمین بیرون زده بود، بز شاخداری که گویا سالهاست منتظر چیزیه، تمساح چمباتمه زده، عقاب، تندیس‌ های طبیعی مختلف، ماهی فرو رفته با سر در زمین و ... که تماشای اونا خالی از لطف نیست. همچنین ستون‌ های بلند، تیغه‌ ها و مخروط هاى نوک‌ تیزی در دره ستارگان خودنمایی می‌ کنند كه رد فرسایش روی آن‌ ها کاملا مشهود است. اینجا واقعا اسمش برازندش بود. انگار تکه ای از فضا به روی زمین سقوط کرده بود.

 

undefined
خرطوم فیل غول پیکر دره ستارگان

 

undefined
دره ستارگان

لیدرمون دوربین رو در آورد و باز رفت توی مود کارگردان های هالیوودی و حسابی برامون عکس و فیلم با نمای سینمایی گرفت. هم عکس‌ های دسته جمعی، هم کلیپ‌ های آهسته و حرفه‌ ای. حتی گاهی کات میداد و میگفت مثلاً خانم اینجا حرکت اضافه کرد. از اول. . نکته‌ جالبش این بود که هر جا شلوغ می‌ شد، عین بولدوزر راه رو برامون باز می‌ کرد. طوری که انگار اونجا هیچ‌ کسی نیست و فقط ما حضور داریم! این یکی از ویژگی‌ های خوبش بود، که همیشه یه زاویه‌ عالی برای عکاسی پیدا می‌ کرد که هیچ کسی اصلاً سمتش هم نمیرفت. مردم هم مطمئن بودن ما داریم مستند نشنال جئوگرافیک درست میکنیم ! البته لیدر متعجب از این بود که چرا خانمم با خودش لباس اضافی نیاورده بود. میگفت تمامی خانم ها با خودشون چند دست لباس میارن. البته حق هم داشت. حسابی خاکی شده بودیم.

بعد از اینکه در محوطه اصلی چرخیدیم و زیبایی‌ های اون رو از نزدیک دیدیم، از پله‌ها بالا رفتیم تا نمایی از بالا هم به دره‌ ستارگان داشته باشیم. منظره از اون بالا فوق‌ العاده بود! ترکیب سایه روشن ها در میان دره، صدای باد ملایم. حق داشتند که درباره اینجا افسانه های عجیب بسازن. یه نگاه دیگه از ارتفاع به اطراف انداختیم، چندتایی عکس گرفتیم و آماده شدیم تا از پله ها بریم پایین. وقت برگشتن رسیده بود.

 

undefined

undefined
دره ستارگان

 

undefined
شتر سواری در دره ستارگان

حالا که بازدیدمون از دره‌ ستارگان تموم شده بود، منتظر اولین سورپرایزمون از لیدر بودیم. من حالا نمی‌ خوام سورپرایز رو لو بدم چون اگه کسی خواست تور بگیره و تجربه کنه، همه‌ جذابیتش از بین نره. به هر حال، به یک طریقی حسابی ما رو غافلگیر کرد!

از طرفی، یه نکته‌ جالبی که از همون اول توی رفتار لیدر بود، این بود که یه جور انگیزه و هیجان برای تور گذاشته بود. وقتی ما رو دید، توی مسیر گفت: "من در طول راه، توضیحات کامل درباره‌ هر مکان دیدنی رو می‌ دم، ولی آخر ازتون امتحان می‌ گیرم! اگه جواب سوالام رو درست بدین، یه جایزه‌ ویژه دارم و دوباره سورپرایزتون می‌ کنم!" همین موضوع باعث شد که ما بیشتر حواسمون به توضیحاتش باشه و سعی کنیم چیزایی که می‌ گه رو یاد بگیریم. اینم یه ترفند جالب بود که تور رو از حالت یکنواختی دربیاره و یه چالش بهش اضافه کنه.

بازدید از مغازه محلی در روستای برکه خلف

بعد از دره ستارگان، سوار ماشین شدیم که بریم به سمت مقصد بعدی. در طول مسیر لیدرمون عکس های قدیمی چاپی به ما نشون میداد که در واقع آشنایی اولیه با فرهنگ مردمان قشم بود. از آداب لباس پوشیدن، برقع زدن و ... در ادامه گفت: "من یه دینی به روستای برکه خلف دارم و هر وقت اینجا میام، باید دینم رو ادا کنم و از مردمش یه خریدی انجام بدم." ما هم همراه شدیم و بعد از چند دقیقه به یک مغازه‌ کوچیک رسیدیم. صاحب این مغازه خانم فهیمی بود، اما نکته‌ جالب اینجا این بود که مردم خود روستا، کاملاً خودجوش اون رو می‌ چرخوندن!

هر روز هفته، یکی دو نفر نماینده می‌ شدن برای فروش اجناس محلی. مردم بومی دست‌ دوزی‌ ها و صنایع‌ دستی خودشون رو می‌ آوردن و توی این مغازه می‌ گذاشتن تا فروخته بشه. چیزایی که اونجا پیدا می‌ شد شامل برقع‌ های سنتی (ماسک‌ هایی که زنان محلی روی صورتشون می‌ زنن)، کیف‌ های زینتی سنتی، عروسک‌ های محلی، سربندها و پارچه‌ های سنتی، زیورآلات سنتی و حتی مدل‌ های مدرن‌ تر. اما یکی از جالب‌ ترین چیزایی که اینجا فهمیدیم، در مورد برقع‌ ها بود.